دوستان عزیزم.
من دیروز در سایت خود اعلام کردم که در برنامه نسیم شرکت خواهم کرد و حدود زمانی برنامه را هم با فرض به اینکه قرار است بر اساس هماهنگیهای انجام شده، ساعت یازده در خدمت دوستان باشم، در همان حدود اعلام کردم.
متاسفانه وقتی میزبان نیستی، کنترل روند جلسات از اختیار شما خارج است. به همین دلیل عملاً من بعد از ساعت دوازده در خدمت دوستان بودم و در مدتی کوتاهتر در موضوعی متفاوت از آنچه اعلام شده بود صحبت کردم.
گروهی از دوستان به دلیل محدودیت زمانی مجبور شدند ساعت دوازده جلسه را ترک کنند و خدمتشان نبودم.
در اینجا فایل صوتی نامه به رها، به عنوان منتخبی از جلسه که من برایتان آوردهام ارائه میشود.
با تشکر از مطالب جالب و خواندنی استاد شعبانعلی، می خواستم خواهش کنم از آنجاییکه امکان استفاده از فایل های صوتی برای همه فراهم نیست اگر فایل متنی بحثهای ارائه شده در قایل صوتی را هم منتشر کنید باعث امتنان خواهد بود.
سلام آقای شعبان علی امیدوارم هرجا هستید خوشحال و سالم باشید مرسی از این که بعضی از مطالب را صوتی میکنید تا من و امثال من هم بتوانند از گنجینه های فکری شما بهره ببریم از اینطور مسایل زیاد هست ولی این که ما نابیناها چقدر از آن بتوانیم استفاده کنیم مشکلیست که فقط برای خودمان مهم است
بازم ازتون بخاطر تمام فایلهای صوتی و نوشتاری غیر از PDF هاتون متشکرم
امشب تجربه یک حال خوب رو داشتم اونقدر که سطح بدحالیم بشدت افت کرد و مجبورم کرد با دوستانم درباره اش حرف بزنم.
و امید دارم این فقط در حد حال نماند و به مجالی برای خودسازی تبدیل شود و به چشمی عبرت بین برای خودم تا همیشه…
بعد از دو دهه مهمان بودیم خانه یکی از اقوام خیلی متمولمان که همیشه دغدغه های پیشرفت اقتصادی فرصت کنار فامیل بودن به آنها نمیداد، نه بهتر بگویم اهمیتی برایشان نداشت…
اما دو پسر خانواده چند سال پیش در اوج فعالیتهای گلدکویستی وارد این شبکه ها شدند و در سطح بالایی فعال بودند
با آنکه با بخشی بسیار کوچک از ثروت پدری میتوانستند کسب و کار بزرگی برای خود داشته باشند
نمیدانم چه تفکری یا چه بیفکری آنها را به سمت کسب ثروت از اینراه کشاند.
قصاوت نمیکنم چون ابعاد ماجرا برایم معلوم نیست
اما صرف ورود به چنین سبک فعالیتی به اندازه کافی اشتباه هست و پر ریسک لا اقل از نظر انسانی.
که با اشتباه یا طمع تو عده زیادی متضرر شوند. در حد دهها میلیارد
و با فرار دوسه نفر اصلی تو بمانی و این دهها میلیارد بدهی و بیست سال زندان
که با اثبات بیگناهی در بخشی از اتهامات با تحمل پنج سال زندان و پرداخت دهها میلیارد تومان و استرسهای غیرقابل بیان سر و ته ماجرا با فلاکت بسته شود.
اما امشب…
من یک خانواده را دیدم
که با نهایت رضایت بابت خلاصی از گرفتاریهای چندساله اش با چه عشقی ما را در آغوش گرفته بود.
و دو مرد جوان با تجربه های ارزشمند که هزینه های سنگین بابت کسب آنها پرداخته بودند…
در کلام و رفتار تک تکشان احترام و علاقه شدید به میهمانانشان هویدا بود.
طوریکه انگار تو را فرشته ای نازل شده در خانه خود میبینند.
جالبترین بخش ماجرا دیدن چهره ای است که او را در نوجوانیش دیده ای و حالا پس از سالها مردی را میبینی که با نهایت تواضع مانند خدمتکاران از تو پذیرایی میکند و تو ذهنت را جستجو میکنی تا ردپایی از این چهره در خاطرت پیدا کنی و تطبیق دهی.
