دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

باهم در یلدا: قصه گویی از ارتباطات و مذاکره

یلدا: قصه‌ گویی از ارتباطات و مذاکره

حدود یک سال پیش نوشته‌ای را منتشر کردم تحت عنوان: «کاملاً شخصی». کامنت‌های مختلفی روی آن دریافت کردم و احساس بسیار خوب لذتبخشی که بعداً به عنوان «این قبیله مجازی» منتشر شد. گهگاه زیر بعضی از پست‌ها بحث‌های طولانی مطرح شد که نمونه‌های آن را در پست‌هایی مثل ادامه تحصیل در دکترا و قوانین زندگی من دیدیم.
زمانی تصمیم گرفتیم که فضایی مثل «چت روم» تحت عنوان «کافه آنلاین» داشته باشیم و با ساکنان این قبیه‌ی مجازی صحبت کنیم. اما تجربه‌های ما چندان موفق نبود. چت روم، فضای گفتگوهای «کوتاه» و «کلمات محدود» است. ضمن اینکه ریسمان گفتگوها در آن به گره‌های کور تبدیل می‌شود. حرف‌ها نیمه کاره رها می‌شوند و هر بحثی در میانه‌ی بحث دیگر مطرح می‌شود. اما سیستم کامنت گذاری، با وجود ایرادهایی که دارد، مزیت‌های قابل توجهی دارد: نوشته‌ها ثبت می‌شود و آرشیو می‌شوند. گفتگو‌ها به کلمه‌های محدود و کوتاه در حد سلام و احوال پرسی محدود نمی‌شود. اساساً در کامنت‌ گذاشتن انسانها به اندازه‌ی چت کردن سطحی نمی‌نویسند و امکان شکل گیری گفتگوهای موازی وجود دارد (به خاطر  امکان پاسخ به یک کامنت مشخص). تصمیم گرفتیم امسال هم همان شیوه را ادامه دهیم. البته چند تن از دوستان من همزمان کامنت‌ها را تایید می‌کنند تا سرعت گفتگو افزایش یابد.

ما طی مدتی که از عمر این سایت گذشته است، همواره از هنر و فنون ارتباطات و مذاکره گفته‌ ایم. از سوی دیگر، شب یلدا، شب قصه‌ گویی است. بنابراین شاید موضوع مناسب برای قصه گویی در چنین شبی، حرف زدن از خاطره های تلخ و شیرینی باشد که در حوزه ارتباطات و مذاکره داشته ایم: با خودمان، خانواده مان، همکاران و مدیرانمان و …

میتوانیم خاطره ها را مرور کنیم. حرفهای یکدیگر را بشنویم. در مورد رفتار و گفتار یکدیگر نظر بدهیم و بازخورد داشته باشیم و در عین حال، هدف نخست از همه ی این حرفها، چند ساعت کنار هم بودن و گفتن و شنیدن و تجربه ی لذت زندگی در این قبیله ی مجازی است.

قواعد گفت و گو را می دانیم و قبلاً در مورد آن حرف زده ایم. مطمئنم که رعایت خواهد شد…

از همین الان می‌توانیم گپ زدن را آغاز کنیم. من هم گاه و بیگاه تا فردا عصر به اینجا سر می‌زنم. اما اصل مهمانی آنلاین ما فردا شب از ساعت ۸ آغاز خواهد شد و حدود ۳ ساعت، من و دوستانم آنلاین خواهیم بود. تا آن زمان، به عنوان میزبانان شما، می‌آییم و میرویم ‌و آب و جارو می‌کنیم تا فضای بهتر و بزرگتری برای گفتگو فراهم شود…

طی دو روز اخیر دوستان زیادی اعلام کردند که دوست دارند در این شب نشینی مجازی باشند، اما طبیعی است که نمیخواهند و نمیخواهیم میهمانیهای دنیای واقعی و با هم نشستهای با خانواده تحت الشعاع این گردهم آمدن مجازی قرار بگیرد.اما با توجه به اینکه نیمی از مخاطبان ما ایران نیستند و یا دور از خانواده در شهرهای دیگر به سر میبرند، وظیفه  ماست که در خانه مجازیمان برای آنها میمانی بگیریم.

