از نخستین باری که در کلاس درس در موقعیت معلم ایستادم و تصمیم گیری درس دادم، حدود ۱۱ سال میگذرد و طی این سالها، به بهانههای مختلف، در مورد تصمیم گیری صحبت و سخنرانی کردهام و واضح است که به خاطر این سخنرانیها و کلاسها و درسها، مجبور بودهام به صورت منظم برای مطالعه در این زمینه وقت بگذارم. همچنانکه هنوز هم این کار را انجام میدهم.
طی ماههای گذشته، به واسطهی انتخابات ریاست جمهوری ایران و قبل از آن به علت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و نیز موازی با آنها چند مورد تصمیم کلان دیگر در سطح جهان (از جمله رفداندوم برگزیت و انتخابات فرانسه) و نیز در اثر رویدادهای اثرگذار چند سال اخیر از جمله درگذشت فیدل کاسترو و دهها مورد ریز و درشت دیگر، بارها سه مفهوم کلیدی در تصمیم گیری، یعنی ایده آلیسم و ماکیاولیسم و پراگماتیسم در ذهن من تداعی شدند.
سه واژهای که احساس میکنم بخش مهمی از مهارت تصمیم گیری، به شکلی صریح یا ضمنی، با آنها گره خورده است.
از سوی دیگر، احساس میکنم در فضاهای آکادمیک و رسمی هم به هزار علت، مدرس و دانشجو، تمایل چندانی به ورود به این نوع مباحث ندارند و حاصل این میشود که مهارت تصمیم گیری، یا به سمت مباحث روانشناسی شناختی سوق پیدا میکند و یا چارچوبهای کلاسیک.
نتیجه هم این شده که تعداد متخصصان تصمیم گیری و مدرسان تصمیم گیری بر روی این سیاره، از بسیاری از سایر گونههای جانوران بیشتر است، اما همچنان بسیاری از ما در تصمیمهای پایهای زندگی خود درمیمانیم.
گاهی اوقات، رویدادهای بزرگ ملی (مانند انتخابات یا چالشهای بزرگ بینالمللی) ضعف ما در تصمیم گیری و تحلیل گزینهها (یا لااقل کمبود جسارت ما در انتخاب) را شفافتر و تلختر از همیشه پیش چشممان نمایان میکند.
اما نباید فراموش کنیم که آنچه در مقیاس بزرگ میبینیم، در مقیاسهای خُردتر هم وجود داشته و دارد و شاید کمتوجهی به همین خرده مسئلهها و خردهتصمیمهاست که نهایتاً میوهی تلخش را در قالب تردید در تصمیم گیری و یا انتخابهای نادرست یا انتخابهای پرتنش، به ما نشان میدهد.
احساس کردم دربارهی این سه واژه (ایده آلیسم، پراگماتیسم و ماکیاولیسم) میتوان حرفهای بسیاری مطرح کرد.
این تیتر را نوشتم تا به تدریج فضایی برای این نوع بحثها باز شود.
البته باید تاکید کنم که در هر سه مورد، واژهها را به معنایی که مد نظر خودم هست (و عموماً در تصمیم گیری رایج است) به کار میبرم.
چون هر یک از این سه واژه، محدودهی مفهومی گستردهای را پوشش میدهند.
در حدی که مثلاً اگر بگویید پراگماتیسم.
بلافاصله باید بگویید پراگماتیسمِ چه کسی؟
در غیر این صورت، حرفهایمان جز ابهام، چیزی به داشتههایمان نخواهد افزود.
چنانکه پراگماتیسم پیرس با پراگماتیسم رورتی تفاوت دارد و پراگماتیسم رورتی هم با آنچه در ادبیات هیلاری پوتنام تحت عنوان پراگماتیسم مورد اشاره قرار میگیرد تفاوتهایی دارد.
بنابراین، لطفاً در نوشتههای آینده در این زمینه، این واژهها را به همان معنایی که من تعریف و توصیف میکنم – و نه الزاماً با پیشزمینههای قبلی خود – بخوانید و درک کنید.
این بحثها را شاید بتوان مکملی بر درس تصمیم گیری در مدیریت و زندگی در متمم دانست. با این تفاوت که در اینجا، آلودگی به قضاوتها و پیشداوریها و دریافتهای شخصی، بسیار بیشتر است و حرفها را نه به عنوان علم، که صرفاً به عنوان دلنوشتههای نویسندهی آنها باید خواند.
[…] هم اخیرا یه سری نوشته دربارهی ایدهآلیسم و ماکیاولیسم و پراگماتیسم داره […]
سلام. به عنوان یه معلم خوب، اغلب درست حدس میزنی شاگردات به چه مطالبی احتیاج دارن. این برام خیلی جالب و تحسین برانگیزه. البته جمع بستن شاید اشتباه بود شاید درست، چون نظر بقیه رو نمیدونم ولی خودم واقعا به خوندن این مطلب علاقه مند بودم و دوست داشتم با همین سازماندهی که شما بهش دادی، بیشتر در موردش بدونم.
چقدر خوبه که میخوای از این زاویه در مورد تصمیم گیری برامون بنویسی (یعنی از پرسپکتیو “دید پرنده”).
فکر میکنم خیلی به این نیاز دارم که از دیدگاه بالاتری بتونم به تصمیم های ریز و درشتی که گرفتم و می گیرم نگاه کنم.به قول خودت (البته اون چیزی که من برداشت کردم) انقدر با عینک روانشناسی شناختی به تصمیماتم نگاه کردم که یه بار مغزم بهم گفت!: برادر من انقدر به من گیر نده،انرژی من در همین حده. لازم نیست انقدر حساس بشی و مینیمالیستی به تصمیماتت نگاه کنی.
تصمیم داشتم به کمک یکی از دوستان متممی یه مطلب برای مرداد ماه آماده کنم که در مورد “خودشناسی” باشه و در اون از نظرات ویلیام جیمز استفاده شده باشه ، اما نتونستم زمانم را مدیریت کنم و الان هم ته ذهنم خیلی مایلم این تقصیر را گردن نداشتن زمان کافی – آشنا نبودن با مبحث – نگرانی بابت پذیرفته نشدن و غیره بندازم . ولی میدونم که نمیتونم این کار را بکنم .
با ویلیام جیمز فقط در حد ویکیپدیا آشنا هستم . اما امیدوارم بتونم بعد از یکی دوتا کتابی که الان در دست دارم ، حداقل یک کتاب از ایشون بخونم . محمدرضای عزیزم اگه رفرنسی در این زمینه مد نظر دارید معرفی بفرمایید . در حد اشاره به اندازه یک کلمه هم باشه ، فکر میکنم بتونم باقی سر نخ رو پیدا کنم .