فایلهای موسیقی ام را مرتب میکردم و پراکنده به آنها گوش میدادم: برای هر لبی شعری سرودن… ولی لبهای خود همواره بستن… یا اینکه: تن من پاره ای از آن تن توست… یادش بخیر. نسل من، آهنگ غیر مجازش، سیاوش قمیشی بود و تنهاییمان را تکرار شعرهای امثال او پر میکرد. این روزها، موسیقی نسل جدید را نمیفهمم. نه نام آهنگها را، نه شعرها را، نه دغدغه ها را…
برچسب:
تنهایی
میدونم این حرفها تکراریه. اما دوست دارم دوباره بنویسمشون. سایت من یک قسمت رسمی داره و یک قسمت غیررسمی (همین روزنوشته ها). بالای این قسمت هم نوشته ام که «نوشته های بی مخاطب من» هستند. موضع رسمی من چیزی است که در قسمت رسمی سایت اعلام میشود و این قسمت به نوعی حیاط خلوت سایت است! اینها را مینویسم، برای خودم. که سالهاست فهمیده ام، نوشتن آرام میکند: زودتر و بهتر از هر دارویی. در هر لحظه از چیزی مینویسم که برایم دغدغه میشود. ممکن است زمانی انتخابات ریاست جمهوری دغدغه ام باشد و زمانی مرگ معلمی که تنها بخش مشترک خاطراتم با او، چند شیطنت کودکانه است و زمانی دیگر – مثل الان – مورچه ای که زیر پایم له شد و هر چه فکر میکنم ارزشش از یک انسان کمتر نبود… خوشحالم که بر خلاف بسیاری از وبلاگ …
