دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

معلمی: یک شغل یا یک انتخاب؟

معلم‌ها قرار نیست همه در کلاس درس و پای تخته، به معلم تبدیل شوند.

حتی قرار نیست همه‌ی معلم‌ها، نام و عنوان معلمی را بر دوش بکشند.

خیلی از ما چنین تجربه‌ای داشته‌ایم که کسی، از نقطه‌ی دوری در تاریخ یا جغرافیا، با حرف‌ها یا نوشته‌هایش، احساس نشستن پای حرف یک معلم و احساس شیرین شاگرد بودن را  در درون‌مان زنده کرده باشد.

احساسی که بسیاری از ما در بخش زیادی از دوران آموزش رسمی خود، از آن محروم بوده‌ایم.

من هم مثل هر کس دیگر، چنین معلم و معلمانی را داشته‌ام و دارم.

چند وقت پیش، یکی از همین معلم‌ها به من، معنای جدیدی از معلمی را نشان داد.

یکی از معلم‌هایم، نویسنده‌ای است که چهل سال است می‌نویسد و من هم همیشه، منتظر نشسته‌ام تا حرف جدیدی بزند و در میان حرف‌هایش، فرصتی یا بهانه‌ای یا کمکی برای فکر کردن و فهمیدن، پیدا کنم.

دیدم این نویسنده، کتابی مصور تولید کرده. متن و عکس و نقاشی.

شبیه کتابهای دوران مدرسه‌ی ما.

سعی کرده آموزه‌هایش را با ساده‌ترین بیان ممکن بنویسد.

کاری که شاید در نگاه سنتی ما، اصلاً در شأن او و موقعیت او و کتابهای قبلی او نباشد.

آن هم در دورانی که مُد رایج میان ما، دشوار حرف زدن است.

دورانی که بعضی از ما، برای گفتن حرف‌های روزمره‌ی خود هم، فعل و فاعل را جابجا می‌کنیم، تا فهم آن دشوارتر شود و فکر کنند که شعر گفته‌ایم!

کتاب را ورق می‌زدم.

انگار در لابه‌لای آن، تلاش‌ها و تقلای کوهنوردی را می‌دیدم که به قله‌ای رسیده‌ و احساس کرده که دیدن آن منظره‌های دلفریب در تنهایی،‌ حالش را خوب نمی‌کند.

یک بار دیگر تا کوهپایه پایین آمده و تلاش می‌کند دست کسانی را که جرات یا قدرت کوهنوردی ندارند اما رویای قله را دارند،  بگیرد و به آن بالا ببرد و یا برایشان منظره‌هایی را که در آنجا دیده است، نقاشی کند.

کتاب در دستم مانده بود و بی آنکه متن‌ها یا نقاشی‌هایش را بخوانم، آن را ورق می‌زدم.

دیگر نه به آن کتاب و موضوعش فکر می‌کردم و نه آن معلم.

فقط غرق در تعریف جدیدی شدم که از معلم بودن، در میان عکس‌ها و نقاشی‌های آن کتاب پنهان شده بود:

کسی در سفر از بیابان “فهم روزمره”، به باغی می‌رسد که دیگران هنوز به آن نرسیده‌‌اند.

منظره‌های زیبا و دلفریب آنجا را می‌بیند.

نشستن و آرام شدن در سایه‌ی سدره‌المنتهی وسوسه‌‌اش می‌کند.

اما نمی‌تواند آن لذت عمیق دیدن و دانستن و فهمیدن و آسایش و آرامش را به تنهایی و در خلوت خود تجربه کند.

انتخاب می‌کند که به سوی همان بیابان، باز می‌گردد.

از تمام توانی که دارد برای ترسیم کردن تصویری که دیده استفاده می‌کند، شاید بتواند فرصت و رغبت تجربه‌ی آن سرزمین جدید را به دیگران هم هدیه دهد.

احساس می‌کنم معلمی در این نقطه آغاز می‌شود.

البته باید پذیرفت که فروختن تصویر باغ در بیابان، می‌تواند کاسبی خوبی باشد و شاید سخت‌ترین کار، تشخیص معلم‌ها از کاسبان باشد.

من برای خودم نشانه‌ای دارم که حتی اگر کاملاً درست نباشد، فعلاً نتوانسته‌ام بهتر از آن را برای تفکیک این دو قشر پیدا کنم.

معلم، برمی‌گردد و از باغ می‌گوید و وقتی دید که سایر اهل بیابان، به سمت باغ راه افتاده‌اند، دیگر با خیال راحت به جستجوی باغ‌های بزرگ‌تر و منظره‌های زیباتر می‌رود.

اگر چه آنها را هم، در تنهایی تجربه نخواهد کرد.

اما کاسب، در همان بیابان می‌ماند و سکه‌های مردم را می‌گیرد و نقشه‌ی باغ را – که شاید دیده باشد و شاید هم فقط شنیده باشد! – به آنها می‌فروشد.

دیگران، از او می‌شنوند و می‌آموزند و راه می‌افتند و بر اساس نقشه‌‌های او، به باغی – و یا احتمالاً بیابانی تازه – می‌رسند.

اما او، نمی‌تواند وسوسه‌ی سکه‌ها را رها کند.

