پیش نوشت یک: کلاً این مناسبتها (از هر نوع) به نظرم یک پیام پنهان دارند. اونهم اینه که دارن به یک چیزی که فراموش شده یا داره فراموش میشه اشاره میکنند. عموم مناسبتها، تلاش و تقلای مذبوحانه برای حفظ (یا وانمود به حفظ) چیزی هستند که حفظ کردنش تفاوت چندانی با مومیایی کردنش نداره.
چیزی که وجود داره و در زندگی جاریه، بعیده نیازمند بزرگداشت و نکوداشت و برگزاری روز و هفته و این چیزها باشه. چرا ما الان هفتهی «آدم بودن» نداریم؟
چون لابد هنوز فکر میکنیم که چنین چیزی باید هر روز و هر لحظه در زندگی جاری باشه و اعلام هفته به عنوان «آدم بودن» (اگر چه ضروری و قابل توجیه هست) اما نوعی نامگذاری توهین آمیز محسوب میشه.
به هر حال، حس من به هفته کتاب و کتابخوانی هم چنین چیزیه.
پیش نوشت دو: در طول این سالها به اندازهی کافی به شکلهای مختلف در زمینهی کتاب و کتابخوانی حرف زدهام و زدهایم. موارد زیر فقط بخشی از این حرفهاست:
- تکنیک های خلاصه نویسی و یادداشت برداری هنگام مطالعه
- مجموعهی نوشتههایم تحت عنوان قصه کتابهای من
- معرفی کتابهای روانشناسی در متمم
- معرفی کتابهای مدیریتی در متمم
- جملات و بخشهای مهم کتابهای زبان انگلیسی که میخوانم (Book Excerpts)
طبیعتاً علاوه بر اینها، دهها مطلب کوتاه و طولانی هم در نقل و تفسیر و تحلیل و گزارش کتابهای مختلف هم نوشتهام که احتمالاً زحمت خواندن خیلی از آنها را کشیدهاید.
بنابراین، در این نوشته فقط میخواهم به چند نکتهی واضح اما مهم اشاره کنم. نکاتی که دغدغهی خودم بوده و هست و فهرستی که به تدریج، تکمیل میشود.
پیش نوشت سه (شخصی): فکر میکنم عشق عجیب من به مطالعه، نیاز به توضیح و تاکید نداشته باشد. علاقه به خواندن و بیشتر خواندن و اگر دقیق و علمی بگوییم اعتیاد به خواندن بزرگترین نعمتی است که در زندگی دارم و اگر آن را در صدر فهرست داشتههایم بنویسم، موارد دوم و سوم و سایر داشتههایم چنان کوچک به نظر میرسند که بودن یا نبودنشان در فهرست، چندان تفاوتی ایجاد نمیکند.
کسانی که از نزدیک من را میشناسند حتماً تایید میکنند که اگر بدانم یک ساعت از عمرم باقی است، آن را صرف خواندن چند صفحه بیشتر میکنم.
نه به دوستی زنگ میزنم، نه از کسی حلالیتی میطلبم، نه با خانوادهام صحبت میکنم و نه هیچ کار و سنت دیگری. علتش هم واضح است. اگر در تمام عمر کاری را انجام داده باشی، حق داری یک ساعت آخر را برای خودت صرف کنی و اگر هم در تمام عمر کاری برای دیگران انجام نداده باشی، با یک ساعت حرف زدن و زنگ زدن و یا زمزمه کردن مناجاتهایی که یک عمر عمل به آنها را فراموش کردهای، چیزی جبران نمیشود.
پیش نوشت چهار (نامربوط – در شرح و تکمیل پیش نوشت ۳): چند سال پیش در کتاب ۴۸ قانون قدرت روبرت گرین، جملهای خواندم که اگر چه کمی سخت یا تلخ به نظر میرسد، اما برای من الهامبخش بوده است.
جمله مربوط به رامون ناروائز (Narvaez) دولتمرد اسپانیایی در قرن ۱۹ است. کشیش بر بستر مرگش حاضر شد و گفت: میخواهی در این لحظات آخر، دشمنانت را ببخشی؟ او پاسخ داد: لازم نیست. همهی دشمنانم را قبلاً کشتهام.
کاهش مطالعهی کاغذی
به نظر میرسد نالیدن از مطالعهی کم در فرهنگ ما، سالهاست به بخشی از عادات روزمرهمان تبدیل شده.
البته به خودم حق میدهم مغرور باشم که طی ماههای اخیر، هر ماه به طور متوسط ۱۸۵ هزار ساعت در متمم مطالعهی مطالب غیرعمومی انجام شده و شاید با توجه به این مسئله، نق زدن من، آن هم برای کسانی که هر یک سهمی در این ۱۸۵۰۰۰ ساعت داشتهاند ناشکری باشد.
