خانه عمومیمهمانی امشب من…

مهمانی امشب من…

توسط محمدرضا شعبانعلی

مهمانی امشب را در زیر این پست برگزار میکنیم.

ظاهراً دو تا موضوع تا حالا مطرح شده. پیشنهاد من رویا پردازی بود که توضیحاتی هم در موردش نوشتم.
بچه ها در مورد «صداقت، روراستی و یکرنگی» و این نوع مفاهیم هم پیشنهاد داشتند.
شاید موضوعات دیگری هم مطرح شود…
به هر حال من هم مثل شما منتظرم.
تازه به خانه رسیده ام. یک استراحت کوتاه بکنم و 10 بیایم پیش شما…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

661 نظرات

مسعود نصیری آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام………..

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

سلام رفیییییق.
چطوری مسعود.
خیلی منتظرت بودم.
بالای خونه خالیه برای تو.

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۴

سلام استاد خوب هستید خسته نباشید

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

سلام آرمین جان.
خوش اومدی.

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۷

راستی رویا پردازی به نظر من آدم ها رو از حال و آینده باز میداره (نظر شخصی)

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۵

منو ببخشید دیر شرکت کردم من هم راه میدی محمد رضا

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۷

از نظر من کسانی که خیلی رویا پردازند در یک وادیه دیگر سپری میکنند ودر رویا های خود کمبود های خود را به گونهای که اتفاق میوفت تامین میکنند

پاسخ
مسعود نصیری آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۷

علت اینکه دیر کردم،این بود که آشغالها رو برده بودم بیرون بذارم.
ودر ضمن از اونجایی که منم مثل شما روراستم،نمیتونم بیام بالای مجلس.همین دم در خوبه.(هوا میاد)
استاد چیکار کنیم که بعد از رویاپردازی،مثل مرد پاشیم و کار کنیم واین همه تنبل نباشیم؟
(خوشحالم که اینقدر سر حالین)

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۵

به نظر من اگه درباره «صداقت، روراستی و یکرنگی» بخواهیم صحبت بکنیم اگه هرکدوم رو به تنهایی به کار به بریم باختیم از این حرف آقایی شهریاری که صداقتو صراحت باید باهم باشند اگه صداقت تنها سادگی میرسونه وصراحت تنها پرویی رو نشان میدهد

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۲

آره. من راستش از کل مصاحبه شهریاری، اون جمله رو حکیمانه ترین جمله دیدم آرمین جان.

پاسخ
مسعود نصیری آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۸

استاد منم شما،خیلی صاف و روراست برخورد میکنم.ولی بعضی از جاها با واکنشهای بدی مواجه میشم.مثلا:دست کم گرفتن و … .
شما هم با این موقعیت ها روبرو شدین؟
راهکار چیه؟
(البته میدونم که مرز بین صافی و صداقت و حماقت خیلی کمه)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۷

خیلی بحث باز و بزرگیه. یک کم خلوت تر شه شاید بشه راجع بهش بیشتر حرف زد.

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۹

محمد رضا یه قهوه هم واسه ما میریزی هوا هم سرده بد میچسبه((:

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

آره حتماً. جات خالی الان دارم اسپرسو میخورم که خوابم نبره.
دو روزه که شبانه روزی دارم کار میکنم. اما مهمونی بهم انرژی داده.

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۵

انشا الله همیشه پر انرژی باشی واقعا کارت درسته

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۰

آرمین.
آدم باید خیلییییی مریض باشه که با داشتن این همه دوست خوب و عزیز،
انرژی و روحیه نداشته باشه.
قبول داری حرف منو؟

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۶

100% قبول دارم واقعا دوستان آدم خیلی به آدم انرژی میدن تازه با این دوستان که همگی عالی هستند(:

آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

راستی راجب دکتر حسین عسگری هم بهت ایمیل زدم محمد رضا

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۵

آره. دیدم شماره اش رو ندارم باید از خانم سابقم بگیرم. وقت نشد باهاش حرف بزنم امروز.

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

ok مرسی که پیگیری کردی من پیش خودم گفتم با این مشغله ای که داری حتی وقت نکرده ایمیلم و بخونه

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

“شوخی”چقدر همه سر جا صحبت میکنند و اینکه من کجام تو کجایی فکر کنم بچه ها در بچگی زیاد صندلی بازی میکردنند همش دنبال جایگاه خودشونند(:

پاسخ
اکبر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۶

یه زمانی دوست داشتم ثرتمند ترین مرد دنیا بشم
ولی حالا میبینم به همه چی رسیدم غیر ثروت درست و حسابی
هر وقت که خواستم شروع کنم به انجام یه کارجدی یه اتفاق غیرمنتظره بد منوماهها مشغول کرد نمیدونم چرا…
حالا دیگه چند سالی کلا از این فکرا بیرون اومدم

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

کم کم باید رفع زحمت کنیم ممنون از پذیرایت قهوه بد چسبید(: راستی منتظر رادیو مذاکره وهمایشها و سفر های آینده هستیم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

چند روزه صدام شدید گرفته. وگرنه کلی حرف دارم برای رادیو مذاکره

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

یه خرده به خودت برس محمد رضا”کاملا شوخی Impulsive” ممکن با ماشین بزنم یکی از پاهات بشکنه یه ماهی بخوابی خونه(:

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۲

باز هم از زحماتت متشکرم خیلی خیلی خوب بود
به امید روزی که نه در رویا بلکه در واقعیت این جمع کنار هم باشن در یه شب فراموش نشودنی را رقم بزنند
شب بخیر و صبح تون بخیر محمد رضا جان

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۳

من تمام انرژیم رو میگذارم که چنین اتفاقی بیفته.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۰۶

من از الان منتظرم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۱۷

منم از الان اومدم فاطمه

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۱

سلام شب همگی خوش
فکر کنم دیررسیدم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۲

سلام مهتاب. منتظرت بودم. خوش اومدی

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

اینجور که معلومه امشب همه درباره موضاعات مختلفی صحبت میکنن.من میگم اگرمیشه رویه موضوع تمرکزکنیم

رها آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۱۶

این موضوع پیشنهادشده هم خوبه درمورد مهربان بودن یاخوبی کردن هم صحبت بشه بدنیست آیا حدومرزی براش باید قائل شد جون من فکر میکنم گاهی اوقات لطمه ها و مشکلات تو زندگی به خاطر مهربانی بیش از حدهم میباشد.

پاسخ
hadis آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۱

سلام
من پیشنهاد خاصی درمورد موضوع ندارم
چون معمولا تا حدودی همه موضوعات مطرح شده ی موقع هایی دغدغه میشن برام

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۱

salam manam amadam

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۶

خوش اومدی فرشته

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

mamnoon 🙂

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۴

سلام
معلومه امشب صاحبخونه خیلی سرحاله

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۶

حرفت درسته اما از کجا فهمیدی معصومه؟

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

چون دارید جواب تک تک بچه هارو میدید.این خیلی خوبه:)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۹

آره امروز انرژیم زیاده بیتا

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۱

خداروشکر.همیشه پر انرژی باشید.شبتون زیبا.شبه هممون زیبا

معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۹

اگه بگم حسست می کنم شاید باورت نشه

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۴

چه خوب که توام مثه ماها منتظری زودتر میای میشینی تا ما بیایم

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۶

سلام منم اومدم
اوندفه گفتید ترجیح میدید مهمونتون خاموش نباشه
منم گفتم روشن شم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۷

ممنونم مهمون روشن من! ساجده جان.

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۶

سلام سلام
من نیز آمدی ام
همه خوبند؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

من که خوب و سرحالم. بقیه رو نمیدونم.

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

خداروشکر

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

فقط یک نکته ای
این ساعتی که برای کامنت ها درج میشه فقط برای من داره ساعت 6 عصر رو نشون میده یا مال همه همین طوریه؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۰

فاطمه مشکل وورد پرسه. باید حلش کنم. بعداً یادم بنداز درستش کنم.

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۱

چشم.حتما

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۱

مال همه همین طوریه خیلی وقته برا من که مهم نیست

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

من رو راستی رو با دیگران خیلی خوب از پسش برمیام اما گاهی از روراست بودن با خودم فرار میکنم بعضی چیزا رو نمیخام اصل قضیه رو قبول کنم دلخوشترم وقتی اونجوری که میخام بهش فکر میکنم نمیگم به خودم دروغ میگم اما به راست بودنش هم فکر نمیکنم میشه یجور رویاپردازی سرخوشانه

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۸

نمی دونم چرا برای من هرچی واقعیت تلخ تر میشه رویا پردازی هم برام سخت تر میشه… به نظر من رویا خیلی چیز خوبیه اگه نبود هیچ هدفی هم نبود

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۰

من راستش این روزا از دنیای واقعی خیلی فاصله گرفتم شیرین. بیشتر تو ذهنم زندگی میکنم.
به قول این روانشناسا،
Subjective Experience

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۰

ااا من فکر کردم موضوع بحث معلومه …منم سلام :دی

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۱

سلام شیرین. نه خیلی معلوم نیست. سرگرمیم فعلاً

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۵

بنده سردرگمم بیشتر محمدجان

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۴

شیرین جان من سردرگمم بیشتر

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۲

سلام
محمدرضا جان خوبی ،
منتظر ایمیلت بودم که این چت سایت رو درست کنیم تا راحتر بچه ها صبحت کنن .

“تخیل همه چیز است .می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیلی به مراتب از دانش مهم تر است”
نظرت راجبع این جلمه انیشین چیه ؟
در مورد قانون جاذبه ایا واقعیت داره به نظرت یا نه ؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۳

ببین. من هفته گذشته خیلی به هم ریخته بودم. تقریباً چند ساعت در تهران بودم. راستش فرصت نکردم. و گرنه یادم هست و خوشحالم که یکی هست این کار رو بکنه سهیل جان.
ضمن اینکه دارم به این سیستم احمقانه عادت میکنم ظاهراً

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۸

محمد رضا وردپرس قابلیت انعطاف پذیری بالایی داره و باهش بزرگترین سایتها رو راه اندازی کردن ، فقط کافیه یکمی باهش سرو کله بزنی .
محمدرضا نگفتی نظرت راجبع قانون جاذبه چیه ؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۹

بهش اعتقاد دارم. اما از بس مردم سطحیش کردن و ساده اندیشانه بهش فکر میکنن، ترجیح دادم همیشه راجع بهش حرف نزنم تا جزو اونها شمرده نشم.

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

اره ، درست میگی .
محمد رضا دلیل نرفتنت از ایران چی بوده ؟

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۸

سهیل.
وقتی احساسی ها از من میپرسن میگم: این خاک!

وقتی منطقی ها میپرسن میگم: Better to reign in hell, than to serve in heaven
حکومت در جهنم رو به خدمتگزاری در بهشت ترجیح میدم.

سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

محمد رضا رویا های بچگیتو گفتی !
بعد گفتی من راستش این روزا از دنیای واقعی خیلی فاصله گرفتم شیرین. بیشتر تو ذهنم زندگی میکنم.

اما نگفتی الان توی چه رویایی زندگی میکنی ؟

سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۱

نه واسه تو بزرگ نیست .
اما اگرم این دعوا ها حل شه ، خودتم میدونی خیلی چیزها هست که غیر قابل حل کردنه.
اگر دعوا ها حل شه ، این فسادی که توی جامعه هست رو کی میخواد حل کنه ؟ ….

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۰

سهیل. نمیخوام قیام موعود راه بندازم که!
من به اندازه خودم رویا بافی میکنم!!! 😉

معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

وقتی رویاتو خوندم از رویای خودم خجالت کشیدم

امیدوارم به رویات برسی

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

معصومه. بارها و بارها تو زندگیم به لحظه خودکشی رسیدم.
اما میگم اگر یک در میلیون هم احتمال داشته باشه که رویای من عملی شه،
وظیفه دارم زنده بمونم برای اون روز…

saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

من مدت ها آرزوهای مشابه این داشتم.نه اینکه مذاکره کنم. راهی برای صلح پیدا کنم ولی الان احساس می کنم هیچ دعوایی رو تو دنیای بیرون نمی تونم حل کنم تا توی درونم دعواست. فکر می کنم اگر یه روزی از درون آروم بگیرم تمام دنیا با تمام جنگ هاش آروم می گیرن.

atefe آذر ۹, ۱۳۹۲ - ۲۰:۲۴

کامنت کانلا بی وقت!!!
محمد رضای عزیز
چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم خوشجالی:))
اتفاقا من همش تو خونه میگم به خدا باید این کار مداکرات اعم از هسته ای و غیر هسته ای رو باید بدن به دو تا از استادای من : دکتر حیدری و محمدرضا شعبانعلی

ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۲

و ایضاً ممنون صاحبخونه ی مهمون نواز:)
من شخصاً خیلی آدم خیال پردازی هستم. از بچگی عادت داشتم قبل از خواب برم تو رؤیا و قصه پردازی کنم.
فکر میکنم اگه رؤیا وجود نداشت زندگیمون خیلی خالی بود. همین طور تحمل دشواریها هم مشکل تر میشد.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۲

زندگی تو رویا رو خیلی دوست دارم انگار زمان متوقف میشه برات و این تویی که فقط میتازی

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۲

سلام محمدرضا
اين مدت خيلي با خودم كلنجار رفتم كه بگم استاد يا آقاي شعبانعلي
اما حالا ميبينم نه به روحيه م سازگار نيست !بگم محمدرضا هم خودم احساس بهتري دارم هم اينكه شما دوست داري. وچي بهتر از اين كه آدم با كسي كه هم صحبت ميشه احساس راحتي ونزديكي كنه
خيلي برام عزيزو قابل احترام بوديد وهسيد وميدونم خواهيد بود .
واين رو بدونيد اگه زود به زود كامنت نميذارم ويا به سايت سر نميزنم دليل كم لطفي ويا بي توجهي من نيست .محاله يك روز به بزرگ انديشي شما فكر نكنم
دوست دارم امشب مهمونات درمورد آرزوهاوروياهايي كه تو بچگي داشتن وبهشون رسيدن هم صحبت كنن

به نظر من مرز بين رويا وحقيقت به اندازه ي انديشه وتفكر ماست
اميدوارم انقدر دانش وانديه ودانش انديشيدن داشته باشيم كه روياهامون هميشه حقيقي باشن

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۵

سمانه. ممنونم که اومدی.
ممنونم که حرف میزنی.
ممنونم که بهم میگی محمدرضا.
من اسم خودم رو که میشنوم احساس امنیت میکنم…

آره. آره. منم حتماً میخوام راجع به آرزوهای بچگیم بگم! خیلی پیشنهاد خوبیه

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۳

سلام بسته دیگه :)کم کم بریم سر اصل مطلب .بچه ها کیا به رویاهاشون باور دارن؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۴

ظاهراً مبصر مهمونی امشب تویی بیتا

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۷

نه اما من چون ادم پر حرفی هستم گاهی یکی بود یکی نبودهام زیاد میشه زمان کم میارم اما امشب میخوام از ساعتی که داریم به بهترین شکل استفاده کنم

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۴

سلام به استاد بزرگ و دوستای عزیزم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۶

ستاره ی ما چطوره؟

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۷

سلام ستاره داشتم دنبال اسمت می گشتم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۰

معصومه. تو هم مثل من بیشتر از نوشته آدمها، دنبال اسمشون میگردی؟ 😉

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۵

ببخشید بیتا جان
آره حق با توه

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۶

من هربار باورشون میکنم اما انگار خیلی اونا منو باور ندارن

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۶

salam
az filaie sotiton vaghean mamnonam
kheili ds daram to bahsaton sherkat konam
chon vaghean az in k y adame ehsasatiam va digaran az ehsasatam soe estefade mikonan ranj mibaram

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۷

ye moghei bood ke ba derakhta o gola ke harf mizadam doostam behem mikhandidan ke engari ba ye adame zende harf mizani

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۷

زیر سایه ی استاد خوبه خوبه

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۸

برای من رویا پردازی از کودکی تا همین حالا گاهی ولی نه به شدت گذشته یک جور مکانیزم دفاعی بود برای این که از دنیای واقعی که داشتم در اون نفس می کشیدم وبه نوعی فقط زنده بودم فرار کنم و شاید به تعبیری رها بشم . می رفتم توی فکر و هر آن چه که دوست داشتم در دنیای واقعی من اتفاق بیفته را تصویر میکردم . مثلادر دنیای واقعی پدرم رو در کودکی از دست دادم این واقعه برای من خخخخخخخخخیلی درد داشت ولی امکان بروزش رو نداشتم گریه نمی کردم چون می خواستم قوی به نظر برسم و…
می رفتم توی دنیای خیالی و این طور تصور می کردم که خوب الان پدرم زنده است و ….
همه این کارای من باعث شد از یک زمانی به بعد به کل ارتباطم با دنیای واقعی خودم قطع بشه و دچار تصورات باطل حتی در مورد افراد واقعی زندگیم بشم .
نمی دونم اینائی که گفتم اصلا ربطی به روپردازی داشت یا نه 🙂

پاسخ
رها(اسفند) آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۹

سلام الان تازه خونه ازجمعیت زیاد خواهری و برادری و نوه ها empty شده . چقدر خوبه اینطوری جمع شدن کنار هم از راه دور ممنون استاد …

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۹

من بعضی از رویاهامو با تمتم وجودم باور دارم وووخیلی خوبه بعضی موقع ها از واقعیت فاصله گرفت و با رویاها زندگی کرد

پاسخ
abraham آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۰

سلام به صاحب خونه و مهمانها

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۱

سلام 🙂 خوش اومدی

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۰

بنظرم محمدرضا موضوع آرزوهای بچگی خودش خیلی جذاب و پر از حرفه بذاریمش برا اولین کافه بعداز امشب موافقی؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

راستش به دلیل سطح مالی خانواده و زندگی و اینها، رویای کودکی من این بود که یک زمانی سوار هواپیما بشم.
خیلی هم آرزو داشتم یک روز صبح، صبحانه رو در فرانکفورت بخورم، ناهار رو در هامبورگ و شام رو در هلند (اون موقع فقط اسم اینها رو بلد بودم)
این رویای 12 سالگی من بود اما خوب مجبور شدم 10 سال براش صبر کنم.
ضمناً زمانی که تدریس در 20 سالگی درآمد ساعتی 10 هزار تومان (خیلی پول بود) داشت، وقتی پیشنهاد کار در شرکت خارجی مطرح شد، حقوق ساعتی 350 تومان رو بدون تردید پذیرفتم.
چون فکر میکردم رویای 12 سالگی من باید تحقق پیدا کنه…

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۱

تا حالا به آناتومی صورتتون وقتی کلمه ی رویا رو به زبون میاری توجه کردی؟دیدین که صورتتون داره میخنده؟باور کن خیلی زیبا میشی چون بدنت سنگین نیست،روحت به پرواز در اومده.

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۲

آخه از ستاره خوشم می یاد با اینکه ندیمش

پاسخ
Setareh آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۰

معصومه جان ببخشید ،حالا ساعت 4:48 شنبه عصره
ببخشید که کامنت هات رو ندیدم،واقعا” عذر میخوام ،امیدوارم که ناراحت نشده باشی.
مرسی عزیزم از لطف و محبتت.

پاسخ
معصومه آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۲:۳۲

سلا م ستاره الان 5:58 صبح یکشنبه
اومده بودم کامنت رو درست و حسابی بخونم

ناراحت نشدم فهمیدم ندیدی -منم ندیدم که گفته بودی بندر عباسم .عزیزم هر وقت اومدی تهران قدمت رو چشم خودم بدون تعارف می گم

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۲

آره فاطمه جان منم باهات موافقم
خیلی موقعا رؤیاپردازی برای تسکین دردامونه

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۳

man yadame 12-13 sale ke boodam kheili motrebe mahatab roe shahram nazeri ro doost dashtam va albomesho kharidamo vaghti ahangsaze asaro esmesho didam ”keykhosro poornazeri dar alame roya ishoono ostade khodam mididam ta 12sale bad ba nabavariye tamam shodam shagerde ishoon 

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۳

استاد شعبانعلی.حقیقتش امشب میخواستم مهمون خاموش باشم اما اینقدر این جمع دوست داشتنی و صمیمیه که حیفم اومد حرف نزنم.من یه دهه ست که اونقدر رویاهای واقعی تو زندگیم داشتم که تمام تلاشم این بود تو مابقیه زندگیم با منطق حرکت کنم تا به تعادل برسم.

پاسخ
Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۴

سلام اقای مهندس
خوشحالم که امروز روز خوبی داشتین برعکس من چون رویای بچگیم با ازمونی که امروز دادم حسابی خراب شد راستی رویای بچگیم که نه نوجونیم این بود که یه روز به منم بگن خانم وکیل
خوشحالم که امشب توی این جمع دوستانه حضور دارم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۶

عاطی،
رویات چی بود که خراب شد؟

پاسخ
Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

دقیقا 6ماهه که تموم وقتمو گذاشته بودم برای ازمون وکالت امروز و با اینکه خیلی خوب پیش رفته بودم متاسفانه زمان کم اوردم و تقریبا 40 تا از سوالاتمو نرسیدم که درست جواب بدم بهرحال یکسال دیگه باید بگذره تا دوباره بتونم رویای داشتن یه دفتر وکالتو محقق کنم فقط افسوس زمانو میخورم که از دستش دادم یکسال خیلیه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۳

عاطی جان.
فکر کنم یک بار من و تو باید بشینیم برای این یکسال برنامه بریزیم که علاوه بر مرور مجدد درسها، چه کارای مفید دیگه ای میتونی انجام بدی که سالهای بعد، یک وکیل متمایز باشی. یک سال دیرتر و زودتر مهم نیست. متمایز بودن مهمه.
شاید من مشتری دائمیت بشم. اگه قبول کنی…

پاسخ
Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۹

من افتخار میکنم که شما رو داشته باشم چه به عنوان استاد یا دوست یا راهنما ولی اینی که گفتین دیکه راستی راستی برام یه رویاست که بتونم کاری براتون انجام بدم و البته چه رویای شیرین و دوست داشتنی
حرفتون خیلی حالمو عوض کرد ممنون ممنون ممنون

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۸

من جدی گفتم عاطی. تعارف هم بلد نیستم. این رو احتمالاً دیگه فهمیدی.

Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

منم جدی گفتم شما واقعا مایه افتخارید من همین که تو فضای مجازی با شما در ارتباطم برام یه سعادت بزرگه واگه یه روز بتونم اون دفتری رو که دوست دارم داشته باشم به گفته شما متمایز به اولین کسی که بگم شما هستین و تو این یکسالم ارتباطمو با شما قطع نمیکنم ولی خب باورش برام سخته که به رویام برسم چون هر سال شرایط پذیرش داره سختتر میشه

Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

راستی مهندس تا حالا بیستون و طاق بستان تشریف اوردین ؟از دوستایی که اینجان همشهری پیدا میشم؟اگه این طرفام بیاین افتخار میکنم میزبانتون باشم

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۶

اومدم و بازم دوست دارم بیام.
یه سوال جدی.
اگه سر بزنم اونجاها میتونی جمع و جورم کنی نشونم بدی اینجاها رو؟

Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۷

بله که میتونم شما بیا ما از خدا میخوایم ولی انگار از بچه ها کسی نبود کاش هرکی دوست داشت بگه اهل کدوم شهره

زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۴۲

عاطی جون منم کرمانشاهیم.خیلی خوشحال شدم همشهریتم.
استاد شما تشریف بیارید ما در خدمتتون هستیم.

fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۹

خوش به حال عاطی:)

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

فاطمه. تو چرا این رو میگی آخه؟

سلیم آبان ۲۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۸

مهندس این حرف درستتت خیلی حال داد

حامد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۴

الان رسما گیجم که راجه به چی حرف بزنم 😀
فعلا یه سلام گرم به محمد رضای پر انرژی
محمدرضا توی رویا پردازیمون انگار همش از خودمون نیست و خیلی تحت تاثیر آدمای دورمون و حتی فیلمایی که میبینیم
مثلا با دیدن سریال لای تو می رویای آدم این میشه که بشه متخصص بادی لنگ ویج که واقعا هم دوست داشتنیه و فوق العاده اما انگار فقط یه رویاس

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۶

سلام.
خوش اومدی حامد.
حرف رو قبول دارم که رویاهای ما رو خیلی وقتها اطرافیان ما می سازند. و واقعاً از این نظر متأسفم…

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

سلام و شب همگی بخیر
الان تو فرودگاهم و خیلی خسته اما ورود به این مهمونی دوستانه و بحث جذابش خستگیمو کم میکنه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

خوش اومدی آناهیتا

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

man royahamo bavar daram
ama hamishe az royaham zarbe khordam
va khodamo aziat kardam
hamishe onjori k fek mikoni niis ya nemishe
roya kheili vaghta khobe vas epishraft
ama bishtare vaghtaaa faghat vase man y tars sakhte
shyadam y del shokhiee alaki

پاسخ
ندا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۵

سلام 🙂

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۶

دنیای قشنگی که تو ذهنمون داریم و شاید نشه همشو ساخت ولی میشه یکمشو تو دنیای واقعیمون بیاریم … به نظرم محال نیست …

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۹

من راستش، خیلی وقتها با همون دنیا تو ذهنم زندگی میکنم و خیلی برام مهم نیست که به واقعیت تبدیل بشه یا نه

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۲

براتون پیش نیومده که با زندگی در دنیای ذهنی ، ارتباطتون باافراد واقعی زندگی رو تحت شعاع قرار بده؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۴

چرا شدیییییید.
من خیلی رابطه ها و دوستی ها رو به این دلیل از دست دادم.
فکر میکنم هزینه زندگی در رویا و تجربه مجازی لذتها همینه…

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۰

شیرین چه جوری رویا رو بیاریم تودنیای واقعی؟؟

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۶

حرف ستاره خيلي جالب بود
اگه باور كنيم رويا به اندازه ي همين گفتنش پر از لبخند واحساس سبكي و حال خوشه

پاسخ
abraham آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۷

رویاها ممکنه تاریخ انقضا داشته باشن؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۹

من فکر میکنم آره. تو چی فکر میکنی؟

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

رویاهامون تاریخ انقضا دارن.سن-موقعیت سیاسی اقتصادی سیاسی جغرافیایی شغلی همه وهمه تو رویاهامون تاثیر میذاره

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۶

به نظر من بعضی از رویاها تاریخ انقضا دارند اما بعضی هاشون هم نه!

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۷

من یه زمانی دوست داشتم کامپیوتر داشته باشم الان جلو رومه نمیدونم چرا خندم گرفته از این ارزوم

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۸

من کامپیوتر داشتم دوست داشتم لپ تاپ داشته باشم الان جلومه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۶

من خوشحالم به خاطر اینکه تو الان لپ تاپ جلوته و راحت تر از در خونه من میای تو (کامپیوتر یک کوچولو بزرگه)

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۵

من که بی اجازه اومدم خونه مجازیت (منظورم مهمونی امشب نیست)

اما شما با روی خوش ازم استقبال کردید، خونتو خیلی دوست دارم پر از علم و صفاست

یکی از رویا هام اینکه بتونم در بهتر کردن خونت بهت کمک کنم
آخه من برنامه نیسی می کنم – اما فعلا تازه رفتم سر کار تجربه زیادی ندارم

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۷

آرزویی کنید که صادقانه می خواهید، نه آنچه که فکر می کنید شاید بتوان بدست آورد
دوستان کیا تجربه دارند این حرف درسته ؟

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۷

سلام عرض میشه.اینجا چقدر خوب شده.خوشحالم الان اینجام.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۰

سلام زهره. چه خوبه که اومدی به جمع ما.

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۸

خوبه محمدرضا که به رویای کودکیت رسیدی… اما من همیشه حتی الان در این سن شبها با رویاهایم میخوابم… دوستشون دارم چون هرجوری بخوام میسازمشون چون منو از واقعیات سخت بیرونی برای ساعتی دور میکنند

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۸

سلام محمدرضا و دوستای عزیز
شب خوش
راستی من فردا امتحان ژنتیک میانترم دارم ولی مگه کافه میذاره؟ ماهم بیایم تو مهندس؟ دم در سرده!!!!!!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۰

بیا تو عزیز من.
سواد ژنتیک تو با این دو ساعت تکون نمیخوره. قول میدم!

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۰

ama ye tori shodam engar royaham tamoom shodan 🙁

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۲

ولی بعضی موقع از این که واقعی نیستن و وفتی چشمات و باز می کنی اونارو نمی بینی کلافه میشی…

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

آخه شیرین.
من خیلی وقتها دقت کردم، ما از مرور کردن خاطرات شیرینمون لذتی میبریم که گاه در زمان تجربه نمی بردیم.
اینه که خودم رو اینطوری قانع میکنم.

پاسخ
حامد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

آره یه کیف عجیبی هست تو مرور خاطراتمون اینقدی که دائم من تلاش میکردم تکرارش کنم غافل از اینکه اون تجربه ی شیرین خیلی چیزای دیگه ایم دورش بوده

پاسخ
abraham آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۲

بله اگه رویا از یک تاریخی بگذره و به واقعیت تبدبل نشه ….دیگه

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۲

man ghabool daram harfeto masoome jan  

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

اين روزها به خاطر حرف معصومه از آرزو كردن ميترسم
وخودم هم احساس خوبي نسبت به اين موضع ندارم
آدم بدون آرزو وهدف اصلا يعني چي ؟
همه چيز بي معني ميشه
هرچند بين آرزو ورويا وهدف يه تفاوتهايي هم هست
شما نظرتون چيه ؟

پاسخ
النا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

سلام…چه خبره اینجا….
من چی؟؟؟؟
منم بیام؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 😉

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

دیر اومدی النا ولی بیا

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

معصومه جان من گاهی امتحان کردم و در مورد مسیل کوچیک بهش رسیدم….

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

استاد ایمیل هاتونم میخونید احیانا؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۴

آره فاطمه جان. چرا که نه.

پاسخ
شیما آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۳

سلام
منم اومدم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۴

سلام شیما. خوش اومدی

پاسخ
مرتضی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۴

سلام محمدرضا
شب بخیر

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۵

سلام مرتضی جان.
خوش اومدی به خونه ما.

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۴

چشم محمدرضا جان
دیگه به قول استادمون ” جینتیک ” تعطییییل تا 12

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۵

هیچ کس قدرت خراب کردن رویاهات رو نداره ،چون رویا زندگی توه،تو خودت باعث به وجود اومدنش شدی،خودت بهش پر و بال دادی که بزرگ شه،هر جوری که دوست داشتی ساختیش.

رویا هم مثل همه چیز هدف میخواد و هدفش آرزوه.
ممکنه به آرزوت نرسی اما چون طراح رویات خودت بودی ،کسی ازت نمیگیره

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۵

یکی از رویاهای من ارامش و نجنگیدن با زندگیه ..این که بتونم بدون دغدغه بدون هیچ مسئله ای بشینم تو طبیعت و لذت ببرم از اطرافم … ولی می دونم حتی یک ساعتم تو زندگی نیست که هیچ مشکلی نباشه که بخوای بهش فکر کنی

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۵

زهراي عزيز كه فردا ميانترم ژنتيك داري
يه سوال ؟اينكه دانشجوي ارشدي يا كارشناسي؟
منم درگير درس بودم اما اين دو ساعت ترجيح دادم با محمدرضا حال خوب داشته باشم تا بعد با انرژي شروع كنم به خوندن

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

سمانه تو هم «حال» رو به همون معنایی که من به کار میبرم به کار میبری؟
تو هم فکر میکنی حاصل همه این همه تلاش و تقلاو زندگی، قراره ساعاتی با «حال» خوب باشه؟

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

رها جان چقدر زیبا نوشتی ،یاد آرزوهای خودم افتادم

پاسخ
Marzie.D آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۶

سلام استاد خسته نباشید، منم رسیدم

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۶

سلام به همگی شرمنده دیر اومدم امشب با اجازتون یه مهمون دیگه هم با خودم آوردم دوستم مرضیه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

سارا خوش اومدی.
خوب کردی مهمون هم آوردی.
امیدوارم مرضیه هم مهمون همیشگی این خونه کوچیک بشه

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۲

حتما آقای شعبانعلی، من این چند روز خیلی نتونستم به سایت سر بزنم و کامنت بچه ها رو بخونم پس امشب سعی میکنم بیشتر شنونده صحبت دوستان باشم. موضوع جالبی و واسه بحث انتخاب کردید

پاسخ
abraham آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۶

محمد رضا رویا باید به حقیقت برسه یا واقعیت.کدومش بهتره

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

من همیشه منتظرم رویام به حقیقت برسه
اما به واقعیت میرسه.

باز منتظر میمونم برای رویای بعدیم که به حقیقت برسه.
اما به واقعیت میرسه.
باز…

پاسخ
شیما آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۹

من نفهمیدم به حقیقت رسیدن رویا یعنی چی؟

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۱

با اجازه من یک چیزی بگویم البته اگه صدا به صدا می رسه:

واقعيت عبارت است از آنچه هست ؛ حقيقت عبارت است از آنچه بايد باشد اما واقعيت و حقيقت چه نسبتي با هم دارند ؟ آيا هر واقعيتي حقيقت است ؟‌ و آيا هر حقيقتي واقعيت پيدا مي كند ؟ پاسخ منفي است نسبت ميان حقيقت و واقعيت چنين است كه برخي از واقعيتها حقيقت اند

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۶

من اون هفته ی ایمیل زدم حس کردم جواب میدین اما نیومد
نکنه رویا بوده!
نه میذاریمیش جز آروزهای بچگی هامون(آیکون مهمونی که هم میخاد از موضوع پرت نشه هم تو ذهنش یه سوالی وول میخوره)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

فاطمه یکی از شلوغ ترین هفته های زندگیم بوده. چشم. نگاه میکنم.

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

ostd shabanalie
mahbob
man taze b jameton omadam
omidvaram nazarid ehsase gharibi bokonam mamanonam

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۳

زهره جان.
من خودم مواظبتم.
بیا بشین کنار خودم.

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

y donyaaaaaaaaaaaaa mamnonam
man k royaye hamishegiee zendegim in bode y eshghe vagheay dashte basham k onam hamishe shegham basheee o tanham nazaree ta b hal behesh naresidam hmishe delam shekasteee
ba dele sekaste mishe baz roya dasht????
man k dige vasam sakhtee
tars daram az royaham

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۵

دل شکسته، کمک میکنه واقعی تر فکر کنیم و رویاهای بهتر و بزرگتر و شدنی تری خلق کنیم.
نظر من اینه حداقل زهره.

