وقتی حسم خوب نیست، معمولاً این شعر صادق سرمد را با خودم زمزمه میکنم:
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت، میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت.
پیمانه نمیداد به پیمان شکنان باز، ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت.
بیدادگری شیوه مرضیه نمیشد، این شهر اگر دادرس و دادگری داشت…
من روزایی که حس خوبی نداشته باشم پرخاشگر و ساکت میشم.دلیلشم(البته بیشتر) خودمم و وقت تلف کردنامه.هی میگم بعدا شروع میکنم به خوندن ویادگیری(غافل از اینکه این بعدا عمون شنبه ی معروفه که اصلا وجود خارجی نداره).نفهمیدن آزارم میده…عزت نفس و اعتماد بنفس بر باد و خدشه دار میشه…به قول استاد گرامی…استاد ازتون نهایت تشکر رو دارم…کاش میون حرفاتون چیزی پیدا کنم که متحول بشم…همه ی حرفاتونو قبول دارم اما…
حرص نخور پیر می شیاااااااااااا
چرا پست تولد آقای خاتمی رو برداشتید؟!
خوبه باز وقتی حستون خوب نیست یادتون به این چیزا هست….من که وقتی حسم خوب نیست یعنی می رم تا ته پوچی و صادق هدایت و فکرای اینطوری و دوباره بر میگردم بالا
!!!!
خرامان باید رفت این راه سخت
که هر نفسش بی شماره نیست
زهی توفیق با کریمی شنا کردن
که حدود این آب را کرانه نیست …
چرا پست برای تولد مرد بزرگ این سرزمین رو پاک کردید!
توی rss خوانم اومده بود،وقتی خواستم بخونم ارور داد که چنین فایلی پیدا نشد!
اگه مردم دون مایه و سست عنصر همه جوره دادرس و دادگر رو تحت فشار بذارن و اون ولایتمداری رو نداشته باشن بیدادگری ان چنانی شیوه ی زهرا ( س ) می گردد و نه صرف وجود دادرس و دادگر…
زیبا بود
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
در معرکه عشق که پیکار حیات است
مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت
( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت