این نوشته را به مناسب روز مادر برای عصر ایران نوشتم: این روزها، بسیاری از ما “روز مادر” را با هدیه و تماس و دیدار، به مادران خود تبریک میگوییم. برخی دیگر از ما مردان، برای همسران خود هدیه میبریم چرا که مادر فرزندانمان هستند. برخی دیگر، به همسران خود توضیح میدهیم که اگر چه هنوز فرزندی نداریم، اما امروز فقط روز مادران نیست. روز زن هم هست و میکوشیم با این توضیح لبخندی بر لبانشان بنشانیم. هدیهی زنان به دنیا، چیزی فراتر از آوردن فرزند است. چیزی فراتر از مشارکت در اقتصاد. هدیهی آنها به دنیا، «نگرش و منش مادرانه» است. شاید این روزها، جامعهی ما بیش از عنوان «مادر» نیازمند منش و نگرش «مادرانه» باشد. نگرشی که «زایش» را جزء جداییناپذیر طبیعت انسانی بداند و بکوشد با رفتار و تصمیمهایش «یادگاری زنده و جاودان» از خود باقی بگذارد. …
اجتماعیات
عصرایران ؛ محمد رضا شعبانعلی – در همان سالها من و دیگران دولت آقای احمدینژاد را نقد میکردیم، نوشتم و هنوز هم معتقدم که مهمترین اقدام سازندهی ایشان، «هدفمند سازی یارانهها» بود. مستقل از بحثهای اقتصادی آن که پرداخت باید نقدی میبود یا به صورت کالا. به چه گروههایی تعلق میگرفت یا … مهم این است که تن رنجور اقتصاد این کشور سالیانه چنددههزار میلیارد تومان سوبسید میگرفت و دیده هم نمیشد. این سوبسیدها در لابهلای برچسبهای قیمت فروشگاهها و پمپ بنزینها و قبضهای آب و برق و … گم میشد. تصمیم ارزشمند و قابل تحسین دولت احمدی نژاد (مستقل از نیت ایشان در این تصمیمگیری) باعث شد این مسئله شفاف شود. از زیر میز به روی میز بیاید و همه متوجه شویم که در چه اقتصاد بیماری زندگی میکنیم و به سهم خودمان برای بهبود فکر کنیم. این روزها …
نخستین باری که متن کاملی از حرفهای غیر تکنولوژیک بیل گیتس را خواندم، سال گذشته بود. زمانی که بیل گیتس، اقدامات گوگل را برای نصب بالنهای متعدد در آفریقا برای ایجاد یک شبکه اینترنت وایرلس، نقد میکرد. بیل گیتس به بلومبرگ گفت: «من خیلی تحت تاثیر این اقدام خیرخواهانه قرار نگرفتم. توسعه اینترنت بیشتر به گوگل کمک میکند تا آفریقا. نمیدانم چه احساسی خواهم داشت وقتی در حال مرگ از بیماری مالاریا هستم و به آسمان نگاه میکنم و بالنهای اینترنت گوگل را میبینم. توسعه زیرساخت برای بهبود کیفیت زندگی انسانها مهم است. اما تشخیص اولویت و فوریت، مهمتر است». گاهی به شوخی میگویم که خوشحالم مایکروسافت آمریکایی بود و نه فرانسوی. و خوشحالم که مایکروسافت در ایران فعالیت مستقیم نکرده است. شاید اخلاقشان عوض میشد. شاید مجبور میشدیم روی صفحهی مایکروسافت کلیک کنیم تا به ازاء هر 100 کلیک، …
داشتم طرح روی جلد نیویورکر را (مربوط به حدود ۳۵ سال قبل) میدیدم. طرحی با عنوان: «دنیا از خیابان نهم…». ذهنیت جغرافیایی محدود ساکنان منهتن را به نمایش گذاشته است. آنها که فراتر از خیابان نهم، فقط خیابان دهم را میبینند! در افقهای دوردست چند ایالت را بسیار «ریز» میبینند و در آن سوی اقیانوسها هم تنها سه کشور: «چین. ژاپن و روسیه». اگر گرافیست بودم، با وجودی که «خلاقیت» در میان آنها یک «ارزش» است، اما من، این ایده را دهها بار تقلید میکردم:
سال ۹۲ هم به پایان رسید. مثل همهی سالهای قبل که آمدند و رفتند. و مثل همهی سالهای بعد که خواهند آمد و نخواهند ماند. شاید این سال را بتوان سال مذاکره نامید. چرا که یکی از تاثیرگذارترین رویدادهای امسال، مذاکرهی ایران و جهان غرب بود. آنچه در اینجا میخوانید مرور یک دانشجوی کمسواد حوزهی مذاکره است بر آنچه گذشت. امیدوارم این نوشته بیش از آنکه زیر تیغ جراحی منطق منفعت اندیش، سلاخی شود، دعوتی باشد برای اندیشیدن. مهم نیست که حاصل این اندیشیدن، موافق این نوشتهها باشد یا مخالف آن. برای فردی چون من که به دور از دنیای سیاست است، طبیعی است که تحلیل «علت و انگیزهی رویدادها» ساده نیست و من هم قصد ندارم در این خصوص بنویسم. اما در مورد «تبعات رویدادها» میتوان نوشت. ترکیب سلیقه و تجربه و خواستهها و انتظارات کاندیداها در انتخابات این …
علیرضا نخجوانی در فیس بوک خودش مطلبی را در خصوص اعتراضهایی که به گروگانگیری سربازان ایرانی و تلاش گسترده و عمیق(!) فعالان مجازی در آزادسازی آنها، نوشته بود که احساس خوبی به من داد و برایم تداعی کنندهی نوشتهای شد که اینجا میخوانید. میدانم به دلیل این نوشته بسیار فحش خواهم شنید اما به شنیدنش میارزد. به دلیل پیچیده بودن بحث و تلاش من برای خلاصه نوشتن ماجرا، آن را زیر چند عنوان مستقل مینویسم: عنوان صفر – من هم نگرانم لازم است قبل از نوشتن هر مطلبی، توضیح دهم که من هم مثل بسیاری از مردم کشورمان، نگران عملیات تروریستی که در خاک ما میشود هستم. از جمله سربازان ایرانیمان. و من هم مثل سایر مردم به اینکه چگونه میشود به آزادی اینها کمک کرد یا به «کشته شدن اینها» کمک نکرد، فکر میکنم. در عین حال، از تلاشهایی …
این روزها به بهانهی سالروز درگذشت بزرگمرد تاریخ ایران، هر کس در روزنامه ها و مجلات و وب سایتها از دکتر مصدق چیزی مینویسد. به سنت همیشگی جامعه مان، یا او را تقبیح میکنیم و تا سطح یک وطن فروش که دست فلان کس را هم بوسیده است پایین می آوریم، یا چنان بالا می بریم که جملاتی را که تا دو سه روز پیش به ضرب و زور در دهان کوروش کبیر فرو میکردیم، به وی منسوب میکنیم. این همان سنت قضاوت سیاه و سفید است. سنتی که تا زمانی که درگیرش باشیم، جامعه ما طعم نیکبختی را نخواهد چشید. گاهی وقتها در بعضی رفتارها به بعضی فرهنگها حسرت میخورم. در آمریکا، نیکسون با آن فضاحت ماجرای واترگیت را ایجاد کرد، در موردش صدها کتاب و مقاله نوشته شد، اما هنوز بعضی از جملاتش که ارزش آموزشی دارند در …
تا جایی که من خواندهام، ظاهراً طبقهی ثروتمند ایرانی، هیچگاه شکافی تا این حد عمیق را تجربه نکرده است. شکاف بین دو گروه از ثروتمندان. گروه اول ثروتمندانی که ابزار رسمی قدرت را دارند اما عموماً قبل از به دست آوردن این ابزار، هرگز تجربهی لذت را به صورت جدی نداشته اند و گروه دوم، ثروتمندانی که فرصت کسب لذت را دارند و تجربه کردهاند، اما عموماً از ابزار رسمی قدرت بی بهره بودهاندد. به نظر میرسد که این شکافی است که هیچ عنوانی: ملی گرایی، مذهب گرایی، تعهد، تخصص، تولید داخلی، رابطهی خارجی و …، قادر به پوشاندن آن نیست. ماندهام که در سالهای بعد، شکاف بین نسل دوم اینان چگونه خواهد شد…
خسرو حکیم رابط کتابی دارد از روزنوشتهها و خاطرات خود به نام «من با کدام ابر». در آن داستانی دارد به نام «سه تفنگدار» که مضمون آن به شرح زیر است: روز سهشنبه در کلاس پنجم دبستان، به دانشآموران گفتم که شنبه امتحان تاریخ و جغرافیا دارید: شفاهی روز پنجشنبه گفتم: امتحان تاریخ و جغرافیا داریم. همین امروز: کتبی. همه اعتراض کردند که امتحان قرار نبود امروز باشد و قرار بود شنبه باشد. همینطور قرار نبود کتبی باشد و قرار بود شفاهی باشد. گفتم: همین است که هست. امروز است و کتبی است. هر کس نمیخواهد بیاید جلوی کلاس بایستد. از کلاس شصت نفری، سه نفر آمدند و جلوی کلاس ایستادند. سوالات را روی تخته نوشتم و بچهها پاسخها را روی کاغذ نوشتند. وقتی امتحان تمام شد. گفتم: از هر کدام از شما، ده نمره کم میکنم از تاریخ و …
چند روز پیش، دلنوشتهای داشتم در مورد خلیج فارس. این متن در سایت و صفحهی فیس بوک من منتشر شد. به لطف برخی دوستان، در گروههای مختلف مدیریتی هم ایمیل شد. با وجود اینکه عمدهی خوانندگان موافق کلیت بحث بودند از طرف برخی خوانندگان به «عربی کردن خلیج فارس» و به «بی اهمیت جلوه دادن تلاشهای سایبری دفاع از میهن» و «تحلیل سطحی و نادرست و جهتدار» متهم شدم. متن زیر پاسخی به آن انتقادهاست. هرودوت در قدیمیترین کتاب تاریخ جهان، در توصیف کوروش (نقل به مضمون) مینویسد: «شاهان را عموماً شهوت گسترش نامشان به جنگ وادار میکند. اما ایرانیان، میل به گسترش فرهنگ و رفتار خود دارند. چنین است که وقتی کشورگشایی میکنند، مذهبها را تغییر نمیدهند. نام شهرها را حفظ میکنند و در آبادی عبادتگاه دیگران میکوشند. در تمام نبردها، گسترش فرهنگ ایرانی، زمینه ساز گسترش قلمرو جغرافیایی …