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۱

aree doros migid…ama dele shekastee tarso misheee
az hame chi mitarse hata royahash k zamani vasash jazabo ghahsango dast yaftani bode
alan azin k y bar dige b on roya fek koneo nashe mitarse

فایزه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

سلام بالاخره منم به مهمونی رسیدم.
از هشت سال قبل ارزو داشتم یه روزی دانشمند بشم یه دانشمند بزرگ که علمو متحول کنم شبیه انیشتین و از اون موقع براش تلاش میکنم.زیاد کتاب خوندم و خلاصه هنوزم براش ارزش قایلم و فراموشش نکردم هرچنددیگه اونقدر پررنگ نیست.تاحالا شفق قطبی دیدی؟خیلی باشکوهه یه رویاهامم اینه که بتونم شفق قطبیو از نزدیک ببینم.بنظرم رویاها واقعا تاریخ انقضا دارن رویاها میتونن تغییر هویت بدن و وقتی به چنگشون اوردی بفهمی خیلی وقته عوض شدن

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۲

فائزه.
خوش اومدی. سلام.
ممنونم که اومدی.
منم مثل تو فکر میکنم (در مورد جملات آخرت)

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۷

دقیقااااااا استاد موافقم…. البته من به اونا نمی کم رویا خاطراتی که هرچی کهنه تر میشن عین شراب کهنه بیشتر ادما مست می کنن …. خییییلی خوبن

پاسخ
مرتضی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

من امشب اولین باره که تو این مهمونی هستم
من آرزو دارم کسی روپیدا کنم که وقتی بامن طرف میشه منو به اندازه بودنهام دوست داشته باشه نه به اندازه داشتنهام
کاش اونروز زودتر برسه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۱

چقدر آرزوی سختیه.
من تو زندگیم چند بار فکر کردم چنین کسی رو پیدا کردم.
اما تنها موندم.
یک بار هم چنین کسی پیدا شده بود،
اما اون موقع من اونقدر درگیر داشتن هام بودم که ندیدمش و نگه نداشتمش.
این بزرگترین اشتباه زندگی من بود. کاش کسی میفهمید دارم چی میگم…

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۳

میدونی محمد رضا از چی حسرم میگیره بیشتر ؟
اینکه تو میتونی جبران کنی اما نمیخوای !
من پیشنهاد میدم اهنگ های داریوش رو خیلی گوش کنی
یه اهنگشو گذاشتم شاید خوشت اومد .
هم متنشه هم اهنگشه دانلود کن واقعا قشنگه .
http://www.iransong.com/song/11661.htm

پاسخ
رها معتمد آذر ۸, ۱۳۹۲ - ۰:۳۶

آخ گفتی آقا سهیل
دقیقا این همون چیزیه که وقتی استاد از این تجربه‌شون حرف میزنن تو سر من زنگ میزنه و میخوام همین جمله رو بگم. بگم که راه جبران بازه! شاید ساده نباشه ولی هست. تو که این همه کار بزرگ کردی، نشستی و در مقابل این کار نه چندان غول زانو زدی. بابا…..!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟1

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

منم گشتم پیدانشد نگردید پیدانمیشه….

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

salam shabetun bekhir. khubi mohamad reza? man alan residam. fekr ta in 99 didagho bekhunam 12 shodeh:)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۰

آره دیگه. این مشکل مهمونیه که دیر میاد.

پاسخ
سیما ولی زاده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

سلام،
من هم دارم بحث را دنبال می کنم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۹

چه خوب که اعلام حضور کردی سیما جان.

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

این خونه شاید کوچیک باشه ،اما قلب صاحب خونه اش اونقدر بزرگه که این همه مهمون رو راه داده به خونش

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۹

ستاره. تو وظیفه شرعی و قانونیت اینه که به من روحیه بدی. آره؟ 😉

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۳

بله ه ه ه ه ه ه
البته شما نیازی ندارین ،چون ما همه ی انرژیمون از شماست

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۸

محمدرضا و ابراهام میشه این حقیقت و واقعیت رو فرقش رو برام بگید؟
یکم گیج شدم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۰

از آبراهام بپرس فاطمه من سرم خیلی شلوغ شده یهو.
باید یک مقدار پذیرایی کنم!

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۷

فاطمه جان واقعیت اون چیزیه که الان وجود داره،الان هست. ولی ممکنه حقیقت نداشته باشه دروغ باشه.

پاسخ
Marzie.D آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۹

من بدوم رویا شدم، خیلی غصه میخورم که چرا این بلا سرم اومده
آره غصه میخورم چون آدم با رویاهاش زنده است.
من باید چیکار کنم. خواهش میکنم کمکم کنید

پاسخ
فایزه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۲

اره بدون رویا بودن رنج اوره اما زندگیو مختل نمیکنه شاید رویای یکی هم بدون رویا بودن باشه اما برای پیدا کردن رویا بنظرم بزرگ فکرکردن خیلی کمک میکنه چندوقت پیش ارزو میکردم یه روز خیلی پولدار بشم دیشب بالاخره فایل رادیو مذاکره13راگوش دادم /راستی محمدرضا صدای اقای شهریاری خیلی کم بود و نمیشد توی اتوبوس گوش کنم فایلو دفعه بعد یه کم کیفیتو ببربالا/و به عمق ارزوم فکرکردم با پول قراره چکنم؟
خیلی چیزا کیس خوبین برای رویا شدن مثلا مسافرتهای به ظاهر غیر ممکن و یا یه چیز باحال مثل اینکه بتونی در لحظه زندگی کنی یا اینکه به بقیه در تحقق رویاشون کمک کنی

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۹

من نمی فهمم حرفتونو استاد….. میشه بیشتر توضیح بدید ؟؟

من همیشه منتظرم رویام به حقیقت برسه
اما به واقعیت میرسه.

باز منتظر میمونم برای رویای بعدیم که به حقیقت برسه.
اما به واقعیت میرسه.
باز…

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۵

شیرین.

حقیقت اون چیزیه که تو منتظرشی
اما واقعیت وقتیه که رویاهات، با سوهان محیط و شرایط و امکانات، صیقل میخوره و کمی گوشه هاش از حالت تیز در می آد و باید بپذیری که بخشی از رویات رو به جای تمام رویات قبول کنی.

پاسخ
شهرزاد آذر ۱۱, ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۱

تعبیر خیلی زیبایی بود … “واقعیت وقتیه که رویاهات، با سوهان محیط و شرایط و امکانات، صیقل میخوره و کمی گوشه هاش از حالت تیز در می آد و باید بپذیری که بخشی از رویات رو به جای تمام رویات قبول کنی.” ممنون. باهاتون موافقم…

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۸:۵۹

salam shabetun bekhir. khubi mohamad reza? man alan residam. fekr ta in 100 didagho bekhunam 12 shodeh:)

پاسخ
رها آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۰

یه زمانی رویای من این بود که مادر6 تا فرزند باشم ولی الان میگم چه حماقت محضیه. یه رویای دیگه ام این بود که تک فرزند باشم که کلا محاله با6خواهر و 5 برادر…
رویاهای الانم قبولی ارشد دانشگاه صنعتی شریف،ایجاد یک موسسه زبان در پایین شهر شهرم که واقعا میدونم که چقدر تو پرداخت هزینه ها مشکل دارند. استاد شبانعلی به نظر شما رویاها شخصیت آدمها رو نشون میده؟هررویایی برای خودش قابل احترامه ؟نه…

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

رها امیدوارم به آرزوهات برسی

پاسخ
رها(اسفند) آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

مرسی مهتاب جون

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۰

نمیدونم چرا یه لحظه غرق رویاهام شدم ولی گیج شدم که الان کدومو دلم میخواد…. دلم تنگ شد …

پاسخ
الف آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۰

سلام شب بخیر

من هنوز به رویاهام نرسیدم ولی امیدوارم.

در مورد صداقت کسی پیدا می شه بگه من صادق یا یکرنگ نیستم؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۱

کجا بودی تو ای الف عزیز؟

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۴

سلام
اره من گاهی صادق نبودم باخودم با دوستانم ، با خدا ،با همسرم و….

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۱

بنظر من رویا هرچقدرم بزرگ باشه ولی نتونیم بهش برسیم،بازم خوبه.حداقل اینه که آدمو مجبور به تلاش میکنه و باعث انگیزه میشه.باعث میشه آدم یه قدم روبه جلو برداره.

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۱

من نمیخوام در مورد جذب و اینجور چیزا حرف بزنم ولی به این حرف امام علی ایمان دارم :
مراقب افکارت باش که گفتارت می شود . مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود . مراقب رفتارت باش که عادتت می شود .

مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود . مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود .
رو همین حساب به نظرم اگه رویا و رویاپردازی خیلی جالب و شیرینم باشه ولی باید کنترل شده باشه

پاسخ
حامد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۱

محمدرضاا من تو چیزایی که تجربه کردم انگار فقط کتاب که میتونه آروم خیلی آروم آدمو ببره سمت چیزایی که رویای خود آدمن کم کم میبنی از یه جایی شروع میکنی میرسی به یه جای جدیدی به یه جایی که خودت ساختی نه بقیه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

کتاب معجزه میکنه حامد.
بهتر از یک شراب خوب.

چون هر دو رو امتحان کردم با اطمینان میگم!!!!

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۳

با اجازه من جواب بدم… حقیقت یک چیز ذهنی که ما برای ملموس کردن آن سعی میکنیم به واقعیت عینی تبدیلش کنیم.. البته نظر منه…

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۳

روزگار هرچقدر ظالم و بی رحم باشه ولی برای هممون داره میگذره.خوب یا بد داره میره تا عمرمون تموم شه.اگر از شادی های کوچیکی که توزندگی داریم لذت نبریم یا اینکه نهایت استفاده رو ازشادی های کوچیک داشته باشیم درهرصورت قافله عمر داره میره.حالا تصمیم باخودمونه…

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

سمانه جونم پزشکی میخونم ژنتیک علوم پایه اس

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۸

خوب پس یک دوست دکتر هم پیدا کردیم بالاخره.
خوبه زهرا. جایی لازم شد پز تو رو میدیم.

پاسخ
سارا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

سلام به صاحبخونه و همه ی مهمون ها . شب همگی خوش.
رویاهام به من انرژی و امید میدن بهم جهت میدن .یه جور نیرو یه محرکه . نمی تونم زندگی بدون آرزو و رویا رو تصور کنم .
اما از زندگی در رویا(خیال پردازی بیهوده) به جای زندگی در دنیای واقعی و لحظه حال بیزارم .
راستی می تونم پیشنهاد بدم در مورد زیستن در لحظه حال به جای فرو رفتن در خیالات بیهوده و رویا پردازی (همون اتلاف وقت) هم صحبت کنیم.

پاسخ
فایزه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

چقدر شلوغه اینجا محمدرضا کاش اینجا همش اتومات آپ میشد نمیشد یه چت روم بذاری برا این کافه؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۷

فائزه دیدی که. یکی از بچه ها گفته برام انجام میده.
اما باید وقت کنم هماهنگ کنم.
حتماً تو این هفته انجام میدم.
قول میدم به خدا.

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۴

فك ميكنم اينطورباشه
حال خوب احسن الحال يعني همه ي زندگي آدم
اگه حاله خوب نباشه هيچي معني نداره

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۵

هنوز داری سلام تعارف میکنی؟! 53تا مهمون اومدن بخاطر خوب بودن و بزرگ بودن صاحب خونه ای که بزرگتر از سنشه

آبراهام کجایی یه سوال انداختین با محمدرضا تو ذهنه من

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

من یه جا جوابشو نوشتم الان فاطمه. اما اگه میتونی پیداش کن!

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

منم یه جواب دادم بهش ولی استاد نمیدونم چقد درسته

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۴

من موافق تو هستم آناهیتا

پاسخ
حامد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

مرتضی میشه بیشتر بگی که منظورت از “بودن ها” چیه؟

پاسخ
abraham آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

در دنیا برای همه 1 حقیقت وجود داره.ولی به تعداد آدمها واقعیت وجود داره.پس رویاها به واقعیت برسند بهتره

پاسخ
فایزه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۰

شما فلسفه میخونی؟؟؟؟
یه جکه میگه فیلسوفا میگن:حتی اگه خدا روبه روی ادم وایساده باشه و بگه این راه راسته بازم ادما گمراه میشن چون دست راست خدا دست راست ادما میشه

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

استاد چه رؤیای فوق العاده ای دارید…
از صمیم قلب آرزو میکنم تحققشو ببینم

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۶

با تاخیر35 دقیقه ای. سلام محمدرضای عزیز و دوستان عزیز
کامنتارو سریع یه مرور کردم. رویای بچگی برای من هم موضوع جذابیه. محمدرضا به نظرت ارتباطی بین رویای بچگی مون و زندگی حال حاضرمون وجود داره؟

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۷

بچچه ها چرا هرچی خوبه زود تموم میشه ؟؟؟
منظورم همین رویاهامونه اگه بخوابیم تموم میشه اگه وسط روز باشه یه کاری پیش میاد که باید تمومش کنیم

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۷

مرضیه جان به نظرم باید رویا را خودت برای خودت ایجاد کنی… گاهی آنچه در آینده برات اتفاق خواهد افتاد بصورت یک رویا از ذهنت بارها عبور میکنه..

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۸

یافتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۵

یورکاااااا!

پاسخ
abraham آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

آیا باواقعیت میشه به حقیقت رسید؟

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۰

اوه اوه اوه مهندس!؟
پارتی بازی ممنوووع
چرا بالای خونه واسه مسعود؟
هر کی زودتر بیاد
والا!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۴

زهرا. تو که کنار من نشستی شلوغ نکن!

پاسخ
fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۰

سلام
بالاخره سعادت نصیب ماشدتاسروقت به این مهمونی خودمونی و دسته جمعی بیایم.
خیلی هیجان انگیز که هرکی یه جای این دنیاست و کیلومترها باهم فاصله داریم اما وقتی میایم به کافه انلاین اصلا این فاصله ها احساس نمیشه .
یه سوال:اگه یه شب همه حضورا مهمون شما باشیم جابرای همه هست؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۳

فاطمه و فهیمه عزیز. سر وقت نیومدید و دیر رسیدید!
اما من این بالا براتون جا دارم!

من آرزومه که یه بار کنار همه شماها باشم.
به نظرم به زودی هم میتونیم این کار رو بکنیم.
دنبال فرصتش میگردم.

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۷

وای خدای من ! فکرکنم یکی از رویاهام داره تبدیل به واقعیت میشه.میتونیم هممون ازنزدیک مهمون محمدرضای عزیز باشیم

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۸

اااااااااااااااااااااااا قبول نیست
اون وقت مهمونی میشه برای بچه های تهران و حومه که نزدیکن.
ماها آدم نیستیم؟دل نداریم؟

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۲

من به یکی از رویاهام رسیدم
امروز با خودم فکر می کردم کاش همه این دوستا نو رو یکبار از نزدیک می دیدم مخصوصا ستاره رو

ستاره اگه همچین اتفاقی افتاد بیا بینم روی ماهتو مادر جان

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

مرسی معصومه جان
میترسم منو ببینی تو ذوقت بخوره.
فکر نکنم هیچ وقت این رویای من به حقیقت بپیونده،چون من خیلی دورم خیلی ی ی ی ی

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۴

کجایی عزیزم – مطمئنم که تو ذوقم نمی خوره من حس قوییه دارم با کسی به راحتی دوست نمی شم اما تو رو دوست دارم نوشته هاتو دوست دارم
ستاره صادقانه می نویسی

Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۳

از لطفت خیلی ممنونم عزیزم
واقعا” از بودن در کنارتون لذت میبرم حتی تو دنیای مجازی ،دیگه واقعیت که جای خودش رو داره.
من ساکن بندرعباسم،برای همین میگم دورم

fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

ماخیلی زود اومدیم.رومون نشد بیایمتو.پشت در منتظر بودیم تا همه بیان.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

آخیییی.
من خیلی شرمندم.
خونه کوچولو مشکلات اینطوری هم که داره.
ایشالا با هم پول میگذاریم یک ویلای بزرگ میگیریم.

پاسخ
fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

ایشالا ایشالا…
فقط باید 1000 متری باشه تا جا شیم…

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۸

شماها کدوم شهر زندگی میکنین فهیمه و فاطمه؟

fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۵

چی شد که این سوال رو پرسیدین؟
زیر سایه شما
ازتهران به سمت غرب ایران در اتوبان تهران-همدان که حرکت کنید190 کیلومتر مونده برسین به مقصد ما اونجاییم.(پشت کوه_شهرشهیدپرور غَرق اباد)

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۶

من دوست دارم بدونم اونایی که خونه من میان، خونه خودشون کجاست.
تازه خونه شماها رو جزو خونه های خودم میدونم و همیشه خیالم راحته که هر جای ایران برم، یک خونه دارم!

fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۳

ما مشتاقانه منتظر شما اییم
همیشه تو خونمون حرف شماست
ازماه رمضون که با شما اشنا شدیم خیلی نمی گذره ولی شمارو به اندازه صمیمی ترین افراد خانوادمون دوست داریم.

سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۱

ممنون زهرا جان چون منم دارم واسه ژنتيك پزشكي ارشد خودمو آماده ميكنم
شايد ما هم مايه ي مباهات استاد بشيم يه روز :دي

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۲

سمانه. من دوستت دارم. همینطوری هم مغرورم که مهمون خونه منی.

پاسخ
النا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۱

چون دیر اومدم نمیتونم بیام تو بحث…راستش درسم دارم….فقط این نوشته رو میذارم براتون که وقتی تو خیال کسی که بودم برای دلم نوشتم،برای اون….برای نبودنش کنارم:
زمانی که می آیی
دیگر فکرم از برای من نیست
هوای نمناک خاطراتت
مرا تا دوردست ها می برد
تصویر زیبای لبخندت
سکوت افکار من است
سکوتی که در نبودنت
به مانند…..
هیاهویی ازلبخندهاست

شبتون ناز.

