مدتی است در پی این هستم که به بهانهای صحبتهای دکتر سعید کیوانفر (دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد) را در روزنوشتهها بازنشر کنم.
به گمانم اکنون، بعد از طرح بحث نقد چشم انداز ایران ۱۴۰۴ زمان مناسبی برای دیدن این سخنرانی است. دکتر کیوانفر در سال ۱۳۹۷ در «چهارمین همایش بررسی شیوه های دستیابی به مرجعیت علمی» رویکردی انتقادی را انتخاب کرد و به این نکته پرداخت که برخی واژهها و اصطلاحات که در سطح کلان کشور مطرح میشوند، ابهام دارند و مفهوم پردازی کامل و کافی هم روی آنها انجام نشده است.
او همچنین به ضعفهای نگاه رقابتی در تدوین چشم انداز هم اشاره میکند. او توضیح میدهد که اصرار ما بر اینکه میخواهیم در هر چیزی «اول باشیم» و مستقل از ویژگیهای وضعیت موجود و شاخصهای وضعیت مطلوب، فقط میخواهیم در جدولها و رتبهبندیها در صدر قرار بگیریم، چگونه میتواند مسیر علمی کشور را تضعیف یا حتی تهدید کند.
به گمانم حرفهای دکتر سعید کیوانفر، هم برای کسانی که زندگی دانشگاهی را برای خود برگزیدهاند و هم برای آنها که در دنیای کسب و کار سیر میکنند میتواند مفید باشد.
حرفهای ایشان و روایت تلخی که از نگاه عددی به پیشرفت علمی کشور ارائه میکنند، در بسیاری از از کتابهای بینالمللی استراتژی میتواند در قالب یک مطالعهی موردی مطرح شود. اینکه چگونه تعیین چشمانداز و تدوین استراتژی، بدون درک عمیق از چشمانداز و استراتژی، میتواند را ما به نقطهای برساند که حسرت روزهایی را بخوریم که چشم انداز نداشتیم و استراتژی تدوین نمیکردیم.
پینوشت یک: مجموعه سخنرانیهای مربوط به همایش مرجعیت علمی کشور را میتوانید در صفحه آپارات نیماد (موسسه ملی تحقیقات علوم پزشکی) بیابید و ببینید.
پینوشت دو: اگر چه در اصل بحث خللی ایجاد نمیکند، اما شاید قرار دادن دو تعبیر Planning و Design در برابر یکدیگر، برای توصیف دوگانهای که دکتر کیوانفر مد نظر داشتند، بهترین انتخاب نبود. البته میشود «دانشگاه در ایران» و «دانشگاه در غرب» را مصداقی از Planning در برابر Design دانست. اما مثال ماهی در آکواریوم و مقایسهی آن با ماهی در اقیانوس بهتر است با دو تعبیر Creation در برابر Evolution مقایسه شود. اتفاقاً به گمان من، همین دوگانهی Creation / Evolution را میتوان برای مقایسهی دستاوردهای فرهنگی جهان توسعهیافته در برابر تلاشهای تصنعی کشورهای در حال توسعه برای «نمایش توسعه» به کار برد.
سلام استاد! روزت بخیر
شنیدم یک بار تو فرانسه حزب مخالف دولت تو روزنامه ای که چاپ می کرده می نویسن به علت گران شدن کاغذ دیگه نمی تونیم هزینه های چاپ و انتشار نشریه مون رو تهیه کنیم و از فردا یا هفته بعد جاپ نمی شیم. رییس جمهور هر جور شده بودجه نشر این نشریه رو در قالب حمایت مالی تامین میکنه تو حزب از رییس جمهور شاکی میشن که اینا که سرسخت ترین مخالفان ما بودن ما کاریشون نداشتیم خودشون گفتن دیگه توان چاپ نشریشونو ندارن (داستان مال قبل از سایت داشتن و هزینه اکانت و سرور دادن بوده) داشتن کنار می رفتن، تو چرا کمکشون کردی؟ رییس جمهور وقت فرانسه میگه ما باید همیشه منتقد داشته باشیم تا حواسمون به رفتارمون باشه
محمدرضا جان سلام
ممنون بابت به اشتراک گذاشتن ویدیو. حرفای عجیبی بود(جدا از نکات مطرح شده)، هم از این نظر که منم خروجی همین نگرش به دانشگاه هستم، هم چقدر تلخ که افراد نتونن انتقاد خودشون ابراز کنن یا ترس از عواقب باعث میشه که نتونن تمام صحبت منتقل کنن.
