خانه دل نوشته هایک ترتیب اجتناب ناپذیر

یک ترتیب اجتناب ناپذیر

توسط محمدرضا شعبانعلی

هنوز در ادامه پست چرا دکترا نمیخوانی، کامنت مینویسند و حرف میزنند (لینک پست)

برخی هم که مرا ندیده اند و کمتر می شناسند (و حجم کارهای دانشگاهی و تولیدات علمی من را نمیدانند) و عموماً با زر یا زور، مدرکی از جایی «اخذ» کرده اند (چون «اخذ»مدرک و «تحصیل» علم، دو مقوله کاملاً نامربوط هستند!) مرا به مخالفت با فعالیتهای علمی متهم میکنند!

زندگی من جز در راه کسب علم نگذشته اما با تمام وجود اعتقاد دارم که:

تولید علم برای ملتی که شکم خالی دارد و حتی در تولید فضولات هم مشکل دارد، بیشتر شبیه یک طنز است.

زندگی با ارضاء نیازهای اولیه انسان آغاز میشود
با تولید ثروت ادامه پیدا میکند
با تولید علم توسعه پیدا میکند
و با تکیه به معنویت، غنی می گردد.
این ترتیب را نمیشود به سادگی تغییر داد.

و امروز، بخش عمده ای از جامعه انسانی، قربانی تفکری است که میکوشد این مخروط را وارونه روی زمین قرار دهد:

با معنویت آغاز کند، با علم معنویت را تثبیت کند، با ثروت از علم و معنویت دفاع کند و در نهایت پس از مرگ، به ارضاء نیازهای اولیه خود بپردازد…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

72 نظرات

سمیه خرداد ۷, ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۷

این پستتون فوق العاده جالبه.. جدی جدی هرم مازلو برای خیلی ها تو جامعه ما وارونه شده… …تعبیرتون عالیه…

یاد شعر شاملو افتادم:
“چشمه ساري در دل و آبشاري در كف… آفتابي در نگاه و
فرشته يي در پيراهن… از انساني كه تويي… قصه ها مي توانم كرد….
غم نان اگر بگذارد.”
ارادتمند و دوستدار همیشگی شما
سمیه تاجدینی

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۷

سلام تاریخ مصرف هرم مازلو تمام شده برای اینکه انسان رو به نیازهای مادی فروکاست کرده

پاسخ
shabanali خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۷:۲۷

دوست من.
فکر کنم مثل بسیاری از دوستان دیگر، شما مازلو رو از روی نوشته های دست چندم شرقی میشناسین.
اگر دست نوشته های خودش رو بخونید میبینید که بالاترین مرتبه هرم مازلو معنویت و خود شکوفاییه.
در آشنایی با فرهنگ غرب به کسانی که فقط فارسی و عربی میدانند اتکا نکنید.
مازلو از مدافعان اصلی نگرش انسانگرایانه و فرا ماتریالیتسک محسوب میشه

پاسخ
امیر خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۲:۳۴

محمدرضای عزیز، آقای بهرامی نمی دانم دنبال چه جور نیازی است که مازلو را مادی می بیند. توضیحی برای ایشان بده که معنویت spirituality مورد نظر مازلو هیچ ارتباطی با معنویت شرقی ،عرفان زده و الهی ایرانی ندارد. این فراماتریالیستیک هم اگر معادل meta- materialistic باشد از ابداعات خاص توست، به نظرم در جهان انگلیسی زبان انلاین حتی یک نفر هم از آن استفاده نکرده است. در گوگل امتحان کن.
با احترام

پاسخ
میترا خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۲

میگم حیف که کامنتا امکان لایک کردن ندارن!

پاسخ
مرتضی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۰:۴۳

تولید علم شاید…
ولی بنظرم حتی ضعیف ترین جوامع هم باید مهارت زیادی در یادگیری و مصرف و بکاری گیری علم داشته باشند.
در همه زمینه ها کشور ما ذوق مصرف رو به رنج تولید ترجیح داد به جز علم.
مرکز آمار ایران یکی از نتایج سرشماری سال نود رو اینگونه گزارش داد.
جمعیت بالای 18 سال ایران از نظر سطح تحصیلات :
بی سواد : 18 درصد
ابتدایی : 18 درصد
راهنمایی : 17 درصد
متوسطه : 25 درصد
تحصیلات دانشگاهی 19 درصد ( در نگاه اول غیر منطقیه!)
سایر : 3 درصد
افرادی هم که فن تحصیلات بسیار بالا هستند مشخصه که جزو دسته 18 درصدی اند، ممکنه مثلاً 50 درصد این 18 درصد رو تشکیل بدند که میشه 9 درصد.
علم هم تولید بشه، چند درصد میخوان مصرف کنند؟ همین 9 درصد؟
اگر جامعه رو بهتر بشناسیم، مسیرمون رو بهتر تعیین میکنیم.

پاسخ
مرتضی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۰:۴۹

اصلاح میکنم 19 درصدی.
50 درصدش هم با اغماض همون 9 درصد.

پاسخ
fahimeh خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۰:۴۴

سلام , سوار بر جهل مردم نوعی حکومت است !

پاسخ
sheyda خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱:۳۳

فوق العاده بود.
امیدوارم در آینده ی این سرزمین روزی برسه که این سلسله مراتب به همون ترتیبی که گفتید و باید باشه طی بشه.
هرچند به آینده ی خودم و نسلم هیچ امیدی ندارم…..

پاسخ
نويد خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۹:۰۷

اولا بايد ديد من دوست دارم نويد باشم يا مهندس خوب شايد برخي آدمها حس ميكنن اگه بهشون نگن مهندس يا دكتر هيچي نيستن!!!! يني هويت و غناي شخصيتشونو در مدارج علمي ميبينن حتي ناخودآگاه!!
.
مازلو هم در طبقه ي اول نيازهاي اوليه رو ديده و هزار جور روش رويژن زدن و اصلاحيه صادر كردن اما هيچ كس نتونسته به كل منكر اين هرم بشه…..
سر و ته كردن اين داستان هم هدف داره ……هدف دار!!