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۳

elena jon vaghean ghashang bod…shereto man mifahmam

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۲

پس با این حساب رویاها هیچ وقت به حقیقت نمیرسه … ولی به واقعیت رسیدنش هم خیلی خووبه…. حداقل شاید یکم از ریخت و قیافه بیافته ولی بازم خوبه
ولی نمیدونم چرا رویاها تا وقتی رویان لذت بخش ترن…وقتی میان بیرون دیگه جذابیت ندارن و باید رفت دنبال یه رویای دیگه :دی

پاسخ
علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۲

سلام استاد
شب خوش قسمت دل نوشته ها منتظر بودم اینجا پیداتون کردیم
اگه اجازه بدید منم وارد بحث شم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۲

سلام. کجایی علیرضا. یک مدته کم سر میزنی خونه من.

دلخور میشم ازت!

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۲

شده رویای چیزی و در سر داشته باشید که بدونید تقریبا رسیدن بهش غیر ممکنه؟ چه باید کرد؟

پاسخ
حسن آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۳

سلام به دوستان
به نظز من رویا باید به هدف خیلی نزدیک باشه وگرنه رویا بدرد نمی خوره(مثل زهر می مونه)

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۴

هئییییییی
محمد جان
پزشکی نگو بلا بگو
یه زمانی” رویا ” شو داشتیم
الان اما خفتمونو گرفته هی ما میگیم ول کن ول نمیکنه!
آخه اینم ” رویا” بود ما داشتیم!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۱

به هر حال من میخوام پز تو رو بدم زهرا.
به هیچی هم کاری ندارم.
میگم دوست صمیمی منه!
اینم کامنت هاش تو سایتم!

باشه؟

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۵

همیشه دلم می خواست نظرتون راجب مثبت اندیشی و هر طوری فکر کنی همون می شه بپرسم ، اما می گفتم یه روزی بپرسم که سر حال باشه نظر به درویش بینوا کنه
خواهش میکنم .میخوام نظر یک آدم موفق بدونم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

خیلی بهش اعتقاد دارم. به شرطی که مانع تلاش نشه.
من همیشه به اون جمله ای که از حضرت عیسی نقل میشه باور داشته ام:

چاله را بکنید – حتی اگر در بیابان – باران خواهد آمد!

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۵

بابا این خیلی نامردیه یه نفر(شما)به چند نفر؟به این همه آدم؟گناه داری به خدا محمدرضا
.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۹

من راضیم زهره. فقط یک دقیقه کامپیوتر هنگ کرده بود مردم و زنده شدم.
مثل اینه که مهمون داشته باشی زلزله بیاد!

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۲

انصافا میزبان خوبی هستی چون کسی متوجه زلزله نشد.هیاهو خیلی زیاد بود کسی احساسش نکرد.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۵

جالب شد خیلی جالب شد چطوری میخایم هممون یه جا کناره هم باشیم؟ ینی همه ی 61نفرمون؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پاسخ
مرضیه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۷

سلام

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۸

آقا من همین پایین میشنیم بالا رو نخاستیم بالا جای بزرگانه((:

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۹

سمانه جون این روزا پزشکی مایه سرافکندگی نباشه مایه ی مباهاتم نیست مهندس شوخی می فرماین
ایشالام که هم شما ارشد قبول شی هم ما علوم پایه رو رد کنیم

پاسخ
الف آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۹

امشب انرژیتون بیشتره.معمولا بعد از همایش ها حالتون بهتر
می شه. پس حال واقعا موثره..

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۸

وای.
یک لحظه کامپیوترم هنگ کرد. بدبخت شدم تا درست شد.

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۰

من هم شما رو دوست دارم
وهر انساني براي دوست داشتن هاي خود تلاش ميكند دوست داشتن هايي براي بودن نه دوست داشتن هايي براي داشتن !
من براي بودن شما رو دوست دارم نه براي داشتن
وبا شناختي كه ازشما دارم ميدونم كه شمام همين طور فكر ميكنيد .

پاسخ
الناز آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۱

سلام خسته نباشید.
من دنیای رویا پردازی رو سپید و روشن میبینم بخاطر همین دوسش دارم ولی دنیای واقعی سیاه و تاریک.

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۲

زهره جون من گاهی اوونقدر غرق رویاهام میشم که از کارای ضروریمم میمونم خیلی حالت بدیه
دیگه نمیشه خودتو بکشی بیرون!!!
حرفتو زیاد قبول ندارم

پاسخ
حسن آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۵

استاد سایت مشکل داره ؟ یاcommento حذف کردی؟

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۵

من گاها تو رویاهام یه جمله قشنگی میاد تو ذهنم یا یه ایده واسه نوشتن و همون زمان سریع چشمامو باز میکنم به واقعیت میام و اونا رو مینویسم…. مثلا اون دست نوشته ها که بعضیهاشو خوندی محمد رضا زمانی که داره خوابم میبره و تو رویاهام غرق میشم با جملات واضح از ذهنم عبور میکنن که بعضی وقتا سریع نصف شب بلند میشم و شروع به نوشتنشون میکنم… چون میترسم اگه خوابم ببره از ذهنم فرار کنن…

پاسخ
معصومه1 آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۶

سلام منم مثل هميشه يه گوشه اروم نشتم و گوش مي كنم.

پاسخ
حامد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۷

راستی محمدرضا حالا که اینجایی یه تشکر درست و حسابی باید بکنم راجه به شرطی شدن توی مطالعه
بالاخره ازش جواب گرفتم الان مدتیه رو ساعت 10 تا 12 شب شرطی شدم کتاب بخونم و واقعا رضایت بخشه
البته الان به صورت شرطی شده اومدم کافه 😀
با تشکر از پاولف محمدرضا و خودم 😀

پاسخ
رها(اسفند) آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۷

رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟
شب همگی خوش

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

شبت خوش عزیزم
چون سر محمد رضا شلوغه من شما رو بدرقه می کنم

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۸

کامنتها چی شد؟ مورد داشتن؟
محمدرضا جان کجایی؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۷

نه بابا.
مورد چیه فاطمه.
یک مشکل کوچیک تو کامپیوتر من بود که رفع شد.

پاسخ
رضا ج آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۸

سلام .خواستم خواننده باشم وبس اما نتونستم دیدم موضوع واقعا جذابه بعدشم حمعیت خانمای فعال داره زیاد میشه.
رویا هایی اشتم که بعد به ارزو تبدیل شدن والان داره به واقعیت تبدیل میشه .یکی از ارزوهام الان تبدیل شدن به سخنران انگیزشیه .رویای زندگی تو یه جزیره تنها با تمام مکانات و الان نیز دارم

پاسخ
الناز آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۲۸

shabanali.com چه میکنه!!!!!!پس از مدتها احساس میکنم جایی برا حرف زدن هست و شکستن سکوت .

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

الناز.
خوشحالم که اینجا می بینمت. کامنت هات رو همیشه میخونم. اما اینجا خوب زنده تر محسوب میشه.

پاسخ
رضا ج آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

ماشالله انقد فعالیت زیاده سایت مشکل پیدا کرده ؟؟ واسه شما هم همین طوره؟؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

آره رضا. اما الان درست شد.

پاسخ
فایزه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

بچه ها خیلی شلوغ شده نه؟؟؟ولی بازم مجلس بسی گرم و پرشوراست.اقا از بین شما ها کسی کتاب “زندگی نزیسته ات را زیست کن “را خونده؟من قرار بود تابستون بخونمش اما نشد حالا دوباره یادش افتادم اسم کتاب خودش یه رویاس نه؟
یه دورانی که از این کتابای روانشناسی میخوندم خیلی حواسم به رویاها و افکارم بود اما این روزها دیگه وقتشو ندارم البته بنظرم هدف از رویا خیلی مهمتره

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۰

محمد جان
انصافا یه رفلکسی چیزی بده عزیزم
دیر تایید میکنین ها

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۵

ببین زهرا. کامپیوترم هنگ کرده بودم به خدا.

پاسخ
zohre آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۲

vaghean az kenare shoma bacheha bodano az harfaton lezat bordam
bkhosos nazarateee
shoma ostad
ishalaa betonam bishtar to jameton bashamooo
agee shoma ghabel bedonid
y bar hozoriii khedmat beresam
bazam mamanonam
shabeton bekheir
shabe shikiiii dashte bashid

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۴

شب خوش. ممنون که اومدی.

پاسخ
احمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۲

سلام شب به خیر
با کسب اجازه از مهندس .یاد یه رویای قدیمی افتادم یه رویای نوجوانی ما دهه ی 50 ای یا، بازی در کنار مارادونا یا دیدن او از نزدیک بود. وای که چقدر همه مون دیوونه اش بودیم نمی دونم از نسل ما کسی اینجا هست؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۳

من خودم پیش توام احمدرضا!

پاسخ
احمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۷

نه بابا! مهندس جدی شما هم ؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۸

آره عزیزم. من هم!

پاسخ
احمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

شرمنده مهندس این مدلی بحث کردن خیلی ستمه بابا یه فکر اساسی بکن معلوم نیست کی کی میاد تو؟ در میره؟ میشینه؟و…

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۴

داره مثل مجلس ترحیم میشه احمدرضا! فقط شاده!

anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۸

منم از دهه 50 ها حاضرررررر

پاسخ
rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۳

salam be hame doostan va ostade aziz
shayad bavaretoon nashe vali man alan az khab paridam yadam oomad ke emshab mehmoonye

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۸

رسول کجایی تو عزیز من!

پاسخ
رضا ج آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۳

:سمانه تعبیر جالبیو بیان کردی برای بودن وداشتن منو خیلی به فکر فرو برد

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۴

محمدرضا جان سيستم ما كم آورد چه برسه به سيستم شما !
كلمات منفي حس خوبي به آدم نميدن (بدبخت شدم تا درست شد!؟)
خيلي خوشحالم
كه امشب همه روبه راهيم (حال )همه خوبه انگار

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۲

آره. حال من که خوبه. حال شماها رو نمیدونم.
اون پایین که تو نشستی سمانه، امکانات پذیرایی هست؟

پاسخ
بهرنگ آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۵

سلام… من ترجیح میدم کمی ساکت بشینم و بخونم. موضوع یکم برای من سنگینه.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

بهرنگ.
مدتهاست دلم هوای دیدنت رو کرده.
کاش بتونیم همدیگر رو ببینیم در دنیای واقعی. کجایی تو؟

پاسخ
بهرنگ آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۳

اتفاقا من هم همینطور. دیروز می خواستم بی هوا بیام بهار شاید هم رو ببینیم. ولی گفتم شاید دیگه اونجا نباشی.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۰

یک اس ام اس بزنی بگی کی کجایی، من خودم میام پیشت،
یا اینکه یک شب بیا خونم یک چایی بخوریم با هم بهرنگ جان.

پاسخ
بهرنگ آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۳

حتما. سعی می کنم بزودی ردیفش کنم

رها معتمد آذر ۸, ۱۳۹۲ - ۰:۴۹

حسودیم شد. خوش بحال آقا بهرنگ

فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

رشته از دستم در رفت

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

بیا بشین کنار من. برات توضیح میدم از اول فاطمه!

پاسخ
الف آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

شب بخیر خداحافظ..

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۴

شب به خیر
خدانگه دار

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۶

شبت بخیر فاطمه. ببخش تو این شلوغی به اندازه کافی پذیرایی نکردم ازت. ممنون که میای به خونت سر میزنی و مواظبش هستی.

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۶

اشکال نداره . ایشالا دفعه بعد

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

خوشم میاد صاحبخونه موضوع رویا پردازی را عملا هم داره اجرا میکنه با هر جملش احساس میکنم تو خونش و مهمونشم….

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

شلوغ نکن آناهیتا. یک مقدار کنارتر بشین جا برای مهمونای تازه وارد باز شه.

پاسخ
Neda.sh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

سلام به محمد رضا و همه مهمونها بفرماييد بفرماييد بشنيد خواهش ميكنم خجالتم نديد…
ببخشيد دير اومدم تو ترافيك اينترنت گير كردم به كامپيوتر امشب دسترسي ندارم با گوشيم وصل شدم نه ميرسم كامنت بزارم و نه كامنتها رو بخونم به هر حال اومدم عرض ادب و ابراز وجود چون دير اومدم دم در وايميسم و به صحبتهاي شما و دوستان گوش ميدم راستي محمد رضا جان من كه نميتونم حرف بزنم ميخواي پذيرايي رو من به عهده بگيرم پذيرايم خوبه 🙂

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

آره ندا. اگه مهمونی بگیرم باید بلند شی بیای تهران پذیرایی کنیا!
من راه دور و کار و زندگی سرم نمیشه!

پاسخ
Neda.sh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۳

شما جون بخواه محمد رضا چشم حتما ميام قشنگي زندگي به همين چيزاست دوستي هم راه دور و نزديك نميشناسه شما بفرما بزن من به سرعت ميك ميك اومدم 🙂

پاسخ
حامد احمدی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶

سلام به محمد رضا عزیز و سایر دوستان

منم دیر اومدم، ببخشید میشه بیام تو؟

چون تو خوابگاه با محدودیت اینترنت مواجه ایم، فعلاً سریع کامنت ها را می خونم و اگه فرصت شد کامنت هم میذارم…

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۹

حاااااااااااااااااااااااامددددددددددددد.
یک مدتیه ازت خبر ندارم.
کجایی پسر!

پاسخ
حامد احمدی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۴

شرمنده درگیر پروپوزالم، الان هم زاهدانم.
جویای احوالتون هستم از طریق …
یاد ماه پیش، همایش انتخاب(چه زود ماه شد)

پاسخ
مهتاب.ص آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۷

محمدرضاجان ببخشید امشب بایدزودبرم.اصلا دلم نمیاد ولی مجبورم.فردا که ازسرکاربرگشتم ادامه صحبتهای شما ودوستان رو میخونم.خیلی بد شد میخواستم تاآخر مهمونی باشم.
شبتون خوش

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۹

آخی مهتاب جان.
ممنونم که با سر شلوغی باز هم اومدی پیش من.
همیشه منتظرت هستم تو این خونه.

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۷

من بزرگترین آرزوم اینه که یه روز رو به روی شما بشینم قبلا آرزوی دیگه ای داشتم ولی از تابستون که شما رو شناختم این ارزو رو دارم
پ.ن:سلام کردم رام ندادین نامه نوشتم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۹

عزیزم. این که آرزو نیست. اس ام اس بده به موبایلم. 09121254217
هماهنگ میکنیم میشینیم یک جا ریلکس یک قهوه میخوریم مهمون من!

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

بد فهمیدی منظورم در یک جایگاه بود آخه اینجوری که شما اون بالاها ما این پایینا که نمیشه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۴

عزیز من. علیرضا جان. جایگاه رو سریع تر از جا میشه گرفت. باور کن!

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۹

؟یعنی رسیدن به جایگاه شما خیلی راحته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا منظورتون رو نمی فهمم

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

اگر هم راحت نیست، مسیرش که خیلی شفاف و مشخصه

سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۷

محمد رضا گوش کردی ؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۸

آره!

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۹

چطور بود ؟

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

؟ !

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۲

من و تو باید یک گپ خصوصی اساسی داشته باشیم سهیل.

سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

اره دقیقا ، حتما استاد جان !
میدونی محمد رضا نمیدونم چرا از این دنیا چیزی نمیخوام ! هرچی دارمو میدم به دیگران فقط خوشحال شن !
اینطوری که متوجه شدم تو هم از دنیا چیز نمیخوای و دوست داری فقط کمک کنی .
اون اهنگ خیلی حس خوبی بهم میده و همچنین بقیه اهنگ های داریوش .

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۳

الان خیلی شلوغه خونه. گوش بدم نمیشنوم. آخر شب گوش میدم.
تو من رو خیلی خوب شناختی. خیلی خوب.

سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

من تا قبل از پیدا کردن شما فکر میکردم تنهام و کسی منو درک نمیکنه !

تا اینکه یکی رو با این خصوصیات پیدا کردم و اونم شما بودید.

فکر میکنم بتونیم همدیگرو کامل درکنیم .

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

خیلی خوشحالم که این رو میشنوم. مطمئن باش که چنین حسی متقابله

مرضیه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۸

ای وای من که هیچی نمی فهمم تا میام وارد بحث شم میبینم کلی عقب افتادم. اصلا وارد نشم بهتره

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۷

ببین مرضیه. هممون همینطوری قاطی کردیم الان!

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

رسما نه کسی حالی از من پرسید و نه کسی تحویلم گرفت:( نه کسی به من خوش آمد گفت هههههههههههی اگر بار گران بودیم رفتیم.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۶

فاطمه؟
من کلی برات حرف نوشتم و تحویلت گرفتم عزیزم.
فکر کنم بین کامنت ها گم شده

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۱

اره اخه می دونی چیه من یک خورده دارم گیج میزنم
اصلا نمی تونم اینجا کامنت ها رو ردیابی کنم
توی همون دقایق اول ، کامنت ها ی جدید در ابتدای صفحه می اومد
اما بعدش که رفت به صفحه بعدی توالی به هم خورد
ومن الان کانفیوزم!

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

من بالاخره رسیدم بخونم ، برام جالبه بیشتر ما در مورد مورد اهدافمون حرف زدیم تا موضوع رویا پردازی. رویا پردازی شاید یه ابزار باشه برای رسیدن به اهداف ولی با هدف گذاری خیلی فرق داره.

پاسخ
Fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۸

salam, tamoom shod mehmooni? man faghat khasam begam salaaaam o shabe hamatoon khosh

پاسخ
حامد احمدی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

محمد رضا جان خداروشکر امشب خیلی سرحالی ی، انرژیت به ما هم داره منتقل میشه…

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۰

چقدر خونتون شلوغ شد استاد … همکلام شدن با شما چقدر خوبه ..من واقعا لذت می برم که ادمی مثل شما به حرفام گوش میده

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۵

شیرین.
برای من بودن کنار تو و بچه ها، شیرین ترین لحظات زندگیمه.
این رو بدون تعارف میگم.