به عبارتی، احتمالاً مجموعهی کسانی که در اینجا گرد هم آمدهایم (و آن آمار را با کمک هم ساختهایم) میتوانیم مغرورانه بگوییم که این عناوین رسمی (مثل هفتهی کتاب و کتابخوانی) متعلق به ما نیست و برای بخش دیگری از جامعه هست.
با توجه به توسعه و تحول تکنولوژی و افزایش مدت زمان استفاده ما از صفحه نمایش (Screen Time)، به نظر میرسد که باید در مورد نقد و تحلیلهایی که در حوزهی کتاب و کتابخوانی انجام میدهیم کمی دقیقتر باشیم.
باید مشخص کنیم که از زمان مطالعه (به هر شکل و با هر وسیله) سخن میگوییم یا از زمان کتاب خواندن روی کاغذ.
زمان کتاب خواندن روی کاغذ مشخصاً کاهش یافته است. داستان کاهش تیراژ کتابها را همه میدانیم و سبک فروش دو تا بخر سه تا ببر را در نمایشگاههای کتاب دیدهایم. بخش قابل توجهی از صنعت نشر کتاب کشور هم، یا کتاب با بودجهی دولتی برای مقاصد دولتی است (که به نظر میرسد خواندن و خوانده شدن، یکی از آنها نیست) یا کتابهای درسی دانشگاهی است که البته فروش آنها هم اگر چه بالاست، اما نسبت به قبل کاهش یافته است.
در گفتگو با چند تن از دوستان ناشرم که سهم قابل توجهی از این بازار را در اختیار دارند به این نتیجه رسیدیم که تکثیر غیرقانونی کتابها و نیز قرض دادن و قرض گرفتن کتابها بین دانشجویان ترمهای مختلف از جمله عوامل این کاهش است (از صمیم قلب امیدوارم، این کتاب دادن و گرفتن، اگر فروش صنعت نشر را کاهش میدهد، لااقل نقش همان جزوه دادن و گرفتن در نسل ما را ایفا کند. گاهی در رفت و آمد با دوستان دانشگاه، محصولات زندهی آن تبادل جزوهها را میبینم).
صفحه نمایش به جای کاغذ
در مورد صفحه نمایش به جای کاغذ، دو دسته نگرش کاملاً متفاوت وجود دارد.
برخی صفحه نمایش را دقیقاً جایگزین کاغذ میدانند. به عبارتی معتقدند که زمان مطالعه در کشور ما کاهش نیافته و شاید حتی در سالهای اخیر، افزایش هم یافته باشد.
برخی دیگر، معتقدند که صفحه نمایش، هرگز جای صفحهی کاغذ را نمیگیرد. این را فقط از لحاظ احساسی نمیگویند. بلکه از لحاظ اثربخشی و یا کارایی مورد توجه قرار میدهند.
طبیعی است که میتوان حدس زد هر یک از این دیدگاهها، بخشی از پاسخ درست را در خود جای دادهاند.
فکر میکنم با توجه به اینکه دوران گذر از صفحه کاغذ به صفحه نمایش چه بخواهیم و چه نخواهیم آغاز شده و به نظر هم نمیرسد که روند آن کند یا متوقف شود، بسیار مهم است که هر یک از ما، تکلیف خودمان را با صفحه نمایش مشخص کنیم.
همچنین تصمیم بگیریم که موضع ما نسبت به کاغذ و مطالعهی کاغذی چیست.
احتمالاً حدود ده یا بیست سال دیگر، سهم کاغذ و کتاب کاغذی چنان کم خواهد شد که ما (یا نسل بعد از ما) دیگر با انتخاب بین صفحه کاغذ و صفحه نمایش مواجه نیست. بلکه تنها سوالش (اگر اصلاً حوصلهی فکر کردن به چنین سوالی داشته باشد) نحوهی استفادهی بهتر از صفحه نمایش خواهد بود.
اما برای ما در این سالها و چند سال پیش رو، هنوز پاسخ به این سوال میتواند کلیدی و تعیین کننده باشد.
خصوصاً اینکه سوال در مورد کتاب و مطالعه، چیزی از جنس نحوهی گذراندن اوقات فراغت نیست. بلکه پاسخ درست یا نادرست به آن میتواند بر روی آرامش، آسایش، ثروت، قدرت، رضایت و موفقیت ما، تاثیری مهم و ماندگار بگذارد.
طی روزهای آینده کمی بیشتر این بحث را ادامه خواهم داد.
[…] در چنین شرایطی ما شاهد هفته ای به نام هفتاب کتاب و کتابخوانی هستیم . هفته ای که در آن کتابخوانی از رونق خاصی برخوردار […]
[…] خیلیهای دیگه هم نوشتن، مثل محمدرضا شعبانعلی (۱، ۲، ۳ و …)، چطور (لینک)، جهک (لینک)، پادپرس (۱، جستجو)، […]
معلم عزیزم،
خواستم سوالم رو زیر پستی مطرح کنم که حداقل کمی مرتبط باشه، گفتم اینجا بنویسم که حداقل موضوعیت کتاب خوانی رعایت شده باشه.
مدتیه بحث Document کردن مطالبی که میخونم برام چالشی شده. مثلا در مورد یک کتاب که فصلهای جداگانه ای از لحاظ موضوع داره آیا بهتره یک خلاصه از کتاب تهیه کنیم وبس یا اینکه موضوعات رو به بخشهای قابل تعریف و تفکیکی جدا کنیم؟(ینی برای داشتن این خلاصه ها موضوع در اولویت باشه نه کتاب)
راستش خوندن، بدون خلاصه نویسی و دسته بندی کردن تو کت من یکی نمیره. ولی بهینه کردن این روال به طوری که بعدا بشه بیشترین استفاده رو ازش برد برام تازگی داره و جای سواله.
برای مثال من جدیدا این کار رو میکنم؛ یه پوشه ساختم به نام “پوشه من!” و علاوه بر برنامه هفتگی که توش دارم و لیست کارهام یه فولدر داره به اسم “دفترچه موضوعات”
تو این فولدر در مورد خیلی از موضوعات، مثل اراده، تصمیم گیری، رابطه انسانی، مدل ذهنی، مرگ، بخشش و غیره یه فایل Wordجداگانه هست. فرقی نمیکنه از فلان کتاب یا متمم یا هرجای مستند و معتبر دیگه که جمله جدید و به خیال خودم تاثیرگذاری بخونم منتقلش میکنم به فایل مرتبط با اون موضوع. حالا دو تا شرط گذاشتم با خودم، اول اینکه منبع کلام رو به طور دقیق ذکر کنم و بعدی اینه که حتی شده در حد چند کلمه به عنوان پانوشت نظر خودم رو زیرش اضافه کنم. فک میکنم روش خوبیه ولی مطمئن نیستم ازش و صرفا دارم امتحانش میکنم.
اگر فرصتی و حوصله ای بود در حد چند کلمه هم راه جلو پای من بذارید عالی میشه.(البته کاریه که هر روز در حق من و بچه ها انجام میدید.)
سلام ، ممنون از نگاه خوبی که باز به ما هدیه شد. من هفته کتاب و کتابخوانی رو آتلی برای استخوان شکسته می دونم، و فکر میکنم تبلیغ و تعریف و همه گیر شدنش، لااقل میتونه دورشدگان از مطالعه را آرام کنه و حس خوب مطالعه رو به برخی ها (جدیدها) هدیه بده .
برای همین حداقل برای خودم و برای دوستان نزدیکم امسال یکار تبلیغاتی کردم که توی سایتمم منتشرش کردم، رفته بودم قم آخرهای شب وقت کردم که «روز کتابگردی» رو قدر بدونم، رفتم یه کتابفروشی خوب و فیلم یک دقیقه ای از اونجا تهیه کردم:
https://goo.gl/hTZtJh
.
با این امید که شاید علاوه بر اینکه برای اون کتابفروشی مفید هست برای دوستان هم جذابیتی ایجاد کنه و خودم رو هم ملزم به این کار کرده باشم.
با سلام
یک توضیح کوتاه
تقریبا من سه ساعت مطالعه کاغذی در روز دارم، با میانگین۵۰ صفحه در آن سه ساعت و انتخاب ۴ کتاب برای من یعنی تقریبا خوراک ۲ هفته مطالعه می باشد (تصحیح متن بالا که گفته شد ۳ ساعت مطالعه برای ۴ کتاب )
با سلام
من به شخصه کتاب کاغذی و لذت ورق زدن رو بیشتر از خواندن کتاب الکترونیکی ترجیح می دهم ،شاید به دلیل اینکه کتاب کاغذی رو میشه در هر شرایطی خواند ولی برای خواندن کتاب الکترونیکی علاوه بر روشنایی مناسب و عضلات گردنی و خلوت بودن ،حس می خواهد که شاید تو این روزگار شلوغ و پر از هیایو کمتر چنین فضای برای من ترسیم می شود در ضمن از وقتی که به پیشنهاد محمد رضا از ماژیک رنگی و مداد اتود استفاده می کنم جهت نشانه گذاری در متن بهتر مطالب رو تو ذهنم طبقه بندی می کنم اما وسوسه خواندن کتاب و حجم کتاب های نخوانده گاهی اوقات خیلی سخت میشه ،در حال حاضر من ۴ کتاب رو در طول ۳ ساعت وقت مطالعه انتخاب کرده ام نمی دانم این روش آیا خوب است یا خیر ؟
اما مجبورم برای به روز رسانی خودم کمی کار موازی بکنم ،اما نکته اصلی من همان بحث فرق رو خوانی و (مطالعه عمیق است ) که خیلی وقتها مورد اول بیشتر می شود اما با انتخاب ماژیک های رنگی شبیه سرعت گیر برای مطالعه من داشته است .
در ضمن در هفته کتاب خوانی چند تا کتاب انتخاب کردم که کم و بیش در متمم و صحبت های محمد رضا کشف کرده بودم ،منتظر هستم محمد رضا گوشه ای دیگر از کتاب های کتابخانه اش را برایمان معرفی کند و در ضمن شیوه درست مطالعه کردن رو که قبلا گفته بود باز با شرح بیشتری برایمان بازگو نماید.
کتاب های خریداری شده در هفته کتابخوانی و کتابگردی
۱-پروست چگونه زندگی شما را متحول می نماید- آلن دوباتن
۲-کافکا کرانه- هاروکی موراکامی
۳-زندگی سخت- مارک تواین
۴-غربیه ای در قصر – مارک تواین
۵-بیگانه ای در دهکده- آلن دو باتن
۶-هنر همچو ن درمان- آلن دوباتن
۷- یک هفته در فرودگاه- آلن دوباتن
۸-جستار های درباره عشق-آلن دوباتن
۹- از جز به کل – استیو تولتز
عکس از تصاویر کتاب در کتابخانه ام (http://s8.picofile.com/file/8275028850/rrrr.jpg)
من عضو فیدیبو هستم. سایت خوبی دارن امکانات سرچ کتاب، دسته بندی کتابها، تنوع کتابها، پیشنهاد هایی که به انتخاب کتاب کمک میکنه و قیمت مناسب از مزایای این سایت به حساب میاد. اما در مورد نرم افزار کتاب خوان هنوز خیلی جای کار داره. من از نسخه ویندوزش استفاده میکنم و محیط چندان دلچسبی نداره انگار داری یه فایل پی دی اف میخونی حس اینکه یه کتاب دستته نداری. امکانات نسخه ویندوز هم پایینه مثلا نمیشه هایلایت یا نوت برداری کرد. برای من که اولین تجربه استفاده از یه نرم افزار کتاب خوان بود نتونست مشوق خوبی باشه وقتایی سراغش میرم که کتاب کاغذی برای خوندن نداشته باشم
مائده عزیز
من هم از برنامه فیدیبو استفاده کردم ولی از نسخه اندروید.
در نسخه اندروید امکاناتی مثل هایلایت کردن، یادداشت گذاشتن، جستجو، تنظیم نوع فونت (۳ حالت)، سایز نوشته و… وجود داره. حتی میتونی جاهایی از متن رو که هایلایت کردی و یا یادداشت گذاشتی رو در قسمتی که فهرست کتاب رو بهت نشون میده ببینی.
به نظرم اگر نسخه اندورید فیدیبو رو امتحان کنی، شاید برات دلچسبتر باشه.
به هر حال به نظرم حس خوندن کتاب کاغذی چیز دیگهای هست ولی ظاهرا باید یه جورایی به خوندن کتاب الکترونیکی هم عادت کرد. من که برای خودم برنامه گذاشتم هفتهای ۳۰ دقیقه، به زور هم که شده، از این نوع کتابها بخونم، بلکه بعد از چند سال عادت کنم.
راستش من جزو اونایی هستم که هر دو شیوه خوندن کاغذی و صفحه نمایش رو توی برنامه روزانه م دارم. اما بهترین ساعات روزم رو برای مطالعه کاغذی میذارم. برام بسیار لذت بخش تر، اثربخش تر و مفیدتره. بنظر دوستانم این ترجیح کاغذ به صفحه نمایش یک جورایی نماد عقب موندگیه، اما قراره کتاب رو من بخونم و دوس دارم حق انتخاب مدل خوندنش برام محفوظ بمونه.
یه سوال هم داشتم که فکر کنم به این موضوع مرتبط باشه. قبلا راجع به learning theme یه صحبت هایی کرده بودین، آیا بنظر شما موازی خوندن با تم یادگیری در تناقضه، یا اینکه میشه توی موضوعات متفاوت یک تم رو حفظ کرد و جلو رفت؟
سلام محمد رضا
یه سوالی که خیلی بی ربط به این موضوعه (شایدم خنده داره) و همیشه موقع خوندن روزنوشته ها ذهن منو مشغول میکنه اینه که محمدرضا این مطالبو همزمان که به ذهنش میرسه تایپ میکنه یا اینکه اول روی کاغذ میاد و بعد برای ما تایپ میشه.
معصومه. روزنوشتهها رو میشه فکرنکردهترین نوشتههای من دونست.
صفحه رو باز میکنم. مینویسم. تموم شد میبندم. و از همکارام میخوام که اگه بعداً غلطهای نگارشی یا دیکتهای رو دیدند و حوصله داشتند، ادیت کنند و تغییر بدن یا هر چیزی رو که میشه و ربط داره، لینک بدن.