پاسخ
سهیلا خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۹:۱۹

زیبا

پاسخ
ز - ز خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۳

بزن زنگو استاد…اصلا بکن زنگو…

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۴

سلام محمدرضای عزیز وقت بخیر مدل قرآنی چی میگه ؟

پاسخ
shabanali خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۷

مدل قرآنی میگه: فقر که از یک در وارد شد، ایمان از در دیگر خارج میشود…

پاسخ
محمد مهدی مخملباف خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۵

کجای قرآن همچنی چیزی گفته دکتر؟
ما شنیده بودیم حدیثه :9

پاسخ
shabanali خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۷:۲۲

حدیث هم نیست.
حرف مربوط به ابوذر غفاریه.
من به عنوان مصداقی از تفکر برخاسته از قرآن آوردم.
ضمنا برای من ترتیبی که نوشتم عین الیقینه.
برای جواب جدول ضرب که به قرآن مراجعه نمیکنن. صحت این بحث درعلوم انسانی در حد جدول ضربه

پاسخ
محمد مهدی مخملباف خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۶

من هم به شدت قبولش دارم .
یه چند ماهی روی هرم نیاز های مازلو تحقیق کردم و براش تعمیم هایی دادم تا مشکلاتش کمتر بشه .
برنامه ایی که برای زندگیم کوتاه مدتم ریختم بر اساس همین مسئله است.
اما مشکل توی اینجا ست که نیاز دارم به یه ترمز اضطراری. ویک تغییر مسیر کلی که نمی تونم. انجامش بدم.
( نمی دونم چی می خوام )
این جور برنامه ها رو هم فقط برای این می ذارم که نابود نشم

مهدی بهرامی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۰

سلام محمدرضاجان لاس وگاس که فقیر نداره

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۳

سلام محمدرضای عزیز حد دنیا و آخرت ؟

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۵

سلام محمدرضاجان فرمول واقعی؟

پاسخ
امیر آذر ۶, ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۴

خوشحال میشم بدانم کجای قرآن نوشته شده.
ممنون

پاسخ
سینا خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۵

دانشجو = کسی که دانش بجوید-
کسی که به علاقه خود پی برده باشد و برای کسب اطلاعات بیشتر راجع به آن وارد دانشگاه شود.
فراموش نکنیم که غیر از یک درصد از دانشگاه های کشور که معرف حضور همه هستند باقی دانشگاه ها مراکزی هستند تا جوانان بیکار و بی عرضه را از سطح جامعه در یک مرکز معتبر دور هم جمع کنند.
با توجه به اینکه هنوز هم عده زیادی از علاقه مندان به گردهمایی متمدن و لقب زیبای دانشجو (و یا مهندس یا دکتر که با 18 چرخ نمیتوان کشید) وارد دانشگاه میشوند و پدر و مادرانی که بعد از دیدن سریال حریم سلطان به فرزندان دانشمندشان میبالند.
پس بهتر است در شرایط فعلی به جوانترها کمک کنیم تا بتوانند قدم بردارند و تصمیم بگیرند و به تصمیمشان پایبند باشند. به امید خدا در آینده این نیروی جوان و دانشمند وارد بازار کار میشوند و با بالا رفتن تجربه چون یاد گرفته اند خودشان تصمیم بگیرند و به آن عمل کنند زمینه مورد علاقه خود را پیدا میکنند و در آن قدم بر میدارند.
سپاس برای همه کسانی که تلاش میکنند تا پایه های همیت و شخصیت را در جوانانمان محکم کنند تا بتوانند درست انتخاب کنند و به پای انتخابشان ثابت قدم باشند.
درود.

پاسخ
آزاد خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۲

ترتیب “نیازهای اولیه-ثروت-علم” قابل توجیهِ ولی جایگاه معنویت رو درک نمیکنم. مگر فردی غذای خودشو توی “دیگ مقدس” میریزه، نیاز اولیه نداره؟
اصراری که شما روی دیدگاهتون دارین، منو یاد کتابی توی کتابخونه مرکزی دانشگاه میندازه:
“شما هيچگاه خود را موقوف آنچه که به آن شک نداربد،
نمي‌کنيد. هيچ کسی ديوانه‌وار فرياد برنمی‌آورد که «فردا خورشيد طلوع خواهد کرد.» چراکه در درستی آن شک ندارد. مردم آنگاه خود را متعصبانه وقف يک عقيده‌ مذهبی، سياسی يا هر نوع ديگری از جزم‌انديشی مي‌کنند که از هدف و عقيده‌ی خود در شک هستند.”
برگرفته از : zen and the art of motorcycle maintenance

پاسخ
shabanali خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۵

هیچکس نمیدونه عقیده درست و غلط چیه.
عقاید رو نمیشه به «حق» و «باطل» تقسیم کرد.
عقاید رو میتوان به «مفید» و «غیر مفید» تفسیم کرد.
فکر میکنم تاریخ مفید و غیرمفید بودن هر کدام از دو نوع نگرش رو نشان داده.
در تاریخ تعداد کسانی که به نام عقیده کشته شده اند از تمام قربانیان دیگر بیشتر بوده (درس هایی از تاریخ – ویل دورانت)

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۴

سلام محمدرضاجان یعنی هیچ معیاری وجودنداره؟

پاسخ
چ خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۱

پس کسی که خودش رو وقف یک کار میکنه به یه چیزی حتما شک داره؟ یعنی کسی که مثلا جبار باغچه بان مثلا امیرکبیر مثلا نلسون ماندلا مثلا مهاتما گاندی و هزار مثلا های معروف و غیر معروف به یک چیزی عمیقا مشکوک بودند؟؟

نوشته زیبایی بود. ممنون آقای معلم

پاسخ
امینی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۱

با سلام
من فکر میکنم انسان دو تا بال لازم داره برای درست پرواز کردن که یکیش مادیاته و یکیش معنویات و اگه هر کدوم از اینها با هم رشد نکنن حتما پرواز درستی نخواهیم داشت بنابر این من فکر میکنم هر کدوم از چیزهایی که ذکر کردی یه جورهایی بایستی با هم رشد کنند تا بتونیم پرواز خوبی داشته باشیم .

