خلاصه با تلاش و تقلا و مطالعه و شب بیداری و درس خواندن تیمی دوره MBA به پایان رسید و مدرک در دست، با واقعیت های جدیدی روبرو شدم:
واقعیت اول اینکه – می بینی ادبیات جدیدی یاد گرفته ای و واژه هایی که بسیاری از آنها در محیط کاری ات یا وجود ندارد، یا با معنی دیگری به کار گرفته میشود. «شایستگی کلیدی»، «کارت امتیاز دهی متوازن»، «استراتژی»، «برند»، «ساختار ارگانیک»، «نظریه بهداشتی – انگیزشی» و …
برخی از فارغ التحصیلان، با این دامنه لغات جدید وارد محیط کار تازه میشوند یا به محیط کار سابق خود باز میگردند. درست مانند برخی از کسانی که به تازگی از اقامت کوتاه در فرنگ، بازگشته اند: نه واژه های زبان مادری را درست تلفظ میکنند، نه هنوز زبان دیگر را به درستی آموخته اند.
معمولاً محیط کار به شدت، این نوع فارغ التحصیلان را پس میزند. مدیران حوصله واژه سازی و واژه بازی را ندارند و بسیاری از اظهار نظرها را حتی اگر به نیت خیر باشد، «اظهار فضل» تلقی میکنند.
برخی دیگر از فارغ التحصیلان هم، بلافاصله منتقد رشته و مرکز آموزشی خود میشوند و میگویند که: «ای بابا! این درسها مال ایران نیست. مال آمریکاست. اصلاً مملکتی که هنوز دغدغه اش قلیون و قهوه خانه است را چه به خواندن استراتژی Starbucks! ما که هنوز یکی دو تا فروشگاه حسابی بیشتر نداریم چه کار داریم به WallMart. ما که در شروع هر پرواز در کشورمان، با دعا و نیایش و التماس، آسایش تمام امامان و پیامبران را آشفته میکنیم، چه کار داریم به KLM و SouthWest؟». اینچنین میشود که رویای «تحول» در ذهن فارغ التحصیل فرو مینشیند و زندگی همچون گذشته ادامه می یابد.
اگر کارمند دولت باشی، چند ده هزار تومان حقوق ماهیانه هم اضافه تر میگیری، که شاید طی یک دهه، هزینه وقت و انرژی و پولی را که برای مدرک MBA صرف کرده اید، «سر به سر» کند!
در این میانه هستند گروه سومی که میکوشند «آموخته ها» را تفسیر و تحلیل کنند و به زبان و فرهنگ خود و سازمان خود ترجمه کنند. با زبان و کلمات جاری سازمان حرف بزنند اما مفاهیم نوین را به تدریج به روح سازمان تزریق کنند. همچنین می آموزند تجربه مدیران ارشد و همکاران با تجربه خود را با آنچه در دانشگاه ها آموخته اند، تطبیق دهند و از این میان، به ترکیبی صحیح از علم و تجربه برسند. اینها کسانی هستند که بهترین بازخورد را از تحصیل MBA به دست می آورند…
واقعیت دوم اینکه – می بینی رشد و تغییر پایدار، تدریجی روی میدهد و نه ناگهانی.
درس های مدیریت خوانده ای و فکر میکنی وظیفه مدیر تفویض اختیار است و کنترل عملکرد و رایزنی و رهبری و … اما از خواب شیرین بر میخیزی و میفهمی که در محیط کار، هنوز یک کارمند جزء هستی! دیگران کارهایشان را به «تو» تفویض میکنند، دیگران عملکرد «تو» را کنترل میکنند، دیگران میکوشند «تو» را رهبری کنند…
اینجاست که باز برخی، احساس میکنند به بیراهه رفته اند. شاید هم چند باری به این مدیر و آن مدیر اعتراض کنند که «من الان MBA خوانده ام و اگر یک نقش ارزشمند در سازمان به من بدهید، چنین و چنان میکنم و نگاه نکنید که اینجا خیابان جمهوری در تهران است، من برای شما چیزی میسازم مثل سیلیکون ولی در کالیفرنیا و …». که باز هم سرنوشت این روش معلوم است.
اما برخی هستند که می فهمند، شاید حاصل MBA برای آنها در یکی دو سال اول، صرفاً این باشد که بتوانند گزارش و «خوراک فکری» بهتری برای مدیرانشان تأمین کنند. شاید نخستین سالها کافی باشد که به نقش «تصمیم سازی» رضایت دهند و در کمین پست های «تصمیم گیری» ننشینند. شاید حاصل MBA در یکی دو سال اول، یکی دو جلسه مذاکره خوب باشد که فرد در آنها بتواند لیاقت و توانمندی خود را به مدیران و همکاران به اثبات برسانند. این گروه از فارغ التحصیلان، کسانی هستند که میوه های درخت تحصیل را شاید دیر، اما با کیفیت مطلوب برداشت میکنند…
در ادامه باز هم برای شما از MBA خواهم گفت…
——————————————————————
اگر قسمت دوم را نخوانده اید، آنرا اینجا بخوانید…
اگر کسی مثل من روزی خواست ۲ تا کتاب در حوزه MBA بخونه به نظرت اون کدام ۲۰ تا کتابه که بهتره وقتش رو روی اونها صرف کنه و از بین اونها دوتا کتابش رو انتخاب کنه؟
با شناختی که ازت دارم میدونم که فکر میکنی این تقلبه اما یادت باشه یه لاکپشت تنبل اگه خیابون رو اشتباه بره دیگه بر نمیگرده و مقصدش رو گم میکنه
حالا بهش آدرس میدی؟
با سلام.
