دوره MBA طرح متمم، هرگز مدرکی نخواهد داشت. امروزه برای یک سمینار چند ساعته معمولی با محتوای معمولی هم، گاهی «پنج مدرک معتبر داخلی و یازده مدرک معتبر خارجی» اعطا میشود! عملاً جمعآوری این مدرکها و گواهینامهها، تفاوت چندانی با جمع آوری تمبر پستی که در دهههای قبل مد بود، ندارد. البته قطعاً باید به هوشمندی کسانی که میتوانند تمبرهای پستی جدید را هزار برابر گرانتر از تمبرهای نسل قبل بفروشند، تبریک گفت. اما به هر حال، تمبر پستی، همیشه تمبر پستی است. حتی اگر میلیونها دلار معامله شود. چیزی که به تمبر ارزش میدهد، محتوای نامهای است که تمبر بر روی آن چسبیده است.
—————————————-
پی نوشت ۱: این پاراگراف، بخش کوچکی از مطلبی است که در مورد مخاطبان دوره MBA، در طرح متمم منتشر کردم.
پی نوشت ۲: خوشحالم که پس از نقدهایی که طی چند سال اخیر همیشه از این دوره داشتم، توانستم به کمک دوستان و همکاران خوبم، یک گام اجرایی هر چند کوچک در این زمینه بردارم.
پی نوشت ۳: باید از همه کاربرانی که هزینههای متمم را پرداخت کردهاند و میکنند تشکر کرد. من و همکارانم به نوبه خودمان، هرگز توانایی مالی خرید و تامین منابع آموزشی کامل برای حرکتی را که امروز آغاز کردهایم نداشتیم. امیدوارم ادامه کار، جدا از ارزشهایی که ایجاد میکند، باعث شود آنها هم احساس بهتری از لطف و حمایت خود داشته باشند و اثرات کارشان را در جامعه، بیشتر از پیش ببینند.
سلام موافقم باهاتون
این جور محافل بیشتر از اون چیزی که یاد بدن ، وقت و پول هامون رو میگیرند.
امیدوارم در گیر این مدارک نباشیم و هدفمون یادگیری و اشتیاق دانستن باشه .
ممنون
دم شما و همکارتان گرم
سلام به همۀ دوستای عزیزم
من به شخصه ، از اینکه در پایان این دورۀ با ارزش ، مدرکی دریافت نمی کنم خیلی خوشحالم و از محمدرضای عزیز تشکر می کنم که با اتخاذ این رویکرد متفاوت و منحصر به فرد ، مثل بسیاری از کارهای دیگۀ خودشون ، به نوعی بنیانگذار و مبدع بودن .
و چه جملۀ زیبایی ” چیزی که به تمبر ارزش میدهد، محتوای نامهای است که تمبر بر روی آن چسبیده است. ” و واقعاً ” چیزی که به دورۀ Motamem Business Administration ارزش میده ، محتوای بسیار ارزنده ای هست که با زحمات شبانه روزی محمدرضای عزیز و تیم زحمتکششون ، با سخاوت و عشق ، در اختیار ما مشتاقان فراگیری قرار می گیره ” . خداکنه ما هم با همین سخاوت ، این مطالب و محتوا ها رو به دست همۀ کسانی که علاقه مند هستن ولی دسترسی ندارن ، برسونیم تا این زنجیرۀ عشق و آموزش ، روز به روز طولانی تر بشه .
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیز و صاحبخونۀ نازنینمون و
به امید دیدار در ۶/۶
عدم اعطای مدرک = ادعای خروجی صد در صد یا هفتاد به بالا.
واقعا خوبه که شهامت این رو دارید که بگید دورتون درصد بالایی از خروجی مورد نظر رو داره. کاش همه اینقدر به کارشون مطمئن بودن!
بعضی از ما طعمِ داشتنِ مقواهای A4 که مهرهای قشنگی رویش خورده و کلمات محترمانه ای در آن نوشته شده، چشیده ایم و همینطور برایمان اتفاق افتاده که تصویر زیبای کارشناس بودن یا کارشناس ارشد بودن در جلوی چشمانمان فرو بریزد.
در شش ماه اخیر که با این سایت آشنا شده ام، طعم شیرین آموختن و چگونه درست آموختن و آموزش دادن را چشیده ام و به شکرانه این موهبت سعی کرده ام که نزدیکانم را با این سایت آشنا کنم. و یادم نمی آید در این مدت ذهنم حتی به سمت مدرک رفته باشد. تصویری که از مدرک داشتم خیلی وقت است که فرو ریخته.
در عوض نسبت به جریان جدیدی که در ذهنم بوجود آمده کاملا هوشیارم و اثرش را در کلام و نوشته ام به طور آشکار می بینم.
آرزوی ما پایداری این دوره و نه مدرک داشتن آنست.
آرزو دارم در این دوره پایدار بمانم.
سلام به همه دوستان و استاد عزیز.
استاد ای کاش لیاقت این همه لطف و تلاشتون رو داشته باشیم. همیشه توی ذهنم آرزوی یه دوره آموزشی که هدفش ارایه مدرک نباشه رو داشتم. البته خودم اونجاهایی رو که دست خودم بوده هیچ وقت دنبال مدرک دوره نرفتم. و برام تاثیری که توی زندگیم میذاره مهم بوده.
این مدت یه کم سرم شلوغه و خیلی تمرکز ندارم. ولی حتما تا چند روز دیگه منم شرکت میکنم.
باورم نمیشه که این دوره رو بدون حروم کردن وقت توی دانشگاه میخوام بگذرونم. مثل یه رویا میمونه. بی نهایت ممنون
جای تقدیر و تشکر و این حرفهای این جا نیست؛ می دانم
اما امشب که مطالب شروع دروه ی MBA را خواندم؛
دلم خواست که اینجا بنویسم که ؛ چقدر آدم می تونه خوش بخت باشه ؛ و خیرمند که چنین جریانی را ایجاد کند؛
آقای شعبانعلی؛ محمد رضا…
خدا قوت
من از دوستانی که همه مطالب و یادداشت های محمد رضا رو خوندن یک خواهشی دارم و اون هم اینه که آیا ایشون در مورد این جنگ های منطقه، مثل غزه و جنگ های داخلی عراق و غیره یادداشتی نوشتن یا نه. من خیلی دوست دارم نظرشون رو بدونم. در وبلاگ قبلیشون یک مطلب کوتاه در مورد جنگ سال ۱۳۸۷ غزه نوشته بودن (مرگ عشق در دو سرزمین جنگ زده) و البته مطالب غیرمستقیم زیادی هم بودن. ولی من همه مطالب این سایت رو نخوندم و نمیدونم ایشون در این مورد نظر دادن یا نه.
با توجه به اینکه این روزها خیلی بحث کشتار آدم های واقعا بی گناه رو می بینم و میشنونم دوست دارن بدونم نظر محمدرضا چیه؟ و اگه تا حالا در مورد این مسائل یادداشتی ننوشته اند به عنوان پیشنهاد خواهش میکنم یادداشتی در این مورد بنویسند
هر چند بر اساس آنچه از ایشون خوانده و شنیده ام یک تصویری از نظراتشون رو دارم ولی واقعا برام سوال خیلی جدیه که چرا بعضی ها اینقدر احمق میشوند که بی هیچ دلیلی آدم های دیگر رو می کشند؟ اونای دیگه چرا مهاجرت نمی کنن؟ واقعا نهایت نهایت سقف لذت و کیف و سرخوشی دنیا می ارزه به نابودی یک آدم یک رویا یم جامعه. من نمی فهممشون
پی نوشت بی ربط: چقدر سلسله یادداشت های شهر موش ها واقعی بود، چقدر به دلم می نشست. چقدر موش تو این دنیا هست و چقدر غم انگیز خواهد بود روزی که گربه های روی زمین بدانند شهر آنها نیز فاضلاب بوده، فاضلابی بزرگتر.
