حدود یک سال پیش نوشتهای را منتشر کردم تحت عنوان: «کاملاً شخصی». کامنتهای مختلفی روی آن دریافت کردم و احساس بسیار خوب لذتبخشی که بعداً به عنوان «این قبیله مجازی» منتشر شد. گهگاه زیر بعضی از پستها بحثهای طولانی مطرح شد که نمونههای آن را در پستهایی مثل ادامه تحصیل در دکترا و قوانین زندگی من دیدیم.
زمانی تصمیم گرفتیم که فضایی مثل «چت روم» تحت عنوان «کافه آنلاین» داشته باشیم و با ساکنان این قبیهی مجازی صحبت کنیم. اما تجربههای ما چندان موفق نبود. چت روم، فضای گفتگوهای «کوتاه» و «کلمات محدود» است. ضمن اینکه ریسمان گفتگوها در آن به گرههای کور تبدیل میشود. حرفها نیمه کاره رها میشوند و هر بحثی در میانهی بحث دیگر مطرح میشود. اما سیستم کامنت گذاری، با وجود ایرادهایی که دارد، مزیتهای قابل توجهی دارد: نوشتهها ثبت میشود و آرشیو میشوند. گفتگوها به کلمههای محدود و کوتاه در حد سلام و احوال پرسی محدود نمیشود. اساساً در کامنت گذاشتن انسانها به اندازهی چت کردن سطحی نمینویسند و امکان شکل گیری گفتگوهای موازی وجود دارد (به خاطر امکان پاسخ به یک کامنت مشخص). تصمیم گرفتیم امسال هم همان شیوه را ادامه دهیم. البته چند تن از دوستان من همزمان کامنتها را تایید میکنند تا سرعت گفتگو افزایش یابد.
ما طی مدتی که از عمر این سایت گذشته است، همواره از هنر و فنون ارتباطات و مذاکره گفته ایم. از سوی دیگر، شب یلدا، شب قصه گویی است. بنابراین شاید موضوع مناسب برای قصه گویی در چنین شبی، حرف زدن از خاطره های تلخ و شیرینی باشد که در حوزه ارتباطات و مذاکره داشته ایم: با خودمان، خانواده مان، همکاران و مدیرانمان و …
میتوانیم خاطره ها را مرور کنیم. حرفهای یکدیگر را بشنویم. در مورد رفتار و گفتار یکدیگر نظر بدهیم و بازخورد داشته باشیم و در عین حال، هدف نخست از همه ی این حرفها، چند ساعت کنار هم بودن و گفتن و شنیدن و تجربه ی لذت زندگی در این قبیله ی مجازی است.
قواعد گفت و گو را می دانیم و قبلاً در مورد آن حرف زده ایم. مطمئنم که رعایت خواهد شد…
از همین الان میتوانیم گپ زدن را آغاز کنیم. من هم گاه و بیگاه تا فردا عصر به اینجا سر میزنم. اما اصل مهمانی آنلاین ما فردا شب از ساعت ۸ آغاز خواهد شد و حدود ۳ ساعت، من و دوستانم آنلاین خواهیم بود. تا آن زمان، به عنوان میزبانان شما، میآییم و میرویم و آب و جارو میکنیم تا فضای بهتر و بزرگتری برای گفتگو فراهم شود…
طی دو روز اخیر دوستان زیادی اعلام کردند که دوست دارند در این شب نشینی مجازی باشند، اما طبیعی است که نمیخواهند و نمیخواهیم میهمانیهای دنیای واقعی و با هم نشستهای با خانواده تحت الشعاع این گردهم آمدن مجازی قرار بگیرد.اما با توجه به اینکه نیمی از مخاطبان ما ایران نیستند و یا دور از خانواده در شهرهای دیگر به سر میبرند، وظیفه ماست که در خانه مجازیمان برای آنها میمانی بگیریم.
برای نیمی دیگر از دوستانمان که از فرصت حضور در کنار خانواده برخوردارند، ما فردا یکشنبه هم از ساعت ۲۲ تا ۲۴ نشست را برگزار خواهیم کرد.
راستی این هم فال حافظ برای امشب. الان نشستم خیلی جدی و درست و بدون تقلب – بر خلاف روش صدا و سیما و … – فال گرفتم:
پروتکل پاسخگویی به کامنتها:
۱- همهی کامنتها، تایید میشوند.
۲- همه میتوانند به همهی کامنتها پاسخ دهند و ما فقط آنها را تایید میکنیم.
۳- به دلیل محدودیت امکانات و تعدد کامنتها، من فقط میتوانم کامنتهای مرتبط با موضوع شب نشینی را پاسخ دهم. البته همهی کامنتها را با دقت و شوق میخوانم. موضوع شب نشینی هم، همچنان که میدانید «قصه گویی و مرور خاطرات ارتباطات و مذاکره» است.
پیشنهاد من برای اینکه کامنتها سریعتر خوانده شود و بحث ساده تر باشد استفاده از پروتکل زیر است:
موضوع: [خاطره / نظرخواهی]
حوزه: [ارتباطات کاری/ارتباطات عاطفی/مذاکره عمومی/مذاکره تجاری/مذاکره سیاسی/مذاکره خانوادگی/…]
شرح: [باقی ماجرا]
نتیجهگیری شخصی من: [اگر نتیجهی خاصی گرفتهام!]
