مدتی است در حال مطالعهی حرفها و مصاحبهها و کارهای مارک بنیوف (Marc Benioff) بنیان گذار و مدیر شرکت Salesforce هستم.
امروز به سخنرانی او در اجلاس داووس ۲۰۱۶ رسیدم. موضوع سخنرانی، این بود:
آیندهی رشد: تکنولوژی به عنوان موتور محرک، انسان به عنوان محور
بنیوف لابهلای حرفها، نکتهی جالبی مطرح کرد که احساس کردم ارزش فکر کردن دارد: کشورها، به وزارتخانهای تحت عنوان وزارت آینده نیاز دارند.
نه تنها بنیوف، بلکه بسیاری از مدیران و متفکران معاصر معتقدند که کشورهایی که تمرکز خود را بر زمان حال و بدتر از آن بر زمان گذشته معطوف کردهاند، سهمی از آیندهی جهان نخواهند داشت.
هیچکس منکر آن نیست که باید به آینده فکر کرد. اما فکر میکنم تاکید بر در نظر گرفتن آینده به عنوان بخشی از ساختار اجرایی دولتها در زمان حال، میتواند یک گام در جهت عملیتر شدن این نگرش باشد.
به عنوان یک نظر شخصی، معتقدم امروز در دنیا کشورهایی وجود دارند که بهتر است به جای دغدغهی بقا برای آینده، صرفاً هدف خود را بر حفظ نامهای خود در کتابهای تاریخ آینده متمرکز کنند. چرا که این هم خود هدف بزرگی است و هر قومی، شایستهی این سرنوشت نیست. چنانکه در گذشته نیز اقوام زیادی بودهاند که نامی از آنها در خاطرهها باقی نمانده است.
پی نوشت: وجود وزارتخانههایی با نامهای نامتعارف یا کمتر شنیده شده، چندان غیرمنتظره نیست. امارات، دو وزارتخانه به نامهای تساهل و سعادت دارد که اتفاقاً نقش برجستهای در سیاستگذاریهای این کشور ایفا میکنند.
چه خوبه که شرکت ها هم بخشی برای آینده و برنامه های آینده، اتاق فکر منظمی برای مدیریت بهتر منابعشون داشته باشن که مرتب پیشرفت ها رو چک کنه و ایده های درست تری جلوی راه تصمیم گیرندگان شرکت بذاره. لابد وقتی اینو می خونین میگین اینکه بدیهی و طبیعیه. اما خیلی از شرکت های بزرگ هم تو ایران اینکار رو هدر دادن منابع و پول الکی خرج کردن می دونن و امیدوارم عین موبایل که داشتنش برای همه عادی شد، یه روزی این مورد هم واقعا برای هر شرکت و سازمانی طبیعی باشه.
مارک بنیوف جایی گفته بود که به عنوان یک شرکت، شما بایستی زودتر به ایستگاه آینده برسید و اونجا منتظر باشید تا وقتی که مشتریانتان میرسند به آنها خوشامد بگویید.
با تفکر خطی(Linear) که در حال حاضر بسیاری از سران کشورها دارند به زودی شکاف خیلی عمیقی بین کشورهایی که Exponential فکر میکنند و دیگران ایجاد میشه که طبق محاسبات ری کرزویل تا سال ۲۰۲۹ دو سطح متفاوت از مدیریت رو ایجاد میکنه. وقتی کسانی مثل پیتر دیامندیس با بنیان گذاشتن شرکت planetary resources برای بدست آوردن منابع موجود در شهابسنگ و سیارکها میلیاردها دلار سرمایه گذاری کرده و باعث به وجود اومدن موج جدید “جویندگان طلا” میشود بایستی عمیقا به خودمان بیاییم که کجای این تغییرات قرار داریم، در غیر اینصورت هرلحظه ممکن است که با ترکشی از این شهابسنگها مثل دایناسورها منقرض شویم.
پی نوشت: محمدرضای عزیز من هم مثل دوستان متممی دیگه فکر میکنم جای موضوع آینده پژوهی در متمم خالیه و واقعا لازمه که به این بخش به صورت خیلی جدی پرداخته بشه مخصوصا اینکه تمامی کسب و کارها و رشته ها به گونه ای نیاز به بررسی آینده خود و تدوین برنامه و استراتژی جدید خواهند داشت.