او سکه‌ی آخرین بیابان‌گرد را هم می‌گیرد و باز هم می‌نشیند، تا شاید بتواند نقشه‌ی آن باغ را به راه گم‌کرده‌ی دیگر هم بفروشد.

معلم، همیشه در جستجوی فرصتی است تا دوباره به سمت باغ – و شاید باغ‌های بزرگ‌تر – برود. اما کاسب، به بیابان و خارهایش دل می‌بندد.

او خوب می‌داند که اگر روزی همه‌ی بیابان‌ها به باغ تبدیل شوند، شغلی برایش نخواهد ماند.

و چه کارزارها که دنیا تا کنون، برای حفظ خارزارها به خود ندیده است…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


74 نظر بر روی پست “معلمی: یک شغل یا یک انتخاب؟

  • بهروز مطیع گفت:

    از آن سوی تمدن می آیم
    جایی که اگر بانویی پیاده ببیند
    صف طویل مرکب های آهنین اش
    به او لبخند میزنند
    و اگر عابری قصد عبور کند
    پا بر پدال گاز می فشرند !
    تو اما در گوشه ای سرسبز
    اسب تشنه روح های سرکش را
    سیراب میکنی
    زمان را آنچنان که تو گره میزنی
    جاودانگی را آنچنان که تو نعره میزنی
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    محمدرضای عزیز
    امروز بهانه است ، من در تمام ۵۲۸۴۸۰ دقیقه گذشته شاگردت بوده ام
    اما نمیتونم به این شاگردی افتخار کنم
    چون تو شمال را نشانم داده ای ، من تنبلی کرده ام
    تو شمال واقعی را نشانم داده ای ، من دور خودم چرخیده ام

  • زینب دستاویز گفت:

    محمد رضا عزیز، معلم دوست داشتنی ما
    از روزی که سر کلاس درست نشستم (از حدود سه سال پیش)، هر لحظه متوجه تاثیرات عمیق صحبت ها و راهنمایی هات تو زندگی شخصی و کاری خودم هستم. بعضی از جملاتت که منو وادار کرد روزها در موردشون فکر کنم و تصمیم بگیرم رو با ماژیک روی کاغذ دیواری اتاقم نوشتم.
    * یا متمایز باش یا بمیر.
    * من تصمیم گرفتم هرگز شاغل نشوم و فقط عاشق بمانم.
    * دنبال راضی کردن همه نباش. راضی کردن همه یعنی ناراضی کردن همه.
    *اگر می خواهی کار بزرگی انجام بدهی، انتظار نظم و روند عادی و مسیر هموار نداشته باش.
    یه مدت دغدغه ام این بود که چطور ازت تشکر کنم. چه طور زحماتت رو جبران کنم. چی کار کنم خوشحال بشی؟ تا این که یادمه یه بار گفتی (نمیدونم تو کدوم پست دقیقا) که: “شاگردی که نتونه از معلم خودش به لحاظ علمی باسوادتر بشه، نتونسته از معلم خودش اون طور که شایسته است تشکر کنه. ”
    اون موقع فهمیدم به غیر از “تلاش” ازم چیزی نمیخوای. به خاطر همین هر موقع که یه کم برای هر کاری تنبلی میکنم عذاب وجدان وحشتناکی می گیرم و به خودم میگم ” یعنی این کارم از دستت بر نمیاد؟:))))”
    خیلی خیلی خیلی ممنونم که برات مهمیم و برامون وقت میذاری.
    روزت مبارک

  • علی رستمی گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    روز معلم بر تو مبارک باشد, جمله ی قشنگی از استاد مطهری همیشه در ذهنم هست که می گوید: “سپاسگزار معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت، نه اندیشه ها را” در این زمان و سن من, محمدرضا شعبانعلی اولین کسی است که به مصداق این جمله در ذهن من تداعی میشود. با تمام وجود از تو سپاسگزارم به خاطر همه ی زحماتت.

  • شیوا گفت:

    چند ساعت قبل از اینکه این متن شما رو بخونم، متنی خواندم منسوب به آقای مصطفی ملکیان که از تفاوت عاشق واقعی و مدعی عشق می گفتن. اینکه عاشق واقعی وقتی احساس میکنه مصلحت معشوق داره فدای خوشایندش میشه، خشونت به خرج میده. منتها این خشونت عشقه نه خشونت نفرت. خشونت این عاشقان واقعی/مصلحان اجتماعی مورد پسند جامعه نیست و باعث دشمن تراشی میشه ولی عاشق واقعی حتی در مقابل دشمنانش هم این دلسوزی رو داره
    بعد کامنت آقای عزیزی رو دیدم که به نوعی همون مفهوم آقای ملکیان رو گفتن که معلم اگه خسارتی هم متوجه خودش بشه، هنوز هم دلش می تپه برای کمک به همون حسود و بخیل و خسیس حتی
    بعد دوباره متن شما رو خوندم و توجهم جلب شد به اون قسمتی که گفتین معلم واقعی سعی میکنه «فرصت» و «رغبت» تجربه سرزمین جدید رو به دیگران هم هدیه کنه
    و در نهایت، این موضوع به ذهنم رسید که میزان دلسوزی معلم های واقعی برای ایجاد این فرصت و رغبت انقدر زیاده که گاهی همراه با همون خشونت ناشی از عشق هم میشه. چیزی که بارها در سایت شما احساس کردم. اینکه انقدر براتون مهمه که بقیه هم این فرصت و رغبت رو داشته باشن که گاهی لحن نوشته تند میشه ولی پشت این لحن گاهی (روی گاهی تاکید دارم:)) تند، با همه وجود میشه اون عشق واقعی نسبت به رسیدن سایرین به اون بوستان زیبا رو دید. امیدوارم ما که مخاطبان شما هستیم، زودتر راه بیفتیم و بریم سمت اون باغ که شما هم با خیال راحت بتونین زودتر به کشف باغ های دیگه بپردازین
    امیدوارم از کامنتم ناراحت نشین. به هیچ وجه منظورم خدای نکرده جسارت نیست که بگم شما خشن هستین. منظورم اینه که این خشونت عشق رو از بهترین معلم ها دیدم گاهی و گاهی از شما هم و درکش میکنم (شاید هم گیرنده های حسی من خرابه:)) من دست همه اون معلم هایی رو که برای اینکه من و امثال من چیزی بفهمیم حتی خشونت هم به خرج میدن، می بوسم
    برام آسون نیست کامنت گذاشتن تو سایت شما و حتی متمم چون به قول بعضی دوستان آدم احساس میکنه چیز چندان مفیدی برای ارائه نداره و این چند وقت که به نظرم زیادی حرف زدم اینجا و تو متمم، می خواستم یه مدت دیگه حرف نزنم تا زمانی که حس کنم واقعا چیز مفیدی برای گفتن دارم. ولی امروز نتونستم کامنت نذارم و روز معلم رو بهتون تبریک نگم. خوشحالم که انتخاب کردید معلم باشید. خدا شما رو حفظ کنه

  • پیمان گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    روزهایی بود که بسیار درگیر بودم، روزهایی که فکر می کردم تمام دغدغه های بر می گردد به مذاکره
    روزهایی که احساس می کردم نمی توانم خواسته هایم را مطرح کنم و برای خواسته هایم بجنگم.
    محیط کارم برای خسته کننده و دلمرده شده بود.
    آن روز ها صبح ها دیر سرکارم می رفتم تا که یک روز یکی از همکارام یک هدیه بهم داد و گفت برادرش که مدیرعامل یک شرکت معتبر می باشد، صبح ها در ماشینش این فایل های صوتی را گوش می کند. بعد آن فایل های صوتی در یک فلش ریخت و به من داد.
    یادم است که چقدر حالم خوب شده و چقدر امید در دلم زنده شد.
    آن فایل های صوتی، فایل های رادیو مذاکره بود و آن روزه ها بهمن ۱۳۹۲ بود.
    از آن روز تا امروز تا فرصت پیدا می کنم به متمم و روز نوشته هایت سر می زنم و می خوانم.

    روزت مبارک

  • بهداد مبینی گفت:

    ترجیح میدم به محمدرضا شعبانعلی، همان #آقامعلم رو بگم تا معلم. به نظرم آقامعلم می تونه برند هم باشه! معلمی که تا حالا نه سر کلاسش نشستم و نه امتحانی از من گرفته. سنش انقدر نیست که بگم پدر معنوی منه اما بهترین مشاور و راهنمایم بوده و هست. برخی اوقات به من می گن که تو چرا انقدر از شعبانعلی حرف می زنی؟ بت پرست شدی؟ می گم من کاری به اسم ندارم. برام مهم حرف ها و طرز فکر و نگرش است و نه اسم. اینکه طرفدارش هستم نه به خاطر اسمش است و نه طرفدارنش و نه هیچ چیز دیگه ای. اتفاقا هر وقت خرف تازه ای میگه، برای اینکه بت پرست نشم، حسابی روی حرفهایش فکر می کنم که مبادا بت پرست بشم. اگر فردی یا افراد دیگری را همچون شعبانعلی سراغ دارید، بگویید من سراغ آنها هم می روم.
    خلاصه روزت مبارک آقامعلم.
    چقدر پاچه خواری کردم. یه مدت میرم از اینجا 😀

    در مورد اینکه معلمی شغل است یا نه؟:
    معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو مبارک باد
    محمدعلی رجایی

    در مورد ساده و پیچیده گفتن:
    The average teacher explains complexity; the gifted teacher reveals simplicity
    Robert Brault

    امیدوارم آرزویت روزی براورده بشه
    که خیلی از شاگردانت
    جلوتر از خودت بروند.

