دوست خوبم پیمان اکبرنیا اخیراً مطلبی در مورد هارپ و تئوری توطئه در روزنامه شرق منتشر کرده که متن آن را میتوانید در وبلاگش هم ببینید:
هارپ: تئوری توطئه برای همه فصول
قبلاً هم در مورد زلزله کرمانشاه مطلبی نوشته بود که در فهرست دیگری از نوشتههای دوستانم به آن اشاره کردهام.
علمگریزی و علمستیزی، صرفاً در لباس خرافات کهنه وارد جوامع و فرهنگها نمیشوند. اتفاقاً خطرناکترین شکل علمستیزی، شیوهای است که با واژههای علمی جملهها و حرفهای غیرعلمی میسازند و باعث میشوند که در نگاه اول، علمی نبودن حرفها و دیدگاهها و تحلیلها چندان مشخص نشود.
پیش از این هم، بارها به معناسازی و معنایابی به عنوان یکی از مهمترین نقاط قوت مغز و نیز یکی از خطرناکترین نقاط ضعف آن اشاره کردهام. تئوریهای توطئه یا Conspiracy Theories نماد شکل نوین معناسازی هستند که البته همان مخاطبان عام قدیمی را – به شیوهای جدید – جذب میکنند.
کتاب زیبایی وجود دارد به نام The patterning instinct که جرمی لنت آن را نوشته است و اگر دغدغهی این موضوع را داشته باشید، قطعاً خواندنش برایتان لذتبخش خواهد بود.
در کل، یکی از نقاط تواضع علم این است که به سادگی حاضر میشود به ندانستنهایش و خطاهای گذشتهاش اعتراف کند.
یکی از نقاط شاخص جهل هم این است که همین را پایهای میکند و میگوید: حالا که علم در بعضی زمینهها نمیتواند حرف بزند یا حرف قطعی بزند، بگذارید من حرف بزنم.
در حالی که وقتی علم در زمینهای سکوت میکند، یعنی دیگر همه باید دهان ببندند و سکوت کنند.
برخی از تئوریهای توطئه، از شواهد ناقص و خبرهای نادرست نشأت میگیرند و برخی دیگر، برای رویدادهای پیچیده (Complex)، روایتهای زیبا و جذاب میسازند که داستانسازی برای پروژهی هارپ، یکی از آنهاست.
به هر حال، حرفم این است که:
- هر یک از ما وظیفه داریم تئوری های توطئه را بشناسیم و اگر هم نمیتوانیم آنها را نقد کنیم، لااقل به ترویج آنها کمک نکنیم.
- بسیار ارزشمند است اگر روزها و هفتهها و ماهها و سالها وقت بگذاریم و انگیزهی انسانها در طراحی این تئوریها و نقل و نشر و بازنشر آنها را تحلیل کنیم. قطعاً میوههای این کار، به زحمتش میارزد.
- مهم است به خاطر داشته باشیم که تئوریهای توطئه، فقط به پدیدههایی مثل زلزله و موارد مشابه آن محدود نیستند. اتفاقاً پیچیدهترین تئوریهای توطئه در علوم اجتماعی و سیاسی اتفاق میافتند. چون تعدد شاخصها و عوامل تأثیرگذار چنان زیاد است که نمیتوانیم تعامل آنها را به سادگی درک کنیم و راحتتر خواهد بود اگر با یک روایت سادهاندیشانهی تک علتی یا چند علتی، خود را آرام کنیم.
همهی اینها را گفتم که فقط تأکید کرده باشم لطفاً این مطلب پیمان (و البته بقیهی مطالبش) را بخوانید و از این فرصت استفاده کنم و بگویم که عنوان مروج علم را که پیمان برای خود انتخاب کرده است، بسیار تحسین میکنم.
نمیدانم که دقیقاً آن را معادل Science Communicator در نظر گرفته یا Science Publicist یا Science Promoter یا هر سه یا چیزی شبیه اینها. اما قطعاً هر چه باشد در مورد پیمان مصداق دارد و آرزو میکنم در این مأموریتی که برای زندگیش انتخاب کرده موفق و پایدار باقی بماند. قطعاً او بهتر از هر کسی میداند که این عنوان، یک نوع مأموریت برای زندگی است و نه یک شغل یا حرفه.
آرزو میکنم این عنوان زیبا و مقدس، برخلاف واژههایی مانند معلم و استاد و دکتر و مربی و کوچ و منتور و سایر واژههایی که امروز دیگر مستعمل و آلوده شدهاند، عمر طولانیتری داشته باشد و به سرعت، آلودهی اقبال عمومی نشود.
سلام . مطالب صفحه رسمی محمد رضای عزیز میخوندم ولی این اولین کامنتی که دارم میگذارم . به نظرم مطلب پیمان اکبرنیای عزیز عالی و بدون نقص است . با توجه به اینکه تحصیلاتم در حوزه عمران و زلزله است ؛ زمانی که زلزله کرمانشاه رخ داده است تا همین هفته گذشته با افراد و صاحب منصبان این رشته جلسه های زیاد و صحبت های فراوانی داشتیم و اساسا وجود پدیده ای به نام هارپ رد شده است . اما زمانی که این مسئله از سمت و سوی مردمی که اشنایی با فرایند زلزله و رخداد های تکنوتیکی نداشتن مطرح می شد بسیار سخت بود تا بتوانیم این مسئله را برای مردم تشریح کنیم . به هرحال اولین ایراد را به افراد فعال در حوزه زلزله ؛ خصوصا پژوهشگاه زلزله باید وارد کرد که در ساعات اولیه نتوانستند با تولید محتوای مناسب اساسا وجود هرگونه شایعه درباره هارپ را رد کنند . مسئله دوم که خیلی برای خودم سوال بر انگیز است ، با وجود اینکه فضای رسانه ای و مجازی به شدت می تواند از وجود انواع شایعه ها در زمینه هارپ و بقیه موارد جلوگیری کند اما چرا صاحبان علم در این مورد همیشه یا دیر عمل می کنند یا اصلا عمل نمی کنند و یازمانی به فکر میفتند که واقعا شایعه در میان مردم جای خود را پیدا کرده است و اگاه سازی مردم کاری بس دشوار است .
به چند دلیل دوست داشتم اینجا کامنتی بذارم
اول از محمدرضا تشکر کنم که آنقدر حواسش به شاگرد های خودش هست و با تشویقش حال اون ها رو کلی خوب می کنه.
درسته این پست مستقسما برای پیمان هست، اما این حال خوب و حس امنیت برای تمام ما متممی ها هست.
دوم اینکه خوشحالم اون نفر پیمان بود. چون از دوستان پر تلاش و باسواد ما هست. کتاب خوان و کتاب دوست
تشکر از پیمان که وقت میذاره و این مطالب را منتشر می کنه
محمدرضای عزیز سلام
خیلی ممنونم از لطفی که نسبت به من و نوشتههای من دارید. آموزش و ترویج علم یکی از علایق و فعالیتهای همیشگی من بوده و در این نوشته چقدر زیبا نوشتید که من واقعا ترویج علم رو بیشتر ماموریت خودم میدونم و به چشم یک شغل و حرفه بهش نگاه نمیکنم. مروجهای علم که البته من فقط یکی از کمکارهای اونها هستم ترویج علم رو بیشتر ترویج علوم پایه میدونند و دلایل خاصی هم براش دارند. من هم از دنیای زیبای نجوم شروع کردم ولی سعی میکنم کمی فراتر برم و محدود به علوم پایه نباشم. به نظرم مروجین علم هم باید سراغ حوزههای دیگر بروند به خصوص که اطلاعات عموم مردم در این حوزهها بسیار کم و محدوده. مثلا انتشار کتابی مثل کتاب پیچیدگی شما رو مصداق ترویج علم با بهترین کیفیت میدونم. پرداختن به شاخههایی از علم که کمتر روی ترویجش کار شده اون هم با زبانی بسیار گویا و زیبا. بنابر این شما هم در نقش نویسنده اون کتاب و بسیاری از مطالب دیگری که در وبلاگتون و متمم مینویسید از نظر من یک مروج علم هستید.
واژههایی که گفتید و همچنین Science Popularizer رو میشه برای مروجین علم به کار برد. در دنیا معمولا بخش بزرگی از وظیفه ترویج علم به عهده اساتید دانشگاهه و میبینیم که بسیاری از دانشمندان بزرگ در هر رشته برای ترویج علم در بین گروههای مختلف سنی و اقشار مختلف جامعه وقت میگذارند ولی خب این نوع از ترویج علم در ایران کمتر اتفاق میافته. اگر نگاه کنیم میبینیم که در دهههای گذشته دانشمندان بزرگی مثل ریچارد فاینمن و کارل ساگان که دیدم خودتون هم در مطالبتون ازشون نقل قول میکنید چقدر برای ترویج علم تلاش کردهاند و این اتفاق امروزه هم در بسیاری از کشورها ادامه داره. امیدوارم در کشور ما هم خیلی گستردهتر از قبل ادامه پیدا کنه. همهمون میدونیم که جامعه چقدر به تفکر و نگاه علمی احتیاج داره.
راستی ممنون بابت معرفی یک کتاب دیگه. قطعا مثل کتابهای ارزشمند دیگری که معرفی میکنید این هم خواندنیه 😉