خانه » امشب می نشینم در وبلاگم…

امشب می نشینم در وبلاگم…

توسط محمدرضا شعبانعلی

یکی از مشکلات وبلاگها و از جمله وبلاگ من، این است که ارتباط مستقیم و مشخص با نویسنده برقرار نمیشود. کامنتی گذاشته میشود و با تأخیر فردای آنروز تأیید میشود یا اینکه پرسشی مطرح میشود و به علت تنگی وقت پاسخی نمیگیرد و …

تصمیم گرفتم امشب در سایتم بنشینم! یعنی امشب (چهارشنبه 3 آبان) از ساعت 10 تا 12 شب، آنلاین باشم و کامنت های زیر این پست را بخوانم و همانجا جواب بدهم و اینطوری کمی بیشتر دوستان خوبم را ببینم.

اگر این کار موفق بود، میشود هر هفته یک شب تکرارش کنیم و اگر جمع شدنمان در زیر یک پست وبلاگ (!) لذت بخش بود، من ماژول چت را به سایت اضافه خواهم کرد تا راحت تر کنار هم باشیم.

برای اینکه موضوعی برای بحث کردن داشته باشیم، من یک پیشنهاد اولیه دارم. سوالی که در آغاز برنامه آموزشی سفر از جهنم از دوستانم میپرسم:

«اگر قرار بود دوباره به دنیا بیایید و همه چیز در اختیار شما بود، کدام مقطع تاریخ، کدام نقطه جغرافیا و کدام جنسیت را انتخاب میکردید؟»

میروم و ساعت 10 شب برمیگردم…

خوب. ساعت به ده نزدیک میشود و وقت آن شده که من هم جواب سوال بالا را (از نظر خودم) بنویسم:

در مورد جنسیت:

من زن بودن را جنس برتر میدانم. مولد بودن، آرام بودن، احساس عمیق، درک بهتر دیگران، همدلی، زیبایی شناسی همه ویژگیهای این جنس برتر است. دنیا را میتوانم بدون مردان تصور کنم اما بدون زنان هرگز.

با این وجود به دلیل اینکه از اکثر ویژگیهای فوق بهره ای نبرده ام، اگر زن بودم، افتخاری برای جامعه زنان محسوب نمیشدم. ضمن اینکه طاقت تحمل  این همه فشار و تحقیر تاریخی را که هزاران سال است بر این جنس میرود نداشتم. این است که ترجیح میدهم همچنان مرد باشم.

در مورد کشور:

ایران را دوست دارم. اگر وطن پرست باشیم، باید ایران را انتخاب کنیم و اگر نباشیم و مدعی جهان وطنی باشیم، این روزها جز ایران کمتر نقطه ای در جهان وجود دارد که آباد کردنش، وضعیت عمومی کل جهان را به میزان قابل ملاحظه ای بهتر کند (چندان که ویران کرده ایم این خاک را…). این است که در هر حال پاسخ من ایران است.

در مورد زمان:

هر چه بیشتر در آینده باشد، راضی ترم. تکامل فیزیکی و معنوی و تکنولوژیک را با محور زمان همسو میدانم. هر چه دیرتر بهتر…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

411 دیدگاه

حامد ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

چه قرار کافه ای خوبی بود
وافعا ممنون

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۸

هنوز36نفر دیگه هستند استاد فرمان قدم رو و رفتن رو صادر بفرمایید ما هم میریم والا میمونیم تا هروقت که شما هستین

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

دلم نمیاد بگم بریم. با وجودی که میدونم پنج صبح باید بیدار شم و یک روز سخت رو شروع کنم…

پاسخ
سمیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۴

نه برید صبح به این زودی بیدار شدن سخته
اذیتتون نمکنیم که گپمون تداوم داشته باشه

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۶

خوب. دیگه کم کم این گپ مجازی رو تموم کنیم بریم خونه هامون.
فردا صبح بقیه کامنتهایی رو که بچه ها بگذارن کانفرم میکنم.

بازم ممنون که اومدین و به خونه مجازی من سر زدید.

پاسخ
سارا.ر ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

جالبه شده 43 نفر 🙂

پاسخ
rasool ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۷

لعنت به اونی که اسمِ دوستایِ خوبی مثل شماها رو مجـــــازی گذاشت…
سلامتی همتون
ولی اعصاب مصابم ندارین ها!
در عوض همه ی دوست مشترک داریم
اونم استاده

پاسخ
N.B ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۷

از وقتی که گذاشتید ممنونم ببخشید که انگشتاتون کبود شد
همیشه موفق باشی

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۸

از اینکه به کافه من اومدی ممنونم

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۶

جناب شعبانعلی رفتید؟

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۷

نه هستم فاطمه جان.

پاسخ
مرضیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

دوستای گلم خیییییییلی خوش گذشت. من که هفته ی بعد حتما هستم شمام باشین. محمدرضای عزیز مرسی بابت مهمون نوازیت همه چی عالی بود. ما اومده بودیم خودتونو ببینیم شمام که همش تو آشپزخونه بودی. . . .

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۶

آره. دفعه بعد باید برنامه ریزی بهتری بکنیم که منم بتونم بیشتر پیشتون بشینم.

پاسخ
سارا.ر ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

واقعا شب خوبی بود من متاسفانه فقط یه ساعتشو بودم، ممنونم محمدرضای عزیز از وقتی که در اختیار من و باقی دوستان قرار دادید. از این همه صبر و حوصله تو جواب دادن به سوالا،
برای من آشنایی و دوستی با شما واقعا باعث افتخاره.
هر روز به خونتون سر میزنم خیلی دوستون دارم و امیدوارم این شبها همچنان تداوم داشته باشه.
شب همگی قشنگ

پاسخ
بیتا ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

من هم امیدوارم.من همون روز تو فیس بوک براتون مسیج دادم .من تو زندگیم به نشانه ها اعتقاد دارم و این رو به فال نیک میگیرم و اشنایی با شما پراز اموختنی برای من و باعث افتخاره.
پاک ،پویا و پایدار باشید

پاسخ
الف ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۴

احتمالا تا چند ساعت دیگه هم ادامه میدید!
خسته نباشید.

پاسخ
Setareh ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

استاد مثل همیشه ازتون ممنونم
به خاطر مهمونیتون ،لطفتون و مهم تر از همه بودنتون

پاسخ
حسن ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

استاد کلام آخر میخامتتتتتتتتتتت
واسه عشقت به دیگران
به خاطر قلمت
به خاطر کبودی انگشتات
و مهمونیت
اگه هفته بعد مهمونی دعوت نکنی من میام آنقدر در می زنم تا در و باز کنی

پاسخ
صفورا ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

اهل تعارفات کلیشه ای نیستم
اما میگم خیلی ممنون که وقتتون رو مثل همیشه اما با روشی متفاوت در اختیار ما گذاشتید برای من باعث خوشحالی بود و امیدوارم مهمانان خوبی بودیم و زیاد ریخت وپاش نکرده باشیم تا بازم دعوتمون کنی
امیدوارم اون نگاه غمگینی که همیشه ته چشمات با اینکه همیشه لبخند به لب داری هم به برق شادی بشینه

پاسخ
hadis ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

آقاااا خیلی باحال بووووووود. واقعا دستتون درد نکنه، لطف بزرگی بود. الهی که پایدار و سرزنده باشین، من که واقعا مستفیذ شدم، هم روحیه ای، هم تفکری.
زنده باشین
شب خوش
من هستم ولی گفتم آخرین کامنتمم بذارم تا شما نرفتین

پاسخ
hadis ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۶

*مستفیض

پاسخ
حامد احمدی ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

ما از اون مهمونها هستیم که میزبان میگه خوابم میاد، میگیم باشه شما برو بخواب تو اتاق، فردا صبح خودمون در خونه رو قفل می کنیم 🙂

پاسخ
Setareh ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

بچه هااااا دیگه کم کم پاشیم خدافظی کنیم بریم ،استاد گناه دارن

پاسخ
سارا.ر ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

واقعا 12 تموم میشه؟ باید خداحافظی کنیم؟

پاسخ
sara ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

میشه اصفهانم تشریف بیارید؟ گرچه ما باید پی استاد باشیم نه او
ولی اگه تونستید دریغ نکنید
شب خوش

پاسخ
بیتا ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

استاد میدونید من با شما چه جوری اشنا شدم؟من یه فیلم نامه به نام “واحه “نوشتم .به دنبال یه تصویر از واحه بودم که تو سرچ کردنها رسیدم به یه تصویر و یه مطلب از شما.برام خیلی جالب بود که فیلم نامه من درباره ادمهایی بود که تو مسیر زندگی هستند و اونها امیدهایی رو تو دل دیگران روشن میکنند و یا خودشون باعث امید به کسی هستند.جملات شما تو چند خط بازگوکننده فیلمنامه 70 صفحه ای بود.

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

چقدر آدم دوستهاش رو عجیب پیدا میکنه. خوشحالم که هستی بیتا. امیدوارم بیشتر آشنا شیم.

پاسخ
علی ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

قبل از خداحافظیتون یک جمله تامل بر انگیز بگین
و مارو غرق کنید

پاسخ
مرضیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

دوستان بفرمایین چایی دارچینی.

پاسخ
حمیده ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

بزارین یه حرفی رو دلم مونده بگم،همایش انتخابو که اومدم چیزی حدود 2 ساعت با چهارتاکسی عوض کردن شد و البته از انتخابم راضیم!
ولی نمیدونم چرا یه حسی بهم گفت که بعضی شرایط فقط برای بعضی ها اتفاق میفته،مثلا وقتی میخواستیم برگردیم ساعت 8 شب،فقط شاید ده دوازده نفر بودیم که ماشین نداشتیم!اونهمه ماشین تو پارکینگ و خیابون،و دوستان شماکه حضور داشتن!
یه حسی بهم القا کرد که انگار ورود به نشست علمی-فرهنگی برای ما خیلی کم اتفاق میفته،با بعضیا که صحبت میکردم میگفتن که 15000 تومن دادن که حرفهای مشا براشون تکرار باشه!چون از شاگردای قبلیتون بودن!
حس خوبی برای ما که 15000 تومن واسه یکبار شرکت داده بودیم مطمئنا ایجاد نمیکرد.
اما بازهم بسیار خوشحالم که شما اینجایید و نیمی از علم شما وشاید بیش از نیمی ازون به طور رایگان در اختیار ماست.
و ما بازهم منتظر همایشهای 15000 تومانی میمونیم:D

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

مرسی مرضی جان

مرسی محمدرضاجان
فقط 1دقیقه دیگه مونده

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

خیلی خوب شد که اومدی فاطمه. ممنونم.

پاسخ
ندا-کاف ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

ممنون از وقتی که گذاشتید

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

ممنون از اینکه اومدید. هر هفته دور هم جمع میشیم…

پاسخ
Neda.sh ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

وا ی ی ی ی 🙁
یعنی دو دقیقه دیگه باید پاشیم بریم خونه مون
نههههههههههههه

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

انگشتای استاد یک هته وقت استراحت و تجدید قوا دارن برا هفته ی بعدی و دوره همهیه دیگه

دوره همی های محمدرضا و دوستان
خیلی خیلی خوش گذشت محمدرضا و دوستای خوبم

پاسخ
مرضیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۶

آره گلم تویی

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

مرضی جان الان این فاطمه منم؟

پاسخ
سمیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

خیلی مرسی که با این مشغله ای که داشتی برامون وقت گذاشتی .
اینقدر تو این مهمونی خوش گذشت متوجه گذر زمان نشدیم.
مرسی از پذیرایی گرمتون
میشه این یه شروع باشه و ادامه دار…

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

این یعنی داری میری سمیه؟

پاسخ
سمیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

نه!
پیش دستی کردم برای تشکر ازت،تشکرم به چشمت بیاد !
شیطونی کردم!

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

امان از دست تو!

پاسخ
سمیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

خوب خدارو شکر خندیدی
بزرگترین حسن مهمونی امشب همین بود که نشاط بگیری

Setareh ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

کافه آنلاین؟

پاسخ
الف ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

علاوه بر تایپ رکورد سرعت پردازش را هم می زنید..
آدمها در پشت ظاهر پیچیدشون دنیای ساده و تنهایی دارند…
موفق باشید.

پاسخ
حسن ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

استاد دهنمون خشک شد من رفتم واسه خودم یه فنجون قهوه ریختم اما فکری واسه پذیرایی بکنید D:

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

چشم حسن جان. من که انگشتام کبود شد از این همه تایپ کردن چی بگم؟

پاسخ
rasool ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

ghasde jesart nadashtam
va albate harfi az yave gooyi ham nazadam
dar har soorat ozr mikham

پاسخ
hadis ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

کافه رنگارنگ

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

صدالبته دوستی با شما افتخاره
تموم شوق و ذوقم اینه که امشب شما اینجایی ممنونم که هستی محمدرضاجان

پاسخ
مرضیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۱

بزن کف قشنگرو به افتخار فاطمه

پاسخ
Setareh ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

کافه ی محمدرضا و دوستان !!!! 😀

معنی اون اسمی که انتخاب میشه(حالاهر چی که انتخاب میشه) ،فکر کنم معنیش چیزی جز این نیست.چون احساسی که من امشب داشتم چیزی جز این نبود

پاسخ
حمیده ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

مهندس به اخرین لحظه ها نزدیک میشیم،فقط امیدوارم دفعه بعد یه شرایط کنفرانسی پیش بیاد،یا اینکه طوری باشه که بتونیم انلاین و همزمان صحبت کنیم!
این دفعه هر رفرش برای ما با سرعت خوابگاه،نیم ساعت طول کشید!

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

من به زودی سیستم چت رو راه میندازم حمیده.

پاسخ
sara ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

مهندس جان تمام این دوستان دانشجواتونن؟ یا میشناسینشون؟ تو جمعتون مزاحم نباشیم…

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

همه دوستای آنلاین منن.
خیلی ها رو ندیدم.
اما همشون رو خیلیییی دوست دارم. همراهان مجازی زندگی من هستن…

پاسخ
شیما ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

کاش میشد تو دنیای واقعی بیشتر میدیمتون!

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

جناب رسول هر پرحرفی هم دلیلی بر یاوه گویی نیس

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

بچه هاااااا.
دعوا نکنین با هم.
شما ها یک وجه مشترک بزرگ دارین:
اونم دوستی با منه!
:))))))

پاسخ
سارا.ر ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

این و خوب اومدید 🙂

پاسخ
سمیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۵

یه وجه اشتراک عالیییییییی

پاسخ
fateme ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

شب به خیر
شاد باشید

پاسخ
سارا.ر ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

آقای مهندس گیلان که تشریف بردید بیاید مازندران هم شدیدا خوشحال میشیم 🙂

پاسخ
میلاده ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

دوست داشتم جای کیت میدلتون،خانم شاهزاده ویلیام

پاسخ
مرضیه ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۷

کافه چهارشنبه. خوبه ؟یا کافه گفتگو ؟یا کافه . . .

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۷

کافه گپ
کافه دوستان
کافه چی و دستانش

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۶

برا اسم کافه اجازه بدید تا 4شنبه ی بعدی فکر کنیم پیشنهاد بدیم شما انتخاب اخر رو داشته باشین

پاسخ
rasool ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

vali man khamoosh nistam
por gooyi dalil bar vojood nis
ino khodetoon goftin

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۶

حالا چرا به تو برخورد مهمون عزیز من!

پاسخ
بیتا ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

فاطمه عزیز شاید حق با توه اما ارزوها و خواسته های ما باز هم بخشی از تجربیات ما از زندگیه من چیزیرو ارزو میکنم که خیلی اوقات تجربه کردم..من ادمهای زیادی رو شنیدم اما ارزو میکنم کاش بیشتر بود .جاهای زیادی رو رفتم اما کاش بیشتر میرفتم.اعتقادهای زیادی رو شنیدم اما کاش بیشتر بیشتر میدیدم….میدونی چرا اینجوری ارزو میکنم و چرا اینجوری انتخاب چون از چیزی که هستم راضی ام .از چیزهایی که این دنییا بهم داده راضی ام از فرصت حیاتم راضی ام.اما میدونم زمانم کمه و فرصت دیدن و انجام کارها محدود.گاهی با خودم فکر میکنم اگه قرار بود همه چی به عدالت تقسیم میشد سهم من از چیزی که داشتم خیلی کمتر بود.پس تلاش میکنم با همین سهم تو دنیا کارهایی که دوست دارمو تو مقیاس کمتر ارزوهام انجام بدم…..ممنونم استاد شعبانعلی شما لطف دارید.من هنرمند نیستم اما معتقدم هنر (نوشتن،نقاشی،فیلم،عکس،هنر حرف زدن،هنر مذاکره:))میتونه تاثیر زیادی رو دنیا بزاره

پاسخ
توفیق ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۴

سلام مهندس . تو همایش انتخاب صحبت از همایشی به نام هدف کردی . آیا در آینده نزدیک قصد برگزاری این همایش رو داری ؟

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

دارم بهش فکر میکنم. محتواش رو آماده کردم اما هنوز خودم راضی نیستم. احتمالاً اسمش رو بگذارم «توقف اضطراری».
به این معنی که در مسیر زندگی، گاهی باید متوقف بشیم و به مسیری که داریم میریم فکر کنیم…

پاسخ
علی ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

از نظر جنسیت انگار زنان امروز ما در شرایط بهتری زندگی می کنند تا مردان ما چرا که دغدغه مردان سرزمینمان را جز سپری کردن اقتصاد خانواده دیگر فرصت و مجال هیچ نیست.و از بعد زمان هر روز را در آرزوی روز دگر و به امید فردایش . از بعد مکان چه بگویم که از مردمان این کره خاکی و از نیاتشون باید ترسید ، اینجا و آنجایش را نمی دانم چه فرقیست.

پاسخ
فاطمه یوسفیان ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۰

میدونی چیه محمدرضاجان امشب مثه یه بازی بود بازی ای که باید توش فکر میکردی انتخاب میکردی و تصمیم میگرفتی برا لحظه هایی از این منه شخصی جدا میشدی دور میزدی سرک میکشیدی به اینورو اونور امشبو دوست داشتم هم لذت داشت هم تلنگر لذتش برا جدا شدن از خودت حتی میشه جای تک تک نظر دوستامون باشیم
تلنگر برا اینکه از خواسته هامون بگیم ببینیم دلمون میخاد چی باشیم الان چی هستیم خودمونو بسنجیم یه حساب بزنیم ببینیم کجاها میشه بود کجاها نبود کجا جایه توئه کجا نیس چی میتونی باشی چی میتونی بشی و یا چی هستی
کمتر حرف بزنم بهتره نه؟!؟

پاسخ
shabanali ۳ آبان، ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

من مهمون پرحرف رو به مهمون خاموش ترجیح میدم فاطمه جان.

پاسخ
1 2 3 4 5

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.