خانه دل نوشته هازندگی در شتاب و تراکم…

زندگی در شتاب و تراکم…

توسط محمدرضا شعبانعلی
عصر شتابزده

عصر شتابزده

امروز بعد از دو سال، در فیس بوک از یکی از دوستانم پیامی دریافت کردم:

Miss U. ver r U? Any spcl News? Poke me

از دیدن پیام دلشاد شدم و از اختصار آن دلگیر!

در دلم به او گفتم: تو که می‌دانی تک تک کلمات و حروفت، غبار غم از دل من پاک می‌کند. همین؟ تمام وقتی که برای من گذاشتی همین بود؟ اینقدر سخت شده زندگی؟ اینقدر تنگ شده مجال زندگی؟ فرصت نبود تا به جای U بنویسی You؟

شتابزدگی و کمبود فرصت و سطحی بودن رابطه‌ها و زندگی‌ها، ویژگی زندگی این روز‌های ماست.

گاهی با خودم فکر می‌کنم، چه خوب که لیلی و مجنون در زمان ما نیستند. چه خوب که فرهاد و شیرین عصر ما را تجربه نکردند.

اگر آن عشق‌ها این روزها بود، فرهاد به جای کندن کوه، احتمالاً وبلاگ عاشقانه‌ای می‌نوشت و هر از چندگاهی، از داخل نوشته‌های وب‌سایت‌ها، جمله‌های عاشقانه‌ای را در آن کپی می‌کرد. شاید هم شب‌ها به جای تبر، گوشی موبایلش را تکان می‌داد تا ویچت و نرم‌افزارهای مشابه، برایش عشقی تازه بیابند.

چه بهتر که شیرین هم این روزها زندگی نمی‌کند. اگر بود شاید حداکثر تلاش  وتعهدش این بود که در پروفایل فیس بوکش، به جای Single مینوشت In a relationship

گاهی ذوق می‌کنم که ماجرای امام حسین و عاشورا هزار سال پیش اتفاق افتاد. شاید اگر این روزها بود حداکثر همدلی مردم این بود که عکس پروفایل فیس بوک خود را به امام حسین تغییر می‌دادند. حرکتش هم که سیاسی بود. در فضای مجازی چندان استقبال نمی‌شد. شاید قرنها بعد به جای ۷۲ یار او باید از ۷۲ لایک او سخن می‌گفتند…

خیلی خوشحالم که پیامبر، کتاب خود را در هزار و چهارصد سال پیش به انسان هدیه کرد. اگر این روزها قرار بود این کتاب منتشر شود، باید سالها در انتظار کسب مجوز می‌ماند و احتمالاً داستان‌هایی نظیر یوسف و زلیخا سانسور می‌شد و در نهایت ما باید اصل کتاب را به صورت پراکنده روی وب، مشاهده می‌کردیم و گاه گاهی نیز به نشانه‌ی تایید، لایک می‌زدیم.

خوشحالم که ولتر نوشته‌های خود را سه قرن پیش نوشت. اگر این روزها می‌نوشت احتمالاً باید به دنبال پارتی می‌گشت تا بتواند آنها را به صورت تله‌تئاتر پخش کند. با مخاطب بی‌حوصله‌ای که پس از چند دقیقه صبر، کنترل به دست، در میان هفتصد کانال دیگر، به دنبال پخش کلیپ‌های روز می‌گشت.

عصر ما عصر بی‌حوصلگی است.

عصر زندگی‌ها و حرف‌های سطحی.

عصر شتاب.

عصر محدودیت وقت و کلمات.

دلت که تنگ می‌شود در فیس بوک دوستت را Poke‌ می‌کنی و می‌نشینی تا Poke Back شوی! و این یعنی که ما هر دو هنوز زنده‌ایم و مگر جز این خبر مهم دیگری هم هست؟

تاریخ تولد دوستانت، که قبلاً مهم‌ترین یادداشت تقویمت بود، دیگر جایی در تقویم ندارد. فیس بوک این وظیفه را بر عهده گرفته است. میتوانی همانجا چند جمله‌ای هم بنویسی و با کمترین زمان و هزینه ادای دین کنی!

پیامک هم که می‌فرستی باید دقت کنی که تمام حس حرف دل خودت را در ۱۴۱ حرف بیان کنی که اگر چند قسمت شود، هم گران می‌شود هم ممکن است در ارسال و دریافت آن مشکل ایجاد شود. فارسی اگر بنویسی که باید وجودت را در ۷۰ حرف خلاصه کنی!

ایمیل‌های دوستانه نیز در لابه‌لای ایمیل‌های انبوه گروهی گم می‌شوند. همانها که نوشته‌اند باید به ۷۰ نفر ارسال کنی و اگر تا ۷ روز ۷ نفر دوباره به تو ارسال کردند خوشبخت می‌شوی و اگر نشد باید بدانی که طی ۷ ماه یا ۷ سال یا ۷۰ سال، نگونبخت می‌شوی!

این است زندگی ما. این است عشق ما. این است دلتنگی‌های ما.

خوشحالم. خیلی خوشحالم. خیلی خوشحالم که انسانهای بزرگ تاریخ، همه آمدند و رفتند که امروز، دیگر روز انسانهای بزرگ نیست…

———————————

پی نوشت: کاش دوباره موبایلت را برداری. آن جمله‌های عاشقانه را که از فیس بوک و دیوان حافظ و سعدی و توییتر کپی کرده‌ای پاک کنی. دوباره به من پیامک بزنی و این بار بنویسی: «محمدرضا دوستت دارم». کاش اگر حرف دیگری نداری همین جمله را چند بار بنویسی. خوشحال خواهم شد. شاد خواهم ماند. می‌دانم که این پیام برای من آمده است. اختصاصاً برای من. این پیام هدفمند است. نه از آن هرزه پیام‌های عاشقانه‌ و دوستانه‌ای که در فضای مجازی، دست به دست می‌گردند و مستعمل و کثیف و دست‌خورده به دست مان می‌رسند. مانند سکه‌ی بی‌ارزشی که قبل از من، توسط تمامی فعالان بازار(!) دستمالی شده است…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

103 نظرات

آناهیتا مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۷:۲۹

و اگه نخوای به این شتاب زندگی مدرن تن بدی چی؟ محکوم به انقراض هستی؟
برای من که اینطور یوده و الان در لبه پرتگاه یا باید خودم بمونم و نابود بشم یا سوار قطار اکسپرس عصر مدرنیته بشم و فقط زنده بمونم بجای زندگی کردن!

پاسخ
مینو مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۹:۵۱

خیلی خوب میشد اگه نسل این جور پیامها ورچیده میشد
نمیدونم چه فایده ای داره اینجور پیغامها

پاسخ
نرگس ف مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۹

من هم از اين پيامك هاي گروهي اصلا خوشم نمياد تازه بعضي ها موقع كپي كردن پيام رو كامل نمي خونن و اسم فرستنده قبلي رو از ته پيام پاك نمي كنن و شما پيامي از گس دريافت مي كنيد كه زيرش نوشته مريم ! كاش تعداد دوستانمون كمتر باشه اما توجه و وقتي كه براشون مي گذاريم بيشتر باشه مرسي از نوشته هاتون كه تلنگر هاي خوبي بهمون مي زنه

پاسخ
سعیده (آذر) مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۵

وای این که دیگه اسم نفر قبلی پاک نشه ، فاجعه اس….

پاسخ
حسین مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۰

سلام
تمام حرفاتون درست ولی هر عصری با هر تراکمی ابستن اتفاقات بزرگه اتفاقات بزرگم به دست انسان بزرگ رغم میخوره
درسته عصر ما عصر یخبندان احساسی معنویه ولی همون ادم هایی که دانشمند واقعیند در وفور فالگیران به دور از هیاهوی
رسانه ای رسالتشونو زندگی میکنن

پاسخ
صبا مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۸

سلام
همیشه منبع و سرچشمه در هرموردی،چه در جستجوی علمی و چه درنقل قول و… ،روی نتیجه کار بسیار تاثیرگذاره…در مورد پیامی که شما دریافت کردید کاملا با نظرتون موافقم…یه دوستی به من گفته بود که وقتی به عنوان مثال you را u مینویسی اون کلمه گم میشه…در مورد فرستادن پیامهای دیگه من احساس میکنم اونقدر که به نتیجه فکر شده که به منبع(قلب) و مراحلش فکر نشده…منظورم از مراحل مطالعه هست این که شاید قصد فرستادن پیام شاعرانه و ادیبانه ای بوده اما تواناییش نبوده…دقیقا مثه یه پروژه ناقص که در آینده کیفیت کارشو نشون میده…چقدر خوب که به این موضوع پرداختید و جای بسی خوشحالی که شما در این مود بحث کردید…باید خودمون سرعت گرفتن زندگی ماشینی را کنترل کنیم…یا متناسب با توانایی خودمون تنظیمش کنیم.

پاسخ
محمد مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۸:۲۸

صیا این از شرایط دنیای امروزلبا س های محلی قدیم ظرف های قدیمی و میوه های قدیمی که از باغ می چیدن حالا دیگه نمی توانی اون لباسها را بپوشی و سوار مترو بشی میوه ها اگه قرار از باغ چیده بشن خیلی ها میوه گیرشون نمیاد قبلا شاید ما سالی یه نامه دریافت نمی کردیم ولی الان روزی حداقل چند ایمیل دریافت می کنیم خلاصه همه چیز باید جمع وحور خلاصه بشه حتی اگر اون حس رابهت نده کاسترو میگه سرمایه داری در نهایت منجر به بردگی انسان می شودواین یعنی اینکه ما برده های مدرن هستیم

پاسخ
پرویز مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۰

محمدرضا جان دوستت دارم.

پاسخ
مرتضي مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۶

سلام محمد رضاي عزيز
دقيقا نميدونم چي ولي ميدونم كه يه چيزي ميخوام بهت بگم. اگر پراكنده گفتم و حرفاي بي ربط با اين پستت ميزنم ببخش. از معدود دفعاتي است كه روزنوشته ات را مي خوانم و حس خوبي از آن نمي گيرم نه بخاطر اينكه حرفهايت درست نيست، كه كاملا درست نيست، كه آنقدر بزرگ شدي و اوج را مي بيني كه عشق شيرين و فرهاد، ليلي و مجنون ها، امام حسين و عاشورا و … را در آسمان مي جويي. تو بزرگي و انسانهاي بزرگ عصر ما كم نيستند. از نظر من بزرگ كسي است كه مي بخشد و دامنه ي بخشايندگيش به وسعت تنوع مخاطبانش وسيع است و هر كسي به فراخور حال و وضعيتش از آن بخشندگي بهره اي مي برد. به كساني كه تمام افكار و حرفاتو تأييد ميكنن كاري ندارم كه وضعشون معلومه، حتي منتقدينت (از نوع با انصاف و بي انصاف) هم از ميان تمام افكاري كه تو چنته دارند ناب ترين هاشو بيرون ميكشند و در قالب انتقاد به پستهات نثارت ميكنند، چون وادارشون كردي كه فكر كنند و باهات هماوردي كنند و لذت ببرند پس بهشون لطف ميكني و اگر از انتقادشون بهره اي بردي پس اوناهم به تو لطفي ميكنند. ببخش اگر اشتباه مي كنم ولي فكر مي كنم كه تو به خاطر بخشيدنهات توقع پاداشي داري كه راضيت كند، كه براي بخشيدن بيشتر انگيزه ات بخشد، كه حس كني تلاشهايت بي اجر نيست. محمد رضا تو انساني و انسان هر چقدر كه بزرگتر تنهاتر است و البته منظورم از تنهايي اين نيست كه كسي دور و برش نيست تا تنهاييش را با او پر كند، بلكه احتمالا هماوردي نمي يابد كه لحظات نابش را با او پر كند. لحظاتي كه بوي رقابت، رفاقت، همكاري و … نه كه بوي خواستن بي قيد و شرط دهد.
محمد رضا آنقدر اوج گرفتي كه گاهي وقتا پايينيا يا حسودي ميكنن، يا ازت مي ترسن يا احساس ميكنند چيزي تو چنته ندارن كه بخوان بهت نزديك بشن. بعضي وقتا لازمه چند تا از اون بادبادكايي كه باهاشون اوج گرفتيو سوراخ كنيم تا سقوط كني بيفتي تو يه روستايي دهكوره اي، قبرستوني، چه ميدونم جايي كه ادماش فيسبوك و چت و اس ام اس و از اينجور چيزا ندارن يا اصلا اعتقادي بهش ندارند، بعد ببينم بازم جرأت داري از عصر بي حوصلگي و حرفهاي سطحي و شتاب و محدوديت كلمات حرف بزني. محمد رضا بهت حق ميدم كه اتفاقاتي كه دور وبرت ميفته خيلي برات رضايت بخش نباشه ولي بخاطر تمام كساني كه با افكارت حتي براي لحظه اي به زندگيشون معنا مي بخشي حق نداري از عصر سطحي بودن رابطه ها حرف بزني. چيز زيادي ندارن در قبالش بهت بدن جز اينكه براي سلامتيت دعا كنن. دوستت داريم محمد رضا

پاسخ
رها معتمد مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۳

محمدرضای عزیز خیلی ناراحت و شاکی نباش
زیادتر که دقت کنی متوجه توالی و ریشه این مشکل می‌شوی.
کسی که احتمالا دوست داری برایت کامل‌تر و بیشتر و دقیق‌تر بنویسد، مختصر و کوتاه می‌نویسد و شاید برای دیگری چنین کند که آن دیگری پاسخ خلاصه می‌دهد همچنانکه برای تو دور از انتظار بوده.
محمدرضا هیچ دقت کرده‌ای که خیلی از دوستان و مشتاقان تو، هر روز به دقت دل نوشته‌های تو را می‌خوانند و برایت لایک میزنند از ته قلب‌شان (بگذریم که لایک سرسری هم وجود دارد) و کامنت می‌گذارند و به اندازه تمام دنیا خوشحال می‌شوند اگر ببینند که محمدرضا شعبانعلی بزرگ مرد مذاکره ایران فقط به … و … توجه نمی‌کند و گاهی به آنها هم توجه دوستانه نشان می‌دهد. البته که این محمدرضا خیلی اوقات هم چنین کاری کرده است. اما چند نفر جایگاه مورد علاقه‌شان را یافته‌اند.

می‌خواستم یادآوری کنم که این تنهایی و حرف‌های دلتنگی را خیلی از دوستانت مایلند و با کمال افتخار دوست دارند برایت به خوبی پرکنند و تو را خوشحال ولی مثل همه افراد تاریخ ما همیشه منتظر اندک افرادی هستیم که خودمان منتظر توجه آنها بوده‌ایم که البته بی‌دلیل هم نمی‌تواند باشد.
هر کسی حق دارد با توجه به سلیقه و عقلانیت و خواهش دل خود دوستانش را انتخاب کند و به حکم همین انتخاب باید و باید که ادامه مسیر را بپذیرد.

مدرنیته و وبلاگ و پیامک و همه این قبیل ابزارات بهانه‌اند وگرنه ما همچنان پایبند تعلق خاطرمان هستیم بشدت و فقط برای کم توجهی‌ها و حذف کردن‌هایمان دلیل به ظاهر محکمه پسند یافته‌ایم
محمدرضای عزیز این‌ها را بگذار به حساب حرف دل یک شاگرد مکاتبه‌ای یکطرفه دورادور کوچکت که خیلی از احساسات مشابه را به نوبه خود و در موقعیت‌های مختلف درک کرده و نه قصد جسارت
شاد باشی

پاسخ
سمیه مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۸

راست میگی…زندگی به معمولی ترین و احمقانه ترین شکل ممکن پرشتاب و سطحی داره پیش میره…
انقدر سطحی که لحظه به لحظه میبینی که قدِ آغوش کسی که دوستش داری،با جلو رفتن رابطه به جای این که بزرگتر شه …برای تو داره آب میره..!انقدر پرشتاب که خیلی زود میبینی که تو آغوشش جا نمیشی…
تلخه …اما زندگی و به تبع اون رابطه هامون به طرز باورنکردنی ماشینی و الگوریتم وار شده….من حس میکنم که خیلی از ماها که خودمون رو با این نوع الگوریتم ها همراه نکردیم،تو رابطه هامون خیلی مظلوم تر از شیرین و فرهاد و لیلی و مجنونیم…و اگر نظامی بود و داستان این گروه از عشاق زمان ما رو روایت میکرد..خیلی جانگذازتر و تلختر و سوزناک تر از روایت اونا میشد…

پاسخ
مهتاب مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۷

خیلی قشنگ نوشته بودی، این درد امروز همه ماست، محمدرضا دوستت دارم.

پاسخ
الناز مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۳

سلام محمدرضای عزیز
گاه گاهی بهت ایمیل میزنم نمی دونم دریافت میکنی یا من اشتباهی میفرستم.خیییییلی دوستت دارم .
این درک کردن و منطقی بودنت خیلی آرومم میکنه ،نمیدونم چه جوری بگم احتمالا بخاطر همین روزگار هستش که فرصت هیچ رو هم از آدم میگیره ،و وقتی میبینی کسی این چنین مینویسه باید به بودنش شکر کرد.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۳

الناز عزیز. دیر به دیر ایمیل میزنی اما خیلی دوست دارم ایمیل‌هات رو. سعی می‌کنم من هم بی‌معرفت نباشم و جواب بدم 🙂
اما بدون که با علاقه تک تک اونها رو می‌خونم

پاسخ
سحر مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۳

سلام نمیدونستم براتون بنویسم یانه اماگفتم بنویسم شایدجوابی ازطرف شمابیاد
من ایمیل ندارم واین ایمیل خودم نیست وهیچ راه ارتباطی نیست که ازتفکرات شما استفاده کنم چندوقت پیش اس ام اس هم زدم بازم جواب نیومد من شمارو ازبرنامه ماه عسل شناختم وازپرانرژی بودنتون لذت بردم که چه قدر یه آدم میتونه باسوادوپرانرژی باشه همه طرفدارانتون رومی شناسین وجوابشون رومیدید ولی من نمیدونم چطور مثل اونهاباشم استادشعبانعلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من واقعا اذیت میشم

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۷:۲۵

سحر عزیز.
احتمالا می‌دونی که حجم پیامها و ایمیل‌ها و اس ام اس هایی که برای من ارسال می‌شه خیلی زیاده.
اما اگر تو مشکل اینترنت و ایمیل داری این وظیفه‌ی منه که یک جوری یک کاری بکنم.
شماره‌ی من رو – که باهاش فقط اس ام اس جواب می‌دم – رو داری (توی قسمت تماس با من در سایت هست). ۰۹۱۲۱۲۵۴۲۱۷
خواهش می‌کنم یک بار دیگه به من اس ام اس بزن و توش فقط همین ایمیلی رو که اینجا نوشتی (که مال خودت نیست) بنویس که من بتونم پیدات کنم.
خودم باهات تماس می‌گیرم.

پاسخ
زهرا مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۳

سلام استاد عزیز
تاحالا توفیق دیدنتون رو نداشتم ولی مثل یک استاد بزرگ هستین برام
هرروز با اشتیاق تر از دیدن پیام های دوستام تو ایمیلم میام مطالب روزنوشته هاتون رو می خونم. با احترام باید بگم من اگه جای شما بودم اسمش رو روزنوشته نمیذاشتم، این نوشته ها برای روز خاصی نیست و همچنین درگیر روزمرگی ها نشده. این نوشته ها مثل یک روزنه امیدی هستند به سوی آرمان شهری که دارم و من رو به اون راهنمایی می کنند، بیشتر دل نوشته اند، چون باشون زندگی کردین و از جایی کپی نشده اند
من استادای بزرگ زیادی داشتم تا حالا. اولین چیزی که شما رو از همه ی اونا متمایز می کنه شعور و درک بالاتونه. این شعور چیزی نیست که با تحصیلات بیشتر و یا هوش بالاتر بدست بیاد، برمی گرده به انسانیت آدما و دردی که تو زندگیشون کشیدن و میخان اون درها در خاطره و یادشون بمونه و هرکسی رو به همون صورتی که هست می پذیرند و دوست دارند. وقتی هربار میام به این خونه ی مجازی و جمله جمله ی حرفاتونو می خونم انگار راضی میشم از وجودم، از دنیا -که هنوزم یه همچین آدمایی هستند- ، از انسانیت که هنوز نمرده. شاید کارایی که شما می کنین خیلی ساده باشند و اصلا به نظر کسی نیان ولی خب من تمام این نشونه ها رو درک می کنم و از شاگردی شما لذت می برم
پ.ن : پیرو کامنتی که خانم “سحر” گذاشته بودن و جواب شما مبنی بر اینکه “اما اگر تو مشکل اینترنت و ایمیل داری این وظیفه‌ی منه که یک جوری یک کاری بکنم. ” حاضرم قسم بخورم تا حالا همچنین برخوردی رو از هیچ کسی غیر از شما ندیدم
استاد ممنونم از بودنتون، از محبت تون و از اینکه خیلی چیزای مهم رو تو زندگیم از شما یاد گرفتم و خواهم گرفت. امیدوارم لیاقت انسان بودن رو داشته باشم و شاگرد خوبی براتون باشم.

سحر مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۸:۵۹

محمدرضا الان تازه جواب کامنتی که دیروزصبح برام گذاشتی وخوندم چون داشتم میرفتم دانشگاه بدقت نتونستم بخونم این جمله که اگرتو مشکل اینترنت وایمیل داری این وظیفه منه یه جوری یه کاری بکنم این جمله روکه خوندم بغض راه گلومو بست که چه قدریه ادم میتونه این قدرمهربون باشه
یه کم ازدستت ناراحت بودم ازطرزجواب دادن به اس ام است ولی…..

الناز مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۲۲:۲۵

خیلی ممنون شرمنده میکنید.