پاسخ
anahita آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

محمدرضا جان اینقد مهمونی جالبه که دارم از پرواز جا میمونم…. با کسب اجازه از صاحب خونه و دوستان…. فکر کنم تا برسم تهران مهمونی تموم باشه پس شاد باشید

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۵

بدو برو آناهیتا. سفر به سلامت.

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

آرمین بدجور بات موافقم

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۱

سلام

من فقط اومدم یه سلام کنم و برم
امیدوارم خوش بگذره به همگی

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۴

چرا نمیای بشینی کنار من مرجان؟
بیا بشین اینجا دستت رو بده به من. کنار خودم جا باز میکنم برات.

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۸

شما چند تا کنار دارید که همرو کنارتون جا می دید

دلت که دریاست…

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۳

تو بیا این پشت معصومه، بشین که کسی جاتو نگیره. شلوغ هم نکن!

پاسخ
صفورا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۲

سلام به همه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۳

سلام صفورا. کجایی دختر؟

پاسخ
صفورا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۷

بودم اما ساکت

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۳

chi shod? kheili sholoogh pooloogh shod:)

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۴

جالب تر اینکه جو اینجا واقعا شبیه مهمونی شده احوال پرسی ها. مدل صحبت ها… خیلی جالبه و دوست داشتنی.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۰

آره. خیلی شبیه مهمونیه. من که ناراضی نیستم و دارم لذت میبرم.

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۱

برا منم جالبه تازه من که فقط خواننده ام. فکر می کنم قسمت سختش کار شماست . جواب دادن به همه پیام ها آسون نیست.

پاسخ
مرضیه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۵

شب همگی بخیر. بای

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۹

شب بخیر مرضیه جان.

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۶

مهم اينه كه تو دلمون چي ميگذره وگرنه پذيرايي مفهوم آنچناني نداره !
اينجا درون دلم
همه چيز
آرام است :دي

پاسخ
الناز آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۶

وقتی رویایی داری که واقعی نمیشه ،ناراحت میشم اما خوبیش اینه هنوز هم همون رویا رو دارم و تکراری نمیشه

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۷

آدم میشینه یه خط درس بخونه چنان میره تو رویا که پرزای موکتم واسش جالب میشه اصن انگار انرژی آدم پٍرت میره
ولی کلا آدما هرجی بزرگتر میشن رویاشون کوچیکتر میشه
محتاط تر میشن

پاسخ
اکبر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۸

سلام محمد رضای عزیز
خسنه نباشی
محمد رضا دوستت دارم انگار چندین ساله می شناسمت
امیدوارم یه روزی از نزدیک ببینمت

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۹

کجای این کشوری اکبر جان؟ شاید بتونیم همدیگر رو ببینیم…

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۱

shabe hamegi bekheyr

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

شب تو هم بخیر باشه فرشته جان.

پاسخ
fereshteh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۲

🙂 avalin mehmooniye shoma belakhare oomadamb.bay

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

خوشحالم که اومدی فرشته

مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۸

جای من محفوظه استاد.
یعنی بود 2 هفته پیش, الان رو نمی دونم.

راستش شلوغی اینجا رو دوست ندارم.
حس میکنم تک افتادم.
تازه من خیلی پر حرفم, یه نفر هم کمتر باشه شما کمتر مجبور میشین تایپ کنین.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۳

داری خودت رو لوس میکنی مرجان.
بشین کنار من شلوغ نکن اینقدر.

پاسخ
احمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۹

به نظر شما مهندس رویا پردازی با جنسیت رابطه ای میتونه داشته باشه؟فکر میکنم خانم ها تو این موضوع خیلی قوی تر هستند درسته؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۳

با جنسیت رابطه داره میگن. اما با جنس نه.
من جنسم مرده اما جنسیتم زنه.
احتمالاً فرقش رو میدونی.

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۶

وای ی ی ی ی
چه جواب هوشمندانه ای
البته از شما بعیید نیست

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۴

من این حرفتو خیلی قبول دارم برادر.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۴۹

آقا من دعوت همه مهمونیم خودم میچرخونم

پاسخ
اکبر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۰

ادربایجان غربی شهرستان ماکو

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۱

قدیما اونجا اومدم. اما جدیداً نه.
اگه بدونم آشنا دارم اونجاها کارام رو یک جوری جمع میکنم که سر بزنم!
تو هم تهران اومدی یادت نره به من بگی.

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۱

مرسی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
در حد یه بمب اتم انرژی دارین
من که فقط دارم لذت میبرم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

ستاره. خیلی حالم خوبه تو این مهمونی! فکر کنم مهمون ها هم کاملاً می فهمن.

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

آره کاملا” واضحه
خیلی ی ی ی ی خوشحالم از این بابت

پاسخ
محمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

چقدر سخته که آدم رویایی داشته باشه اما نتونه ازش بگه.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

شاید باور نکنی. اما با تمام وجود حرفت رو میفهمم محمدرضا.

پاسخ
سیما ولی زاده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

رویاهایی که نتونه ازشون بگه. چه موضوع ِمستعدی برای شنیدن نظرات مختلف راجع بهش

پاسخ
محمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

حالم خوب میشه،وقتی یه نفر بهم میگه میفهممت.محمدرضای عزیز به من حسودیت بشه که یه دوست پیدا کردم مثل شما.

پاسخ
محمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۰

احساس میکنم من دوست چون تویی دارم و تو چون خود نداری

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۱

من دوستان خوبی دارم که سرمایه تموم نشدنی من هستن.

محمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

این عالیه.پس شما هم مثل من ثروتمندی.

rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

mishe goft ke royaye ma hamoon entezare?

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۶

اگر هم همون انتظار نیست، مدت انتظار ما رو مشخص میکنه.
رویاها، بعضی از ماها رو به سالها بعد میبرن، اما بعضی از ما ها را جز به چند ساعت دور تر نمیبرند…

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

الن دقیقا کی به کیه؟چی به چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۵

زهره. این سوال سختیه. یک سوال راحت تر بپرس عزیزم.

پاسخ
shadi آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۲

salam
mr.shabanali chera pipe mikeshi ? namad roshan fekeri ya dalil dg ?

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۵

بابا. یک بار مجانی بود. دم دست بود. دادن کشیدیم. من اهل این بازیا نیستم شادی.

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۵

شادی با پیپ کشیدن استاد چیکار داری اخه :))

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

سهیل میبینی! اصلاً به حریم خصوصی آدم احترام نمیگذارن اینا!

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۲

اره واقعا !

شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۳

محمدرضا من که جواب سوالمو نگرفتم.
مهمون نق نقو هم لازمه دیگه 🙂

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۴

چی میگی شیوا؟! درست حسابی بگو تا منم جواب بدم! 😉

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۰

سعی می کنم 🙂 چی میشه که بعضی ها زندگی الانشون خیلی نزدیک به رویاهای بچگیشونه ولی بعضی ها خیلی دورن…

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۳

شماا قلبتون بزرگه استاد…
زهرا به نظر من ادما هرچی بزرکتر میشن رویاهاشونم بزرگ میشه …رسیدن به رویاهای کودکی به نظرم راحت تر از رسیدن به رویاهای برزگسالیه …

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۴

نه بابا هر چی بیشتر کامنت ها رو می خونم می فهمم نتوستم حسست کنم شما امروز سر حال نیستید
بلکه شنگولیییییییییییییییییییید
امیدوارم همیشه این قدر شاد باشید

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۵

آقا من قهوه میخورم سردرد میگیرم بخاطره میگرنم
بجز قهوه میشه ی چیز دیگه سفارش داد مثلن بستنی شکلاتی؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

آره فاطمه. تو بیا. حالا یک چیزی برات پیدا میکنیم!

پاسخ
اکبر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

حتما داداش

پاسخ
شیما آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

🙂

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۷

مهندس میشه مام اس بدیم ولی قهوه مهمون من؟
(انصافا عدالتو حال کردی!؟)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

آره زهرا جان. من همیشه از قهوه مجانی استقبال میکنم.

پاسخ
سارا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۸

رویایی های که هر چه زمان میگذره اما کهنه نمیشن فراموش نمیشن هنوز برامون جذابن حتی اگه محقق هم بشن یه ورژن بالاترشون جاشونو میگیره
به نظرم همون چیزیه که براش به دنیا اومدیم
اقای شعبانعلی گفتید تلاش براتون مقدسه به نظرم تلاشی که برای رسیدن به رویاهامون می کنیم زندگیمونو درخشان می کنه.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۴

من کاملاً با تو هم عقیده هستم سارا.
همونقدر که تلاش مقدسه،
باید به رویا پردازی هم احترام گذاشت.
چون اگر رویاها نباشن، تلاشی معنا پیدا نمیکنه.

پاسخ
خسرو آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۸

سلام
حالا خوبه رویا پردازی کنتور نداره ، پس تا می تونید رویاهاتونو پردازش کنید

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۴

کاریکلیماتور.
آره؟

پاسخ
خسرو آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۰

کاریکاتور + کلمه
نمی دونستم ، میشه گفت کاریکلیماتور؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۱

آره خسرو. به این سبک نوشتن تو میگن کاریکلیماتور…

پاسخ
خسرو آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

یک متن کوتاه دیگه هم دارم دوست دارم بخونی ونظرتو بگی
شاید یکی از گمشده هامو پیدا کنم ، فقط نمی دونم باید اینجا بگم یا نه؟

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

هر جا راحتی بگو. یا اینجا یا تو ایمیل. من گوش میدم و منتظرم…

خسرو آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

دیشب به شوق وصالت آمدم
در ، حضورت را به کتمان نشسته است
اما نفسهایت را چگونه به شماره نشینم ، وقتی دستم را به کوبه در قفل کرده ام
روی در را پر کرده ام از آمدن هایم
ای کاش مجالی بود برای اینکه بپرسی کیست ؟
و بگویم : منم

سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

به نظرتون خیلی بحث پراکنده نشد؟ هرکسی از دری سخن میگه، چه مهمونیه شلوغی صذدا به صدا نمیرسه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۳

چرا سارا.
میدونی مثل مهمونیای فامیلی شده که پس از یک مدت طولانی برگزار میشه.
همه دنبال احوال پرسی هستن.
منم درک میکنم این فضا رو.
من خودم بیشتر از اینکه به حرفهای تو فکر کنم، الان خوشحالم که پیش منی.

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۸

ممنون، خدا رو شکر امشب انرژیتون خیلی بیشتر از هفته پیشه، یاد کافه اول افتادم، من و مرضیه هم خوشحالیم که امشب تو جمع شماییم 🙂

پاسخ
sara آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۹

سلام به همه
من دیر اومدم باید زودم برم فقط اومدم بگم همه چیزیایی که من امروز دارم ارزوی دیروزم بوده….
هر رویایی داری بهش میرسی فقط کافیه بخوای

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۲

سارا ممنونم که اومدی پیش ما.
حتی در حد یک جمله

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۰

@شیرین
من کوچیک که بودم میخواستم پاستور شم
الان اما عمومی مو تموم کنم کلامو میندارم آسمون
برو از مامان بابات بپرس ببین رویاهاشون چیه!

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۰

سلام من خيلي دير رسيدم فقط خواستم سلامي كنم
جا دارين تو مهموني تون براي يك نفر ديگه؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۱

فرشته بیا. من دور و بر خودم چند تا جا برای مهمونای تأخیری نگه داشتم. خوبی؟ کجا بودی تا حالا؟

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۰

اصفهانی اس بده تازه پول قهوه هم بده عمراااااااااااااااااااااا
عدالتو میخام چیکار

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۱

این خیلی حسه خوبیه که کنار حدود 50نفر تو یه موضوع مشترک نظرات هم رو میشنویم.لذت بخشترین کار دنیا برای من ارتباط گرفتن با ادمهاست برای همین حالم خوب میشه .ممنونم از شما و امیدوارم که بزودی بشه از نزدیک شما و همه دوستان رو ببینم.
آرزو میکنم که تمام رویاهای همه به واقعیت تبدیل بشه.

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۱

واقعا کاش که بشه همه یه روزی تو دنیای حقیقی نه مجازی دور هم جمع بشیم، عاللللللیییییییییییی میشه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۰

مطمئن باش من این کار رو میکنم. قول میدم.

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

ما هم رو قول شما حساب میکنیم

پاسخ
rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۱

ostad khodayii in hafte bar khalafe hafte pish kheyli por enerji tarin!khabarye?:)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

نه. هفته پیش خبرهایی بود رسول جان! 🙂

پاسخ
الناز آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۱

معلوم نیست بحث چی به چیه ولی آدم از اینجاخیلی انرژی مثبت میگیره ذوق کردم.امشب حرف نداره

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

دقیقاً. منم همین حس رو دارم. حس خوب!

پاسخ
حامد احمدی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۲

بچه ها جاتون خالی، تو اتاق داریم یه چیزی می خوریم، نمی دونم اسمشو چی بذارم؟
آخه بچه های اتاق از نقاط مختلف ایران هستند، اسامی مختلفی به این خوردنی(میوه) میدن:
خیار(خواف)، سیب چه(فریمان)، پشمک(بلوچ) و…
چقدر قومیت های مختلف ایران جالبه.
محمد رضا جان، هنوز اسپرسو داریم؟ تو آشپزخونه اس؟ اجازه هست برم بریزم؟(بچه ها کسی نمی خواد؟)

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۸

آره داریم. بیا کمک کن. من که سرگرم پذیراییم از بحث هیچی نمی فهمم!

پاسخ
احمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

بابا پس دیس باقلوا و قطاب یزد رو ندیدی .تو یخچال بردار بیار بچه ها دهنشون رو شیرشن کنن

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۲

همه ی ماها خیلی رویا تو ذهنمون داریم … رسیدن به بعضیاش واقعا برامون مهمه …اما اینکه چطوری میشه یه هدف درستی و انتخاب کرد تا مطمئن باشی وقتی به این هدفت رسیدی به اون رویا هم نزدیکتر می شی … به نظرتون اصلا میشه مطمئن بود ؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۸

من فکر میکنم همونطور که به هر هدف میرسیم، باید هدفهای بعدی رو بگذاریم، رویاها هم باید بزرگ و به روز بشن.
نمیشه با یک رویا یک عمر سر کرد…

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

شاید اون رویا خیلی جامع و بزرگ باشه …شاید همه ی ابعاد زندگی رو در بر بگیره ..
من خودم تو دوراهی انتخاب بین دوتا هدف بودم نمی دونستم کدون من رو به اونچه که تو ذهنمه نزدیک می کنه اخرش یه راهو انتخاب کردم ..ولی مطمئن نیستم که درست بوده یا نه ..

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۳

ممنون الان خيلي خوبم،من هرچي سعي ميكنم وقتم رو تنظيم كنم يه اتفاقي پيش مياد كه به اين مهموني نرسم،دكتر بودم حالم خوب نبود.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

الان خوبی؟ همه چیز روبراهه؟
میدونی هر کاری لازم باشه اگه به من بگی برات انجام میدم؟
من مهمونام رو خیلی دوست دارمااااا

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۰

امشب اساسی سرحالید:)
خداروشکر
خوشحالم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۱

آره فاطمه. تو معمولاً ساکت و آروم تری. امروز تو هم حست بهتره. درسته؟

پاسخ
fateme آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

امروز سرحال نبودم اما 1 ساعتی میشه حال بهتری دارم

علی رحمتی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۳

سلام بر همه
بحث رو دنبال می کردم.
چه حس خوبی داره!!

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۴

آقا من
قاطي كردم !
نميدونم الان بايد
درمورد روياهاي بچگيم حرف بزنم يا …..
محمدرضا منو ميبيني اين ته ؟
چقد خوبه كه تو هستي
چقد خوبه تورو داريم
چقد خوبه كه ما انقدر حرفاي بي ربطو با ربطو به سر داريم!!!!!!!!!!!
واقعننننننن!!!!!!!!!!!!
خدا به دستاتون قوت بده الهي

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۶

سمانه.
در مورد هر چی میخوای حرف بزن.
بقیه رو نمیدونم.
اما من نشستم که به حرفات گوش بدم دوست من…

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۵

آقا اینجا چقدر بالا پایننو و بغل دستو دست چپ و راست داره ما که بالاخره نفهمیدیم کجای این مهمونی وایسادیم یا نشستیم پایینیم یا بالا این وسط مسطا داریم میچرخیم عینهو نخودیاااااا

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۵

رویامونم به تاراج رفت
اگه اجازه بدین بعدا سر فرصت در مورد کامنت آخرتون یکم با هم صحبت کنیم

پاسخ
صفورا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۵

رویا و آرزو با هم فرق دارن اگه اشتباه نکنم رویا دست نیافتنیه واسه همین توی ذهن پرورش داده میشه (اما آرزو آن چیزی که بیشتر دوستان امشب گفتن ) در آینده محقق میشه همه ما آرزو داشتیم بریم دانشگاه یا سر کار یا ازدواج
مثال :
ازدواج یه آرزویه اما شاهزاده سوار بر اسب سفید یه رویا 🙂

پاسخ
fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

صفوراجان به نظر من ازدواج نمیتونه آرزو باشه
موارد بزرگتری برای آرزو میتونه وجود داشته باشه
انسان هر زمان اراده کنه میتونه ازدواج کنه,لااقل برای من که اینطوره

پاسخ
صفورا آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۷:۲۸

با یه روز تاخیر جواب میدم
فهیمه عزیز این یه مثاله منظورم اینه که تحقق پیدا میکنه اما رویا یا شاید بهتر بگم خیال پردازی محقق نمیشه
البته ارزو از فردی به فرد دیگه متفاوته شما چون چنین آرزو یا خواسته ای نداری نمیتونی بگی آرزو نیست من کسانی رو میشناسم که براشون آرزویه و خیلی هم مهمه …
یکی از بچه ها مثال زده بود یه زمانی آرزو داشت کامپیوتر داشته باشه شاید برای کس دیگه این مسخره باشه یا آرزو بنظر نیاد اما در زمان خودش برای اون شخص مهم بود

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۶

زهرا من اینطوری به قضیه نگاه نمی کنم .. به نظرم اینا یه هدفای کوچیکیه تو زندگی .. ولی رویا هیچ وقت کوچیک نمیشه
یه جورایی در جواب یکی از دوستان که نوشته بود رویا شخصیت ادمو نشون میده من فکر میکنم درسته .. روح ادمارو میشه از رویاهاشون شتاخت… واسه همین نیگم هدف های کوچک و بزرگ ادما به نظر من با رویا هاشون فرق داره .و این چیزی که میگی هدفه نه رویا

پاسخ
اکبر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

عجب مهمونیی شده امشب
خیلی با حاله استاد

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

خوشم میاد قرار بود راجع به رویاپردازی حرف بزنیم.بیخیال.الان دیگه بحث خوردنی شد چی برا ما داری محمدرضا بخوریم؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۴

الان داریم در یک رویای مجازی کنار هم زندگی میکنیم. احساس نمیکنی زهره؟
چی دوست داری برات بیارم بخوری دوست من؟

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

چرا کاملا احساس میکنم و خوشحالم که اینجام و مطمئنم دیگه همچین شبی تکرار نمیشه.ممنون ازت.
یه فنجون قهوه تلخ خوبه.

