شما در حالی از توسعه مهارتهای فردی صحبت میکنید که من به عنوان یک جوان در دوم دبیرستان، مهمترین دغدغه ام سد کنکور است […] عملاً چهار سال زندگی ما – به فرض اینکه در سال اول قبول شویم – صرف این میشود که وارد دانشگاه شویم […] شما هم مخاطبان سایت را مدیران و دانشجویان میدانید. این از تمام مطالب شما مشخص است…
واقعیت این است که عمده مخاطبان من – نمیگویم همه – تا کنون بیشتر از دانشجویان و فارغ التحصیلان و مدیران بوده اند و من هم عمدتاً این گروه را مخاطب قرار داده ام. به بهانه حرف شما چند نکته ای را اینجا مینویسم. من به دلیل اینکه همیشه کار کرده ام و درس خوانده ام و هرگز درآمد کافی برای ثبت نام در کلاسها و استفاده از معلمها و … نداشته ام، مجبور بوده ام از روشهای ارزان اثربخش استفاده کنم. خوشحالم که نتیجه آن در چند کنکوری که طی سالهای اخیر داده ام (یک بار کارشناسی و چند بار کارشناسی ارشد و نیز آزمونهای مشابه)، عموماً رتبه های خوب تک رقمی بوده و امروزاحساس میکنم که نگاهم، چندان از واقعیت دور نیست…
————————————————————————————
واقعیت اول: زمان برگزاری کنکور بسیار محدود است. شما – حداقل – چهار سال وقت صرف میکنید و قرار است در چند ساعت، نتیجه بگیرید. اگر نسبت و تناسب ساده ای بگیرید، شبیه این است که شما یک شبانه روز کامل، مطالعه کنید و کسی از شما بخواهد که حاصل آن را در «ده ثانیه» بیان کنید.
واقعیت دوم: با توجه به محدود بودن زمان کنکور، «دانش» تنها عامل موفقیت نیست. بیشتر از دانش، آنچه مهم است، تسلط شما بر شرایط و اوضاع است. بسیاری از دانش آموزان هستند که بر «کتابها» تسلط دارند، اما بر «خود» تسلط ندارند. بخشی از این مشکل هم ناشی از خانواده و اطرافیان است که به شکلی برخورد میکنند که گویی قرار است از پل صراط عبور کنیم!
واقعیت سوم: خواب شما به اندازه بیداری شما مهم است. بر اساس تحقیقاتی که «کلی لمبرت» و همچنین «جان مدینا» در سالهای اخیر انجام داده اند، در زمان خواب و استراحت، مغز بیکار نمی نشیند. مطلبی را که شما در حالت خودآگاه، طی یک ساعت یک یا دوبار مرور میکنید، در زمان استراحت یا مراحل اولیه خواب، ده ها بار مرور شده و در مغز شما تثبیت میشود. زمان استراحت شما اگر از زمان درس خواندن شما مهم تر نباشد، کم اهمیت تر نیست. تحقیقاتی که ناسا منتشر کرده و جان مدینا، در کتاب قواعد مغز مطرح کرده، نشان میدهد که ۲۶ دقیقه خواب کوتاه، میتواند کارایی مغز را ۳۴% افزایش دهد.
واقعیت چهارم: کمک به دوستانتان، شما را عقب نمی اندازد. تب کنکور، رفتارهای شگفت انگیزی را باعث میشود. یک کتاب تست خوب پیدا می کنید و وقتی دوست شما به خانه آمد، آن کتاب را پنهان میکنید و کتاب دیگری را کنار دست خود قرار میدهید! برخی معلم ها هم به ما یاد داده اند که همه کنکور، همین یک تست کمتر یا بیشتر است. واقعیت این است که مشکل شما در کنکور چهار یا پنج نفر دوستان شما نیستند. بلکه چهارهزار یا پنج هزار نفری هستند که از نظر دانش و توانمندی، در وضعیت مشابه شما قرار دارند و به سادگی ممکن است رقم های رتبه شما را از یک رقم، به دو یا سه یا چهار رقم تغییر دهند.
