پیش نوشت صفر: آنچه را در اینجا مینویسم، به شکل پراکنده در طول این سالها گفتهام. اما احساس کردم جمع کردن آنها در یک صفحه (و شاید ویرایش و تکمیل آن در آینده) بتواند مفیدتر باشد.
پیش نوشت یک: این متن را بعد از خبر حرکت غیرانسانی تروریستی در فرانسه مینویسم. اما محرک نوشتن این مطلب، بیش از آنکه رویداد تاسف برانگیز فرانسه باشد، روند جدیدی است که به نظر میرسد در فعالیتهای تروریستی شکل گرفته است و مناسب است که همهی ما تا حد دانش و توان خود، به شناخت آن و مبارزه با آن بپردازیم.
پیش نوشت دو: شاید نخستین بار که با تحلیل علمی و رفتاری تروریسم آشنا شدم، به سال ۸۴ بازگردد. زمانی که مقاله شاپیرو (استاد دانشگاه پرینستون) را در مورد ساختار سازمان های تروریستی خواندم که به تحلیل رفتار القاعده و رویداد یازدهم سپتامبر پرداخته بود. ما آن زمان در کلاس رفتار سازمانی دکتر سید بابک علوی در دانشگاه صنعتی شریف، به همراه هم کلاسیها آن مقاله و تعدادی مقاله مشابه دیگر را ارائه کردیم و از آن زمان، رفتارهای ناهنجار شبکه ای یکی از موضوعات مورد توجه من بوده و هست.
اما با این حال، طبعاً چنان جهل یا غروری ندارم که احساس کنم با خواندن ۸۰ یا ۹۰ کتاب در زمینه تروریسم و شبکه های اجتماعی و پیچیدگی و رفتارهای هردینگ و دینامیک ساختارهای قبیله ای و موارد مشابه، حرفهایی که مینویسم کاملاً علمی و درست هستند.
حرفهایم تنها حاصل دانش من تا این لحظه هستند و طبیعتاً با مطالعه و یادگیری بیشتر، احتمالاً آنها را اصلاح یا تکمیل خواهم کرد. بدیهی است که اگر کسانی بیش از من در این حوزهها مطالعه کرده باشند، خوشحال میشوم تحلیلهای تکمیلی آنها را هم بشنوم.
پیش نوشت سه: امروز بسیار مختصر و منقطع و تیتروار مینویسم. اگر عمر و فرصتی بود، بسته به نیاز و شرایط، آن را تکمیلتر هم خواهم کرد.
اصل بحث:
طی دهه های اخیر، داعش برجسته ترین تجربهی تروریسم سرزمین محور در جهان بوده است. البته فعالیت های تروریستی در بسیاری از نقاط جهان بودهاند و هستند و خواهند بود و جاهایی مانند آفریقای مرکزی، نمونه های دیگری از تروریسم سرزمین محور هستند. اما داعش، شکل خاصی از تروریسم بود. چون ترور را به مرزهای خود محدود نمی کرد و تهدیدی برای همسایگان و حتی کشورهای بسیار دور بود.
تلاش های گسترده ای که برای نابودی و امحاء داعش انجام شد (که کشور ما هم در آن نقش زیادی داشت) – اگر چه هنوز به صورت کامل به پایان نرسیده است – موجب شد که تروریسم سازمان یافته سرزمین دار منهدم و معدوم شود.
خطر تروریسم سرزمین دار را همه میدانیم. لازم نیست جامعه شناسی خوانده باشیم یا دینامیک سیستم های پیچیده اجتماعی را بفهمیم. وقتی داعش دولتی را مستقر میکند و از طرق مختلف از جمله فروش نفت و سایر شیوه ها، درآمدهای هنگفت کسب میکند و عملاً یک سازمان تروریستی دارای جریان نقدی رسمی را تشکیل میدهد، خطری بسیار بزرگ ایجاد میکند که همهی جهان و در راس آنها کشورهای همسایه را تهدید میکند.
مهمترین ویژگی یک سازمان تروریستی را فراموش نکنیم: تروریست، مستقیماً با دشمن خود نمیجنگد. برای جنگ هم از مکانیزم های رسمی استفاده نمیکند. نه وارد مبارزه سیاسی میشود و نه وارد مبارزه نظامی. بلکه میکوشد وحشت و فشار روانی را افزایش دهد (Terror = وحشت). معمولاً قربانی کردن غیرنظامیان و زنان و کودکان، خطرناک ترین و وحشیانه ترین ابزاری است که در این زمینه به کار گرفته میشود.