پاسخ
rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۷

fateme jan sakht nagir
jaye man boodi ke dide nemishodi hamash zire pa leh mishodi chi migofti?!!!!!!!!!

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

استاد من يه ايميل براتون فرستادم كه لينك كلاس مجاي ها يي بود كه تو دانشگاه مهر البرز برگزار ميشه.
اگه اين كافه مثل اون كلاسابود عالي ميشد.
ولي تحقيق كردم ديدم هزينه ش سالانه 40 ميليونه 🙁

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۳

فرشته. من الان هم هزینه زیادی برای هاست میدم. چون ترافیک سایت 1500 گیگابایت در ماهه.
مشکل هزینه ندارم. مشکل وقت هست و اطمینان از اینکه میشه یک سیستم ارزشمند درست کرد…

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

خوشحالم که سارا.ر و ندا هم هستن
جای شراره هم خالیه
استاد کنار شما دقیقا چند تا جا هست؟
هرکی از در میاد میگین بیا کنار من بشین؟ 😀

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

قربونت برم مرجان جون باعث افتخاره

پاسخ
شراره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

تو بیا پیش خودم بشین تا صبح با هم حرف بزنیم.کلا با بچه های لوتی حال میکنم;)

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۹

میدونید
بعضی موقعا بعضی گره ها تو زندگی آدم هست
که آدم حتی در حد رؤیا هم باز شدنشونو باور نداره
از بس که کورن
و این خیلی سخته

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

همه گره ها بد نیستن به نظرم. دیدی کوهنوردها، خیلی وقتها گره های طناب رو دستگیره ای میکنن برای بالاتر رفتن…

پاسخ
آرمین آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۴

قشنگ بود اصلا تا به حال به این دید به این قضیه نگاه نکرده بودم

پاسخ
علی رحمتی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۱

این روزها حس می کنم امید بزرگی که تو زندگیم باید باشه نیست و دارم با چیزای کوچیک مسکن وار و موقتی راه رو ادامه می دم . می دوتم که روزی دیگه مسکن ها هم جواب نخواهند داد.

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

اگه با من بودين خوبم ممنون يه هويي حالم بد شد فكر كنم فشار كاري و استرس زياد بود.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

با تو بودم فرشته (ک). پس الان خوبی. به هر حال من همیشه در خدمت حاضرم. اگه یک بار امتحان کنی میفهمی که تعارف نیست

پاسخ
اکبر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

محمدرضا درسته شاید بی ربط باشه ولی چه خوب شد که تو برنامه ماه عسل شرکت کردی …..
محمد رضا چه خوب که هستی
iyyyyi ki varsin

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

منم خوشحالم که تو هستی و اینجا کنار من و بچه هایی اکبر جان.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۲

سایتت به من آلرژی پیدا کرده هی شوتم میکنه بیرون

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

غلط میکنه!

پاسخ
ماهتاب آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۳

سلام محمد رضای عزیز
خوشحالم که خوبی:)
یه سوال بیربط دارم!!!دلیل اینکه اسم بعضی از دوستان با رنگ قرمز نشون داده میشه چیه؟!!اگر هایلایته دلیلش چیه؟!!

پاسخ
شیما آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

سلام مهتاب جان
اونایی که رنگ قرمز دارن، بچه هایی هستن که وبلاگ دارن. کافیه رو اسمشون کلیک کنی، وبلاگشون باز میشه برات

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۴

@فاطمه یوسفیان
با من بودی در مورد قهوه و اس اینا؟
ا کجا میگی اصفهانی؟
من همدانیم جانم!
:دی

پاسخ
rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۴

taze lem oftad dastam
دیدگاه شما در انتظار بررسی است.
taze fahmidam chye!
cheghadr bade ke amsal ostado kam darim
ta soalamoon bi javab namoonan

پاسخ
fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

شب خوش,من تازه اومدم
من شدیدا به این اعتقاد دارم که به هر چه فکر کنی میرسی
بنابراین به رویاها و رویاپردازیهامون باید دقت کنیم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

فهیمه. خوش اومدی.
من و تو مثل هم فکر میکنیم.

من انقدر اعتقاد دارم که به تصویرهای ذهنیمون میرسیم که خیلی وقتها، از تصور کردن خیلی رویاهام میترسم و ترجیح میدم اول تحلیلشون کنم و بعد تصورشون کنم…

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۷

اینو شدید درک می کنم چند سال پیش یه آرزویی داشتم مدتی تصویر سازیش کردم. بهش هم رسیدم. الان بزرگترین مشگل زندگیم شده. :))

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

چه تعبیر جالبی…
مثل قضیه ی تصادف شما!
ولی خوب وجود گره های بدم انکارناپذیره

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۷

قبول دارم ساجده. منظور من فقط اینه که همه گره ها ظاهراً برای باز کردن نیستن.
بعضی ها رو باید گذاشت و گذشت.

فکر میکنم تمام شعور و معرفت انسانی، تلاش برای تشخیص اینه که کدوم گره ها را بگذاریم و از کنار کدوم بگذریم…

پاسخ
ماهتاب آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۵

سلام محمد رضای عزیز
خوشحالم که خوبی:)
یه سوال بیربط دارم!!!دلیل اینکه اسم بعضی از دوستان با رنگ قرمز نشون داده میشه چیه؟!!اگر هایلایته دلیلش چیه؟!!
من که قبلا” نپرسیده بودم !!! چزا این پیام دیدگاه تکراریو دریافت میکنم؟!!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۶

نمیدونم. تو صفحه ای که من میبینم اسم همه بچه ها مثل همه ماهتاب.

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

ببخشید من توضیح میدم بچه هایی که اسمشون با قرمز از طریق وبلاگ شخصیشون اینجا حضور پیدا کردن.

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

فکر میکنم اوناییو میگین که لینک وبشونو گذاشتن
برا همین قرمزن

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۶

شاید کمتر مهمونی ای پیدا بشه تمام مهمونا را راضی ببینی،چه کسی که ساکته،چه کسی که بیشتر فعاله.چه اونی که بالای خونه نشسته چه اونی که دم در… و این به خاطر حضور پر برکت صاحب خونست. مرسی از صاحب خونه و مهمونای باصفا
شب همگی بخیر

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۶

تمركز
تمركز
تمركز
لازمه ي رويا پردازيه . اما خيلي سخت ميتونم تمركز كنم .اين اذيتم ميكنه
اما شما اين نعمت بزرگ رو داريد .حواستون به همه هست .
حس حسادت زنانه م داره برانگيخته ميشه !
اما از اون حسودا نيستم كه بخوام زير آبي برم يا در حق رقيب نامردي كنم .ياد گرفتم كه دوستانه صحبت كنم وياري بخوام به دور از غرور .
يه راه حل واسه تمركز به من بگيد لطفا .
قبلنا كتاب كه ميخوندم به دست مي اومد اما اين روزا ؛نه !

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۷

استاد یه بیت شعر که از همه بیشتر دوست دارین رو بگین. لطفا

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

تکراریه اما دوستش دارم:

موجیم که آسودگی ما عدم ماست…

پاسخ
صونا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۷

سلام استادشبتون خوش!
سلام به دوستان شب همگی شماهم خوش!
من یک ساعت و45دقیقه است از را رسیدم ولی هنوز دستم به زنگ درم نرسیده اینطور که پیش میره 15دقیقه دیگه مهمونی تموم میشه و…من که قهرم هیچ ازاین به بعدم میرم پشت سرتون حرفای بد میزنم(تازه وقتی این نامه رو روی درخونه تون میبینیدازاین که همچین مهمون بیجنبه مثل من داریدحسابی ناداحت میشیدولی حساب منوبه حساب بقیه ننویسید)شوخی بودولی میخواستم بگم زیباترین مهمانی عمرم بودوشمابهترین مهمان نواز دنیا هستین!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۲

صونا جان. من خجالت زده توام. خونه کوچیکه و صاحبخونه ناتوان.
اما عاشق یکی یکی مهموناشه.

پاسخ
معصومه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۸

خیلی مهمونییه خوبی بود خدا سایه شمارو از سر این مهمون ها کم نکنه
خیلی خسته ات کردیم ببخشید. شب بخیر(;

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۱

شب بخیر معصومه جان.
لازم نیست بگم که خونه خودته و بیشتر سر بزن و یادت باشه که اگه شماها نیاین، اینجا رو گرد و غبار میگیره.

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

راست میگه
اسم فاطمه جان قرمزه!!!!!!!!!!!

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۹

سيستمش عاليه اگه بخواين دوباره براتون ميفرستم ببينيد فضاش چه جوريه البته ممكنه اون كه براي دانشگاهه هزينهش اينقدر باشه هفته اي يك بار به احتمال زياد هزينهش خيلي كمتره.اونجوري ما صدا و تصوير شمارو داريم عالي ميشه مثل يه كلاس درس.من خودم 2 ساله كه همه كلاسام اينجوري برگزار ميشه.

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۰

ماهتاب جان بعضی ها که ویسایت دارن خودشون فکر می کنم قرمز نشون میده 🙂

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

آقا حالا که جمعمون جمعه جمیعا دعا کنین واسه امتحان فردای من و آمین بگین لطفا!
وضع خرابه
این تو بمیری دیگه ازوون تو بمیریا نیس
محمدجان من افتادم استادو دایورت میکنم رو شما میگم مهموونی ایشون بود !!!!!!!!!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

سوء استفاده جمعی و استفاده از دعای خیر مهمونای من به نفع نمره خودت!
ای سو استفاده چی!

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

با این همه مهمون و سر و صدا خوبه که سرمون داد نمیزنید

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

من میمیرم برای مهمونام ستاره

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

این حس متقابله استاد.

پاسخ
fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

شب بخیر,فکر کنم خیلی دیر اومدم

پاسخ
جواد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

سلام استاد
عرض ارادت

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

سلام.
جواد جان. خیلی وقته نیستی. هستی و حرف نمیزنی یا سرت شلوغه؟

پاسخ
جواد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

چه دقت بالایی استاد جان
حضورم خیلی کم رنگ شده
البته سعی میکنم پستای شما رو مرتب بخونم اما یه کم سرم شلوغ شده تو این پرونده های اعصاب خورد کن و زمام کارو از دستم گرفته
ولی هستم گر چه کمی خسته باشم
مگه میشه از پای درس چنین استادی رفت ؟!!!!

پاسخ
rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۳

bala neveshte 444 didgah
refresh mizanam minevise462 didgah
vali hich didgahi nis!!!!!!!!!!!!!
hamash darhame
sar dard shodim

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

وقت جدایی رسید بهتره برم تا کافه بعدی هم راهمون بدید مثل همیشه موفق باشی

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

علیرضا من همیشه برای گپ زدن و ایمیل خوندن و حرف زدن آماده و مشتاقم. این رو میدونی؟

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

البته منم از این که با شما آشنا شدم خیلی خوشحالم آشنایی با شما یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در بدترین روزای زندگیم افتاد نخواستم خستتون کنم و گرنه همین الان ازتون بیشر راهنمایی میخواستم ببخشید اگه خستتون کردیم

پاسخ
(N.B)علیرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۳

البته منم از این که با شما آشنا شدم خیلی خوشحالم آشنایی با شما یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در بدترین روزای زندگیم افتاد نخواستم خستتون کنم و گرنه همین الان ازتون بیشر راهنمایی میخواستم
ببخشید اگه خستتون کردیم

پاسخ
عارفه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

سلام شب به خیر فکر کنم من خیلی دیر اومدم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۶

سلام عارفه. نه خوش موقع اومدی. ما هنوز سرگرمیم…

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

ما که فکر کنم رفتیم قاطی باقالیا.
فکر کنم وظیفه ی من فقط اینه که آخر وقت بیام چراغ هارو خاموش کنم.

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۴

موافقم
و تلاش برای کسب شهامت کنار گذاشتن اونایی که لازمه

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۵

زهرا جان من از اصفهانی منظورم موقعیت مکانی فعلی خودم بود نه تو یا حتی خوده واقعیم چون من از یه جایی تو جنوب میام
سو تفاهم شده برات عزیزم من هیچ وقت به خودم اجازه جسارت به ادما رو نمیدم بخصوص مهمونای این خونه
محمدرضا گوشمو میپیچونه اگه اینکارو بکنم

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۶

ممنون،همين سايتتون برام كافيه با اين همه مشغله امكان نداره كه يك روز به سايتتون سر نزنم.ميدونم چقدر سرتون شلوغه پس شما رو براي حل كردن مشكلاتم نميخوام.همين كه هستين كافيه خيلي حرفاتون بهم كمك ميكنه

پاسخ
سارا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۶

ساعت داره به 12 نزدیک میشه . به من که خوش گذشت و کلی انرژی مثبت ازتون گرفتم . شب همگی بخیر .

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

شیرین تورو نمیدونم ولی منکه هدفام رسیدن به رویاهامه
مگه ما واسه چی زندگی میکنیم؟

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۷

آقای شعبانعلی من آرزوم اجراست قبلانم بهتون ایمیل زده بودم فکر میکنید این آرزو با شرایط فعلی صدا و سیما با فکر کردن تحقق پیدا میکنه؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

شاید باید کمی صبور بود…
(نگی مثل فالگیرا حرف میزنما سارا)

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۳

3ساله صبر همراهه تلاش اما نمیدونم چرا نتیجه بخش نیست

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

بچه هادیگه کم کم بریم
شما هم فردا مسافر جنوبید،مزاحم نمیشیم.

به خاطر این مهمونیه بزرگ ،تو قلب بزرگترتون ،
به اندازه ی یه دنیا ممنونم.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

داری مهمونای منو بیرون میکنی ستاره؟

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

وای نه ه ه ه ه من غلط بکنم.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

ستاره جونم اسمه من قرمزه رفتم تو اونایی که چوب خطم برا کامنت پره سایت محمدرضا م هی شوتم میکنه بیرون میگه بیا برو بچچه

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۴

فاطمه جان
خوبه که خاصی وقت این همه مهمون.

اما استاد این قدر خوب هستن که شانس حتی کامنت گذاشتن کنار متنای عمیقشون رو از ما نمیگیرن.

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۰

ببخشید منظورم وسط بود نه وقت

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۸

خواهش دارم فاطمه یوسفیان عزیز جان
سرور مایی…

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

خیلی خوبه که هستین ..شب خوبی بود استاد امیدوارم بتونم روزای دیگه هم بیام مهمونی:) ممنون به خاطر بودنتون .

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

شیرین. ممنونم که به خونه خودت سر زدی. این مهمونی اگه شما نباشین معنی نداره.

پاسخ
shirin آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۴

شما بی نظیرید 😉

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۹

محمدرضا جان با اجازت ، من برم کار کنم بعدش بگیرم بخوابم فردا ساعت 7 باید برم دانشگاه 🙁
محمدرضا جان در اولین فرصت اگر مایل بودی حتما با من تماس بگیر.

شب همگی بخیر

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

ممنونم که بهم سر زدی سهیل جان. مغرورم به داشتن دوستی مثل تو.

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۸

همینطور .
یادم رفت بگم که http://iranhost.com/ خیلی گرون میده و پیشنهادم این هست که از این سایت بخری هاست
http://www.hostdl.com تقریبا ماهانه10 هزارتومان هست، نصف سایتهای بزرگ ایرانی روی سرورش هستن مثل میهن دانلود ، فیس نما . ..
کار انتقال هاستشم خودشون انجام میدن .

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

این عدد هیچ ربطی به عددی که من میدم نداره. جدی میگی سهیل؟

پاسخ
سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

اره ، مگه چقدر پول هاست دادید تا الان ؟

shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۲

حدود 3 میلیون تومان

سهیل آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۶

محمد رضا اذیت نکن !
سه میلیون !
تو میتونی یک سرور اختصاصی بخری سالانه یک میلیون ! تازه باهش هاستم بالای 100 نفر هاست بدی 😀
اشتباه نکنم هاستتم ویندزه درسته ؟ معمولا وردپرس رو روی هاست لینوکس نصب میکنن . و وردپرسم واسه هاست های لینوکسی ساخته شده .
من الان یکی از سایتها مشتریم روزانه بالای 10 هزارتا بازدید کننده (واقعی) داره ماهانه 10 تومان میده ! خیلی هم راضی هست و پشتیبانیش هم درحد عالی هست .
محمدرضا الان وقت داری ایمیلی بحرفیم اینجوری کامنت ها بهم میریزه !

فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

مرجان جون باقالی چیه شما تاج سری
هی نگو برق و چراغ مگه بابا برقی تو بذار روشن باشن حتما محمدرضا کم مصرف وصل کرده (شایدم استاد یارانه شون قطه)

پاسخ
Hoda آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰

سلام
خیلی بامزه داری مهمون نوازی میکنی
تقریبا همه پست هارو خوندم
خسته نباشم به خدا
چقدر زحمت کشیدم ;))

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

هدا. میدونی که من چقدر دوستت دارم. و نمیدونی که چقدر خوشحال شدم که اینجایی!

پاسخ
Hoda آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۲

🙂

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

ینقد خوشم میاد با بقیه مهمونام سرگرم بشممممممممممم
چه خوبه ادم کلی دوست پیدا میکنه

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۳

خب..
محمدرضای عزیز
رفع زحمت کنیم
خوش گذشت بسیااااااااااار.
خداحافظ شما باشه!

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۴

ممنونم که سر زدی زهرا جان. همیشه اینجا نشستم منتظرت…

پاسخ
rasool آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۴

pekh!
natarsid man boodam
khastam begam kheyli khosh gozasht
vali age farda beshinam zazarato bekhoonam behtare
ostad dooset daram
bedoon yeki az royaham didane shomast
age vaghean royaha baravorde shan man cheghad khos bakhtam
inam khoda hafezi ba lahje khodam:
ye daghooyi khoda fez

پاسخ
zahra آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

خب… تمام دوستای گلم
امیوارم بشه همو ببینیم یه روز
شبتون خوش…

پاسخ
ماهتاب آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

اوه…چه هوشمند;)
من دیر اومدم فکر کنم باید بهتون شب بخیر بگم!!!

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

ینی بریم؟

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۵

استاد!

پارتی بازی میکنینا. ما هم بودیم اینجا مثلا.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۸

تو که دستت تو دست منه! حرف نزن دیگه اینقدر!

پاسخ
زهره آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۶

امشب خوب گذشت.البته خیلی سریع.باورم نمیشه.بازم مرسی ازت.شب بخیر.

پاسخ
احمدرضا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۶

مهندس شبت بخیر

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۸

شب و روزت بخیر احمدرضا جان

پاسخ
حامد احمدی آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

محمد رضا جان، با اجازه ات مرخص میشم.

فنجان ها و لیوان ها را شستم 🙂

شب خیلی خوبی بود در کنار شما و سایر دوستان، مخصوصاً که امشب شما بشاش بودید.

سفرت به اهواز بخیر باشه.

شب همگی بخیر

پاسخ
سارا.ر آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

مهمونی امشبم عالی برگزار شد، شرمنده از اینکه دیر اومدم اما با این وجود خیلی بهم خوش گذشت.
از صمیم قلبم دوستون دارم و شب قشنگی و براتون آرزو میکنم.
روزگارتون پر از معجزه

پاسخ
شیما آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

بانمکه!
کلیا خدافظی کردن اما تعداد کاربرا کم که نشده زیادم میشه
🙂

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۰

آره به خدا شیما. نمیدونم چه خبره اینجا

پاسخ
شیما آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۹

شب بخیر محمدرضای عزیز
لحظه های خوبی بود! چون تو خوب بودی.

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

منم همین الان می خواستم دقیقا همینو بگم شیما جان

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۳

آخه خداحافظی کردیم ولی دلمون نمیاد بریم :دی
خداحافظیش برا این بود که صاحبخونه تو رودربایستی گیر نکنه بره بخوابه 😉

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۹

شبتون بخير،سفر فرداتونم به سلامت،مواظب خودتون باشين كه كلي دوست دارين كه چشم اميدشون به حرفا ي شما و اين مهمونياتونه.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

ممنونم فرشته جان. تو هم مواظب خودت باش. به خونه خودت سر بزن بازم.
من منتظرت میشینم اینجا

پاسخ
fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۰

اینجا اندازه یه شهر بازی هیجان داشت
خیلی خوش گذشت
کاش همیشه جمعه شبها مهمونی باشه چون ما چهارشنبه ها نیستیم
خداحافظ….

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

آره شاید بگذارمش جمعه شبا. ببینیم چی میشه

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۱

من كه تا وقتي حس كنم بقيه هستم ميمونم،هيجا نميرم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۲

منم دلم نمیاد برم!

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۲

خیلی این شبای دوره همی رو دوست دارم
همش در حال RELOADصفحه هستم
آقا ما سر قرار مهمونی هستیم بساطمون غیر از مهمونیم اینجا پهنه چون به مهربونی صاحبخونه ایمان دارم
خیلی خوشحالم خیلی انرژی گرفتم امشب
به سرزمین مادری من میری خوش بگذره بهت
دقیقا کجا برنامه داری جندی شاپور؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۳

نه. دانشگاه صنعت نفت.
خیلی انرژی دارم برای رفتن به اونجا

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۳

نمیخواین شب بخیر بگین ؟
گناه دارینا،فردا مسافرید.
هیچی نگین تا صبح نشستیم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۵

دلم نمیاد برم ستاره

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۷

من و بچه ها هم قطعا” دلمون نمیاد
اما هیچ کدوممون مطمینا” راضی نیستیم شما حتی حتی یه ذره اذیت بشید

پاسخ
سمانه آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۳

از ساعت مهموني گذشت اما من هنوز هستم
اين يعني روم خيلي زياده
اما دوست ندارم بيشتر از اين اذيت بشيد
يكي از قشنگترين شبا ومهموني هاي زندگيم بود
اميدوارم “حال “همه ي مهمونا و اصل “حال “محمدرضاي زندگيم هميشه خوب باشه
شب قشنگ
من بودمو دوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بودو از وي همه ناز
شب رفت وحديث ما به پايان نرسيد
شب را چه گنه حديث ما بود دراز

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۵

باز هم ممنونم.
ممنونم که هستی.
ممنونم که اومدی.
ممنونم که میمونی.

پاسخ
fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۳

رویایی که امشب برای ما به وجود اومد:
یه شب شما مهمون خونه ما باشید.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۴

مطمئن باش میام سر میزنم. خواستم بیام به همین ایمیله که اینجا گذاشتین ایمیل بزنم؟

پاسخ
fatemeh&fahimeh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۹

واااااااااااااااای
بله حتما ایمیل بزنید
خبر بدید بیاییم دنبالتون

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۵

امشب فهمیدم دنیای مجازی م می تونه با انرژی های مثبت زنده تر از هر جای دیگه باشه

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۶

آره. منم اینو امشب خیلی خوب حس کردم.

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۲

هدیه ی امشب من دیگه مجموعه ی از گفته ها در قالب یه فایل ورد نبود. یه دیدگاه منفی من مثبت شد… تک تک هدیه هامو دوست دارم. مرسی محمدرضا جان

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۴

میدونم چی میگی شیوا جان.

پاسخ
شیوا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۰۱

مرسی خیلی زیاد … دل کندن از اینجا سخته. اینم می گم و رفع زحمت می کنم رویای من “آرامش” است. این آرامشو برای همه آرزو می کنم…سفر خوبی داشته باشی محمد رضای عزیز

فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۵

الان میدونی دلم چی خاست؟
که بین دانشجوهای صنعت نفت بودم

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۶

آخی عزیز من…

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۵

http://mehralborz.ac.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=191&Itemid=89
لينك اون كلاسايي كه گفته بودم اينه،شما ببينيد اگه موافق بودين من هماهنگيهايي كه بايد براش انجام بشه رو ميتونم انجام بدم.

پاسخ
الناز آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۶

یکی که خیلی درک میکنه،جمع دوستان،یه کافه آنلاین ، یه قهوه، اهنگی که خودت دوست داری و حال خوب.ممنونم خوش گذشت

پاسخ
saly آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۶

من هم مثل همه از این که امشب خوشحال و سرحال بودی خوشحال شدم. ممنون که این مهمونیو گرفتی اینجوری حداقل از حال هم با خبریم. شب به خیر.

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۷

ممنون که اومدی

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۷

ستاره چرا محمدرضا رو دعواش میکنی خب دلش میخاد بمونه

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۳

من غلط میکنم ،دعوا چیه؟
ااااااااااا زشته ،خوب تو رو در بایستی موندن شاید
تازه فردا هم مسافرن.
من که خدامه بیشتر دور هم باشیم 🙁

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۷

استاد ولی جدای از شوخی
جمعه ی هفته ی پیش رو میبینمتون. ساعت 7-8 صبح.

کادوی تولد من هم یادتون نره.

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۸

این هفته کافه با اون هفته خیلی فرق داشت واقعا انرژی ش خیلی زیاد بود مممنون از تو وا زهمه ی بچه ها

پاسخ
ساجده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۸

انقد مهمونی خوبی بود که دلم نمیاد برم!
مدتی پیش نقل قولی گذاشته بودید که “امروزت را زندگی نکرده ای اگر…” استاد من فک میکنم شما خیلی خیلی زندگی کردید… و میکنید… یه نمونه ی کوچیک همین امشب. هیچوقت توانایی جبران لذت مهمونی امشبو ندارم.
ممنون از اینکه هستید
این همه عشقی که دارید ستودنیه
شب شما و همه ی دوستان به خیر

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۳

اگه شماها نباشید، من نمیتونم کاری بکنم.
بودن شماها کنار منه که انرژی و امید و انگیزه ایجاد میکنه

پاسخ
جواد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۱

استاد پولو بچسبم یا خلوت شبهای تارو تخصصو ؟!!!
البته جوابشو دارما ولی خیلی دوس دارم تجربه ی شما رو هم در این زمینه جویا بشم .

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۲

برای چسبیدن به پول، باید به خیلی چیزهای دیگه «نچسبیم».

من تصمیم گرفتم به اون «چیزهای دیگه» بچسبم…

پاسخ
جواد آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۹

ممنون استاد جان
فک میکردم دیگه جزء اموات سایتم
اما انگار هنوز رد پایی در ذهن استاد داریم
محبوبا شکرت
برم دیگه بخابم که ان شاء الله سر موقع بتونم در بر محبوب عاشقانه پرواز کنم
التماس دعا

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۰۲

من هر لحظه به یادت هستم جواد.
امیدوارم زودتر سرت خلوت شه و بیشتر پیش من بیای.

پاسخ
ماهتاب آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۱

میدونم مهمونی تموم شده ولی اینو بگم:
رویا راهی است برای تجربه ی زندگی بی شماردیگر که به موازات زندگی ما در این جهان ،جریان دارند و هنر رویا بینی شیوه ی عبور از این راه و برقراری ارتباط و تجربه ی زندگی های دیگر است.

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۱

منم که مبصر بودم .امشب همه خوبها بودند جز خودم که تو بدها نوشتم چون دوست داشتم حرف بزنم اما نزدم.
شب خوبی بود

پاسخ
مرجان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۲

استاد حالا یه کادو که ارزش این حرفا رو نداره. دست مارو ول کردید به امون خدا!!
منم برم یا وایسم؟

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۰۰

مممنون بخاطر مهربونیت
شبت بخیر
سفر بسلامت محمدرضاجان

پاسخ
Ati آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۰۷

فکر میکنم که از وقت خداحافظی گذشته با تاخیر شبتون روشن مهندس و دوستای خوبم در مورد اومدنتونم میتونید روی کمک من حساب کنید هر کاری بتونم انجام بدم کوتاهی نمیکنم در پناه خدا برید و برگردید

پاسخ
الناز آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۰۸

من دوباره برگشتم خیلی خوش گذشت نمیشه خداحافظی کرد
شب خوش.

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۱۱

امشب رسما خداحافظي نكردين؟؟؟
تموم شد مهموني؟

پاسخ
shabanali آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۱۸

هستم آخه

پاسخ
Setareh آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۱۶

هیچ وقت 19 آبان 91 رو از یاد نخواهم برد،چون فقط یک بار برام تکرار شد و ازش لذت بردم.
خیلی شب پر خاطره ای بود.
شبتون خوش استاد بزرگم و دوستان عزیزم.

پاسخ
بیتا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۲۶

هنوز هستید؟میتونم یه سوال بپرسم؟

پاسخ
سیما ولی زاده آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۳۱

مهمانی جالبی بود. به امید دیدار

پاسخ
صونا آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۱:۳۳

یه دنیا تشکربرای تمام مهبونیاتون!
خوب استراحت کنید که کلی دانشجومتظربهترین استاددنیا هستن که بهترین لبخندتون روهدیه کنیدبهشون!

پاسخ
fereshteh.k آبان ۱۹, ۱۳۹۱ - ۲۲:۰۹

[سوال شخصی]

پاسخ ایمیل شد.

پاسخ
fereshteh.k آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۵:۵۳

ممنون از جوابتون ولي ايميل به دستم نرسيد.

پاسخ
بهرنگ آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۵:۵۷

سلام دوباره. شب جالبی بود. ولی حالا که تموم شده یک پیشنهاد:با اجازه. فکر کنم همه قبول دارن که پیگیری نظرات با این روش خیلی گیج کننده و حتی آزار دهنده بود. این روش “چت” کردن به روش 12 سال پیش -اگر کسی یادش بیاد- خیلی سخت و سردرگم کننده است. شاید شیوه forum مناسب تر باشه و اینکه سیستم تایید نظر توسط محمدرضا در اون شب برداشته بشه (با امید به با شعور بودن همه اعضا..هرچند، یکجور تمرین دموکراسی هم هست!) و سیستم Autoupdate برای سایت بوجود بیاد که مثلا هر 5 ثانیه یکبار updateکنه تا نظرات دیده بشه…
البته من چندان متخصص نیستم. حتما بین دوستان متخصصین ایده های بهتری دارند. باز هم بابت مهمونی ممنون.

پاسخ
shabanali آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۳

بهرنگ جان. صد در صد موافقم. سیستم چت ما داره راه میفته. این اخرین بار بود که اینطوری کامنت بازی کردیم

پاسخ
مجتبی آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۷:۲۵

سلام. خوش به حالتون

پاسخ
باران پاييزي آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۸:۴۲

و من بازهم دير رسيدم درست 26 ساعت و زمان كمي نيست. من آرزو دارم يه رسانه داشته باشته باشم و توش برنامه هاي آموزشي محيط زيستي و روانشناسي و هرچيزي رو كه براي آموزش به يك جامعه مفيد باشه رو ارايه بدم نميدونم چقدر تونستم آرزومو درست عنوان كنم. راستي توي روياهام اينم هست كه من شهردار شهرمون بشم من خيلي اميدوارم حتا طرحهاشو هم ريختم و برنامه هايي كه قراره انجام بدم آمادست. من كه اميدوارم.تقريبا از 24 سالگي اين تصميم رو گرفتم و روياهاش برام هرروز پررنگ تر ميشه. فعلن 5 سال گذشته و نميدونم چند سال ديگه بايد صبر كنم تا شهردار بشم.

