در حاشیهی بحثی که دربارهی اهمیت منابع و مآخذ با عنوان کتابهای دُمبریده مطرح کردم، سوالها و نکات متعددی وجود دارد که لازم است به آنها پرداخته شود.
این مطلب را به یکی از سوالهایی که ممکن است در ذهن تعدادی از دوستانم شکل گرفته باشد، اختصاص دادهام. اجازه بدهید این سوال را به شکل زیر مطرح کنم:
دربارهی اهمیت اشاره به منابع و مآخذ، بحثی ندارم.
اما در ترجمهها و نیز بعضی کتابهای فارسی، غالب منابع به زبان انگلیسی هستند. من زبانم قوی نیست و اساساً علت مراجعهام به ترجمههای فارسی همین است (و گرنه کتاب زبان انگلیسی را میخواندم). با این اوضاع، چرا باید به بخش منابع و مآخذ حساس باشم؟
ضمن اینکه ناشر با حذف این منابع و مآخذ، کتاب را ارزانتر کرده و به دست من رسانده است و با این کار، خرید کتاب برایم سادهتر و اقتصادیتر شده است.
در پاسخ به چنین سوالی، چند نکته به ذهنم میرسد که در اینجا به آنها اشاره میکنم. ممکن است برخی نکات دیگر هم از چشمم دور مانده باشد که قاعدتاً دوستانی که این نوشته را میخوانند، آنها را مطرح خواهند کرد.
نکتهی اول – بخشی از منابع انگلیسی و مراجع کتابها، ترجمه شدهاند.
کتابهای ترجمهشده به زبان فارسی، یک مجموعهی محدود و ایستا نیستند و هر روز به تعداد آنها افزوده میشود.
ترجمهی منبعی که در کتاب به آن اشاره میشود، ممکن است در زبان فارسی موجود باشد. حتی اگر هم چنین نباشد، احتمال دارد که در آینده ترجمه شود. بنابراین ممکن است من عنوان یک کتاب را به انگلیسی ببینم و فارسی آن را خریداری کنم.
مثلاً در مطلب قبل (کتابهای دمبریده) دیدیم که رولف دوبلی در اوایل کتاب مطلبی را از نسیم طالب نقل کرده و در بخش یادداشتها، تأکید کرده که این مطلب از کتاب قوی سیاه نقل شده است.
پس خواننده – به فرض زبان ضعیف – با مراجعه به منابع میتواند متوجه شود که کتاب قوی سیاه (که به فارسی هم ترجمه شده)، منبع نویسنده بوده و میتواند بررسی و خرید یا تحقیق دربارهی آن کتاب را در برنامهی خود بگنجاند.
پس در اینجا، بخشی از ضعف زبان خواننده، با ترجمههای موجود در بازار – که دائماً نیز در حال توسعه هستند – جبران میشود.
اما مترجمهای کتاب، با حذف یادداشتها، این نکته را به خواننده نمیگویند و اگر هم اشارهای به نام نسیم طالب در متن است، به خاطر اشارهی دوبلی است که آن هم قاعده نیست و صرفاً یک استثناء است.
حالا فرض کنیم خواننده به نسیم طالب – به عنوان یکی از منابع اصلی کتاب دوبلی – علاقهمند میشود و میخواهد کتابی از او را بخرد و بخواند. آیا لازم است او دوباره در وب و شبکههای اجتماعی به جستجو بپردازد و پای صحبت این و آن بنشیند و مدام بپرسد که «بهتر است از کدام کتاب نسیم طالب شروع کنم؟».
کسی که کتاب دوبلی را خوانده، حق دارد آگاه باشد که پیشنهاد دوبلی برای شروع مطالعهی نسیم طالب، قوی سیاه است.
اگر به عکسهایی که در مطلب قبلی (کتاب دمبریده) آوردم نگاه کنید، نمونههای دیگری هم میبینید. مثلاً منبع شمارهی ۱۱ فصل ششم اسوندسن، کتاب حکمت شادان نیچه است که به فارسی هم ترجمه شده. یا منبع شمارهی ۵۳ فصل ۵، نامههایی به یک شاعر جوان است که آن هم به فارسی ترجمه شده است.
کافی است به نمونهای که از کتاب آدام گرنت (نوآفرینی) آوردم نگاه کنید و ببینید که آوردن یادداشتها، چقدر میتواند مفید و جذاب باشد. در آنجا هم در یادداشت، به نویسندگانی مانند اریک ریس و کتابش (نوپای ناب) اشاره شده که برای خوانندهی فارسی زبان، ناآشنا نیست.
پس بهخاطر بسپاریم که منابع انگلیسی انتهای کتابها، میتوانند در انتخاب کتابهای ترجمهشدهی فارسی هم کمک ما باشند.
نکتهی دوم – دانستن نام نویسندگان مرجع، دانشی ارزشمند و مفید است.
قرار نیست ما هر کتاب یا مقالهای که در بخش مراجع میآید را بخوانیم. اما مرور آنها، میتواند ما را با نام نویسندگان و متفکران مختلف آشنا کند.