محمدرضا
نکته ایی که برای من تامل برانگیز بود میزان Agility موجود در وزارتخانه های آنجاست. اینکه برای موضوع آینده و آینده پژوهی، وزارتخانه ایی مستقل در نظر بگیرند نشانه اهمیت موضوع، لزوم توجه به تعیین سهم هر کشور در آینده و سیاست گذاری های کلان در این زمینه است ولی اینکه این وظیفه بسیار مهم توسط وزارتخانه ایی پیاده سازی و اجرا شود از چابکی باورنکردنی آنها حکایت دارد.
با سلام محمد رضا عزیز
نمی دانم لغات آینده پژوهشی چقدر می تواند به موضوع بالا مرتبط باشد،(ارتباط مفهومی ) ولی می دانم که این دانش در کشورمان هنوز فقر توجه، زیادی دارد ،یعنی یا آنقدر پیچیده توضیح داده می شود که برای خودم من هنوز جذابیت آکادمیک پیدا نکرده و یا برای پیدا کردن منابع و مصداق ها باید کلی جستجو کنی و بعد هم بنشینی فکر کنی که این حرکت می تواند مصداقی از این موضوع باشد یا خیر ،ولی اگر در سطح خرد و شخصی بخواهم به این موضوع نگاه کنم ،هریک از ما باید در سر فصل ذهنی و برنامه ریزی خودمان برای مواجه شدن با قوی سیاه های حتما وزارت آینده را تشکیل دهیم . یک خواهش داشتم در صورت که فرصتی ایجاد شد این موضوع را به صورت مصداقی بیشتر برایمان توضیح دهید،خودم من با این روش بهتر می توانیم در مسیر این وزارت در زندگی شخصی و کلان جامعه قرار گیریم و مدار هایم را به این سمت بچر خانیم .
سلام
راستش نمی دانم کجای کار هستیم و با آینده پژوهی چه طور آینده را می سازیم، چیزی که من فکر می کنم آدما سعی می کنن تصوراتشون رو بسازن، منظورم اینه که ما با دیدن فیلم های تخیلی که خودمون ساختیم کم کم با تکنولوژی داریم یک سری از اون تخیلات را واقعیت می بخشیم. فکر می کنم بیش از اینکه نیاز به پژوهش در مورد آینده باشیم نیاز به تخیل بهتر برای آینده هستیم. دقیقا نمی دانم در وزارت خانه آینده قرار است چه کاری انجام دهند!! رویدادها و روندها را ببینند و برنامه ریزی های استراتژیک بلند مدت داشته باشند؟ یا اینکه از میان مسیرهای مختلف بهترین مسیر را برای هر کشوری مشخص کنند؟
اما این را می دانم که اگر شرایط کنونی خودمون رو خوب بشناسیم قطعا می تونیم آینده خوبی بسازیم تا مجبور نباشیم با آینده بسازیم.
سلام آقای شعبانعلی
من کتاب قوی سیاه نسیم طالب را نخوانده ام ولی گویا با سند و مدرک میخواهد ثابت کند قوی سیاهی وجود دارد و نمیشود مطابق گذشته و حال- آینده را پیش بینی کرد و هر لحظه امکان دارد قوی سیاهی ظاهر شود و ورق برگردد. چطور میتوان همزمان که به ابهام باور داشت بتوان آینده نگر بود یا به آینده پژوهی اهمیت داد؟
فواد.
چطور میشود همچنان به «قوی سیاهی» به نام «مرگ» معتقد بود که وقتی که منتظرش نیستیم از راه میرسد و در عین حال، برای زندگی آینده تلاش و برنامهریزی کرد و از آن مهمتر، برای توسعهی بهداشت و افزایش شاخصهای سلامت تلاش کرد؟
همان منطق را در اینجا هم میتوان به کار برد.
مفاهیم جدید نباید ما را از دانستههای قبلی غافل کند. درست است که نام «قوی سیاه» اختراع و ابداع نسیم طالب است، اما مصداقهای قوی سیاه، چند صد هزار سال در زندگی انسان بودهاند و انسان هم آنها را عمیقاً تجربه کرده و اینها باعث نشده که از تلاش برای آینده دست بردارد.