میدونم که جناب شعبانعلی قطعاً بهترمیتونن راهنمایی کنن.ولی به نظر من دوست عزیزم شهاب درسن خیلی مناسبی هستیددرخارج از کشور بهتر میتونید تو این رشته تحصیل کنید. ماهم درایران اکثر منابع ترجمه شده ی خارج از کشور رو مطالعه میکنیم واکثر کیس هایی رو که بررسی میکنیم مربوط به جوامع پیشرفته تر هستندکه البته به دلیل محدودیت هایی که برای دسترسی به اطلاعات ومنابع علمی روز دنیا داریم کیفیت مشاهدات وگزارشاتمون طبیعتاً پایین میاد.
رشته ی mba علیرغم اینکه به دلایل واضح دارای طرفداران بسیاری هست ولی به اعتقاد من هنوزراهشو درایران پیدا نکرده ومثل خیلی از رشته های نوظهور دیگه با چالش های ودشواری های زیادی روبه روهست .اساتیدی که دارای قابلیت هایی باشن که بتونن دراین رشته تدریس کنند بسیار کم هستن .درایران این رشته رو به عنوان یکی از اززیرگروه های صنایع میشناسن واکثر اساتیدی که این رشته رو تدریس میکنن یا سیاست های آموزشی اونو تعیین می کنن صنایعی هستن وبرخی از دروس رشته ی صنایع درواحدهای درسی گنجانده شده ، درحالی که این رشته دارای ماهیت مدیریتی هست وربطی به صنایع نداره….علاوه براین ،این رشته درایران دکترا نداره وفارغ التحصیلان این رشته که اکثراً دارای لیسانس فنی هستن برای ادامه تحصیل درمقطع دکترا باید مجدداً تغییر رشته بدهند ودریکی از شاخه های مدیریت تحصیلات خودشونو ادامه بدهند.معضلات دیگه رو هم که جناب مهندس درمطلب بهشون اشاره کردن کاملاً درسته بسیاری از مفاهیمی که دراین رشته تدریس میشه …مفاهیم کاملاً جدیدی هستن که درصنعت واقتصاد ایران هنوز جایگاهی ندارند…همین مشکلات باعث شده دانشجوهای این رشته با نوعی سردرگمی مواجه باشن …..
برخی معتقدند که سایه ی دانشگاه شریف روی این رشته خیلی سنگینی می کنه واصولاً سیاست های این دانشگاه هست که جهت گیری های این رشته رو درایران تعیین کرده…به خاطر همین هست که شما برای قبولی درآزمون فقط باید زبان وریاضی بخونید وهیچ اثری مثلاً از تئوری های مدیریت درمنابع آزمون mba نمی بینید، درحالی که این یک رشته کاملاً مدیریتیه…
درطول دوران تحصیل ،کاربردی کردن وپیاده سازی مفاهیم این رشته درسازمان ها رو یکی از وظایف فارغ التحصیلای این رشته میدونن.به خاطر همینه که اکثراً معتقدند که کسانی باید دراین رشته ادامه تحصیل بدن که دارای سوابق کاری وعملی باشند…یعنی کسی که مثلاً یه دانش فنی داره وحالا قراره یک پست مدیریتی درسازمانش بگیره برای توسعه ی دانش مدیریتیش که تکمیل کننده ی توانایی فنی ولازمه ی شغل جدیدشه تصمیم میگیره که mba بخونه…
درپایان عذرخواهی میکنم که زیاده گویی کردم.اگر اشتباهی کردم ممنون میشم که جناب شعبانعلی اصلاح بفرمایند…باتشکر
ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﮔﺎﻫﻢ ﺭا ﻧﻤﻴﺨﻮاﻧﻲ اﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻢ
ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﻛﺎﺭﺷﻨﺎﺳﻲ. MBA ﺑﺨﻮاﻧﺪ, ﺩﺭ ﺳﻦ ۱۸ ﺳﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻄ اﻳﺮاﻥ ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ
ﭼﻪ ﻧﻆﺮﻱ ﺩاﺭﻳﺪ ﺁﻳﺎ ﻣﻔﻴﺪ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻳﺎ ﺻﺮﻓﺎ ﺑﺎﻳﺪ اﺑﺘﺪا ﻭاﺭﺩ ﻣﺤﻴﻄ ﻛﺎﺭ ﺷﺪ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻃﻊ ﻓﻮﻕ ﺑﻪ ﺳﺮاﻍ اﻳﻦ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ
ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﻣﻴﺸﻮﻡ اﮔﺮ ﭘﺎﺳﺨﻢ ﺭا ﺑﺪﻫﻴﺪ
,ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ ﺑﺮﮔﺮﺩﻣﻮ ﺷﻤﺎ اﺳﺘﺎﺩﻡ ﻣﻴﺒﻮﺩﻳﺪ اﺯ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻗﻠﺐ اﻳﻨﻮ ﻣﻴﮕﻢ
با سلام
ذهنم پر از سوال های جور واجور است.سال ۱۳۸۶ وارد رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور در منطقه دور افتاده شدم تحقیر های بسیاری از افراد در مورد رشته ام و بیان اینکه این رشته برای بچه های تنبل است مرا آزرده کرد و سبب شد که لیسانس ۴ ساله ام را در ۶ سال و با معدل ۹۳/۱۲ بگیرم الان حس میکنم علاقه وافری به mba دارم با توجه به شرایط من و تجربیات خودتان آیا فکر می کنید ادامه مسیر در این رشته کاری درست است؟
سلام استاد گرامی من سال آخر کارشناسی رشته صنایع پلیمر هستم مدتی است که درباره رشته mba مطالعه می کنم و به شدت به این رشته علاقه مند شدم اما دچار شک و تردیدم که در رشته خودم ادامه تحصیل بدهم یا سراغ mbaبروم از تمام سختی هاش و سنگین بودن دروسش اطلاع دارم اما باز دوست دارم در این رشته ادمه تحصیل بدم میشه منو راهنمایی کنید راستی خیلی مشتاقم قسمت بعدی تجربیاتتون زودتر بدونم………با سپاس بسیار بسیار فراوان
باسلام اگه امکان داره کتابای این رشته به اضافه نام نویسندگانشو میگین بخصوص در مقطع کارشناسی ارشد که در دانشگاه شماتدریس میشه.درصورت امکان به جیمیلم بفرستین ممنون میشم
سلام استاد برای من سخته شما رو محمدرضا خطاب کنم ولی میگم سلام محمدرضا جان .