برای نیمی دیگر از دوستانمان که از فرصت حضور در کنار خانواده برخوردارند، ما  فردا یکشنبه هم از ساعت ۲۲ تا ۲۴ نشست را برگزار خواهیم کرد.

راستی این هم فال حافظ برای امشب. الان نشستم خیلی جدی و درست و بدون تقلب – بر خلاف روش صدا و سیما و … – فال گرفتم:

این همه نیست…

پروتکل پاسخ‌گویی به کامنت‌ها:

۱- همه‌ی کامنت‌ها، تایید می‌شوند.

۲- همه می‌توانند به همه‌ی کامنت‌ها پاسخ دهند و ما فقط آنها را تایید می‌کنیم.

۳- به دلیل محدودیت امکانات و تعدد کامنت‌ها، من فقط می‌توانم کامنت‌های مرتبط با موضوع شب نشینی را پاسخ دهم. البته همه‌ی کامنت‌ها را با دقت و شوق می‌خوانم. موضوع شب نشینی هم، همچنان که می‌دانید «قصه گویی و مرور خاطرات ارتباطات و مذاکره» است.

پیشنهاد من برای اینکه کامنت‌ها سریع‌تر خوانده شود و بحث ساده تر باشد استفاده از پروتکل زیر است:

موضوع: [خاطره / نظرخواهی]

حوزه: [ارتباطات کاری/ارتباطات عاطفی/مذاکره عمومی/مذاکره تجاری/مذاکره سیاسی/مذاکره خانوادگی/…]

شرح: [باقی ماجرا]

نتیجه‌گیری شخصی من: [اگر نتیجه‌ی خاصی گرفته‌ام!]

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


1,230 نظر بر روی پست “باهم در یلدا: قصه گویی از ارتباطات و مذاکره

  • سپید گفت:

    یه خسته نباشیدو شب به خیر به همه بچه های قبیله و محمدرضا و همه ی دوستانی که برای این دور همی بهش کمک کردن

  • سپید گفت:

    امیدوارم شب یلدا برای بچه های کار فقط کمی با شبای دیگشون فرق کنه
    یکی از دوستام حرکت قشنگی رو انجام میده در حد بضاعتش که شب یلدا هم ازش مستثنا نبود رفت که پیش بچه های کار باشه،حالا قراره با دوستام گروهی تشکیل بدیم که کنار این دوستمون بتونیم کمی فقط کمی کنار این بزرگ مردان کوچک باشیم.

  • آرزو گفت:

    محمد رضای عزیز امشب من از ساعت ۹ اینجا بودم. ولی بیشتر مشغول مطالعه کامنتا و جوابا بودم که تجربه کسب کنم.
    خیلی سایت و صحبتای علمی و دلنشینتون رو دوست دارم سعی میکنم تو زندگی بهشون عمل کنم.
    همیشه سالم و شاد باشین.
    بازم یلداتون مبارک و شب خوش

  • زهره گفت:

    شب خیلی خوبی بود……
    بازم ممنون ازت محمدرضا…استفاده کردم.شب خوش….

  • آرمان گفت:

    تبریک میگم این شب رو به همه اعضای قبیله .
    از شماممنون استاد عزیز .نوشته هاتون به من سر نخ میدن.
    مذاکره تجاری در پیش دارم ..کتاب فنون مذاکره شما رو یکی دو روز دیگه میگیرم میخونم.بعد اون چه کتابی رو پیشنهاد میکنید؟

  • با اجازه. من هم فعلاً برم. اما فردا شب ۱۰ تا ۱۲ دوباره اینجا می‌نشینیم و گپ می‌زنیم 🙂

  • azi گفت:

    سلام، شبتون بخیر آقای شعبانعلی. سوالی داشتم که ربطی به بحثتون نداره. میخواستم ازتون بپرسم تو ناامیدی چه چیزی باعث میشه که دوباره به ادامه حرکتتون فکر کنین؟ هدفتون تو زندگی چیه که اینقدر با شوق پیش میرین؟ البته شاید تا حالا هیچ دری (واسه یه مدت طولانی!) به روی شما بسته نبوده و چیزی نبوده که خواسته باشیدش اما بهش نرسیده باشین.