امروز خوشحالیم و باید خوشحال باشیم که داعش در منطقه، قدرت گذشته را ندارد و به نظر نمیرسد در آیندهی نزدیک، شاهد قدرت گرفتن مجدد آن باشیم (و البته آرزو میکنم هرگز نباشیم).
اما تهدید جدیدی هم شکل گرفته که مناسب است به آن توجه داشته باشیم و آن، تروریسم بی سرزمین است (القاعده نمونهی این نوع تروریسم محسوب میشود).
وقتی قلب و مغز متفکر یک سازمان تروریستی را نابود میکنیم، تروریسم از شکل یک سازمان به شکل مجموعه ای از رفتارهای پراکنده تبدیل میشود. دیگر کسی مدیریت آن را بر عهده ندارد یا اگر مدیرانی هستند، تسلطی بر سازمان خود ندارند. به همین علت، در سراسر جهان به شکل پراکنده، هر کس جذب باورهای ضد انسانی تروریستی میشود، به شکل خودسر به اهدافی که خود تعریف میکند حمله میکند.
چنین وضعیتی را میتوان شبیه قتل بدون انگیزه دانست که تشخیص و ریشه یابی و تحلیل آن بسیار دشوار است. کارآگاه همیشه فرض میکند که برای هر قتلی انگیزهای هست و میکوشد با جستجو از آشنایان مقتول، در جستجوی مظنونین باشد و مظنون کسی است که احتمالاً در گذشته درگیری و دشمنی و مشکلی با مقتول داشته است. اما فکر کنید که قاتل، از سر جنون و دیوانگی قتل را انجام دهد. این سخت ترین شکل جنایت خواهد بود.
تروریسمی که سر آن متلاشی شده به یک مجموعه ی Headless و بی سر و غیرمتمرکز و بدون هدف متمرکز تبدیل میشود که از طریق ترور، هدفی جز ابراز وجود ندارد.
مگر نه این است که دیوانگی، بروز مجموعه رفتارهایی است که هدف آن را نمیفهمیم و نمیتوانیم انگیزهی آنها را بر اساس منطق خود تحلیل کنیم؟ با چنین نگاهی، میتوان گفت که تروریسم بی سرزمین، مصداقی از جنایت های یک دیوانه است. سخت ترین شکل جنایت برای تعقیب و مقابله.
مواردی به ذهنم رسید که امیدوارم دانستن آنها هرگز به دردمان نخورد. اما احساس کردم که مناسبتر است این روزها که از نعمت امنیت برخوردار هستیم، آنها را بخوانیم و بشنویم.
مورد اول: بزرگترین کمک به تروریست ها، بازنشر اخبار مربوط به جنایت های آنهاست. آنها دوست دارند شنیده شوند. دیده شوند. متاسفانه بسیاری از ما، به عنوان احساس مسئولیت، یا به دلیل تشنگی برای گرفتن چند لایک و کامنت، اقدام به بازنشر اخبار و اطلاعات مربوط به اقدام های تروریستی میکنیم.
در گذشته، یک سازمان تروریستی باید بودجه و توان زیادی را صرف میکرد تا یکی از رسانه های بزرگ را با خود همراه کند (حتماً الجزیره را در سالهای بن لادن به خاطر دارید). امروز سازمان تروریستی، انبوهی از خرده رسانه ها را دارد. افرادی که از سر جهل یا ناآگاهی به رسانه تبدیل میشوند. اکنون تنها هنر تروریستها، ایجاد وقایعی دردناک است که احساس کنند احتمال بازنشر آنها بیشتر است: اتفاقی که در تجاوزهای داعش در عراق و در عبور بیرحمانه کامیون از بین مردم در نیس فرانسه دیدیم.
قبلاً در زمان بحث جیش العدل، نوشته بودم که کاش بدانیم و این قدر در مورد اقدامات تروریستی، احساس رسانه بودن نکنیم! الان هم دلم میخواست آن را تکرار کنم.
درست است که گفته اند اعمال بر اساس نیتها قضاوت میشوند. اما جهل و نادانی و ناآگاهی در دوران معاصر و عصر تکنولوژی، حاصل جبر نیست. بلکه یک انتخاب است.
پس ما در مقابل نتیجهی شرّ رفتارهایی که با نیت خیر هم انجام میدهیم، مسئولیم.