من هم فوق لیسانس MBA هستم . بسیار زیاد مطالعه دارم هم در زمینه مدیریت و هم روانشناسی و هم در زمینه رشته دوره کارشناسی خودم که مهندسی IT است و هم در زمینه زبان انگلیسی .
ولی اینجا دارم بیشتر و بیشتر هم استفاده میکنم هم لذت میبرم .
انسان باید در هر رشته ای که هست بشود “محمدرضا” .
دوستتون دارم استاد.
منتظر قسمت چهارمیما
سلام. محمدرضای عزیز، این پست رو که می خوندم یاد صحبت های “برایان تریسی” در کتاب «پیش به سوی ثروت» افتادم که واقعاً به صحبت های شما در مورد MBA خیلی نزدیکه .. و فکر کردم در تایید حرف های خوب شما اینجا بنویسمش و امیدوارم نکاتش برای دوستان خوبم هم جالب باشه:
“در دهه ی سی ام زندگی ام چند سال از وقتم را، که معادل هزاران ساعت می شد، برای گرفتن مدرک MBA از دانشگاهی معتبر سرمایه گذاری کردم. بیشتر مطالبی که یاد گرفتم فقط به صورت نظریه هایی بودند که در دنیای واقعی هیچ کاربردی نداشتند. گاهی، این دوره های آموزشی جالب به نظر می رسیدند. به هرحال، افرادی این دوره ها را تدریس می کردند که در سراسر زندگی شان هرگز، به معنای واقعی، فعالیت اقتصادی نداشتند. اما یکی از این دوره ها جالب تر از بقیه به نظر می رسید و آن هم نظریه ی احتمالات بود. در این دوره، که بر مبنای حساب دیفرانسیل بود، دو اصل مهم آموزش داده می شد. نخست این که احتمال اتفاق افتادن هر رویدادی وجود دارد. دوم این که چنین احتمالاتی را می توان با دقتی بی نظیر محاسبه کرد.
به عبارت دیگر، موفقیت در کسب و کار بر مبنای شانس به دست نمی آید؛ بلکه دستیابی به موفقیت بر مبنای احتمالات است. به سادگی می توان گفت؛ اگر شما، بارها و بارها، همان کارهایی را انجام دهید که کارآفرینان موفق انجام می دهند؛ در نهایت، در زمینه ی مهارت درآمدآفرینی تسلط پیدا می کنید و همان پیامدهایی را به دست می آورید که کارآفرینان موفق به دست می آورند. شما با یادگیری و تمرین کردن رازهای دستیابی به موفقیت، موفق شدن تان را، به معنای واقعی، تضمین می کنید.”
سلام اقای شعبانعلی خسته نباشید
بنده دانشجوی رشته مهندسی هستم که تا به حال اسمش هم به گوشتان نرسیده یاشد ولی معرفی میکنم بنده رشته مهندسی مدیریت اجرایی میخوانم که یک رشته میان رشته ای است و تلفیقی از چند رشته مهندسی است وبنده مطالبتان را خواندم و علاقه مند به رشته مدیریت شدم و به نظره من ارشد مهندسی خوندن با این همه سختی نمیارزد چون شرایطش در این جامعه نیست ما دانشجویان باید پول تو جیبی داشته باشیم ان هم در سن کم ،و سختی مدیریت بهتر است از سختی درسهای مهندسی است انشالله باز هم توفیقی صورت بگیرد تا بنده به سایت شما سری بزنم و از مطالب نهایت استفاده را ببرم یا حق
salam ye porsesh aya ba karshenasi arshade mBA mitavan dar maghtae doktora az daneshgah haye oropa ya canada paziresh asan gereft?
سلام محمدرضا عزيز
من در حال حاضر دانشجوي ترم دوم MBA هستم. با وجود دارا بودن مدرك فوق ليسانس فني، بسيار خداوند را سپاسگزارم كه در باد تنيلي نخوابيدم و عليرغم مشغله كاري فراوان و اعلام صريح شركت مبني بر عدم تعلق امتياز، با شركت در دوره مذكور تا اينجاي كار دستاوردهاي بزرگي از لحاظ نگرش به جهان اطراف و مسايل مربوط به اين حوزه دستگيرم شده است. توصيه اكيد من به تمامي افراد گذارندن اين دوره تحت هر شرايطي است. پيروز باشيد
آقای شعبانعلی سلام
من دانشجوی ترم آخر MBA هستم. قبلا هم از مطالبی که نوشته اید و فایل های صوتی که در قالب کتاب و یا پاد کست منتشر کرده اید بسیار بهره برده ام.
مطالبی که در خصوص رشته MBA نوشته اید برای من که با چند سال سابقه کار در حوزه نرم افزار و IT وارد این رشته شدم بسیار مفید و روشنگر راهی است که در آینده قصد پیمودن آنرا دارم.
از این بابت از شما بسیار سپاسگزارم و برای شما آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون دارم.
رامین مهرانی
رامین جان. ممنونم از لطفت. اطلاعات من در خصوص رشته MBA الان به اندازهی سابق به روز نیست.