    • اصولا هیچ دری همیشه بسته نمی‌مونه. وگرنه دیگه در نیست. بهش می‌گن: دیوار!

      من فقط دلم می‌خواد در ثانیه‌های آخر زندگی و قبل از مرگ، احساس خوبی به زندگیم داشته باشم. همین.

      به بعد از مرگ فکر نکرده ام و نمی‌کنم.

      • پسرک خامه فروش گفت:

        جان هرکی دوس داری اینجوری حرف نزن..:(
        اینجوری حس ترس میاد سراغم،
        میترسم زود از کنارمون بری…
        یادته دنبالت کرده بودم که یه متنی بت بدم که : بیشتر مواظب خودت باشی…؟
        جان من اینجوری دیگه اینجوری حرف نزن! لطفا..

  • علی گفت:

    یلدا بهانه ایست برای تقسیم انتظار در طولانی ترین شب سال ، باهم و کنار هم
    محمد رضای عزیز عذرم را بپذیر که دیر آمدم…
    شاید بهترین فرصت است برای اینکه برای تمامی حرفهایم که از سر ناپختگی زدم در حضور تمامی دوستدارانت عذر خواهی کنم. این را به حساب گستاخی من نگذار، لطف و مهربانی تو این مجال را به من داد…

  • رویا گفت:

    خوش گذشت و بسیار لذت بردم خداحافظ

  • مرتضي گفت:

    ۲ هفته ي پيش رفته بودم مصاحبه ي شغلي يك ارگان دولتي. ۲ نفر مصاحبه مي كردند كه يكي شونو (بخونيد اولي) كاملا ميشناختم و دومي رو كه آدم خوش منظري بود تا به اون روز نه ديده و نه ميشناختم. مصاحبه داشت خوب پيش ميرفت و آخر مصاحبه اولي ازم پرسيد آيا تجربه يا اطلاعاتي در زمينه توليد گلهاي فصلي دارين؟ منم گفتم: بله اتفاقا قرار بود امسال با بخش توليدات سازمان شما قرارداد ببنديم و تأمين بخشي از گلهاشونو بر عهده بگيريم كه با آقاي ايكس (رئيس توليدات همون سازمان كه من فقط فاميليشونو ميدونستم) صحبت كرديم و ايشون گفتند كه قبلا با چند نفر از توليد كننده ها كه ميشناختند قرارداد بستند و ديگه امكان بستن قرارداد جديد نيست (البته بطور غير مستقيم و بواسطه يكي از دوستانم كه در اون سازمان كار ميكرد و از رئيس توليدات رسيده بود اين خبر به من داده شد ولي من تو مصاحبه جوري وانمود كردم كه انگار خودم با مسئول توليدات صحبت كردم). اولي بهم نگاه كرد و گفت: مسئول توليدات ما رو چقدر ميشناسي؟ منم گفتم: والله تا حالا حضوري نديدمشون ولي بابت اين موضوع تلفني باهاشون صحبت كردم. مصاحبه كننده اولي برگشت و بهم گفت: آقاي مسئول توليدات در حال حاضر روبروي شما نشستند (يعني همون مصاحبه كننده دومي). خلاصه كه من يه جوري قضيه رو جمع كردم ولي احساس كردم با اين سوتي اثر خوبي بر مصاحبه كننده ها نگذاشتم
    نتيجه گيري: نتيجه گيري رو ميزارم به عهده دوستان

    • سعیده (آذر) گفت:

      سلام به همه ی دوستان، من دیر رسیدم…اما شبیه این جریان برای منم اتفاق افتاده، توی مصاحبه ی آزمون دکترا، یه نقل قولی گفتم، پرسیدن از کیه این حرف منم گفتم از آقای دکتر فلانی..بعد گفتن دکتر فلانی رو می شناسی؟ گفتم نه متاسفانه، بعد اون استادی که دقیقا کنار من نشسته بود با چهره ای سرخ شده گفت: دکتر فلانی منم!…نمیدونم چرا ناراحت شده بود که نشناخته بودمش، البته بسیار استاد مشهوری بودن ولی خوب منم تا حالا چهرشو ندیده بودم فقط کتاباشو خونده بودم، اون موقع هم در زمینه ی مذاکره و مهارت ارتباطی و… هیچ مطالعه ای نداشتم و اصلا به روی خودم نیاوردم یا حرفی نزدم که یه خورده جو برگرده و بهتر بشه…

  • طناز گفت:

    این شب یلدا متفاوت خیلی حس خوبی به من داد کلی چیزی یاد گرفتم
    جواب بعضی از سوال هایی که داشتم پیدا کردم
    سادگی..صمیمیت هم اینجا پیدا کردم
    کلی خوشحالم تجربه ی خیلی خوبی بود
    ممنون از محمدرضا عزیز وهمه دوستانی که اینجا هستند.

  • دلسا گفت:

    سلام محمدرضا، یلدات مبارک:)
    من دوست دارم امشب توی مهمونی تو چند تا چیزی رو که امسال یاد گرفتم تیتروار بگم.
    ۱) من امسال یاد گرفتم که چقدر سردرگمی هایی که تجربه می کنم از این ناشی می شه که خودم رو خیلی دوست ندارم.
    ۲) فهمیدم گفتگوهای درونی من این دوست نداشتن رو در من تشدید می کنه ( شاید هم ایجاد می کنه)
    ۳) فهمیدم راه حلش اینه که با خودم تکرار کنم که خودم رو دوست دارم ( جملات تاکیدی). و این تکنیک کار می کنه. علتش هم این هست که مغز من عادت کرده به شیوه ای فکر کنه که از اون، گفتگوهای ناخوشایندی ناشی می شه. و اگر من اون رو به شیوه ی دیگه ای عادت بدم کم کم یاد می گیره که چه جوری گفتگوهای درونی من رو بسازه.
    ۴) کمی با خودم که راحت تر شدم دیدم که چقدر خیلی از رفتارهای ناخوشایند بقیه به خاطر اینه که خودشون رو خیلی دوست ندارند و کارهایی که می کنند یه گریه است برای دریافت محبت از محیط بیرون.
    ۵) یاد گرفتم اگرچه آدم ها باید به دنبال عشق و محبت درون خودشون بگردند ولی من می تونم با عشق ورزیدن به اونها این مسیر رو بهشون نشون بدم.
    ۶) یاد گرفتم که مورد ۵ به حرف آسان و به عمل بسیار دشواره.

    امیدورام خوب و خوش باشی همیشه، هم تو و هم همه ی دوستانی که مهمون تو هستند:)

  • عارفه گفت:

    چند ساعته رسیدم خونه بوی دود میدم..امشب با بچه های جمعیت امام علی رفته بودیم یک جای دور میون کارتون خوابا میون اون همه آدم معتاد ..یادم میفته بچه بودم میخواستم بزرگ شم تا واسه ایران کاری کنم..حالا این روزها هرچی بیشتر میگذره چیزهایی تو این شهر میبینم که نفس کشیدن برام سخت تره میشه.
    چکار میکنید وقتی بدبختی مردمت میبینی؟چرا یک وقتایی کم میارم میگم میرم از این دیار تا نبینم حالا که نمیتونم کاری کنم

    • حال من هیچوقت خوب نیست عارفه.