دانش آموزی به من میگفت: «ممکن است من دقیقاً آخرین رتبه قبولی رشته ام باشم و دقیقاً همین تستی که دوست من امشب در کتاب من می بیند و یاد میگیرد، باعث شود او بالاتر قرار بگیرد و من از لیست قبولی رشته مورد علاقه ام حذف شوم. کنکور همین شانسها و بدشانسی های لحظه ای کوچک است». گفتم اگر در این حد بدشانس هستی، به نظر من اصلاً کنکور نده. چون دانشگاه هم بروی ممکن است با هزار بلای زمینی و آسمانی، زنده از دانشگاه بیرون نیایی!
وقتی به دوستان خود کمک میکنید. با هم درس میخوانید. منابعی را که پیدا میکنید با هم به اشتراک میگذارید و بحث میکنید. میزان یادگیری شما و «اثربخشی مطالعه» شما، به میزان قابل ملاحظه ای و حتی تا چند برابر افزایش می یابد. این مسئله بسیار مهمتر از آن احتمال جزئی – و باورنکردنی – مربوط به حذف شدن از فهرست پذیرفته شدگان است.
واقعیت پنجم اینکه کنکور فقط دو مرجع واقعی دارد و آن کتاب های درسی و سوالهای سالهای قبل است. هیچ چیز بهتر از سوالات سالهای قبل نمیتواند به شما در موفقیت در کنکور کمک کند. حتماً آنها را بخوانید. وقتی شما سوالات تستی را که «محمدرضا شعبانعلی» برای شما طراحی کرده است میخوانید، با مدل ذهنی طراحان کنکور آشنا نمی شوید بلکه با «برداشت ذهنی محمدرضا شعبانعلی از کنکور» آشنا میشوید و این یعنی یک مرحله دور شدن از فضای کنکور. بعضی دانش آموزان، طی ماه ها، تستهای کتابهای مختلف را می زنند و سوالات کنکور سالهای قبل را همچون گنجینه ای ارزشمند، برای هفته های آخر، ذخیره میکنند! شما تمام ذهن خود را بر اساس الگوی دیگران شکل میدهید و در روزهای آخر، شانس اینکه الگوی ذهنی شما با دیدن سوالات واقعی سالهای قبل تغییر کند خیلی کم است. از ابتدا تست های سالهای قبل را -البته به صورت تدریجی – بزنید. مغز شما، ناخودآگاه مانند مغز طراحان سوال کنکور، شکل خواهد گرفت و تربیت خواهد شد.
واقعیت ششم اینکه طراحان کنکور از نظر هوشی شبیه شما هستند. نه کم هوش تر و نه تیزهوش تر. برخی دانش آموزان، زمانی که یک تست بسیار ساده را می بینند، در دل به ساده لوحی طراح میخندند. این در حالی است که ممکن است طراح نکته ای را در آن لحاظ کرده باشد. این را همه میدانیم. اما آنچه را کمتر توجه میکنیم این است که برخی کنکوریها فکر میکنند طراحان با بهره هوشی دویست، این سوالات را طراحی کرده اند. به نکاتی فکر میکنند که طراح، هرگز به مغزش خطور نمیکرده. آنقدر پیچیده فکر میکنند و همه چیز را به عنوان نکته انحرافی میبینند، که گزینه ی اشتباهی را انتخاب میکنند. طراحان مانند من و شما هستند. با همان بهره هوشی و البته تجربه بیشتر.
واقعیت هفتم: دانش آموز موفق در کنکور، مانند یک دانش آموز فکر نمیکند. وقتی درس میخوانید، مانند یک آدم درمانده وامانده نباشید و هر لحظه با خود نگویید که نمی دانم این طراحان لعنتی، از کجا سوال در خواهند آورد. خودتان را در موضع طراح سوالات کنکور ببینید. پیشنهاد من این است که تا قبل از کنکور، تنهایی یا به همراه دوستان خود، چهار یا پنج کنکور آزمایشی طراحی کنید! فکر کنید شما قرار است از دانش آموزان کنکور بگیرید. نکاتی را خواهید دید که هرگز ندیده اید. ضمن اینکه در روز کنکور، احساس نمیکنید کسانی بالاتر از شما در حال آزمودن شما هستند. آنها را همکارانی میبینید که یک نمونه آزمون (شبیه آزمون های شما) طراحی کرده اند. در این موضع، کمترین استرس را تحمل خواهید کرد.
