پیش نوشت ۱: اگر خواننده دائمی روزنوشتهها باشید احتمالاً میدانید که این مطلب، ادامه یک سلسله مطلب درباره تاریخچه شبکه های اجتماعی و همینطور حدسیاتی درباره آینده آنهاست (شبکههای اجتماعی و ابرواقعیت جدید، شبکه های اجتماعی و نظافت اجتماعی، تاریخچه شبکه های اجتماعی، مقایسه شبکه های اجتماعی با صنعت نشر مکتوب). البته در دستنوشتههای خودم، بالای این سلسله موضوعات نوشتهام: مروری بر آینده شبکه های اجتماعی. اما احساس کردم شاید واژه مرور به خواننده حس خوبی را القا نکند. ما دوست داریم آینده، شگفت انگیز و بزرگ و پیش بینی ناپذیر باشد و هر چیزی که از عظمت و شکوه آینده بکاهد و به آن رنگ و روی قدیمی و خاک خوردهی گذشته را بدهد، ما را چندان به هیجان نخواهد آورد.
پیش نوشت ۲: با مروری بر کامنتهای دوستان خوبم در آخرین مطلب از این سلسله مباحث، احساس کردم که خوب است توضیحی را – اگر چه واضح است – به حرفهایم اضافه کنم. من مشخصاً تا حد امکان در تلاش هستم که موضع خاصی در این نوشتهها نسبت به شبکه های اجتماعی وجود نداشته باشد. البته اساساً موضع نداشتن از لحاظ تئوریک غیرممکن است. همین که درباره شبکه های اجتماعی حرف میزنیم یعنی در برابرش موضع داریم. همین که از آن حرف نمیزنیم هم یعنی دربرابرش موضع اتخاذ کردهایم. اما منظور مشخص من این است که دوستی یا دشمنی خاصی با این پدیده ندارم. اگر چه آنقدر برایم جذاب هست که همیشه به شکل گیری و توسعه و آینده آن فکر کنم.
اگر دقت کرده باشید در نوشته قبلی هم صرفاً سالهای نخست تولد شبکه های اجتماعی را با سالهای نخست تولد کتاب و صنعت چاپ مقایسه کردم. و تنها نتیجهای که به ذهن من میرسد این است که آنها که امروز نقدهایی نسبت به شبکه های اجتماعی دارند، احتمالاً اگر چندصد سال پیش هم میآمدند همان نقدها را نسبت به کتاب داشتند و آنها که امروز از توسعه این ابزار نوین خوشحالند، احتمالاً اگر در زمان رشد و توسعه صنعت چاپ هم بودند، ابراز خوشحالی میکردند و همینطور در دلم میخواهم نتیجه بگیرم که همچنانکه امروز، کتاب از دالان تنگ و تاریک تاریخ گذشته است و با تغییراتی در ظاهر و محتوا به نسل ما رسیده، شاید بتوان – در تحلیلی سریع و البته سطحی – نتیجه گرفت که شبکه های اجتماعی هم از دالان پیچیده تاریخ عبور خواهند کرد و احتمالاً با تغییر و تکامل در ظاهر و محتوا، مهمان زندگی نسلهای آینده ما خواهند بود.
اصل مطلب: هر چقدر هم که تا این لحظه از بحث اصلی طفره رفته باشم، باید جایی تسلیم شویم و تعریفی هر چند ساده و عام، از شبکه های اجتماعی ارائه دهیم. دانشگاه استنفورد کار جالبی کرد و مجموعهای تحت عنوان اخلاق و حضور در شبکه های اجتماعی منتشر کرد که تا جایی که من میدانم نخستین کار دانشگاهی سازمان یافته در این زمینه است. در آنجا توضیح داده میشود که شبکه های اجتماعی، تقریباً تمام مدتی که انسان بر روی این کره خاکی حضور دارد، وجود داشتهاند و تنها اتفاقی که جدیداً به وقوع پیوسته به وجود آمدن شبکه های اجتماعی آنلاین است. به عبارتی ماهیت ماجرا تغییر جدی نکرده و آنچه تغییر کرده صرفاً استفاده از بسترهای جدید برای تقویت و توسعه شبکه های اجتماعی قدیمی است (البته در نوشتههای بعدی، اگر عمری بود، توضیح خواهم داد که گاه تغییر ابزار و بستر میتواند چنان جدی باشد که تغییر ماهوی هم ایجاد کند و البته این بحثی است که در مرکز توجه اکثر تحلیل گران شبکه های اجتماعی هم قرار داشته و دارد).