    • سلام بهداد.
      مخلصم.
      خوشحالم که بالاخره تو هم به جمع ۱۵۰ امتیازی‌ها اضافه شدی. کلی ذوق کردم کامنت تو رو دیدم.
      هنوز از اینکه می‌بینم از بحث‌های فراگیر در شبکه‌های اجتماعی به سمت مطالعه‌ی علوم انسانی تمایل پیدا کردی خوشحالم و به نظرم اثراتش رو حتی در جملاتی که برای sokhananemandegar@ انتخاب می‌کنی میشه حس کرد.
      اگر گذری هم به اینستا بیام، محاله صفحه‌‌ی تو رو چک نکنم.
      تغییرات گرافیکی هم خیلی خوب شده. قبلاً هم خوب بود. اما فکر می‌کنم این سبک جدید، تنوع طلبی مخاطب رو بیشتر و بهتر ارضا می‌کنه. ضمن اینکه سلیقه‌ی خوبی هم در انتخاب عکس‌ها رعایت می‌شه (به عنوان یک مخاطب غیرحرفه‌ای ناآشنا با گرافیک می‌گم. اما فکر کنم به هر حال به عنوان مخاطب حق اظهار نظر دارم!).

      فقط یه چیزی خیلی نگرانم کرده بهداد.
      اخیراً مدام از عبارت “منسوب به” استفاده می‌کنی.
      وقتی می‌گی منسوب به معناش این است که این حرف رو فلانی نگفته و به دروغ یا به اشتباه، دیگران به اون نسبت می‌دن.
      اگر مطالعه و بررسی کردی و به چنین نتیجه‌ای رسیدی خوبه که منبع و استدلالت رو هم برای نادرست بودن اون نقل قول بگی.
      چون اینطوری – با توجه به مخاطبان زیاد صفحه‌ی تو – از تعداد زیادی از جملات فارسی، اعتبارزدایی می‌شه.
      چند وقت دیگه، ممکنه مخاطب بی‌حوصله‌ی اینستاگرام با استناد به ادعای اشتباه تو که گفتی این جمله متعلق به فلانی نیست، همین ادعا رو در جای دیگری مطرح کنه.
      نمی‌گم همه. اما لااقل از هر ده جمله‌ای که تو گفتی، هشت تا رو در اصل کتابها و نوشته‌های اون نویسنده‌ها خونده‌ام و اگر لازم باشه می‌تونم منابع کافی ارائه کنم که اونها منسوب نیستند و واقعاً گفته‌شده‌اند.
      شاید اگر صفحه‌ی خلوتی بود خیلی مهم نبود.
      اما چون من هم مثل خیلی‌ها، ممکنه از صفحه‌ی تو نقل قول کنیم، به نظرم حیفه که بی‌دلیل، از معدود بخش‌های معتبر باقیمانده در فضای وب فارسی (جملات نقل قول) هم اعتبارزدایی بشه.

      • بهداد مبینی گفت:

        سلام
        ممنونم که به صفحه سر میزنی و نظراتت رو به من میگی. راستش اون “منسوب به” دلیل اصلیش اینه که دارم تغییراتی در صفحه میدم و این تغییر گرافیک، بخش اولشه. تغییر اسم بخش دومشه و باز هم تغییر گرافیک به گرافیکی که تا حالا در اینستاگرام استفاده نشده، قسمت سومش. قسمت چهارمش هم چاپ اون گرافیک قسمت سومه! برای چاپ انبوه (نه چاچ جمله، چاپ یک کالای دکوراتیو و تزیینی که اون جمله هم قسمتی از این کالای تزیینی است)، از من سند و مدرک و رفرنس میخوان برای جمله. سایت معتبر رو هم رفرنس نمی دونن. کتبی میخوان، کتاب میخوان. خب برای من سخته که برای تک تک جملات، این رفرنس های چاپی و کتبی رو تهیه کنم. اما اگر گوینده ایرانی باشه، راحت تر میشه رفرنس ارایه داد. اما برای افراد خارجی، حتی اگر رفرنس هم نشون بدی، نوع و صحت ترجمه هم ممکنه مقبول واقع نشه. مخصوصا برای خود من که جمله رو به خاطر جمله منتشر می کنم و نه گوینده. البته تغییرات زیادی قراره در اون صفحه و من انجام بشه و چون مدتیه ندیدمت دیگه نشده در جریان بذارمت و مشورت بگیرم. برای همین با “منسوب به” بار حقوقیش رو برای چاپ، کم کردم.

  • سارا گفت:

    تقدیم به تمامی کسانی که تا به امروز ذره ای علم و معنا به من آموختند و تقدیم به معلم گرانقدر جناب شعبانعلی.
    “من معلم هستم ”
    هر شب از آینه ها می پرسم:
    به کدامین شیوه
    وسعتِ یادِ خدا را بکشانم به کلاس؟
    بچه ها را ببرم تا لبِ باغچه ی عشق؟
    غرقِ دریایِ تفکر بکنم؟
    با تبسم یا اخم؟
    “من معلم هستم ”
    نیمکت ها نفسِ گرمِ قدم هایِ مرا می فهمند
    بال های قلم و تخته سیاه
    رمزِ پروازِ مرا می دانند
    سیب ها دستِ مرا می خوانند
    “من معلم هستم”
    دردِ فهمیدنِ و فهماندن و مفهوم شدن
    همگی مالِ من است…

    روز معلم مبارکباد.

  • مجید صادقیان گفت:

    معلم عزیزم که هنوز ندیدمت. روزت رو تبریک میگم. فکر می کنم درس بزرگی که از حضورت در فضای آنلاین گرفتم اینه:
    تا جایی که میشه چیزایی رو که یاد دارم به دیگران هم یاد بدم. اینطوری برای دفعه باید حرف جدیدی برای گفتن داشته باشم. پس باید بیشتر مطالعه کنم و و بیشتر بفهمم.

  • محمد صادق اسلمی گفت:

    سلام محمد رضای عزیز
    زبانم برای تشکر از زحمات تو قاصره .حیفه که فقط بهت بگم معلم.تو برای من.همدم . الگو .معلم .اسوه . رفیق.مشوق.و…بودی و هستی.اهل چاپلوسیو تملق و اینها نیستم که از هر دوتاش بدم میاد.بهترین اتفاق زندگیم آشناییم با تو بوده .
    یادمه اون روز سرچ کرده بودم بهترین راه یادگیری زبان انگلیسی.همین که سرچ کردم .ی کاری برام پیش اومد که باید میرفتم بیرون.وقت اومدم داخل اتاق دیدم بچه ها دارم ازم میخندن.گفتم چتونه بابا ،گفتن صادق و زبان بابا بیخیال تو کلاساتو بیا زبان پیشکش.
    خلاصه با وجود همه این اتفاق ها خدارو شکر میکنم که اومدم پای لپ تاپ و صحفه رو نبستم .و اینطور شد که با محمد رضا آشنا شدم.

    ی چیز خنده داره دیگه هم هس 🙂 یادمه که توی اولین کامنتام .آدرس دادم به محمد رضا گفتم بیا خونمون(دقیق یادم نیس چی نوشتم ولی توی همین مضمون بود)هر موقع یادش میفتم خندم میگیره.
    اگه برگردم عقب و دو سال پیش رو ببینم واقعا عوض شدم و اینها همه به خاطر محمد رضا و البته ی کمی هم تلاش خودم بوده.چون من محمد رضا رو تا حالا به خیلی ها معرفی کردم ولی ندیدم مث خودم کسی این همه قدرشو بدونه.

    خیلی حرف زدم . روزت مبارک معلم صبور

  • علیرضا حقگو گفت:

    یبار نوشته بودید بیست ساله روزی بیست ساعت دارید کار میکنید . حالا داشتم نوشته بعضی دوستان رو میخوندم که بهتون امروز رو تبریک میگن . همه آرزو میکنن براتون که دارای برکت بشید . شاید فقط خودتون بتونین بگین حاصل این همه رنج و زحمت چه خیر و برکتی داشت براتون ؟ فکر میکنم شاید درستتر این باشه ما دوستان فقط به خودمون تبریک بگیم بخاطر داشتن شما .ارادتمندم آموزگار عزیز …

  • zoorba.booda گفت:

    حاشيه كامنت !:
    قبلاً گفته بودي كه :
    -حسود می‌گوید تو چیزی داری و من هم دوست دارم داشته باشم و ترجیحاً تو نداشته باشی!
    -خسیس می‌گوید من پولم را برای آن کار نمی‌دهم یا برای این فرد خرج نمی‌کنم یا به این مصرف نمی‌رسانم. چون پول کم است و پولم تمام می‌شود. خسیس، همیشه فکر می‌کند محدودیت منابع دارد و باید مراقب محدودیت‌های خود باشد.
    -بخیل، کسی است که می‌تواند به دیگری کمک کند بی آنکه خسارتی متوجه خودش شود یا می‌تواند از داشته‌ی خود هزینه کند بی آنکه چیزی از دست دهد، اما میل و رغبتی به این کار ندارد. یا دیگرانی را می‌بیند که چیزهایی دارند یا می‌توانند داشته باشند و داشتن آنها به معنای نداشتن او نیست، اما باز هم نمی‌تواند خودش را به “داشته‌ها و داشتن‌های دیگران” قانع کند.

    به نظرم ،همونطور كه خودت گفتي، معلم بودن فقط بخيل و خسيس و حسود نبودن نيست بلكه معلم كسي است كه وقتي ميفهمد كه ميتواند به ديگري كمك كند با آنكه خسارتي متوجه خودش هم باشد باز هم از تمام وجودش مايه ميگذارد حتي براي كمك به بخيل ها و خسيس ها و حسود ها هم آستين بالا ميزند.
    معلم همان است كه آرام جانش در بخشيدن تكه تكه هاي وجودش است. بياموزد،بييند،بشناسد،ببخشد و برود .
    برود تا ارمغان سرزمين هاي تازه تر را براي بخشيدن بيابد.
    شك ندارم كه در دل هر معلم واقعي اي، چيزي از مهر و عشق خانه دارد كه اگر نداشت كسي را ياراي معلمي نبود.
    اصل كامنت:
    محمد رضاي عزيزم، انقدر اين كلمات روي توي ذهنم چرخوندم كه چي ميتونم به تو بگم كه سرگيجه گرفتم.
    شايد باورش سخت باشه ولي تو دنيا سه نفر هستن كه هر روز باهاشون حرف ميزنم،به فكراشون فكر ميكنم و فكر ميكنم فكر و حسي كه از اين سه نفر ميگيرم براي غني كردن زندگيم كافيه(شايد فعلا شايدم براي هميشه)
    تو يكي از اين سه نفري.
    نميخوام اغراق كنم و بگم محمد رضا، تو چقدر توي همه زمينه ها كاملي و از اين تصاوير خيالي توي ذهنم بسازم.همين دو سه سالي هم كه ميشناسمت،موضوعات مختلفي بوده كه تو برام مطرحشون كردي و من يا اصلاً نفهميدمشون يا برام مهم نبودن يا قبولشون نداشتم و يا هاي ديگه.
    خلاصه ميخواستم روز معلم رو بهت تبريك بگم كه ديدم اگه به تبريك گفتن باشه كه هر روز دارم بهت تبريك ميگم! فقط ممكنه تو صدامو نشنيده باشي.نميدونم شايدم شنيده باشي
    ميدوني، اينكه كسي مثل تو معلم آدم باشه، براي من هم غرور آفرينه و هم خجالت زدم ميكنه(واقعاً چه تناقضاتي دارم!). شايد غرورش رو همه ميتونن حدس بزنن چرا. ولي خجالتم براي اينه كه چيزهايي كه ازت ياد گرفتم و ميخوام اثرشونو توي زندگيم تست كنم رو هنوز نتونستم اونطور كه بايد و شايد به مرحله ظهور! برسونم
    و خجالت بيشتر بخاطر اينكه هنوز نتونستم كاري كنم كه باعث غرور معلمم بشه.

    حالا همه اينها هم به كنار، بيشتر ميخواستم بگم كه خيلي دوست داريم معلم جان(با يه صورت سرخ خجل!)

  • سپیده گفت:

    معلم عزیزم روزت مبارک باشه.
    از باغ هایی که تاکنون نشانمان دادی ممنونم. هر یک از آن باغ ها فهم جدیدی از زندگی برایم فراهم کرد که تاثیرش را جز خدا نمی داند. هرچند هنوز باغ های فراوانی وجود دارد که تو دیده ای و نشانم هم داده ای ولی من هنوز به آن نرسیده ام! تنها آرزوی زندگیم عمل کردن به دانسته هایم هست. همان ها که تو با مشقت تمام برایم ساده کردی تا بفهمم و به کار گیرم. برای تو و تمام عزیزانت سلامتی و رضایت در زندگی آروزمندم.

  • سمیرا کرمی راد گفت:

    روزتون مبارک !
    همین

  • طاهره گفت:

    دوست دارم لحظه اکنون رو با دو سپاسگذاری، یکی از خالق و دیگری از مخلوق، بولد و جاودانه کنم:
    سپاس بی‌کران خدای را به خاطر اینکه سهمی از بودن دوست و معلمی همانند محمدرضا شعبانعلی رو نصیب لحظات زندگی من کرده؛
    و سپاس بی‌نهایت از محمدرضا شعبانعلی، دوست و معلم عزیزم، به خاطر تغییر طرز فکر و نگاهی که در زندگیم به برکت معلمی کردن او، پیدا کردم.

  • حمید گفت:

    معلمی جریانی است که کوران رویدادها،همچنان انتخابی بودن اش را از میان تمام فرصتهای دیگر به عنوان یک ارزش مقدس به رخ می کشد چنانکه از این واژه مقدس، فرصت طلبها نیز در بیابان تفکر خود نیز بذری کاشته اند با توهم “باغی در نقطه بلندی”(بقره ۲۶۵).
    “متمم” روزت مبارک.

  • حامد صیادی گفت:

    روزی از یکی از اساتید پرسیدیم به نظر شما تعریف یک معلم خوب چیه؟ او پاسخ داد: به نظر من ما یک “معلم موفق” داریم، و یک “معلم خوب”. معلم موفق اونی که درسش خوب میده و شاگرداش هم نمره های خوب میگیرن و میرن. اما یه معلم خوب اونی که “انگیزش یادگیری بیشتر در شاگرداش افزایش میده.”
    محمد رضا، شما قطعاً یک “معلم خوب” هستی. روزت مبارک!

  • میلاد کا گفت:

    سلام معلم عزیز

    تبریک روز معلم را نوشتن برای شخصی همچون شما سخت است. واژه ها به هر شکلی که انتخاب بشن و پشت هم ردیف بشن نمیتونن اون حس درونی و قوی که دوست داران شما نسبت به شما دارند بیان کنند
    من فکر می کنم شاگردان خوب شما هر روز و هر لحظه با رشدشان و تلاشی که انجام میدهند به شما تبریک میگن چون شما روزی از رویای یک معلم نوشته بودید :
    “در هر کسب و کاری، رویای تو این است که روزی جلوتر از دیگران باشی.
    اما رویای یک معلم، این است که دیگران روزی جلو‌تر از او باشند.”

    دوست دارم بدونید با اینکه شاگرد خوبی نبودم اما یاد شما در قلب من همیشه پر رنگ بوده و هست. به خاطر وجود شما از خداوند سپاس گذارم.

  • فهیم گفت:

    حقیقتا نام معلم برازندتون هست.
    روزتون مبارک، امیدوارم هر روز زندگیتون پر باشه از تجربه سرزمینهای جدید. 🙂

    یکی از بهترین اتفاقاتی که دو سال اخیر در زندگی من افتاد، آشنا شدن با شما و اندیشه هاتون بود.