      همینه که در پس این خنده‌ها و شوخی‌ها و گرم گرفتن‌ها و … همیشه داروهای ضد افسردگی توی کیفم هست…

      • آرزو گفت:

        بیشتر مواظب خودت باش دوستم

      • پسرک خامه فروش گفت:

        :(:(
        “ای بازیگر گریه نکن…”

        • مجیبه گفت:

          استاد… ما حس و حال خوبمون رو از شما داریم! ایشالا پالس این حال به شما هم برسه و دیگه خبری از دارو تو کیفتون نباشه 😉
          راستی پسرک خامه فروش پا به پای شما مهمان نوازی کردن! ایول دارن 🙂 بیخود نیس کارخونه خامه دارن 🙂

          • پسرک خامه فروش گفت:

            مهندس و مهموناش قابل بدونن ما کفش جفت کنشونیم…
            گیری کردیماااا… 🙂 والا بلا ما یه کارمند فروش بیش نیستیم!!
            -کارمندی که ريیسش سید ضیاست و معلمش (اگه لایق باشیم) ممرضا شعبانعلی…-

      • سپید گفت:

        بخدا یه بار با من بیای کوه انقدر با طبیعتو بچه ها میگیمو میخندیم که حسابی شارژت میکنه برا طول هفته،
        البته نمیدونم جنس حال بدت با این جمع خوب میشه یا نه 🙁

      • عارفه گفت:

        منتظر بودم بگید امیدوار باش آینده این سرزمین خوبه این حرف ها..
        متاسفم..کاش حال شما همیشه خوب باشه

    • علی گفت:

      عارفه عزیز،
      همه آنها که رفتند ، اگر قلبی داشتند!! جاگذاشتند و رفتند.چرا توئی که دل نگران هموطنت هستی باید بروی و جائی زندگی کن که نیازی به تلاش تو برای ایجاد زندگی بهتری نیست. سخت است اما بمان ….
      محمد رضای عزیز ، آگاهی تاوانی دارد که باید با جان یا خون دل داد. اما شاد باش که نمی توانی چشم بر زشتیها ببندی بلکه آنها را پر رنگ تر می کنی تا خواب دنیاداران را آشفته سازی …

  • شهرزاد گفت:

    محمدرضای عزیز … نمی دونم هنوز هستین یا نه ؟ یا میهمانی تموم شد؟! ببخشید که نتونستم کل مهمونی رو کنارتون باشم…
    می خواستم بابت میزبانی شگفت انگیز امشب، که خاطره بسیار شیرین و دلپذیری رو برای همه ما رقم زد، واقعا ازتون تشکر و قدردانی بکنم و بگم شما برای تک تک ما دوستانتون، عزیز و دوست داشتنی هستین و ما هم جرعه جرعه کلام و صدا و آموزه های شما رو می نوشیم و بهره می بریم.
    امیدوارم زمستان شاد شادی رو تجربه کنید و دلتون توی این سرمای زمستون همیشه گرم گرم باشه.
    برای تمام دوستان عزیزم هم که چه امشب اینجا بودن و چه حضور نداشتند، بهترین و شادترین اوقات رو آرزو می کنم.
    شب خوش.

  • شادی گفت:

    محمدرضای عزیز درود به تو و شب یلدایت به نیکی
    با اینکه به نت دسترسی نداشتم خودم رو رسوندم به جایی که فقط یه ذره درین دور همی در کنار تو و دوستان این قبیله باشم.
    فقط میخاستم بهت بگم تو یکی از بهترین معلمانی هستی که در عمر ۳۰ سالم داشتم و دارم و تا عمر دارم مدیون درسهایی هستم که ازت یاد گرفتم.
    روزگارت به نیکی/ دلت شاد

  • سجاد گفت:

    سلام به همه دوستان و عزیزانی که تلاش کردن امشب دور هم باشیم
    خیلی ناراحت شدم دیر رسیدم به این ضیافت ولی همینکه اسم دوستای گلم رو اینجا دیدم حال خوبی پیدا کردم
    امیدوارم شادیاتون به بلندای شب یلدا باشه

  • fatemeh&fahimeh گفت:

    سلام
    یلداتون مباااااااااااارک
    مطمئنم به همه دوستان خیلی خوش گذشته
    ما هم چون آخر مهمونی رسیدیم هر کاری مونده بگین انجام بدیم

  • سپید گفت:

    محمدرضا جان رفتین؟

  • فاطمه ندا گفت:

    سلام استاد عزیزم
    بالاخره مهمونی خونوادگی تموم شد. من بعد از چند ماه تونستم چند ساعتی با خانواده بگذرونم که خیلی لذت بخش بود. به شدت خسته ام. اما خواستم عرض ادبی کنم و ببینم اینجا چه خبره. راستش فرصت نمیشه کامنت هارو بخونم. خوشحالم که جمع گرمی داشتین.
    یه نکته ی مذاکره ای هم اتفاق افتاد که منو از درون خوشحال کرد. برادرم بعد از مدتی که به دلیل دلخوری از مادرم به خونه ما نمیومد بعد از دعوت پدرم با خونواده به جمع امشب ما اومد و برام جالب بود که در مذاکره با نزدیکان گاهی ممکنه قوانینی نقض بشه و محبت حل مسائل رو ساده کنه. همیشه از مذاکره با نزدیکان فقط نکات منفیش تو ذهنم بود.
    راستی شب یلدا شب انقلابه!! امشب خورشید به نقطه انقلاب زمستونی میرسه و همونطور که همه می دونید روزها بلندتر میشن. امیدوارم ما هم از درون انقلاب کنیم و خوبی ها و روشنی هامونو بیشتر و تاریکی هامون رو کمتر کنیم تا به اعتدال برسیم 🙂
    شب خوبی داشته باشین

  • آلما گفت:

    سلام
    من چند ماهی هست که به سایت شما سر میزنم
    چیزای خوبی از شما یاد گرفتم
    دیدگاه متفاوتی دارید نسبت به خیلی از آدما
    ولی هر وقت خواستم براتون کامنت بذارم پشیمون شدم
    دلیلشم اینه که وقتی کامنتا رو میخوندم میدیدم وقتی کسی ازتون انتقادی میکنه زیاد استقبال نمیکنید
    اگه بخوام خودمونی بگم بعضی وقتا فکر میکردم کس دیگه ای غیر از اون کسی که متن اصلی رو نوشته داره به کامنتا جواب میده!
    به هر حال امشب این جرات رو به خودم دادم و براتون کامنت گذاشتم
    ممنون به خاطر همه زحماتی که میکشید
    ممنون به خاطر سایت خوبتون
    یلداتون مبارک

    • من در کامنت گذاری چند ایراد جدی دارم.

      یکیش اینه که کسانی رو که محبت می‌کنند فقط تایید می‌کنم و کمتر پیش میاد که به کامنت‌ها جواب بدم.

      دوم اینکه وقتی یک نفر بدون شناختن من فقط بر اساس یک متن کوتاه نظر می‌ده حرص می‌خورم. دوست دارم کسی که نقد می کنه کمی بیشتر بخونه تا تصویر کامل تری از من داشته باشه.

      ضمن اینکه فکر می‌کنم گاهی اوقات آدمها یادشون می‌ره که اطلاعاتشون در یک حوزه محدوده. به همون دلیلی که من وقتی یک ایمیل کوتاه یک صفحه‌ای می‌خونم و در انتها کسی ازم نظر خواسته. جواب نمی‌دم و می‌گم با یک صفحه دلم نمی‌خواد قضاوت کنم. لطفاً بیشتر بنویس.

      خنده‌دار ترین این نوع کامنت‌ها رو می‌تونی زیر پست «مرا ببخش» ببینی. هفت سال دوستی کات شده. با هزار ماجرا. من یک پیام شخصی برای دوستم نوشتم.

      مردم زیرش میان راه حل میدن! خوب واقعاً به نظرم شوخی می‌کنن.

      ۷ سال رابطه
      ۱۰۰۰ قصه
      ۱۰۰ بحران
      ۲۰۰ کتاب مذاکره و ارتباطات
      و حدود ۲۰۰ هزار ایمیل در خصوص مشکلات عاطفی دوستان و دانشجویان و …

      من بر اساس همه‌ی اونها تصمیم میگیرم یک فایل صوتی بگذارم.