اگر بخواهیم به تعریفی عام اکتفا کنیم، با مروری بر توضیحات مطرح شده در مطلب منتشر شده توسط دانشگاه استنفورد و همینطور مطلبی که در ویکی پدیا در مورد شبکه های اجتماعی منتشر شده، میتوانیم بگوییم که:
شبکه های اجتماعی، حاصل تعامل تعداد بازیگران اجتماعی هستند که هر یک از این بازیگران ممکن است یک فرد یا یک گروه یا یک سازمان باشند و هر یک از این بازیگران، گرهای در یک شبکه بزرگ را تشکیل میدهند که با تعدادی از گرههای دیگر در ارتباط هستند و میتوانند با یکدیگر پیامهایی را رد و بدل کنند.
اگر فعلاً برای این مرحله، به چنین تعریفی کلی رضایت بدهیم، میتوانیم بگوییم که شبکههای اجتماعی تقریباً به اندازه انسان قدمت دارند. در دورترین نقطههای تاریخ هم، هر انسانی یک گره در یک شبکه اجتماعی بوده که این شبکه ممکن است اعضای قبلیه یا روستا یا شهر او بوده باشند. پیامها معمولاً به صورت شفاهی رد و بدل میشده و اگر پیامی جالب بوده، دریافت کننده آن را با دیگران به اشتراک میگذاشته است.
طبیعی است که در این میان، روسای قبیله افراد تاثیرگذارتری بودهاند و به صورت مستقیم و یا با واسطه، با گرههای بیشتری در این شبکه در ارتباط بودهاند و این ساختاری است که هنوز هم در برخی مناطق توسعه نیافته جهان مشاهده میشود. حتی دولتها برای رایزنی مجبور هستند به سراغ این «گرههای مرکزی» بروند و از آنها بخواهند که خبر یا نظری را در شبکه اجتماعی تحت نفوذ خود منتشر کرده و به اشتراک بگذارند.
دانش آموختگان امروز مدیریت، معمولاً با واژهای به نام شبکه های غیررسمی درسازمان آشنا میشوند که مصداقی از همین شبکه های اجتماعی اولیه محسوب میشود.
اگر شبکه های اجتماعی شفاهی را نسل صفر شبکه های اجتماعی بدانیم، نسل اول شبکه های اجتماعی با رواج سواد و نگارش، شکل گرفت و توسعه یافت. برای اولین بار یک اتفاق جالب افتاد: زندگی پیام میتوانست از فرستنده پیام مستقل باشد. چاپار در سفر میمرد و نامه باقی میماند تا توسط دیگران به مقصد برسد. پیام انسان میتوانست سریعتر و مطمئنتر از گذشته، از مرزهای زمان و مکان بگذرد و به نقاط دیگری در جهان برسد. همچنانکه ما امروز شاهنامه فردوسی یا اودیسه هومر را میخوانیم. یا نامههای قدیمی شاهان ایران و روم را مطالعه میکنیم.
این شبکههای اجتماعی نسل اول – که به نگارش و ارسال پیام مکتوب مجهز بودند – نمونههای موفق بزرگی هم داشتهاند. شاید امپراطوری گسترده روم، مثال خوبی باشد. تقریباً همزمان با میلاد مسیح، میبینیم که آگوستوس، در مقابل سنا میایستد و به کمک سربازانش، نقشه بزرگی را میگشاید و آن را «نقشه جهانی که ما میشناسیم» معرفی میکند. طبیعی است که بخش عمدهای از نقشه ارائه شده از کل جهان، قلمرو خود اگوستوس است! اسپانیای امروزی، فرانسه امروزی، ترکیه امروزی و شمال آفریقا، تنها بخشی از قلمرو امپراطوری روم در قرن اول میلادی است.