واضح بود که این خانواده اکنون بیش از هر کسی به اولویت ارزشی حفظ ارتباطات انسانی بر کسب قدرت و ثروت و به لزوم دقت در انتخاب راه موفقیتش واقف بود…
آرام عزیز
ممنون که این تجربه را اینجا بازگو کردی
متاسفانه ما تا چیزی را از دست ندهیم قدرش را نمیدانیم و باز متاسفانه چون معیارهای واقعیمان مادی هست پس ممکن است ارزش چندانی برای مهمانیها و دیدار با اقوام و کسانی که ما را ثروتمند نمیکنند قائل نشویم
شاید آن دو پسری که دربارهاش صحبت کردی بعد از، از دادن ثروتشان و در دوران زندان، قدر خانواده و فامیلشان را متوجه شدند
احسان بزرگوار
ممنون از توجهتون
همینطوره متاسفانه…
سلام آرام جان
کامنت شما ب لحاظ محتوایی فوق العاده است و پندآموز…اما دلم نیومد از نحوه بیان شما تعریف نکنم..من واقعا لذت می برم که محتوایی زیبا با بیانی شیوا ارائه می شه. امیدوارم این تمجید رو به حساب بی توجهی به محتوا نگذارید..
استاد عزیز سلام و خدا قوت به شما
در انتقال فرمایشات شما،خواستم جمله یادگیری آموخته نشده را با کلام شما بنویسم، ولی نتوانستم چون احساس میکنم به خوبی آن را نفهمیده ام. خواهشی داشتم که “یادگیری آموخته نشده” را با کلام خود برایمان بنویسید. و لطف می کنید که بیشتر در این مورد نیز توضیح دهید.
تشکر
محمدرضای عزیز سلام
وقتی حتی بعد از ساعت دوازده شب هم اونقدر باانرژی صحبت کردی ما جز تشکر چی میتونیم بگیم.خوشحالم ک وقتی گفتی به دلیل کمبود وقت نمیخوای زیاد صحبت کنی دکتر شیری نذاشت که این کارو بکنی و باعث شد از حضورت لذت ببریم.و خوشحالتر از اینم که وقتی آخر مراسم ازت پرسیدم این ترم دانشکده میبینیمت بهم اطمینان دادی که هستی.نمیدونی چقدر مشتاقم که سرکلاسات نه درس مذاکره,که درس فکر کردن,درس زندگی یاد بگیرم…
وقتی پرزنت و سخرانی تو رو میبینم متوجه میشم که وقتی عشق برای حرف زدن با مخاطب وجود داره تمام فاکتورهای دیگه ای که بهم یاددادن که چطور سخنران خوبی بشیم به جوک تبدیل میشه.
تو به مخاطبت احترام میذاری و برای گفتن چیزی که میخوای بگی سراز پا نمیشناسی.به قول سهیل رضایی چیزی که میگی رو خودت بهش مبتلا بودی.واقعا حرف اون شبت درست بود خیلی از تءوری هایی که میخونیم در مورد آدمایی که بیزنس موفق داشته اند (یا در مورد پرزنت کردن کسایی که پرزنت و سخنرانی خوبی دارن) خیلی صدق نمیکنه…
به امید دیدار استاد عزیز….
محمد رضا ممنونم 🙂
ممنون رضا جان بسیار زیبا و تاثیر گذار بود
اگه شمرده تر صحبت میکردید بهتر بود.
سپاس
سلام
دیشب با همه حوادثی که پیش اومد برای من شب بیاد موندنی بود. بعد از جلسه کلی حیرت زده بودم، که با پیاده روی نصفه شبی تکمیل شد.
خیلی دوست داشتم بیام پیشتون اما هم سرتون حسابی شلوغ بود، هم من روم نشد بیام. البته شنبه شب که اومدین مراسم بعد از پارک کردن ماشین از تو کوچه تا فرهنگسرا افتخار بود پیشتون باشم. نمیدونم این چه رازیه که آدم کلی سوال تو ذهنشه اما وقت سوال پرسیدن که میرسه انگار همه چی از یادش میره.
خیلی خوشحالم که توفیق بودن تو اون مراسم و داشتم و از نامه بسیار قشنگ تون که هزاران چیز دیگر به من آموخت سپاس استاد عزیز
به هر حال شما از همه اون چیزی که بوده به بهترین شکل ممکن استفاده کردید…خودش یه درس بزرگه برای مخاطبانتون..شاید در کل زندگی هم همینطوره…سپاس…
سلام
+حتما این عدم هماهنگی برای شما که زندگی با برنامه ای دارید ناخوشایند بوده.
+ به قول دکتر محمود سریع القلم “با رفتار خود نشان دهید که تفاوت هشت و هشت و یک دقیقه را می دانید.”
+سبز باشید و برقرار
سپاس مهربان استاد….
با ارزوی بهترین ها…..
سلام محمدرضای عزیز
بسیار ممنونم از اینکه این گنجینه ها رو با ما به اشتراک میذارید . امیدوارم من لیاقت این سخاوت رو داشته باشم .
همین
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیز و به خصوص محمدرضای عزیز