سلام
منم دیر رسیدم .
یلدامون مبارک.
محمد رضا خیلی دوست دارم.
رضای عزیز. ممنونم که اومدی خونهی خودت.
سلام،
فقط خواستم بگم: ممنـــونم که منو با دنیای MBA و مذاکره آشنا کردین.
یلداتون هم مبارک.
: )
ممنونم که وقت میگذاری و میای اینجا پیش من و سایر اعضای این قبیله مجازی 🙂 که این روزها برای من از هر حقیقتی حقیقی تره
سمیه جان سلام
خسته نباشی مهندس 🙂
یلدات مبارک :* 🙂
محمد رضا شعبانعلی عزیز از اینکه وقتتون رو برای ما گذاشتید خیلی خیلی سپاسگزارم امیدوارم شب خوبی داشته باشید و بازهم ازاینکه شما هستید خیلی خوشحالم 🙂
همیشه منتظر حرفها و کامنتها و ایمیل و … هستم شیرین…
ممنونم شما خیلی مهربونید امیدوارم همیشه شاد باشید و حضورتون کنار ما همیشگی باشه بازهم یلداتون مبارک
سلام به محمدرضای عزیز
سلام به همه آدم های خوب این خونه
من یه نیم ساعتی هست رسیدم فکر کنم اخر شب نشینی تون باشه
فقط خواستم بگم به یادتون بودم و این خونه وآدم هاش رو خیلی دوست دارم
محمدرضا متشکرم از اینکه هستی و بودنت اینقدر پرثمر، پررنگ وامیدبخشه(این جمله دیگه تبدیل به امضای من پای نوشته هایی که مربوط به تو هست شده)
یلداتون مبارک
مائده. همیشه باش. همین. باشه؟
دوست خوبم ، مرد بزرگ محمد رضا
بودن تو این خونه وموندگار شدن اینجا به خاطر صاحب خونه سخاوتمندش که یکی از بهترین دوست های منه
تبدیل به یه دلخوشی شده.متشکرم از اینکه به بودن دوست های خاموشت هم اهمیت میدی. باشه محمدرضا همیشه هستم (میتونی مطمئن باشی هر روز من اینجا سر می زنم و اینکار تا تو هستی و این خونه هست تداوم داره حتی اگه تو باشی و این خونه خدای نکرده نباشه من باز یه راهی پیدا میکنم به این بهترین دوستم سر بزنم)
طبق قراری که با خودم دارم آخر شب به عنوان کادوی شب یلدا ، من فالی رو که به نیت تو گرفتم رو برات میذارم
چون امسال فال شب یلدای خودم رو با گوش دادن به فالی که گذاشتی برای خودم گرفتم.
سلام محمد رضا. تو این ۵ ماه درگیر خوندن برا کنکور ارشد بودم نتونستم زیاد با برنامه هات پیش بیام. ولی باید بگم تو یکی دو سالی که باهات اشنا شدم خیلی حرفات برام مفید بوده. محمد رضا یکی از فرقهایی که تو با خیلی های دیگه داری اینه که یکجورایی سنت شکنی البته از نوع خوبش. مثلا همین که میگی رتبه تک رقمی ارشدشدم و نرفتم. اینجور موقع ها تصمیم گیری خیلی سخته…… من که خودما جای تو میزارم هیج جوری نمیتونم تصمیم تو را بگیرم. مثلا تصمیم داشتم برای ارشد عمران نخونم و امسال برم سربازی ولی بازم نتونستم باخودم کنار بیام و خودما انداختم تو هیاهوی یک کنکور دیگه.
همیشه ارشد رفتن بهترین تصمیم نیست. همچنان که ارشد نرفتن.
شاید مهمترین نکته همونه که تو گفتی. جرات اینکه با دیگران متفاوت فکر کنی. حتی با خودت.
من خدمت رییس دانشکدهمون بودم (مدیریت شریف). ایشون به من توصیه کردند که دکترا بخونم در شریف. به شوخی گفتن: فکر میکنم بعد از اینکه جنجالی ترین متن رو در مورد دکترا نوشتی این کار راحت نباشه.
من بهشون گفتم: هر زمان احساس کنم تصمیم جدیدی باید گرفته بشه از تغییر تصمیمم و نقدهای مردم نمیترسم. اگر چه امروز تصمیمم هنوز پابرجاست…
درست مثل قوانین زندگیت قسمت دومشش… نه سیاه نه سفید….. همینه که تصمیم گیری سخت میشه. ممنون از پاسخت محمد رضا خیلی جالب گفتی (جرات اینکه متفاوت فکر کنی حتی با خودت)
همگی سلامممممممممم… خوشحالم فرصتی شده تا هر چند کوتاه بشه با همدیگه حرف زد…… همین الانشم به نوعی درگیر یه مذاکره ایم البته اگه بشه گفت مذاکره….. داداش کوچکتر و بزرگترم سر یه موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده بودن که سعی داشتیم رابطشونو جوش بدیم که صد متاسفانه نشد……. تو زندگیم پره از این جور روابط … روابطی که هیشکی هیشکیو قبول نداره… حرف زیاده واسه گفتن فقط ای کاش وقت بشه
ممنونم که وقت گذاشتی و اینجا کامنت گذاشتی امیرسالار 🙂
سلام به استاد محمدرضا وبقیه دوستان
ممنون از مباحثتون من فقط استفاده کردم.