چند روز پیش مقالهای از آقای جمشید قراچه داغی میخوندم. اگر مطالعه نکردی(بعید می دونم) ممنون میشم وقت بذاری و نگاهش کنی. هنوزدر سیستم هستند افرادی که دغدغه بهبود شرایط داشته باشند. محمدرضا من نگرانم، نگران این که اگر سیستم Collapse کنه سرنوشت همچین انسان هایی مثل عاقبت تمام افرادی بشه که در نظام قبل بودند.
محمدرضا جان.
فعلاً این جواب کوتاه رو صرفاً برای تشکر مینویسم؛ به خاطر معرفی مقالهی آقای قراچهداغی. اگر اشتباه نکنم و چیزی از زیر دستم در نرفته باشه، فکر میکنم تمام آثار ایشون در ارتباط با تفکر سیستمی رو خوندهام (به استثناء کتابی که دربارهی برنامهریزی توسعه ملی با همکاری راسل اکاف نوشتهان). هم کتابشون با عنوان Systems Thinking (و عنوان فرعی: Managing Chaos & Complexity) و هم مقالات کلیدی که در طول این سالها منتشر کردهاند.
با این حال، مطلبی خارج از این فضا ازشون نخونده بودم و دیدن این نامه برای من بسیار جذاب بود. خصوصاً تلاش ایشون برای نگاه چندعاملی و اجتناب از نگاه تکعاملی که از مشخصههای اصلی متفکران سیستمی محسوب میشه.
جدای از این، در مورد بخش آخر کامنت تو، من هم مثل تو و مثل خیلی از افراد دیگری که در این سرزمین زندگی میکنند یا به نوعی و به دلیلی، دل به این سرزمین بستهاند، نگران Collapse کردن سیستم هستم. چرا که به دهها علت، که بسیاری از اونها گفتنی نیست، نمیتونم قانع بشم که Collapse الزاماً ما رو به وضعیت بهتری میرسونه.
اما خیلی دلم میخواد یکی از این روزها، در قالب جواب یک کامنت یا مطلب مستقل یا به هر شکل و بهانهی دیگه، کمی دربارهی «فساد در سیستمها» مطلب بنویسم و حرفهای پراکندهای رو که اینور و اونور گفتهام جمعبندی کنم. اینکه میبینم فساد، غالباً به «فساد مالی» فروکاهیده میشه، به نظرم خودش یکی از ریشههای شکلگیری و رشد فساد سیستمیه و به گمانم تا زمانی که نتونیم تصویر درستی از مفهوم فساد داشته باشیم، درک رفتار و ماهیت سیستمها و پیشبینی مسیر آیندهی اونها برامون دشواره.
فعلاً توی ذهنم هنوز جملهبندی و شکل بیان این بحث رو با توجه به انواع ملاحظات و محدودیتها پیدا نکردهام و دارم بهش فکر میکنم. در واقع ایدهی اصلی که دوست دارم دربارهاش بنویسم اینه که Endemic Corruption چرا و به چه شکلی با Corrupted Agents و Financial Corruption تفاوت داره و اگر اینها رو با هم اشتباه بگیریم چه تبعاتی خواهد داشت.
ببخش کوتاه و مختصر و ناقص نوشتم، فقط خواستم این کامنت فعلاً بیجواب نمونده باشه.
ممنونم ازت محمدرضا.
سلام و عرض ادب خدمت استاد شعبانعلی
چه سخنرانی ارزشمند و عمیق وقابل درکی، و چقد اندوهناک که عمده مسئولین کشور فاقد چنین نگاهی هستند. نگاهی که به نظرم بخشی از اون ریشه در تفکر سیستمی داره.
با دانش آموزی در متمم، خدمت شما و اساتید بزرگوار و آشنایی با تفکر سیستمی، نبود این تفکر در اکثر مسئولین تصمیم گیر کشور رو لمس می کنم و این واقعا آزارم میده. مثل بسیاری از دوستان روشم اینه که در اکثر اوقات تصمیم می گیرم که با فک کردن به این مسائل خودم رو آزار ندم. با توجه به اینکه من علاقه ای به پیگیری اخبار ندارم و در شبکه های اجتماعی هم معمولا فعالیتی ندارم، به نوعی در جزیره امن و آرام خودم هستم ولی واقعیت اینه که خواه ناخواه زندگی ما تحت تاثیر تصمیمات مسئولین قرار می گیره.