معمولاً وسط نوشتن هم توقف نمیکنم که جریان فکر کردنم خیلی مختل نشه.
اگر بخوای مدت زمان نوشته شدن هر مطلب رو بدونی حدوداً یک مطلب ۱۰۰۰ کلمهای در ۱۰۰۰ ثانیه تایپ میشه (مطلب بالا حدوداً ۱۱۵۰ کلمه است).
این سبک نوشتن رو هم عمداً مورد استفاده قرار میدم. چون – لااقل برای من – بهترین شیوهی ثبت بیملاحظهی مسیر فکر کردن هست.
شاید اگر وقت بیشتری میگذاشتم و فکر میکردم، خیلی چیزها رو نمینوشتم و ملاحظه کاری بیشتری بر نوشتههام حاکم میشد.
سلام
کتاب کم عمق ها از نیکلاس کار و با ترجمه امیر سپهرام از انتشارات مازیار، نگارشی و تحلیلی علمی در باب تاثیر اثر اینترنت بر مغز ماست. در این اثر، کتب چاپی مورد ستایش قرار گرفته و مزایا و معایب عادت به اینترنت و خواندن برخط در عوض کتاب خواندن سنتی به خوبی مورد واکاوی قرار گرفته است، به شخصه از خواندن ان، نکته ها اموختم و علاقه ام به کتاب در شکل سنتی ان بیشتر از قبل شد، هر چند خودم نیز از ebook های انگلیسی زیاد استفاده می کنم اما در خصوص کتب فارسی، سعی می کنم سراغ نسخه دیجیتال آنها نروم.
بخش هایی از این کتاب ارزشمند را با دوستان بزرگوار به اشتراک می گذارم:
وقتی برخط می شویم وارد محیطی شده ایم که تشویق به مطالعه سرسری، تفکر عجولانه و بی حواس و یادگیری سطحی می کند.
به قول ماریان وولف، ما امکانی را که به ژرف خوانی قادرمان می سازد قربانی می کنیم و بر می گردیم به ” رمز گشایان صرف اطلاعات”
هر بار که توجه مان را به چیز دیگری معطوف می کنیم، مغزمان باید دوباره خودش را جهت دهی کند و این امر خراج اضافه ای بر منابع ذهنی می بندد.
تحقیقات حاکی از آن هستند که کسانی که به مطالعه متون خطی می پردازند، از آنانی که متونی را می خوانند که به ابرپیوند (اینترنت) مزین شده اند، بیشتر درک می کنند، بیشتر به یاد می سپارند و بیشتر می آموزند.
تقریبا هر کاری که این شرکت (گوگل) می کند در راستای کاهش هزینه و گسترش حوزه کاربری اینترنت است. گوگل می خواهد اطلاعات رایگان باشد. چرا که وقتی هزینه اطلاعات کمتر می شود، مردم زمان بیشتری پای صفحه نمایش کامپیوترشان می گذرانند و در نتیجه، عایدی گوگل، بیشتر می شود.
برای گوگل، با اعتقادی که به کارایی، به عنوان نهایت خیر، دارد و میل مرتبط با کسب و کارش به این که باید”کاربران خیلی سریع بیایند تو و بروند بیرون” باز کردن شیرازه کتاب ها، نه تنها ضرری برایش ندارد، بلکه سراسر سودآور است.
معدن کاوی سطحی محتوای مرتبط، جای گودیرداری آهسته معنا را می گیرد.
وقتی شروع می کنیم از وب به عنوان جایگزینی برای حاظه شخصی استفاده کنیم، فرایندهای یکپارچه سازی درونی را دور می زنیم و ریسک از دست دادن غنای حافظه را به جان می خریم.
مغز ما، کم کم در فراموشی زبردست و در یادآوری بی عرضه می شود.
فرهنگ، بیش از تجمیع آن چیزی است که گوگل با “اطلاعات جهان” توصیف اش می کند. بیش از چیزی است که بتوان در حد بیت و بایتی فرو کاستش که می توان روی اینترنت بارَش گذاشت. فرهنگ باید در ذهن اعضای همه نسل ها بازسازی شود، تا زنده بماند. با برون سپاری حافظه، فرهنگ پژمرده می شود.
پیوند مستحکمی که ما با ابزارمان برقرار می کنیم دوسویه است. وقتی فناوری های مان امتدادی از ما می شوند، ما هم امتداد فناوری های مان می شویم.
هر چه بیشتر حواسمان پرت شود، قابلیت مان برای تجربه ظریف ترین احساسات و مشخصا انسانی ترین اشکال همدردی، دلسوزی و دیگر احساسات بشری، کمتر می شود.
نمیدونم حال من خیلی خوبه یا این نوشته جوری بود که احساس کردم صمیمیترین نوشتهای هست که تا به حال از شما خوندم.