این دوره از کی شروع میشه؟؟ برای استفاده از دوره باید عضو ویژه بشیم دیگه درسته؟؟
از شما استاد عزیز و از همه ی دوستان و همکارانی که نمیشناسم و شمارو در ارائه این محتوای ارزشمند یاری میکنند سپاسگزارم و براتون آرزوی سعادت و موفقیت دارم.
تلاش و جدیت شما در راستای علم آموزی حقیقی ستودنی است.
سلام
امیدوارم در راه رسیدن به اهدافتان پیروز و سر بلند باشید
این تصمیم نشون میده که محتوا چقدر براتون ارزشمنده و عملا به کسانی ارزش میده که محتوا براشون ارزش داره نه مدرک
قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری
سلام.
خوشحالم و مرتبا خدا را شاکرم که در این دریا بطری با ارزشی از طرف شما به دستم رسیده است.
هر وقت بر سجاده ی دعا هستم برای شما و تیم تان هم دعا می کنم.
خداوند همراه و حامی شما باد.
یا علی مدد.
ظاهرا یکی از هم خونه ای ها رنگ قرمز رو بیش از حد دوست داره ، سری می زنه و یه منفی به همه می ده و بای بای .
سلام پیام جان
کاملاً باهاتون موافقم . اینم یک نوع از تعامله دیگه . ایشون علاقه مندن که چندین بار هم یک مطلب رو بخونن و برای چندمین بار اونو disagree کنن . من بعضی از نقاط جوش ( hot point ) های دوست مخالفم رو متوجه شدم :
۱- محمدرضا شعبانعلی
۲- هومن
۳- کلبادی
۴- تشکر می کنم
۵- چقدر این مطالب خوبه
۶- چقدر این مطالب مفیده
۷- سمینار
۸- به امید دیدار
۹- دوست خوبم
۱۰- کلاً مطالب سایت که به نوعی در اون تقدیر و تشکر از محتوا و مطالب باشه و یا اعلام رضایت و حتی احوالپرسی دوستان از همدیگه باشه
ضمناً خوشحالم که در متمم ، این امکان وجود نداره وگرنه تمام کامنت های من ” به دلیل مخالفت کاربر خاص عزیز نمایش داده نمی شد ”
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیز و به امید دیدار در ۶/۶
آقای کلبادی عزیز سلام
نمیدونم چرا، ولی این اتفاق و حضور ” دوست مطلقا مخالف ” مون منو بیاد یه خاطره که خیلی سال پیش شنیدم انداخت ، اصل و جزییاتش کاملا خاطرم نیست شاید شما یا سایر دوستان هم کامل تر شنیده باشید ولی فحوای اون اینه که :
روزی آقایی که در زمان خودش – زمانی که تعداد ماشین های یک شهر بسیا بسیار محدود بود – اتومبیلش رو بیرون از خانه پارک کرده بود متوجه میشه که ” دوست مطلقا مخالفی ” با ، شی نوک تیزی خطی عمیق روی ماشین اون آقا نشانه گذاشته . سالیان طولانی بعد از این اتفاق اون آقا صاحب کلکسیونی از اتومبیل های زیبا و بی نقصی میشن که اتفاقا اتفاقا اون ماشین نشانه گذاری شده هم جز اون کلکسیون بود و صاحب کلکسیون اعلام کرد که این ماشین بسیار مورد علاقه شون هست و اعتقاد داشت اون ماشین و کار اون ” دوست مطلقا مخالف ” ش ، همیشه به یادم میآره که من چیزی دارم که بسیار ارزشمنده و دیگران از نداشتنش غمگین اند .(نظر شخصی من : بنظرم ” دوست مطلقا مخالف” آقای کلکسیونر می تونست حتی از دیدن اون اتومبیل لذت ببره بی بهانه … )
بنظرم ما اینجا، توی خونه مون یه چیز با ارزش داریم ، که نداشتنش دوست مطلقا مخالف مون رو حسابی آزار میده .
.
.
سلام دوست مطلقا مخالف !!
دوست مطلقا مخالف عزیز من ، ممنونم که در جمع بی نظیر و پر مهر خانه shabanali dot com حضور داری .
دوست مطلقا مخالف غمگین من ، ممنونم که داشته هایی رو که شاید در معرض فراموشی بود به من یادآوری کردی.
دوست مطلقا مخالف من ، خوشحالم که با عمل معترف به مهمانوازی مطلق صاحب خونه ی مهربون مهربون ما شدی.
دوست مطلقا مخالف و مهمان ما ، خوشحالم که اینجایی:-)
نیمای عزیز سلام
ممنون از کامنتی که داده بودید دوست من . اینو چند جا گفتم و اینبار هم قلباً تکرار می کنم ، ارادتمندِ تک تکِ هم خونه ای های عزیزم هستم ، چه مخالف و چه موافق . مهم اینه که صاحب خونۀ نازنینمون انقدر باصفاهستن و همۀ مهموناشون رو دوست دارن و به همه ، چه مخالف و چه موافق ، مجالِ سخن گفتن و اظهارِ نظر میدن . پس ما هم به عنوانِ اعضا و مهمونای این خونه ، موظفیم که به همدیگه و نظرای همدیگه احترام بگذاریم ، خواه مخالف ، خواه موافق . کاش دوست یا دوستایِ مخالفمون هم به اینهمه عشق و تعامل دوستانه ، احترام بگذارن و هم به خودشون و هم به بقیۀ هم خونه ای ها ، انرژی منفی ندن . اگر یه کم وقت بگذارن و به حرف ها و دل نوشته های صاحبخونۀ عزیزمون و هم خونه ای هامون ، گوش کنن و اونا رو با چشمِ دلشون بخونن ، فکر میکنم کم کم ، نظرِ بهتری پیدا می کنن و خودشون هم با بقیه ، همراه میشن . اگر هم به طورِ مطلق و همه جانبه ، با بودنِ در این خونه ، صاحب خونه و هم خونه ای ها مشکل دارن ، برای خودشون هم بهتره که خودشون رو آزار نکنن و این فضای دردآور و ناراحت کننده رو به امیدِ پیدا کردنِ خونه ای مناسب و مطابقِ دیدگاه ها و نظراتِ خودشون ، ترک کنن . البته این فقط نظرِ من هست و با تمامِ وجود ، از نقد یا نظرِ احتمالیِ دوستانم ، استقبال می کنم
ارادتمندِ همۀ هم خونه ای های عزیزم ، چه مخالف ، چه موافق و
به امید دیدار در سمینارِ ششم شهریور (۶/۶)
سلام آقای داداشی،
گفتین « بطری » ، گفتم شاید بهتر باشه تا یک بار دیگه نوشته محمدرضا رو در جواب کامنت یکی از دوستان با هم بخونیم.
“فکر میکنم انسان عجیب، در دنیای اطراف ما کم نیست.
راستش را بخواهی، به ندرت «انسان عادی» دور و برم میبینم.
بعضیها آنقدر خوب هستند که عجیبند. و بعضیها با وجودی که میتوانند یک دنیا خوب باشند، به سختی یک ذره هم خوبند. اینها هم اگر چه کمترند اما همانقدر عجیباند.
به سختی باور میکنم یک انسان بیشتر از یک یا چند جمله حرفی برای گفتن داشته باشد.
حتی انتظار ندارم آدمی که حرفی برای گفتن به من دارد، خودش حرفش را فهمیده باشد.
چنانکه من حرفهایی برای تو و دیگران دارم، که خود هنوز نفهمیدهام و زندگی نکردهام.
احساس میکنم دنیای ما، درست مانند یک اقیانوس است. اقیانوسی بزرگ که در آن بطریهای شناور با نامههایی درون آنها حرکت میکنند. هر کدام از ما حامل تعدادی از این بطریها هستیم و در تعامل با یکدیگر آنها را دست به دست میکنیم. به امید اینکه روزی به دست صاحب واقعیش برسد.
بعضیها بطریهای بیشتری را در دل جای دادهاند و بعضی کمتر.
اما چارهی کار هر یک از ما بعید است بیشتر از یک بطری باشد.
شاید راه درست این است که هر کس را دیدیم، بخوانیم و بشنویم و منتظر بمانیم. به امید اینکه روزی پیامی که کسی جایی برای ما نوشته، به دستمان برسد”
سلام به همگی
سلام سمانه جان ، ممنونم که متن زیبای استاد رو برامون گذاشتید. از ابتدای تا انتهای متن وقتی می خوندمش انگار هیچ واژه ی دیگری بجز انچه رو که میخوندم برای ذهنم تعریف نشده بود . حس خاصی به من داد خوندنش مخصوصا که اولین بار بود که می خوندم این متن رو .
نیمای عزیز
من در وبلاگم صفحه های جدا زیادی ساختم که چنین نوشته هایی رو اونجا قرار میدم تا زود به زود مرورشون کنم .با خوندن این مطالب انرژی میگیرم.امروز هم با شنیدن کلمه «بطری» از زبان آقای داداشی ، یاد این نوشته افتادم که شب گذشته برای کسب انرژی خونده بودم .برای همین خواستم دوباره اینجا باشه تا کسانی چون شما اگر نخوانده اند، بخوانند:)
سلام.
من این اصطلاح “بطری” را از خود استاد عزیز وام گرفته ام.اصلش متعلق به خودشان است.
خواندن دوباره ی متن ایشان لطفی بود که از کانال شما میسر شد
ممنون.
من به این نوشته استاد بر خورد نکردم و فکر می کنم اگر شما اینجا لطف نمی کردی من درس گران بهایی رو از دست می دادم ……. من هم ازت ممنونم
سلام سمانه جان
مرسی که این متن زیبا رو دوباره به خاطرمون آوردید . واقعاً هر بار که این متون رو می خونم ، لذت می برم و از اینکه محمدرضای عزیز چنین دید گسترده و جامع نگری دارن کیف می کنم و خدا رو شکر می کنم که محمدرضای عزیز ، بطری هاشون رو با همت و سخاوت بسیار و با تلاش گروه زحمتکششون ، در دریا یا بهتر بگم اقیانوس Shabanali.com و motamem.org رها کردن تا به دست تک تک ما برسه . به امید روزی که همۀ کسانی که در ساحل این دریا و اقیانوس بیکران نشستیم ، نه تنها نامه های درون بطری های حامل مطالب و محتوا ، بلکه عشق ، محبت ، صفا ، سخاوت ، عشق به سرزمین و بسیاری صفات ویژۀ دیگر که محمدرضای عزیز در داخل هر یک از این بطری ها و به همراه تک تک نامه ها برای ما میفرستن رو هم با عمق وجودمون درک کنیم و سرلوحۀ کارامون قرار بدیم . یکی از توانمندی های ویژۀ محمدرضای عزیز ( همونطور که خودشون متذکر شدن در چند جا ) اینه که مطالب رو ساده سازی می کنن و به زبون ساده مطرح میکنن . به همین دلیل هم هست که مطالب زیبا ، ساده سازی شده و دلیِ ایشون ، بر دل و جان ما میشینه .
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیزمون و محمدرضای نازنین و تیم زحمتکششون و
به امید دیدار در ۶/۶