فرزند عزیزمون چطوره مهدی جان؟
آقای مهدی خانی همونی هستن که قرار بود برا پسرشون توو بورس سهم بخرن به پیشنهاد شما؟؟
آره 🙂 و هنوز قراره من یک متن کامل بنویسم با الهام از حرفها و دغدغه های ایشون.
بله دوست من
سلام “پدر” مهربان…
سلام کارخانه دار تولید خامه
سلام میرسونه
برنامه تابستونش انجام راهنمایی های شماست
خیلی خوشحاله از راهنماییتون
باز هم سپاس گذارم
راستی استاد علی (پسرمون)تمام فایلهای رادیو مذاکره تونو گوش میده.
مهدی جان. من سالهای زندگی خودم رو در کشورم اونقدر که باید دوست نداشتم. امیدوارم با همهي دغدغههایی که من و شما و دیگران داریم، علی و علیها در جامعهی بهتری زندگی کنند.
جامعهای که عقل و آزادی،
ایمان و شادی،
امید و منطق،
هدفگرایی و لذتطلبی
همه با هم در کنار هم به شکل متعادل تجربه بشه…
این جامعه دست پیدا کردنیه؟ حداقل تا ۱۵سال آینده…؟
من دارم به ۱۰۰ سال آینده فکر میکنم. دنیا مسیر قرون وسطی رو در ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال طی کرد. ما شاید کمی سریعتر…
شاید درست نیست ولی من هیشه فکر میکردم ما این مسیر رو دیر طی میکنیم
من یک سوال دارم،
البته اگر قبلا جواب داده شده از همین جا پوزش میطلبم، من تازه واردم و همه مطالب گذشته را هنوز نخوانده و نشنیده ام، در صورت تکراری بودن من را به مطلب مربوطه ارجاع دهید….
آیا این که بعد از مذاکره یا حرف زدن با شخص یا اشخاصی، این حس به وجود میاد که فلان نکته را یادم رفت بگم، یا بهتر بود از فلان واژه استفاده میکردم که تاثیر بهتری داشت و …. طبیعیه و به این برمیگرده که انسان معمولا دنبال چیزی بهتر از وضع موجوده و درصدی از پشیمانی همیشه به همراه انسانه و یا ناشی از عدم مهارت در مذاکره هست؟؟
تا حد خیلی زیادی میتونه با برنامهریزی برای مذاکره و تدوین سناریوهای احتمالی و همینطور افزایش تجربه مذاکره کمتر بشه.
اما من از مذاکره کنندگان بسیار حرفهای با ده ها سال تجربه هم این جمله رو زیاد شنیده ام حمید جان…
محمد رضای عزیزم سلام
یلدات مبارک
اینم فال حافظ امشب من بود البته نه از نوع صدا وسیماییش!!
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
از صبح بیصبرانه منتظر این ۳ ساعت با تو بودن بودم که الان که به ساعت نگاه کردم دیدم مثل برق وباد گذشت این ۳ ساعت جز بهترین ثانیه های زندگی من بود الان همه اشنایان خونه مادر بزرگم جمع شدن و چون اونجا دسترسی به اینترنت نیست من ترجیح دادم که با تو باشم والان تنهای تنها م همه جا ساکت ولی من تنها نیستم من کلی دوست امشب پیدا کردم خیلی خیلی بهم خوش گذشت
محمد رضا سپاس بابت مهمونی امشبت به تمام ویژگی های خوبت میزبانی خوب هم امشب اضافه شد .دوست دارم بینهایت.
مریم عزیز. ممنونم که پیش منی. و پیش سایر ساکنان این قبیلهی مجازی 🙂 همیشه باش و بمون و حرف بزن.
سلام به همه دوستان علی الخصوص محمدرضای عزیز
راستش من خیلی وقته به خونه مجازیت سر می زنم ولی این اولین کامنتمه
باید اعتراف کنم از وقتی به این خونه اومدم تغییرات محسوسی توی مسیر زندگیم ایجاد شده
جواب خیلی از مشغله های اساسی ذهنم رو گرفتم
یلدا رو به همه تبریک می گم
محمدرضای عزیز امیدوارم همیشه پایدار باشی و سربلند
چندتا آهنگ جالب واسه امشب از سانگ سرا گرفتم گفتم تک خوری نکنیم به شما هم بدیم
http://www.songsara.net/?p=10681
محمد. قدیمها که وبلاگ مینوشتن. زیرش مینوشتن که: «کامنت یادت نره!».
شاید به نظر بیاد برای چنین سایتی که ماهانه حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار بار بازدید میشه دیگه اون تشنگی برای کامنت از بین میره. اما واقعا اینطوری نیست. من هنوز هم تک تک کامنت ها رو با شوق میخونم. باهاشون ذوق میکنم. میخندم. داد میزنم. فحش میدم. گریه میکنم. بغض میکنم.
