خانه نامه به رهانامه ای به فرزندم (قسمت دوم)

نامه ای به فرزندم (قسمت دوم)

توسط محمدرضا شعبانعلی

رها جان.

کاش میشد به مدرسه نروی.

این روزها، درس اصلی مدرسه، «قطعیت» است.

به تو می آموزند که «تو» درست میگویی. و هر کس حرفی دیگر زد، فریبکار و منحرف است.

کاش میشد به مدرسه نروی.

می ترسم که بت پرست شوی.

یادت باشد که در پای هیچ «بتی»، شمع روشن نکنی که اندیشه پاک، هرگز نه معبدی داشته است و نه بتی.

آرزو نمیکنم که آرمانهایت، همان هایی باشد که آرمان من بوده است

که اگر تو نیز مانند من بیندیشی و رویاهایت مانند من باشد، پس این چند دهه، این جامعه هرگز گامی به پیش ننهاده است.

نشانه های تمدن را بیاموز و به دیگران هدیه بده.

معنی تمدن، یک «تردید عمیق» است. تردیدی چنان عمیق که پس از آن، هیچ انگشتی بر ماشه ای فشار داده نشود و هیچ توهینی بر زبان هیچکس نیاید.

تردیدی چنان عمیق، که بدانی به هر انسانی میتوان «لبخند» زد و «حق حیات و آرامش» را از هیچکس به بهانه عقیده اش نمیتوان سلب کرد.

آرزو میکنم که آتش شک در وجود تو، هرگز با آب یقین، خاکستر نشود.

تنها جایی که آرزو میکنم از یقین سرشار باشی، عشق است.

نه اشتباه نکن.

عشق آسمانی را نمیگویم.

همین عشق زمینی را میگویم.

میدانم ناپایدار است. میدانم تمام میشود. میدانم گاهی سوء تفاهم است.

اما اگر عاشق شدی،

جاودانگی عشق را یقین داشته باش، حتی اگر عشق تو، ساعتی بیشتر دوام نداشته باشد.

——————————————————–

پشت نوشتِ نامه:

این شعر قیصر امین پور را دوست دارم. ربطی به آنچه در آن سوی کاغذ نوشته ام ندارد. اما بی ربط هم نیست.

ما در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو
عین الیقین من
قطعیت نگاه تو
دین من است

من از تو ناگزیرم
من
بی نام نا گزیر تو می میرم

——————————————–

لینک مرتبط: نامه ای به فرزندم (قسمت اول)

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

50 نظرات

رها خرداد ۱۸, ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۲

ممنونم
تلاش میکنم.تلاش میکنم به درسهایت عمل کنم.میدانم .خوب میدانم ،که همیشه ادعا کرده ام .ادعاهایی سنگین.اما تلاش میکنم .قول میدهم …

من از تو ناگزیرم
من
بی نام نا گزیر تو می میرم…

پاسخ
دریا خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۳

سلام محمدرضای عزیز
طرز نگاهت به این مقوله اصلا عجیب نیست…حاصل اندیشیدن، شناختن و آگاهانه تصمیم گرفتن همین خواهد بود.
گاهی فکر می کنم اگر پدران ما هم به بلندای اندیشه های تو به جهان نگریسته بودند الان چگونه جهانی داشتیم و مهم تر اینکه آیا اصلا وجود داشتیم؟؟؟
قبول کن هرچند نمی توانم جای فرزند تو باشم امـــــا وسوسه شیرین نوشته هایت مرا به ای خیال می کشاند که هستم در پناه آموزه های تو و رها خواهم شد…

پاسخ
سرگردان خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۰:۰۴

رها جان کاش میشد قبل ازاینکه وارد این کره میشدی نظرت را می پرسیدم کمی عقب تر برویم کاش ان سلول تخمک در میان میلیونها اسپرم با تک تک انها به مناظره می نشست ودر صورت توافق ائتلاف میکردن ..ودر صورت تمایل هردو تویی چون تو شکل میگرفت… اما افسوس..

پاسخ
پگاه خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۸:۰۵

خیلی این جمله رودوست داشتم
“اگر تو نیز مانند من بیندیشی و رویاهایت مانند من باشد، پس این چند دهه، این جامعه هرگز گامی به پیش ننهاده است”
و اما عشق…گرچه تمام میشه و ناپایداره ولی باید دیوانگیهاش رو تجربه …..Sooo open soooo wild

پاسخ
faeze خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۸:۵۸

رهابودن و رهاشدن زيباارماني است

پاسخ
mina خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۹:۰۹

عالی بود.خیلی لذت بردم.ممنون

پاسخ
ش خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۹:۵۶

چه سنگین و غم انگیز نوشتید استاد

پاسخ
zahra mohamadi خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۸

میشه من به فرزند خواندگی قبول کنید؟!

پاسخ
حمیده خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۵

سلام
ای کاش میشد واقعا مدرسه نرفت!

کمترین نتیجه این مدرسه ها و اموزش های قالبی،احساس گناه دائمی و فرار از شادیه
جایی که غم و سوگواری و اضطراب همیشه مقدس بوده و الان جزئی ازوجود ماشده.
هروقت وقت کردی کمی ازشادی برامون بنویس

پاسخ
ناهید خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۶

چه بابای گلی داره!حسودیم شد!

پاسخ
shabanali خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۶

در میان عمده ی اطرافیان من – چه زن و چه مرد – فرزند داشتن ترجیح و خواسته کسی نیست.

پاسخ
بهنام خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۲:۴۵

کاش میشد منم زنی پیدا کنم که بچه نخاد.
کسی هست!!!؟

پاسخ
نوشین تاسا خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۷

نامه هاتون رو دلم میخواد برا دخترم نگه دارم .
رویای قشنگی است ولی دنیای واقعی وحشتناک است .
اما در موردبچه من خودم از اون آدمهایی بودم که اصلا بچه نمیخواست . ولی الان اونو با دنیا عوض نمیکنم . نمیتونم بگم چیه . لذت . عزت . شادی . امید همه چیز همه کس همه جا .همه عشق .

پاسخ
shabanali خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۲

نوشین خانم.
امیدوارم دخترتون صحیح و سالم رشد کنه و همیشه باعث غرورتون باشه و در دنیایی بهتر از دنیای امروز زندگی کنه

پاسخ
امير قرباني خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۷

سلام محمد رضا من تو پرداخت به مشكل خوردم مال من بانك سامانه عضو شتاب هم هست بانك ملت و انتخاب كردم رفتم جلو اما بعد از وارد كردن رمز و… قبول نكرد

پاسخ
shabanali خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۹

ظاهراً سرور در مقطع کوتاهی مشکل داشته. حالا سر حوصله بعداً امتحان کن 🙂

پاسخ
shirin.r خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۹

استااد خیلی خوبه که شما هستین و میتونم از شما هر روز چیزهای جدیدتری یاد بگیرم …شما فرزند دارید زیاد هم دارید .. همه ی مایی که هر روز به وبلاگ شما سر می زنیم و سر کلاس هاتون می شینیم فرزند شماییم ومن واقعا خوشحالم که هستید .

پاسخ
لیلا خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۷

سلام قلم بسیار زیبایی دارید همیشه نوشته هاتون را میخوانم و اغلب فکر میکنم آیا باهمین مهارتی که غم ها را منتقل میکنه میتونه شادیهایش را منتقل کنه؟ چون غالب نوشته هایتان غم دارد

پاسخ
حسین خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۱

شاید خاصیت نسل ما همین باشه که با سالها دوری و کیلومترها فاصله باز هم مثل همیم
کاش مدرسه نمرفتیم کاش

پاسخ
مهاجر خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۷:۲۲

سلام محمدرضاي عزيز
لذت بردم علاوه بر اين كه نكته هاي ظريف و زلالي رو ياد گرفتم، من اين نامه هارو تو دفترم مينويسم به وديعه از پدر معنويم،جاي رها هم مينويسم مجتبي.يه بار نوشته بودي تاريخ را رهبراني ساخته اند كه به قطعيت ايمان داشته اند و هيچ سربازي براي احتمال و شايد و اگر نجنگيده است.دچار تناقض شدم ميشه توضيح بدي؟البته فكر ميكنم اون قطعيت مربوط به اهداف و دستيابي به اونها بود،اين يكي شايد معنيش خودخواهي و تنها حرف خود را قبول داشتنه بازم دقيقأ نميدونم درسته يا نه.
ميشه بهم بگي چطور ميتونم اين شكلي روان و زيبا بنويسم،به موضوعات و مطالبي گاهي ميرسم كه قصد نوشتنشون رو دارم ولي نميتونم،چند وقتيه درگيرم كرده،شايدم يه چيزايي هيچ وقت نبايد روي كاغذ بيان يا شايدم هر چيزي زماني داره مثل ميوه كه وقتش بشه از رو درخت ميوفته…

پاسخ
رها(اسفند) خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۱

اشک دیدگانت روی دامنم ریخت و دینم را تر کرد…

قلمتان مانا

پاسخ
mojibe خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۹

میاد روزی که درس اصلی مدرسه<> نباشه؟؟
روزی که هیچ انگشتی بر ماشه ای فشار داده نشود و هیچ توهینی بر زبان هیچکس نیاید؟؟؟
ممنونم بخاطر تک تک درهای اندیشه ای که برای ما باز می کنین و همچنان عجیب مشتاقٍ نوشته های بعدی…

پاسخ
mojibe خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۲

میاد روزی که درس اصلی مدرسه قطعیت نباشه؟؟
روزی که هیچ انگشتی بر ماشه ای فشار داده نشود و هیچ توهینی بر زبان هیچکس نیاید؟؟؟
ممنونم بخاطر تک تک درهای اندیشه ای که برای ما باز می کنین و همچنان عجیب مشتاق نوشته های بعدی…

پاسخ
رادمهر خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۸

زیباترین و معرکه ترین نوشته ای بود که تو چند ماه اخیر خوندم

پاسخ
shabanali خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۵

فکر کنم دلیلش رنجیه که من و تو این سالها می بریم و همه به شکلی تجربه اش میکنیم و جز در لباس رنگارنگ استعاره و تشبیه، جرأت حرف زدن از اون رو نداریم

پاسخ
fahimeh خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ - ۱:۴۱

داغ دلم را تازه کردی

پاسخ
پونه خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۴

پدرم هر روز روحم رو به دار می آویزد وتا غروب مرا احیا تا که فردا دوباره به بهانه ای روحم رو به دار آویزد.
البته تقصیری ندارد چون در قرآن فقط از حق والدین به کرات اومده وتوصیه اکید شده وآقایون سخن ور همواره از ابتدا تاکنون در منابر بازم همین اصل رو سر لوحه سخنان خود کردن دلیلش مصلحت ومنفعت فردی خودشان است کلا از تفسیر دین که توسط آقایان صورت گرفته همواره این به نظر اومده که واسه سعادت و بهره وری باشد پدرها از فرزندان وهمسران از خانم هایشان.
از همه پدرها متنفرم.رها خیلی خوش شانسه

پاسخ
مهدی رجبی خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۱

انصافا خیلی زیبا بود
معلومه که از دل برامده….

پاسخ
نوشین تاسا خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۵

استاد از همه آرزوهای قشنگی که برای من و دخترم کردید سپاسگزارم . به تصمیمتون برای بچه دار نشدن احترام میذارم ولی نمیدونم چرا از عمق وجودم دلم میخواد فرزند دار بشوید و لذتی رو که وصف نشدنی هست ببرید البته بعضی وقتها آنچنان زجری هم داره که نگو و نپرس . البته زجرش فقط بخاطر لحظه هایی پیش میاد که فرزند آدم شاد نباشه وگر نه بقیه اش شادی و لذته .
بازهم سپاسگزارم.

پاسخ
nasim خرداد ۲۲, ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۳

یک لحظه
یک جایی
آغوشی برای تو امن ترین جای دنیاست
و تو چیزی را تجربه می کنی که فقط مال توست و فقط تو می فهمی آن تجربه یعنی چی ……….
تو با همه چی پیوند می خوری
آسمان ، زمین ، دریا
حس شیرین عشق ………

پاسخ
نوید خرداد ۲۲, ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۴

بی شک من ایمان اوردم که هیچ نیرویی به قدرت عشق(اونهم دقیقا عشق زمینی) نیست.
.
کاش رها رو خودت مدرسه درسش بدی!! دی اصلا نبریش مدرسه

پاسخ
الناز.د خرداد ۲۳, ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۶

از فرزندی که هرگز نبود …
پدرم از مدرسه گریزی نیست هراس به دل راه مده من در مکتب تو آموختم که هر قطعیتی حاصل آزمون و خطا بشر است و بعید نیست قطعیت امروز منسوخ شده فردا باشد.

دل پریشان مباش !هیچ بتی شایستگی آن را ندارد که در برابرش کبریتی آتش زنم ولی در برابر اندیشه های بزرگانی چون تو شمع که نه دل می افروزم تا جانم روشن شود .

آرمان های من دنباله رو اندیشه های توست …پر از آزمون و خطا …درست و نادرست
لبخند را بر لبانم دوخته ام و تردید و گمانه زنی جزیی از وجود من است ولی پدر به من نیاموختی چرا و چطور به عشقی یقین کنم که فردایی ندارد!!!!

پاسخ
فاطمه سعیدی خرداد ۲۳, ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۳

یادت باشد که در پای هیچ «بتی»، شمع روشن نکنی که اندیشه پاک، هرگز نه معبدی داشته است و نه بتی.
.
.
.

پاسخ
فاطمه سعیدی خرداد ۲۳, ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۵

ی حسی از جنس نگرانی خاص از این نوشته ها ادراک میکنم!

پاسخ
م.ر خرداد ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۷

همیشه دوست داشتم بگویم مسئله این نیست که تو میگویی پدر…

پاسخ
hadis خرداد ۲۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۲

خیلی خوشحالم که باسایتتون اشنا شدم…
نامه های خیلی قشنگی بودن واقعا لذت بردم و دیدم نسبت به
خیلی مسائل عوض شد مثلا همین نداشتن فرزند…
تصمیم گرفتم که حتما سرفرصت این نامه هارو به پدرم نشون بدم…
بازم ممنون…

پاسخ
امیر خرداد ۲۹, ۱۳۹۲ - ۲۰:۴۵

من وقتی احساسی مینویسی خیلی بیشتر دوست دارم.این متنت خیلی واسم مهم بود.مدتها بود این قدر گریه نکرده بودم.

پاسخ
ابوالفضل خرداد ۳۱, ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۷

عشق زميني راهي براي رسيدن به عشق آسماني است…
درخت وقتي ميتواند به سوي آسمان رود كه ريشه ي محكمي در زمين داشته باشد هرچه ريشه محكم تر باشد بيشتر به آسمان نزديك ميشود…
معلم گرانقدرم آنقدر در روح و جان ما نفوذ كرده اي كه وقتي حرفي را به زبان مي آوري ما با تمام وجودمان آن را حس ميكنيم، خداوند منان را شاكريم هنوز در اين كره ي خاكي هستند كساني كه با انديشه هاي نابشان موتور گردش آن را سوخت رساني ميكنند.

پاسخ
نرجس خرداد ۳۱, ۱۳۹۲ - ۲۳:۴۵

سلام. با این پست اشک ریختم.

پاسخ
زهرا تیر ۳, ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۸

سلام
بسیار زیبا و دلنشین بود، زیبا بدان جهت که اندیشمندانه نکات ظریفی در لابه لای سخنانت نهفته گشته بود و دلنشین به این دلیل که چقدر زیبا از آنچه که آرزوی من و خیلی از دوستان دیگر است سخن گفته بودی اینکه« آرزو نمیکنم که آرمانهایت، همان هایی باشد که آرمان من بوده است»
و این زیباترین آرزویی بود که برای تحقق ساختن دنیایی بهتر می توان داشت.
سپاس و درود بر شما

پاسخ
علی اصغر تیر ۴, ۱۳۹۲ - ۰:۴۹

سلام آقای شعبانعلی من یک نکته رو تو خصوصیات شما دیدم یه کم شخصیتتون چموشه.یعنی تو قالبهای تعریف شده نیست.من هم این طوری بودم.زبان انگلیسی خواندم ولی رفتم طرف کامپیوتر.مهندس نیستم ولی بارها برام اتفاق افتاده که مهندس های زیادی رو راهنمایی و کمک کردم.تو پروژه هاشون کمک کردم.حتی چند تا سایت هک کردم ضمنا برنامه نویسی نمیدونم.تونستم اداره مون رو قانع کنم طرحم رو روی 48 نقطه پیاده کنن.تو دوران تحصیل جز شاگرد اولها بودم اما الان اصلا حس فوق لیسانس گرفتن ندارم.حالم از برنامه های درسی دانشگاه بهم میخوره.حالا نمیخوام خودم رو با شما مقایسه کنم.شما استاد هستید و من یه آدم کاملا معمولی .ولی از تیپ شخصیت شما خوشم میاد.دوست دارم اگه افتخار دادید و مشهد آمدید در خدمت شما باشم.

پاسخ
shabanali تیر ۴, ۱۳۹۲ - ۰:۵۴

من قدیم به خاطر کار زیاد مشهد اومدم و خیلی خوش خاطره هستم از اونجا (برای متروی مشهد). امیدوارم باز هم فرصت بشه و سر بزنم به اونجا

پاسخ
خسرو تیر ۴, ۱۳۹۲ - ۱:۱۴

و ای پدرم ،سالهاست به بهانه های مختلف حرفی از تو نشنیده ام و چقدر فاصله است بین من وتو ، به بلندای یک عمر .
قلبم گرفته است . من یک سوم عمر، شاید نیمی و چه بسا کمتر در پیش دارم و خالی از تجربه هایی که تو برایم نگفته ای . چه راههایی که رفتم و چه راههایی که نرفتم اما تو ترسیدی از نشستن در کنارم که مبادا غرورت را قلقلک دهم .اما پدرم به اندازه تمامم ، تنهایم.

پاسخ
مهسا تیر ۲۹, ۱۳۹۲ - ۰:۲۶

سلام.منامشب اتفاقی به سایت شما اومدم و یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم ایجاد شده!!!!!!!!! شما کی هستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توی نظرات سایتتون همه شما رو استاد خطاب کردن، و موفق بودن شما رو تحسین کردن. حرفاتون مثل دکتر شریعتی هستش، سبک نوشتنتون، فلسفی حرف زدنتون!!!!!!! شما کی هستین، خواهش میکنم بهم بگید خیلی کنجکاو شدم

پاسخ
معین شهریور ۲۷, ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۱

این لینک رو ببینی “http://www.shabanali.com/?page_id=228″ و ” فایل رزومه محمدرضا شعبانعلی ” رو دانلود کنی متوجه میشی! البته فقط رزومشو متوجه میشی،گفتن تحسین و موفقیت محمدرضا لااقل از طرف من به خاطر اون رزومش نیست چون مطمئنا افراد دیگ تو ایران و جهان دارن اونا رو!، تعریف و تحسینا به خاطر به معنای واقعی کلمه انسان و آدم بودنشه!

پاسخ
shahab شهریور ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۹

آيا ميتوان از حرف هاي اشخاص به شناخت فرد برسيم و چه نكاتي را بايد مدنظر داشت .

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی شهریور ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۶:۲۰

شهاب جان.

من باید «شخصیت واقعی افراد» و «شخصیت شغلی افراد» و … رو از هم تفکیک کنم. اگر در جستجوی شخصیت واقعی باشیم (ویژگیهای شخصیتی فرد وقتی کمتر تحت تاثیر محیط و شرایط محیطیه) قطعا زمان و دانش و انرژی و حوصله میخواد.
اما اگر هدفمون اینه که مثلا مذاکره ی بهتری با این فرد داشته باشیم، واقعیت اینه که کلمات و رفتار فرد میتونه معیار خوبی برای پیش بینی رفتار باشه. برای من در چنین شرایطی شخصیت شغلی مهمه نه چیز دیگه.

پاسخ
فاطمه آذر ۲۷, ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۴

سلام تمامی نامه های به رها رو خوندم با لذت خوندم و با درد
سپاس از اینکه هستید و مینگارید

پاسخ
باران دی ۱, ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۳

تمام نامه هاتون رو خوندم….عالی بود…عالییییی…

پاسخ
فواد انصاری شهریور ۲۷, ۱۳۹۴ - ۷:۰۲

سلام استاد
یقین به عشق و تردید به همه چی !

امشب بی خوابی مالیخولیایی داشتم حالم ناجور بد و بهم ریخته بود البته خوشحالم که دردی دارم و به خاطرش بیدار موندم ! الان هم که صبحه ، گفتم بیام اینجا حتما حالم خوب میشه و نوشته های قدیمی شما رو خوندم . چه خوبه که توی زباله های اینترنت یه جایی مثل اینجا رو میشه پیدا کرد ، به قول شعری که تو ایمیلهای هفتگی فرستادید شما دنبال ممکن کردن ناممکن ها هستید .
اکثر مطالبتون رو خوندم و تمام فایلهاتون گوش دادم حتی یک شب دیگه یادم هست که حالم بدتر از امشب بود تمام پست های وبلاگ شما رو که یکی زحمت کشیده بود و کتابش کرده بود خوندم ، وقتی اون وبلاگ قدیمی رو خوندم شخصیت و موضع گیری ها تون رو در مورد خیلی چیزها فهمیدم که از خیلی هاش خوشم اومد …خلاصه اینکه این دریای شما تمومی نداره و هر وقت ازش آب مینوشیم حالمون بهتر میشه

پاسخ

پاسخ دادن به mina لغو پاسخ