جالب اینجاست که این امپراطوری گسترده، توسط یک شبکه اجتماعی نوع اول مدیریت میشد. مرور کوتاهی به روند حاکمیت آن سالها نشان میدهد که همیشه دغدغه جدا شدن نواحی مختلف وجود داشته. اگر بخشی از این امپراطوری بزرگ جدا میشد و اعلام استقلال میکرد، ماهها زمان لازم بود تا حکومت مرکزی از چنین اتفاقی مطلع شود! در چنین شرایطی، طراحی یک شبکه اجتماعی نوع اول، کاری بسیار هوشمندانه بوده است.
من در مروری سریع و سطحی، چند مکانیزم اصلی را به عنوان زیربنای این شبکه اجتماعی مشاهده کردم:
۱) ارتباط شفاهی داخل تالارها و سالنهای گفتگو که قلب رم بود و ما هنوز هم واژه Forum را از همان ریشه به کار میبریم. همهمان تصویر خرابههای فورم را دیدهایم اما گفتم شاید خالی از لطف نباشد که عکسهایی را که خودم انداختهام نشانتان بدهم تا آن فضا بهتر تداعی شود:
(میان نوشت: یکی از دلایل اینکه من انتشار عکس در اینستاگرام را خیلی دوست ندارم این است که نمیشود برای هر عکس، مثل اینجا چند هزار کلمه قصه گفت. فقط باید منتشر کنی و بنویسی: همین الان یهویی! کنارش هم سه تا آیکون قلب و کفش و کیک! نسلی که یهویی نبود و برای خودش هیاهویی داشت، این شد که میبینیم. وای به نسل یهوییها!)
با مرور تاریخ روم، به سادگی میتوان دید که قلب شبکه اجتماعی در آن زمان در Forum میتپیده. سخنرانیهای انتخاباتی سنا در اینجا انجام میشده. سیاستمداران و اهل فرهنگ، اخبار خود را در اینجا با هم تبادل میکردهاند و اهل بازار و اقتصاد، قیمت معامله کالاها در حاشیه فورم را معیاری از رونق و رکود اقتصاد میدانستهاند.
البته شبکه اجتماعی لایه دومی هم داشته. مهمانیهای شبانه به نام کان ویویا (Convivia) که در آن بزرگان دعوت میشدند و قسمت عمده مهمانی به جای جمع شدن در گرد یک میز بزرگ، به جمع شدن دور میزهای کوچکتر و تغییر مکانهای دائمی صرف میشده و همه نسبت به اخبار جاری، به روز میشدهاند.
اما همه اینها در قلب امپراطوری بود. در بیرون رم، همه چیز توسط نامه و نامه نگاری انجام میشد. اما چطور میشد به نامهای که از سرزمینی دور میآید اعتماد کرد؟ مکانیزم اعتبارسنجی چه بوده است؟
میبینیم که در هر منطقه چند معتمد وجود داشتهاند و معتمدها الزاماً منصوب و منتسب حاکمان همان منطقه نبودهاند و هر معتمدی گزارشهای روزانه و هفتگی را برای معتمدان دیگری که در لایههای بالاتر بودند میفرستاده و هر گزارشی میبایست در دو یا سه نسخه تنظیم میشده و گزارشی معتبر بود که حداقل دو نسخه یکسان آن به پایتخت برسد. به این شیوه کسی در میانه راه نمیتوانست متن نامه را عوض کرده یا نامه دیگری را جایگزین کند.
حکومت مرکزی هم رسیدهای مشابهی را تنظیم میکرد و در دو یا سه نسخه برای معتمدان ارسال میکرد تا آنها هم بدانند که هنوز به حکومت مرکزی وصل هستند و در این میانه به بن بست نخوردهاند (فکر کنید که چند سال گزارش بنویسید و بعد بفهمید که نفر بعدی شما در این حلقه، از آنها برای نظافت شیشهها استفاده میکرده است!).
دوستانی که امروز در حوزه نرم افزار فعالیت میکنند با شنیدن این بحث، احتمالاً مفاهیم Handshaking و Checksum را به خاطر خواهند آورد.
شاید برایتان جالب باشد که نخستین مخففنویسیهای گسترده در نامه نگاری را در همین نامهها مشاهده کردهاند. مثلاً
SPD = Salutem Plurimam dicit
(سلامهای بسیار بر شما)
یا اینکه:
SVBEEV = si vales, bene est, ego valeo
اگر تو خوبی، خیلی خوب است، پس من هم خوبم!
به هر حال، هر شبکه اجتماعی، به محض گسترده شدن اعضا و افزایش تعداد پیامهایی که رد و بدل میشود، نیازمند خلاصه نویسی هم خواهد بود. تعارفات مربوط به مکاتبات انفرادی است.
شاید فرزند به مادرش بنویسد که: چطورید؟ خوبید؟ من هم خوبم. ملالی نیست جز دوری شما و دشواری ندارم جز تحمل اندوهی که در نبود شما آزارم میدهد.
اما وقتی وارد شبکه اجتماعی شدی و تعداد گرهها و تعداد پیامها افزایش پیدا کرد، تعارفات کاهش مییابد و پیام تو میشود: SBEEV
به قول یکی از دوستان جوان من میگفت: “بووووووووووس” مربوط به شما قدیمیهاست که اینقدر وقت و حوصله داشتید. الان همان آیکون را هم به سختی میگذاریم و دلیلی ندارد که در پایان هر پیام، تکرارش کنیم!
در این میان نسل سوم شبکه های اجتماعی شکل گرفت. نسلی که به ابزاری فراتر از کاغذ مجهز بود: تلگراف و تلفن شکل دیگری از شبکههای اجتماعی را به وجود آوردند. شبکه های اجتماعی جدید، سرعت و دقت بالاتری داشتند. اما هنوز از سه ویژگی مهم برخوردار نبودند: حافظه و همزمانی و حضور ناشناس.
تکنولوژی، نسل چهارم شبکه های اجتماعی را به ما عرضه کرد. شبکه های اجتماعی که در آن، پیامهای گذشته حذف یا فراموش نمیشدند. ویژگی دیگر آنها هم این بود که پیام تقریباً همزمان با ارسال دریافت میشد و سومین و مهمترین ویژگی اینکه گرههای جدیدی در این شبکه اجتماعی به وجود آمده بود. گرههایی که در دنیای واقعی وجود نداشتند. اکانتهای فیس بوک و توییتر و اینستاگرام و کیک و تلگرام که مالک اصلی آنها مشخص نبود (یا لااقل فقط برای سازمانهای مخابراتی و اطلاعاتی و امنیتی مشخص بود و این سازمانها هم اطلاعات خود را به سادگی و ارزانی مورد استفاده قرار نمیدهند. به عبارتی وجود این اطلاعات در موارد زیادی، با عدم وجودشان فرقی ندارد).
در مطلب بعدی، به ویژگیهای نسل چهارم شبکه های اجتماعی اشاره میکنم و در آنجا میتوانیم با هم فکر کنیم که آیا این سه حوزه Memory و Synchronicity و Anonymity صرفاً شبکه های اجتماعی قدیمی را قدرتمندتر کردهاند یا به آنها هویتی جدید بخشیدهاند.
لینکهای پیشنهادی من: اگر قبلاً مطلب اشتباهات سرنوشت ساز در شبکه های اجتماعی را در متمم نخواندهاید، شاید ارزش داشته باشد که وقت کوتاهی برای آن بگذارید.
[…] شبکه های اجتماعی: شکل جدید یک ساختار قدیمی- روزنوشتهها […]
سلام
با اجازه تون من هم نظرم رو در مورد اینده شبکه های اجتماعی مینویسم . البته من از نظریه چستر بارنارد
ان قسمت از نوشته ها که میگوید فرق بین سازمانهای رسمی با فعالیتهای گروهی در این است که سازمانها با هدف و هاهنگی اگاهانه در کنار هم قرار گرفته اند و همچنین مقاله هایی که از سازمانهای مجازی خوندم الهام گرفتم . به شخصه در مورد سازمانهای مجازی مطلب خواندن و درک ان سازمانها برایم جالب است . چون واقعا وقتی مطلبی از سازمانهای مجازی میخوندم نمیتونستم تصور درستی از انها داشته باشم . برای همین اینها بیشتر ساخته و پرداخته ذهنم هستند تا واقعیت …
شبکه های اجتماعی امروز من را یاد شبکه ها و اجتماعات انسان های اولیه می اندازد .انسانها بدون تفکر و هدف در کنار هم قرار گرفتند و بدون هماهنگی و کنترل با هم بودن را تجربه کردن . انسانهای اولیه در ان زمان سطح نازلی از سازمانهای هوشمند و اجتماعات امروزی رو تجربه کردند ان هم در دنیای واقعی . به مرور انسانها دریافتند که باید در کنار هم دیگر هدفمند تر و هماهنگ تر زندگی کنند و سازمانها و سیستمهای هوشمند را رواج دادند تا الان به این نقطه رسیده ایم .با این دیدگاه به مرور خانواده و بعد قبیلها و کم کم اجتماعات هوشمندتری که با اهدافی در کنار هم قرار میگیرند شکل گرفتند و بزرگ و بزرگ تر شدند تا کشورها شکل گرفتند . شاید تعصبات ملی و وطن پرستانه هم چه در سطح کوچک (خانواده و قبیله و در سطح بزرگتر کشور )در این باشد که انسان نمیتواند بدون توجیه و هدف، فعالیتی اجتماعی را بپذیرد .