امیدوارم با خبرهایی که به تدریج تو از وضعیت دانشگاهها و درس میدی من هم به روز بشوم 🙂
deleman sukht baraye hameman,pas beman ommid……………….
salam man ye fard mamuli hastam ba tahsilate kamelan mamuli! ama be shoma va masire amuzeshitun iman daram va omidvaram site va majmooeye shoma ruzi betune be onvane yek shabakeye ejtemaeye faragir be tamame aghshare jamee amuzeshe mosmeresamar bede
ba arezuye movafaghiat
سلام آقای شعبانعلی.من اولین بار هست که دارم راجبه این رشته تحقیق میکنم و حرفای شما اطلاعات مفیدی رو بمن داد.من دانشجوی ریاشی کاربردی بودم و الان سال آخری هستم.همیشه عاشق ریاضی و موسیقی بودم و ترجیحا ریاضی رو در دانشگاه سراسری شهرستان و موسیقی رو جداگانه خودم تا حدی برای دلگرمی ادامه دادم! الان برای ارشد از اونجا که اصلا وضع مالی خوبی ندارم و زبان و ریاضی پایه خوبی دارم می گن برو MBAبخون ولی من هنوز عاشق ریاضی و قضیه و اثبات هستم!و عاشق تدریس ریاضی دانشگاهی.تا حدی کم به MBAعلاقه مند شدم ولی شدیدا دودل هستم که انتخاب درست برای من چیه.بخاطر علاقم به موسیقی و نیاز به یه کار تمام وقت حجم درسای ارشد ریاضی برام سنگین و آینده کاری معمولی وهمینطور پایه خوب برای قبولی در رشته MBAو بازارکارمناسب منو تو دوراهی گذاشتن.همیشه راهنمای من اساتید مهربون ریاضیم بودن.الان تو این مقطع از شما تقاضا دارم کمک کنید و پیشنهاد خودتونو بگین و منو کمک کنین
کللیی ممنون!
سلام، من دانشجوی ترم سه mba هستم. یه چندتا نکته به ذهنم می رسه که شاید کمکتون کنه.
اول اینکه از اونجایی که دنبال یه کار تمام وقت هستین، معمولا دوره های mba که تو دانشگاه های دولتی برگزار می شه طورین که کلاسها رو در طول هفته برگزار می کنن اینه که شما نمی تونید به صورت تمام وقت کار کنید ولی اگه کارفرما با شما راه بیاد شاید قبول کنه که پاره وقت کار کنید. من خودم دانشگاه صنعتی شاهرود درس می خونم. دانشکده مدیریت با بچه های mba همکاری می کنه و کلاسها رو فقط تو ۲ روز جمع می کنه (سه شنبه و چهارشنبه) اینه که از این جهت که شما دو روز در هفته درس می خونین شاید احتمال کار پیدا کردن (البته پاره وقت) بیش تر باشه. در مورد برنامه کلاسی دانشگاه های دیگه اطلاع ندارم اما در مورد دانشگاه صنعتی شریف شنیدم که کلاس ها رو تعمدا تو طول هفته پخش می کنن که دانشجو ها فکر کار کردن رو از سرشون بیرون کنند! البته این رو هم بگم من خودم از اول ترم یک تو شاهرود دنبال کار بودم ولی کار پاره وقت مناسب پیدا نشد، (من لیسانسم مکانیک سیالاته) احتمالا تو تهران راحت تر بشه کار پاره وقت پیدا کرد.
دوم اینکه در مورد حجم درسای mba باید بگم که حجم درسا طورین که شما هم می تونید شب امتحان همه رو برسونید و نمره نسبتا مناسب بگیرید و هم اینکه می تونید برا درسا تو طول ترم وقت بذارید که یه چیزی یاد بگیرید و صرفا واحد پاس نکرده باشید. که به نظر من حیفه آدم بیاد فقط دو سال خودشو معطل کنه که واحد پاس کنه و یه مدرک بگیره.
سوم اینکه تعداد واحدهای دوره ۵۷ واحده که نسبت به ارشدای رشته های دیگه شما حدودا دو برابر اونا واحد باید پاس کنید تا مدرک بگیرین که می تونه یکم خسته کننده باشه، البته اگه به درسا علاقه داشته باشین، خسته کننده که نیس لذت بخشم هست
چهارم اینکه شما اگه واقعا دنبال موقعیت کاری مناسب هستین با توجه به اینکه بیس ریاضیه خوبی دارین می تونین برا ارشد مدیریت مالی بخونید. از کم و کیف و تعداد واحدای کارشناسی ارشد مدیریت مالی خبر ندارم (فقط می دونم که احتمالا چند واحد پیش بخورین) ولی می دونم که بازار کار خوبی داره.
با سلام
آقای شعبانعلی من تازه فارغ التحصیل مدیریت اجرایی هستم و لیسانسم اقتصاد صنعتی در دانشگاه بهشتی.و این مطلب رو که دانشگاه هیچ فرقی نداره و این دانشجوه که خودش میتونه متفاوت باشه رو درک کردم.
متاسفانه در دانشگاههای ما نه دانشجو دنبال کسب علم و تجاری سازی یا عملی سازی اونه نه استادا به خودشون زحمت میدن که علمشون رو بروز کنن و اگرم بروز هستن به دانشجو مطلب جدید یاد نمیدهند.
در تمام دنیا این رشته یکی از پرهزینه ترین رشته ها است و دانشجوها مثل دانشجوهای پزشکی در صنایع و شرکتهای مختلف دوره به اصطلاح اینترنی خودشونو میگذرونن !!! اما در ایران همونطور که توضیح دادید…
تنها از یه مطلب خوشحالم که در همان ابتدای راه با کتابهای خوبی همچون خلق مدل کسب و کار؛استروالدر و استراتژی اقیانوس آبی آشنا شدم.با اینکه همچنان دنبال پیدا کردن کار هستم و بشدت دوست دارم که بتونم ایده ها مو اجرا کنم اما هنوز فرصتی برام جور نشده و موفق به وارد شدن به صنعت نشدم اما خودم در خونه دارم روی ان کار میکنم تا بتونم تا جایی که میشه خلاق باشم برخلاف اون چیزی که در ایران جا افتاده و همه دوست داریم همه چیزو براساس اون چیزی که هست ببینیم نه بیشتر و نه کمتر.