پاسخ
س - شادی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۳

سلام
الویت های واقعی ترتیبشون همینی که شما گفتین
آدم نخواد با خودش هم رو راست باشه و همه چی رو وارونه جلوه بده واقعاً چه نتیجه ای عایدش میشه؟

پاسخ
نادی خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۷

سلام ممنونم که هر روزیه چیز تازه به ما می آموزی.

پاسخ
دریا خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۷

سلام
من از دانشجویان شما هستم و تازه این شانس رو پیدا کردم مطالب شما رو بخونم. هر قدر بیشتر میخونم بیشتر تحسینتون می کنم و به فکر کردن راجع به عقاید و نظراتتون ترغیب می شم. امیدوارم همواره پیروز و شاد باشید و با همین انرژی پیش و پیش تر بروید. نگرانی من می تونه این باشه که یه وقت از این خاص بودن و در اقلیت بودن خسته و افسرده نشین. ولی حتما پذیرفتین که پیشرو بودن تنهایی و پاسخگو بودن رو هم در پی خواهد داشت.
وسیع باش و تنها و سربزیر و سخت…

پاسخ
نوشین تاسا خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۳

خیلی معرکه ای ولی وای که چه دردی رو تحمل میکینی .
من که کم آوردم تو تحمل کردن .

پاسخ
البرت خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۵

کاش واسه بعضی نظرات میشد امتیاز داد

پاسخ
محمد مهدی مخملباف خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۲

برای اطلاعات بیشتر از حرف دکتر مراجعه شود به
هرم نیاز های مازلو

پاسخ
آرام خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۶

سلام،

اگرچه به شکل خاص همیشه آدمهایی هستند که بتونن با معکوس هرم زندگی کنند و تا حدی راضی باشند که اینها خود نخبگانی هستند چه بسا بی نام و نشان که خودشون با وجود داشتن مشکلات برای سایرین نوعدوستی و دلسوزی دارند، اما نمیشه این رو برای کل بشر تعمیم داد و توقع داشت که هر هفت میلیارد نفر روی کره خاکی با نگاه متفاوت و متعالی، بدون رفع نیازهای اصلیشون در سلامت و شکوفایی و بی تعرض به حقوق یکدیگر زندگی کنند.

کاد الفقر ان یکون کفرا … یک اصل است ولی مسلمه که بدون استثناء نمیتونه باشه .. بنابراین برای برنامه ریزی حکومتی لزوم دیدن کلیت جامعه قطعی ست. البته نمیشه از آشنا کردن همزمان همون جامعه با درجات بالاتری از ابعاد وجودی بشر غافل شد. این باید به عنوان چاشنی خوش طعم کننده در طبخ غذا به برنامه های اداره جامعه افزوده بشه و نه به شکل خوراندن اجباری داروی تلخ …

پاسخ
مسعود نصیری خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۲۱:۱۹

سلام جناب شعبانعلی…
واقعا که زندگی انسان با معنویت و معنا به کمال می رسه.
من هم با شما هم عقیده ام.متاسفانه ما ها خودمونو دانشجو و دانش آموز به حساب نمی آوریم و فرهنگ ما،ما رو طوری عادت داده که تبدیل بشیم به آدم های مدرک جو. و دانش رو برای ارزش آفرینی دنبال نکنیم بلکه برای پز و کلاس و پرستیژ و … پی بگیریم.
اما جناب شعبانعلی عزیز،چاره ای هم تو این مملکت نداریم.
از طرفی در دانشگاههای ما،اکتفا میشه به چند تا کتاب دست چندمی(به قول خودتون) و در کمال تعجب خیلی از اوقات دیده میشه که واقعا اساتید دانشگاه های ما،از دانشجوهاشون کم سوادترند و به جرات میشه گفت عده ای هم واقعا بی سوادند.
از طرفی هم در این مملکت توانایی وکارایی رو در داشتن مدرک بالا میبینند و اگر دیپلمه با سواد باشی،از ph.d بی سواد، خیلی پایین تری.به نظر شما چیکار میشه کرد در این جامعه متناقض؟

پاسخ
shabanali خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۲۳:۴۷

همه حرف شما رو قبول دارم.
راه حلی هم براش نمیشناسم.
من سالهاست دارم با این سیستم می جنگم.
اما چند تک تیر انداز در میانه این میدان تهی، جز فرسایش خود، ظاهراً سرنوشتی ندارند…

پاسخ
محمد خدادادی بهمن ۱۶, ۱۳۹۳ - ۱:۵۶

علیرغم اینکه میدونم هر حرفی که میزنین نشأت گرفته از سالها تجربه و به قول خودتون جنگ در این سیستم هست ولی وفتی بزرگی مثل شما ( حداقل برای من و امثال من )، اینطوری کم امید پاسخ این سوال رو میده، دل ماها یکهو خالی میشه. محمدرضا شعبانعلی کسیه که با گوش دادن هر باره به فایل “راز گل آفتابگردان” اون روحی دوباره در ما دمیده میشه و بارها چنین روزهایی رو تجسم می کنیم. نمیگم به خودمون دروغ بگیم و وضعیت رو خوب توصیف کنیم و یا راه حل شدن همه ی این مشکلات رو آسون جلوه بدیم. اما کاش این رو هم به خاطر داشته باشیم که راهی جز خل این مشکلات وجود نداره. حال یا خود آن را حل خواهیم کرد یا بخشی از راه حل خواهیم بود. که اگر جز این باشد قطعاً زندگی نکرده ایم.

