گاهی با خودم میگم کاش محسن چاوشی وقت بیشتری میگذاشت و شعرهای بیشتری از مولوی رو میخوند.
این شعر زندان رو (بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید) هر چقدر گوش میدم خسته نمیشم.
لینک دانلود فایل mp3 بمیرید با صدای محسن چاوشی
داشتم فکر میکردم خیلی پررویی میخواد که آدم در مورد یک تک آهنگ که دوست داره نظر بده؟ خصوصاً وقتی متخصص موسیقی و حتی آشنایی با موسیقی نیست؟
بعد خودم رو قانع کردم که به هر حال، موسیقی برای مخاطب تولید میشه و شاید یک مخاطب به اندازهی یک رای خودش برای خودش بتونه نظر بده.
اون هم در دنیایی که مردم فکر میکنن حتی بدون درک و دانش و سواد، یک رای خودشون رو میتونن در مورد سرنوشت یکی دیگه هم خرج کنند و با افتخار بهش میگن دموکراسی.
بگذریم.
از موسیقی سر در نمیارم. دستگاههای موسیقی و نُتها و جنس صدا و چیزهای دیگه رو هم نمیشناسم. اما در مورد اکثر شعرهای مولوی که چاوشی میخونه، حس خوبی دارم.
به نوع صداش و حتی نفس نفس زدنهای وسطش که گاهی کاملاً شنیده میشه. به شوری که در اون موسیقی الکترونیکی هست. به مدرن بودن آلات موسیقی. چون مولوی در زمان خودش هم سنتی نبوده که بشه به سادگی با لباس سنتی به بزم عام دعوتش کرد.
ادبیات فارسی رو در دانشگاه، پیش استاد طه حجازی خوندم. یک بار هم در قفل و کلید به ایشون اشاره کردم و هنوز هم خاطرههای دیگری از ایشون و کلاسشون دارم که سر فرصت نقل میکنم.
خوب یادم هست که اون سالها، آهنگ مست و دیوانه که علیرضا عصار در آلبوم حال من بی تو خونده بود، زیاد شنیده میشد. شاید هم – اگر درست یادم باشه – تازه منتشر شده بود.
طه حجازی، استاد بزرگوار و دوستداشتنی ما که خیلی دوستشون داشتم و کلاسهای آخر شب ایشون (شش تا هشت یا چیزی شبیه این) بهشت من بود، سر کلاس در مورد حالِ شعر و شاعر حرف میزدند.
طه حجازی ایستاد. درس مانند مستی که تلو تلو میخوره و هر لحظه قرار بیفته، پاهاش رو روی زمین میکوبید و راه میرفت و هر لحظه هم شاید نزدیک بود بیفته و صدای کوبیدن پاهاش و صدای محکم و استوار خودش در کلاس پیچیده بود که میخوند: من مست و تو دیوانه. ما را که برد خانه…
وقتی شعر رو خوند. ایستاد.
ما رو نگاه کرد و گفت: بچهها. اگر من مستم و تو دیوانه و ما داریم با هم حرف میزنیم، نمیشه که با های و هوی و ناله کردن و رعایت دستگاههای موسیقی، این حرفها رو بزنیم. من باید مثل مست حرف بزنم. شما هم مثل دیوانه بشنوید.
نمیدونم چرا. اما سالها بعد وقتی داشتم آهنگ کولی (شعر سیمین بهبهانی) با صدای همایون شجریان رو میشنیدم، احساس کردم توی بعضی قسمتهاش، میشه آتش و تنهایی کولی رو حس کرد.
دکتر سروش توی تفسیر مثنوی، اگر اشتباه نکنم دفتر اول، یه جایی به بحث مقدمهی عربی منثور مولوی رسیده بود.
اونجا که مولوی میگه: هذا کتاب المثنوی و هو اصول اصول اصول الدین فی کشف الاسرار الوصول و الیقین.
به واسطهی بحثی نکتهی جالبی رو اشاره کردند و اون، ضعفهای متعدد از لحاظ وزن و انتخاب کلمات در شعر مولوی است.
ایشون مقایسهی جالبی با حافظ داشتند. میگفتند که مولوی، حرفهاش زیاد بود و وقت و فرصت نداشت که برگرده و دوباره حرفهای قبلی رو ببینه. میخواند و میگفت و حرفها هم ثبت میشد و میرفت.