پاسخ
البرت آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۹:۰۶

سر کلاس فیزیک 2 استادمون گفت هر چی دلتون میخاد بنویسین من اینو نوشتم ترجیح میدهم رویاهایم زندگی واقعی ام رو تشکیل بدن تا زندگی واقعی رویاهایم را

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۷

سلام

پاسخ
Arash آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۲

سلام
من از طریق یکی از دوستام با این سایت و شما آشنا شدم خیلی دوست دارم که من رو هم قبول کنی محمدرضا

پاسخ
Farzaneh.p آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۵:۲۱

عين دو ساعت اين مهموني رو من تو ماشين، تو راه برگشت به خونه بودم.
دلم نمي خواست اينجا باشم، دلم نمي خواست بيام، احساس غريبي مي كردم، مطمئن بودم اگه بيام حال و هواتون بد ميشه، بيشتر دوست داشتم با كسي صحبت كنم اما هر چي چشامو چرخوندم و فن بوك موبايلمو نگاه كردم و هر چي به اين و اون پيام دادم و تماس گرفتم كسي در دسترس نبود، كسي نبود، تمايل نداشت براي گوش دادن به حرفاي كسي كه سالهاست گوش شنوا داره واسه درددل و صحبتهاي ديگران…
ديشب متوجه شدم كه هر كي فقط و فقط مال خودشه، جز من كه احساس ميكنم اگه كاري از دستم واسه كسي بر بياد و انجام ندم بزرگترين ظلمو به خودم كردم.
الان كه دارم اين كامنتو ميذارم انقدر احساسي ام كه ديگه منطق جرات حرف زدن و نظر دادن نداره، ديگه برام مهم نيست كه اگه يكي از اونايي كه من با تمام اميدم بهش اس داده بودم ولي جوابمو نداد اين كامنتو بخونه چي ميشه، چي ميگه… شايد از من بدش بياد، شايد بگه چقدر بچگانه فكر كرده و حرفش رو جايي زده كه بيشتر از صدها نفر ميخوننش، شايد بگه: مثل اينكه زده به سرش، شايدم با خودش بگه: اي كاش جوابشو ميدادم…
اي كاش زمزمه زير لبش بعد از خوندن اين كامنت آخرين “شايد” باشه، اي كاش بفهمه كه من بيشتر از هر وقتي به وجودش احتياج دارم…
اي كاش دستي پيدا شه واسه پاك كردن اشكاي روي گونه من…

……

پاسخ
fateme آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۵:۳۳

پيامي به farzaneh.p با اجازه محمدرضا

مي توني يك بار هم منو امتحان كني. من شما رو تا به حال نديدم اما از خودت يك اي ميلي يا هر راه ارتباطي كه فكر مي كني اين جا قرار بده من خودم باهات تماس م يگيرم و به همه حرفات گوش ميدم. مطمئن باش. هم براي تو وقت دارم و هم حوصله و هم گوش هائي براي شنيدن
اميدوارم همواره رها از درد و رنج باشي و در صلح با خودت و شاد باشي

پاسخ
Farzaneh.p آبان ۲۲, ۱۳۹۱ - ۶:۰۲

سلام فاطمه جان…
از لطفت خيلي خيلي ممنونم، وقتي سطر اول كامنتتو خوندم يه كم آروم شدم اما راستشو بخواي من ويژگي هاي اخلاقي خاصي دارم و نميتونم با هر شخصيتي سازگار باشم، شايد يكي از دلايل تنهاييم همين موضوع باشه كه دوستي كردن رو بلدم ولي نميتونم از همه اونايي كه در حقشون دوستي ميكنم، دوستي رو بپذيرم…
ولي خيلي، خيلي و خيلي دوست دارم بيشتر و بيشتر باهات آشنا شم، بنابراين ترجيح ميدم به جاي *كامنت گذاشتن تو اين سايت* به خودم ميل بزني.
( farzaneh.p810@yahoo.com)

پاسخ
بیتا آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۷:۴۲

سیاست بی تفـــاوتی….و نــه* گفتن هایی که این روزها.. بی تفکر…و بیحاصل…و مدام گفته می شه…بیتفاوتی نسبت به آدمها، حرفها، نوشته ها،دلتنگی ها…..!!!
زمانی آدمی به این حالت می رسه که… آنچه عرضه می شه… مشکلی از اونو حل نمی کنه…و شاید بر مشکلات وی هم اضافه کنه…و با انتخابی آگاهانه … ازسر تکرارتجربه های روزمره چون: نخواستن ها…نداشتن ها…ندیدن ها…نشنیدن ها…نگفتن ها…نفهمیدن ها و …از پذیرش آنچه به او عرضه می شه سر باز می زنه..خودآگاهانه یاناخود آگاهانه…تمام کلمات زیر سوال میره…و بی تفاوتی حکم انتخاب می شه…

فرزانه عزیز!میفهممت!برای همه ما پیش اومده این لحظات دلتنگی، این لحظات تنهایی! برای من هم پیش اومده که گاهی دلتنگ حرف زدن هستم اما وقتی از بین انبوه شماره هایی که پیش رومه نمیدونم الان باید با کی حرف بزنم که منو بفهمه.حس بدیه که با دوستی صمیمی نتونی حرف بزنی…نگرانی که مباداهیچ چیز مشترکی بینتون نباشه ، یا هزاران فکر دیگه …اما همیشه یه راه یواشکی وجود داره یه راه یواشکی که برای خوده آدمه و میشه تو اون لحظه به خودت آرامش بدی ،گوش دادن به یه موسیقیه لذت بخش دیدن یه فیلم ،خوندن یه کتاب یا پیاده رویه بدون مقصد از حاشیه یه خیابون…!و حتی گاهی گریه کردن!گریه کردن باعث میشه سبک بشی نه سبک! اونوقت اروم میشی و خودت تونستی خودتو آروم کنی و اونوقت یه لبخند مهمون لبات میشه!چرا که کسی که می تونه خوب بخنده خوب گریسته و ما به معجزه گریه نیازمندیم … گاهی برای خودت هم شده بزن زیر گریه …
گاهی اوقات هرکس نیازداره یک دوره، زندگی در پیله رو تجربه کنه…این پیله تنهایی اگر به سمت درست هدایت بشه قطعا سازنده ست…پیله ای که فقط و فقط به تنهایی باز بشه باعث رشد میشه باعث میشه تقلا کنی و در نهایت قوی شوی…!
(چه کسی میداند که تو در پیله تنهائی خود تنهائی…چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردائی….پیله ات را بگشای…تو به اندازه پروانه شدن زیبائی…)
ما اینجا یه دلیل مشترک داریم اون هم در کنار محمدرضای عزیز و گرامی بودنه…..بدونه اینکه فکر کنی کسی چی میخواد درباره حرفات قضاوت کنه و فکر کنه در کنار همه دوستان باش که باعث میشه حس خوب و همدلانه پیدا کنی .مخصوصا برای تو عزیزکه اهل شنیدن دردودل ادمها هستی پس خودت هم بدون هیچگونه مصلحت اندیشی میتونی اینجا کنار همه باشی….مهمونی اینجا منو یاد صحنه ای میندازه از یه سالن بزرگ که مهمونها همه جمعند همه دارن حرف خودشونو میزنن و صاحبخونه از شلوغی ،صندلیه خودشو هم داده به مهموناش خودش یه گوشه ایستاده با یه لبخند روی لب و مثل تک تک مهمونها از دیدن این ضیافت خوشحاله .دوست داره حرف همهرو بشنوه . مهمونها تک تک میان باهاش یه گپ کوچیک میزنن .عقربه های ساعت با سرعتی که دارن میگذرن، حس رو اسکیت برد بودن تو سرازیری را به آدم میدن، کنترل از دستت خارج شده. همه خوشحالن و همه حتی اگه کسی حرفشو نزده از اینجا راضی بیرون میره.چون ازاینکه کنار یکسری دوست با هدفی مشترک بوده انرژی گرفته ….
منم قول میدم از پشت مرز شیشه ای اگه اشکی رو گونت دیدم پاکش کنم:)

پاسخ
ص.ش آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۷:۳۰

دیشب دوست داشتم به جمعتون اضافه بشم ولی سردرد بدی داشتم .. هنوزم دارمش.
سوالاو جوابارو دیدم.. به نظر خودم. رویاها یک روزی توی دنیای بیرونی نمود پیدا می کنن. من دیدم که میگمااااااااا
حالا چه حقیقت بشن چه واقعیت..
من رویایم اینه که وقتی بمیرم غبطه نخورم به گذشته ام.

پاسخ
کیا آبان ۲۰, ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۹

من همتونو میخوام

پاسخ
فاطمه یوسفیان آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۶:۳۷

استاد دلمان بسی تنگ شد انشالله سلامت باشید

پاسخ
سارا.ر آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۴

سلام مهمونی جمعه به نظر من عالی بود من اون شب به خاطر دیر اومدن و حجم بالای کامنت ها نرسیدم همشو بخونم اما امروز که خوندمش جدا انرژی شب مهمونی برام تداعی شد فقط اگه دقت کرده باشید از کافه اول تا حالا فکر میکنم حدودا 20 تا مهمون اضافه شده بود و حجم کامنت ها هم 200 تایی افزایش پیدا کرد با مهمون نوازی خوبی صاحب خونه مطمینا بیشتر هم میشه که هم کار شما سخت میشه هم ما مثل این سری کامنتها و جواباشو گم میکنیم( البته خودم اینطور بودم) سیستم چتتون راه بیفته عالی تر میشه.
بهمون ثابت کردید دنیای مجازی هم گاهی میتونه به زیبایی دنیای حقیقی باشه، به امید روزی که همه با هم این زیبایی و تو دنیای حقیقی تجربه کنیم.
موفق تر از همیشه باشی محمدرضای عزیز

پاسخ
گیتی آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۱۴:۲۹

سلام
بازهم نتونستم بیام این هفته. گرچه هر چقدر که مهمونی بزرگتر میشه جای آدما زیاد خالی حس نمیشه…
استاد باور کنید این طوری سخته! همش باید صفحرو refresh کنیم و گاهی بحث رو گم می کنیم!
کاشان…
اهواز…
شهر ما چی؟! این طرفا هم بیایید…

پاسخ
farshad آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۷

Salam mohamadreza aziz
in mehmonia khaili hale adamo khob mikone

پاسخ
زیبا آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۱۶:۲۴

سلام
کاش میشد یه رویا مشترک رو آخر حرفهاتون میگفتید و مهندس تو سایتش میزد. یا اینکه هممون دست به دست هم به محمدرضا کمک کنیم تا رویای قشنگش رو عملی کنه.

پاسخ
sanam آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۱۷:۱۳

سلام آقای شعبانعلی، ممنون به خاطر رادیومذاکره. برای اولین بار تو ماه عسل دیدمتون و عامل علاقمندیم به حرفاتون علاقه و افتخارتون به بهترین بودنتون بود. چیزی که شعار من تو زندگی هست. چه تو حرفه ام و چه تو کارای دیگه مثل غذاپختن و حتی ترشی انداختن. البته من بهترین نشدم اما همۀ هدفهام میرسن به این قله.
الان داشتم فایل اعتماد رو گوش میکردم. یه نظریه در مورد اعتماد دارم که دوست دارم نظر شماروهم بدونم در موردش.
میگن انسان موجودی نسبی است و بندۀ شرایط و تحت شرایط مختلف عکس العملهای متفاوتی نشان میدهد. پس به نظر من اعتماد مطلق به انسانی نسبی پایۀ عقلانی ندارد. متأسفانه گاهی برای اثبات وفاداریمان به کسی و قبولاندن اینکه او در قلبمان است و روراستیم و… اعتماد مطلق میکنیم یا طالب اعتماد مطلق میشویم.

یه چیز دیگه، دوست دارم ارشد روانشناسی بخونم و البته یه لیسانس بی ربط با روانشناسی دارم. میشه کمکم کنید.

پاسخ
محمد آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۱

باز هم دیر رسیدم.

پاسخ
Neda.sh آبان ۲۱, ۱۳۹۱ - ۲۱:۴۹

سلام
من هم تو مهموني شركت كردم اما چون با گوشيم وصل شده بودم نتونستم كامنت بزارم اما همون شب تا ساعت 3نخوابيدم و همه كامنتها رو خوندم قبل از هر چيز بايد بگم كه
مهمون نوازيتون عالي و بامزه بود باور كنيد شاد شدم از خوشحاليتون اميدوارم هميشه پايدار و برقرار باشه
ميدونم الان براي كامنت گذاشتن دير شده اما منم دوست دارم در اين مورد صحبت كنم
به نظر من رويا و رويا پردازي خوب و دوست داشتنيه اما تو رويا موندن و متوقف شدن خوب نيست و باعث اتلاف وقت و انرژي ميشه خيلي پيش اومده كه رؤياي زندگي من واقعيت زندگي ديگران بوده و بالعكس
من فكر ميكنم روياها هم محصور در زمان و يا مكان باشند چرا كه هر رؤيايي متعلق به يك دوره از زندگي است رؤياي كودكي،نوجواني،جواني و… من هم با رؤياهام زندگي ميكنم و با فكر كردن بهشون حالم خوب ميشه
محمد رضا جان هم كلام شدن با انسان بزرگوار و موفقي همچون شما براي خيلي از دوستان از جمله خود من يك رؤيا بوده از اينكه اين امكان رو فراهم كرديد كه اين رويا رنگ حقيقت به خودش بگيره ازتون ممنونيم

پاسخ
shirin آبان ۲۴, ۱۳۹۱ - ۱۸:۴۰

مثل اینکه امشب خبری از قهوه نیست 🙁

پاسخ
مریم آبان ۲۶, ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۸

سلام به محمدرضا و همه ی کسایی که تو این مهمونی بودن . من تقریباً 2 ماه میشه با شما آشنا شدم و هر روز هم سر می زنم . اصلاً نمی دونستم که همچین مهمونی هست وگرنه حتماً حنماً میو مدم .تقریباً همه ی نوشته ها تونو خوندم ( البته با اجازه ) خیلی خوشم اومد از این جمع . محمدرضا میشه منم دعوت کنی واسه مهمونی بعدی . برام بنویس زمانش رو . خیلی خیلی ممنون میشم عزیزم

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی آبان ۲۸, ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۴

مریم عزیز. ما قدیم که فرصت بیشتر بود از این گپ‌ها می‌زدیم. امیدوارم دوباره فرصتش بشه. اگر فرصتی دست داد حتماً روی سایت خبر می‌دم.

پاسخ
آذر آبان ۳۰, ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۴

استاد چرا من همیشه از این قافله عقبم؟؟؟!!!! استاد نمیشه مهمونی ها صبح باشه یا عصر آخه من شبها به اینترنت دسترسی ندارم!!!واقعا که چه شب قشنگی بوده برای همه کسایی که تو این مهمونی بودن چقدر افسوس خوردم
راستی بچه ها چطوری خبردار شده بودن

پاسخ
ليلا آذر ۴, ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۰

چه مهموني قشنگ و صميمي اي بوده،حيف كه من متوجه نشدم كي برگزار شده،صميميتتون خيلي دوس داشتني بود استاد

پاسخ
علی آذر ۸, ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۱

محمد رضا …
حالا که به سلامتی رفتی خانه نو…
نمی خواهی بچه های قبیله را دور هم جمع کنی و یک شب نشینی راه بیاندازی
به صرف یک جرعه عقل و عشق و شعور…

پاسخ
واحد آذر ۱۸, ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۶

سلام وعرض ادب . ادب حكم ميكنه استاد صداتون بزنم . اگه اجازه بدين من هم مريد باشم و از دل نوشته هاتون استفاده كنم . خ.شحال ميشم لايق بدونين و اجازه بدين .
بي اجازه اومدم ولي اگه رخصت بدين مرخص ميشم .

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی آذر ۱۹, ۱۳۹۲ - ۶:۲۹

واحد جان. خوشحالم که به این سایت سر می‌زنی و امیدوارم همیشه سر بزنی.

نگاه کردن به آرشیو گفتگوها و کامنت‌های این سایت، یک نکته مهم رو نشون می‌ده و اون اینکه طی سالها و ماههای اخیر، خیلی از حرفهای من به تدریج تغییر کرده. دلیلش هم مشخصه. حرف زدن با بچه‌ها باعث می‌شه آدم دوباره رو حرفهاش فکر کنه و طبیعیه که بعد از مدتی می‌بینه بخشی از حرف‌ها و نظرهاش منطقی نبوده. امیدوارم این گپ زدن‌ها و گفتگو‌ها برای من و همینطور بقیه‌ی بچه‌ها، باعث بشه که بخشی از حرف‌هامون که نیاز به اصلاح و تعدیل داره، صیقل بخوره و شکل بهتر و معقول‌تری به خودش بگیره.

پاسخ
واحد آذر ۱۹, ۱۳۹۲ - ۷:۴۰

سلام . ممنون از حسن نظرتون . محبت كردين وقت گذاشتين و جواب منو دادين . من از نوشته هاتون استفاده ميكنم . نوشته هاتون آدمي رو به تفكر و تعقل وادار ميكنه و اين امر تلاقي كرده با فصل پاييز فصل خزان و انديشه . فصل عشاق . و من خوشحالم كه اين آشنايي با شما باب ديگري رو به من باز كرده . بقول و گفته خودتون باعث ميشه كه خودمون و رفتار و گفتارهاون رو مورد بررسي قرار بديم .

پاسخ
آناهیتا آذر ۲۳, ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۹

یه بیماری عجیبی که دارم اینه که هر وقت یه اتفاق خوب تو زندگیم میفته که حس میکنم برام خوبه، چند روزی ازش شدیدا لذت می برم و بعد یه حس عجیبی ذهنمو پر میکنه که اگه از دست بدمش و دیگه نداشته باشمش چی…
الان نسبت به اینجا دچار این حس شدم…
نکنه….

پاسخ
رسول اسفند ۴, ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۷

سلام به معلم خوبم
آقای شعبانعلی و همه بچه های مهمونی ، چقدر خوشحالم که این قابلیت ارتباطی رو شناختم ، امیدورام افتخار ارتباط رودررو که درتالار معلم سعادت آباد نصییبم شد باز هم تکرار بشه . ممنون میشم مهمونی بعدی رو بهم خبربدین به امید موفقیت بیشتر

پاسخ
ساكار اردیبهشت ۸, ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۲

سلام .روزتون بخير و نيكي !
دلم يه مهموني دوستانه سالم مي خواد كه توش از كتاب و جامعه و همه چي حرف زده بشه ووقتي اومدي خونه از حرفاي قشنگي كه شنيدي و ذهنتو درگير كرده ،تا صب نخوابي و يه ايده قشنگ تو ذهنت شكل گرفته باشه و به زندگي اميدوار و به خودت اعتماد.
منم تو جمع دوستاتون را مي دين؟
خيلي تو دوستي ثابت قدمم و خوبم .:))))))))))))))

پاسخ
سیمین-الف اردیبهشت ۸, ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۵

خوش اومدی ای دوست

اینجا درست همون جایی یه که وصفشو کردی. تازه مهمون نوازی شونم عالیه.
تو هفته چند بار مطالب علمی و بحث روز و دلنوشته های ناب برات می یارن و تو دلی سیر می تونی اونارو بخونی و نظر دوستاتو ببینی و با بقیه مهمونا تعامل داشته باشی. صاحبخونه و یاراش کلی ازمون پذیرایی می کنن هر نوع ذائقه ایی داشته باشی اینجا جذبت می کنه. هر چه که بخونی بیشتر می خواهی و سیر که نمی شی هیچ، گرسنه تر هم می شی.
خلاصه به جمع دوستانه و با صفای این خونه خوش اومدی.
امیدوارم بتونیم قدردان زحمات این عزیزان باشیم.

پاسخ
الهام فیض الهی اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۴

از این مهمونیا هم داشتین?! :O :Dخیلی حرکتتون بانمک بوده،کلی خندیدم! چقدرم سخت بوده این مدل چت کردن!
من چقدر دیر با اینجا آشنا شدما :O

پاسخ

پاسخ دادن به abraham لغو پاسخ