من واقعا مرددم که ایا باید دنبال استخدام باشم و خودم کارافرینی ایجاد کنم؟خودم خیلی دوست دارم که یه شرکت مشاوره بزنم اما تجربه کاریشو ندارم و مایلم اول کمی تجربه کسب کنم.ممنون میشم راهنماییم کنید.
ممنون از مطلب جالبتون. وقتی این مطلب رو می خوندم کاملا حس کردم تجربیات من توش نهفته شده. اینکه اول الکترونیک خوندم و بعد چند سال وقفه تصمیم گرفتم MBA بخونم. اینم به دلیل تفکرات استراتژیک به قول شما نبود. 🙂
استادایی که خیلی معروف بودن و اما هیچی یاد نمی گرفتی ازشون. و درسهای بازاریابی که به ظاهر ساده بود اما تو محیط کار نمی دونستی چجوری به کارشون ببری. مدیرایی که گوش نمیدن به حرف آدم حتی در حد کمک به تصمیم سازی 🙂
و من همچنان دارم اطلاعاتمو تو mba بالا می برم و هنوز برداشتی ازش نکردم ….. به هر حال بسیار زیبا بود
خیلی جالبه. وقتی مطالب شما رو راجع به MBA می خونم دقیقا چیزهایی که خودم تجربه کردمو می بینم. من اول الکترونیک خوندم. بعد چند سال MBA خوندم. اینم به قول شما بخاطر تفکرات استراتژیک نبود. اهداف دیگه باعث شد. استادایی که خیلی معروف بودن اما هیچی نمی فهمیدی از درسشون. مطالب بازاریابی به ظاهر ساده اما نمی دونستی تو چجوری باید این درسارو به کار ببری و از کجا اصلا شروع کنی . و همکلاسیهایی که حتی یک روز کار نکرده بودن تو زندگیشونو فقط واسه ۲۰ گرفتن درس می خوندن و من همیشه نگاهشون که می کنم به خودم میگم من با سابقه ۱۰ سال کار نمی دونم الان با MBA چیکار کنم. اینا قراره چیکار کنن ؟ عالی بود در هر حال …
ام بی ای در دانشگاه شریف چه گرایش هایی داره؟
راستش من آپدیت نیستم. امیدوارم بچه هایی که سایت رو می بینن جوابش رو بدونن و بگن.
توی دفترچه انتخاب رشته سال ۹۲ ام بی ای دانشگاه شریف حذف شده!
درسته، حذف شده
نکته بسیار جالبی گفتید اول در یکی دو سال اول باید به “تصمیم سازی” مدیران کمک کنیم و بعد آرام آرام مدیران رو متقاعد کنیم که برای تصمیم بهتر به شما و تصمیم گیری های شما احتیاج دارند و با ارائه راهکارهایی که تا کنون شاید اونا بهش بر نحورده بودن اون سیستم نوین رو اونجا پیاده سازی کنیم و گامی به جلو برداریم، شما به نکته ای اشاره کردید که در کار من در این بخشی که گفتم برای من کارساز خواهد شد، اگه نتیجشو ببینم حتما شمارو در جریان کارم قرار می دم:-)
سلام معلم جان
من مثل شما نابغه نیستم،شریفی نیستم، تنبلی زیاد دارم و…
اما دوست دارم مانند شما باشم.
سر درگمم… کمکم کنید که از کجا شروع کنم
نابغه که من هم نیستم (این تعارف نیست. واقعیت است)
شریفی بودن هم مزیت نیست (من خیلی بین شریف و هاروارد و دانشگاه یک روستای دورافتاده تفاوت قائل نیستم. چون فکر میکنم دانشجو تفاوت ایجاد میکند)
اما همیشه گفته ام و نوشته ام که فکر میکنم «مطالعه» نخستین راه حل تغییر است.
در آینده نزدیک سعی میکنم برنامه کوچکی تدوین کنم از کتابهایی که به نظر میرسد خواندن آنها میتواند به رشد و توسعه تواناییهای فردی کمک کند.
جالب و راهگشاست! دغدغه من همینا بود در mba …
سلام استاد ببخشید شاید اینجا جای این سوال نباشه ولی خیلی برام مهمه نظرتونو بدونم به نظر شما mba مجازی ارزش داره؟؟؟؟
سلام استاد
من روح اله رنجبر هستم دبیر آموزش و پرورش و دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی. از طریق دوستم مرتضی وزین با شما آشنا شدم اما نمیدانم از کجا با شما شروع کنم یا وجود پر برکت شما چگونه برای من ثمربخش خواهد بود
لطفا راهنمایی کنید.ممنون
سلام محمدرضا جان
همچنان منتظر ادامه مطالبت در مورد mba هستم
ممنون میشم به سر منزل مقصود برسونیش
سلام محمدرضاجان!قبلا به شما گفته بودم که یکی از الگوهای من هستی و قصد داشتم مسیر شمارو طی کنم!ولی نمیذارن…من دانشجوی برق شریفم و میخواستم MBA بخونم و apply نکردم و کنکور دادم با وجودی که معدلم بالا بود..اما الان که یکسال از زندگیمو پاش گذاشتم وزارت علوم قصد داره سهمیه شریف رو در رشته های علوم اقتصادی مدیریت و MBA صفر کنه..میخواستم اگه ممکنه و میتونی مارو راهنمایی کنی که چه کنیم …داریم به مسوولین نامه میزنیم با امضای قریب به ۴۰ شریفی برای MBA و ۳۰ شریفی برای اقتصاد ولی مستاصلیم که چه کنیم..امسال از هر سال داوطلب این رشته بیشتر بوده ولی ….
سلام جناب شعبانعلی
ممنون از زمانی که برای به اشتراک گذاری تجربیاتتون صرف میکنید
منتظر قسمت بعدی این مطلب هستیم
سلام
استاد من لیسانس معماری هستم اما مدتی که به فکر افتادم واسه ادامه تحصیل سراغ رشته های مدیریتی برم البته این به معنی نیست که قصد جدا شدن ازجو معماری رو دارم برعکس دنبال اینم که شاید بتونم با ترکیب رشته ی دیگه ای مثل mba نتیجه بهتری بگیرم کما اینکه با اشنایی مختصری که از رشته های مدیریتی دارم احساس میکنم به این رشته علاقه دارم و میتونم موفق بشم اما باز مرددم که چه تصمیمی بگیرم از شما تقاضا دارم که منو راهنمایی کنید تا بتونم راحت تر تصمیم بگیرم بیشتر دنبال رشته ای هستم که علاوه بر اینکه جدید و بروز باشه بازار کار خوبی داشته باشه خصوصا در ایران امروز.
ممنون میشم اگه جوابم به ایمیل شخصیم بدین.
با احترام زهرا ع
منتظریم
سلام
مطالبتون تقریبا برای رشته IT هم صدق می کنه
ما هم همین مشکلات رو داریم
دست آخر هم اکثرمون دنبال کاری میریمکه زیاد ربطی به آنچه در دانشگاه بهمون گفتن و یاد دادن و ما رویا پردازی کردیم نداره اصلا!!!
یک نکته هم میخواستم بگم
قسمت اول مطلب درباره MBA رفته در بخش “زندگی من”
و لینک قسمت دوم که در انتهای قسمت سوم قرار داده شده اشتباه هست و مجددا قسمت سوم میاد!
گفتم که گفته باشم 🙂
ممنون از تمام زحماتتون….
چه خوب که گفتی
سلام
من مطالب مربوط به رشته mba رو خوندم.استاد از شما تشکر میکنم که اینقدر واضح و شفاف اونچه که تجربه کردی رو همانطور ساده و صمیمی برای ما توضیح دادید، میدونید من هم مدتی هست که درگیر قضیه mba هستم و مطالب شما به من هم کمک کرد.
راستش خیلی برنامه برا ارشد MBA برنامه داشتم ولی با نوشته های شما کلی شک و تردید به دلم راه پیدا کرده .
ولی خوب هر چی فکر کردم این آفت ها صرفا برای رشته ی MBA نیست. بقیه ی رشته های تحصیلی معضل خاص خودشون رو دارند .مثلا اینکه شما کارشناسی مهندسی مکانیک خوندین ولی شاید توی بازار کار اونی رو از شما نمی خوان که شما توی دوران کارشناسیتون خوندین ،این طور نیست؟؟؟
محمد جان. اتفاقاً من از موافقان شدید MBA هستم. فقط امیدوارم که با دقت بیشتری درس بخونی و بعدش هم انتظار تغییرات سریع نداشته باشی. در تصمیمت شک نکن
سلام استاد عزیز ،
از مشکلات من ( که ارشد مکانیک و MBA گرفته ام ) بعد از ۲ سال کار مداوم و صبر برای پیدا کردن همان موقعیت های مناسب به جهت ورود به حوزه های بالاتر در تصمیم گیری ها و ارتباطات تجاری سازمانم اینه که مدیران با تجربه اما ناآشنا به علوم روز در مقابل ایده های جدید و نوآورانه به بهانه توجه خاص به سودآوری ، مقاومت عجیبی نشان می دهند (با وجود اینکه هدف من هم غیر از نیست ) . با وجود اینکه تمام سعی خودم رو تو این مدت کردم که با ادبیات خود آنها محیط کار رو تحمل کنم اما دارم به این نتیجه می رسم که ای کاش می شد اصلا این مدیران رو عوض کرد و یا آزمونی رو قرار داد تا هر سرمایه داری صرف داشتن منابع مالی اجازه مدیریت پیدا نکنه !
سعی کردن برای اینکه تو همون دسته بندی دانش آموختگان موفق MBA بعد از تحصیل آن قرار بگیری شاید تو ایران سخت تره و راهکارش فکر کنم باید زودتر کشف بشه وگرنه …
دیروز بخشی از فایل برای فراموش کردن را خواندم”تاریکی را نمیتوان به اتش کشید تاریکی رابایدروشن کرد”بنظرم خیلی مرتبط با واقعیت دوم اومد!
بسیار سپاسگزارم از توضیحاتتون، حالا دقیقا منظورتون رو متوجه شدم…
این بحث و اصطلاح ایرانی – اسلامی رو هم که مطرح کردید فوق العاده بحث مهم و خوبیه، حداقل در حوزه کاری من که معماری و شهرسازی هست، و فکر میکنم از بقیه حوزه ها فهم این اصطلاح مشخص تر و راحت تر باشه، بسیار کج فهمی و تبلیغات و شعاری شدن وارد این حیطه شده که واقعا احتیاج به یه سری دانشمند و متفکر و نخبه داره تا یه فکری به حال و روز این عنوان که داره به انتهای هر طرح . برنامه ای اضافه میشه بکنن. ..
سلام .
امروز این مطلبی رو که خواندم دقیقا تجربه اش دارم می کنم. خیلی لذت بردم و یقین پیدا کردم که مسیری که دارم میرم درسته و کلی انرژیم شارژ شد. ممنونم از وقتی که میزارید برای نوشتن و ازتون می خواهم که به این نوشتن های تاثیر گذار ادامه بدهید، هر چند گاهی مشکلات عرصه را برای ما آدمها تنگ میکنه ، ولی همیشه چرخه انرژی مثبت در جریان است و باز مثل بوم رنگ به خودمون بر میگرده. بازم ممنون.
مخمدرضای عزیز ،
از صمیم قلب این روحیتو که برای روشن کردن ذهن اطرافیانت هیچ چیز رو دریغ نمیکنی رو تحسین میکنم ..
.
شما کلا کارت درسته 🙂
سلام استاد عزيز تبريك ميگم در درجه ي اول به پدر و مادر بزرگوارتون به خاطر داشتن همچنين فرزندي چون نوع تربيت و شعور اونها در سوق دادن شما به اين مسير كاملأ مؤثر بوده و بعد هم به خودتون تبريك ميگم به خاطر اراده ، تلاشهاي شبانه روزي،صبر و به خصوص قلب بخشنده و مهربونتون
چند وقت پیش سر کلاس دکتر بیژن خرم بودم که رویکرد سیستمی درس میدادن مطالبی که مطرح میکردن جذاب و جالب بود و خیلی عالی ولی آدم وقتی میاد تو حوضه ی عمل فلج میشه و گاهی احساس میکنه این مسائل فقط برای شنیدن و لذت بردنه،وقتی میخوایم یه رویه جدید رو شروع کنیم چیکار کنیم با سازهای مخالف،شما تو مسائل رفتارسازمانی شرکتتون چقدر نوآوری دارید؟چقدر سعی میکنید که خودتون رو نزدیک کنید به تئوری های روز دنیا؟اصلا باید توجه کرد به این رویه ها یا این که هرسازمانی راه و رسم خودش رو باید داشته باشه و نسخه ی دیگران بدردش نمیخوره.
مجتبی. من هنوز فکر میکنم تفکر سیستمی و سایر علوم باید به زبان قابل فهم ترجمه بشوند.
برای بسیاری از مردم ما، به نظر من، ترجمه تفکر سیستمی و حرفهای Senge و Ackoff و دیگران، شاید در همین حد قابل طرح باشد که: لطفاً آشغال خود را از اتوموبیل بیرون نریزید!
(ترجمه جمله معروف سنگه در پنجمین فرمان که: مشکلات را نمیتوان به جای دیگر یا دپارتمان دیگری از سیستم منتقل کرد، باید حلش کرد و قضیه Snake under the rug)
من فکر میکنم گاهی ما در سطح ترجمه های خود دچار مشکل هستیم.
راجع به این جداگانه می نویسم…
سلام تفکر سیستمی بسیار کاربردیه. من اونو در کار خودم به صورت کاربردی به کار گرفتم و نتایج بسیار عالی گرفتم. شاید جالب باشه براتون اگر بگم من این رویکرد رو در بهسازی شبکه های آبیاری (افزایش راندمان و سایر شاخص ها) با در نظر گرفتن کلیه مسایل اجتماعی, اقتصادی, فیزیکی و مدیریتی در ۶ شبکه انجام دادم و نتایج عملی بسیار رضایتبخشی گرفتم. پس دوست عزیز اینا فقط برای شنیدن و لذت بردن نیست.
MBA و مدیریت اجرایی در سطح کاربردی مشابه هستن, درست؟
راستش تو کشور ما این دو اسم، مثل خیلی چیزهای دیگه قاطی شده. تا جایی که من می دونم مدیریت اجرایی فرضش بر اینه که مخاطب تجربه بیشتر داره و مطالب تئوریک کمتری رو پیگیری میکنه. اما این فقط شنیده من از چند نفره و قابل اتکا نیست.
اساساً تا اونجایی که من میدونم مدیریت اجرایی همون Executive MBA باید باشه که ما بهش میگیم اجرایی.
محمدرضا EMBA و MBA با هم فرقی در محتوای دروس اصلی ندارند. تفاوتشون توی اینه که اولی عمدتا برای یه سری آدم که سر کار میرند و سمتها مدیریتی دارند درست شده و بسته به دانشگاه ممکنه یه سری دورهای عملی هم داشته باشند.
ساختار ریلی ارگانیک؟؟؟!!!!!!
من تا حدی با مفهوم ارگانیک آشنا هستم ولی اصلا نمیتونم متوجه بشم ساختار ریلی ارگانیک چیه..
سرچ هم کردم الان تو گوگل چیزی پیدا نکردم،
امکانش هست اگه وقتتون رو نمیگیره یه کوچولو خیلی خلاصه بگین ساختنار ارگانیک چه معنایی تو صنعت ریلی داره.؟
و یه نکته ی دیگه ای کاش ایران رو صنعت ریلی سرمایه گذاری بیشتری می کرد..
من بد توضیح دادم سعیده.
ساختار سازمانهای ریلی در ایران و بسیاری از کشورهای جهان – لااقل تا جایی که من دیدم و میشناسم – خیلی مکانیکی، صلب و بوروکراتیک محسوب میشه.
تا زمان انقلاب همیشه نظامی ها در رأس راه آهن ایران بوده اند.
بعد از انقلاب هم ساختار سازمانی تغییر جدی نکرده.
من منظورم این بود که یک تازه فارغ التحصیل مدیریت ممکنه بر اساس تئوری هایی که خونده دلیل وجود سازمانی در این حـــــــــــــــــــــد خشک و مکانیکی رو حس نکنه و احساس کنه که این مجموعه ها رو میشه ارگانیک تر هم مدیریت کرد…
سعیده جان.
تقصیر منه که ناقص توضیح دادم.
تا جایی که من در ایران و سایر کشورها دیده ام و میدانم، اکثر سازمانهای ریلی، به صورت صلب، بوروکراتیک، مکانیکی و کاملاً خشک و تا حدی نظامی مدیریت میشوند.
حتی در ایران تا قبل از انقلاب مدیران ارشد راه آهن نظامی بوده اند.
کسی که تازه وارد محیط مدیریت میشود، ممکن است در نگاه اول ضرورت این سیستم را درک نکند و احساس کند که میشود ساختاری ارگانیک تر یا Adhoc داشت.
زمان نیاز است تا کم کم به ضرورت برخی ساختارهای مدیریتی که در اطراف ما شکل گرفته اند پی ببریم…
باسلام
منم ازاون دسته ادمهایی هستم که ارشدمدیریت اجرایی خوندم همزمام کارهم میکنم ولی میتونم قطعا اینوبگم که مدیریت چیزی حتی بیشتر ازتجربه است.یک کارکاملا حرفه ای واحساسی.یک جاهایی دقیقا فقط تجربه شایدم احساسات جواب بده نه اون چیزهایی که رابینز وکاتلرتوکتاباشون نوشتن .الان بعددوسال کارکردن ودرس خوندن میدونم که راه همچنان سختی روپیش رودارم چون بعضی موقع ها تومدیریت کردن ۵ نفر زیردست خودم توسازمان بلاتکلیف میمونم وفکرمیکنم هنوز کم تجربه ام.
درود بر شما
آیا منظور از دیدگاهی که گروه سوم اتخاذ می کنند به نوعی همان بومی سازی و ایجاد الگوهایی که با فرهنگ و خلق و خوی ایرانی ها سازگار باشد نیست؟ فکر می کنید چقدر چنین تلاش هایی امکان پذیر و عملی باشد؟ مدت هاست در سطح کلان به دنبال الگوهای توسعه بومی هستند و هنوز نتیجه ای در خور حاصل نشده است؟ با تشکر/.
به نظر من بومی سازی خیلی مفهوم وسیعی داره.
کار یک آدم و دو تا آدم نیست. کار کلی محقق و دانشمنده و به نظر میرسه که کشور ما هم راه زیادی تو این حوزه در پیش داره.
من شکل ساده تری رو میگم.
بگذار من از رشته کاری خودم بگم.
من با صنعت ریلی در ایران و خارج از ایران خیلی کار کردم.
سازمان های ریلی دنیا عمدتاً ساختار مکانیکی دارند.
من منظورم اینه که حالا اگر دو کلمه ساختار ارگانیک یاد گرفتم از فردا نیام همه جا رو به هم بریزم.
به عنوان یک مشاهده گر، چند ماه یا سال رو وقت بگذارم و فکر کنم که چه دلایلی باعث شده که مثلاً ساختار راه آهن در ایران مکانیکی باشه و ارگانیک نشه.
و اگر در ایران مکانیکی هست و مثلاً در سوئد نیست. چه تفاوتهایی وجود داره و …
یک جور Customize کردن بیشتر در ذهن منه تا اینکه بگم Localize کردن
درسته و با شما هم نظر هستم خصوصا در حوزه صنعتی.
اما اگر اجازه بدید من از فرصت استفاده کنم و یه مقدار کلان تر صحبت کنم.اگر اون تفاوت ها در حوزه های فرهنگی باشه به نظرتون راهکار چی می تونه باشه؟ هنوز خیلی از مسوولین بسیاری از الگوبرداری هارو (حتی در همان حوزه صنعت یا فرضا مدل های توسعه اقتصادی) مصداق ” سر تا پا غربی شدن ” می دونن…
راستش شروین جان.
من هم خیلی به بحث فرهنگی در مدیریت علاقه دارم و به خاطر کارم (مذاکره و ارتباطات بین المللی) شاید بیشتر از بسیاری از فعالان حوزه مدیریت، به صورت روزمره درگیر این بحث هستم.
فکر نکنم کسی بتونه بحث مهمی مثل فرهنگ رو در حوزه مدیریت نادیده بگیره.
اما من به عنوان یک فرد فعال در این حوزه – و نه کارشناس، چون سواد حسابی ندارم – فکر میکنم بحث «بومی سازی» در کشور ما گاهی به عنوان بهانه ای استفاده میشود تا در را به روی تفکر منطقی و مدرن دنیای امروزی ببندد.
بعضی از حوزه های مدیریت به شدت به فرهنگ گره خورده اند. اما برخی حوزه ها چنین نیستند. چنانکه ما جدول ضرب ایرانی یا اسلامی نداریم، من استراتژی ایرانی یا اسلامی را نمی فهمم.
اگر چه تبلیغات با نگرش ایرانی یا اسلامی را میتوانم تصور کنم…
تو چطور فکر میکنی؟
استاد عزیز من فکر می کنم توقع دانش پژوهان از معجزات ناگهانی MBA خیلی روی ایجاد این متن تاثیرگذار است ولی نکته ای که به نظر من می رسه اینه که وجود این علوم در سازمانها و تاثیرگذاری آنها به شدت به ساختارها و استراتژی مدیران آن وابسته است ….ولی به لحاظ فردی که شاید دغدغه این متن شماست وجود MBA و تفکر آن یک نمایش جدید را شروع میکند که همان اندازه که فرصت ایجاد می کند تهدید آمیز است . متوجه می شویم جایگاهمان برایمان کوچک است و باید یک مبارزه بزرگ برای دیده شدن و قهماندن آغاز کنی که خود قصه ای جداگانه است ….
آره کاوه جان. اتفاقاً داشتم فکر میکردم که به چه شکلی میشه این ماجرا رو در قالب کلمات در آورد و توضیح داد…
فکر می کنم با این توضیحی که دادید به یک نقطه مشترک رسیده باشیم به خصوص که با پارگراف پایانی فرمایش شما کاملا موافق هستم..ممنون و متشکر از زمانی که به پرسش بنده اختصاص دادید/.