واقعیت هشتم: تمرکز، به همان اندازه که اثربخش است، فرساینده نیز هست. تمام صد در صد وقت خود را برای کنکور نگذارید. احساس نکنید که هر ثانیه وقت شما، مهم است و قرار است سرنوشت شما را تغییر دهد. تمرکز بیش از حد، فرساینده است و کارایی مغز شما را کاهش میدهد. ورزش کنید. فیلمهای خوب ببینید. کتابهای نامربوط بخرید. شعر بخوانید. در اینترنت بچرخید. اما مواظب باشید که این کار بیش از ۱۵ تا ۲۰ درصد وقت شما را نگیرد. مطمئن باشید که اثربخشی ۸۰ درصد وقت باقیمانده، دو برابر خواهد شد.
واقعیت نهم: بر خلاف آنچه «کاسبان کنکور» به شما میگویند، کنکور «سرنوشت سازترین رویداد زندگی شما» نیست. در مسیر درس و دانشگاه، شما با افراد زیادی مواجه میشوید که «اضطراب» می فروشند و برای خود «اعتبار» میخرند. درآمد آنها از این است که شما را نگران کنند و متقاعدتان کنند که موفقیت در کنکور، محتاج نوعی «کیمیاگری» است که فقط در اختیار ایشان است. به شما میگویند که در این چند ساعت، سرنوشت زندگی شما تعیین میشود. این حرف، درست یا غلط، تنها تأثیری که دارد، افزایش اضطراب شما، کاهش تمرکز شما، افزایش احتمال در هم شکستن روحی در میانه جلسه کنکور و … است.
پیشنهاد میکنم از کسانی که ده سال از کنکورشان گذشته راجع به اهمیت این «لحظات سرنوشت ساز» بپرسید. به شما خواهند گفت که لحظات سرنوشت سازتری در زندگی شما وجود خواهد داشت. لحظاتی که هیچکس آنها را مهم حساب نمیکند. مثل زمانی که در مهمانی هستید و یکی از بستگان یا دوستان، وقتی توانمندی و علاقه شما را می بیند، به شما شغل خوب و جذاب پیشنهاد میکند. با کسی که در دهه چهارم یا پنجم زندگی است صحبت کنید. به شما خواهد گفت که سرنوشت سازترین لحظات زندگیش، لحظه های کوتاه و کم اهمیتی بوده که هرگز فکر نمیکرده سرنوشت زندگیش را عوض کند…
دهمین واقعیت این است که وظیفه من و شما، تشخیص لحظات و رویدادهای سرنوشت ساز نیست. وظیفه ما، خوب درس خواندن، مطالعه کردن، آموختن و افزایش توانمندی هاست. به گونه ای که در مواجهه با فرصت ها و لحظات تعیین سرنوشت، دست خالی نباشیم. وظیفه ما کندن چاله است. باران، دیر یا زود خواهد آمد. این بارش باران شاید در روز کنکور باشد، شاید هم نباشد…
برایتان ده ها سال، زندگی موفق آرزو میکنم…
سلام.
استاد شعبانعلی عزیز…… من دانشجوی ترم ۴ مهندسی مکانیک هستم اما واقعا از محیط دانشگاه و شهری که توش تحصیل میکنم راضی نیستم……. اصلا موافق نیستم که موفقیت تخصیلی و پیشرفت کاری به دانشگاه و شهر محل تحصیل بستگی نداره.
شاید خیلی ها یا تو دانشگاههای به قول شما شعبان اباد سفلا نبودن یا اگه بودن خبری از جاهای دیگه ندارن.
نمیدونم …..انگاری هر روز نا امید تر میشم و انگیزمو بیشتر از دست میدم واسه ادامه تحصیل تو این دانشگاهی که هستم
تصمیم گرفتم کنکور مجدد بدم و فقط ۳ ماه واسه این کار وقت دارم و خونوادم هم به شدت مخالف این کارن
اقای شبانعلی اصلا موندم که چیکار کنم…..بین برزخ گیر کردم.
من میگم میتونم تو این مدت ۳ ماه نتیجه ی دلخواهمو بگیرم اما کل دنیا بسیج شدن که بگم بهم نمیشه و منم اصلن نمیتونم زیر بار حرفشون برم.