شاگردان، ارادت عجیبی به ایشان داشتند و اگر مولوی حتی با لهجه یا اشتباه هم تلفظ میکرد، ایشان هم به همان شکل ثبت و ضبط میکردند. با وجود این دقت در ثبت، مولوی وقتی برای بازخوانی و بازبینی آنها نمیگذاشت و عبور میکرد.
سروش اشاره میکنه که ابیات رفیعی و بلندمرتبهای از لحاظ بلاغت و نیز ساختار در مثنوی وجود داره که میشه مطمئن بود توانایی مولوی در ادبیات و شعر (مستقل از مفاهیم) بسیار بالاست.
کسی که چنان ابیاتی رو گفته، قاعدتاً با یک بار بازنگری میتونست بسیاری از ابیات خودش رو بازخوانی و بازنویسی و ویرایش کنه. اما مولوی کارش این نبود. دغدغهاش این نبود. مولوی برای حال خوش صلاح الدین زرکوب، مثل او قفل را قلف میگفت و مبتلا را مفتلا تلفظ میکرد [به قول امروزیها در بند محتوا بود، نه فُرم].
او در ادامه توضیح میداد که بسیاری از روایتهای متفاوتی که از اشعار حافظ داریم، متعلق به بعد از دوران حافظ نیست. بلکه اتفاقاً متعلق به خود حافظ هست. او بعد از شعر گفتن یا خواندن شعر در یک مجلس، وقت میگذاشته و به آراستن و پیراستن شعرهاش مشغول میشده و نسخههایی متفاوت شکل میگرفته.
خلاصه. همهی این قصهها رو گفتم که بگم این حافظ و آن مولوی را نمیتوان به یک سبک خواند.
آن آشفتگی، آن آشوب، آن رهایی از وزن و قافیه، آن شوری که در کلام مولوی است (خصوصاً در دیوان شمس) را باید مستانهوار خواند و دیوانهوار شنید.
این همون حسی هست که لااقل من به عنوان مخاطبی که نه از موسیقی سررشته دارم و نه شعر، در شنیدن برخی از اشعار مولوی با صدای چاوشی تجربه میکنم.
[…] عزیز محمدرضا شعبانعلی پیش از این در خصوص آهنگ زندان محسن چاوشی که شعرش متعلق به مولوی است، احساس و برداشت خود را از […]
با سلام
” آن آشفتگی، آن آشوب، آن رهایی از وزن و قافیه، آن شوری که در کلام مولوی است (خصوصاً در دیوان شمس) را باید مستانهوار خواند و دیوانهوار شنید.” با اجازه از زبان خودش
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
……
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
…….
ملت عشق ازهمه دینهاجداست…………….عاشقان راملت ومذهب خداست
جا دارد یاد کنیم از کار زیبای و ماندگار موسی و شبان از گروه مستان با صدای همای
نه از افسانه می ترسم نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از آتش نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا از هرچه پندارم جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ای وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی را از این اندیشه ام در پی ندارم من
در عالم بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم
نه کس با من …
چندسال پيش كه كنسرت شهرام ناظري بودم، بر خلاف ساير خوانندگان سنتي كه ارام مينشينند و اجرا ميكنند، ايشون بسيار شوريده و بيقرار بود به قدري كه چندين بار نيم خيز شد و به تبع ايشون بسياري از جمعيت هم نيم خيز شدند. لحظلات بسيار شيرين و ماندگاري بود. ايشون در حال اجراي يكي از آثار مولانا بود.
بعدها كليپي ازشون ديدم كه ميگفت اصلا شعر مولانا رو نميشه اروم نشست و خوند و تحرير زد. حسش كاملا متفاوته.
جالبه كه بگم من از صداي چاووشي متنفر بودم و يه حالت زجه بهم دست ميداد تا وقتي كه البوم “امير بي گزند” رو شنيدم. بدون اغراق يك هفته لحظه به لحظه درگيرش بودم و لذت ميبردم. الان صداي چاووشي رو براي اشعار مولانا بسيار ميپسندم اما كماكان نظر مثبتي به ساير كارهاش ندارم، انگار اون صدا فقط براي اجراي اشعار مولانا ساخته شده
موزیک ویدیوش هم جالبه. حجمش حدود ۵۹ مگابایته. لینکش: https://goo.gl/ZXITfv
سلام.
۱- اولین بار که صدای چاوشی را شنیدم برای فیلم سنتوری بود.
بعدها تا مدتها به نظرم می اومد این صدا فقط به درد همون نقش معتاد می خوره.
ولی گوش دادن به کارهای بعدیش نظرم رو عوض کرد. حالا معتقدم چاوشی همون اندازه که عاشقانه رو عاشقانه می خونه، عارفانه رو هم خوب می خونه و البته شعر خلیج فارسش همون قدر که با بقیه ی کارهاش متفاوته به عنوان یه شعر برای میهن دوستی، همون اندازه اجرا و ساخت خوبی داره.
امیدوارم موفق باشه.
۲- ما یه دبیر ادبیات داشتیم تو دبیرستان به اسم آقای مهران.
من، هم ادبیات رو خیلی دوست داشتم و دارم ، هم دبیرهای ادبیات رو. همیشه دعا می کردم دبیر ادبیات خوبی داشته باشم و داشتم.
آقای مهران سال دوم دبیرستان وقتی داستان رستم و سهراب رو می خوند، هر چی به انتها نزدیک تر می شد صداش ضعیف تر می شد. سرم رو از روی کتاب بلند کردم و فکر کنم تنها کسی بودم که متوجه شدم داره برای این پدر و پسر گریه می کنه. بیت های آخر رو با مکث و فاصله ی مشهودی نسبت به بقیه ی ابیات می خوند، بغض امانش نمی داد.
او علاقه ی من رو به ادبیات خیلی بیشتر کرد.
۳- هیچ وقت در هیچ مقطعی چیزی رو که دبیران ادبیات به عنوان «معنی کردن» شعر می گفتند قبول نداشتم و هیچ وقت لابلای ابیات شعرهای کتاب و هیچ کجای دیگه چیزی به عنوان معنی این بیت و معنی این شعر ننوشتم.
از همون سالهای مدرسه معتقد بودم شعر به زبان فارسی نیازمند معنا کردن نیست. من خودِ شعر رو روان تر از اون معنی ها می فهمیدم. معتقد بودم شعر مفهوم داره وگرنه معنیش که با تبدیل نظم به نثر توسط معلمها کار درستی نیست. خیلی از شعرهای دوران ابتدایی راهنمایی رو هنوز از حفظم و فکر می کنم عجیبه که بچه های ما کم شعر بلدند.
پسر من که اینطوریه.
ممنون.
چند وقتیه هر وقت آهنگ های محسن چاوشی رو گوش می کنم بخصوص آلبوم “امیر بی گزند” تصویر و صحبت های شما هم در ذهنم مرور و تداعی میشه. حالا دیگه گوش دادن به صدای چاوشی و خوندن و شنیدن اشعار مولوی برام متفاوت شده و حس و حال بهتری رو تجربه می کنم.
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
تفاوت کلام حافظ و مولوی گرچه خیلی زیاده اما میشه گفت خود حافظ هم تو یه بیت این تفاوت رو توضیح داده اونجا که میگه:
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است..
سلام؛
اولین بار این شعر زیبا را سال ۶۷ اگر اشتباه نکنم در سینما ناهید دروازه دولاب تهران و در بخشی از فیلم افق زنده یاد رسول ملاقلی پور شنیدم. آن گروه کُری که در افق این شعر را خواندند هم خیلی خوب بودند و من تحت تاثیر قرار گرفتم؛ هنوز هم که مناسبتی فیلم از تلویزیون پخش می شود همان حس را دارم. روح شهدا و رسول ملاقلی پور شاد.
راستی غفلت کردم و باید همین جا اضافه کنم که آهنگساز افق استاد محمدرضا علیقلیه؛
برام جالب بود که دیروز داشتم به این آهنگ گوش می دادم و فکر می کردم که آیا محمدرضا هم صدای چاوشی رو دوست داره؟ آخه یادم نمیاد تا حالا در موردش نظری داده باشه و با خودم گفتم کاش دوست داشته باشه, و بعد دیشب دیدم این پست رو گذاشتی.:)
صدای خاص چاوشی و به قول تو حتی نفس نفس زدنهاش رو خیلی دوست دارم. چه خوب که از حست برامون گفتی.
آهنگ کولی همایون شجریان هم واقعا بی نظیره.
پی نوشت : دیشب که با تبلت این پستو خوندم می خواستم کامنت بذارم ولی کد رو فقط با لپتاپ قبول میکنه و با تبلت میگه معتبر نیست. البته چندان مهم هم نیست, فقط گفتم که گفته باشم. 🙂
من هم خیلی این آهنگ رو دوست داشتم.
برای من هم، از اون آهنگهاییه که هر چی بهش گوش بدم خسته نمیشم.
ریتمش و اون گیتار الکتریک که توش نواخته میشه، به نظرم خیلی دوست داشتنی و هیجان انگیزه.
(من آهنگهایی که یه حس هیجان انگیز داشته باشن رو هم خیلی دوست دارم. 🙂 آهنگ هایی که حس میکنی یه جاهایی اش، نفست رو بند میاره)
کلیپش رو هم همونطور که سامان عزیز گفت، دوست داشتم.
کلاً صدای محسن چاوشی به نظرم یه صدای خاصیه.
اوائل که تازه شروع به خوانندگی کرده بود، فکر می کردم میخواد از سیاوش قمیشی تقلید کنه؛ اما بعد صدای خودش، به عنوان یه صدای منحصر به فرد، برام دوست داشتنی و خاص شد.
خیلی خوبه که آهنگساز و تنظیم کننده ی این آهنگ هم خودشه.
و چه خوب تر، که از اشعار زیبا و مسحور کننده ی مولانا استفاده کرده.
کلاً چقدر، همه ی آدم های هنرمند و کارهایی زیبایی که با هنرشون خلق می کنن، به نظرم دوست داشتنی و قابل احترام هستن.
فکر کنم دیروز و امروز انقدر توی روزنوشته ها و متمم حرف زدم که کپن های یکماه م رو سوزوندم رفته.
برای این آهنگ، یک کلیپ هم ساخته شده(من اتفاقی دیدم،ظاهرا برنامه خندوانه براش ساخته) که به نظر من قشنگ بود و گفتم اینجا بگم که اگه دوست داشتین ببینید.
پی نوشت: راستش منم از دیروز بیشتر از ده بار بهش گوش دادم .گوش دادم .گوش دادم
در کتاب «دیروز، امروز، فردا» آنه ماری شیمل درباره مولوی میگه که مولوی از این مسأله به خوبی آگاهی داشته که کلام به تنهایی هرگز نمیتونه اسرار عشق آفریدگار رو نشون بده برای همین مولوی از موسیقی و رقص هم استفاده میکرده.
مثلاً میگه، مولوی در این باره بارها توی شعرهاش گفته: «تصویر رویایی معشوق بر صفحهی قلبش میرقصد.»
از طرفی خانم شیمل معتقده که همه چیز برای مولوی تبدیل به موسیقی میشه و هر اتفاقی برای مولوی به صورت موسیقی پیش میآید. یه داستانی هم در این مورد نقل میکنه:
«روزی مولانا جلالالدین چنین گفت:
موسیقی عبارت است از صدای لولاهای دروازههای بهشت!
بعد از این سخن بولفضولی گفت:
از صدای لولاهای این دروازهها خوشم نمیآید.
با شنیدن این سخن، مولانا جلالالدین گفت:
وقتی دروازهها باز میشوند، من صدای گشودن آنها را میشونم، اما
وقتی دروازهها بسته میشوند، صدای بستن است که تو میشنوی.»
***
راستش بعد از شنیدن آلبوم امیر بیگزند محسن چاوشی بود که لحن خوندن شعرهای مولوی در من تغییر کرده. قبلش فکر نمیکردم بشه شعرهای مولوی رو با این همه شور و حرارت و ضربآهنگی متفاوت خوند و از خوندنشون تا این اندازه لذت برد. هر چند به نظرم نمیشه به اون حظ وافری که خود مولانا هنگام سرودن این اشعار بهش دست پیدا کرده، رسید ولی شاید بشه تا حدی اون حس و حال خوب رو برای خودم شبیهسازی کنم 😉
من از کجا پند از کجا؟باده ،بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را ،برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ،ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان ،پیش آر پنهان ساقیا
کلام مولوی انعکاس ترکیبی است که بوی عطر آگینش فضا را پر می نماید و انسان را از عالم خاکی جدا می نماید و به عالمی دیگر می برد و آن عالم انوار است و این کلام از جنس زمینیان نیست ،
یکی از مهم ترین علامت هایی که در دنیای ما باید حمل شود، حفظ اسرار و خاموشی است. دیوانه جماعت و دیوانگی مکتب گمنامی است و ما همواره با مولایمان هم نفسیم که : «ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم/ با شما نامحرمان ما خامشیم.
متشکرم.
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند.