خداوندا. کمک کن که نام تو، نان من نباشد. تدبیری کن که راه تو، برایم آسایش و قدرت و سیری به ارمغان نیاورد. تا لحظه ای، حتی در خلوت خویش، در پاکی نیت خود برای انتخاب راهی که برمیگزینم، تردید نکنم.
نیایش
میخواهم بگویم …… فقر همه جا سر میكشد ……. فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست …… فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست ……. فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند …… فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند …… فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند ….. فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود ….. فقر ، همه جا سر میكشد …….. فقر ، شب را ” بی غذا ” سر كردن نیست .. فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر كردن است ——————————————————————————————————— این حرفهای زیبای شریعتی را، میتوان …
سالهای سال است که انسانها در جستجوی حقیقت می گردند. زمانی به جستجوی حقیقت، بر دیواره غارها نقش می زدند و در برابرش به زانو می نشستند. زمانی بر فراز کوه ها دست به نیایش بر می داشتند، زمانی درون معابد سر بر زمین می نهادند. و تا این زمان، این داستان همچنان ادامه دارد… نمی دانم حقیقت چیست. حتی نمی دانم حقیقتی وجود دارد یا ندارد. حتی نمی دانم معنایی در پس این واژه نهفته است یا نه. اما به «سازگاری الگوی ذهنی» باور دارم و به اینکه الگوی ذهنی درست، با خودش تعارضی ندارد. کسانی که یک الگوی ذهنی را با تمام ملزومات آن می پذیرند، آرام و آسوده زندگی می کنند اما چه بسیار کسانی که کوشیده اند با «التقاط»، یک الگوی ذهنی برتر، خلق کنند، و جز به تعارض و بی راهه، رانده نشده اند… روزی …
من هم این روزها، مثل شما دوستان عزیز، اس ام اس های زیادی دریافت میکنم که جملات مختلفی را به طنز از شریعتی نقل قول کرده اند. دلم میخواهد راجع به اینها بنویسم. اما امشب، جمله ای از شریعتی را نقل میکنم تا با هم بخوانیم. من این جمله را هر روز صبح مثل دعا، چند باری با خودم تکرار میکنم و سپس برمیخیزم و کار روزانه را آغاز میکنم: پروردگارا! در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح عظمت، عصیان و رنج، بر خوشبختی، آرامش و لذت اندکی تردید کرده اند. (کتاب نیایش دکتر شریعتی)