کاش تو و بقیه بچه ها هم همیشه این لطف رو به من داشته باشید و برام بنویسید. حال من اینطوری خیلی خیلی خیلی بهتر میشه و بهتر میمونه…
بابت فایلها هم ممنون. دارم گوش میدم الان…
ممنونم محمد رضاجان
گفته بودم این چند وقتی مسیر زندگیم داره تغییر میکنه
من مشکل اساسی با کامنت نوشتن دارم (البته از الان دیگه، داشتم)
از امشب سعی می کنم برای همه نوشته هات کامنت بذارم
نمی دونم چطور باید ازت تشکر کنم
شبی که قرار بود به خاطر تنهایی، طولانی ترین شب سال باشه به یکی از کوتاه ترینش تبدیل میشه
ممنون بابت همه خوبی هات
ممنون به خاطر اینکه کنار من و بچهها هستی. تا حس تلخ تنها بودن و شنیده نشدن و دیده نشدن از خاطرهی من و خیلیهای دیگه حذف بشه و رنگ ببازه…
اول از دوست عزیز بابت آهنگ های زیبایی که لینک دادند تشکر میکنم،
و یک سپاس ویژه از استاد محمد رضای عزیر، واقعا لذت بردم از بیان احساسی که نسبت به خواندن کامنتها داشتید، اینکه تا این حد به کامنتها و مخاطبهای سایت اون هم در این حجم، اهمیت میدهید، واقعا ستودنیه و انرژی بخش
بچههای اینجا همهی زندگی من هستند. خیلی برام مهم هستند حمید جان. تک تکشون رو می شناسم و کامنتها و نوشتههاشون توی ذهنم جمله به جمله ثبت شده
آهنگها خیلی قشنگ بودن! ممنون بخاطر این هدیه
استاد یه سوال داشتم…
توی بحث دینامیک خوندم که محیط اثر بسزایی روی ذره داره جوری که میتونه روی حرکتش تاثیر بذاره و کندش کنه!
این ویژگی توی زندگی انسانها هم به این شدته یا تاثیر گذاری محیط کمتره؟
این بحثیه که سالهای ساله وجود داره و نتیجه ی قطعی نداره خالد جان.
اما در مورد رفتارهای فردی آدمها گزارش مایکل پاسر نشون میده که وراثت (که خودش یک فاکتور محیطی محسوب میشه) ۴۰ تا ۶۰ درصد رفتار ما رو میسازه.
فکر میکنم مولفه های فرهنگی مثل جمع گرایی و فردگرایی هم مهم هستند. در فرهنگ های فرد گرا تاثیر محیط کم رنگ تر میشه…
ممنون استاد
یه بحثی توی فیزیک کوانتومی وجود داره؛ اینکه ناظر( محیط، سیستم اندازه گیری؛…)اندازه گیری رو تعیین میکنه و روش اثر داره.
این بحث توی جامعه ی انسانی چقدر قابل طرحه؟
من چندجایی مطالبی دیدم در مورد اصول کوانتومی تجارت و…. راستش نمی فهمم اینا رو. یعنی تسری دادن این بحث ها رو.
نظر شما چیه؟
من احساسم اینه که این روش، شاید به عنوان استعاره مفید باشه اما خطراتش خیلی زیاده. چون به آدمهایی که دانش کمتری دارند حس عمیق بودن و علمی بودن القا میکنه.
از همین انرژی و انرژی درمانی بگیر بیا جلو تا عرفان کوانتومی!
من راستش نمی قهمم کسی که عمق کوانتوم رو حس نکرده چطوری می تونه تحلیل کوانتومی انجام بده.
اینجور ادم ها مثل همون مشاوره های مدیریت هستن یا منتقدهای هنری، چون کسی که ابزار یادگیری علمی رو به صورت درست در اختیار نداشته باشه؛ مثل کسیه که از بیرون استخر داره در مورد آب نطر میده؛ بدون اینکه تنی به آب بزنه.
ممنونم ار پاسختون. 🙂
البته كسى كه عمق كوانتوم رو حس كرده باشه يعنى هيچى ازش نمى دونه
اما کوانتوم مکانیک مطلب مهمیه. نه به خاطر تحول در علم؛ نه به خاطر انقلاب الکترونیک که محصول فیزیک کوانتومیه؛ نه به خاطر انرژی هسته ای و…
بلکه تفکر کوانتومی مهمه. چون به ما یادآوری می کنه که میشه یه جور دیگه به مسائل نگاه کرد؛ و اینکه همیشه یک عدم قطعیتی توی همه چیز عالم هست؛ حتی توی روابط انسانی…
چیزی که من میدونم اینه که کسانی که عمق کوانتوم رو لمس می کنن؛ خیلی سخت به چنین درکی می رسن؛ این راه هم مثل همه ی راه های دیگه میان بر نداره، درک اینکه چطوری یک اقتصاد دان مثلا تحلیل کوانتومی از بازار! ارائه میده برام یه کمی سخته.
چون هر علمی یک روش علمی مخصوص به خودش داره که با آزمون و خطا و در طول سالیان به دست اومده؛ و معمولا هم به آسونی آموخته نمیشه. به نظر من نمیشه که از روش های استدلال یک علم توی علوم دیگه اون هم با این درجه از قطعیت استفاده کرد. مثل کسانی که کل دستاوردهای علم پزشکی رو نفی می کنند و فقط به طب سنتی اعتقاد دارن.
امیدوارم که یک روزی همهدر جایگاه خودشون قرار بگیرن و در مورد همون چیزی که تخصص و تجربش رو دارند، اظهار نظر کنند.
سلام به همه قبیله ای ها! الان از مهمونی برگشتم، یلداتون مبارررک 😉
می بینم کامنتها بی امون زیاد میشه و من الان شبیه علامت سوال شدم که از کجا باید شروع کنم به خوندن و شرکت توی این مهمونی؟؟؟ 🙂 کلی هم هیجان دارم!!!