گاهی با خودم فکر می کنم اگر افراد فرهیخته و آگاهی که این درد رو دارن مثل بنده ناآگاه و کم دانش عمل کنن و هر کدوم در جزیره خودشون باشن آینده این کشور چی میشه؟
رفتار درست در چنین شرایطی چیه؟ آیا می شود به اصلاح وضعیت موجود امید داشت یا ما در یک سراشیبی قرار گرفتیم که هر چقدر دست و پا بزنیم نهایتا سقوط می کنیم و بهتره در چنین اوضاعی محکم کلاهمون رو بچسبیم؟ در چنین شرایطی، آیا شیوه صحیحی برای عمل کردن وجود داره؟
می دونم که با طرح جدید مجلس با عنوان حمایت از حقوق کاربران و خدمات پایه کاربردی فضای مجازی که با اسم طرح صیانت هم مشهور شده آشنایین. طرحی که مشکلات زیادی داره و آینده فضای مجازی در کشور رو در هاله ای از ابهام قرار داده. بنده و چندتا از دوستانم به واسطه حضور در کمیسیون فناوری و اطلاعات اتاق بازرگانی استان لرستان، از چندین روز پیش در حال بررسی و مطالعه طرح و ارائه پیشنهاداتی هستیم، منتها هر از چندگاهی یکی از دوستان میگه این طرح که حاکمیتیه و اجرا میشه و ما هم اثری روش نداریم، بهتره وقتمون رو براش تلف نکنیم و تمرکزمون روی کسب و کارهامون باشه.
من نظرات شما راجع به این طرح رو در کامنت هاتون مطالعه کردم. منتها خواستم از خدمتتون بپرسم به نظر شما در چنین شرایطی رفتار درست چیه؟
امیر جان.
خیلی دوست داشتم و دارم که با توضیحاتی بیشتر و دقیقتر، جواب کامنت تو رو بنویسم. خصوصاً اینکه به واسطهی انواع و اقسام دوستانی که دارم، و عزیزانی که گهگاه لطف میکنند و مسائلشون رو با من در میان میذارن، فکر میکنم تا حدی فضای فعلی رو درک میکنم. با این حال، به نظرم پرداختن تفصیلی به چنین بحثهایی در این فضای عمومی، نه ممکنه و نه مفید و نه منطقی.
بنابراین صرفاً چند نکته رو که به ذهنم میرسه مطرح میکنم.
اول اینکه من فکر میکنم زمانی که سیستمهایی که در مسیر ناکارآمدی قرار میگیرن، ممکنه تا مدتی به واسطهی کمک افراد خیرخواه یا همت افراد متخصص و متعهد، بتونن از اون مسیر خارج بشن یا لااقل سرعتشون در طی کردن جادهی ناکارآمدی کم بشه.
در اوایل مسیر، میشه از «علل ناکارآمدی» و «ریشههای ناکارآمدی» حرف زد و به فکر چاره بود. اما وقتی سیستم به عمر خودش ادامه میده و افراد کلیدی و تصمیمگیر و سیاستگذار، چارهاندیشی نمیکنن یا اساساً متوجه نمیشن که سیستم داره به کدوم سمت میره، بعد از مدتی ما با پدیدهی جدیدی به اسم «ذینفعان ناکارآمدی» روبهرو میشیم.
ذینفعان ناکارآمدی کسانی هستند که در وضعیت جدید، جای پای مناسبی پیدا کردهان و با تکیه بر همین ناکارآمدی میتونن منافع مادی و سیاسی و قدرتطلبانهی خودشون رو تأمین کنن. از اینجا به بعد، این ذینفعان ناکارآمدی، مدام سیستم رو تغییر میدن تا اطمینان حاصل کنن که ناکارآمدی به شکل کاملاً سیستمی حفظ میشه و منافع اونها قطع نمیشه.
من وضعیت فعلی رو تقریباً در این نقطه میبینم.
بر این اساس، به گمانم این وضعیت صرفاً در صورتی قابل بهبوده که ذینفعان ناکارآمدی به نتیجه برسن که با این کار ممکنه کل سیستم Collapse کنه و تصمیم بگیرن در سیاستهاشون صرفنظر کنن. در واقع گاو رو در حدی بدوشن که عمر بیشتری داشته باشه و زیر فشار دوشیدن جون نده (اگر چه خیلیهاشون به اندازهی چند نسل، شیر گاو رو ذخیره کردهان و همین نگرانکننده است).
با این حال، من این تعبیر «چسبیدن به کلاه خود» رو چندان نمیپسندم و به گمانم، همچنان بعضی اقدامهای کوچک – هر چند بیاثر – رو میشه و باید انجام داد.
در مورد طرح صیانت، من هم معتقدم که این اقدام، صرفاً ابتکار مجلس نیست. بلکه در مدیریت ارشد کشور وجود داره و حتی تازه هم نیست. بررسی اسناد تاریخی (ایدهی دیواری مثل دیوار چین دور کشور و ممالک اسلامی) نشون میده که چنین نگرشی ریشهدار هست و نباید اون رو پدیدهای مقطعی و گذرا در نظر گرفت (+).
با این حال، سوالی که من همیشه بهش فکر میکنم اینه که: آیا اگر فکر میکنم یا احتمال میدم کاری کاملاً بیاثر هست و هیچ نتیجهای نداره، نباید انجامش بدم؟
در اینجا، جواب کاملاً شخصی خواهد بود و هر کس ممکنه بر اساس تجربیات شخصی، ارزشهای فردی و دستگاه فکری خودش، پاسخ متفاوتی داشته باشه.
پاسخ من اینه که «باور بر بیاثر بودن اقدام الزاماً به این معنا نیست که نباید اقدامی انجام داد.»
ما انسانها اساساً همهی کارها و رفتارها رو به خاطر نتیجهی ملموس و مشهود انجام نمیدیم. بذار برات یه مثال بزنم.
شخصی رو تصور کن که ازش نفرت داری. خیلی زیاد. سیاستمداری مثل هیتلر یا استالین.
حالا فرض کن یه خونه میخری و میری میبینی توی انباری خونه، جایی که شاید سالی یک بار هم بهش سر نزنی، عکسی از این شخص منفور به دیوار زده شده. کنارش هم تزئین شده و چند گل مصنوعی هم دور قاب رو گرفته.
چیکار میکنی؟ آیا میذاری قاب روی دیوار بمونه؟ یا به فرض که قاب رو برنداری، گلها رو هم میذاری دور تا دور قاب بمونن؟
احتمالاً قاب (يا لااقل گلها) رو برمیداری.
چرا؟ آیا این کار تو تأثیری در تاریخ یا سرنوشت جهان داره؟ آیا اصلاً کسی متوجه میشه که این رو برداشتی؟
بحث این نیست. این یک اقدام هویتی محسوب میشه. تو قاب رو برمیداری که به خودت نشون بدی آدمی نیستی که تصویر اون سیاستمدار منفور رو روی دیوار نصب کنه. تو کسی نیستی که دور عکس هیتلر یا استالین، گل بذاره.
میبینی؟ یک اقدام بیاثر، اما بر پایهی ارزشها و هویت.
به نظرم تلاشی که تو و دوستانت در کمیسیون فناوری و اطلاعات اتاق بازرگانی استان لرستان انجام میدید، حتی اگر کسانی باور داشته باشند که هیچ نتیجهای نداره، همچنان ارزشمنده. چون حداقل هویت خودتون را نشون میدید و مهمتر از اون، هویت اتاق رو که انتظار میره مدافع فعالیت کسب و کارها و اقتصاد استان (و کشور) باشه.
البته این رو بگم که به گمان من، کاری که شما و دوستان دیگه انجام میدن، فراتر از برداشتن یک قاب عکس در انباری متروکهی یک ساختمان فراموششده است. معتقدم که این کارها، ارزش تاریخی هم داره. روزی روزگاری، ما نیستیم که این روزگار تلخ رو روایت کنیم و آیندگان علاقهمند خواهند بود واقعیتهای این مقطع از تاریخ رو در این نقطه از جغرافیا بدونن. و تکتک گزارشها و صورتجلسهها و نامهها و اخطارهای این روزها، در اون زمان به کار میاد.
بذار برات یه مثال تاریخی از مهندس بازرگان بزنم. بازرگان زمانی در دادگاه دوران پهلوی گفت: ما آخرین نسلی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم و در آینده با گروههایی روبهرو خواهید شد که دیگر با زبان قانون با شما سخن نمیگویند (+)
آیا این حرف به سبک شدن جرم او کمک کرد؟ نه. آیا حرف او به گوش شاه رسید؟ شواهدی وجود ندارد و به نظر نمیرسد که چنین شده باشد. آیا طرح این حرفِ بیاثر، بیارزش بوده است؟ نه.
چون امروز سندی شده که به روشنتر شدن بخشی از تاریخ معاصر ما کمک میکنه و چه بسا افرادی صرفاً با شنیدن همین یک جمله، ترغیب بشن جزئیات بیشتری از اون دوران رو مطالعه و پیگیری کنند.
من کار تو و دوستان دیگری رو که در این زمینه حرف میزنن، مینویسن، اخطار میدن، ابراز نگرانی میکنن و به شکل آشکار یا پنهان با تصمیمگیران رایزنی میکنن تحسین میکنم.
عرض سلام و ادب مجدد خدمت شما استاد گرانقدر
خیلی ممنونم از پاسخ ارزشمند و زیبای شما، و عمیقا تشکر می کنم که زمان گرانبهاتون رو صرف کامنت بنده کردین و چنین پاسخ راهگشایی دادین.
امیدوارم که سعادت دیدار حضوری و شاگردی بیشتر خدمت شمارو داشته باشم