  • محمد امجدی گفت:

    محمدرضای عزیز
    بدون حاشیه بگم : همیشه برام سوال بود که لذت یادگرفتن چیه که معدود انسان هایی در این دنیا حاضر میشن این لذت رو به قیمت از دست دادن بسیاری از لذت های دیگه به دست بیارن. فکر میکنم با خوندن این مطلب تا حد زیادی جواب این سوال رو گرفتم (ظاهرا این لذت رو نمیشه در قالب کلمات به تصویر کشید و چاره ای جز بیانش در قالب استعاره هایی چون باغ و بوستان نیست. مثل توصیف خداوند از بهشت…)

    اما در مورد متن، دیدم هیچکس راجع به نام این معلم چیزی نپرسید، گفتم نکنه من خیلی خنگم و اسم ایشون در قالب کنایه در متن مطرح شده و من نفهمیدم…..به هر حال بسیار کنجکاوم که ما را هم در لذت شاگردی ایشان شریک کنید.

  • سیمین ابراهیمی گفت:

    محمدرضای گرامی
    هر روز، روز معلم و هر لحظه، لحظۀ فراگیری است.
    روز ما و شما مبارک و فرخنده باد.
    دلتون خوش، تنتون سلامت و عمری با عزت و سرفرازی داشته باشید.

  • كيان گفت:

    محمدرضاي عزيز
    شبهاى بسيار خواب را از من گرفتي
    و مرا به طلوع صبح وصل كردى
    مرا بردى به سرزمينى كه
    هرگز از وجودش با خبر نبودم
    ناشناخته ها را با تو ديدم
    از تو ممنونم
    شب و روزت مبارك

  • معصومه گفت:

    سلام معلم عزیزم
    حدود دو سال می شود که هر روزم را با شما می گذرانم و حضورتان را در لحظه لحظه ی زندگی ام حس می کنم. هر روزم با مطالعه مطالب ارزشمند متمم و روزنوشته هایت و شنیدن فایل های صوتی سپری می شود. حالا با حضورت خیلی کمتر احساس تنهایی و اتلاف وقت و بیکاری را تجربه می کنم و روزگارم را به شوق یادگیری و اندیشه ای نو و متفاوت در تلاش برای بهتر زیستن سپری می کنم. مسرورم از اینکه معلم زندگیم هستی و تلاش می کنم شاگردی در خور افتخارت باشم. از خداوند برایت سلامتی، عزت و اندیشه ژرف خواستارم. معلم خوبم روزت مبارک.

  • فواد انصاری گفت:

    یاد داستان “رویای مرد مضحک” نوشته داستایفسکی افتادم . کسی که میگفت من دنیای دیگری رو دیدم که خیلی زیبا و دل انگیزه و اقسوس که شما دارید اینجا با مصیبت و رنج زندگی میکنید این دنیا در مقابل چیزی که من دیدم هیچه . ولی همه مردم مسخره ش میکردند.

  • زینب امیرحمیدی گفت:

    سلام جناب شعبانعلی عزیز. با جدیت و قطعیت تمام می گم که بعد از این همه سال درس خوندن، از ابتدایی تا به الآن، معلمی رو نداشتم که به اندازه شما، عمق زندگی من رو گسترش بده، درکم رو آگاهیم رو و شعورم رو بسط بده و به من روشی از زندگی رو یاد بده که موفق تر، شادتر و آرامتره. با نهایت احترام، روزت مبارک. شاداب و مستدام باشی.

  • saeedeh گفت:

    سلام. روزتون مبارک معلم واقعی که حتما معلمی برای شما یک انتخاب بوده (میخواستم بنویسم قطعا به جای حتما ولی به شک افتادم که انقدر قاطعانه حرف بزنم. دوباره به شک افتادم که قطعا با حتما چه فرقی داره. به نظرم بگم امیدوارم بهتر باشه)
    خیلی وقت ها شده دیدم که کسی تو مصاحبه ای گفته من معلمی داشتم در یک مقطعی که مسیر زندگی منو عوض کرد. بارها شده بود با خودم فکر کردم که چرا من چنین معلمی تو هیچ مقطعی نداشتم. شاید چون همیشه ادم درون گرا و ساکتی بودم کسی بهم توجهی نمی کرده. من هیچ وقت چنین تجربه ای نداشتم.
    من با موضوع ادامه تحصیل شکم گرسنه و ساعت رولکس با سایت شما آشنا شدم. شما یکی از معلم هام بودید. ولی از اون معلم ها که تو خاطرم همیشه هستید. نمی تونم بگم شما مسیر زندگیمو عوض کردید (اگر عوض نشده حتما تقصیر خودم بوده). ولی یک چیزهایی بوده که ندونستم و اینجا متوجه شدم. یک کارهایی بوده که همیشه دوست داشتم انجام بدم ولی انگیزه نداشتم و همیشه پشت گوش انداختم ولی اینجا انگیزه گرفتم. اینو به حقیقت میگم که اینجا با حرف هایی که زدید خیلی آگاه شدم. من که مثل کبک سرم تو برف بوده جرقه هایی زده شدم تو ذهنم. ولی این رو هم بگم از بین حرفایی که زدید یکسری تناقض هایی تو ذهنم بوده که منو به یک دید منفی در مورد یکسری مسائل رسونده. هیچ وقتم اینجا نگفتم.
    هر چی که هست خیلی متفاوت هستید و یک معلم واقعی. شاید خودخواهانه باشه که بگم برای اینکه همیشه اینجا باشید و بهمون درس بدید، سلامت باشید. ولی حتی اگر روزی هم دیگه اینجا نباشید و ننویسید انقدری درس دادید بهمون انقدر سر نخ مشخص کردید که بدونیم تلکیفمون چیه و اگر خودمون بخوایم می تونیم بفهمیم کجا هستیم و باید چیکار کنیم و اگر نفهمیدم حتما مقصر خودم بود و هستم.
    ببخشید زیاد نوشتم. خیلی دوست دارم اینجا چیزی بنویسم ولی سوادم کمه. در مقابل حرفای بقیه، می بینم که حرفم خاص نیست. برای همین بعضی وقتا خجالت می کشم چیزی بنویسم.