محمدرضا همیشه اسمم برای کامنت گذاشتن mojibe بود چون حدس میزدم درست به فارسی تلفظ نشه، اما از امشب که بیشتر از قبل با دوستانم در این قبیله آشنا میشیم به فارسی اسممو می نویسم
کار خوبی میکنی مجیبهی عزیز من 🙂
ممرضا! چیجوری خودتو بین این همه ” دوست” تقسیم میکنی؟؟ به چند قسمت؟!! اونم با رعایت انصاف و عدالت…
گاهی اونقدر تقسیم میشم که احساس می کنم چیزی ازم نمونده.
گاهی هم وقتی بعد از مهمونی خوردههام رو جمع میکنم و سر هم میکنم میبینم یک آدم دیگه شدم
مسلما یه آدمی فراتر از قبل…
یه جورایی قانون “بقای چیزه” محمدرضا…
محمد رضا، تا خودتی و یک آدم دیگه نشدی ، سفارش منو به این دوستت بکن…
دوستت مثل ماهی در میره!!!!!!!!!!!
ای بابا ! ما که هستیم رفیق.
اميدوارم تا فردا كه ميام دست اين دوست مارو تو اون كارخونه ي خوشمزه بند كرده باشي 🙂 شب بخير
خوبه، خوشم اومد مثل محمد رضا با مرامی…
حالا کدام پست های مدیریتی خالیه . چون باید درسهایی که خواندم پس بدهم!!!!!
“مدیر مدیره…!”:)
من فک میکنم شما کرد هستی…درسته؟؟
ببخشید ظاهراً اشتباه شد نباید با شما شوخی می کردم.
متاسفانه من کرد نیستم…
در ضمن یکی از قوانین این خانه را بهتان یادآور بشم و آن احترام به قومیت هاست.
موفق باشید
سلام رفیق
من متوجه شوخی شما نشدم متاسفانه.
آخه لهجه نوشتاریتون(!!) مث دوستان “کرد”م بود… _”مث شرفم می مانه”_
از این لحاظ سوال کردم.
بله، درست میفرمایید. تذکر شما برا همه کسانی که به قومیت های مختلف کشورمون احترام نمیگذارند بجا بود…
سلام استاد
بدو بدو اومدم یه سلامی به شخص بزرگوارتون بکنم
یلداتون مبارک
زمستونتون پربار
سلام دوست خوب من. خیلی خوشحالم که اینجا سر زدی.
سلام و شب بخیر به دوستان قبیله مجازی
سلام به محمدرضا عزیز
شب یلدای همگی مبارک 🙂
سلام محمدرضا جان
یلدای شما و دوستان مبارکا باشه
شادی و طراوت رو برا همه ی شما ارزومندم .
جواد عزیز. همین دیر به دیر هم که سر میزنی من رو خوشحال میکنی دوست خوبم…
من همیشه و هر روز سر میزنم …. هر روز با اشتیاقی بیشتر و بهتر …
منتهی نوشتنم کمتر شده …
خودمم نمیدونم چرا … اما حتما دلیلش اینه که خیلی کوچیک تر از اینم که در محضر شما و دوستان دست به قلم بشم ….
تشکرهای عالی و والا هم که همچنان که خودتون استحضار دارید همواره بر سرزبونم هست اما سعی می کنم اینا رو در همون قالب لایک خلاصه کنم که مایه تصدیع خاطر شما و دوستان نباشم …
متشکرم. نمیدونستم که فردا هم میشود بود. چون الان خیلی بدو بدو اومدم!
همه از شما به هر صورتی که میتونند بهتر بیانش کنند تشکر میکنند. آدم پیش خودش فکر میکنه که دیگه حرف تکراری نزنه اما واقعیت اینه که نمیشه از سپاسگزاری از شما گذشت!!!!
سپاس و سپاس و سپاس و……
بزرگوارید و بزرگ!
سلامت و پاینده باشید.
بخوام کسب و کار راه بندازم و خودم کارآفرین بشم چی نظرت چیه چون دیگه نمیشه جایی کار کنم متاسفانه
دروووووووووود محمد رضا من تمام سعی خودم را کردم و با دربست اووومدم که به مهمونی دوست و استاد عزیزی مثل تو و همه ساکنان این خونه برسم …. دوست دارم محمد رضا 🙂
.
.
.
امشب جایی حافظ خوانی داشتم به یاد تو تمام مهمونات یه دل سیر سه تار زدم …. همتوون را دوسسست دارم همه شمایی که برای بهتر زندگی کردن یاد می گیرید و یاد می دهید
🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂
یه عالمه مهر و محبت تقدیم به تو محمد رضا و تمام مهمونا 🙂
ممنونم که اینجا سر زدی محمد مهدی عزیز. همیشه حواسم به نوشته هات هست. هر چند کم مینویسی…
به به . چقدر انرژي مثبت سرازير كردي. :). ممنون
استاد می تونم یه سوال ازتون بپرسم ؟ البته شاید ربطی به بحث مذاکره خیلی نداشته باشه … نمی دونم تا حالا شده استرس زیاد روی رابطتون با دیگران تاثیر بزاره ؟ یعنی سعی کنید جلوی دیگران نشون ندید این اضطراب رو ولی باز هم از رفتار هاتون بشه فهمید …. چه جوری میشه همچین نگرانی هایی رو کنترل کرد ؟ من آدمی هستم که وقتی زیاد نگران چیزی باشم دیگه تو لحظه نیستم حواسم هست ولی احساس خوشایندی نسبت به اتفاقات اطرافم ندارم حتی اگر همه چیز خوب باشه .. این احساس رو نمی دونم چه جوری باید در ارتباطاتم کنترل کنم اون رو به دیگران منتقل نکنم
شیرین عزیز. آره. من هم تجربه دارم.