دیدم جمع دوستان متممی کتاب خون زیر این نوشته جمعه گفتم من هم یک اعلام وجودی بکنم. راستش لذت کتاب خوندن برای من هم بالاترین لذت موجود در جهان هست. از وقتی هم که با روزنوشتهها و متمم آشنا شدم این لذت چندین برابر شده چون مطالعاتم هدفمندتر شدن و وقتی میبینم توی دیدگاهم تاثیر دارن بیشتر ترغیب به خوندن میشم. هرچند هنوز نمیتونم بگم یک کتابخون تمام عیار هستم. شاید به زحمت روزی ۵۰ صفحه کتاب بخونم و این به نظرم خیلی کمه و هنوز در تلاشم این عدد رو به بالای ۱۰۰ برسونم که اگر توی مطالب بعدیتون به این هم اشارهای کنید واقعن ممنون میشم.
من به شخصه کتاب کاغذی رو ترجیح میدم. یک دلیل مهم برای من اینه که وقتی کتاب کاغذی دستم هست فقط و فقط هدفم کتاب خوندنه و وسوسه نمیشم یک اپلیکیشن رو چک کنم و چیزی نیست که حواسم رو پرت کنه. نور صفحه هم چشمم رو اذیت میکنه در طولانی مدت و همینطور وقتی کتاب کاغذی میخونم تورق و گشتن بین صفحهها و یادداشت برداری برای خیلی راحتتر هست. شاید یک دلیل دیگه که از شما یاد گرفتم همین مشخص کردن مطالب مهم با مداد رنگی باشه که خیلی برای من خیلی لذت بخش هست و همینطور سعی میکنم مطالب مهم کتاب رو خودم یک بار حفظ کنم و بنویسم که فضای دیجیتال به کمتر این فرصت رو به آدم میده.
راستی این روزا دارم کتاب Understanding Media رو میخونم و به شدت لذت میبرم ازش. هر چند شاید خیلی جاهاشو نفهمم اما به قول نسیم طالب میدونم چیز مهمیه و خوبه که بخونم.
با خوندن این مطلب دوست دارم چند تا مورد پراکنده راجع به کتاب و کتابخوانی بگم:
اصلا به نظرم لذتی بالاتر از کتاب خوندن تو این دنیا وجود نداره (لااقل برای من). اینکه ساعتها بشینم و در سکوت کتاب بخونم و فکر کنم واقعا برام لذتبخشه.
یه چیزی میخوام بگم خیلی شخصیه ولی فکر کنم گفتنش به دوستانم در اینجا اِشکال نداره (البته این رو تا به حال به هیچکس نگفتم) اون هم اینه که یکی از فانتزیهای من اینه که بعد از مرگم تو اون دنیا هم بهم این اجازه داده بشه که بازم کتاب بخونم و فکر کنم و لذت فهمیدن رو بچشم 😉
*
یه چیزی که حتی از نامگذاری هفته کتاب و کتابخوانی هم برای من بیشتر آزار دهنده هست و ازش بَدم مییاد، تخفیف گرفتن موقع خرید کتاب هست.
نمیدونم چرا ولی از جایی که به من بابت خرید کتاب تخفیف بده اصلا خوشم نمییاد، مخصوصا نمایشگاههای کتاب، احساس میکنم بهم بر میخوره.
مثلا همین اوایل آبان ماه که رفته بودم رشد اهواز کتاب بخرم، فروشنده چون دید تعداد کتابهایی که خریدم زیاد هست، روی یک تکه کاغذ نوشت که صندوقدار به من بابت خرید، تخفیف بده. ولی این کار اصلا برای من خوشایند نبود. برای همین من هم اصلا اون کاغذ تخفیف رو نشون صندوقدار ندادم و با رضایت کامل پول کتابهایی رو که خریده بودم کامل پرداخت کردم.
*
در کل کتاب کاغذی رو ترجیح میدم.
قبلا هم اینجا گفتم، واقعا نمیدونم چرا ذهنم با کتابهایی که از روی تبلت میخونم ارتباط برقرار نمیکنه.
راستش تنها هدف من از خریدن تبلت خوندن این نوع کتابها بود. چون دیده بودم داره این نوع از کتابها گسترش بیشتری نسبت به قبل پیدا میکنه.
ولی تا به امروز شاید چیزی کمتر از ۵ کتاب رو تونستم به طور کامل از روی تبلت بخونم. ولی متاسفانه باید بگم که فقط خوندم و چیز خاصی از مطالب اون کتابها یادم نمییاد.
البته چند وقت پیش برای اینکه یه مقدار عادت خوندن روی تبلت رو در خودم ایجاد کنم، برنامه «فیدیبو» رو نصب کردم. به این خاطر که متوجه شدم به شکل قانونی کتابهای الکترونیکی رو منتشر میکنه. یکی دیگه از خوبیهای فیدیبو اینه که هر کتابی رو میتونی چند صفحه اولش رو بخونی و اگر دوست داشتی کل کتاب رو بخری و بخونی.
برای شروع کتاب «ارباب زمان» رو انتخاب کردم. راستش حتی نتوستم تا صفحه ۱۰ خوندم رو ادامه بدم. اصلا احساس نمیکردم دارم کتاب میخونم. چند روز بعد دوباره امتحان کردم ولی دیدم فایده نداره.
حتی من دیوان اشعار حافظ رو هم به همین شکل از روی این برنامه، امتحان کردم. گفتم شاید بتونم شعر رو راحتتر بخونم. ولی دیدم باز نمیشه. به نظرم اون نظم و ترتیب و صفحهبندی که کتاب دیوان حافظ کاغذی که خودم داره حس بهتری رو موقع خوندن به من میده. ولی متن الکترونیکش یه جور به هم ریختگی توش وجود داشت.
*
ولی در کل به نظرم ایراد از من هست که موقع خوندن کتابهای الکترونیکی به این شکل اون احساس در من ایجاد نمیشه. شایدم توقعم بیجا هست که انتظار دارم دو بستر کاملا متفاوت، احساس یکسان و شبیه همی رو در من بوجود بیارن.
فکر کنم یکی از اون افرادی که سالهای آینده بر سر انتخاب این دو راهی دچار مشکل حاد بشه، من هستم.
محمدرضا به نظرم چیزی که کمتر درباره ش صحبت کردی و خیلی کنجکاوم در موردش بدونم، عادتهایی هست که در زمینه کتابخوانی داری: در مورد نحوه خوندن، دوباره خوانی بعضی کتابها، رونویسی هایی که چندبار بهش اشاره کردی، نحوه انتخاب کتاب بعدی، روشت برای تحقیق در مورد یه کتاب یا نویسنده، خوندن مرورها و رتبه کتابها در آمازون، بحث پرفروش بودن یک کتاب و…
میدونم الگورتیم مشخصی برای اینکارا وجود نداره، اگرهم وجود داشته باشه شخصیه و هرکسی باید روش خودشو توسعه بده اما احتمالا نکات زیادی هست که اگه بهشون اشاره کنی، به درد ما تازه کارها میخوره.
نکات زیادی فراتر از دیجیتالی یا کاغذی بودن کتاب هست که ماها بهوشون توجه نمیکنیم.
در مورد فارسی و انگلیسی بودن کتاب دوست دارم نظرتو بدونم ولی اگه اونو مطرح کنم کامنتم زیادی طولانی میشه.
هیوا چند روز صبر میکنم بعد سعی میکنم مطابق دستوری که دادی یه چیزی بنویسم.
علت صبر کردنم هم اینه که توی این روزها چند تا مطلب دیگه هم – احتمالاً – در مورد کتاب و کتابخوانی مینویسم که بعضیهاش میتونه کمی محکمتر از «سبک شخصی» باشه. ترجیحم اینه که هر چیزی رو میشه با توضیح و شرح و استدلال مطرح کرد، با همین سبک بنویسم.
بقیهی چیزهایی که رو میمونه و قاعدتاً به تعبیر تو، طعم و بوی شخصی بودن و سلیقهای بودن رو داره، در قالب یک نوشتهی مستقل منتشر میکنم.
سلام خدمت آقای شعبانعلی و دوستان
من هم خودم رو جزو کتابخوانهای متوسط میدانم و روزانه حداقل یک ساعت مطالعه میکنم البته گاهی خیلی بیشتر از یک ساعت هم میشه. شخصا تعصبی روی نوه کتاب ندارم کتابهای کاغذی یا صوتی با PDF و یا حتی به صورت HTML برایم یکسان است و هر کدام دم دست باشد و بتوانم گیر بیاورم میخوانم ماهانه یک یا دو کتاب میخرم و بقیه مطالعه ام را با کتابهای امانت گرفته از کتابخانه و دوستان و کتابهای صوتی پوشش میدهم.
موضوعی که فکرم رو به خودش مشغول میکنه موضوع کتابخانه های عمومی است یعنی جایی که کتابی رو امانت میده و دوهفته میتوانم آن را امانت بگیرم و دو هفته هم تمدید کنم یعنی یک ماه کتاب در اختیار من است. نظرتان در مورد رعایت حق کپی رایت توسط کتابخانه ها چیست؟ آیا اصولا کتابخانه ها از ناشر و نویسنده اجازه میگیرند؟
این موضوع شامل کلوپهای کرایه فیلم هم میشود که البته موسسه رسانه های تصویری به فیلمها هزینه پرداخت میکند ولی در مورد کتاب نمیدانم قضیه چطوری است.
به نظرم حجم کتابی که در کتابخانه به امانت گرفته میشود خیلی بیشتر از عوض کردن کتاب چند نفر با همدیگر است. هر چند که کتابهای دیجیتال و نسخه های رایگان و عموما غیر قانونی که در سایت های روسی و .. هستند عرصه را بروی همه ناشران و نویسنده ها تنگ کردند به جرات میتوانم بگویم هیچ کتابی(زبان اصلی) نبوده است که نتوانم در این سایتها پیدا کنم.
و موضوع جالب تر در مورد کتاب: نشر دوباره کتاب زبان اصلی و چاپ دوباره آن با همان طراحی جلد و لی ارزان تر است . مثلا من رمان The Lost Symbol را که ۵۰۹ صفحه هم و چاپ ۲۰۱۰ هست ۱۰ هزار تومان خریده ام کتاب با همان متن انگلیسی و کیفیت کاغذ کاهی ولی با همان جلد اصلی که در سایت آمازون است. ویا کتاب Discipline and Punish: The Birth of the Prison میشل فوکو را که ۳۵۰ صفحه است از همان کتابفروشی با ۸۰۰۰ تومان خریده ام . خوب من این کتابها را از کتابفروشی شهرمان خریده ام یعنی وقتی به نسخه های اصلی دسترسی نداریم مجبوریم یا دانلود کنیم یا به این شکل بخریم. میدانم که این کار اشتباه است و ۱۰۰ هزار تومان هم اگر میدادم هیچ درصدی از پول به صاحب اصلی کتاب برنمیگشت ولی چاره چیه؟
شاید دوستان بگن که به صورت آنلاین میتوانی بخری روی گوشی و یا بوک ریدر ها ولی منظور من نسخه غیر دیجیتال بود.
به هر حال ممنون از یادآوری هفته کتاب و در خیلی از کتابخانه ها ی عمومی کشور به مدت ۳ روز و به صورت رایگان افراد میتوانند عضو کتابخانه شوند.
یه چیز دیگری هم به پرچانگیم اضافه کنم : اینکه کسی که کتابخوان است حتی اگر ۱۰۰ تا کتاب نخوانده هم داشته باشه و عضو کتابخانه های عمومی هم باشه و دوستش هم کلی کتاب بهش امانت بده باز هم گذرش اگه به خیابون و کتابفروشی بخوره کتاب میخره شک نکنید چون کتاب خریدن خودش یک لذته براش.
اینو قبلا گفتم، من هم بازده بیشتری از خوندن کتاب کاغذی نسبت به الکترونیکی دارم هم لذت بیشتری از خوندن کتاب کاغذی می برم. یکی از دلایلش اینه وقتی کتاب کاغذی هست میتونم کلشو ببینم ولی وقتی الکترونیکیه نمی تونم.تسلطم خیلی کمتر میشه. احتمالا مقداریش به عادت هم بستگی داره.
سلام.
بحث متمم وفضاهای آموزشی از این جنس جدا، ولی در خصوص کتاب الکترونیکی و مجازی، من به شخصه مشکلی دارم و آن اینکه سایت معتبر فارسی بر ای یافتن کتاب های معتبر فارسی که با خاطر جمع نسبت به اصل و کامل بودن آنها بتوانم برای خرید و تهیه به هر شکل دیگری اقدام کنم، مشکل اساسی دارم.
سایت هایی که می شناسم یکی از این چند کار را می کنند:
۱- یا کتاب خلاصه شده را می گذارند که اکثرا هم یک خلاصه است که بازنشر می کنند که در این مورد به نظرم داشتن فهرست یک کتاب مفید هست ولی خواندن خلاصه ی آن فقط ما را با نحوه ی خلاصه کردن فرد دیگری از یک کتاب آشنا می کند؛ همین و بس.
۲- برای خرید کتاب کاغذی فهرست می دهند و اسباب خرید غیر حضوری را فراهم کرده اند که اینها خوب و ارزشمند است.
ولی خواهش من این است که اگر شما یا دوستان دیگر سایت معتبری برای خواندن یا دانلود نمودن نسخه غیر کاغذی کتابهای فارسی به صورت کامل و با اطمینان از کامل و درست و اصل و مجاز بودن انتشار آن سراغ دارید، معرفی بفرمایید. (راستش، دارم لذت تورق را تا حدی با لذت لمس همراه می کنم هر چه نباشد قرار است هزار سال دیگر کتاب بخوانم، شاید کتاب کاغذی حذف شد، قبل از آن باید به لذت جدید عادت کرده باشم.)
ممنون.
آقای دادشی.
من فیدیبو رو زیاد شنیدم. اما با وجودی که علاوه بر کتابهای عمومی، کتابهای تخصصی ارزشمندی هم در فهرست کتابهاش بود، چون کمی از اولویتهای مطالعهی من فاصله داشت، عضو نشدم و تجربهی استفاده ازش رو ندارم.
امیدوارم اگر دوستان با این سرویس یا سرویسهای دیگه آشنا هستند و تجربهی استفاده از اونها رو دارند، لطف کنند و به ما بگن.