در این رویداد، دولت فرانسه بارها خواهش کرد که مردم، کلیپ های مربوط به این رویداد را به اشتراک نگذارند. اگر چه باز هم رسانه هایی مثل گاردین، برای جذب چند مخاطب بیشتر، نتوانستند در مقابل این وسوسه مقاومت کنند.
مورد دوم: در شبکه های اجتماعی، یک تب غالب وجود دارد و آن، دسترسی سریع به اخبار واقعی است. ما بارها احساس کردهایم که رسانه های رسمی و سایتها، در اطلاع رسانی کند هستند و شبکه های اجتماعی سریعتر هستند (این فرض نادرست هم نیست). اما فراموش میکنیم که دلیل کند بودن رسانه های رسمی، این است که آنها باید جنبه های مختلف خبرها را بسنجند و بعد آن را اعلام کنند. یک سایت خبری، نمیتواند یک تحلیل یا خبر را اعلام کند و فردا بگوید: غلط کردم و تکذیب شد. اگر هم این کار را بکند (که گاه میکنند) بعد از مدتی، اعتبار خود را از دست میدهد.
اما انتشار خبر در شبکه های اجتماعی، تبعات جدی برای افراد و گروهها ندارد. به همین علت، همه ترجیح میدهند به سرعت نسبت به نشر اخبار و شایعات اقدام کنند. بعضی که هوشمندتر هستند، ابتدای خبر این هم اضافه میکنند که: ما نمیدانیم خبر درست است یا نه. اما شایعه شده که…
به این شیوه، جا را برای “غلط کردم” بعدی، باز میگذارند. ضمن اینکه مخاطب هم جمع و جذب میکنند.
دوستی چند روز قبل، در کانال تلگرام خود مسئلهی فیش های نجومی را مطرح کرده بود و آن را با دارایی زین العابدین عبدالکلام رییس جمهور اسبق هند مقایسه کرده بود. عنوان هم این بود: فرق بین گاو پرست و خداپرست.
آن قدر هم شتابزده بود که به این مسئله فکر نکرده بود که “زین العابدین” نمیتواند گاوپرست باشد. یعنی این شتابزدگی، حتی نام امام چهارم شیعیان را هم از یادش برده بود!
در واقع آن مطلب، صرفاً مقایسهی دو نفر منتسب به خداپرستی با هم بود و اصلاً مسئلهی آن مقایسه، به خداپرستی و خدانپرستی ربط پیدا نمیکرد (کافی است ۶۰ ثانیه برای جستجوی در وب برای دانستن مذهب این فرد وقت بگذاریم. اما شهوت بازنشر هیجانی خبر، تا این حد هم فرصت به ما نمیدهد تا به شعور مخاطب احترام بگذاریم. ضمن اینکه هندیها هم همه گاوپرست نیستند و این نگاه استریوتایپی، فاجعه است).
آن پیام پس از مدتی از کانال اصلی پاک شد. اما من آن را به یک اکانت شخصی دیگر خودم فوروارد کردم (تا آمار بازنشر این دروغ وقیح را بدانم) و الان دارم. تا امروز سی هزار نفر آن را دیدهاند و هنوز تشکر “دست مریزاد” دوست ما، زیر آن تحلیل باقی مانده است!
لطفاً دقت داشته باشیم که خبررسانی، اصول و مبانی خود را دارد و اگر با آن آشنا نیستیم وارد این بازیها نشویم. اثرات منفی اجتماعیاش به کنار. برای برند شخصی خودمان فاجعه است.
مورد سوم: در شرایطی که یک جامعه هدف اقدامات غیرانسانی تروریستی قرار میگیرد، ارزش اخبار به صحت آن نیست. بلکه ارزش خبر به کارکرد ابزاری آن است.
ممکن است سازمانهای امنیتی یا پلیس یا دولت، تصمیم بگیرند خبری را اعلام کنند که صحت ندارد و با واقعیت تفاوت دارد تا از این طریق، بتوانند مدیریت اوضاع را به دست بگیرند و یا سریعتر تروریستها را جستجو یا تعقیب یا دستگیر کنند.
در اینجا بازنشر خبر رسمی ارزشمندتر از تلاش برای جستجوی خبر واقعی است.
چیزی که ممکن است به سادگی فراموش کنیم و با این کار، ناخواسته شریک جرم و جنایتها شویم.
مورد چهارم: تروریسم بی سر (Headless Terrorism) یا تروریسم بی سرزمین (Landless Terrorism) محکوم به نابودی است. تاریخ بارها این نوع فعالیتها را مشاهده کرده و انقراض آنها را هم دیده است. اما این نابودی، تدریجی خواهد بود و نمیتوان انتظار داشت که ناگهان اتفاق بیفتد.
اینکه بتوان با یک سیستم پیچیدهی غیرمتمرکز بی سر، از طریق یک سیستم پیچیدهی غیرمتمرکز بی سر دیگر (فعالیتهای مردمی در شبکه های اجتماعی) مبارزه کرد، لااقل در نگاه من به عنوان یک دانشجوی سیستم های پیچیده، عملی نیست و اگر هم باشد، زمان زیادی لازم دارد.
در این موارد، اعتماد به ساختارهای متمرکز (دولت، سازمانهای اطلاعاتی و نیروهای نظامی و انتظامی) منطقیتر است.
اگر قصد داریم مبارزه با رفتارهای رادیکال را به صورت فردی انجام دهیم – که کاری ارزشمند و عمیق است و البته اثر آن هم بلند مدت است – بهتر است به “ریشه” های رفتارهای تندروانه فکر کنیم.
در این زمینه بحث زیاد است. اما فقط به عنوان یک نکته از صدها نکتهای که میتوان گفت، ترولیسم شکل خفیف تروریسم است.
با این رفتارها به سادگی کنار نیاییم. کسی که بدون هویت و بدون پذیرفتن هزینه آن، زیر صفحهی فرد دیگری در شبکه های اجتماعی، یک توهین یا تهدید یا تحقیر یا ناسزا را مینویسد، یک تروریست بالقوه است که صرفاً به دلیل “ترسو و بزدل بودن” رفتار سادهتری را انتخاب کرده است. همین! ترولیسم یکی از شکل های خفیف تروریسم است.
هم خودمان از آن اجتناب کنیم و هم اجازه ندهیم که دیگران چنین رفتارهایی را به سادگی انجام دهند یا در حضور ما، با غرور و افتخار از چنین رفتارهایی بگویند.
تبیین دقیقتر مفهوم فاصله های اجتماعی و طبقات اجتماعی و تبیین شکل مشروع آن و تفاوت آن با شکل نامشروع آن، از دیگر مواردی است که میتواند فرزندان ما را برای درک دنیای واقعی آماده کرده و آنها را از ایده آلیسم غیراجرایی که نهایتاً به خشونت اجرایی تبدیل میشود، دور کند و انگیزهای پایدار برای تلاش آنها در راستای رشد و پیشرفت ایجاد نماید.
سلام استاد گرامی،
عنوان کتابی رو در دست شخصی که در مقطع دکترا در رشته تروریسم درس می خوند ،دیدم که برام جالب بود ،از ایشون گرفتم و فهرستش رو نگاهی انداختم ، عکس گرفتم ،گفتم برای شما هم بفرستم:
http://s8.picofile.com/file/8308471718/1.jpg
http://s9.picofile.com/file/8308471734/2.jpg
http://s9.picofile.com/file/8308471742/3.jpg
[…] آقای محمدرضا شعبانعلی نیز به زیبایی در مطلبی تحت عنوان «تروریسم بیسرزمین» چنین مینویسند: «در شرایطی که یک جامعه هدف اقدامات […]
[…] تروریسم بی سرزمین […]
ای کاش در جامعه هرکس به اندازه ای هرچند ناچیز احساس تعهد داشت که تنها قبل از اینکه بخواهد توضیح دهد من قصد زدن خسارت را نداشتم و این توضیح معمولا زمانی اتفاق می افتد که کار از کار گذشته؟
من نمیگویم برای نوشتن یک صفحه مطلب ۸۰ کتاب بخوانیم تنها برای بازنشر مطالبی که تمایل داریم چند لحظه وقت بگذاریم تامل کنیم یا جستجوی کوتاهی راجع به مطلب مورد نظر داشته باشیم نه برای اینکه به تروریسم کمک نکنیم بلکه به خاطر اینکه دیگران به سطح تعقل ما شک نکنند!
سلام
محمدرضای عزیز! مطلب بسیار آموزنده ای بود که در پس آن تفکر سیستمی و توجه به دینامیک سیستم ها و همچنین آگاهی از علوم ارتباطات به زیبایی در هم آمیخته شده بود
پیش و بیش از همه مخاطب این مطلبم خودم هستم که نمی دانم چرا با اینکه در آموزه های فرهنگی، دینی، اخلاقی و ادبی کشورمان این همه بر پرهیز از زیاده گویی و فضیلت سکوت تاکید شده، دوست داریم راجع به همه چیز صحبت کنیم و تحلیل بی بنیان ارایه دهیم و از این که بارها کذب و یا بی پایه بودن نظراتمان فاش شود باز عطش حرف زدن داریم تا اینکه بخواهیم واقعا درک کنیم حقیقت و انگیزه و هدف رخدادهای مختلف در جهان امروز چیست. به نظرم تدریس تفکر سیستمی در مدارس و دانشگاه های ما امری ضروری و یاری رسان می تواند باشد. بیش از این سخنم را به درازا نکشانم که گفته اند:
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا از اندک تو جهان شود پُر
محمدرضای عزیز
از بابت بیان سخاوتمندانه ماحصل مطالعات شما، بسیار ممنونم. بابت جمله ی جهل و نادانی و ناآگاهی در دوران معاصر و عصر تکنولوژی، حاصل جبر نیست. بلکه یک انتخاب است، راستش من فکر میکنم شاید انتظار این سطح از آگاهی (در سطح مطالب و نتایج بیان شده در این نوشته) از عموم مردم جامعه خیلی بالا باشه. شاید لازم باشه در این حوزه هم (مثل بسیاری از حوزه های مشابه) افراد صاحب نظر نتایج تحقیقات خود را به زبانی ساده برای عموم جامعه بیان کنند. (منظورم دقیقا مطالبی از جنس توصیه های مطرح شده توسط شما در این نوشته است).
به طور مثال، سبک رفتاری صحیح در فضای مجازی احتمالا جز در همین سایت و سایت متمم (آنطور که من جست و جو کردم) تا به حال در هیچ رسانه فارسی زبانی مورد بحث قرار نگرفته.
پی نوشت: امیدوارم در صورت صلاح دید شما و تیم متمم، فایل هایی “اتیکت مانند” و مشروح در مورد شیوه رفتاری صحیح در فضای مجازی تهیه بشه.
محمد جان.
اگر بخواهم “کوتاه و اشاره وار” بگویم، به نظرم در مورد رفتار در فضاهای مجازی و رسانه های دیجیتال، مطلب کم نیست.
اما مشکلی که وجود دارد این است که بسیاری از این مطالب “ترجمه” هستند.
تو من را میشناسی و به خوبی میدانی که با “ترجمه” و “اقتباس” و “به کار گیری دانش روز و دستاورد تفکر بشر” مستقل از نقطهی زایش آن (غرب یا شرق جغرافیایی جهان یا شمال و جنوب اقتصادی جهان) مشکلی ندارم و آن را دوست دارم.
اما گاهی نیاز به “بومی سازی” به معنای علمی آن و نه شعاری آن، ضروری است.
مثلاً مشکلی که ما در ایران داریم این است که به بسیاری از رسانه های عمومی – به خاطر تاریخچه رفتار آنها و نگاه جانبدارانهای که در موارد متعدد از آنها مشاهده کردهایم – خوش بین نیستیم.
طبیعتاً معنای “تلگرام” یا “فیس بوک” یا “توییتر” یا “اینستاگرام” برای کسی که در ایران آن را تجربه میکند، با کسی که آن را در اروپا یا آمریکا یا آسیای جنوب شرق تجربه میکند متفاوت است.
در بسیاری از فرهنگها، اینها را صرفاً به عنوان محلی برای تعامل اجتماعی میدانند و کیفیت بحث در آنها را فراتر از بحث در یک مهمانی یا در خیابان یا در تاکسی یا جاهای دیگر نمیدانند.
اگر دقت کرده باشی، عمدهی مواقعی که در رسانههای معتبر دنیا به شبکه های اجتماعی ارجاع داده میشود، زمانی است که مشخصاً به اکانت یک فرد و سازمان ارجاع داده میشود تا مطلبی در مورد همان فرد یا سازمان تایید یا تکذیب شود.
مثلاً در مورد دونالد ترامپ چیزی میگویند و بعد میگویند ترامپ هم در توییتر خود این را گفت.
یا مثلاً در ایران، ما در مورد حال استاد شجریان مطلبی را میشنویم و بعد میگوییم که همایون شجریان، در صفحهی اینستاگرام خود این مطلب را تکذیب یا تایید کرده است.
این حرفهای ترین شکل استناد به شبکه های اجتماعی است.
اما الان، فقر محتوا باعث شده که حتی سایتهای بزرگ خبری ما برای بخش قابل توجهی از محتوای خود از شبکه های اجتماعی تغذیه شوند و عبارات مبهمی مانند “طبق نظر کاربران شبکه های اجتماعی” بسیار رایج باشد.
بخشی از مسئله هم به همان ریشهای برمیگردد که اشاره کردم. برای ما شبکه های اجتماعی، نوعی “دنیای آزاد” تلقی میشود. جایی که احساس میکنیم مصلحت اندیشی و پنهان کاری در آن کمتر انجام میشود.
آنچه که فراموش میکنیم تخصص کم مردم در حوزهی رسانه و محتوا و اخبار است که حاصل آن، همان اشتباهاتی است که میبینیم.
طبیعی است که نباید کارکردهای مثبت شبکه های اجتماعی را هم فراموش کنیم. حساس شدن به وضعیت حیوانات، پاسخ گو شدن بیشتر مسئولین و برگزاری آبرومندانه مراسم های فرهنگی (مثل بدرقه عباس کیارستمی) نمونههایی از اینها هستند.
صادقانه بگویم من حرف زدنمان در شبکه های اجتماعی را بسیار شبیه حرف زدن یک کودک یکی دو ساله میدانم که گاهی درست حرف میزند و گاهی اشتباه. گاهی بدون اینکه بفهمد فحش میدهد و گاهی حرفهای ناز و دوست داشتنی میزند.
این کودک باید از اخم و لبخند دیگران بیاموزد که چه حرفی درست است و چه حرفی نادرست است.
ما نباید از اشتباهاتی که میکنیم بترسیم. به شرط آنکه از آنها درس بگیریم و یادگیری هم در ما قوی باشد.
فقط در مورد شبکه های اجتماعی، یک نکتهی کوچک وجود دارد که باید ما را محتاط تر کند:
اینجا لبخند و اخمی در کار نیست و پاداش و تنبیه بعضی اشتباهات ما، بسیار بزرگ خواهد بود. تازه اگر متوجه شویم که اثرات برخی از این رفتارها چه بوده است. چه آنکه بسیار پیش میآید که در بلخ، آهنگری گناه میکند و در شوشتر گردن مسگری قطع میشود.
تازه خطرناک اینجاست که گاهی بلخ، یک اکانت اینستاگرام یا کانال تلگرام است و شوشتر، در نقطهای از جهان فیزیکی.
اثر برخی رفتارهای ما چنان دیر و دور است که کمتر متوجه آن میشویم.
همهی اینها را گفتم که بگویم اگر در اینجا و متمم، مطالبی در مورد شبکه های اجتماعی یا فضاهای مجازی میبینیم، به قیمت اینکه “احتمال خطا” هم وجود دارد، کوشیدهام و کوشیدهایم شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی کشورمان را هم ببینیم و امیدوارم دستاوردهای مثبت و خیر این مسئله، بیش از خطاهای احتمالی در آن باشد.
البته این را هم همیشه میدانم که خوانندهی فهیم روزنوشته و متمم، مطالب ما را “حکم” کلی در نظر نمیگیرد. بلکه صرفاً به عنوان یک داده به دانستههای قبلی خود میافزاید و نهایتاً با دانش و تجربه و شعور خود (که قطعاً از ما بیشتر است) تحلیلی کاملتر و عمیقتر انجام خواهد داد و بر اساس آن، عمل خواهد کرد.
مولوی در دفتر سوم مثنوی داستانی را تحت عنوان مسجد مهمان کش مطرح میکند .بخش ابتدای داستان به خوبی نقش ترس را در شکل دهی به رفتار مردم نشان میدهد که نه تنها خود به مسجد وارد نمیشوند بلکه دیگران را هم برحذر میدارند:
یک حکایت گوش کن ای نیکپی
مسجدی بد بر کنار شهر ری
هیچ کس در وی نخفتی شب ز بیم
که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
بس که اندر وی غریب عور رفت
صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک ازین آگاه کن
صبح آمد خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که پریانند تند
اندرو مهمان کشان با تیغ کند
آن دگر گفتی که سحرست و طلسم
کین رصد باشد عدو جان و خصم
آن دگر گفتی که بر نه نقش فاش
بر درش کای میهمان اینجا مباش
شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت
ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
وان یکی گفتی که شب قفلی نهید
غافلی کاید شما کم ره دهید
در نهایت مسافری به شهر وارد میشود که از جان گذشته است و شب را در مسجد میگذراند و چون به ترس خود غلبه میکند به گنج های مدفون در مسجد دست می یابد.
نزديك به ۱۷ سال پيش ما در يكي از شهر هاي غربي كشور زندگي ميكرديم. يه آقايي اونجا زندگي ميكرد كه به ياغي گري و راهزني و باج گيري معروف بود. من يكي دو بار توي شهر ديده بودمش و اتفاقاً مشغول صحبت و تعريف كردن بود براي چند نفر ديگه و منم از سر كنجكاوي به همه حرفهاش گوش دادم. اون زمان شهرت زيادي نداشت و عده ي كمي از مردم (ببخشيد غولي به نام مردم !)ميشناختنش. چيزي كه اون موقع از صحبتهاي اين آقا دستگيرم شد اين بود كه به شدت دنبال جلب توجه بود و حتي به نظرم رسيد كه خيلي دوست داره به عنوان يك قهرمان و آدم قدرتمند بشناسنش. حتي آدم ساده اي (يا شايد ساده لوحي!) به نظرم اومد.
حدود دو سه سالي گذشت. انقدر از ياغي گريها و كارهاي مختلف اين آدم داستان درست شده بود بين مردم كه اگه قبلاً نديده بودمش فكر ميكردم چه غول بي شاخ و دمي !بايد باشه. بعد از گذشت اين دو سه سال و نشر داستان ها و اخبار اين شخص بين همه مردم، انقدر اسم اين شخص ترسناك شده بود كه براي انجام خلافها و باجگيري هاش احتياجي نداشت كه دست به عمل خاصي بزنه و فقط كافي بود خودشو معرفي كنه!
من يه نفرو ميشناختم كه از آشناهاي اون شخص بود و ميگفت بيشتر داستانهايي كه در مورد اون ساخته شده كذب محض بودن و اين شخص همچين كارهايي نكرده به عمرش!
خلاصه مدتي گذشت. كم كم اون شخص دست به كارهايي زد كه به اون تصوير وحشتناكي كه مردم ازش ساخته بودن نزديك و نزديكتر بشه. كار به جايي رسيده بود كه ميگفتن نيروهاي انتظامي و امنيتي هم به شدت ازش ميترسن و هيچ كدومشون جرات در افتادن با اون رو ندارن. خلاصه انقدر دست به ياغي گري و دزدي و چپاول و باجگيري و … زد كه واقعيت موجودش از اون تصوير ساخته شده هم وحشتناك تر شد.
بعد از اين قضايا اتفاقاتي توي اون شهر افتاد كه ديگه اين شخص و داستانهاش در كانون توجه مردم نبود. و كم كم توجه مردم به سمت و سوي ديگه اي رفت . ما از اون شهر رفتيم و چند سال پيش خبر گرفتم از وضعيتش. ظاهراً بعد از مدتي كه شهرتش افت كرده بود يه كارهايي ميكنه كه دستگير ميشه و فهميدم كه بعد از آزاديش يكي پيدا شده يه زمين بهش داده و الان مشغول كشاورزيه!
كاري به تحول دروني اون آدم ندارم، ولي اون موقع برام خيلي ملموس بود كه موضعگيري و نشر اخبار و داستانهاي اون آدم يكي از موارد مهم و تاثيرگذاري بود كه باعث شد اون بشه نماد وحشت اون شهر و بلاي جون همون مردم (ببخشيد غولي به نام مردم! )
الانم قصه داعش برام همون شخص رو تداعي ميكنه (ميگن به هر چيزي كه توجه بيش از حد نشون بدي ،خواسته يا ناخواسته باعث بزرگ و بزرگتر شدنش ميشي(حالا اون چيز يا شخص يا گروه يا … چه خوب باشه و چه بد))
ممنونم از مقاله خوبتون . تا آخر مقاله رو با دقت رفتم . ایکاش با اون توانمندی ای که در درک و ارائه موضوع داشتید در خصوص اساسا ریشه های ظهور و استمرار پدیده هایی مثل داعش هم صحبت میکردید . حتما آموزنده است.