      بعد یکی میاد بر اساس ۴ دقیقه فایل صوتی، تحلیل می‌کنه. پیشنهاد می‌ده. نقد می‌کنه و …!!!
      این چیزیه که باعث می‌شه من احساس کنم فرد به صورت گذری وارد این سایت شده. چون کسی که سالها پای حرف من نشسته باشه سبک حرف زدنش فرق می‌کنه.

      • فوژان گفت:

        محمدرضای مهربان، معلم گرامی و ارجمند
        وقتی این حرفها را می گین احساس می کنم هنوز دلگیر هستید. من داشتم با محمد رضا شعبانعلی حرف می زدم و تصوری که داشتم کوهی سخت بود که نباید برای یک رابطه بشکنه.شاید برای همین بیان احساسات مفروضاتم را به هم ریخت. ولی حالا میدانم دارم با محمدرضایی حرف می زنم که مثل من و تمامی اهل این خانه می تونه عاشق بشه، دلتنگی کنه و در خلوت خودش اشک بریزه. کسی که درد مردم روحش را آزار می ده و به هر شکلی که شده برای آرامش و توسعه جامعه اش تلاش می کنه . تلاشی بی وقفه و خستگی ناپذیر.
        محمد رضا، حق بده که همه می توانن اشتباه کنن پس من را ببخش…

        • فوژان. برای من حس خوب تو به عنوان یک دوست، خیلی ارزشمند‌تر از هویت برند من به عنوان یک «مذاکره‌کننده» هست. هیچ حس بدی به عذرخواهی از تو ندارم و لبخند تو و دوستان دیگرم رو در این خانه‌ی مجازی، با بزرگترین خانه‌های فیزیکی این دنیا معامله نکرده‌ام و نمی‌کنم.

  • محسن فلاح گفت:

    سلام محمدرضای عزیز…دیررسیدم وفک کنم مهمونی تموم شده.نمیدونم چرادوس داشتم امسال یلداروتنهاباشم، واسه همینم پاشدم رفتم حرم امام رضا(ع). البته دعاگوی همه ی هم قبیله ای هامم بودم.میدونی خوبیه رفاقتایه اینجاچیه؟ اینه که عاری ازهرگونه سودای سود ومنفعتن.
    این منم محمدرضای عزیز.شب یلدای ۹۲، توحرم( دوس داشتی تاییدش نکن رفیق، من که تاحالابه صورت مجازی ازطریق فیلماوعکسات زیارتت کردم، گفتم شایدتوهم بخوای هم قبیله ایتوببینی.):

    http://axgig.com/images/17393913131373592178.jpg
    ………………………………………………………………………
    برای هممون بهتریناروآرزومندم.ممنون بابت همه چیز…

  • پرنیان گفت:

    سلام.انگار آخر مهمونیه.یلداتون مبارک استاد.تبریک هم به شما و هم به دوستان پرانرژی تون.

  • بهناز گفت:

    سلام محمد رضا شعبانعلی عزیز
    شب یلدای همه دوستان قبیله مجازی به سلامتی و مبارکی باشه…
    من همیشه به سایتتون سر میزنم و از روز نوشته ها و فایل های صوتی بسیار لذت می برم،مخصوصا فایل های صوتی عزت نفس که به برادرم پیشنهاد کردم و اون هم استقبال کردواین هم اولین کامنت من بود

    • بهناز عزیز. ممنونم از لطفت و ممنونم از اینکه کامنت گذاشتی.
      نمی‌دونی که چقدر آروم کننده است کامنت نوشتن تو و بقیه ی دوستان خوبم.
      امیدوارم این وقت رو همیشه برای محمدرضا بگذاری 🙂

  • خالد گفت:

    استاد میتونم ی سوال دیگه بپرسم؟
    محیطی که توش زندگی میکنم بطور غیر مستقیم شدیدا” با فردگرایی مخالفن،خیلی دوست دارن (مطیع و فرمانبردار) باشی تا یاغی (البته منظورم جنبه ی مثبتشه) و گاهی حتی با برخورد شدید مواجه میشم که تو چرا اینقدر واسه خودت کلاس میذاری؟؟ در صورتی که صادقانه میگم صحبت من فقط درباره احترام متقابله و همینو فقط خواستم اما اونا فک میکنن باشون میجنگم (حواسم به لحنم هم هست) بنظرتون از این کار کم کنم؟ نرمتر بشم؟ یا عزت نفس این حرفارو نداره؟ چون واقعا” دارم فک میکنم مشکل از منه…

  • مريم .ر گفت:

    محمدرضا جان شب بسيار خوبي بود. يه دنيا ازت ممنونم. خيلي خوشحال شدم كه با تو و دوستاي ديگه تو اين قبيله مجازي صحبت كردم. شبتون بخير. و به اميد ديداري دوباره 🙂

  • مريم .ر گفت:

    محمدرضا جان شب بسيار خوبي بود. يه دنيا ازت ممنونم. خيلي خوشحال شدم كه با تو و بقيه ي دوستاي اين قبيله ي مجازي بودم. شبتون بخير. و به اميد ديداري دوباره 🙂

  • عظيمه گفت:

    سلام خدمت استاد گرامي و دوستان همراه
    شبتون يلدايي و شب يلدا براي تك تك شما عزيزان خوش…
    چون در اين شب لطف كرديد و ساعات خوشتون را با ما قسمت كرديد، انجام وظيفه دونستم كه من نيز از شما تشكر كنم و بگم از محبت شما خيلي ممنون.

    • عظیمه. دلم برات خیلی تنگ شده. کاش دوباره به کلاسها سر بزنی.

      • عظیمه گفت:

        استاد عزیز و ارجمند، سلام
        این نهایت لطف شماست و محبت دارید. راستش مشغله هام خیلی زیاد شده… و میدونم که هنوز در مدیریت زمان حرفه ای نشدم!! منم دلم برای کلاس جمعه شما! تنگ شده. چشم، حتماً وقتی میگذارم با شادی جان هماهنگ میکنم و خدمت میرسم که سعادتی دوباره برای منه… 🙂

  • علی گفت:

    یلدا بهانه ای است برای تقسیم انتظار در طولانی ترین شب سال ، باهم و کنار هم
    محمد رضا ، مرا ببخش که دیر آمدم ولی آمدم تا سلامی گویم و عرض ارادتی کنم…
    فرصتی شد تا برای تمام حرفهایم که شاید از سر ناپختگی بود عذرخواهی کنم و بگویم از صمیم قلب دوستت دارم و هر آنچه گفتم به واسطه قلب بزرگ و روح پاکی بود که این مجال را به من داد…

  • farimah گفت:

    یلداتون مبارک!

    در نیکی و زیبایی رسم و آیین کهن جشن یلدا و دیگر جشنهای ایران باستان شکی نیست و بر ماست که آنها را گرامی داشته ، از نیکیهایش بهره برده و به نسلهای آینده انتقال دهیم.
    اما ما نیز زمانی از تاریخ، به نام مردمان کهن یاد خواهیم شد؛ از ما چه خواهد ماند.

    بیایید از همین حالا به فکر بنیانگذاری رسمی نیکو و ستودنی برای این آب و خاک و برای تاریخ ایران زمین و ای بسا جهان باشیم.
    جای «روز خورشید»; در تقویم ما که سرچشمه در طبیعت و خورشید دارد بسیار خالی است.
    من پیشنهاد می کنم روز ۳۱ خرداد ماه را که بلندترین روز سال است «روز نور » یا «روز آفتاب » یا «روز خورشید »و یا هر اسم مناسب دیگری که شما پیشنهاد می کنید با هدف پاسداشت روشنایی و دانایی و آگاهی و ظلم و ظلمت ستیزی بنامیم و آن را به یک جشن ملی تبدیل کنیم.
    باشد که از ما در تاریخ به یادگار بماند

  • رضا گفت:

    سلام
    منم دیر رسیدم .
    یلدامون مبارک.
    محمد رضا خیلی دوست دارم.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser