آنچه در اینجا میخوانید ترجمهای آزاد (وفادار به معنی و بیوفا به کلمات) از نوشتهی زیبای Cloe Madanes دربارهی تکنیکهای ایجاد بدبختی است که آن را طی روزهای آینده به صورت کامل ترجمه میکنم. بدبخت باشید!
اکثر ما ادعا میکنیم که دوست داریم شاد باشیم. به زندگی خود معنا ببخشیم و لذت را تجربه کنیم. دوست داریم عشق و دوست داشتن را نه فقط با دوستان و عاشقان و همسر و فرزندان، حتی با سگ و گربه و سنگ هم به اشتراک بگذاریم. اما به نظر میرسد که برخی مردم واقعاً به شکلی زندگی میکنند که «میخواهند» بدبخت باشند و عموماً در این تلاش، موفق نیز میشوند.
قبلاً در این باره بخشی از یک نوشته را ترجمه و منتشر کرده بودم و در اینجا قسمت دوم آن نوشته را ارائه میکنم.
قانون پنجم – اهمیت «نیت بد» را فراموش نکنید. همیشه در تحلیل رفتار دیگران، بدترین نیت ممکن را در نظر بگیرید. سادهترین رفتار بقیه را هم میتوانید با کمی تلاش، به شکل بسیار نامناسب و منفی، تفسیر کنید. تنها کمی تلاش و تجربه لازم دارید! اگر کسی با شما برای شام قرار گذاشت و دیر آمد، کمی فکر کنید. مطمئن هستم که میتوانید موارد دیگری را هم به خاطر بیاورید که در قرارهای با شما، تاخیر داشته است. حالا میتوانید فرض کنید که او «شما را آدم حساب نمیکند». با کمی دقت میتوانید تمام آن شب را خراب کنید. فقط به یاد داشته باشید که در مورد تحلیلهای خودتان با طرف مقابل صحبت نکنید. به خاطر اینکه ممکن است با گفتگو بتواند به شما ثابت کند که درست فکر نمیکردهاید.
تمرین. نام پنج نفر از نزدیکان خود را روی کاغذ بنویسید. زیر اسم هر کدام حداقل ۵ رفتار را بنویسید که قبلاً انجام دادهاند و شما میتوانید اثبات کنید که برای بدبختتر کردن شما آن کارها را کردهاند. این لیست را دائماً مرور کرده و به روز کنید تا به اندازهی کافی در شما احساس بدبختی ایجاد کند.
قانون ششم – هر کاری انجام میدهید، فقط برای منافع شخصی انجام دهید. بعضی وقتها وسوسه میشوید که یک کار خیر انجام دهید. به یک موسسه خیریه کمک کنید. در یک فعالیت داوطلبانه شرکت کنید. چنین کاری را انجام ندهید مگر اینکه منافع شخصی واضحی برای شما داشته باشد. پیدا کردن منافع شخصی در برنامههای خیریه و کارهای داوطلبانه سخت نیست. شما می توانید آدمهای مهم و مشهور را ببینید. شاید با کسی آشنا شوید که پارتی شما شود و برای شما یک وام خوب دست و پا کند. مبادا در این دام بیفتید که کاری را صرفاً به خاطر «دیگر خواهی» انجام دهید. هر کاری باید به خاطر «خودخواهی» و «عشق به خود» انجام شود. حتی اگر واقعاً عاشق خود نیستید.
تمرین. به پنج مورد از کارهایی که در گذشته برای دیگران انجام دادهاید و آنها هرگز جبران نکردهاند فکر کنید. این لیست را بارها مرور کنید تا احساس بدبختی شما افزایش یابد. حالا به پنج کار جدید فکر کنید که در ظاهر «خیر» هستند اما منافع شما را تامین میکنند. خیلی سریع به اجرایی کردن این فعالیتهای جدید، فکر کنید.
قانون هفتم – هرگز قدردان کسی نباشید. تحقیقات نشان داده که انسانهای قدردان، شادتر از بقیه هستند و کمتر از بقیه احساس بدبختی میکنند. پس مراقب باشید که از کسی قدردانی نکنید. شمردن نعمتها کار احمقهاست. کدام نعمت؟ زندگی تنها رنج است. چه چیزی برای خوشحالی وجود دارد؟ مراقب دوستان خیرخواه و اعضای خانوادهی خودتان باشید. اینها کسانی هستند که مدام به شما یادآوری میکنند که چیزهای خوبی دارید و باید قدردان آنها باشید. در چنین شرایطی رعایت قانون هفتم که بسیار مهم هم هست دشوار میشود.
تمرین. فهرستی از همهی نعمتهایی که خداوند به شما داده است تهیه کنید. حالا کنار هر کدام، بنویسید که این نعمتها چقدر باعث بدبختی شما شدهاند. اگر مهارت کلامی خوبی دارید، فکر کنید که این مهارت کجا زندگی شغلی یا شخصی شما را بر باد داده است. اگر پدر و مادر مهربانی دارید فکر کنید که کجاها زندگی شما را به بدبختی کشیدهاند. کار سختی نیست. برای هر نعمتی، میتوانید مصیبتها را هم بیابید. در کنار این فهرست، لیست کاملی از بدبختی هایی که هنوز نیامده اما هر لحظه ممکن است بیاید (سیل، زلزله و …) آماده کنید. حس قدرشناسی و رضایت شما به سرعت از بین خواهد رفت.
قانون هشتم – همیشه در وضعیت اضطراب باشید. خیلی مراقب باشید. خوشبینی نسبت به آینده ممکن است «احساس بدبختی» را از شما بگیرد. به خاطر داشته باشید که ازدواج شما برای همیشه خوب نمیماند. به خاطر داشته باشید که فرزندانتان روزی شما را رها خواهند کرد. هیچ چیز برای همیشه خوب نخواهد بود.
تمرین. تحقیقاتی انجام دهید که در محل زندگی شما، چه اتفاقهای بدی ممکن است بیفتد. شاید محل زندگی شما روی گسل باشد. شاید ناحیهی زلزلهخیزی در اطراف شما باشد. واقعاً احتمال سیل و بارش شدید باران در اطراف شما نیست؟ آلودگی هوا یا نویزهای محیطی نمیتواند برای شما سرطان ایجاد کند؟ شاید هم فرزند ناقصالخلقهای به دنیا بیاورید. اگر ازدواج نکردهاید باز هم نگران فرزند ناقصالخلقهی خود باشید. تا ابد که قرار نیست مجرد بمانید.
قانون نهم – تقصیرهای پدر و مادرتان را فراموش نکنید. یادتان باشد که بدبختی شما، پول نداشتن شما، محل زندگی شما و تمام شکستهای شما، به نوعی به پدر و مادرتان ربط دارد. به هر حال آنها تاثیر زیادی در شرایط امروز شما دارند و شما هم هیچ کاری نمی توانید بکنید. اگر اتفاقهای خوب و موفقیتهایی هم برای شما وجود داشته و دارد، از نقش تصادف غافل نشوید. قرار نیست هر اتفاقی مربوط به پدر و مادر شما باشد. البته این کافی نیست. به گذشتهی خود فکر کنید. کسان دیگری را هم میتوانید بیابید که مقصر باشند. تا به حال فکر کردهاید که فریادی که معلم دوم دبستان بر سر شما کشید، منشاء اصلی همهی رفتارهای عصبی و تهاجمی امروز شماست؟ (یا میتواند باشد؟!) یا اینکه همکلاسی شما که در سال اول دانشگاه با تقلب نمره گرفت، چقدر در فساد و تقلب هایی که امروز انجام میدهید نقش داشته است؟ کمی فکر کنید. به اندازهی کافی از این موارد وجود دارد. احساس مقصر بودن دیگران از پیش نیازهای اصلی بدبختی است.
تمرین. به پدر یا مادرتان زنگ بزنید و یکی از اشتباهاتی را که در دوران کودکی شما کرده و اکنون کاملاً فراموش کردهاند به آنها یادآوری کنید. تلاش کنید آنها متوجه شوند که هنوز چقدر در حال پرداخت هزینه برای آن اشتباه کردید. مطمئن باشید که حال آنها را به اندازهی کافی بد کردهاید. آنها خودشان با غصه و اندوه، ادامهی مسیر بدبختی شما را هموار خواهند کرد…
این متن همچنان ادامه خواهد داشت...
مطلب جالبی است!
تا بحال مطلب روانشناسی را از این دید مطالعه نکرده بودم.
احساس می کنم این نوع نوشته تاثیرگذارتر و کاربردی تر است.
آیا ادامه خواهد داشت؟
زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو
نیست هنگام تامل بی درنگ آماده شو
خب حالا وقتش ه قوانین خوشبختی رو بگید…………
نه همون قوانین بدبختی بهتره !بیشتر جواب میده…
زندگی سخت گیرد بر مردمان سخت کوش
ok?
استاد گرامی (شما بخونید: محمدرضای عزیز!)
یک دنیا ممنون بابت این قوانین ۹ گانه…
به طرز عجیبی این موضوعات به دنیای آدمای افسرده نزدیکه…
فقط یه آدم افسرده می تونه حدّ و اندازه ی زیبایی این قوانین رو درک کنه…
باید با آب طلا نوشتشون…
واقعاً فکر نمی کردم تمام اصولی رو که شخصاً در زمان افسردگیم دارم به کار می گیرم، این قدر زیبا یک نفر به صورت یک جا جمع آوری کرده باشه…
فقط چیزی که توش نبود:
اینکه شب ها موقع خواب، هر چی آهنگ غمگین داری رو به ترتیب گوش کنی و به تمام بدبختی های داشته و نداشتت، فکر کنی… و در عین حال، اون قدر اشک بریزی تا خوابت ببره…
این روش به قدری قوی و ویران کنندست که اطمینان داری فردا صبح که از خواب بیدار میشی، به درب و داغون ترین شکل ممکن خواهی بود!
به شدت منتظر قسمت بعدی هستم…
امروز بعد از ماه ها واقعاً حال خوشی بهم دست داد… و خندیدم!
به خودم… به کارام… به تفکراتم… به همه چیز…
آرمین جان.
خوشحالم که حسات خوب شده.
من هم اختلال دوقطبی دارم. به خاطر همین حالت شیدایی و حالت افسردگی رو زیاد تجربه میکنم و حس تو رو خوب میفهمم.
ممنونم که با ما به اشتراک گذاشتی حسات رو.
آرمین جان … می تونم به عنوان یه دوست این خونه، ازت یه خواهشی بکنم؟ … اینکه ، اون آهنگ هایی رو که گفتی کلاً بذاری کنار …!!
اگرچه میدونم خیلی سخته و اونقدر اون آهنگ ها زیبا هستن و احتمالا مناسب شرایط روحی که درحال حاضر داری، که نمیشه به این راحتی نادیده شون گرفت …
… من هم دقیقا این تجربه ای که گفتی رو در مقاطع زیادی از زندگیم داشتم!! و می دونم چقدر مخربه و البته به طرز وبرانگری، لذتبخش!!!! آآی میچسبه ه ه … هی گوش بدی، هی اشک بریزی، و هی دلت برای خودت بسوووزه … مخصوصا که اگه هم به دلیل ناکامی های رمانتیک باشه …!!
ولی آرمین جان، بذار بهت بگم که این موضوع هیچ کمکی بهت نمی کنه که هیچ ؛ تو رو توی یه Loop یا چرخه معیوبی میندازه که اون آهنگها، اون اشکها، اون رویدادها، اون ترانه ها که انگار واقعاً ترانه سرا برای ما ساخته اونها رو … هی تکرار و تکرار میشن …
طی یک اقدام متهورانه! خودت رو از این چرخه بکش بیرون … اون آهنگها رو بذار کنار و بجاش کلکسیونی از آهنگهایی رو جمع آوری کن که الهام بخش باشن و بهت آرامش میبخشن و سطح انرژی و Vibration مثبتت رو به جای اینکه نابود کنن، بالا می برن… اونوقت وقتی از این چرخه میای بیرون و از بیرون به خود ِقبلت نگاه می کنی، خنده ات می گیره و با خودت میگی: ” اینجووووری نیست که ه ه …”!!
امتحانش کن، پشیمون نمیشی …:)
سلام استاد من
من واقعا احساس میکنم آدم بدبختی هستم . دچار افسردگی شدید شدم .
سلام
مرسی که هستی
با اهدا سلام .
شما واقعا خیلی مغز جذابی دارید و من خیلی خوشحالم که اصلا آدم ظاهربینی نیستم. همزمانی نوشته هاتون با مصائب ذهنی افراد هم خیلی قابل تحسینه.
متشکرم که به ما روشهای عملی بدبخت شدن رو می آموزید.
ولی جالب ترین قانونی که تعریف کردید قانون شماره ۴ بود که متاسفانه اجرا کردنش خیلی وقت وانرژی تلف میکنه
ولی از نظر ماندگاری حس بدبختی عالیه.
برقرار باشید.
انسان آن چيزي است كه باور دارد
سلام
من يك همكار داشتم كه چنين ديدگاه هايي داشت. مثلاً:
وقتي تصور مي كرد چراغ خودكار راه پله خانه شان زودتر از آنكه بايد،خاموش مي شود، صبح در اداره مي گفت: …ها طوري تنظيمش كرده اند كه ما در وسط پله ها هستيم خاموش شود. چرا؟ چون گفته ام شارژها را به موقع بدهيد.
با ديدگاههايي چنين وحشتناك به نقطه اي رسيده بود كه :
– نه در جايي مي توانست به راحتي زندگي كند.
– نه در واحدي از سازمان مي توانست بيش از چند ماه كار كند- اعتراض را از اولين ساعات ورود و گاهي از وقتي خبردار مي شد قرار است به واحدي تازه برود- شروع مي كرد.
– نه مي توانست با همسرش به راحتي زندگي كند.- حتي هراز گاهي مي گفت مي خواهد همسر ديگري اختيار كند-
…
بنده خدا با سي و چند سال زندگي نه از داشته هايش لذت مي برد و نه حتي مي دانست چه چيزي را دوست دارد كه آن را به دست نياورده.
ولي چون در وجود ديگران دنبال علت مشكلش مي گشت هيچ وقت هم نمي توانست براي اصلاح آنها اقدامي انجام دهد.
هر وقت يادش مي افتم ضمن اينكه دلم برايش مي سوزد،فقط مي گويم: خدا به دور!
برقرار باشيد
مطلب خنده دار ولي تلخي بود
فكر كنم همه ما قسمتهايي از اين روندو طي كرديم!!!
سلام
قانون هشتم خیلی قانون عجیبیه
من خودم کسی رو تو زندگی ازدست دادم
خیلی طول نکشید تا این اضطراب رو کنار گذاشتم و دوباره نفر بعدی در عین ناباوری
درد داره و البته تحمل لازم داره و ازجایی هم اضطراب
واقعا نمیشه یه دفعه گذاشتش کنار
وخیلی وقتها تا میزاری کنار باز میاد سراغت با یه دلیل بدتر….
واقعا جالبه !!!
وقتی آدم اینطوری به این رفتار ها نگاه می کنه با تمام وجود درک میکنه که چقدر انجام دادنشون بی معنی و مضحکه!!!
ولی من خودم بدون فکر کردن گاهی وقت ها بعضی هاشو انجام میدم و به شدت پشیمون میشم.
وقتی داشتم این متنو می خوندم میخندیدم و
این خنده برام خیلی چیزا رو روشن کرد.
ممنون استاد عزیز
متن شماره یک این موضوع تأثیر زیادی روی من داشت! اما متن دو نه! برای خودم متأسف شدم! چون حساسیتم به موضوع کم شده و این رفتارهای منجر به بدبختی نهادینه شده تو من! حالا اگه واقعاً دیر حاضر شدن سر قرار واقعاً نشان از عدم اهمیت دادن طرف مقابل من باشه چی؟؟ این خوشبینانه نیست که از کنار این موضوع به راحتی و سادگی بگذریم؟!
نمی دونم! خوش به حالتون اگه این رفتارها رو برا بدبخت نشدنتون ترک می کنید!
چند سال پيش يه دوستي داشتم هروقت ميديدمش حالشو ميپرسيدم ميگفت عالي هستم. خدائيش خيلي حرصم درميومد 🙂 و پيش خودم ميگفتم مگه ميشه تو اين دنياي پر از بدبختي آدم حالش خوب و عالي باشه؟
البته خداروشكر الان ديگه از اون فضاي فكري خيلي فاصله گرفتم و انشالا همچنان به فاصله گرفتن ادامه ميديم 🙂
سلام محمدرضای عزیزم.دلم برات تنگ شده ایشالا بتونم بزودی خدمت برسم ببینمت.ممنونم از اینکه بفکر مایی.
خیلی پست جالبی بود. ممنون محمدرضای عزیز.
وقتی خوندمش، یاد این جمله ی نقل شده از لقمان حکیم افتادم که ازش پرسیدن : “ادب از که آموختی؟” گفت : ” از بی ادبان”!
منتظر بقیه ی قوانین هستیم تا آنچه گفته آن کنیم، آن نکنیم! 🙂
تمرين ها خيلي بامزه اند حتماً انجام بديد
عالي بود استاد گرامي…
ممنونم ازتون براي هميشه
🙂
یکی از تکنیکهای بدبختی هم میتونه گوش کردن به آهنگهای بی محتوایی باشه که راجب بدبختی و جدایی و بی وفایی… هستند… برای تمرین هم میشه یه لیست جداگانه از این آهنگها داشت 🙂
و چقدر هم در آهنگهاي خواننده هاي جديد از اين دست زياد است.
آهنگهاي قديمي تر همه از «منتظر مي مانم» و «تو بر مي گردي» و اينها مي خواندند، جديدها بيشتر – بجز فحش هاشون- از «ديگه دوستت ندارم» و «لازم نيست بيايي» و …
راست مي گي براي اين تمرين ماده اوليه فراواني در دسترس داريم.
ما هر چند وقت یکبار این دوره ها را از سر می گذرانیم. اتفاقا خیلی هم کیف می دهد. بسیار هم لذت بخش است. تازه فایده های زیادی هم دارد. مثلا باعث میشه اشکمون در بیاد و آلودگی هارو از چشمامون خارج کنه. یا اینکه باعث میشه از دنیا و آدمهایش دل بکنیم و به خدا نزدیکتر شویم. خیلی فایده های دیگه هم داره که الان حضور ذهن ندارم. اصلا چه معنی میده همیشه آدم بخنده و احساس خوشبختی کنه؟!! گاهی هم بدبختی!!! لطفا این دلخوشی ها را از ملت نگیرید!!! حرف دیگه ای ندارم! 😉 😉 😉 🙂
سلام،
در مورد قانون ششم! کار خوبی در حق دیگران انجام میدهی ، بدون آنکه توقع تشکر از سوی آنها داشته باشی و دل به تحسین و تمجید دیگران بسته باشی. خوب تا اینجا برای من لذتبخش است و حس خوبی دارم…
برای من مشکل از آنجا شروع می شود که، دیگران برای این کار تحسینم می کنند و هورا می کشند!!!
من آن کار را خاص و فوق العاده نمی دانم ولی دیگران به ازخودگذشتگی، ایثار، محبت زایدالوصف، عشق و هزار حرف غیر قابل درک برای من تعبیر می کنند. جوری که یک حس متفاوت برایم ایجاد می شود و میگویم واقعاً این کار اینقدر مهمه و این وسط حقوق من است که از بین رفته؟
می خواهم فریاد بزنم ، من خودم خواستم ، کسی مجبورم نکرده و نمی خواهم نظر هیچکدام شماها را داشت باشم …
ولی صدای کف زدنهایشان حس بدی بهم میده.
سلام
آخ خ خ خ خ گفتید.
خیلی هارو دیدم که با افتخار به بدبختی های خودشون می نازنو از این طریق خوشحالن.فکر میکنن اگه غیر ازین بگن چشم می خورن!!!
دیروز یه دوست نزدیک به من گفت انقدر نگو فلان چیز خیلی خوبه، بگو ای خوبه…اینجوری چشمت میزنن!
جل الخالق 🙂
آی گفتییییییییی
عین آقای همساده