با به وجود امدن شبکه های اجتماعی در دنیای مجازی انسانها در کنار هم قرار گرفتند بدون هیچ تفکر و هدفی و همچنین بدون انکه کنترلی در ان باشد و ان سطح نازل ارتباط ، که انسانهای اولیه ان را در دنیای واقعی تجربه کرده بودند در شبکه های اجتماعی به وجود امدند .
اینده شبکه های اجتماعی شاید سازمانهای مجازی قدرتمندی باشند که انسانها در ان با اهداف و ارزشها و سیستمهای هوشمند مجازی قدرتمند با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند . شبکه هایی که به زودی شاید شاهد تشکیل قلمرو هایی خواهیم بود که روندی را که انسان در چند هزار سال طی کرده است دوباره تکرار خواهد شد .
ببخشید اگر خوب ننوشتم یا حرف خوب ننوشتم .
ببخشید
الان که به متمم دوباره فکر کردم یادم افتاد اشتباه کرده ام و این که نظریه سازمانهای رسمی و گروها مربوط به سایمون هست 🙂
من هر وقت مقاله هارو میخونم توو یه شوکی قرار میگیرم . شاید بشه اسمشو شوک دونستن گذاشت. بهرحال همین شوک هم لازمه. تا برسم به یادگیری و عمل
به نظر من کشور ما در این زمان و زمانه از دو بحران اساسی اجتماعی رنج می برد:
نخست بحران اعتماد
دیگر بحران ارتباط
امروزه شبکه های اجتماعی ایران حکم فرافکن خانه ای را یافته که در آن اغلب افراد برای گرفتن نوازش های عاطفی روانی که در سایر بخش های اجتماع از آن محروم مانده اند یا خود را محروم کرده اند در پی خودنمایی و نوازش گرفتن هستند. خیل گسترده متن ها و عکس های تکراری که در تمام گروه ها مستقل از نام و نیت گروه در حال تبادل در بین تشنگان حرف های خوشگل و بیمزه هستند خود نمایانگر این بحران ارتباطی است. در قدیم (منظور دست کم ۴۰ سال پیش) به ندرت حرف ها به خوشگلی امروز بود با اینحال خیلی خوشمزه و به جا بود و به دل می نشست. شبکه های امروز جای خالی فضاهای عمومی اصیل سنتی ارتباطی (از پرده خوانی و قهوه خانه ها گرفته تا کافه های نادری) را گرفته است. منتهی بیش از نیت و محتوی آن ، به فرم قناعت شده و در آن در هر گروه عده ای دور هم جمع شده اند م فارغ از نام و نیت گروه هرکس هرچی دل تنگ اش می خواهد می گوید و می پراکند. به ندرت نوشته ای متعلق به خود فرد است چون حتی زحمت فکر کردن و نوشتن را نیز کسی به خودش نمی دهد و همچون فست فود ، فست ورد Fast word شده است عادت ثانویه ارتباطی ما ملت…
سلام محمد رضا عزیز
آنچه در مورد شبکه های اجتماعی و تاریخچه آن نوشتید بسیار زیبا و دلنشین بود. آنچه این روزها در مورد شبکه های اجتماعی بیشتر نمود دارد موافقان صددرصدی و مخالفان صدرصدی آن است . آنچنان این دنیا را سیاه و سفید کرده اند که جای هیچ دنیای خاکستری باقی نمانده است اما واقعیت همان دنیای خاکستری شبکه های اجتماعی است ، کما اینکه نگارش نامه ، تلفن ، تلگراف و …. هم همین گونه بوده است و همیشه صدرصد مفید نبوده اند و در جای خود نقاط مثبت و منفی بسیار داشته اند.
به نظر من آنچه نسل ما و نسل آینده ما را دچار مشکل کرده و خواهد کرد نه ابزارها شبکه ها اجتماعی بلکه شتاب تولید اطلاعاتی است که توسط شبکه های اجتماعی ایجاد می شود . این شتاب زندگی ها را مختل و استرس و اضطراب ناشی از آن زندگی انسانها را بی معنا و مفهوم خواهد کرد. انسان معاصر سرگشته است و انسان آینده سرگشته تر از انسان امروز هم خواهد بود.
ممنون میشم اگر نظرات خودتون رو در مورد سرگشتگی انسان امروز و آینده رو هم بیان کنید.
با سپاس
سلام و خسته نباشید.
برای تکمیل بحث شما، دوست دارم منبعی معرفی کنم که هم جامع و هم کامل و هم خواندنی! باشد.
«ایران در چهار کهکشان ارتباطی» نوشته مهدی محسنیان راد، انتشارات سروش (در چهار جلد)
نوشته شما باعث می شود که دوباره هوس کنم، این چهار جلد را با دیدگاه دیگری (خلاصه نویسی و بحث صبر و حوصله در نوشتار) دوباره خوانی کنم!
منتظر خلاصه اجمالی شما هستیم به همراه یک نگاه کلی و برداشت و جمع بندی شما از کتاب .
سعی می کنم، اما قول نمیدهم دوست گرامی. چون واقعا حجم بالایی از مطالب در این کتاب موجود است.
دوست عزیز جناب آقای مشیر فر
امیدوارم که به زودی شاهد این کار خوب شما باشیم .
اما شاید موارد زیر کمک کند به جمع بندی بهتری برای کار شما
۱- در توستان آقای دکتر محمدرضا آزادی به آدرس زیر خلاصه ای با نگاه دلیل تقسیم بندی چهار دوره ارتباطات در ایران نوشته اند که جالب است . http://totestan.mihanblog.com/post/103
۲- در این خلاصه نگاه محتوای نوشته
http://s4.picofile.com/d/8b463f62-c9ce-48ac-8305-c5fd0177e615/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1_%DA%A9%D9%87%DA%A9%D8%B4%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7%DB%8C_%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87_%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D8%AF_%D8%A7%D8%B3%D8%AA.docx
۳- در این خلاصه نگاه به ظاهر وتقسیم بندی کتاب و سوابق نویسنده
http://ce.sharif.edu/courses/88-89/1/ce221-2/resources/root/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C.doc
سلام محمدرضا،
آفرین، خیلی خوب بود، یادمه یه دوستی بهم میگفت اگه محمدرضا یه کاغذ سفیدام بزاره توو سایتش تو حتمأ کلی ازش نکته برداری میکنی و احتمالأ در نهایت تصور یک حذ فراوون رو مجسم میکنی؛
من از جنس هموون آدمای Handshaking و Checksum هستم و ممنونم به خاطر اینکه می نویسی؛ راستش هر بار که مقاله ایی رو می گذاری با خودم می گم این دیگه بهترینش بود، بهتر از این دست دیگه چیزی نداره برا رو کردن، ولی دفعه بعد که میام دوباره یه حرف بهتر!!!
من زیاد دوره و کلاس و کتاب و …. می خرم و می خونم که خیلیم راضیم! ولی همیشه به دوستام می گم: بیشترین مطالب زندگیمو از کسی یاد گرفتم که هیچ وقت ندیدمش که اسم قشنگشم محمدرضاست،
ببخشید که الکی طولانیش کردم، حس میکردم اگه ننویسمشون به خودم بدهکار میمونم.
ارتباطات نوع جدید و خلاصه نویسی از یه طرف سرعت گوینده را در انتقال پیام بالا برده و از طرف دیگر برای شنونده از کیفیت موضوع کاسته است به نظرم باعث یک جور بی صبری و استرس و بی حوصلگی شده و این عجله ها توی دنیای واقعی هم تاثیر بدی گذاشته ، به زحمت کسی پیدا میشه که گوش بده ! همه میخواهند سریع حرف بزنند !!!