  • Roza گفت:

    عارفان علم عاشق میشوند
    بهترین مردم معلم می شوند
    عشق با دانش متمم میشود
    هر که عاشق شد معلم می شود
    محمد رضای گرامی به خاطر همه آنچه به من آموختی از تو و متمم سپاسگزارم

  • الهام فیض الهی گفت:

    خیلی چیزا هست که میشه بابتشون از شما تشکر کرد، ازینکه انقدر خوب بلدید معلم باشید.
    من دلم میخواد بابت تغییراتی از شما تشکر کنم که به چشم کسی نمیاد بجز خودم، خیلی کوچولو هستن اما قبل اون تغییرات چیزی شبیه جیر جیر در رو اعصابم بود، اما بعدش حالم خیلی بهتر شد، منظور حس و حال گذرا نیست، اصل حالم! ارزش این تغییرات کوچولو برای خودم خیلی زیاده. چون قبلش انرژی زیادی از من گرفته میشد.
    امیدوارم همیشه برای شاگرد ته کلاس نشین جا باشه!
    خلاصه که زمان به عطر وجودت همیشه خرم و سبز است/ خوشا به حال زمان و خوشا به حال همیشه
    خیلی دوستون دارم.
    روزتون مبارک 🙂
    دلم میخواد کامنتم اینجا باشه، اون یکی رو پاک کنید لطفن! مرسی:)
    ضمنن متن به ظاهر بی حس رو با احساس بخونید 😀 بلد نیستم خیلی تاثیر گذار بنویسم.

  • شادی خسروی گفت:

    محمدرضای عزیز، معلم بزرگوارم
    منم به نوبه‌ی خودم روز معلم را به شما و معلم‌های خوبم توی متمم تبریک می‌گم و به خاطر باغِ بهشتیِ کوچکی که برای ما توی اینجا و متمم ساختی، صمیمانه ازت تشکر می‌کنم و برات آرزوی سلامتی و طول‌عمر دارم.
    پی‌نوشت: البته بهشت نامیدنِ این باغ زیبا از روی احساسات نیست، خداوند توی قرآن یکی از توصیفاتی که درباره بهشت داره اینه که توی اونجا هیچ حرف بیهوده‌ای شنیده نمی‌شه (غاشیه، ۱۱) و فکر می‌کنم این هدف تا حد زیادی توی متمم محقق شده، طوری که من گاهی اینقدر از خوندن کامنت‌های دوستای خوبم لذت می‌برم که فکر می‌کنم کامنت‌های من «حرف‌‌بیهوده‌ای» هست که ممکنه از زیبایی این بهشت کم کنه.

  • شهرزاد گفت:

    محمدرضا.
    تو معلمی هستی که بعد از تجربه ی دانش آموز بودن و دانشجو بودن، به ما تجربه ای جدید و شگفت انگیز بخشیدی:
    «متممی بودن»
    تجربه ای که هر روز و هر ساعت، به ما لذت و انگیزه ی بیشتری برای آموختن و حرکت میبخشه، خیلی بیشتر از زمانی که دانش آموز یا دانشجو بودیم.
    تو معلمی هستی که متمم رو به ما هدیه کردی. هدیه ای که جزو ارزشمند ترین دارایی های این دوران زندگی خیلی از ماهاست. تو با متمم، پنجره های زیادی رو برای ما، رو به دنیا، گشودی تا بیشتر ببینیم، بیشتر بفهمیم، بیشتر بخونیم، بیشتر بدونیم و بیشتر فکر کنیم.
    تو معلمی هستی که وقت میذاری، فکر میکنی، و فکرهای خوب و ارزشمندت رو به راحتی در اختیار ما میذاری و اونها رو با ما شریک میشی.
    خوشحالم که هر روز با متممی که به ما هدیه دادی هستم، درسی جدید ازش می آموزم، به حرفهاش گوش میدم، باهاش حرف میزنم و و هر روز بیشتر از روز قبل دوستش دارم.
    و خوشحال و مغرورم از بودنت.
    روزت مبارک.

  • مهشید گفت:

    بی شک شما معلمی بوده اید که هنرمندانه فرصت و رغبت تجربه سرزمینهای جدید را به ما ارزانی داشته اید.
    روزتان مبارک. دلتان گرم و پرامید و سایه تان بر سر ما مستدام.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser