- کسانی که توصیف چشم انداز خود را چنین آغاز میکنند: «هر ایرانی یک روز …»
- کسانی که بازی برندسازی خودشان، آنها را از توسعهی برند کسب و کارشان غافل کرده است.
- کسانی که در کلاسها و سمینارها راحتتر پیدا میشوند تا در دفتر کارشان.
- کسانی که فکر میکنند هوش و استعداد، میتواند جای مطالعه و یادگیری را بگیرد.
- کسانی که بر روی تاکتیکهایشان، اسم استراتژی میگذارند و به این شیوه، از زیر بار تفکر استراتژیک، شانه خالی میکنند.
- کسانی که فرق علم را با تجربه نمیدانند و فکر میکنند تجربه میتواند جایگزین علم شود.
- کسانی در حرف زدنشان، حجم نصیحت بر حجم دانش میچربد.
- کسانی که مشخص است مدتهاست کتاب تازه نخواندهاند.
- کسانی که تخطی از اخلاق کسب و کار را زیرکی فرض میکنند و فکر میکنند خُلق خوب میتواند جای اخلاق خوب را بگیرد.
- کسانی که در صحبت برای دیگران، به جای گفتگو از تجربهها و دستاوردها، از حکمت و عرفان حرف میزنند و از میزنشینی، مستقیم به منبرنشینی کشیده شدهاند.
- کسانی که شبیه روزنامه هستند. راوی مجموعهای از اخبار و رویدادهای اقتصادی و سیاسی، بیآنکه اندکی اندیشه و تحلیل، در نگاه و کلامشان باشد.
- کسانی که بیشتر از اینکه دیگران دربارهشان حرف بزنند، خودشان دربارهی خودشان حرف میزنند.
به این کارآفرینها کمتر اعتماد میکنم…
آموزش مدیریت کسب و کار (MBA)
دوره های توسعه فردی
۶۰ نکته در مذاکره (صوتی)
برندسازی شخصی (صوتی)
تفکر سیستمی (صوتی)
آشنایی با پیتر دراکر (صوتی)
مدیریت توجه (صوتی)
حرفه ای گری (صوتی)
هدف گذاری (صوتی)
راهنمای کتابخوانی (صوتی)
آداب معاشرت (صوتی)
کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی
کتاب های روانشناسی
کتاب های مدیریت
[…] نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتاب | به این کارآفرینها کمتر اعتماد میکنم… | […]
[…] رابرت گرین، گری وی، دکتر مدنی، نسیم طالب، شعبانعلی و دیگرانی که شاید شما هم بشناسید اینها میتوانند نامزد […]
سلام، خواستم چند مورد از نگاه خودم اضافه کنم
-کسانی که قطعیت در کلامشون بالاست و فکر میکنن اونی که در ذهنشون میگذره، یا در جایی خوندن، خود واقعیته
-کسانی که همون چیزی که دارند نقل میکنن هم به درستی نخوندن و درکش نکردن
محمدرضا ۲۶ دی یه مطلب نوشتی با این موضوع که:
“چه باید کرد”
داشتم فکر میکردم که ما مشتاق شنیدن حرف های تو هستیم و خب هربار دلگرم میشیم از اینکه نظر تو رو هم راجع به موقعیتی که توش هستیم بدونیم؛
لابد الان هم منتظریم که یک پست دیگه بنویسی با این عنوان که “واقعا اینبار چه باید کرد!”
و حقیقتش رو بخوای کمی دلم گرفت. از اینکه مجال گفتگوی ما با تو بیشتر از اینکه سمت و سوی مفاهیم دور و عمیق باشه، به اقتضای این جغرافیا، سنگینی میکنه به سمت اتفاقات روزمره و تصادفات و اشتباهات و اپیدمی ها و … که تمامی هم نداره.
بعد سعی کردم کمی خودم رو جای تو بگذارم. میتونم حدس بزنم کلا چیزی به اسم “موضوع روز” چقدر احتمالا برای تو خالی از جذابیت هست.
و از طرفی نپرداختن بهش از اونجایی که میبینی طیف بزرگی از انسان هایی که دوستت دارن، درگیرش هستن، برات سخت باشه.
این رو میتونم از پست های اخیرت بفهمم. از اینکه تمام سعیت رو میکنی تا با حداقل واکنش ها نسبت به موضوعات روز، خودت رو از این مساله دور نگه داری.
و در عین حال با بیان نکته هایی از جنس تفکر سیستمی، درک پیچیدگی و غیره از دل این حوادث هم چیزهایی برای مرور و یادگیری با ما به اشتراک بذاری.
راستش تنها از این دلم گرفت که موضوعات بحث ما چقدر داره به سمت همین “حوادث روز” میره و چقدر مدام فضا کم میاد برای پرداختن به چیزهای بزرگتر و دورتر.
داشتم فکر میکنم همه اینها میتونست یک سری case report باشه در متمم!
اگر اینترنت قطع شود شما چکار میکنید؟ لطفا نظر خود را بنویسید.
اگر بازار این چنین شد شما چکار میکنید.
یا اگر یک اپیدمی در شهر شما اتفاق افتاد و هیچ شفافیتی نبود، واکنش شما به عنوان صاحب کسب و کار چیست.
کاش اینها یک سری تمرین در متمم بود و تصور ما از این شرایط انقدر سخت بود که جواب های خیلی دقیقی به اون تمرین ها نمیدادیم.
اما اینطور نیست. ما به طور واقعی درگیر این اتفاقات هستیم و خب حداقل من احساس میکنم واکنش تو به این اتفاقات هم همراه با رعایت یک ظرافتی در معطوف نشدن به این ها و در عین حال یادگیری ازشون هست.
من امروز مسئول و سرپرست یک تیم ۵ نفره هستم و مدیریت این مسائل در تعامل با اون انسان ها، گاها انرژی بسیاری از من میگیره.
انرژی که دائم ترجیح میدم و سعی میکنم به سمت دوری از این بحث ها و اتفاقات سوق ش بدم.
میتونم تصور کنم مدیریت این اتفاقات کم ارزش و ناتمام برای تو و برای بچه های دیگه هم چالش هایی داره.
خدا رو شکر که متمم هست و خط و روشش بسیار مستقل از این رویدادهاست و با نظم درست و دلگرم کننده ای پیش میره.
سلام.
فهرستی از عمده ی مدعیان کارآفرینی.
یک مورد دیگه هم به نظرم می تونه تو فهرست باشه:
اونهایی که مدعی اند چندده مورد کارآفرینی داشته اند، ولی هنوز دنبال این و اون می دوند که دست شون رو یه جایی بند کنه.
این موارد منو یاد یه آقایی انداخت که از سیلیکون ولی اومده بود ایران و مدیرعامل یکی از اپلیکیشن های خدمات فنی و … بود.
واقعا سخنران انگیزشی خوبی هم بود. توی سخنرانی فعالهای استارتاپ کارآفرین گفت من ایران رو تغییر بدم و … تقریبا بعد از دو سال برگشت آمریکا.
بعد از این یه سخنران دیگه هم بود (ایمان عقیلیان) که ایشون هم از آمریکا برگشته بود. گفت من نیومدم ایران رو تغییر بدم، به اندازه خودم میخوام موثر باشم. هنوز ایشون داخل کشور هست و شرکتش هم فعال
دفعه اول که متن رو خوندم، همه کارآفرینهایی که میشناختم اومدند جلوی چشمم. هر کدوم از این ۱۲ بند من رو یاد یک نفر میانداخت. چه کارآفرینهایی که از نزدیک میشناختم، چه اونهایی که از طریق فضای مجازی، و مخصوصا مصاحبههاشون توی پادکستها باهاشون آشنا شده بودم. ایرادات رو فقط در دیگران دیدم. متن که تموم شد، به خودم گفتم که شما برای سرگرمی و اطلاعات عمومی هیچ مطلبی رو منتشر نمیکنید. حتما باید این متن برای من نکته آموزشی داشته باشه. به همین دلیل متن رو از اول خوندم، به این نیت که خودم رو ارزیابی کنم، و ببینم من مبتلا به چندتا از این ویروسهای ۱۲گانه هستم. نتیجه برام جالب بود. همین الان حداقل شدیدا سه تا از این ایرادات رو دارم. جالبتر اینکه قبل از عادت به مطالعه روزانه درسهای متمم، تعداد بیشتری از این موارد شامل حال من می شد. مثلا، من کسی بودم که فکر میکردم تجربه میتونه جای علم رو بگیره! آدمهایی که با کتاب خوندن میخواستند کسب و کارشون رو رونق بدن موفق نمیدونستم. درباره هرچیزی اظهار نظر میکردم. خیلی هم از موضع بالا! دیگران رو نصیحت میکردم. کامنتهایی که ماههای اول توی متمم میذاشتم موید این نقیصهست. بعضی از کامنتهام رو الان که میخونم خجالت میکشم. دلم میخواست تعدادی از اونها رو میتونستم حذف کنم (ای کاش). خوشبختانه بعد از حدود ۲ سال متممی بودن، متوجه شدم که هیچی بلد نیستم، و خدارو شکر اوضاع بهتر و روبهرشدتری دارم. هنوز خیلی باید یاد بگیرم. تازه میفهمم چرا بعضیها معتاد به یادگیری هستند. لذت زیادی داره، و آدم رو در برابر این ۱۲ ویروس واکسینه میکنه.
کسانی که به جای تمرکز بر کار و کسب خودشان بر شکست رقیب آنهم به هرقیمتی تمرکز کرده اند.
کسانی که بوئی از اخلاق وحرفه ای گری نبرده اند.
کسانی که از هیچ اصول وپرنسیبی برخوردار نیستند وپیروزی را به هرقیمتی می خواهند.
کسانی که پرروئی را بااعتماد به نفس اشتباه گرفته اند.
کسانی که با پایمال کردن حق دیگران درپی احقاق حق خویشند.
کسانی که مردم را فقط تا وقتی می خواهند که منافعشان را تامین کنند.
سلام
یک خاطره برام تداعی شد که سعی میکنم بدون ذکر اسامی مطرح کنم:
چند وقت قبل در حاشیه یک نمایشگاه تخصصی در تهران با مدیر عامل و یکی از مدیران فنی یک شرکت تولیدی (نسبتا بزرگ) جلسه ای داشتم و بعد از اینکه خودم و مجموعه خودمان را به اختصار معرفی کردم و بعد از اینکه اقای مدیر فنی توضیحاتی از پیشینه همکاری ارائه کرد، اقای مدیر عامل به منبر رفت و چنان گرم ماجرا شده بود که کم مانده بود به ما بگه : “اخه شما بی عرضه های بی شخصیت چرا نمیتوانید به ما کالاهای خودتان را بفروشید؟ ” من به شخصه چنان شرمنده ایشان شده بودم که تا چند روز با خودم جوانب ماجرا را بررسی می کردم تا بلکه پیدا کنم کجای کار را اشتباه انجام داده ایم که جناب ایشان اینچنین از کم کاری ما برای خودمان سخنرانی فرمودند.
از آن ماجرا مدت ها گذشت و ایشان و مجموعه محترمشان کلا در افق محو شده و سیستم به ظاهر نجیب و شفاف ایشان نه تنها اجازه جلورفتن کار را حتی به اندازه نیم سانتیمتر صادر مهیا نکرد که با تمام قوا سد راه پیشرفت کار شدند. آنچنان که یاد و خاطره آن پروژه هنوز برای من گرامیست!
جانا سخن از زبان ما میگویی
وقتی یه استارتاپ در اول راهه تمرکز مدیر باید روی توسعه بازار و توسعه محصول باشه و یا به فکر نوآوری و جلب رضایت مشتری و حتی تغییرات اساسی در استراتژی محصول و..
ولی خیلی از مدیران استارتاپ ها وقتشون رو برای تبلیغات در شبکه های اجتماعی تلف میکنند کار مدیر چیز دیگه س و بهتره برای تبلیغات و شوآف و مصاحبه با پادکستهای مختلف و گرفتن عکس یادگاری و سمینارهای الکی و … وقت نزاره
سلام فواد جان
به نظرم عدهی دیگهای از کارآفرینان رو که باید ازشون ترسید و به نظرم خطرناکتر از افرادی هستند که مثال زدی، مخصوصا در زمینه استارتاپ و یا کسبوکار اینترنتی، اونایی هستن که بیلبورد سایت و یا اپلیکیشنشون رو در سطح شهر میبینی، قبل از اینکه در فضای أنلاین باهاشون آشنا شده باشی و لااقل یکبار چشمت در فضای آنلاین بهشون خورده باشه.
خطرناک بودنشون به دلیل مافیا بودن و وصل بودن و یا پول باد آوردشونه.
بند آخر متن شما من رو به یاد این بیت از «مثنوی شریف» انداخت:
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
فکر میکنم این نکتۀ اخلاقی مهمیه نه فقط در حوزۀ کسب و کار، بلکه در هنر هم. مثلا من با شاعری دوستم که قلم خوبی هم داره اما من حقیقتا بیشتر از شعرش، شیفتۀ رفتار خودش هستم. او هرگز از خودش حرف نمیزنه، سالهاست در سکوتِ کامل کتابهای خوبی داده بیرون و هرگز گلایه نکرده چرا کتابهاش مثل خیلیها زود زود تجدید چاپ نمیشن. هر وقت هم کتابی تازه ازش درمیاد ضمن اینکه فروتنانه خودش برای من ارسال میکنه، پیشاپیش میگه اصلا اعتقادی ندارم که کار خیلی خوبیه اما امیدوارم در شعرها یا سطرهایی بتونه براتون لذتبخش باشه. اصلا همین خصوصیتش باعث شده من با رسانهای که در اختیار دارم، به شدت کتابهاش رو تبلیغ کنم. فکر میکنم اون موفق شده و همۀ آدمهایی که از «من» و سخنرانی دربارۀ خود کنار میرن، تا دنیا اونها رو ببینه و دربارهشون صحبت کنه.