نمیدانم این حرفم تا چه حد درست است، اما در لحظهای که این مطلب را مینویسم، آن را باور دارم. زمانی که با تصمیم گیری به عنوان یک علم آشنا شدم و بیشتر و دقیقتر برای جزئیات و حاشیههای آن وقت گذاشتم، به این باور رسیده بودم که یکی از بهترین شیوههای شناخت انسانها، توجه به تصمیمها و انتخابهای بزرگ آنهاست. البته میدانم که صفت بزرگ برای تصمیم گیری، یک مفهوم ذهنی است و برای همهی ما معنای یکسانی ندارد. اما در حد چند مثال، فکر میکنم خرید خودرو به نسبت خرید گوشی موبایل (لااقل در کشور ما که خودرو گرانقیمت است) تصمیم بزرگتری است. یا تصمیم ازدواج نسبت به انتخاب یک تئاتر برای تماشا در آخر هفته. یا انتخاب رشته دانشگاهی در مقایسه با انتخاب یک استیکر و اسمایلی برای پایان مکالمه در نرم افزارهای پیام رسان. یا انتخاب […]
دسته بندی: قوانین یادگیری من
چرا هنوز برای یادداشت برداری از کاغذ استفاده میکنم؟
با متمم:یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل آینده کتاب چیست؟ آيا کتابها باقی میمانند؟ ماریو بارگاس یوسا پاسخ میدهد تقلب تویوتا | تقصیر تویوتاست یا استانداردهای دولتی سختگیرانهاند؟ رگولاتوری برای هوش مصنوعی | اولین گام جدی را اروپا برداشت +۳۹۳ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت
قوانین یادگیری من (۸): چالش دنیای خاکستری
پیش نوشت: این نوشته هم مانند بسیاری از نوشتههای من، بدون ویرایش و بازخوانی منتشر شده. اگر پیوستگی در آن نمیبینید یا هیچ معنای خاصی در آن مشاهده نمیشود، لطفاً پیشاپیش من را ببخشید! اصطلاح چالش را به شکلی که در شبکههای اجتماعی مطرح میشود دوست ندارم. قبلاً هم مطلبی نوشته بودم با این عنوان: «من شما را به چالش دعوت میکنم». اما مفهوم اینکه چالشی را برای خودمان طراحی کنیم و اجازه بدهیم که ساعتها یا روزها یا ماهها یا سالها در ذهنمان بماند و جایی برای خودش اشغال کند، عموماً برایم جذاب و سازنده بوده. بعد از مدتی که با چالشهای مختلف خودت را سرگرم میکنی، به فن آوری تولید و طراحی چالش و حتی غنی سازی چالش هم دستیابی پیدا میکنی. امروز میخواهم بخشی از این فن آوری و یکی از مصادیق آن […]
قوانین یادگیری من (۷): یادگیری عموماً در حاشیه روی میدهد
برای دوستانی که برای نخستین بار نوشته ای از سلسله مطالب تحت عنوان قوانین یادگیری من را میخوانند، لازم است توضیح دهم که این مطلب ادامهی پنج مطلب دیگر است و مطالعه مستقیم این مطلب بدون مطالعه آنها، ممکن است موجب بروز پیش داوری یا سوء برداشت شود (مطلب اول، مطلب دوم، مطلب سوم، مطلب چهارم، مطلب پنجم، مطلب ششم). زمانی در دوره لیسانس دانشگاه استاد بزرگواری داشتیم به نام دکتر مهدی بهادری نژاد. ترمودینامیک درس میدادند. انسان عجیبی بودند. یک بار در هر ترم، یک روز جمعه کلاسی میگذاشتند به نام «عشق، انتروپی و راه زندگی». آن روزها به نظرم وصل کردن چند تا چیز نامربوط به هم بود. اما به هر حال، برای بچههای مهندسی، شنیدن حرفهای غیرمهندسی از استاد درسی مانند ترمودینامیک، خیلی دوست داشتنی بود. اعتراف میکنم الان که فکر میکنم، هیچ چیزی از محتوای اون درس […]
قوانین یادگیری من (۶): دانش واقعی رسوب نمیکند!
برای دوستانی که برای نخستین بار نوشته ای از سلسله مطالب تحت عنوان قوانین یادگیری من را میخوانند، لازم است توضیح دهم که این مطلب ادامهی پنج مطلب دیگر است و مطالعه مستقیم این مطلب بدون مطالعه آنها، ممکن است موجب بروز پیش داوری یا سوء برداشت شود (مطلب اول، مطلب دوم، مطلب سوم، مطلب چهارم، مطلب پنجم). مهمترین نکتهای که اگر چه بدیهی است، اما تجربه نشان داده که تکرار دائمی آن، همواره لازم بوده و هست، این است که: آنچه اینجا میخوانید کاملاً نظرات و سلیقه و تجربهی شخصی است و هیچ پایه و اساس علمی ندارد و صرفاً اصول و قوانینی است که نویسندهی این متن، در تحلیل یادگیری خود، مد نظر قرار میدهد. همچنانکه خوانندهی این متن هم، اگر لحظاتی وقت بگذارد و قلمی در دست بگیرد، فهرست مشابه یا متفاتی از […]
قوانین یادگیری من (۵): یادگیری چریکی در برابر یادگیری منظم
مقدمه: این فایل پنجمین قسمت از سلسله فایلهای قوانین یادگیری من است. از دوستانی که قسمت های قبلی را مطالعه نکردهاند تقاضا میکنم قبل از مطالعه این مطلب، آنها را مرور کنند (لینک قسمت اول، لینک قسمت دوم، لینک قسمت سوم، لینک قسمت چهارم). معنای لغت چریک و تداعیهای مرتبط با آن، احتمالاً برای کسانی که در حوزههای نظامی فعالیت کردهاند، با آنچه در ذهن امثال من میگذرد تفاوت دارد. برای اینکه دقت کلامی حفظ شده و از سوء برداشت جلوگیری شود، شاید بد نباشد که قبل از ادامه دادن متن، کمی در مورد انگیزهام از به کارگیری این صفت توضیح دهم. اصطلاح چریک و جنگ چریکی، بیش از دویست سال است که در نوشتهها به کار میرود. اولین کتابی که در این زمینه منتشر شد عنوانی شبیه این داشت: The Art of making war in […]
قوانین یادگیری من (۴): فرایند یادگیری فشرده وجود ندارد
در داستانها و افسانههای قدیمی ملل مختلف، بسیار نقل شده که کاروانی در عبور از بیابانی بزرگ، با زمینی درخشان مواجه میشوند و میبینند که همه جا از الماس پوشیده شده. هر کس به قدر توان خود از آن الماسها برمیدارد و سرزمین را ترک میکنند. پایان این نوع داستانها معمولاً چنین است که عدهای، زیر فشار بار زیادی که برداشتهاند میمیرند و عده ای دیگر، از حسرت و اندوه اینکه چرا بیشتر برنداشتهاند، دق میکنند و جان میسپارند! به نظر میرسد برای بسیاری از ما، تلاش برای یادگیری چیزی شبیه جستجوی سرزمین الماس است. به دنبال «یادگیری خالص و فشرده» هستیم. سرزمینی از الماس که عصاره دانش و تجربه انسانی در آن روی زمین ریخته باشد. البته باید پذیرفت که محدودیت زمان و شتابزدگی اجتناب ناپذیر عصر جدید هم، چنین رویکردی را تشویق و […]
درباره یادگیری: قوانین یادگیری من (۳)
این نوشته سومین نوشته از سلسله نوشتههای قوانین یادگیری من است. نوشتهی اول مقدمهای ظاهراً نامربوط بود و نوشته دوم، دربارهی ذهن مصداق یاب. این بار میخواهم راجع به مفهومی بنویسم که به شکلهای مختلف در قالب کامنتها و بحثها در نوشتههای خودم و در رسانههای عمومی مطرح کردهام. اما به هر حال، دست باز من در اینجا باعث میشود راحتتر و بدون حذف و اضافههای غیرضروری بنویسم. چند سال پیش، در پایان یک دوره MBA یک ساله، دانشجویی پیش من آمد و گفت: «الحمدلله. هر چه را در این دوره MBA به ما گفتند، من دیدم که ما دقیقاً به صورت کامل اجرا میکردهایم. فقط اسمش را نمیدانستیم». شنیدن این حرف برای من خیلی عجیب بود. هم از آن جهت که در یک دورهی یک ساله، اساساً اساتید و مدرسان متعددی میآیند و به […]
قوانین یادگیری من (۲): ذهن مصداق یاب
خیلی طولانی شده. خیلی. ببخشید. خودم دوباره خوندمش خجالت کشیدم. در نوشتهی قبل خواستم این بحث را شروع کنم که: چرا یاد نمیگیریم؟ اما مقدمه چنان طولانی شد که شروع واقعی بحث به این نوشته کشید. به نظر میرسد که یادگیری یک مهارت است. هر مهارتی – خواه نواختن موسیقی باشد و خواه صحبت به زبانی دیگر و خواه ساختن صنایع دستی – نیازمند دانستن تعدادی اصول پایه و تمرین کردن روی آن است. هر چیزی که تسلط بر آن، نیازمند تمرین و اجرایی کردن نباشد، از جنس «دانش» است و نه «مهارت». ویژگی دیگر هر مهارتی، فرد محور بودن آن است. وقتی از نواختن یک ساز موسیقی حرف میزنیم، بلافاصله میگویند: پای درس چه کسی نشستهای؟ اما حوزهی دانش چنین نیست. دانش توسط دانشمندان تولید میشود اما مستقل از دانشمندان، معنا و بقا پیدا میکند. به محض اینکه […]
درباره یادگیری: چرا یاد نمیگیریم (۱)؟
مقدمه منهای یک: از بس که نوشتهام خسته شدهام. اما باز هم چون ظاهراً تعداد کسانی که هنوز نفهمیدهاند و به نظر نمیآید که هرگز بفهمند، زیاد است، باید تکرار کنم آنچه اینجا مینویسم نظرات شخصی بنده است و هیچ ارزش دیگری ندارد! مقدمه صفر: دیروز در هواپیما – وقتی که از ابزارهای ارتباطی و دوستان و آشنایان منفصل میشوم و فرصتی برای فکر کردن پیدا میشود – با خودم فکر میکردم که جایی که امروز هستم حاصل کدام ویژگیهای من است و اگر جای بهتری نیستم، حاصل کدام ویژگیهاست. فهرست بلندبالایی نوشتم. ویژگیهای بد زیاد داشتم. مثلاً ترس از فرایندهای طولانی اداری. من اصلاً از فرم و نامه و رفتن از این اتاق به آن اتاق میترسم. به خاطر این هم، خیلی ضرر کردهام. حاضر نشدهام بروکراسی دنیا را بفهمم. یادم میآید که قدیمها چند […]
آخرین دیدگاه