چند هفتهٔ اخیر، فشار کاری و حجم و تنوع کارها در حدی بود که نتونستم برای روزنوشته وقت بذارم. به ویژه اینکه حرفها و کامنتهای متنوعی مطرح شده که باید برای خیلی از اونها جواب بنویسم و حتماً این کار رو میکنم.
اما فعلاً صرفاً با هدف اینکه اینجا آپدیت بشه و منم بتونم به کارهای دیگه از جمله ضبط فایل صوتی «حرفهای پیتر دراکر برای مدیران و کارآفرینان امروز – برسم، فعلاً چند تا پیام و پیامک رو از لابهلای مکالمههایی که با دوستانم داشتم انتخاب میکنم و اینجا میذارم.
همهٔ اون توضیحاتی که پیش از این دربارهٔ پیامها و پیامکها دادم، هنوز هم سر جای خودش باقی هست. اما برای اینکه خوانندگان گذری گرفتار سوءبرداشت نشن، دوباره چند جمله از اون توضیحات رو تکرار میکنم.
***
آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام.
طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی نگویم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند.
جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین نکتهسنجی چندانی در انتخاب پیامها نشده و در انتخاب کلمات هم، راحتتر از چارچوب روزنوشته و شبکههای اجتماعی بودهام. پس شما هم آنها را در حد پیامهایی که برای زنده نگه داشتن گفتگو میان دوستان رد و بدل میشوند در نظر بگیرید.
طبیعی است نباید این پیامها را با قواعد سختگیرانه بخوانید و ارزیابی کنید. اینها به سرعت و در لابهلای گفتگوهای روزمره، بدون فکر کردن جدی و عمیق و نیز بدون ویرایش نوشته شدهاند.
با سمیه رفتم کافه.
اون آدمی که خوراکیها رو میآورد، هشت بار مجموعاً اومد سر میز و هر هشت بار، اول هر خوراکیها رو جلوی سمیه گذاشت.
اگر یه کم به برابری زن و مرد اعتقاد داشت، بالاخره رندم هم شده بود یکی دو بار اول یه چیزی جلوی من میذاشت. حالا چای و قهوه هیچی. اون فلفل لعنتی رو که میشد.
اصلاً هم متوجه نمیشه که داره جنسیتزده رفتار میکنه.
بعضیها یه تلاش مضحکی دارن که خیلی باشعور جلوه کنن.
روششون هم اینه که با زحمت و اصرار، در هر احمقی یه ویژگی خوب پیدا میکنن و در هر آدم خوبی یه ویژگی احمقانه.
کاملاً هم وقتی دارن حرف میزنن پیداست که از اینکه فکر میکنن خیلی باشعور و عمیق و روشنفکر هستن، لذت میبرن.
غالب آدمهایی که تا حالا از این دسته دیدهام، از نظر قدرت تحلیل و شناخت، پایینتر از متوسط بودن.
اونا چون نمیتونن تعارضات ارزشی رو در ذهن خودشون حل کنن، سعی میکنن تمام آدمهایی رو که ویژگیهای متعارض دارن، به عنوان یک وضعیت اجتنابناپذیر انسانی بپذیرن.
گاهی حتی دیدهام که همزمان هم برای قاتل گریه میکنن هم مقتول.
هر وقت مسئولین بهمون میگن «ملت شریف ایران» یاد مرغفروش محلمون میفتم که تابلو زده «مرغ زربال.»
یه صفت تحسینبرانگیز روت میذارن. اما نهایتاً قراره بال زرین تو رو سر سفرههاشون ببینن.
فکر میکنم سایت گنجور رو ببندن، نصف اینفلوئنسرهای اینستاگرامی لال میشن.
هر عکسی میخوان بذارن، یه کلمه توی گنجور سرچ میکنن و یه شعری پیدا میکنن مینویسن زیر عکس.
دیروز طرف رفته شمال. حوالی رویان.
شعر گذاشته: «فدای پیرهن چاک ماه رویان باد / هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز»
بابا. این رویان با اون رویان فرق داره. تو همون بنویسی «جیگرا. عشقولیا. اومدم سفر» ما بیشتر خوشحال میشیم.
اینکه بایدن وسط حرف دربارهٔ مردم اوکراین گفته «مردم ایران قلب و روحشون رو تسلیم پوتین نمیکنن» حرف نامربوطی بوده. اما حرف نادرستی نبوده.
وقتی دزد به خانه میزند، دیدن دزد کافی است که فریاد بکشی.
اگر کسی گفت: «هنوز که ندیدی چه چیز را برده یا چه چیزی مانده، پس فعلاً فریاد نزن» احتمالاً شریک دزد است.
مجبور شدم بهش این رو بگم. آخه هی میگفت تو که طرح … رو نقد میکنی، متنش رو دیدی؟ گفتم خودش رو نه. اما طراحانش رو چرا.
بر اساس شناختی که من در اینستاگرام از آقایان فعال در صنعت ریتیل پیدا کردم، تنها ویژگی مشترکشون اینه که حتماً در صفحهشون عکس یا استوری با شلوارک دارن.
شاملو میگه: «فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار، به دنبال درمان باشد نه تسکین.»
این نشون میده شاملو هم مثل تقریباً تمام مسئولان کشور به تخصص اعتقاد نداشته و معتقد بوده تعهد کافیه. وگرنه درمان دردهای جهان، در هر حوزهای، تخصص خودش رو میخواد. اینکه هنرمند فکر کنه میتونه این کار رو انجام بده، خیلی اشتباه بدیه.
نمونهٔ تحلیلهای شاملو رو یادمون نرفته. از جمله همون سالهای اول انقلاب که در مورد بازرگان اظهارنظر کرد و الان میشه مطمئن گفت هم خودش هم ما شانس آوردیم به حوزهٔ تسکین مشغول شد و بهش جایی ندادن که درمان رو شروع کنه.
شاملو: واقعاً که این استاد مهندس بازرگان ما، وجودش به تنهایی برای همهٔ انقلابهای سفت و نیمبند و آبکی سراسر دنیا بس است.
لابد میدونی این قصهٔ اصحاب کهف که ما میگیم، خیلی قدیمیه و چند هزار سال قدمت داره. گاهی به اسم ساکنان غار اِفِسوس ازش اسم میبرن. شاید توی ترکیه رفته باشی و اون غاری رو که ادعا میکنن محل خواب اینها بوده دیده باشی.
من اگر هنرمند بودم، یه داستان یا فیلم بر اساس این اسطورهٔ قدیمی میساختم؛ اما به سبک سورئال (یا هایپررئال. کدوم درسته؟)
اینجوری که اون افراد از غارشون بیرون میومدن، وقتی که میدیدن سکههاشون خریدار نداره، به زور شهر رو تسخیر میکردن و همه رو مجبور میکردن فقط با سکههای اونا معامله کنن.
توی دوستی یه مرحلهای میرسه که دو طرف در عین اینکه میدونن دوستی دیگه وجود نداره و نمیتونه به وجود بیاد، برای حفظش تلاش میکنن.
این مرحله رو میشه همزمان زیباترین و تلخترین مرحلهٔ دوستی دونست.
عمق نگاه و شیوهٔ تحلیل فریبرز رئيس دانا من رو یاد سبک و شیوهٔ انقلابیون سال ۵۷ میندازه (حرفهاش فرق داره. عمق نگاه و روش تحلیل رو میگم).
ولی خب. فریبرز رئیس دانا این بخت رو نداشت که حرفهاش رو عملی کنه.
سلام و عرض اردات،
راستش خوندن "پیامها و پیامکها" واسم شده، تجدید قوا در خستگی. چون برخی از اونها در قالب طنز بیان شده که این منجر به لبخند میشه و به طبع و با نگاه عرض شده بیش از چند بار سر می زنم طوریکه الان منجر به کامنت گذاشتن در بخش ششم اون شد.
پیرو به پیام:
"بعضیها یه تلاش مضحکی دارن که خیلی باشعور جلوه کنن.
روششون هم اینه که با زحمت و اصرار، در هر احمقی یه ویژگی خوب پیدا میکنن و در هر آدم خوبی یه ویژگی احمقانه. و …"
الان که باز نگاه کردم و خوندم متوجه شدم من هم جزو بی شعور ها هستم … چون معمولا هر اتفاق و یا رخدادی رخ بده سعی می کنم توجه به همه طرف ها و نظر ها داشته باشم که به فهم من، دیدن همه ویژگی های افراد هم در همین راستا ست وتلاشم معمولا معطوف به اون بخشی هست که کمتر دیده شده و یا ناواضح هست در صورتی که فرد احمق حماقتش و تقریبا همه می فهمند…..
راستش تا الان به جایگاه قدرت "تحلیل و شناخت" خودم نسبت به متوسط جامعه فکر نکرده بودم و یا تصوری از او نداشتم. بالاخره آگاه بودن از این هم شاید مزیتی داشته باشه هر چند خوشحال کننده نباشه.
مرسی بابت بودن و نوشتون.
دم شما گرم
سلام.
به نظرم اون ماجرای دزد و فریاد زدن، ترسیم بسیار درستی از ماجرای صیانته.
البته فعلا منتظرم ببینم امسال از ترکیب صیانت و دانش بنیان چی قراره بیرون بیاد.
بعید نیست که صیانت مون کنند و اواخر سال آمار بدهند که فلان درصد (بیش از ۱۰۰درصد) رشد در کسب وکارها ایجاد شده که قطعا نتیجه ی اینرنت ملی و طرح صیانت بوده.
نگاه شون هم به ما مخاطبان حاوی این پیام خواهد بود که هنوز که ندیده اید چی دزدیده اند.
—————
بابت هدیه ی امسالت هم خیلی ممنونم.
برقرار باشی.
علیرضا جان.
روند نامگذاری سالها برای من همیشه جالب بوده. اول از همه اینکه این کار کاملاً بر خلاف اصول و مبانی مدیریت یک کشوره. ما در مقیاسهای خُرد، میتونیم هر سال رو به یه چیزی اختصاص بدیم. مثلاً ممکنه من بگم امسال اولویتم یادگیری زبانه» یا تو ممکنه بگی «من امسال میخوام برای آشنایی با نرمافزارهای نمایش داده و تحلیل داده وقت بذارم. تا بتونه مکمل خوبی برای دانشم در زمینهٔ بازاریابی باشه و برام به یک مزیت رقابتی تبدیل بشه.»
اما در مقیاس کلان، چنین نامگذاریهایی غلطه. فرض کن بایدن رئيسجمهور آمریکا بیاد بگه: ما امسال به طور خاص به ونزوئلا توجه میکنیم (حالا در قالب عادیسازی روابط یا فشار سیاسی) یا مثلاً بیاد بگه ما امسال بیشترین دغدغهمون محیط زیست و گرمایش زمین خواهد بود. هنر رئيسجمهور آمریکا اینه که همزمان بتونه موضوعات متعارضی مانند حفظ محیط زیست و مثلاً حمایت از شرکتهای حوزهٔ انرژی رو به پیش ببره. اینکه طی بیش از دو قرن حکومت، این شیوهٔ نامگذاری سالها در کشورهای توسعهیافته به وجود نیومده، حاصل عدم خلاقیت یا ناآشنایی با دانش مدیریت نیست. بلکه اتفاقاً اجتناب از این نوع نامگذاریها بر پایهٔ یک فلسفهٔ مدیریتی و شناخت از سیستم پیچیدهٔ سیاستگذاری شکل گرفته.
اساساً ویژگی «دولت» اینه که یک «سوپرارگانیسم پیچیده متشکل از تعداد زیادی مغز با برداشتها، دانشها و نگرشهای مختلف» رو تشکیل بده و این اَبَرمغز (Super-brain) بتونه همزمان موضوعات متعددی رو پیگیری و مدیریت کنه. به بیان دیگه، میشه گفت ما در سطح کلان، به جای اینکه دربارهٔ اولویتهای سیاست عمومی (Public Policy Priorities) حرف بزنیم، باید دربارهٔ ابعاد مختلف سیاست عمومی (Dimensions of Public Policy) صحبت کنیم. وقتی از ابعاد حرف میزنیم، یعنی همه به یک اندازه برای ما مهم هستند و قراره کشور با ترکیب متعادلی از این ابعاد (حاصل برنامهریزی + چانهزنیهای کارشناسی + فشارهای گروههای ذینفع اجتماعی) به پیش بره.
نامگذاری سالها برای من از جنبههای دیگهای هم جالب بوده. ابتدا از نامهای بزرگان دینی استفاده میشد. اما به سرعت نامها به عناوین اقتصادی تغییر کرد. به عبارت دیگه، تصمیمگیران در یک نکته به نتیجهٔ قطعی رسیدهاند: «غولی که از پس آن بر نیامدهاند و به چالشی جدی تبدیل شده، اقتصاد است.» هر سال اسم رمز تازهای برای جنگیدن با این غول اعلام میشود، بیآنکه کسی بپذیرد که «نداشتن تئوری اقتصادی» و «خلاء تئوریک در حوزهٔ حکمرانی» و «ناآشنایی با مبانی مدیریت، اقتصاد و سیاستگذاری» باعث شده که چالشهایی متعدد، متنوع و چندوجهی در بخشهای مختلف کشور شکل بگیرد که ضعف اقتصاد و سقوط مستمر ارزش پول ملی، صرفاً یکی از نتایج آن (و البته آشکارترین مورد) است. اینکه ادبیات مسئولین به تدریج از «اقتصاد رفاه» به «اقتصاد توسعه» و بعدها به «اقتصاد معیشت» رسیده، نشان میدهد که ما از هدف «تأمین بهترین زندگی برای مردم» به نقطهٔ «تلاش برای زنده نگه داشتن مردم» رسیدهایم.
نکتهٔ دیگری هم در سیاستگذاریهای امسال دیده میشد. از جمله اینکه تأکید شد شرکتها و حوزههایی در اولویت قرار بگیرند که به ازای پولی که میگیرند و سرمایهگذاری انجام شده در آنها، شغل بیشتری ایجاد شود. در حالی که روش مقایسهٔ شرکتها، درآمد ایجاد شده به ازاء هر نفر است و نه سرمایهگذاری مورد نیاز به ازاء هر نفر. یعنی به فرض که بخواهیم اشتغالزایی را در اولویت قرار دهیم، به جای شاخص Investment per Employee (که هیچ جا در دنیای مدیریت محلی از اعراب ندارد) باید از Revenue per Employee یا Profit per Employee حرف بزنیم.
به نظرم میرسد کسانی که در سطح کلان کشور برنامههای اقتصادی را تنظیم کرده و در اختیار مسئولین قرار میدهند، اقتصاد را بیشتر از جنس «پخش پول» میبینند تا «خلق ارزش.» بحث این است که پولهای نفت، این بار چگونه پخش شود و نهایتاً هم اعلام شده جوری پخش شود که افراد بیشتری مشغول شوند.
در زمینهٔ رشد شرکتهای دانشبنیان هم ظاهراً کارشناسان هدف افزایش سی درصدی شرکتهای دانشبنیان را مطرح کرده بودند که در ابتدای سال گفته شد هدف مناسب و مطلوب، ۱۰۰٪ است.
به نظرم تیم کارشناسی که این اهداف را اعلام کرده، باید به سرعت برکنار شده و بازخواست شود. چون میشود پذیرفت هدف ۲۵٪ یا ۳۵٪ را با اندکی خطا ۳۰٪ اعلام کرده باشند، اما دنیای مدیریت و اقتصاد، بازی حدسی با اعداد نیست که ظرفیت هدفگذاری ۱۰۰٪ باشد و این کارشناسان ۳۰٪ را اعلام کرده باشند.
بهتر است این بحث را ادامه ندهم و صرفاً سال خوبی را برای تو و بقیهٔ بچهها آرزو کنم.
و به خاطر لطفی که داشتی و اشاره به هدیهٔ امسال (فایل صوتی دراکر) ممنونم.
سلام محمدرضا جان.
ممنون بابت این پاسخ چند بعدی.
درباره ی فاصله ی بین رفاه تا زنده نگه داشتن، به نظرم هنر آقایون رجل سیاسی این بوده که ادعای فراهم ساختن نیازهای سطوح پایین هرم مازلو رو موفقیتی به رخ کشیدنی می دونند و در پاسخ به هر چه درخواست که داریم، سعی می کنند مجاب مون کنند که به جاش – به جای همه چیز- امنیت داریم؛ گرچه مهم است ولی این، پس از خوردن و آشامیدن، پایین تر نیازاست که برآورده شده.
————————–
نکته ی دیگه ای هست که به خاطر اون دوباره دارم کامنت می ذارم.
فعلا در میانه ی مسیر شنیدن فایل دراکرهستم.
قبل تر هم از اهمیت شناخت سبک و نگرش صاحب نظران کلاسیک مدیریت نوشته و گفته ای. من هم مثل شما معتقدم نسبت به این موضوع غفلت صورت گرفته.
متاسفانه وضعیت فعلی اینه که عده ی زیادی از دوستان به عنوان استاد و مدرس و نویسنده و مشاور فعالند ولی واقعا اگر از اونها درباره ی مسائل غیر تکراری بولد شده سوال بپرسی دچار لکنت خواهند شد.
به مدد شبکه های اجتماعی تعدادی حرف ثابت بین دوستان رد و بدل می شه و اغلب مطالب همدیگه رو بازنشر می کنند و بابت این بازنشرهای چرخشی، قربون صدقه ی هم می رند و همدیگه رو با القاب فرهیخته، اندیشمند، استاد، دانشمند و اینها خطاب قرار می دن و دور هم خوشند.
پایین کشیدن جایگاه مدیریت تا سطح شوآف ایسنتاگرامی، غفلت از درک زاویه ی نگاه و کشف مدل ذهنی اندیشمندان واقعی مدیریت، در کنار نشر وسیع و پرتکرار حرفهای رده ی چندم و گاه اشتباه، موجب لطمه ای اساسی به درک مفاهیم مدیریت خواهد شد و این موضوعی بسیار آسیب زننده است.
شاید سهم ما اینه که با کمک به گسترش اونچه درسته، مانع رشد نادرست ها بشیم.
بعد، در حین گوش دادن به این فکر می کردم که کاش امکان آشنایی بیشتر با سایر اندیشمندان هم به همین شکل مفصل وجود داشت.
راستش، از بدو ورود به رشته ی مدیریت همیشه دوست داشتم اون قدر به زبان انگلیسی مسلط بودم که نسخه ی اصل کتاب های مدیریت رو می خوندم. همین جور دسته بندی شده که شما زحمت کشیده ای.
یه نکته ی دیگه و رفع زحمت:
به نظرم این که دراکر یا هر نویسنده ای دیگه، مقالات و کتابهای قبلی خودش رو تلفیق کنه و مطالب تازه ای بهش اضافه کنه، می شه به عنوان مقاله و کتاب تازه قبولش کرد.
ارادتمندم. برقرار باشی.
سلام سال نو مبارک.
شاد، سالم، پویا و پاینده باشید، پر از نشاط ????
سلام
عیدتون مبارک
طبق عادت این چند ساله، توی برنامه های روز سال تحویل نوشته بودم سر زدن به متمم و گرفتن عیدی! انگار بد عادت شدم! میگن لطف مکرر میشه حق مسلم! منم دنبال لطف هرسالتون تو متمم گشتم و دیدم چیزی نیست، گفتم بیام روز نوشت سال جدیدتون بخونم که وقتی چیزی پیدا نکردم، گفتم حالی پرسیده باشم و ارزوی بهترین ها رو براتون بکنم.
امیدوارم این پیام مثل پیام های قبلیم سو تفاهم ایجاد نکنه و فقط میخواستم بگم با اینکه از نزدیک ندیدمتون، اما برام عزیز هستید و امیدوارم این شلوغی های شب عید، براتون به نتیجه ای دوستداشتنی منتهی بشه
با اروزوی بهترین ها
عیدتون مبارک
توجه شما را به جمله شاملو در آن گفتگو جلب می کنم : «شعرى که احساسى بر نیانگیزد به چه کار مىآید؟ من همیشه
گفتهام بر این عقیده نیستم که هر چیزِ زیبا مفید و ارزشمند است بله معتقدم هنر که مىتواند چیز مفیدى را زیباتر عرضه
کند و به آن قدرت نفوذ بیشترى بدهد، باید از خنثیبودن شرم کند. قصدم مطلقا این نیست که خواست خود را با باید و
نبایدها به دیگران تحمیل کنم اما فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال
تفهیم باشد نه تزیین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار.»
احمد شاملو در هفتهنامه تهران مصور جمعه ۲۲ تیرماه ۱۳۵۸مطلبی با عنوان «ما خر خودمان را میرانیم» نسبت به
عملکرد بازرگان منتقدانه نوشت که در اینجا در دسترس است.
محمد رضاي عزيز،
درود؛ وقت به شادي؛
چقدر خوبه كه توي دنيايي كه همه از بام تا شام و گاهي از شام تا بام مي كوشند "هزار يا شايد هم، ميليون ها فرمان" براي شيوه زندگي خانم ها صادر كنند؛ فرصت اين را داشتي يك نفر را ببيني كه از اعماق درونش به خانم ها اول (first lady ) باور داشته؛ كه هشت كه هيچي، ميليون ها بارپذيرايي با هر چيز خوبي را درابتدا از خانم ها شروع مي كند؛ حتي اگر محمد رضا چشم انتظار يكي از آن شروع ها باشد.
خدا قوت؛ نوروز بهروز پيروز
قصه اصحاب کهف: طرح صیانت
فقط همین اومد تو ذهنم با خوندنش
طرح صیانت فقط یکی از این سکه هاست. سکه های زیادی تا الآن خرج شده. قوانین جزایی ما خزانه پایان ناپذیری از این سکه های تاریخ گذشته است. من بهشون میگم «سکه قلب»!
آره، این "مرحله همزمان زیباترین و تلخترین مرحلهٔ دوستی" رو من هم تجربه کردم و میکنم.
تجربه سخت و عجیبیه…
راستی محمدرضا، میخواستم بابت ضبط فایل صوتی «حرفهای پیتر دراکر برای مدیران و کارآفرینان امروز» بهت خسته نباشی بگم، وبخاطرش ازت تشکر کنم.
عیدت و سال نوت هم پیشاپیش مبارک.
شاد باشی.