پاسخ
مسعود نصیری خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۱

در جواب به آقای مهدی بهرامی.:
مهدی جان اگه هرم مزلو رو خوب مطالعه کنی،متوجه خواهی شد که در این هرم دو تا نیاز هست که معروفند به نیاز های مبتنی بر کمبود.یعنی نیازهای فیزیکی و نیازهای امنیتی.بقیه نیازها به هیچ عنوان مادی محسوب نمی شوند و در پله آخر که نیاز به خودشکوفایی هست،کمال انسانی را مشاهده می کنیم که به قول یونگ به فردیت خود بصورت تمام و کمال دست یافته.
پیشنهاد می کنم این مقاله از دکتر هلاکویی رو مطالعه بفرمایید.
http://newarchive.blogfa.com/post-36.aspx

پاسخ
مرتضی خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱:۲۴

سلام؛
مسعود جان چهار گروه اول رو Deficiency Need میگن نه 2 گروه. فکر کنم اشتباه تایپی داشتی.

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۴

سلام مسعودجان ذات لیبرال دموکراسی با پارادایم های ما متفاوت هست بیش از 90درصد علوم انسانی ما غربی پس چرا کشور اینجوری هست مازلو برای خودشون هم جواب نداده 17ترلیون دلاربدهی رهبر لیبرال دموکراسی آمریکا به عنوان مثال.

پاسخ
shabanali خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۶

مهدی جان. علم شرقی و غربی نداره.
مگه جدول ضرب اسلامی داریم که اقتصاد اسلامی هم داشته باشیم؟
مگه مردم این یک ناحیه کوچک کنار دجله و فرات، انگیزش و درک و ذهنیت و تحلیلشون با تمام دنیا متفاوته؟
پیامبر هم گفته بود که علم رو بجویید حتی اگر در چین باشد.
چرا فکر میکنیم حق داریم خودرو غربی و شرقی سوار شویم اما باید جنوبی فکر کنیم؟

پاسخ
ناشناس خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۷

سلام استاد عزیزم محمدرضاجان این علم غربی اقتدارزدا هست نه اقندارآفرین ریشه این علم فلسفه هست نه حکمت فلسفه نمره اش صفره در کنار حکمت میشه ده مشکل اینه که تو کشور ما التقاط وجودداره من میگم در یک اندیشه دکترینال میتوان
دکترین داد غرب شاید غایت نداشته باشه اما برمبنای دکترین وذات خودش داره جلو میره اشتباه هم نیست چون ذاتش همینه ما باید از دل قران و غرب و پارادایم ایرانی اندیشه دکترینال استخراج کرد نه التقاط متشکرم

پاسخ
shabanali خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۸

علم مذهب نیست که بخواد شاخه شاخه بشه و از التقاط بترسه.
التقاط، کابوس مذهب محسوب میشه اما مادر علم و تفکر.
تفکرها در ترکیب با هم رشد میکنند و دچار رشد و زایش میشن…

علم و تفکر، در پذیرش نقدپذیری، رشد و بالندگی پیدا میکنه…

امیر خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۲

آقای بهرامی واژه ها را درست استفاده نمی کنید، ذات را برای لیبرالیسم به کار نمی برند، جواب دادن یعنی چه؟ منظورتان از رابطه ی لیبرال دموکراسی با یک چارچوب (و نه نظریه) مدیریتی چیست؟
خود غربی ها یعنی چه؟ نقدهای بسیاری به همین سلسله مراتب مازلو در به اصطلاح علم و فلسفه غربی! وجود دارد که با مطالعه بیشتر می توانید با انها آشنا شوید. پیش از نوشتن باید اندیشه کنید و بسیار بخوانید.
پیش فرض فهم درست استفاده بجا از واژه ها و دوری از شعارزدگی است.

پاسخ
مهدی بهرامی خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۹

سلام امیرجان وقت بخیر اساس لیبرال فلسفه هست اساس علم در غرب فلسفه هست آن هم منهای حکمت و فلاسفه غربی یکیشون هم مازلو برای غربیها سیستم عامل برای جامعه طراحی کردند که کاملا براساس پارادایم های موجود در غرب بوده شاید لیبرال غایت نداشته باشد اما راهشون رو اشتباه نرفتن چون براساس پارادایم هاشون بوده اما در کشور ما این سیستم عامل آور دز کرده چون برمبنای پارادایم های ما نبوده و التقاط شده ما باید بر اساس یک اندیشه دکترینال سیتم عامل خودمون رو طراحی کنیم مشکل ما ایرانیها نبود یک دکترین جامع میباشد. متشکرم

پاسخ
امیر خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۲۳:۰۵

مهدی عزیز سلام، ظاهرا شما هم از هواداران آن برادر دکترین شناس حسن عباسی هستید، دوست عزیزم، واژه هایی که استفاده می کنید شاید برای دشمن شناسی و باطل شناسی! و … این قبیل ترهات به کار بیاید، ولی شایسته بحث فلسفی نیست.
برای نقد یک چیز باید بدانیم آن چیز چیست، پرمایه ترین نقدها به علم باوری را همان به اصطلاح غربی ها پیش برده اند.
لیبرال دموکراسی ناسزا نیست، فلسفه ای جدی است که در جای خود می تواند نقد شود و بسیاری از همان غربی ها! این کار را بهتر از ما انجام داده اند (ژیژک و بوردیو برای مثال)
برای نقد جدی نخست باید از نقد خود شروع کرد و پیش نیاز آن این است که واژه ها را درست به کار ببریم. برای مثال پارادایم به ترتیبی که شما به کار می برید، هیچ کجا در فلسفه علم پذیرفتنی نیست (کتاب کوهن را ببینید) “سیستم عامل” و “دکترین” و “ما” مفاهیمی از این دست که حسن آقا وقت و بی وقت در منبرهایش می پراند جایی در بحث های فلسفی جدی ندارند.
دکترین جامع؟ کمی روی آن فکر کنید، ما؟ منظورتان کدام ماست؟ جامعه یعنی تنوع، این “ما”ی شما با این تنوع چه می کند؟ شاید این دکترین جامع شبیه همان راه حل نهایی نازی هاست و به فاشیسم بیشتر نزدیک است تا چیز دیگر.
برای نقد مازلو هم اگزیستانسیالیسم بسیار از دکترین جات حسن آقا بهتر عمل می کند.
دوست من واژه ها را با تامل بیشتر باید به کار برد

مهدی بهرامی خرداد ۱۲, ۱۳۹۲ - ۱۹:۰۱

سلام امیرجان وقت بخیر شما جلسات کلبه کرامت رو از ابتدا دنبال کردید؟

امیر خرداد ۱۴, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۰

سلام
خیر، چطور؟

مهدی بهرامی خرداد ۱۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۲

سلام امیرجان وقت بخیر شما لااقل چند جلسه ابتدایی کلبه کرامت رو دانلود کن بعد استاد عباسی رو نقدکن عزیزم

مهدی بهرامی خرداد ۱۸, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۷

برادر جان، مشکل بنده با آنهایی که پای منبر می نشینند همین است که چیزی که ناطق آن بالا می پراند را دربست قبول می کنند. جهان سومی بودن هم جز این نیست، به جای آنکه به کتاب و نوشته یا محتوایی مستند ارجاع دهی، منبرهای پرکرامت حسن آقا را یادآوری می کنی. چیزی که می خواهم به شما منبرنشینان بگویم این است که به شنیده هایتان اکتفا نکنید، علم را با مرید و مراد بازی خلط نکنید، بپرسید و نقد کنید.
به جای توصیه به شنیدن چند جلسه ابتدایی کلبه کرامت (که انگار تا به حال چیزی از استاد! دکتر! عباسی متخصص میان رشته ای! نشنیده ام) از این برادر بخواهید به جای معرکه گیری، دست به قلم شود و ترهاتی که برای جوانان ساده دل مومن می گوید را بنویسد و شیوه استدلال خود را توضیح دهد. شاید بیشتر به کارتان بیاید. از نشستن پای صحبت رحیم پور ازغدی و عباسی چیزی به دست نمی آورید جز تعصب به داشته های موهوم و نفرت از چیزی موهوم تر به نام دشمن.

مهدی بهرامی خرداد ۱۸, ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۷

سلام امیرجان شما غیر کلمه های جهان سومی و پا منبر جیز دیگری هم بلدی منظورم این بود کسی که نقد میکنه باید به تمام آرای طرف مقابلش مسلط باشه ایمان دارم ریشه و نتیجه اگزیستانسیالیسم رو هم بلد نیستی از همین لحن و عصبانیت هم معلومه متعصبی به هرحال دکترعباسی شاگردان زیادی داره حدود 200رساله دکتری رو هدایت کرده وتبدیل به دکترین شده شما اگر ادعایی داره دکتر هر پنج شنبه کلاس آزاد داره برو باهاش مناظره کن راستی یک رزومه از خودت بفرست ببینم چندتا دکترین دادی بیرون

مهدی بهرامی خرداد ۱۸, ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۶

سلام امیرجان نمیدونم ایرانیها چرا اینقدر خارجی دوست هستند ما خیلی سرمایه های خودمون میسوزونیم واصولا با چیزی که نمیشناسیم مخالفت میکنیم کاشکی یه ذره ناسیونالیسم بودیم تا حالا از خودمون سوال کردیم چر ا فقط ملت ما تو دنیا برای آمریکا یی ها مهم شده ما ایدیولوژیهای غرب روقبول ندارم چون از برخورد هم ایدیولوژیها صدمیلیون آدم کشته شد خود باختگی تاکی امیر جان اگر منو تو مرد باشیم کشورمون میسازیم نه اینکه کارمون شده فقط انتقاد انتقاد انتقاد بدون راه حل دوستت دارم برادر عزیزم

ضیاء اسفند ۲۷, ۱۳۹۲ - ۲۲:۲۰

مهدی خان بهرامی،
بهتر است ابتدا معنای لفظ “لیبرال” را بدانی، بعد بیایی تا با هم بحث کنیم.

Neda.sh خرداد ۸, ۱۳۹۲ - ۲۳:۰۹

سلام استاد
واقعيت تلخ و انكار ناپذيريه با حرفتون موافقم چون تجربه اش كردم و يكي از مبتلايان به اين درد هستم علم زماني مفيده كه در جهت رفع نياز انسان باشه وگرنه وبال گردن ميشه هر روز هم به تعداد فارغ التحصيلان بدون تخصص و مهارت يا بهتر بگم تعداد طوطيان شيرين گفتار بيشتر ميشه

پاسخ
مسعود نصیری خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۲:۱۵

مرتضی جان،طبق نظریه erg اگه بخواهیم نیازهای پنج گانه مزلو را تفکیک کنیم،به سه فاکتور می رسیم به نام های:
1)نیازهای وجود یا existence که در هرم مزلو،شامل نیازهای فیزیکی و امنیتی است و به آنها نیازهای کمبود می گویند.
2)نیازهای وابسته بودن یا relatedness که در هرم مزلو،شامل نیازهای عشق و حرمت میشه.
3)نیازهای رشد یا بالیدگی ،که در هرم مزلو،نشان دهنده خود شکوفایی و تحقق خود است.
به نیازهای اول و دوم هرم مزلو،نیازهای مبتنی بر کمبود می گویند.چون در اثر کمبود و کاستی در زندگی فرد به وجود می آید .و از سوم تا آخر را نیازهای مبتنی بر بودن می گویند.زیرا موجودیت و فردیت شخص مورد مطالعه است.
پس بنابراین،هیچ گونه اشتباه تایپی صورت نگرفته و به شما نیز پیشنهاد می کنم لینک دکتر هلاکویی را مورد مطالعه قرار دهید.

پاسخ
مرتضی خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۸

سلام؛
مسعود جان خوشحالم که پاسخ دادید؛
دوست عزیزم در هرم مازلو به چهار گروه اول میگن D-Needs
به دو گروه آخر میگن B-Needs.
دلیل اینکه بهش میگن نیاز مبتنی بر فقدان اینکه که در صورت تامین این نیاز ها چیزی به انسان اضافه نمیشه، ولی فقدان اینها که به این حالت میگن Unmet Needs باعث تشویش و اضطراب و سرخوردگی انسان میشه.
دو گروه آخر هم برعکس هستش، کمبودشون تشویش و اضطراب چندانی ایجاد نمیکه، ولی ارضای این ها باعث رشد و بالندگی انسان میشه.
نیازهای وابسته بودن و تعلق خاطر هم جزو دسته D-Needs محسوب میشه. اگر ارضا بشه شق القمر نشده، ولی اگر ارضا نشه باعث تخریب انسان میشه.
ممنون از تو

پاسخ
مسعود نصیری خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۳

مرتضی جان سلام دوباره…
دوتا سوال داشتم از خدمتت:
1)4نیاز اول و دو نیاز آخر کدام ها هستند؟
2)در صورت امکان منبع مطالعاتیت را هم لطفا معرفی کن.
ممنونم

پاسخ
امير قرباني خرداد ۹, ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۶

خدائيش خيلي شيرين و باحال مي نويسي راضيم ازت اساسي

پاسخ
سمیه خرداد ۱۰, ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۹

کاملا با نظر شما موافقم. واقعیت زندگی همین است. اگر نخواهیم بپذیریم تمام زندگی را تبدیل به یک پدیده موهومی کرده ایم.

پاسخ
مهتاب.ص خرداد ۱۰, ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۰

باسلسله مراتب نیازهای مازلوکاملا موافقم

پاسخ
نیلوفر خرداد ۱۱, ۱۳۹۲ - ۱۸:۱۱

فوق العاده بود.
برای همین هم هست که همیشه درجا می زنیم. ذهنی که همیشه درگیر نیازهای اولیه ارضاء نشده‏ باشه کار زیادی ازش بر نمیاد. یه عمره که داریم برای همین نیازهای اولیه صبر می کنیم و وعده‏ی سر خرمن می شنویم. برای همه چیز حوالمون می دن به اون دنیا. پس اصلا ما برای چی اومدیم تو این دنیا؟ برای تماشا؟ وقتی امکان ارضای نیازهای اولیه توی همین دنیا وجود داره و به دلایلی از ما دریغ می شه، حتی اگر فرض کنیم وعده های اون دنیا هم حقیقت داشته باشه آیا با شرایط موجود می شه این وعده ها رو به همین راحتی باور و قبول کرد؟
اما در مورد ارضاء نیازها بعد از مرگ فکر می کنم یه کم خوشبین هستین. احتمالا ما تازه بعد از مرگ برای اینکه جرات کردیم به همین نیازهای اولیه فکر کنیم و اون رو درخواست کنیم باید جواب پس بدیم و شاید هم مجازات بشیم.

پاسخ
فرنوش خرداد ۱۴, ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۹

عالی بود و بی نظیر

پاسخ
بهروز خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۷

سلام بر جناب شعبانعلی،

دوست عزیز، همانطور که هیچ‌کس حق ندارد انتخاب شما برای زندگی را در لوای دلایل خود برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری مسخره کند، شما نیز چنین حقی ندارید.

همه مردم دنبال اصلاح جامعه خود و به رشد و شکوفایی رساندن اون نیستند و شاید توانش را ندارند.

تو پست‌های قبلی خودتون از بازنشستگی گفتید…

من که تو همین دانشگاه شریف برق خوندم و تو امیرکبیر مخابرات، بعد 8 سال کار حرفه‌ای حالا تصمیم گرفتم دنیای ترجمه ماشینی رو تو دکترای هوش مصنوعی ادامه بدم. برام مهم نیست که مردم ایران به محصولاتی که تولید کنم اقبال نشون میدن یا نه. کارم رو میکنم. وقتی هم که زندگی بهم فشار اورد، یه غری میزنم که بقالی سر کوچه وضع زندگیش از من بهتره ولی مطمئن باشید که این نارضایتی از وضع موجود علایق من رو عوض نکرده.

تنها هدف من اینه که بگم درست نیست، روش من رو “مسخره” کنید چون به سبک شما فکر نمی‌کنم.

پاسخ
shabanali خرداد ۱۹, ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۶

بهروز جان.
من اول نوشته ام ذکر کرده بودم که چیزی که میگم کاملاً سلیقه ی شخصیه.
و حتی در مورد دکترا، توضیح داده بودم برخی دلایل من برای دکترا نخواندن کاملاً شخصیه (مثل اینکه همین الان امکان تدریس آزاد و دانشگاهی دارم و …)

نکته بعدی اینکه اگر هیچکس در این کشور دکترا نخواند، دیگر باید کشور رو تعطیل کنیم! بحث من اینه که همه نباید دکترا بخوانند. ضمن اینکه همانطور که در متن اولیه ام نوشته ام، من به ادامه تحصیل کورکورانه و پیوسته با هدف کسب یک «لقب» مشکل دارم.
کسی که چند سال کار کرده و الان داره ادامه تحصیل میده اون هم در رشته ای کاملاً تخصصی که نشان دهنده علاقه هست و قطعاً منافع مالی اولویت اولش نیست (که اگر بود گزینه های ساده تر زیاد بود) قطعاً قابل احترام و تحسینه.
خلاصه حرفم اینکه: تحلیل من راجع به روش زندگی، اما و اگرهای زیادی داشت و همچنانکه قبلاً هم گفته ام و نوشته ام، من مدرک گرایی را مسخره میکنم (و تا ابد هم این کار را ادامه خواهم داد) اما دست همه علم گراها را می بوسم. چون معتقدم که راه رشد و توسعه جامعه ما، جز از راه علم آموزی و ثروت آفرینی علمی نمیگذرد.