باید راجع بهش جدا نوشت. اما فعلاً این دو نکته به نظرم مهمه که:
قسمت زیادی از استرسی که ما تحمل میکنیم به دلیل حرف زدن های نادرست با خودمون و ابهام بیش از حد در شرایط محیطیه.
و دیگر اینکه استرس زیاد یکی از آسیب هایی که میزنه تمرکز بیش از حد ما روی یک موضوع و ندیدن موضوعات و جنبههای مختلف یک گفتگو، یک ارتباط یا یک مذاکره هست…
در مورد حرف زدن های نادرست باخودمون فکر می کنم گفتگو های درونی زیاده که من خیلییی زیاد با خودم دارم در حدی که واقعا کلافه میشم ودرسته قسمتیش به خاطر این موضوعه ولی واقعا سخته حذف اونها .. یا در واقع راه درستشو نمیدونم …
دقیقا همین طوره همین گفتگوهای درونی بخش عمده ای از تمرکز آدم رو می گیره … امیدوارم راجع به کنترل این استرس ها هم برامون بنویسید 🙂
سلااااااااااااااااااااااام
ببخشید
من خیلی دیر اومدم:(
استاد عزیزم
یلداتون یه عالمه مبارک
سلام ناهید عزیز. منتظرت بودم. ممنونم که اومدی…
ناخداااااااا یه تیوپم برا ما بنداز در این دریای متلاطم 🙂
یه خاطره هم من بگم ما یه شب توی کوه های گیلان چادرارو زدیمو بچه ها بعد شام به سرعت سمت چادرا رفتن که برای حرکت فردا تجدید قوا کنیم،ساعت ۲ شب بود که با صدای جیغ یکی از بچه ها که کمک میخواست همه پریدیم بیرون،انگار مار گزیدگی بود بعد چند دقیقه جستجو دیدیم توهم مار گزیدگیه!! حامد فک کرده بود که مار نیشش زده، یکی از پر تجربه ها به سرعت با چاقو پرید جلو چادر و فقط میگفت ببرید ببرید!! خلاصه بخیر گذشتو صبح شدو گروه حرکت کرد و تمام راه سوزه ما بود که احتمالا میلاد هم چادریش احتمالا شام کم خورده و گازش گرفته و چقد شانس آورده که دستشو با این توهم قطع نکردیم کلا 🙂
سلام به همه…
امشب طولانی ترین شب ساله اما واسه من خیلی سریع تر از شبای دیگه داره میگذره…نمیدونم داره بهم خوش میگذره یا نه…ولی این گذر سریع منو به این فکر فرو میبره که وقتی که واسه درست زندگی کردن دارم خیلی محدوده…پس باید بیشتر تلاش کنم…من خیلی فرصت هایی رو که میتونستم ازشون درست ومفید استفاده کنم از دست دادم…امیدوارم حالا که به خودم اومدم به لطف خدا زندگیمو بسازم تا ایندم جبران تمام روزهایی بشه که دارم به سختی میگذرونم…و اینکه از همه میخوام واسم دعا کنن…
دوستان عزیزم و خوش نشینان قبیله ی مجازی محمدرضا !
سلام و ارادت صمیمانه مرا پذیرا باشین 🙂
فقط خواستم یه کوچولو بیام و به همین اندازه سهم داشته باشم در جشن امشب این سرزمین دوست داشتنی
و مثل سایر دوستام بهتون بگم که:
در آستانه ی عاشقانه ترین شب سال*
شادی را به بلندای سقف آسمان
و غم را هرز چندگاهی ، به اندازه ی اندک تلنگری
که یادمان نرود که “همه چیز خوب است” برایتان آرزومندم
ارادتمند
ممنونم محمدرضای عزیز که به اینجا سر زدی. تو البته مهمان این قبیلهی مجازی نیستی. مثل من نقش آب و جارو برای سایر مهمانان این خانه رو داری و ممنونم از تمام کمکهایی که توی این سالها کردی که شاید خیلیهاش دیده نشه تا امروز ماها دور هم باشیم…
محمدرضا جباری چطوری؟خوبی؟شب یلدای خوبی داشته باشی…
سلااام آقای جباری عزیییز … خیلی از دیدنتون در اینجا خوشحال شدم. شب یلداتون مبارک و باز هم ممنون بخاطر تمام شعرها و فایل های صوتی پر احساس و زیباتون. براتون زمستان پیش رو را شاد شاد آرزو می کنم.
دوستان مهربان و عزیزم
سمیه ، شهرزاد ، مریم ، زهرا ، زینب ، سپید ، آیدا ، زهره و… سایر دوستان ارزشمندم
از لطفتون بی نهایت ممنونم
براتون آرزو می کنم که سهمتان از زندگی یک جفت چشم عاشقی باشد که برای یک عمر بماند.
آقای جباری سلام،
شما و محمد رضا یک زوج حرفه ای بسیار خوب هستید.تو فایل های صوتی یک جور تقابل بین جدیت و رافت را میبینم . شاید این حس من باشه و این به دلیل لحن صدای شما دو نفر باشد. ولی آنچه مسلم است اینکه هر دو قلبی مهربان دارید.
سلااااام سمیه جان
خوبی؟
نمی دونی اسمت رو دیدم چقدر ذوق کردم 🙂
فیس بوک ندارم اونجا برات پیام بزارم
امیدوارم شب یلدا بهت خیلی خوش بگذره.
ایشالا زود بازم ببینمت
سلام محمدرضا جباري عزيز. ممنون به خاطر حس خوبي كه به اعضاي قبيله ميدي. 🙂
خیلی خوش حال شدم شما و سمیه تاجدینی هم بودید.
ممنون از همه.شب خوبی شد…
ممنون بابت فایل های صوتی تون اقای جباری
سلام آقای جباری عزیز
ارادت داریم قربان
یلداتون مبارک
با لبخند حرف بزنیم
آن شعر زیبا و صدای دلنشین شما را در سمینار مهر ماه فراموش نشدنیست
یلداتون مبارک
امشب دیگه میشه این اقرار رو کرد که دل بزرگ توئه که می تونه این همه مهمون دعوت کنه و جا برای کسی هم کم نیاد و از همه مهمتر کسی احساس غریبگی هم نکنه
من به سهم خودم فروتنانه برای این همه زمان و انرژی عاشقانه ای که می زاری و از بودنت چون مشعلی فروزان برای همه صمیمانه سپاس گزارم
سلام.خیلی خوشحالم شما هم اینجا هستین.و ممنونم بابت فایل هاتون.یلداتون مبارک….
محمدرضا جباری عزیز سلام
صدای گرم و دوست داشتنیتون یکی از دل خوشیهای این قبیله مجازیه…
محمدرضای جباری عزیز صداتون واقعا به دل میشینه، بخاطر همه ی فایلهایی که برای ما میذارین ممنونم! ما هم برای تک تک لحظات زندگیتون شادی و روشنی آرزومندیم…
سلام محمدرضا (جباری) عزیز
خوشحالم اینجا دیدمت. امیدوارم یلدای قشنگی داشته باشی و امیدوارم بازم زودتر ببینمت
سلام آقای جباری
خیلی خوشحال شدم که کامنت شما را دیدم و از همین جا برای تمام محبت ها و فایلهای صوتی پربارتون تشکر میکنم
بسیار خوب می نویسید و بیان عالی دارید… و چون با سخنان هنر اندیشانه شما فقط از اینجا میشود همراه بود، از حضور بیشتر شما در این محفل های دوستانه بسیار خوشحال تر میشویم… 🙂
با ما همراه باشید، که افتخار بزرگی برای ما ست.
سلام استاد شبتون بخیر
مذاکره من و دوستام
من ادم صادقی هستم ومعمولا نظرم شفاف در جمع دوستام بیان میکنم .با تجربه ای که من داشتم این موضوع به نظرم شاید برای ادم گرون تموم بشه.مثلا من وقتی از کلاس یه استادی بیرون میام و اون کلاس برام مفید بوده حتی اگه یه چیز هر چند کوچیک از محتوای اون کلاس یا از رفتار اون استاد یاد گرفتم را به دوستام میگم و گاهی برعکسشم ممکنه باشه مثلا همون استاد خاص سر نمره دادن اذیت کنه یا… .و اینجور مواقع من برایند واکنش هایی که از دوستام گرفتم این بوده که مثلا موقعی که از اون استاد بین دوستام نقد میکنم اون تعریف هام یاد اوری میکنن وچماق میکنن و میزنن توسرم که مگه تو نبودی که فلان میگفتی!!! این جور مواقع من واقعا عصبی میشم از صداقتم .ولی دقت کردم که باسایر دوستانی که فقط از استادا بد میگن و پشتشون صفحه میذارن واکنش همون افراد خیلی مثبت تره به نسبت واکنشی که با من دارن !!! ویک مورد دیگه اینکه من معمولا با استادام سر کلاس به خوبی میتونم ارتباط برقرار کنم ادم کلا اکتیوی هستم بر خلاف سایر دوستام (دختر ها) که معمولا ساکت وخنثی هستن این موضوع باعث میشه اونها به راحتی پشت من صفحه بذارن و من تو بحثای خودشون راه نمیدن وبا من جوری برخورد میکنن که من ادم خنگیم و جلوی من با ایما واشاره حرف میزنن که من از بحثاشون چیزی نفهمم و… . اینجور مسائل ودورویی هامنو به شدت ازار میده وباعث شده که من کلا تو دانشکده با هیچ کس حرف نزنم وحتی سلام و علیک هم دیگه تقریبا قطع شده وخب حداقل الان یه ذره ارامش روانی پیدا کردم ولی تمام اخبار دانشکده واتفاقات بیخبر شدم…
استاد محمد رضا اشکال کار من کجاست؟
من اشکالی در تو نمیبینم مگر توجه بیش از حد به عکسالعمل دیگران!
بله استاد متاسفانه این بقیه ام بهم میگن که خیلی حساسی و سریع گریت میگیره ونمیتونی احساسات جلوی دیگران کنترل کنی.خودمم از دست خودم خسته شدم….