پیشنهاد من این است که اگر کتابی را میخوانید، حتماً هر بار که به یک شماره ارجاع میرسید، توقف کنید و منبع آن را در پاورقی یا یادداشتهای انتهای فصل (یا کتاب) بررسی کنید.
این نوع توقفها، هم به کند شدن سرعت خواندن و افزایش عمق یادگیری کمک میکنند و هم باعث میشوند به تدریج با نام نویسندگان مرجع آشنا شویم. دربارهی کند شدن سرعت یادگیری در یک فایل صوتی صحبت کردهام. بنابراین بحثم در اینجا، آشنایی تدریجی با نام نویسندگان است.
اغلب کتابهای پرفروش رایج که توسط کسانی مانند لویتین (Levitin)، دنیل پینک، ملکوم گلدول، رولف دوبلی و مانند اینها نوشته میشوند، کتابهای ریشهای نیستند؛ بلکه شاخههایی کوچک و فرعی بر پیکرهی اصلی علم هستند. با چرخیدن میان این کتابهای عمومی و پرفروش (Pop / Best-seller) دانش شما عمیق نخواهد شد و صرفاً یک مطلب را به چند بیان مختلف خواهید خواند.
خواندن این کتابها خوب و حتی عالی است. اما مطالعهی آنها نقطهی شروع یادگیری است و نه چیزی بیشتر.
بهتر است آب را با کوزه از سرچشمه برداریم تا اینکه دست جلوی این و آن دراز کنیم تا هر کس از کاسهی خود، کمی آب هم در کف دستان ما بریزد. سرچشمه را در بخش منابع و مآخذ میتوان جست.
مثلاً اگر چند کتاب معمولی دربارهی تصمیم گیری بخوانید و دائماً به بخش منابع مراجعه کنید، میبینید که دنیل کانمن و آموس تورسکی، نامهای تکرارشوندهی بخش منابع هستند. در چنین شرایطی، متوجه میشوید که خواندن کتابی از کانمن (مثلاً تفکر کند و سریع) حتی اگر کمی آرامتر پیش برود، بسیار موثرتر از خواندن ده کتاب دیگر است که همگی با الهام از او نوشته شدهاند (در این مثال خاص، باور من بر این است که دو بار خواندن کتاب کانمن، بهتر از خواندن ده کتاب دیگر است که با الهام از کارهای او و تورسکی نوشته شدهاند. از وقت اضافهای هم که باقی میماند میتوانید با وجدان راحت برای هر کار یا تفریح دیگری که دوست دارید استفاده کنید).
نکتهی سوم – خواندن تیتر کتابها و مقالات، آموزنده است
زبانتان ضعیف است؟ همیشه دنبال کتاب یا مقالهای هستید که به تدریج آن را با دیکشنری ترجمه کنید و کمی با واژهها و اصطلاحات آشنا شوید؟
یک پیشنهاد برای شما دارم: این کار را از ترجمهی عناوین مطرح شده در منابع و مآخذ آغاز کنید.
یک کتاب را که دوست دارید انتخاب کنید و به بخش منابع آن سر بزنید. عنوان کتابها و مقالهها را بخوانید و کلمه به کلمه ترجمه کنید.
نویسندگان تمام هنر و مهارت خود را در انتخاب عنوان به کار میبرند و خود این عنوانها، میتوانند تداعیکنندهی مفاهیم ارزشمند و جرقهای برای ایدههای تازه باشند.
ضمن اینکه کسی که عنوان صد کتاب و مقاله در یک حوزهی تخصصی را میداند – حتی اگر هیچیک از آنها را نخوانده باشد – به گمان من، بسیار جلوتر از کسی است که آن عنوانها را نشنیده و ندیده است.
الان که این مطلب را مینویسم، کتاب نیکلاس کار با عنوان اینترنت با مغز ما چه میکند روی میز من است. اتفاقاً نشر گمان زحمت کشیده و در ترجمهی فارسی هم، همهی منابع را آورده است (در نسخهی انگلیسی، همهی منابع در انتهای کتاب هستند و ناشر ایرانی، منابع را به تفکیک در انتهای هر فصل آورده است).
من فقط عنوان تعدادی از مراجع و منابع را مینویسم و هیچ اشارهای هم به نام نویسنده و تاریخ انتشار و جزئیات دیگر نمیکنم. ببینید آیا خواندن آنها، دریچهی ذهن شما را به دنیاهای تازه باز نمیکند؟
- معرفی ۱۰۰۰ فیلم (دیدگاه شخصی من)
- آیا گوگل باستانشناسان را هوشمندتر میکند؟
- تکامل از مغز خطی به مغز شبکهای
- گوگل چگونه رفتار ما را در جستجوی اطلاعات تغییر میدهد
- فقر فلسفه
- پریشانفکری: فرسوده شدن قدرت توجه
- انجام چند کار همزمان، اثر منفی روی قدرت یادگیری مغز دارد
- الگوی خیره شدن چشم ما به صفحهی نمایش هنگام جستجو
- تکنوپولی: تسلیم شدن فرهنگ در برابر تکنولوژی
- جستجو: چگونه گوگل و رقبای آن، قوانین کسب و کار را بازنویسی کرده و فرهنگ ما را متحول کردند
- همیشه آنلاین: زبان در دنیای موبایل و جهان آنلاین
- داروین در میان ماشینها: تکامل هوش جهانی
- اسکرول به جلو: یافتن معنای اسناد در عصر دیجیتال
- استفادهی انسانی از انسانها
- مرثیهای برای گوتنبرگ: سرنوشت خواندن در عصر الکترونیک
- فضای خالی میان کلمات: منشاء خواندن بیصدا
- آیندهی کتاب
- دستگاه چاپ به عنوان عامل تحول
- هوش چیست؟ فراتر از اثر فلین
- دانستههای رانندهتاکسیها به بزرگ شدن مغزشان کمک میکند
- پروست یک نوروساینتیست بود
- بررسی یک کتاب در ده ثانیه
قطعاً اگر کتاب را خوانده باشید و مرحله به مرحله به این منابع سر بزنید، نقش انکارناپذیری در عمیقشدن یادگیری شما خواهند داشت. اما کمی منصف و دقیق باشید و فکر کنید: حتی بدون خواندن کتاب، کسی که این عنوانها را خوانده، یک گام جلوتر از چند دقیقه پیش نیست؟ آیا چند ایده برای فکر کردن به ذهنتان نرسیده؟ آیا چند موضوع برای نوشتن در خاطرتان نقش نبسته؟ آیا کنجکاو نشدهاید دربارهی اثر فلین یک سرچ کوچک انجام دهید؟
قطعاً پیشنهادی که مطرح کردم کاملاً شخصی است. اما فکر میکنم به یک بار امتحان میارزد. تمرین ترجمه را از جملهها و عبارات کوتاهی که در بخش منابع و مآخذ میآیند شروع کنید. آن هم منابع کتابی که اصل محتوا و موضوع آن را دوست داشتهاید.
ناشران و نویسندگان و کتابفروشهایی که ناآگاهانه یا با نیت خیر، ما را از منابع و مآخذ محروم میکنند، باعث میشوند که همیشه برای انتخاب کتابها و نویسندههای بعدی، برای ایدههای تازه، برای افکار نو، برای عمیقتر شدن، به دنبال آنها بدویم و از ایشان راهنمایی بخواهیم. یا اینکه بهتزده، به ویترین کتابفروشیها خیره بمانیم.
در حالی که بخش منابع، استقلال ما را افزایش داده و راه ما را برای انتخابها و مطالعههای بعدی هموار میکند.
محمدرضا.
ببخشید که کامنت رو در جای نامناسبی می نویسم.
راستش می خواستم در یکی از پست های قبلی شما (“کتاب های دم بریده” یا مثلا “نوجویی و نوخواهی”)، کامنت بنویسم دیدم قسمت دیدگاه ها رو نمایش نمی دهد و در کامنت های قبلی نیز، گزینه پاسخ وجود ندارد و نمی توانم گفت و گو را ادامه دهم. این بود که گفتم مساله را با شما مطرح کنم.
ارادت.
جواد جان. درست شد. ممنون که خبر دادی.
یکی از بخش هایی که تقریبا هیچوقت نمیخوندم بخش منابع و مراجع بود و الان فهمیدم چه اشتباهی مرتکب شدم.
بعد از خوندن این مطلب سریع رفتم و کتاب قوی سیاه، انتشارات آریانا قلم رو آوردم تا ببینم نسیم طالب کتاب هایی خونده ولی متوجه شدم که هیچ اثری از منابع و مراجع نیست.
بعد به نسخه انگلیسی کتاب مراجعه کردم و دیدم که ۴۷ صفحه از کتاب به بخش یادداشت ها و مراجع و بخش کتابشناسی اختصاص داده شده.
با یک نگاه اجمالی، یکی از اسم هایی که بیشتر از همه تکرار شده، دنیل کانمن است که نشانه این است که نسیم طالب تحقیقات و نوشته های کانمن را دنبال می کند.
نسیم طالب علاوه بر معرفی منابع و تاکید کردن روی برخی از آن ها، منابع نادرست و اشتباهات آن ها را هم معرفی می کند. بعنوان مثال می نویسد که این محققین، “نبودن شواهد” و “شواهد نبودن” را یکی گرفته اند و دچار اشتباه شده اند.
بخش های دیگری از کتاب هم در ترجمه حذف شدن، مثل صفحه تقدیم نامه که نوشته:
To Benoît Mandelbrot, a Greek among Romans
با توجه به ویکیپدیا، بنوآ مندلبرو یک ریاضیدان فرانسوی تبار آمریکایی بوده که به پدر هندسه فراکتالی شهرت یافته و بسیار مورد احترام نسیم طالب است. ظاهرا منظور نسیم طالب از عبارت “یک یونانی در میان رومی ها” (انسان فرهیخته در بین انسان های بی فکر قدرتمند)، اشاره به تلاش های مندلبرو برای تبیین و ترویج نظریاتش در جامعه علمی دارد.