خانه عمومیداستان بت پرستان…

داستان بت پرستان…

توسط محمدرضا شعبانعلی

شهری هزاران سال، اسیر فرهنگ بت پرستی بود. مردی آمد. بالا رفت و بر سکو ایستاد و به تنهایی همه بت ها را شکست. مردم که دیگر از بندگی بت ها رها شده بودند، به پاس زحماتش، مجسمه ای از آن مرد ساختند و بر روی سکو قرار دادند و در پای آن به تعظیم نشستند…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

10 نظرات

صفورا مهر ۲, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

بت پرستی هست فقط نوع بت عوض میشه

پاسخ
شیما مهر ۲, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۵

قشنگ بود!
ممنون به خاطر تلنگرهایی که همیشه به آدمای اطرافت میزنی

پاسخ
مانا مهر ۲, ۱۳۹۱ - ۲۱:۰۱

حدیث تلخ جامعه ماست

پاسخ
رامیار مهر ۲, ۱۳۹۱ - ۲۲:۰۷

مثل انتخاب کرامول است توسط مردم جهت یادشاهی بعد از اعدام یادشاه قبلی.یه مثل قدیمی است که میگه خود کرده را تدبیر نیست

پاسخ
مينا مهر ۳, ۱۳۹۱ - ۵:۱۷

جامعه ما سالهاست که اين داستان را زندگي مي کند…

پاسخ
سارا.ر مهر ۳, ۱۳۹۱ - ۸:۰۵

سلام
بت ها شکستنی بودند باورها اما سخت ماندگار
چه ساده دل بود ابراهیم

پاسخ
sara مهر ۶, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۵

هیچ خوشم نیومد ازین “چه ساده دل بود ابراهیم”

پاسخ
Neda.sh مهر ۳, ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۱

بت ها در ذهن انسانها ساخته ميشوند و به صورتهاي مختلفي در عالم واقعيت تجسم پيدا ميكند شايد بيراه نباشه اگر بگيم :
خود شكن ، بت شكستن خطاست!!

پاسخ
م.ح مهر ۳, ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۴

1. شاید مردم تنوع طلب از بت های قبلی خسته شده بودند
2. شاید مشکل اینجا بوده که به تنهایی فهمید چرا باید همه بت ها را شکست
3. شاید مردم نادان، تنبل تر از اونی بودند که دنبال چیز جدیدتری به جز بت بگردند
4. و شاید خیلی موارد دیگر

پاسخ
زهرا مهر ۳, ۱۳۹۱ - ۱۷:۳۳

ممنون به خاطر تمام ظرافت در کلام

پاسخ

پاسخ دادن به زهرا لغو پاسخ