با چند تا مشاور تحصیلی هم صحبت کردم اما همه میگن ارزش نداره…….. خب اونی که من میخوام با خواسته های اونا فرق میکنه اما انگاری میخوان همه رو با متر خودشون اندازه گیری کنن……. میگن اینکارت تلف کردن هزینه و وقته و ارزشی نداره.
استاد عزیز یه چیز بگین که بتونم تصمیممو بگیرم اخه من همه ی اونایی که باهاشون صحبت کردم رو خودم از نظر اجتماعی و کاری قبول ندارم و مطمئنا حرفشون هم تاثیری نداره رو من…….. اما شما با تجربه ی خوبی که دارین میتونین راهنمایی خوبی باشین واسم
استاد شاید این کار اینده ی منو کاملا عوض کنه….. با توجه به شناختی که ازتون دارم مطمئنم که وقتی بحث تغییر سرنوشت یک زندگیه شما جدی تر باهاش برخورد میکنین و جوابمو میدین حتما……… ممنونم استاد جان.
محمدرضا جان، خوب نوشتی ها! ولی جمله ی آخر به نظرم جالب نیست: “برایتان ده ها سال، زندگی موفق آرزو میکنم…”
بهتر نیست به جای “موفق بودن در زندگی” از عبارت “با ارزش بودن در زندگی” اسم ببریم؟
داشتن “زندگی با ارزش” به موفقیت منجر میشه، اما موفق بودن در زندگی منجر به با ارزش بودن نمیشه.
مثلا تو مجموعه سایت های شما، ارزشمندی هدف شما باعث موفق شدن اونها شده.
سلام!من از طریق خواهرم با شما اشنا شدم!اون mbaمی خونه وخب یکی از طرفدارهای شما…تقریبا یک سالی هست که سایت شما رو دبال می کنم….برها دلم میخواست که کامنت بذارم ولی….
خیلی دلم می خواد که فقط یک چیز بگم:واون اینکه شما واقعا فوق العاده هستید….نمی دونم که این ذهن مهندسی شماست یا هوش اجتماعی بالاتون…احساس میکنم اگه حرکت درک ما مثلا افقی باشه،مال شما عمودیه…!!!!
این که کنکور طراحی کنیم…۴ سال پیش انجام دادم…وخیلی ثمر بخش بود…می تونید توی عید انجامش بدید مثلا….که تسلط رو بالا می بره
ممنون از مطلب زیباو موثرتون……به نکات خیلی ساده و درعین حال مهمی اشاره کردین.
نوشته های این وبلاگ خیلی از اوقات برای ِ من ِ دانش آموز هم مفید بوده، البته گاهی اونها رو در ذهنم برای آینده ذخیره کردم.
اما سپاس برای این پست. اکثر نکاتش رو می فهمم و قبول دارم.
فکر می کنم با یه دید ِ معقول به کنکور میشه به یکی از برهه های خوب زندگی تبدیلش کرد. حالا با اینکه این سیستم چقدر درسته کاری ندارم، من فعلا بازیکنم و به عنوان ِ کسی که مطابق با شرایط خودم کنکور رو فعلا نزدیک ترین راه برای رسیدن به اهدافم می بینم اونو پذیرفتم و دوستش دارم. فکر می کنم تمرینی هم میتونه باشه برای مدیریت وقت، شناختن ِ اولویت هات، پیدا کردن نقطه ضعف ها و اشباهاتت، تنظیم کردن روابطت با دوستانت و خانوادت تو شرایطی که فشار روت کمی زیادتر از معموله… کم کردن حساسیت های روحی برای رسیدن به هدفت و …
حيف شد خوب بود سال هاى پيش اين مطلب رو مى خوندم
سلام من یه دانش آوز کنکوری هستم حدود یه ساله که با سایت شما آشنا شدم شاید مخاطب مطالبتون به حساب نیام اما حرفاتون همیشه به دلم می شینه راستش بعضی وقتا از این سبک درس خوندن متنفر میشم با اینکه استغداد زیادی تو ریاضی داشتم اما تجربی رو انتخاب کردم تا از خوندن زیست لذت ببرم اما زیستمون شبیه ادبیاته تا زیست همش باید واژه حفظ کنی به نظرم باید یه تغییر اساسی به آموزش وپرورش داده بشه!
