طی مدتی که از شروع به نوشتن کتاب پیچیدگی گذشته است، احساس کردم که بعضی حرفها و مطالب آن را در قالبهای دیگر (مثل صوتی یا تصویری) بهتر میتوان منتقل کرد.
ضمن اینکه طی سالهای اخیر که برای مطالعهی این موضوع وقت گذاشتم، مقالهها، فایلها و ویدئوهای بسیاری را گردآوری کردم و این آرشیو هم من را بیش از پیش به استفاده از فایلهای تکمیلی برای کتاب ترغیب کرد.
ابتدا قصد داشتم ویدئوها را داخل فایل PDF اصلی قرار دهم. تا همزمان با خواندن کتاب، بتوانید آنها را ببینید.
اما به چند علت از این کار – لااقل در این مرحله – صرف نظر کردم.
یکی اینکه فایلهای PDF حاوی ویدئو روی موبایل خوانده نمیشوند و شرکت Adobe تأکید کرده که قصد ندارد این قابلیت را در آیندهی نزدیک روی موبایل عرضه کند.
دیگر اینکه فقط باید از آخرین نسخهی Acrobat Reader برای خواندن این فایلها استفاده شود.
سومین نکته هم حجیم شدن فایل کتاب است که حتی اگر بعداً برای آن راهکاری باشد؛ در این مرحله که مدام آن را تغییر میدهم و آپدیت میکنم، صرفاً زحمت شما را زیاد خواهد کرد.
فعلاً فایلها را به صورت موردی آپلود میکنم تا بعداً ساختار بهتری برای آنها در نظر بگیرم.
***
اصل فیلم ۴۵ دقیقه است و به نام Lord of the ants توسط شبکه PBS و با حمایت و کمک دانشگاه هاروارد تولید و منتشر شده. با جستجو در وب میتوانید آن را دانلود کنید.
اما من چند دقیقه از فیلم را که به بحثم در کتاب ربط داشت برای شما جدا کردهام تا کارتان سادهتر شود.
جایی دیدم که برای ادوارد ویلسون، تعبیر The ant whisperer را انتخاب کرده بودند: کسی که در گوش مورچهها نجوا میکند.
این تعبیر بسیار دقیق و علمی است. او زبان مورچهها را میداند و گرامر آنها را میفهمد. زبانی که با فرومونها شکل میگیرد.
یکی از فرصتهای زندگی برای ما میتواند این باشد که زبان موجودات دیگر را – در حد توان خود – بیاموزیم. شاید در نتیجهی این تلاش، تعبیر همنوع هم شبیه هموطن و همشهری، برایمان قدیمی و کهنه و پوسیده شود و بتوانیم هستی را بیشتر و بهتر دوست داشته باشیم و عظمت و شگفتیاش را تحسین کنیم.
لینک دانلود کلیپ ادوارد ویلسون
لینک دانلود PDF کتاب پیچیدگی (تا این مرحله)
پی نوشت: الان فهمیدم که اول فیلم به جای ادوارد نوشتم ادواردن؛ اما وقت و حوصله ندارم یک ساعت دیگه برای کات کردن و Render کردنش وقت بذارم. شما ببخشید. 😉
کلیپ زیبا و جالبی بود.
از مورچهها مستندهای مختلفی رو دیده بودم ولی راستش این مستند رو قبلاً ندیده بودم.
وقتی مستند رو کامل نگاه کردم، تلاش و دقت و هوش آقای ادوراد ویلسون رو تحسین کردم و از طرفی کاری که ایشون انجام دادن و مشکلاتی که باهاش مواجه شدن منو یاد چارلز داروین انداخت. داروین هم ایدهها و نظریهی بزرگ خودش رو با جمعآوری مشاهدات دقیقی که سالهای سال اونها رو جمعآوری کرده بود، ارائه کرد.
ایدهی آقای ویلسون دربارهی راهاندازی دایرهالمعارف زندگی یا The Encyclopedia of Life (EOL) هم فوقالعاده است. راستش من راجع به جانوران اطلاعات تخصصی ندارم ولی تا بهحال هم ندیده بودم که اطلاعاتی با این دقت و با این حجم یکجا جمع شده باشه.
.
یک مورد جالب (و البته تا اندازهای نامربوط به این کلیپ) که دربارهی زندگی حشرات اجتماعی از جمله مورچهها متوجه شدم و باعث شد واقعاً به شگفتانگیز بودن اونها پی ببرم، مواردی هست که توی کتاب ژنخودخواه خوندم.
داوکینز دربارهی حشرات اجتماعی مثل مورچهها، موریانهها و زنبور عسل صحبت میکنه و میگه که این حشرات همشون توانایی تولید مثل ندارن و ملکه این وظیفه رو داره. بقیه کارگر میشن و باید کارها و وظیفهی خودشون رو انجام بدن.
شاید در نگاه اول این مثل بیگاری کشیدن و استثمار باشه. اینکه ملکه بقیهی حشرات رو داره استثمار میکنه. ولی اینطوری نیست و داوکینز میگه این اجتماع حشرات رو باید مثل یه کل دید.
یه موجود منفرد مثل خودمون.
ما هم میلیونها سلول داریم که فقط بخشی از اونها توانایی تولید مثل دارن و واقعاً برای اینکار ساخته شدن. بقیهی سلولها مثل کبد و کلیه و ریه و… دارن کار خودشون رو انجام میدن. همشون در خدمت ژنها هستن تا یه بدنی رو ایجاد کنن که بتونه با محیط سازگار باشه و بقاء پیدا کنه و به سلامت ژنها رو به نسل بعد منتقل کنه.
اینطوری اگه به حشرات اجتماعی نگاه کنیم، اینکه هر کدوم از اونها یه سلول هستن که با انجام وظایف خودشون موجب بقاء نسل خودشون میشن، بیگاری و استثماری دیگه وجود نداره.
نکتهی آموزندهی چنین مطلبی برای من اینه که وقتی نوع نگاهمون رو تغییر میدیم و از یه زاویهی دیگه به قضیه نگاه میکنیم، میبینیم که برخی مفاهیم چطور رنگ میبازن و از یه توضیح غیردقیق، به یه توضیح منطقی و علمی میرسیم.
از طرفی زندگی اجتماعی مورچهها به این شکل سازمانیافته و انجام کارهایی مانند پرورش برخی قارچها و یا استفاده از شتهها برای تغذیه خودشون، برای من خیلی جالب بود.
وقتی همهی اینا رو در کنار هم قرار میدم، میبینم که واقعاً محیط پیرامون ما پُر از شگفتیهایی هست که خیلی ساده از کنار اونها رد شدیم و به اونها خیلی دقت نکردیم و یا اگه هم اونها رو دیدیم، توضیح علمی براشون نداشتیم.
در کل، خیلی خوشحالم که آشنایی و درک کردن مفاهیم نظریهی پیچیدگی میتونه در این زمینه خیلی به ما کمک کنه.
خیلی جالب و دوست داشتنی بود، مخصوصا اونجا که رد فرومون رو روی برگه کشید و مورچهها رو هدایت کرد.
یادم هست با مورچهها دوست بودم(فکر کنم قبلا گفتم، همین مورچه سیاه کوچولوها)، براشون یجا غذا میریختم، پیدا نمیکردن، دعواشون میکردم و غر میزدم میگفتم اینجاست دیگه چرا نمیبینی بیا ببر : D نگو مشکل از خودم بوده و بلد نبودم با زبان آنها صحبت کنم.
پایان نامه یکی از دوستهام در ارتباط با یادگیری جمعی و کولونی مورچهها بود، از من خواسته بود که دو تا منبع غذایی با فاصله از هم بگذارم، و صبر کنم و رفتار مورچهها رو ببینم و یادداشت کنم.
دارم فکر میکنم چقدر راحت(شاید هم سخت) میشه این زبان مشترک بین آدمها رو هم پیدا کرد و از اون برای هدایت آدمها به سمتی که مورد نظر هست استفاده کرد، که هم میتونه ترسناک باشد و آدم بدون این که متوجه بشود وارد یک بازی بشود و هم کمک کننده.
یادآوری شیرینی بود این کلیپ برام، اول صبحی بهم انرژی داد. ممنون.