من شاید مدرک دکترا نگیرم، اما روزانه Elsevier و Emerald رو از گوگل بیشتر جستجو میکنم و مقاله می خوانم. پس مطمئناً به کسی که کار علمی میکند به دیده احترام و تحسین نگاه میکنم.
به همه این بحث ها یک دلیل خصوصی را هم اضافه کنید و آن اینکه سالهاست از علاقمندان هوش مصنوعی هستم و به Natural Language Processing به عنوان دانش اجتناب ناپذیر و راهگشای توسعه تکنولوژیک، نگاه میکنم.
پس هم شما را تحسین میکنم و هم انتخاب شما را.

پاسخ
محمد آبان ۲۴, ۱۳۹۲ - ۰:۰۸

سلام بهروز عزیز ، پس اگه مدرک مربوط به هوش مصنوعی رو گرفتی لطفا به دانشکده های مهندسی کامپیوتر و فناوری اطلاعات مراجعه کن و بی خودی جای اساتید مخابرات رو تو دانشکده مهندسی برق غصب نکن. ما به کسانی که با موبایل و آنتن و ماکروویو کار دارند میگیم مهندس مخابرات نه کسانی که رفتن رو پردازش صوت و تصویر و ویدئو کار کردند(امیدوارم فرق هوش مصنوعی و مخابرات رو درک کرده باشین). مشکل خود من هم وجود اساتیدی مثل شماست، به عنوان کسی که توی کارشناسی ارشد می خواستم در زمینه موبایل کار کنم ، پس از قبولی فهمیدم که آدمهایی مثل شماها اومدن دانشکده مخابرات رو اشغال کردن و ما ها باید بریم زیر دست اونها کار کنیم، کسی هم که مهندسی کامپیوتر خونده میره در زمینه موبایل کار می کنه(رزومه اساتید رو مطالعه کرده بودم ولی وقتی دانشکده مهدسی برق و کامپیوتر رو با چسب دوقلو به هم چسبوندن من چی کار باید بکنم؟درس مخابرات سلولی برای مهندسین کامپیوتر و فناوری اطلاعات تدریس میشه و من مهندس مخابرات باید روی تشخیص احساسات انسان از روی صدا و یا از روی راه رفتن کار کنم)!!! از ما که گذشت ولی حداقل نسل بعدی رو اخته نکنین و نگین به من چه مردم ایران به چه چیزی نیازی دارند. موفق باشین.

پاسخ
مرتضی تیر ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۳

خیلی از مخروطی که بیان کردید خوشم آمد.با اجازه جنابعالی به دوستانم میفرستم.
درود بر شما

پاسخ
راحله شهریور ۳۱, ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۹

سلام،

من نوشته‌ی شما در مورد چرا مدرک دکترا نمی‌گیری را خوندم و خوشم اومد. من به تازگی مدرک دکترایم را در رشته‌ی فیزیک از یکی از دانشگاههای خوب تهران گرفتم. به نطر من هم حق با شماست واقعا کشور به مدرک نیاز نداره و به آگاهی فردی نیاز بیشتری داره. با وجود اینکه به این معتقدم که در رشته‌هایی مانند علوم پایه واقعا ادامه تحصیل دادن قدرت حل مسئله را در افراد افزایش میده ولی باید اعتراف کنم که در این دو سه سال اخیر به بی ارزشی مدرک بیشتر پی بردم.

البته باید یک چیزی رو هم بهش توجه کرد، و اون اینه که شرایط اجتماعی کشور هم روی این مسئله بی تاثیر نیست. به طور مثال در کشور ما ادامه تحصیل دادن (در صورت عدم ایجاد شرایط کاری) یکی از راههای آسان برای مستقل شدن فردی از خانواده هست، خصوصا برای خانمهایی که شاید دوست نداشته باشند که زود ازدواج کنند و بعضی افرادی رو می‌شناسم که نه به خاطر خود مدرک یا ذوق برای ادامه تحصیل بلکه برای امتیازاتی که این راه براشون به همراه میاره ادامه تحصیل می‌دند.
از یکی از هم دانشگاهیام این رو شنیدم که می‌گفت من که کار دیگری غیر از درس خوندن بلد نیستم پس درس می‌خونم.

پاسخ
امیر آذر ۶, ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۷

لطفا به پستم توجه نکنید، جوابش را یافتم

پاسخ
محمد حسین آذر ۲۷, ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۲

همیشه فکر میکردم ثروت بعد از علم میاد
دلیل حرفتون رو نمیفهمم
البته فقر جدای از ثروت هست و همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده
منظور از معنویت اگر دینه به نظرم جز بخش متعالیش که فکر میکنم جای درستی قرارش دادین به نظرم قاعده ی دیگه ای داره
معنویت اگر باشه انسان رو تشویق میکنه به علم به ثروت پس اسیر یک ساختار ترتیبی نیست
همه جارو در بر میگیره

پاسخ
اکبر کوشا دی ۱, ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۱

“تولید علم برای ملتی که شکم خالی دارد…”
بعضیها میگویند که این جمله‌ از پروفسور سمیعی است. استاد شعبانعلی که مرجعی را ذکر نکرده اند، یعنی که مطلب را خودشان تولید کرده اند؟ بگذریم.

اما پاسخ: 1- اگر زندگی با ارضای نیازهای اولیه شروع شود و معنویت نقشی در این مرحله نداشته باشد، ارتکاب هر جنایتی برای رفع نیازهای اولیه مشروع خواهد بود. 2- اگر معنویت تنها پس از اغنای نیازهای فردی و کسب ثروت و علم حاصل میشود، پس باید دربار شاهان سرچشمه معنویت باشد، حال آنکه میبینیم پیامبران کارشان را از پایین ترین طبقات جامعه شروع کردند.

پاسخ جامعتر از سایت جامع شبهات: http://soaleshoma.persianblog.ir/post/795

اگر به عالم وجودِ انسان توجه کنیم، مشاهده می‌کنیم که به تناسب افضلیت، از بالا به پایین است: “عقل” در وجود انسان در مرتبه‌ی اولی قرار داد و جایگاه فیزیکی آن در بدن مادی [مغز] است که در ناحیه فوقانی (سر) می‌باشد. کار “عقل”، شناخت عاقلانه و صدور حُکم حکیمانه است. “قلب” در سینه (صدر) قرار دارد، و جایگاه و ابزار “فهم” است که منتج به ایمان و بالتبع حبّ و بغض می‌گردد. بدن و جسم مرکبی زیر پای عقل است و به حکم افسارعقل، به سوی محبوب غایی قلب، راه میپیماید. بدیهی است که این مرکب، مادی است و نیازمند به مشتهیات نفسانی، مثل خوردن، خوابیدن، تولیدمثل، رفاه تن و … می‌باشد، مثل هر حیوان دیگری.
– وقتی انسان و انسانیت واژگون شد، نفس حاکم می‌شود و در صدر وجود می‌نشیند و بر عقل و قلب حکومت می‌کند. درست مثل این است که در حالت فیزیکی یک نفر را سر و ته کنند. یا اسب سوار انسان شود. در چنین حالتی، ابتدا “نفس” خواسته‌ی خود را امر می‌کند – سپس قلب به آن توجه نموده و آن را دوست می‌دارد – و سپس عقلِ معاش، کار می‌کند تا چگونگی ارضای نفس را تدبیر کند.‌

مادیت و معنویت: تفکیک بین این دو (به شرح سؤال)، مثل تفکیک روح از بدن می‌باشد. حال اگر آن چه اصالت دارد، جسم و بدنی است که از نطفه به وجود آمده و در خاک مضمحل شده و می‌گندد، تعبیر فوق درست است، اما اگر اصالت با روح است که بر بدن احاطه دارد، پس از مرگ بدن نیز نمی‌میرد و به حیات خود ادامه می‌دهد، تعبیر فوق کاملاً غلط و همان مخروط وارونه می‌باشد. پس، اصل اول، انسان شدن است. انسان به لحاظ بدن، یک حیوان است که حالا روی دو پا راه می‌رود، یا راست قامت است و یا حیوان ناطق است، پس اگر انسان شدن او به پُر شدن شکم، یا ارضای مستمر غریزه جنسی، یا خواب راحت در لانه‌ی امن برای رفع خستگی، هضم غذا و امنیت تخم‌ریزی یا زایش باشد، هیچ فرقی با حیوان ندارد، “بلهم اضلّ – بلکه گمراه‌تر”.

اما اگر “انسان” شدن این حیوان دوپا، مستلزم رشد و تقویت روح، معنویت و اخلاق باشد، شکل ساختار فرق می‌کند. معنویت، هنرش این است که از این حیوان دوپا و ناطق، انسان می‌سازد. اگر این حیوان ناطق و راست قامت، انسان نشود، هر آن چه از علم تجربی و ابزاری می‌آموزد، برایش حکم سِلاح پیدا می‌کند، مثل چنگال، دندان تیز، نیش، عضلات قوی ، شاخ و … ؛ از این رو شاهدیم که دستآوردهای علم تجربی، پیشرفت در صنایع متفاوت، ثروت، رفاه و …، اگر در اختیار حیوانِ راست قامت و ناطق قرار گرفت، خود و جهانیان را به هلاکت می‌کشاند و اگر در اختیار “انسان” قرار گرفت، سبب سهولت و سرعت رشد و کمال او می‌گردد.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی دی ۲۸, ۱۳۹۴ - ۹:۱۷

اکبر عزیز.
قاعدتاً من اگر مرجعی را ذکر نکنم، یعنی آن مطلب را خودم گفته‌ام.

اما یک نکته مهم: سایت شبهات، که حتی آنقدر شخصیت‌های معاصر خود را نمی‌شناسد که تفاوت فضای فکری دو نفر مانند محمدرضا شعبانعلی و مجید سمیعی را متوجه نمی‌شود و یکی را به دیگری نسبت می‌دهد (دقیقاً عدم توجه به تفاوت دانش مذاکره و دانش جراحی مغز)‌ به نظرت سایر حرف‌ها و تحلیل‌هایش را می‌شود مطالعه کرد؟
راستش من به همین دلیل، حرف‌هایشان را نخواندم.
تو هم نخوان. حتی انگشتی هم که برای کپی کردن حرف‌های آنها تکان داده‌ای، به “هرز” و “فساد” بوده و عملی “لغو” انجام داده‌ای که توصیه‌ی قرآن، اعراض از آن است.
اگر کسی فرق جراحی و مذاکره را نفهمید و “علم الرجال” را نمیدانست، منطقی نیست که در جایگاهی قرار بگیرد که شبهات کلان را (که هزاران سال است محل اختلاف نظر بزرگان است) حتی “مطرح” کند. چه آنکه بخواهد در برابرش موضع بگیرد.

استدلالی هم که مطرح شده بود، به نظرم بسیار دور از “عقل سلیم” و کودکانه بود.
با نقد دربار شاهان، نمی‌توان آن سلسله بحث را زیر سوال برد. چنانکه کلیسا نیز، قرن‌ها خانه‌ی فساد بوده و هنوز هم یکی از نمادهای فساد افتصادی است. اما این مسئله، مسیح را زیر سوال نمی‌برد.
“منطق” را با “مصداق” نمی‌توان تحلیل کرد دوست من.
ضمن اینکه حساب دین، از معنویت جداست.
دین را خداوند برای هدایت انسان آورده است و معنویت را انسان برای برای معنا بخشیدن به دنیای اطراف خلق کرده است.
یکی هدیه‌ی خداوند به انسان است و دیگری مخلوق انسان. این دو اگر چه در برخی حوزه‌ها، همسو هستند، اما “یک هویت واحد” نیستند.
اتفاقاً دین اسلام، معاش و معاد را تار و پودی در هم تنیده می‌بیند و “زهد ریایی” را هرگز نمی‌پسندد.
ما هرگز وظیفه نداریم در مورد هر چیزی که نمی‌فهمیم، حرف بزنیم.

همیشه دعا کرده‌ام و باز هم می‌کنم که: خداوند، اسلام را از شر مسلمین حفظ کند.

پاسخ

پاسخ دادن به س - شادی لغو پاسخ