پاسخ
ناشناس مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۸

محمد رضا!!!!!!!
تو آنقدر انسان مفید، دوست داشتنی و عزیزی هستی که هر روز صدها و بلکه هزاران بار به هر وسیله ای یادت می کنند….
اما خودت در رقابت با ثانیه ها، شتابان از کنار انسانهایی که از صمیم قلب دوستت دارند می گذری همانند زمانی که سوار بر قطاری که خودت راهش انداخته بودی !!!! درختان کنار جاده را پشت سر می گذاشتی…
عزیزم ….
لختی درنگ کن ، از آن همه شتابی که در سبقت از زمان داری کم کن و لحظه ای را در کنار آنان که عاشقانه دوستت دارند بگذران

پاسخ
فاطمه مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۲:۴۰

رضا جان این متن رو دوباره بخون. حرف های من رو نوشته. من نمی تونستم این حرف رو به این قشنگی به تو بزنم 🙂

پاسخ
مریم مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۸

محمد رضای عزیر، استاد عزیز تک تک حرف هاتون و انرژی وجودتون روی زندگی من تاثیر داره (میگم حرف چون تنها دریچه ی آشناییم با شماست)، اگه یه روز به این خونه نیام خیلی دلم تنگ میشه و خیلی دوستون دارم.

پاسخ
عباس مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۷:۱۸

سلام محمدرضای عزیز. معذرت می خوام با اسم کوچک خطابت می کنم، در این که شما حداقل به خاطر آموزش های مربوط به رادیو مذاکره استاد بنده هستی شکی ندارم و از این بابت هم متشکرم، اما وقتی وبلاگت رو می خونم و نا خود آگاه با تو احساس نزدیکی میکنم که دوست دارم محمدرضا صدات کنم.
خوندن وبلاگت یکی از مفرح ترین و لذت بخش ترین کارهایی هست که انجام میدم، در حقیقت اینجا از اون سبک وبلاگ هایی است که دوست دارم. از دیدن مطالب روزمره ای که شاید چندین بار برای هر کدوم از ما اتفاق میوفته و به ندرت به خاطر همین شتابزدگی ها بهش توجه می کنیم لذت می برم.
خلاصه، عمارت آنلاین تو رو دوست دارم. 😉

پاسخ
مینو مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۰

دیگه عصر اختصاره همه چی درنهایت ایجازه
مفید و مختصر
دوستت دارم محمدرضا

پاسخ
shirin مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۶

اتفاقاتی که خیلی وقتها من رو هم ناراحت میکنه … خیلی زیبا نوشتید

پاسخ
جواد مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۱

محمد رضا ی عزیز بی اغراق میگم توی این دو هفته ای که با سایت شما آشنا شدم واقعاً خیلی چیز ها یاد گرفتم و ازت به خاطر دل بزرگی که داری تشکر میکنم این روزا آدما جور دیگه ای شدن ، کمتر کسی مثل شما پیدا میشه که علمی رو که با زحمت بدست آورده خیلی راحت به دیگران انتقال بده برای همه چی ممنون سعی میکنم هر روز به سایتت یه سری بزنم .میدونی احساس می کنم زندگی ما آدما دقیقاً شده همین خلاصه گویی ها امروز که در خیابان های شلوغ این شهر قدم می زنم یه چیزی تو چهره ی بیشتر مردم وجود داره استرس زیاده و من به شخصه اینو در نداشتن یه معنویت خاص میدونم احساس میکنم ما آدما خدای خودمونو گم کردیم اون معنویته نیست برای همینه نمی دونیم چه کار می کنیم و چی می خوایم واقعاً اگر معنویت نباشه یه جایی لنگ می زنیم ….

پاسخ
طنین مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۳

خوش حالم ک منو نمیبینید ادما وقتی گمنام هستن راحتر حرف میزنن

پاسخ
فرزانه مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۷

کاش حرفاتون درست نبود!
کاش میشد این پستو لایک نکرد!
کاش. . .
اما متاسفانه دقیقا همینطوره که میگین…..
استاد؟
چرا هروقت چنین حرفهایی میشه اکثرا موافقن و واکنش‌ها جوریه که مشخصه-یا حداقل انگار که- این حرف دل همه‌ست؟؟؟ اما باز هم این روند ادامه داره؟؟؟ چرا؟ یعنی این “ویژگی” گذر زمانه‌ست؟؟

پاسخ
آمیتریس مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۸:۴۴

متاسفانه این روزا “شتاب” قاتل لحظه های با هم بودنمون شده.

پاسخ
داود مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۸:۵۲

محمد رضا دلگیر همین اتفاقات بودم و امدم ایتجا که نوشته ات بر عمق جانم نشست…..
نشست….
نشست….

اری افسوس…..
نمیدانم
اما این روزها دلم میخواهد وارد یک رابطه عاشقانه شوم
اما نمیدانم که ایا هست شیر دلی کز بلا نپرهیزد ……………

پاسخ
آرام مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۳

ترس از خرد شدن در چرخ دنده های چنین زندگی آدمو از دلخوش بودن به کسب برخی دستاوردهای امروزین دچار تردید میکنه چون چیزهای زیادی رو میگیره تا چیزی رو به آدم بده. واقعا سخته انتخاب در بین این تناقضها…
اگرچه من عاشق دویدن برای ساختنم اما ساختنی که آباد کند نه ویران …
راستی چه باید کرد؟

پاسخ
حسین مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۶

سلام محمد رضا جان
بنظر من مشکل این عصر نیست. مشکل مایی هستیم که در این عصر زندگی میکنیم که البته نه به قول این دوستمون زندگی نمیکنیم و زنده میمونیم….
از خود تو هم به عنوان کسی که از این عصری انتقاد دارم
اونقدر سرگرم اهداف و الویت هات هستی که حتی دخترت هم مجازی شده….
محمدرضا واقعا چه کنیم که دچار شتاب و تراکم نشیم و کمی هم زندگی کنیم؟؟؟

پاسخ
بابایی مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۶

بی تعارف و بدون تامل میگم که تاوقتی که خودتون هستیدو مینویسید و فعالیت میکنیدو برای عصر ما دلسوزی میکنید
هرگر و هرگز و هرگز نخواهم به امدن بزرگانی که هم عصرشان نبودم غبطه بخورم. هرگز نمیگم که شاید اگر بودند طور دیگری رفتار میکردند.محمدرضای عزیز تا شما و امثال شما هستید هنوز هم ادامه روزگار بزرگان تاریخ رو زنده نگه داشتین و طالبان خودتون رو به مطلوب نزدیک میکنید.سپاس برای بودنتان.سپاس برای نوشتنتان.سپاس برای دغدغه هایتان و در اخر سپاس به سبب ارتباطی که با دوستان مجازی دارید.

پاسخ
گیتی مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۱:۰۵

این متن رو فکر کنم رو وبلاگتون خونده بودم! باز هم خوندم و باز هم خواهم خواند…

پاسخ
Neda.sh مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۲

منم بعد از مدتها اومدم که بگم:
استاد عزیز دوستت دارم

پاسخ
حمید مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۸

wOw
یک کارشناس مدیریت و مذاکره که شبیه یک نویسنده می نویسه
خوشبخت شدم از آشناییت.

پاسخ
نيمكتي برايت مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۱:۴۷

دوستت دارم رضا.
ساده…

پاسخ
حامد مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۹

چند وقتیه حس میکنم خیلی شخصی مینویسی!خیلی!
دوست دارم محمدرضا بی شیلیه پیلیه

پاسخ
نیما مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۲:۰۷

شاید الان 6 ماهه که از شر قیس بوک و توییتر راحت شدم یه خورده درست تر دارم تو دنیای واقعی زندگی می کنم ، نمی خوام بگم اینا بدن ولی برای ما ایرانیها که از دنیای واقعیمون پناه اوردیمو فرار کردیم به این دنیای فیس بوک واقعا چیز خوبی نباشه و می بینیم که به معنای واقعی کلمه کلا ما جور دیگه ای از اینها استفاده میکنیم ، اینا قرار بود دوستی رو پیدا کنن برامون ولی داریم خودمون رو هم گم میکنیم اینجا

پاسخ
ابوذر مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۳

با تشکر از نوشته خوبتون
من با این جمله مخالفم:
“خیلی خوشحالم که انسانهای بزرگ تاریخ، همه آمدند و رفتند که امروز، دیگر روز انسانهای بزرگ نیست…”
تو همه ی زمان ها “اکثریت” مردم کاری نمی کردند که به یاد ماندنی بشه.
الان هم هیچ فرقی نکرده. همه این چیزایی که گفتید کار اکثریته. ولی اقلیتی هم هست که راه خودش رو میره. اگر دقت کنیم انسان های بسیار بزرگی رو می بینیم که همین الان دارن نفس میکشن.
نه آقا محمدرضا، امروز هم روز انسان های بزرگه.

پاسخ
amin مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۴

مخلصیم

پاسخ
سمیه(15) مهر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۷

سلام استاد
واقعا لذت بردم…آخ حرف دل منم بود
استاد ینی اگه من این متن زیبای شما رو در قالب یه پست در وبم بذارم اونوقت این ینی درفضای مجازی دس به دس چرخیده و دستمالی شده و… اره؟

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۰:۱۴

سمیه عزیز. در مورد مطلب علمی که نمی‌گم در مورد بیان احساسات می‌گم. وگرنه اون بالا سمت چپ خواهش کردم که مطالب رو اگر فکر می‌کنید مفیده به دیگران هم بدید.

پاسخ
سمیه(15) مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۰:۴۴

مطالب شما همش مفید.
بله بنده به نظر میاد بادقت اون جمله شما رو نخوندم یا برداشت ذهنی من درست نبود.
به هرحال تشکر از پاسخ وتوجه شما.

پاسخ
عظیمه مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۰:۲۴

استاد عزیز، خدا قوّت…

یادم آمد که برای ما عادت شده که ابراز محبتها و گفتن دوستت دارم ها، حتی به نزدیکانمان هم کمرنگ تر شده. در فراق پدر، مادر، خواهر و برادر، حتی فرزند یا دوستان قدیمی اشک در چشمانمان حلقه میزند و دلتنگشان میشویم…
پس اجازه ندهیم که زندگی با تمام سختیهایش، فرصت ها را از ما بگیرد.

پاسخ
فائزه مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۰:۲۷

مهمتر از حرف ، حسیه که منتقل میشه .
خیلی وقتها حرفی تازه میشنویم که ظاهرا مختص ماست اما برای ما نیست .
گاهی اوقات هم حرفی می شنویم که هزاران بار دست به دست شده تا به ما رسیده اما آنقدر دلنشین است که مطمئنیم برای ماست .

پاسخ
اختصاصی مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۰:۳۱

معلم عزیز، آقای شعبانعلی؛

محبت و علاقه شاگرد به معلمش از جنس مهربانی های شماست؛
و البته مهربانی های شما را خوب میشناسیم…
همچون محبتی که باغبان به گلهای باغش دارد.
و خوب میدانیم که جمله “دوستت دارم” ما، بیانگر عشق و علاقه بیکران معلم به شاگردانش نیست.
ولی هرگز و هرگز معلم مان را از خاطر نخواهیم برد و هر زمان که به یادتان باشیم، لبخندی از خوبی ها بر لبانمان و دعای خیر مان پشت و پناهتان خواهد بود…

“همیشه دوستت دارم” و آرزو دارم با آن که دلت با دل اوست به آرامش برسی… 🙂

پاسخ
حامد مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۰:۳۴

سلام.مطلب جالبی بود.ممنون.

پاسخ
maliheh khammar مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱:۳۳

منم متوجه این موضوع شدم…سعی کردم در خودم از بینش ببرم
مرسی مثل همیشه عالی….

پاسخ
فرشته مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۹:۰۱

خوشحالم کسی که این متن رو نوشته اینجوری نیست وتو اوج کار و مشغله پیامک ها و ایمیل ها رو به صورت کاملا اختصاصی جواب میده،چون استادمه تعریفشو نمیکنم واقعا دیدم که میگم.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۲:۴۲

فرشته با این حرفت آدم رو مجبور می‌کنی که بیشتر حواسش به تو و سایر دوستای این قبیله‌ی مجازی باشه.
ولی صادقانه میگم که توی زندگیم برای کسی پیام عمومی نفرستادم.

پاسخ
محمد مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۴

محمدرضا قبیله را خیلی حال کردم تو این دنیای فانتزی این قبیل کلمات حال و هو را عوض می کنن

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۶:۳۳

آره من با تمام وجود به مفهوم «قبیله» اعتقاد دارم. امروز فردا راجع بهش می‌نویسم.

پاسخ
سحر مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۲۱:۴۶

خوش به حااااااااااالت فرشته جون ماکه جوابی نگرفتیم

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۷:۵۳

سحر جان. عزیزم.
مگه شما همین جمعه اس ام اس نزدید و سوال پرسیدید و جواب گرفتید؟

ضمنا سوالهای کلی در این حد که «رمز موفقیت» چیه! سوال محسوب نمی‌شه‌ها.
اگر رمز موفقیت رو می‌شد در ۱۴۱ حرف خلاصه کرد و اس ام اس داد که دنیا الان به شکل دیگه‌ای بود.

پاسخ
سحر مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۸:۴۷

سلام استاد من اینجوری دوست ندارم من میخوام ازتجربیات وموفقیت های شما استفاده کنم که باعث موفقیت خودمم هم بشه من آدم باانگیزه ای هستم ولی وقتی میخوام ازاین انگیزه استفاده کنم متاسفانه توی ذوقم میخوره نمونش همین جمعه که اس ام اس زدم شماهمش کلی حرف میزنید من دوست دارم ببینم این همه عشق به تحصیلات وعلم ازکجااومده؟؟؟؟؟؟
استاد این آخرین کامنتی که میذارم چون احساس میکنم مزاحمم هم توی کامنت هم اس ام اس
باعرض پوزش

فرشته مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۷

سحر جان
محمد رضا تمام تلاشش رو واسه دوستانش در این قبیله مجازی به کار میبره و هر کاری از دستش بر بیاد انجام میده. واقعا با خوندن روز نوشته ها وکامنتها و جوابهایی که میده میشه اینو لمس کرد .اگر میخوای از تجربیات محمد رضا استفاده کنی روز نوشته قوانین زندگی من رو یکبار دیگه عمیق تر بخوان .خودم راه طولانی در پیش دارم برای درک تک تک اون قوانین .چون اگه بخوام خارج از موقعیت و شرایط زندگی محمد رضا نظر بدم کار آسونیه ولی ایا عمل کردن هم آسونه؟ یاد یکی از نوشته های استاد ( که خیلی دوستش دارم و همیشه همراهمه) افتادم و الان دوباره مرورش میکنم:” اولین گام موفقیت این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی.دومین گام موفقیت این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی.سومین گام موفقیت این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی.چهارمین گام موفقیت این است که به شیوه خودت موفق شوی.”

نرگس مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۹:۲۰

سلام استادعزيزم
خدا قوتتون بده
منم باشما موافقم كه بايد واسه عزيزامون وقت بذاريم يا حداقل تو اولويتهامون بذاريمشون اما
يه سوال يعني اگه سرت خيلي شلوغه باشه و خيليم دوست داشته باشي از احوال دوستت جويا بشي هرچند به اختصاراصلا جويا نشي بهتره؟؟؟؟
فقط ميخواي بهش بگي به يادش بودي و غبار زمان بر يادش ننشسته همين
تاكيد ميكنم كه منم با شتابزدگي عصرمون موافق نيستم

پاسخ
مریم مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۹:۵۵

خیلی وقته دنیا رو دور تنده . زمان خیلی خیلی تند می گذره، دیگه مثل قبل شبهای پاییز و زمستون طولانی نیست و همیشه وقت کم میاریم. قبلاً شبهای پاییز و زمستون نهایت نهایت دیگه تا ساعت 9 یا 10شب بیدار بودیم الان تا 12 و 1 و 2 و….

پاسخ
حمزه مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۱

واقعا مهندس باید از شما تشکر کرد به خاطر تاثیری که روی دیدگاه افراد میذارید
ممنونم استاد
محمدرضا دوستت دارم
شمارتو ندارم که براتون پیامک کنم

پاسخ
معین مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۲

چسبید به دل، یعنی همون دلچسب بود!
.
خوشحالم که تفکرات فیسبوکی من و تو یکیه، مثلا همین تبریک تولد فیس بوکی که منم تبریک نمیگم، چون میگم چه فایده از روی علاقه و خودیادآوری نیست که، ولی تاریخ تولد هرکس رو بدونم مستقیما یا پیامکی ( خودم پیامک تبریک اختراع میکنم!!!) بهش تبریک میگم، چون لذتش هم خیلی بیشتره.
.
با جمله آخرتون هم مخالفم، یه آدم ( نه انسان! ) خیلی بزرگ میشناسم، بهتون پیشنهاد میکنم به سایتش سر بزنید: shabanali.com

پاسخ
معین مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۱

موقعی که میام این سایت مثه اینه که رفتم به دیدن یکی از صمیمی ترین دوستام، همین باعث میشه که مواقعی از واژه هایی مثه “تو” استفاده کنم، واژه ای ک خیلی حقیره دربرابر یک استاد.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۶:۴۲

معین جان.

به نظر من – که کاملاً شخصی هم هست – «شما» یعنی که ما یک فاصله‌ی مشخص داریم نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک.
«تو» – اگر در توهین و فریاد باشه، می‌تونه بدترین توهین باشه و اگر در دوستی باشه می‌تونه نشونه‌ی نزدیکی و محبت باشه. اینه که من با تک تک جملاتی که دوستام مثل تو(!) بهم می‌گن لذت میبرم. نمی‌تونی لذت من رو وقتی یکی من رو به اسم کوچکم «محمدرضا» صدا می‌کنه تصور کنی!

پاسخ
معین مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۱

خیلی متشکر؛
حرفت کاملا منطقی بود، از این به بعد محمدرضا صدات میکنم!
زندگیت پراشتها!

پاسخ
... مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۳

دوست عزیز، لطفا کامنت من را تایید نکنید […]

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۶:۴۰

دوست خوب من. به دستور خودت کامنتت رو سانسور کردم.
من اگر کاری از دستم بر بیاد با علاقه و افتخار انجام می‌دم. مطمئن باش. بهم بگو.

پاسخ
پريسا مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۳

چرا جواب ايميل من رو نمي ديد؟ خيلي وقته كه منتظرم و واقعاً حرفهاي شما و جوابي كه قراره بديد برام مهمه
محمدرضاااااااااااااااا خواهش!

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۶:۳۸

ایمیلت رو خوندم پریسا. بارها و بارها هم خوندم. برای خودت هم نوشتم. اما جواب دادن سریع و کوتاه به چنین مسایلی ساده نیست.
بپذیر که اگر تو مشکلی داشتی و چند سال باهاش زندگی کردی و نتونستی حلش کنی یک آدمی از بیرون نمی‌تونه بیاد در چند سطر یا چند صفحه با کمترین شناخت از تو و شرایطت اون رو حل کنه. گوشه‌ی ذهنم هست تا زمانی که احساس کردم حرف‌هایم را می‌توانم برایت در ظرف کلمات بریزم، آنجا بنویسم.

پاسخ
پريسا مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۲

همه حرفاتون قبول اما چيزهايي كه مي خواستم بگم ادامه داشت…ادامه اي كه فقط دوست داشتم براي شما بگم، شايد به عنوان يه «راز» كه شنيدنش خالي از لطف نيست، حرفهايي كه سالها به دنبال يه مخاطب -از جنس شما- مي گشت مخاطبي با دغدغه هاي شما؛
نه اينكه دنبال درددل كردن باشم…نه اينكه بخوام تناقض هاي درون خودم رو (فقط) حل كنم…نه ه ه ه ولي فكر ميكردم نتيجه حرفهامون به جاهاي خوبي برسه كه شايد براي بقيه هم جالب باشه
سالها پيش بخشي از حرفهام رو در وبلاگي منتشر كردم ولي به خيلي چيزها متهمم كردن و نهايتاً بسته شد*

پاسخ
پريسا مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۷

صبر مي كنم تا موقعش برسه…همين كه گفته هام رو شنيدين كافيه
مرسي از حوصله اي كه به خرج ميدين استاد محمدرضا

پاسخ
مریمی آبان ۳, ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۶

سلام
منم مثل پریسا منتطر نظری روی ایمیلم هستمونمی خوام وقت شما رو بگیرم اگر مثل پریسا سخته جواب بدین ممنون می شم جواب بدین
ممنون

پاسخ
سمیه مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۰

تمام این نوشته ادم رو متاثر میکنه و شاید هم به فکر فرو میبره که چقدر دوست دارم هایی که باید میگفتیمو توی هجم پیامکهای جیرینگی از گفتنش منصرف میشیم. چرا این همه به سمت تلخ شدن رفتیم؟؟؟؟
و اگه کسی همه احساسش رو خرج کنه ، برچسب احمق بودن میخوره؟؟؟؟؟

پاسخ
سارا م مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۴

هروقت خسته و دلسرد میشم تو زندگی اولین جایی که به ذهنم میرسه اینجاست، […]

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۶:۳۲

سارای عزیزم.
چون گفته بودی که کامنت منتشر نشه بقیه‌اش رو حذف کردم. فقط خواستم بگم که من خوندمش 🙂
شاد باشی و آروم و موفق.
خستگی وقتی تلخه که ناشی از تحمل حرف‌ها و نظرات سطحی دیگران باشه و دلسردی وقتی آزاردهنده هست که دیگران تو رو با متر‌های خودشون و ارزش‌های خودشون متر کنند.
آرزو می‌کنم هر وقت خسته میشی ناشی از «تلاش زیاد برای هدفت باشه» و اگر خدای نکرده دلسردی رو تجربه کردی، وسیله‌ای باشه برای اصلاح مسیر زندگی و هدف‌هات.
خلاصه اینکه بدون توجه به خواست مردم و جامعه، بتونی برای مردم و جامعه تلاش کنی!

پاسخ
هادی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۱

خلاصه اینکه بدون توجه به خواست مردم و جامعه، بتونی برای مردم و جامعه تلاش کنی!
میتونم حدس بزنم که چقد تنهایی محمدرضا جان 🙁

پاسخ
مهدی مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۷

سلام آقای شعبانعلی
شما معلم مذاکره هستید. من بچه شهرستانم و امکان ملاقات حضوری با شما برام میسر نیست. واقعیتش من تو مکالمات ضروری روزمره م لنگ میزنم و این موضوع داره خیلی بهم لطمه میزنه. اگه امکانش هست منت سر این حقیر بزارید و یه راهنمایی بکنید که چیکار کنم. فیل آماده است فیل سوار هم سبک سنگین کرده ولی مسیرو بلد نیست و پناه آورده به معلمش.کمکش کنید

پاسخ
The Winner مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۹

شما راست میگید. همه ما در یک تونل پرسرعت افتادیم. تند و تند میریم تا کارامون تموم بشه و یک وقتی برای خودمون پیدا کنیم. ما، نه گفتن را فراموش کرده ایم. ایستادن و نگریستن را فراموش کرده ایم. حس کردن را از یاد برده ایم. ما بدنبال کمیت هستیم و نه کیفیت. هیچ چیز جز سرعت محض ما را ارضاء نمیکند. با سرعت تمام میرویم، بلکه اگر دیر رسیدیم بخود بگوییم، من که با سرعت تمام رفتم. کوتاهی از من نبود. غافل از اینکه اینقدر با سرعت رد شدیم که بوقت نایستادیم و این قصه ادامه دارد…….

پاسخ
مهدی مهر ۲۹, ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۸

آقای شعبانعلی خواهش میکنم جوابم رو بدین.من واقعا انتظار ندارم که شما ندیده و نشنیده برام یه نسخه بپیچید ولی امید داشتم که لااقل راهو نشونم بدید حتی شده در قالب یه مطلب در مورد این موضوع توی سایتتون یا معرفی کتاب و … منو از راهنماییتون دریغ نکنید لطفا”

پاسخ
ثمانه مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۴

محمدرضای عزیز(با احترام فراوان از القاب استاد و … استفاده نمی کنم٬ چون دوست دارم فردی رو که افکار زیباشو می پسندم با اسم کوچکش صدا بزنم)
شکل ارتباطی که شما با مخاطبین دارید٬آدمو دلگرم میکنه که در همین روزگار بزرگان باز هم بزرگی می کنند
البته من از جهتی خوشحالم که این مرحله گذار هیجان زندگی مجازی افراد رو به پایانه و مثلا اس ام اس های این شکلی کمتر شده اند٬ لایک یا شیر کردن ها تا حدی جنبه ی اطلاع رسانی پیدا کرده . به این فکر میکنم که کارکرد های مثبتش رو گسترش بدیم…

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۶:۲۲

ثمانه جان.

آره کارکردهای مثبت هم خیلی زیاد داره. من هم مثل تو فکر می‌کنم. حتی در مورد فضای مجازی که خیلی‌ها نقدش می‌کنند و نق می‌زنند! من خودم یک فعال فضای مجازی هستم و این فضا باعث دور شدن من از خیلیها نیست. بلکه باعث شده مخاطبانی را که زندگیم رو برای اونها می‌گذارم و همیشه دوست دارم حرف‌هاشون را بشنوم اینجا ببینم. شاید بشه گفت موثرترین روش برای کسی مثل منه تا به دوستانش نزدیک‌تر شه.

طبیعیه که آدم در انتقاد، جنبه‌های منفی رو پر رنگ تر می‌کنه. اما من هم کاملا فکر می‌کنم جنبه‌های مثبت هست و کم هم نیست…
ممنون که نوشتی.

پاسخ
مهدي مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۰

فيلسوف : من شك ميكنم پس هستم !
شاعر : من عشق مي ورزم پس هستم !

آدم هاي امروز اما …
من پستم ! پس هستم …

پاسخ
هاشم مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۹

من خودم هر كى اس ام اس مى ده سعى مى كنم بهش زنگ بزنم عيد ها و مراسم شبيه به اين هم تلفن رو مى گيرم و شروع به شماره گيرى مى كنم اما يه دوستى دارم به هيچ عنوان به تلفن اعتقاد نداره مى گه يا بيام پيشت يا بيا پيشم

پاسخ
الهام مهر ۲۷, ۱۳۹۲ - ۲۲:۴۸

باسلام
ممنون استاد عالی بود. من هم همیشه از مختصر نوشتن دوستام احساس بدی بهم دست میده.یه با سه-چهار صفحه پیامک برای دوستم نوشتم جواب دادu2!!!!!!!!!واقعا نتونستم عکس العمل نشون ندم!!!!!بازم ممنون…

پاسخ
سپید مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۲:۵۳

سلام استاد محمد رضای گل
با متنی که نوشتید خیلی موافقم
منم اوصولا از اس ام اس های عمومی استفاده نمیکنم حتی اگر برای عید خاصی فقط یه تبریک خیلی ساده بگم و حتما حتما اسم طرف مقابلم رو خطاب قرار میدم که بدونه برام ارزشمنده
شما خیلی ارزشمندیدـخوشحالم که فقط از برخورد صمیمانتون برای دوستان دور و خیلی دور(از جمله خودم) با این همه مشغله و وقت گذاشتن برای کامنت و پیام و تماس فقط تعجب میکنم و وارد اون مرحله نشده جامعمون که بی تکلف بودن انسانی مثل شما غیر قابل باور بشه ـ فک میکنم میشه امیدوار بود بازـ به همه دوستانی که لحظه هارو برای به یادو کنار هم بودن غنیمت میشمرند.
سلامت باشیدـخیلی مخلصم

پاسخ
محسن ترابي كمال مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۹:۲۹

سلام محمدرضاي عزيزم!
محمدرضاي عزيزم نوشتم, حتي اگر همديگر را نديده باشيم.
ترديد ندارم , حتي اگر اين تارنما نبود و مقام شامخ جناب مهندس شعبانعلي هم نبود, وقتي كه پيش مي‌آمد براي اولين بار همديگر را ببينيم, دوستت مي‌داشتم و مدت‌ها با تو گرم گفت‌وُگو مي‌شدم. و اي بسا دوستاني مي‌شديم كه شب‌هاي بسياري را تا دم صبح با تو مي‌گذراندم. مي‌دانم كه از اين حرف‌ها زياد شنديده‌اي و ابراز محبت‌هاي بسيار دريافت كرده‌اي. ولي مهم نيست كه كلماتش براي تو تكراري باشد, مهم اين است كه طراوت محبتي كه من با صدق دل برايت گذاشته ام يگانه است.
اين‌ها را از كجا مي‌گويم و اين اطمينان از كجا آمده؟
از چهره و كلماتت, از انديشه‌ها وُ اندوه‌ها وُ شادي‌هايت. از روشن شدن قلبم كه در مراجعه به قلب تو احساس مي‌كند در كنار يك دوست قرار گرفته است.

دوست تو
محسن ترابي كمال

پاسخ
رها_اسفند مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۸

فقط يك آه مي كشي و يك لبخند تلخ مي زني و بعد اشك تو چشمات حلقه ميزنه و ميگي خدايا شكرت به خاطراين قبيله و محمدرضاشبانعلي…
مانا باشيد…

پاسخ
مریم1992 مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۸

سلام محمدرضای عزیز…
وقتی این پست رو خوندم اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود که تو عجب درک زیبا و متفاوتی از زندگی داری . نمیدونم چی باعث شده اینقدر همه جوانبو که از چشم بقیه پنهونه به این ظرافت بفهمی…
گاهی در آدم بودن تو شک میکنم! البته شک هم داره چون تو خیلی وقته که از کالبد صرف آدم بودن بیرون اومدی و خیلی بیشتر از یه ادمی…. محمدرضا تو یه انسانی … انسانی که این روزا و در بین تمام آدمهای رنگارنگ کنارم دنبال میگردم اما فقط تو وبلاگ تو یه چیزایی دستگیرم میشه ……………………………………………….. .
اگه به نطفه پرژن این جامعه ایمان نداشتم فک میکنم انگار آدمای اطرافم همه واردات دست چهارم چینی اند… کیفیتش که به جهنم.. اصن فاقدشه و فقط برچسب NEW ش به چشمت میاد تا باورت بشه مال الانن. یکیشم کافیه چون هرکدم از اونا و به زبان ریاضی میشه اینجوری تعریف کرد:
یک نفر به توان n

پاسخ
faezeh مهر ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۹:۰۲

سلام محمدرضای عزیز
وقتی این نوشته و جوابت به بعضی از دوستامو خوندم مطمین شدم که هنوزم قبیله ای وجود داره.
منم وقتی از تلاش برا هدفم خسته میشم به تو فکر میکنم و میستایمت و در این شلوغی ها میایم و میخوانم دل نوشته هاتو!و دل نوشته هایت گاه دل مشغولیم میشوند.خیلی خیلی ممنونم.

پاسخ
مریمی مهر ۲۹, ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۶

من واقعا این تلاش و پشتکار و عشق شما رو برای توجه به انسانهایی که نمی شناسید تحسین می کنم.

پاسخ
تنهای تنها مهر ۲۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۳

استاد عزیز من جز گروهی هستم که روابط محدود و خلاصه امروز عذابم میده و واقعا” باورم نمیشه که با این همه احساس این تکنولوژی و در واقع تنگنای موجود رو با تمام عذابش چطور تحمل می کنم ؟ حقیقتا” این فضای مجازی باعث از بین رفتن بسیاری از احساسات شده و بدون غلو در من ایجاد افسردگی نموده .کاش می توانستیم به دنیای روابط و احساسات واقعی خودمان بازگردیم .کاش می توانستیم بار دیگر خودمان باشیم خود خودمان

پاسخ
مريم آبان ۱, ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۲

محمد رضاي عزيز سلام
خواندن مطالبي اين چنين زيبا و دلنشين، احساس قشنگي ايجاد مي کند.از اينکه زحمت مرتب سازي افکار پراکنده اي که در گذر پرشتابي که اکثرمان مبتلا بهش هستيم را بر عهده گرفته ايد ممنونم 🙂 از نوشته هايتان يک پيام را مي گيرم آن هم اين است که: “زندگي ارزشمند و لذت بخش است پس خود را با حاشيه سازي هاي بي ارزش از زيبايي انسان بودن محروم نکنيم”.
متشکرم براي ترويج خوب فکر کردن،ايجاد نگرش انسان دوستانه، رها و آرام زندگي کردن و شاد بودن.

پاسخ
مهرنوش آبان ۱, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۲

درود محمدرضاجان
دوستت دارم ……..

پاسخ
azam آبان ۲, ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۰

سلام.
محمدرضا و لی من خوشحالم چون در زمانی زندگی میکنم که دوستهای خوبی مثل تو دارم که اگر در زمان دیگه ای بودم هیچوقت نمی شناختم.با اینکه دیر به دیر بهشون سر میزنم دلم براشون تنگ میشه و لی همیشه من را امیدوار میکنند که آدمهای بزرگی هم توی این زمانه هستند.
بماند که این زمانه بدیهای خودش را هم داره.:)
خیلی ارادت داریم
عیدتون هم مبارک.

پاسخ
مسعود آبان ۳, ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۸

سلام،
آقای شعبانعلی، اختلاف سنمان کمی زیاد است و اگرنه حتما دوست داشتم شما را به نام کوچکتان مورد خطاب قرار دهم،…

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی آبان ۹, ۱۳۹۲ - ۸:۱۷

مسعود عزیز.
من همیشه وبلاگ تو رو fletcher.persianblog.ir میخونم و نوشته هات رو دوست دارم.

پاسخ
فائزه آبان ۵, ۱۳۹۲ - ۵:۲۴

هیچ وقت از نزدیک شما ندیدمت …وشاید هیچ وقت هم نبینم …اما به خاطر افکار زیبات و آرمانهای والات دوستت دارم.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی آبان ۶, ۱۳۹۲ - ۸:۳۱

محمدرضا جان.

شماره من (برای اس ام اس) 09121254217 هست
اگر این روزها روی وایبر برام پیغام بگذاری یا ایران که بودی یک اس ام اس بفرستی. خوشحال میشم با هم بنشینیم و یک قهوه بخوریم…

پاسخ
منصوره آبان ۶, ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۵

حقیقتی را نوشته اید که خیلی ها جرئت بیان کردنش را ندارند- فکر می کنم این رفتارها به واسطه کمی وقت پیش نمی آید- اینها نوعی ژست است که نشان دهند خیلی گرفتارند- آنها نمی نویسند چون نمی خواهند به کلمات فکر کنند اما به پای حرف زدن و خودنمایی بکه برسند، همه استاد می شوند- دیگر آنکه اینها فکر می کنند اینگونه رفتارها تجدداست و حیف که فرهنگ ما آمیخته به تجدد اینچنینی شده و در نتیجه همه تنها هستند. ممنون از کلام شیوای شما.

پاسخ
مرمر آبان ۱۰, ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۸

و من چقدر برام مهمه همیشه که حتی تبریک های تولد رو هر چند دو کلمه باشن اما با اس ام اس Send to all تبریک نگم.

این اصالت نداره. این طور رفتار کردن اصلا اصالت نداره. من حتی اس ام اسهای زیبا رو هم کم تو گوشیم نگه میدارم… 🙂

پاسخ
مرمر آبان ۱۰, ۱۳۹۲ - ۲۲:۲۰

راستی خوشحال می شم به روزنوشت های من هم سری بزنید.

http://nwlifstyl.blogfa.com/

نمی دونستم کجا باید آدرس صفحه م رو وارد کنم.

با احترام

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی آبان ۱۱, ۱۳۹۲ - ۱۸:۵۴

همینجا جای درستیه.

قبلا جایی برای وارد کردن سایت ها گذاشته بودیم که دوستان Broken Link میگذاشتن به اشتباه. اما این کار تو خوبه.
ضمنا خوندم چند تا پست آخرت رو 🙂

پاسخ
محمد آبان ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۹

اقای NEGOTIATOR جواب ایمیل منم بده !!!

پاسخ
مرمر شهریور ۳۱, ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۲

سلام دوست قدیمی… مطلبی که نوشتی واقعا تاریخ مصرف نداره و همیشه نو و کاربردیه
بعد از گذشت یک سال هنوز هم باش موافقم
http://nwlifstyl.blogfa.com/

پاسخ

پاسخ دادن به جواد لغو پاسخ