برادر عزیزم سلام،
این شب را به تو و تمامی میهمانان عزیزت تبریک می گویم و امیدوارم همگی ما شاهد طلوع خورشید پس از این شب ظلمانی باشیم…
دانشجوی ستاره دار عزیز…سلام…
سمیه عزیزم سلام،
تولدتان را تبریک می گویم ،ببخشید چند روز دیر شده ولی به بزرگواری خودتان ببخشید .
شما بسیار مهربان و متواضع هستید و از اینکه ارتباط محمدرضا با دوستدارانش را فراهم می کنید ازتان ممنون و سپاسگزارم.همیشه شاد باشید و سلامت…
صبا به اهل زمستان بگو که فروردین **** اگر چه دیر ولی اتفاق می افتد
سلام یار دبستانی…
دوستان عزیز … حالا شهرزاد قصه گو ! می خواد یه داستان کوتاه و زیبا رو توی این شب دوست داشتنی می براتون تعریف کنه، 🙂 امیدوارم لذت ببرین. ( شاید هم قبلا شنیده باشین)
” زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با ريش هاي بلند جلوي در ديد.
به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل
تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»
زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.»
و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد
که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهر گفت:« چه خوب، ثروت را دعوت کنيم تا خانه مان
پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
عروس خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از
عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:
« شما ديگر چرا مي آييد؟»
پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي
هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست. “
لايك
بلی! تا وقتی عشق است زندگی باید کرد… ممنون شهرزاد قصه گو
خواهش می کنم مجیبه عزیزم … و به قول سهراب سپهری عزیز … ” آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.”
سلام ای رخ زیبای بهاری که بر این دل شوریده قراری
صفای دلی و مشعل روشن سر راه دل غمزده داری
(مطلعی از یک غزل خودم برای هماوردی با حافظ شیرازی!!! که چنین شبی طرفداراش خیلی زیاد میشن)
عرض ادب میکنم به استاد عزیزم و دوستان یلدایی، بویژه خانم مهندس تاجدینی و همه دوستان در پشتیبانی این ضیافت ..
منم بعد از دیدار با خونواده خودمو رسوندم. البته یک ساعتی میشه ولی داشتم از نظرات عزیزان استفاده میکردم
خوش باشید …
محمد رضا، از تفاوت میان دنیای کاری زنان و مردان گقته بودی و اینکه زنان برای اثبات خود و به دست آوردن جایگاه واقعی و پاداشی مساوی مردان باید بیشتر و سریعتر از آنها کار کنند.آیا راهکاری وجود داره که بشود این قواعد مردانه را در هم ریخت و هر کس فارغ از جنسیت پاداشی متناسب با عملکرد خودش بگیره؟
کتابهای Deborah Tannen خیلی توی این حوزه خوب هستند فوژان. اما جبر اجتماعی و نقشهای اجتماعی رو هم نباید فراموش کرد…
شما تصمیم ندارید از این کتاب ها در تراست زون بگذارید؟؟؟؟ ) :
راستش فوژان. خیلی خیلی خیلی سرم شلوغه این روزها. دارم کمی سبک کارم رو عوض میکنم. امیدوارم به زودی بتونم این کار رو بکنم…
ﻫﻤﻴﻦ اﻻﻥ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺗﻮ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﺎ اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻭﺻﻞ ﺷﺪﻡ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ ﻣﻦ
ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺗﻮ اﻳﺮاﻥ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﺮﻥ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ اﻣﺸﺐ ﻭﻟﻲ ﻣﺜﻟﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺎﻱ اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﻋﺰﻳﺰ ﻓﻚ ﻣﻴﻛﻨﻲ ﺧﻮﺏ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﺑﻴﺎﻳﻢ ﻳﺎ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﻭاﻗﻌﻲ, ﻣﻨﻜﻪ اﮔﺮ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻻﻗﻞ اﻻﻥ اﻳﻨﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩﻡ 🙁
شایان عزیز. در قسمت بالای پست توضیح دادم که من مهمانی واقعی رو ترجیح میدم. اینجا برای کسانیه که به هر دلیل الان اون فرصت رو ندارند یا ترجیح نمیدهند. فردا شب ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب ادامه ی شب نشینی هست برای کسانی که امروز در مهمانی هستند…
شاد باشی و امیدوارم کارهات در فرودگاه زود انجام شه…
سلام. شب همگی به خیر.
من تازه با شما و سایت و بچه ها آشنا شدم. مطالب سایت رو هم تازه دارم مطالعه میکنم. به همین علت اطلاعاتم کامل نیست. چه خوب بود که حوزه درسها و اصول و فنون مذاکره در رشته علوم سیاسی و زیرمجموعه های این رشته وارد میشد. شما اطلاعی در این خصوص دارید؟ فعالیتی در این خصوص صورت گرفته؟
خیلی زیاد در این حوزه کار شده توی دنیا. اما در ایران به دلیل محدودیتها ترجیح داده میشه که کسی وارد این حوزه نشه. من خودم در جاهایی که ازم خواسته شده کمک کردم اما اساساً حوزه مذاکره سیاسی حوزه ی ساده ای نیست… تنش ها و حاشیه های زیادی داره. در آینده در مورد برخی از کتابهای این حوزه بیشتر مینویسم…