ما قاعدتاً علم یاد نمیگیریم که فلج یا ناتوان شویم. یاد میگیریم که قویتر و قدرتمندتر شویم.
یاد میگیریم به هستی، مسلطتر شویم. میخوانیم که به بردگی کاسبانِ مرگ در نیاییم (آنها که ترس ما از مرگ را بهانهای برای تسلط بر زندگی ما میکنند).
اگر کسی اصطلاح قوی سیاه را نداند و به پارادوکسی که تو دچار شدهای دچار نشود و تو اصطلاح قوی سیاه را بدانی و این باعث بروز چنین تردیدی در تو بشود (در مورد چیزی که قبلاً هم وجود داشته اما تو را نگران نمیکرده) باید در شیوهی یادگیری یا شیوهی تحلیل خودمان تجدید نظر کنیم.
یاد میگیریم به هستی، مسلطتر شویم. میخوانیم که به بردگی کاسبانِ مرگ در نیاییم (آنها که ترس ما از مرگ را بهانهای برای تسلط بر زندگی ما میکنند).
فوق العاده بود محمدرضا بسیار بسیار لذت بردم و دومین جواب برای سوالم که چرا باید کتاب بخوانیم را یافتم
اولین جواب را در وبلاگ متین خسروی و با معرفی فواد عزیز یافتم.
دومین جواب را در ذیل این پاسخ شما به فواد عزیز
۲٫باید بخوانم که به بردگی کاسبان مرگ در نیایم.
محمدرضا چیزی که بعد از خوندن این مطلب بهش فکر کردم اینه که هرکس باید خودش رو برای آینده عجیبی که در راهه (و تقریبا همه ما اطلاعات خیلی کمی در مورد اون داریم) آماده کنه: مطالعه کتابهایی در مورد تکنولوژی و به طور کلی آینده بشر، مجهز کردن به مهارتهایی که در آینده ارزش بیشتری خواهند یافت و …
من خودم الان درگیر کتاب Homo Deus هستم. بعید میدونم نخونده باشیش.
در متمم هم تا حدودی به این مطلب (اگه بخواهم دقیقتر بگم: آینده پژوهی) پرداخته شده. به ویژه در بخش ایده متمم ولی همونطور که پارسال درجایی از متمم گفتی هنوز فضای ذهنی متممی ها واسه این درس آماده نشده. به هرحال امیدوارم هرچه زودتر این موضوع به صورت جدیتر در متمم هم شروع بشه. حداقل منابع و کتابهای اصلیش معرفی بشه.
چقدر جالب. وزارت آینده.
و محمدرضا. چقدر این نظرت رو دوست داشتم. اینکه:
“به عنوان یک نظر شخصی، معتقدم امروز در دنیا کشورهایی وجود دارند که بهتر است به جای دغدغهی بقا برای آینده، صرفاً هدف خود را بر حفظ نامهای خود در کتابهای تاریخ آینده متمرکز کنند. چرا که این هم خود هدف بزرگی است و هر قومی، شایستهی این سرنوشت نیست. چنانکه در گذشته نیز اقوام زیادی بودهاند که نامی از آنها در خاطرهها باقی نمانده است.”
ضمن اینکه، با خوندن این مطلب و مخصوصاً وقتی در پایان نوشته ات اشاره به وزارتخانه هایی به نامهای تساهل و سعادت در امارات کردی (چقدر جالب البته، که چنین وزارتخانه هایی در اونجا وجود داره)؛ یاد رمان ۱۹۸۴ جورج اورول هم افتادم.
و اینکه وزارتخانه هایی با نام های: «وزارت عشق»، «وزارت حقيقت» و «وزارت صلح» در جامعه ی فرضی جورج اورول وجود داشت.
که البته هر سه ی اون وزارتخونه ها، ظاهراً کاملاً مغایر با اسامی زیباشون بودند.
و به این فکر کردم که ای کاش اگر وزارتخونه ای در هر جای دنیا، با یک نام و عنوان زیبایی ایجاد میشه؛ دقیقاً همگام و همراستا با همون نام و عنوان زیباش گام برداره.