متن بسیار عالی هست.
من خودم کنکور دادم یک سوال برای کمک به بقیه میپرسم اگه توی یکی دو خط لطف کنید:
مطالبی که گفتید بسیار کمک میکنند اما به نظر شما راه عملی برای اول شدن چیست؟
(منظورم مسیری که باید طی کرد و کاری که باید انجام داد است)
به نظرم چند نکته بسیار جالب آمد:
” بعضی دانش آموزان، طی ماه ها، تستهای کتابهای مختلف را می زنند و سوالات کنکور سالهای قبل را همچون گنجینه ای ارزشمند، برای هفته های آخر، ذخیره میکنند! ”
جدا از نکته ی درستی که اشاره کردید این نکته رو اضافه کنم که اغلب در روز های پایانی وقت نمی شود و این گنجینه به فنا می رود
————–
“خودتان را در موضع طراح سوالات کنکور ببینید. پیشنهاد من این است که تا قبل از کنکور، تنهایی یا به همراه دوستان خود، چهار یا پنج کنکور آزمایشی طراحی کنید! فکر کنید شما قرار است از دانش آموزان کنکور بگیرید. نکاتی را خواهید دید که هرگز ندیده اید”
این کار هم از اون کار های فوق العادست
دو نکته بالا برای هر مقطع تحصیلی که امتحانی هم داره قابل استفاده است
مدتی برای بچه های کنکوری کار میکردم تقریبا از اولین سالی که وارد دانشگاه شدم کم و بیش معلم بدی نبودم اما الان که اون تجربیاتمو مرور میکنم میبینم نباید از بقیه هم توقع میداشتم که مثل من با تلاش و زحمت و کشف و شهود و قیاس ذهنی ریاضی و فیزیک رو یاد بگیرن چون خودم اینجوری یاد گرفتم. استاد خوبیم نبودم چون هر دانشگاهی یه ترم میرفتم بچه ها راضی و مشتاق…..بقیه استادا ناراضی!! منجر به یادگار موندن همون ترم تو همون دانشگاه میشد….کلا تو تدریس سرخورده شدیم 🙂 اما معدود شاگردام موقیت های خوبی داشتن (با همون سبک سخت)…..القصه صحبتم بیشتر با دوستای کنکوریه که کنکور سد هست اما قبل و بعد سد از هم جدا نیست و مثل همون اب باید این ور سد جاری باشن و بمونن با انرژی بیشتر
هر سال کنکور میدم قبول هم میشم اما هربار یه مسئله پیش میاد نمیرم. نتیجه ای که دیگران با کلاس رفتن هم بهش نمیرسن من با توکل بخدا و اتکا بخودم بدستش میارم اما …
و تجربه های من برای چند بار کنکور :
نه میپرسم نه به کسی میگم که چقدر میخونم. نه اینکه مثه بعضیا اعتقاد به چشم خوردن داشته باشم اما ترجیح میدم کسی استرس بهم نده.
اگه همه وقتتو بذاری برای کنکور دیگه اخرش میبری، کشش نداری برای ادامه. اما اگه کنارش کارای دیگه هم انجام بدی وقتی فرصت برای خوندن پیدا میکنی تمام انرژی و وقتتو میذاری پاش.
موقع خوندن به این فک میکنم که بخونم یاد بگیرم نه برای چیزی مثه کنکور .
سر جلسه هم هر سوالی رو خوندم اون لحظه جواب به ذهنم نیومد وقت تلف نمیکنم میرم سوال بعدی . دوباره برمیگردم از اول یه نگاه میندازم. متاسفانه هرچی شک دارم هم وسوسه میشم و میزنم. سال گذشته سه تا از دروس تخصصی کامل زدم بعد تو کارنامه دیدم اشتباه داشتم درصدامو کشیده پایین. با این حال جالب بود که رتبه م زیر ۲۰۰ شد … چی کار کنم این عادت بد و بذارم کنار ؟
اواخر مرداد کنکور کاردانی به کارشناسی دارم دوس داشتین برام دعا کنین 🙂
امیدوارم قبول بشی
سلام
چقدر دیر….
ایا این درسته که میگن هر چیزی تو زمان خودش ارزش داره . یا لااقل ارزش بیشتری داره؟
مثلا این متن شما رو اگه میشد چهارسال پیش خوند.بهتر نبود؟
میشه بگید. چیکار کنیم. که “بشه” ؟ افتادم رو دور نشدن . هی نمیشه
چند سال پیش علاقه بسیاری تو زمینه هایی داشتم که پیگیرشون بودم ولی چون شرایط و لوازمش نبود . متاسفانه نتونستم درشون موفق باشم . ولی الان شرایطش و وسایلش تا حدودخیلی زیادی فراهمه. ولی دیگه هیچ حس و انرژی براشون نیست . نمیدونم چرا دیگه مثله گذشته نمیشه ؟اونوقتا هر مسئله ایی رو با سماجت زیاد راه حلی براش پیدا میکردم. ولی الان دیگه تا به یک مسئله ایی برمیخورم. برای حلش دیگه حوصله ایی ندارم چون تو حلش ذهنم وارد مسائل دیگه میشه و کلافم میکنه . و دست اخر رهاش میکنم.
بفرمایید که ایا برای من هم نسخه ایی شدنی وجود داره ؟
یه سری شعر هم تو لحظات سخت و طاقت فرسای نشدن هام از ذهنم تراش کرده که نوشتم براتون 🙂
ممنوم
این نشود،آن نشود
بازهم اگر هست نشود
گر بشود ،در نشود
در بشود، پُر نشود
پُر بشود، حل نشود
حل بشود، هضم نشود
هضم بشود ،سود نشود
خب به خودم پاسخ میدم 😀
کس نخوارد پشت تو جز خودت با ناخنت
سلام.محمد جان یه ایمیل فرستاد خواهشا اگه میشه راهنماییم کنی.آخه کس خاصی نیست که این سوالمو ج بده.ممنون
با عرض سلام و احترام؛
من برای سومین بار ( در مقاطع مختلف و با فواصل زمانی مختلف ) پشت کنکور قرار گرفتم.
برام واقعیت هفتم بسیار جالب بود…
بزرگترین مشکل من تشخیص اهمیت متن بوده همیشه … و متاسفانه از نظر من از همه جا می تونه سوال طرح بشه !
در مورد مطالعه سوالات کنکور در ابتدای کار ( مطلبی که شما با نام واقعیت پنجم مطرح نمودید ) در کلاس های مشاوره طی چند هفته اخیر چندین بار شنیدم و با تاکید شما برام بسیار پر رنگ تر از قبل شد.
با تشکر از متنی که ارائه نمودید.
ممنون واقعا عالی بود منم خیلی وقت بود میخواستم خواهش کنم راجع به این موضوع صحبت کنید موضوع دیگه ای که به نظرم توی رادیو مذاکره جا مونده این هست که شما طوری صحبت میکنید که اینگار مخاطبتون همه افرادی هستند که حداقل ۳-۴ سال از وارد شدن به محیط های کاری میگذره(یا من این حسو دارم راجع به صحبت هاتون) کسی که تازه میخواد شروع کنه و رزومه سفید داره مثلا دانشجو هست و سابقه کاری نداره اشنا نداره که جایی واسه کار داشته باشه باید چجوری مذاکره کنه؟چطور راجع به نقاط ضعف و قوتش صحبت کنه ؟و خیلی سوالای دیگه که وقتی توی نقطه صفر ایستادی برات پیش میاد که واقعا از کجا باید شروع کرد….
با عرض سلام؛
سوالتون سوال منم هست…
ممنون می شم اگر بعد از گرفتن پاسخ به من هم اطلاع بدید.
با تشکر
ارادتمند
حمیدرضا
سلام؛
یک. ممنون که دوستان رو دعوت به آرامش، تمرکز، اشتراک منابع و نگریستن واقعگرایانه به واقعیت کنکور کردی.
دو. من برای کارآمدی بالاتر در مطالعه درسها از شیوه PQ6R استفاده میکنم. فوقالعاده است. حداقل آدمی دستگیرش میشه که درسخوانی درست و درمان تابع استراتژیها و تکنیکهایی است که هر بنیبشری میتونه درک کنه و انجامش بده و موفق بشه!
سه. هدفگذاری به گمانم مشکل بزرگی که بیشتر کنکوریها گرفتارش هستند. اینکه کنکور را هدف اصلی تعریف میکنند و بیشتر بیچارگیهایی که تحمل میکنند از همین نقطه است. اگر لطف کنید و درباره پارادایم هدفگذاری صحبت کنید بیشک دردی بزرگ از ما کنکوریها دوا خواهید کرد.
ارادت فراوان
یادمان باشد صعود به قله های بالاتر ،شوقی ندارد اگر همسفری نباشد _ تا بالا ی قله _ ذوق وشوق صعود را شریکش شویم …
سال۹۱ كنكوردادم.بعضي ازاين ده موردراداشتم بعضي رانه،كنكوربرام خيلي مهم بودولي الان ميدونم كه اونقدرهم نبايدپررنگ ميشدبرام.به هرروي هرلحظه زندگي يه تجربه ميشه،يادمه استرسم بعدكنكورصدبرابرقبل كنكوربودوماه رمضان بودونزديك اعلام نتايج،همونروزابودكه بااينجااشناشدم ودريچه جديدي اززندگي برام بازشد،حالاخوب ميدونم كه اون يك سالي كه براي كنكوروقت گذاشتم چيزاييوازدست دادم ودرعوض چيزي رابدست اورده ام،هزينه فرصت يك سال من چهارسال به ارمغان اوردده كه اميدوارم ازدستش ندهم،راستي درموردهمراهي بايه دوست جالب اين بودكه من بعدازفهميدن رتبه خودم وحشتناك ناراحت بودم اماوقتي فهميدم رتبه دوستم چهارصدتاكمترازمن بودخيلي حالم بهترشد.يه دوست خوب خيلي مهمه
جناب شعبانعلی عزیز سلام.
هرچند بسیاری از مطالب گفته شده شما را عمیقاً پذیرفته ام اما با یک نکته جداً مخالفم این که گفتید:
…وظیفه ما، خوب درس خواندن، مطالعه کردن، آموختن و افزایش توانمندی هاست…
تقریباً مطمئن هستم وظیفه ما خوب درس خواندن نیست…
(و البته قطعاً مطالعه کردن، آموختن و افزایش توانمند هاست)
وقتی حرف از کنکور و رتبه میشه یاد پاییز بعد از کنکورم می افتم که مدیر مدرسه مون از من ویکی از دوستانم خواسته بودند که به بچه ها تو برنامه های درسی بعد از کلاس هاشون کمک کنیم. بعد از ۲۰ روز کار کردن، یه روز مدیر مدرسه به من گفت بچه ها از همه نظر از تو راضیند ولی یه مشکلی هست چون رتبه شما دو رقمی یا سه رقمی نیست( من با رتبه ۳۰۰۰ ریاضی مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران قبول شده بودم) بچه ها میگن ما دوست نداریم کسی که رتبه ی خوبی نداشته همراه ما باشه… من اون زمان خیلی راحت پذیرفتم و حق را به بچه ها دادم اما کاش به ما یاد نمی دادند که با اعداد آدم ها را نسنجیم و براساس عدد و رقم در موردشون قضاوت نکنیم…
برایتان موفقیت آرزومندم
سلام
براي من باران رحمت خدا روز كنكور نبود !!!!!ولي يه نسيم خنكي بود كه به بارووووونش اميدوارم كرد!!!!! هر چند دستهايم خاالي نبود
!!!!
روزهاي تلخي بود!ولي واقعا گذشت…..سه ساله كه گذشته!!!! سه ساله پيش روز تولدم يعني ٩ تير روز تلخي بود!هنوز بارون نيومده ولي نسيمي خنك ، كهگاهي صورتم رو نوازش ميكنهههههههه!!!!!
با سلام و احترام خدمت استاد عزیز
در واقعیت سوم : به نکته ی خواب شما به اندازه بیداری شما مهم است اشاره کردی ، برای من بسیار جالب و البته کمی عجیب بود!چون در جاهای مختلف از شما شنیدم که زمان زیادی است (اگر اشتباه نکنم از ۱۴ یا ۱۵ سالگی) فقط ۲ ساعت در شبانه روز می خوابی!!
با آرزوی سلامتی
امروز معتقدم که روشم درست نبوده. یک جا نوشتم که میشد با تلاش کمتر به همین نقطه برسم