امروز یکی از دوستانم لینک یک گفتگوی کوتاه در سایت باشگاه عقابها را برایم فرستاد. در این لینک برخی از قیمت بالای آموزشهای محمود معظمی گله کردهاند و برخی دوستان عزیز هم، من را به عنوان نمونهی متفاوت آموزش مطرح کردهاند. خواندن این گفتگو بهانهای شد تا من بحثی را که مدتهاست در ذهنم وجود دارد اینجا مطرح کنم. خیلی دوست دارم بحثها و نظرات شما را هم بشنوم. به این شکل هم میتوانم در آینده تصمیمهای بهتری در حوزهی آموزش بگیرم و هم اینکه شاید کامنتهای این پست، مرجعی کوچک اما ارزشمند برای شناخت نگرش مخاطب ایرانی به قیمتگذاری خدمات آموزشی در ایران باشد.
از آنجا که گفتگو را به بهانهی محمود معظمی آغاز کردم اجازه بدهید ابتدا توضیح کوتاهی در مورد نگاه خودم به ایشان بگویم. من هنوز او را از نزدیک ندیدهام. اگر چه دورادور دوستان مکتب کمال را میشناسم. شنیدههای من در مورد ایشان به سه دسته تقسیم میشود:
دسته اول – دانشجویان و شاگردانش هستند که او را بسیار دوست دارند و همیشه و همه جا از او تعریف میکنند. من هم برای نخستین بار از طریق یکی از دانشجویانش با او آشنا شدم. اگر تعصب مخاطبان را یک معیار موفقیت بدانیم محمود معظمی «اپل» بازار خود است. همانطور که دارندگان محصولات اپل، همه جا آمادهاند تا بحثهای شورانگیز و جدی را در خصوص برتری بلامنازع اپل بر سایر برندها مطرح کنند دانشجویان او هم، از محمود معظمی مانند یک «مذهب» دفاع میکنند.
دسته دوم – منتقدان او هستند که از اینکه دورههای او بسیار گرانقیمت است گلایه دارند و همه جا این بحث را مطرح میکنند.
دسته سوم – همکاران من در حوزهی آموزش هستند که به محض مطرح شدن بحث قیمتگذاری خدمات آموزشی در ایران، برخی با حسرت، برخی با تحسین و برخی با حسادت، از قیمتهای بالای دورههای او حرف میزنند.
من در دفاع یا انتقاد از محمود معظمی حرفی ندارم. چند محصول او را خریدهام و گوش دادهام (برخی را هم دیگران به من هدیه دادهاند). من از قیمتگذاری راضی بودم. بیست هزار تومان برای دی وی دی یک سمینار آموزشی مثل ده نمک، برای من قیمت مناسبی بود. اگر چه مفهوم کل آن سمینار، ایدهی قدیمی و تکراری Comfort Zone بود. اما حتی برای من هم که چند سالی است این مفهوم را میشناسم و در خصوصش کتابها و مقالات زیادی خواندهام، هنوز استعارهای زیبا بود که در ذهن من، جایگاهی ارزشمند برای «ناحیهی امن» ایجاد کرد. بعد از آن در بسیاری از تصمیمهایم «ده نمک» به ذهنم آمد و روی تصمیمهایم تاثیر گذاشت و به نظرم هزینهای که برای شنیدن حرفهای او پرداخت کردم بسیار منطقی بود. شاید سختترین کار، آموختن دوبارهی مطلبی باشد که مخاطب فکر میکند آن را قبلاً آموخته است و در این سمینار معظمی این کار را خوب انجام داده است. دورههای گرانقیمت او را شنیدهام اما بازخوردی از آنها ندارم و بهتر است در این خصوص نظر ندهم.
اما آنچه به بهانهی محمود معظمی میخواهم بنویسم، بحث در مورد قیمتگذاری خدمات آموزشی در ایران است. این بحث در کشور ما چالشهای زیادی دارد که برخی از آنها را اینجا مینویسم:
۱) اساساً نگرش مردم ما به بحث آموزش بر اساس قیمت تمام شده است. ما نگاه ارزش محور نداریم. اگر من یک فیلم خوب ببینم و لذت ببرم و کسی از من بپرسد که چقدر حاضر بودی بدهی تا این فیلم را ببینی؟ من به جای اینکه به لذتی که میبرم فکر کنم، تلاش میکنم هزینههای تولید فیلم را محاسبه کنم! یا مثلاً اگر جایی یک شام خیلی خوب بخورم و لذت ببرم، باز هم برای محاسبهی قیمت منصفانهی شام، به هزینهی برنج و گوشت و … فکر میکنم.
۲) نگرش قیمتگذاری بر اساس بهای تمام شده، جدای از اینکه از لحاظ علمی، تنها روش قیمتگذاری نیست و حتی کلاسیکترین روش قیمتگذاری است (و مشکلات بسیار زیادی را برای اقتصاد به وجود میآورد که آن را جداگانه خواهم نوشت) یک خطای ذهنی بسیار بزرگ هم دارد و آن اینکه کمتر کسی از ما متخصص قیمتگذاری و حسابداری بهای تمام شده است. این است که همیشه در محاسبات خود اشتباهات فاحش داریم. من در برخی سمینارها دیدهام که برای محاسبهی قیمت تمام شده، قیمت سالن را به تعداد صندلیها تقسیم کرده و با هزینه خوراکی و پک سمینار جمع میکنند تا قیمت تمام شده نهایی حاصل شود! در حالی که در قیمت تمام شده سمینار، اگر تنش ها و زحمتهای کار اجرایی، هزینههای تبلیغات و اطلاعرسانی، هزینههای زمانی بسیار سنگین برای تولید محتوا و … را در نظر بگیریم، عملاً هزینه سالن و خوراکی و پک، قابل صرفنظر کردن است.
۳) واقعیت این است که بازار آموزش در ایران یک بازار رقابتی است و محدودیتی در آن وجود ندارد. پس اگر کسی دورهای برگزار کرده و قیمت بسیار بالایی اعلام کرده، مسئولیت آن قیمتگذاری با خود اوست. یا از دوره استقبال میشود که نشان میدهد قیمتگذاری درست است و یا استقبال نمیشود که فرد مجبور میشود قیمتها را تعدیل کند. اگر فضای فرهنگی و بستر رقابتی فراهم باشد، قیمت خود یک سیگنال است. اگر قیمت یک دوره بالا باشد و دوره برگزار شود، این میتواند به عنوان معیاری از «تقاضای زیاد برای آموزش در آن حوزهی مشخص» باشد که خود باعث رغبت بیشتر برگزارکنندگان دورههای آموزشی در آن حوزه، و سپس افزایش رغبت به عرضه خدمات و در نهایت تعدیل مجدد قیمت به یک عدد مناسبتر خواهد شد.
۴) واقعیت انکار ناپذیر دیگری هم وجود دارد و آن اینکه توانمندی شرکتکنندگان برای پرداخت هزینهی دوره و کارکرد دوره برای توانمند کردن شرکتکنندگان، ماجرای مرغ و تخم مرغ است. ما میخواهیم به مردم بیاموزیم که موفقتر و شادتر زندگی کنند و برای اینکار باید فرد پول شرکت در دورهها را داشته باشد و آنکس که پول ندارد، حتی نمیتواند بیاموزد که چگونه میتواند پول در بیاورد. به عبارتی، دورههای آموزشی ثروتمند شدن و موفق شدن و مذاکره کردن و …، نهایتاً بیشتر برای موفقتر شدن قشر متوسط جامعه کاربرد دارد و به سختی بتوان، یک فرد کمتوان از لحاظ مالی را، با این آموزشها از باتلاق مشکلات و دردسرها بیرون کشید.
من، به دلیل شرایط اقتصادی گذشته و طبقهی کارگری که از آن برخاستهام، مورد اول تا سوم را با مغزم خوب میفهمم اما مورد چهارم را با گوشت و خونم درک میکنم. چرا که اگر چند مورد حمایت بسیار سادهی دیگران نبود، امروز من هنوز در همان موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانوادهام بودم.
تا به حال برای اینکه احساس خوبی داشته باشم، سیاستهای مختلفی را دنبال کردهام. از فایلهای رایگان روی سایت، تا فروشگاه تراستزون برای فروش محصول بدون کنترل پرداخت، تا کلاسهایی با قیمت متعارف (در شرایطی که برخی از کلاسها به خاطر محتوای منحصر به فردشان، با قیمتهای بالاتر هم قابل عرضه بودهاند)، تا انتشار کتابهای مختلف و بازخوانی صوتی رایگان کتابهایم برای کسانی که نمیتوانند هزینهی خرید کتابهای من را پرداخت کنند، تا طرح متمم تا حضور ارزان قیمت و اکثراً رایگان در دانشگاهها و موارد دیگری که دوست ندارم اینجا در موردشان بنویسم چون بخشی از زندگی شخصی من است.
تا کنون برای اینکه این احساس خوب پابرپا بماند مجبور شدهام کارهای مختلفی انجام دهم:
از شرکتها هزینههای زیاد برای مشاوره و سمینار دریافت کنم تا بتوانم آن را هزینهی کارهای رایگان و ارزان آموزشی بکنم.
از همکارانم بخواهم که هنگام کارکردن با من، رفاه مادی و درآمد زیاد را فراموش کنند و تلاش کنند تا حس رضایت را از احساس خوب مخاطبان عزیزمان دریافت کنند.
ساعات کاری خودم و تیمم را افزایش دهم تا درآمد ما افزایش بیابد و بتوانیم حوزهی آموزش را ارزان قیمت نگه داریم.
برای شرکتها و سازمانهایی کار کنم که از لحاظ ارزشی و اصول اخلاقی، کارهای آنها را دوست ندارم و نمیپسندم و …
هر چه جلوتر میرویم هزینههای پنهان این نوع کار کردن را بیشتر میبینم و میفهمم و حتی گاه فکر میکنم من از سر دلسوزی، به مخاطب خود خیانت کردهام…
احساس می کنم تیمی که با من کار می کند در آیندهی نه چندان دور، انرژی و انگیزهی امروز را نخواهد داشت. وقتی میبینند که ده تا چهارده ساعت در روز و هفت روز در هفته کار میکنند اما درآمدشان بسیار کمتر از زحمت و تخصصشان است، مطمئن نیستم که بتوانند به این سبک کار ادامه دهند.
احساس میکنم خودم به دلیل محدودیتهای اقتصادی ایجاد شده، فرصت بیشتری را برای کسب درآمد و فرصت کمتری را برای مطالعه و یادگیری میگذارم. من زمانی هیچ روزی کمتر از ۱۰۰ صفحه کتاب نمیخواندم و این عادت ۱۵ سال ادامه داشت. حدود یک سال است که متوسط مطالعهی من به ۳۰ صفحه کتاب در روز کاهش یافته است. من زمانی در هر سال یک یا دو کتاب مینوشتم. امروز که حرفهای بهتر و مهم تر دارم و حسرت نوشتن دهها کتابی که مطالبش بر روح و جانم سنگینی میکند، سه سال است که دست به قلم نبردهام.
دو ماه از هوش مذاکره گذشته و من که روزانه ۲۲ ساعت و هفتهای ۷ روز کار میکنم، نتوانستهام ۱۰ تا ۲۰ ساعت وقت برای تهیهی بستهی آموزشی کامل آن بگذارم.
احساس میکنم جاهایی کیفیت را فدای قیمت میکنم. میدانم که اگر یک دورهی آموزشی را در هتلی در یک جای دنج برگزار کنم و یک هفته مخاطب را از فضای کار و زندگی جدا کنم، اثربخشی دورهام ۵ تا ۱۰ برابر میشود. اما به دلیل اینکه هزینهی دورهام ۲ برابر خواهد شد از این کار صرف نظر میکنم. میدانم دورهی سفر از جهنم بهترین دورهای است که می توانم برگزار کنم. اما به دلیل اینکه زیان ده است آن را برگزار نمیکنم. میدانم اگر شهریهی برخی دورههایم ۲ برابر شود، می توانم ابزارهای کمک آموزشی و کارگاهی بهتری را مورد استفاده قرار دهم و ماندگاری آموزشم را ده برابر کنم اما این کار را نمیکنم. گاهی احساس میکنم در حال خیانت به دانستههای خودم در صنعت آموزش هستم.
احساس میکنم هر چه بیشتر تلاش میکنم و بیشتر ایمیل پاسخ میدهم و بیشتر می نویسم و بیشتر درس میدهم، تعداد ناراضیها زیادتر شده. جالب اینجاست که نارضایتی من هم بیشتر شده است. میبینم از زندگی شخصیم هیچ چیز نمانده اما مخاطب هم رضایت خاصی ندارد. یا لااقل مخاطبان ناراضی از بیتوجهی بیشتر از مخاطبهای راضی از توجه هستند.
در نهایت احساس میکنم زندگی شخصی خودم را بر باد دادهام. زندگی اطرافیان و همکاران نزدیکم را (در حوزهی آموزش و نه کسب و کار و تجارت) قربانی اهداف و رویاها و ارزشهایم (که البته با آنها هم مشترک است. اما شما کمتر از آنها میشنوید و نام من را بیشتر میبینید. به عبارتی تلاش و توانمندی و خیرخواهی آنان قربانی تثبیت برند من به عنوان یک آدم خیرخواه شده است) کردهام و امروز که نگاه میکنم، با وجود گردش مالی بالا در مجموعه، دغدغههای مالی معمولی ما باعث شده از کلاننگری در این حوزه غافل شویم که این گناه را نمیتوانم بر خودم ببخشایم. ما هنوز نتوانستهایم افراد توانمند در حوزهی آموزش تربیت کنیم و این ناشی از غرق شدن ما در روزمرگیهاست. برخی هم که خیلی ساده فکر میکنند. میگویند ما میآییم و رایگان کار میکنیم و یاد میگیریم و بعداً کمک میکنیم و تو باید فکر افزایش انسانهای توانمند باشی و … غافل از اینکه اجرای همین پروژههای توسعهای خود هزینهای بسیار سنگین دارد که از چشم کسانی که بیرون گود هستند دیده نمیشود.
گاه فکر میکنم دورههای لوکس گرانقیمت با موضوعات بسیار خاص برای مدیران خاص بگذارم و از بودجهی آن – مثل رابینهود! – هزینههای آموزش رایگان وارزان را تامین کنم. گاه فکر میکنم به همهی شرکای تجاریم بگویم که بخشی از سود خود را برای آموزش بگذارند (که فکر میکنم ممکن است اصل این کیک هم به دلیل سهم خواهی بیشتر من از آن، از روی میز ناپدید شود!).
زمانی فکر میکردم تراست زون، راهحلی برای تامین هزینههای آموزش است. اما محدودیت زمانی اجازهی توسعه و مدیریت و برنامهریزی برای آن را از ما گرفته است و تنها هزینهی عرضهی رایگان فایلهای رادیو مذاکره توسط آن تامین میشود.
جملهی ولتر برای من مانند یک آیهی آسمانی ارزشمند است:
The Road To Hell is paved with good intentions…
جادهی جهنم را با نیتهای خوب، سنگفرش کردهاند…
احساس میکنم با نیتهای خوبم، راهی به سوی جهنم میسازم. برای خودم. برای همکارانم و برای جامعهای که همه چیزم را برای آن گذاشتهام…
و چنین است که این روزها گزینه ترک همیشگی فضای آموزشی کشور و محدود کردن فعالیتهایم را به فعالیتهای اقتصادی، آرام و – تا امروز – پنهانی، روی میز قرار دادهام. گزینهای که زندگی بهتر برای دوستان و همکارانم، آرامش و یادگیری بیشتر برای خودم، از بین رفتن تنشها و تهدیدها و کاهش نقدها و نارضایتیهای مخاطبان را به همراه خواهد داشت…

221 دیدگاه
سلام.
۱- خسته نباشین. هم خودتون و هم تیم تون. ادم های زیادی رو اطرافم میشناسم که از شما الهام گرفتن تو همین مدتی که شروع به گسترش چیزی از جنس «دنیای مفت و مجانی» یا «دنیای open source» مانند .
۲- یه پیشنهاد ساده برای تامین قسمت مالی کارهایی که میکنین، که امیدوارم کاربردی باشه. بیاین و هزینه ی کارهایی که میکنین و براورد کنین و اعلام کنین، البته قبل از اینکه برای انجام اون کار قدمی بردارین. تو این هزینه، از هیچ پولی صرف نظر نکنین.
مثلا تو سایتتون اعلام میکنین برا ی اینکه همایش هوش مذاکره به صورت یک فایل تدوین شده در بیاد حدود ۲ میلیون هزینه لازم است هر کی دوست داشت هر چقدر دوست داشت بذاره وسط (هزینه ی تامین مالی افراد تیمی که برای این کار لازم دارین رو هم در نظر بگیرین و چیزی رو از قلم نندازین). این طوری با فرض اینکه شما هزار نفر مخاطب داشته باشین با نفری دو هزار تومن هم کار خیلی ساده راه میفته. و در ضمن کار فقط وقتی راه میفته که به تعداد کافی ادم علاقه مند به اموزش در این زمینه وجود داشته باشه. و میشه یه پولشمار هم کنار این اعلام گذاشت که هر وقت کسی پولی برای این کار پرداخت کرد در پولشمار نوشته بشه تا مثلا من مخاطب بدونم چه مقدار از این هزینه تا الان تامین شده و چه مقدار دیگه ای همراهی لازم دارین.
۳- خوش تر باشین
ل
شما قابل تحسينين وقت و انرژي كه براي مردم گذاشتين بي بديله،و اين از روح بزرگتون نشأت ميگيره كه كاري رو بدون هيچ چشم داشتي برا مردمتون انجام ميدين ولي مني كه بي نهايت از خدماتتون بهره مند شدم و بي نهايت هم ازتون ممنونم اين حرفايي رو كه زدين رو حق شما ميدونم و باز هم ميگم انسان بزرگي هستين و خواهين بود چه خدماتتون رايگان باشه چه نباشه.موفق باشين
ولي جون من روزنوشته هاتونو دنبال كنينا من اونوقت هرروز صبح كدوم سايتو با شوق و ذوق بازكنم و ببينم امروز چي نوشتين
سلام
دیشب داشتم فایل مصاحبت با دکتر حیدری رو گوش میکردم . چه حس خوبی داره تعریف استاد ، من که کلی حال کردم .یه حساب سرانگشتی کردم تو ماه تو حداقل1000 تا لایک و شاید حدود 400-500پیام مثبتو تشکرو … از شاگردا و دوست دارانت دریافت میکنی 🙂
میگن معلمی شغل انبیاست،ولی فکر نکنم هیچ پیامبری اینقدر که تو به قول اریک برن نوازش دریافت میکنی ، شانس داشتن . من با امسال 15ساله معلمم و تو خیلی از موارد بالا با تو همنظر . برای منم ( نه در سطح تو)ولی خیلی فرصتای خوب کاری پیش اومده اما خودت میدونی این کار یه چیز دیگست -برات از خدا آسانی در سختی ها و فرج در مشکلاتت خواهانم
خدا قوت جوون 🙂
( جایگزین خسته نباشید که آرزو شد . پیامک هم از امریکای شمالی به ایران گرون درمیاد اینجا کامنت گذاشته شد 🙂 )
مرضیه جان. ممنونم ازت.
پیام تو از این راه دور، برای من و بچهها روحیه و انرژیه. خیلی ممنونم.
پس بذار بدون تعارف حرفم رو تکمیل کنم:
واقعیت اینه که دیدن کارهایی مثل تراست زون و معدود فعالیتهای داوطلبانه ی دیگه ای که الان در حوزه ی آموزش داره انجام میشه ( و خیلی هاش از دل دانشکده مدیریت شریف بیرون آمده و در جریانم)، انگیزه ی بالایی برای بازگشت به ایران برای دانش آموخته های دانشگاه های خارج از کشور است، به خصوص کسانی که صرفا برای گرفتن مدرک و پاسپورت خارجی مهاجرت نکردند و همیشه دغدغه ی پیشرفت خود و محیط دور و برشون رو داشتند… شخصاً دست همگی آدمهایی مثل تو که به نظر من تا حدی از مرز خودخواهی های خودشون عبور کردن رو می بوسم. مرسی
سلام محمد رضای عزیز
+) مدتهاست خاموش، دنبال کننده بودم. اما توی گفتگوهام حتی با آنهایی که اولین ملاقات رو باهاشون داشتم سایتت رو معرفی کردم نه به عنوان کسی که MBA خونده یا استاد مذاکره است یا کسی که حرفهای خوب میزنه و فایلهای رایگان اشتراک میگذاره…به عنوان انسانی که باورهاش(که منم بهشون اعتقاد دارم) اولویت اولش بوده و خواهند بود و می دونم که حتی اگه خدای نکرده نتونی اینجا فعالیت کنی باز دست از باورهات نمیکشی…
+) من با نظام باورهایت نه توسط اسب تراوا (tv) و نه در همایشها و کلاسهایت بلکه در همین وبسایت و دنبال کردن تک تک پست هایی که می زدی و می گفتی و می نمایاندی از خودت(سرمایه ای از دانش و بینشی که جمع کردی و حال بی بهانه به مخاطبانت می بخشی) آشنا شدم. گرچه از نزدیک شما را ندیده ام اما از دور تک تک ضربان قلبت را که در قالب پست های اینجا بود احساس می کردم.
+) همه ما دوست داریم نظرمان را بخوانی و تایید کنی و جواب دهی…روز به روز به خوانندگانت اضافه می شود و این حجم بالای انتظارات روی دوش تو و تیم کاریت سنگین تر خواهد شد.(بی انصافی است اگر این را نبینیم!) پس باید کاری کرد…
میتوانید از خوانندگان اینجا که همشون افراد شایسته ای هستند کمک بگیرید البته تا زمانی که یه چیزی مثل NGO که فکر میکنید، راه بیفته،در کنار این روزنوشت یک انجمن اینترنتی راه اندازی کنید و اجازه دهید خوانندگان بتوانند فعالیت بیشتری انجام دهند(حتی می تونه یه جور طرح متمم باشه، اینکه هر کسی بنا به تخصصش و اطلاعاتی که گرفته به افراد دیگه کمک کنه) و حتی ممکنه نیمی از سوالهای تازه واردان را بر اساس تجربه ای که از شما کسب کردند جواب دهند و مطالب که مفید هست از طبقه بندی بهتری برای جستجوی آن برخوردار میشود. تفاوت این انجمن با انجمن های فراوان دیگه اینه که نه صرفا آکادمیک و یا سرگرمی و خدماتی بلکه دانشگاه مجازی است که مراجعه کنندگانش را برای زندگی بهتر آماده می کند.
+) شرمنده زیاد حرف زدم، بگذار به حساب نظرهایی که نگذاشتم و ذخیره شد برای اینجا! به اندازه تمام باورهایت خدا پشت و پناهت باد..[گل]
ارادتمند هستيم، بسيار زياد. خيلى شما را دوست دارم محمدرضاجان و به خاطر همه ى زحماتت ممنونم.
سلام،
باید ببخشی !! ولی حال و هوای این نوشته را که امیدوارم دلنوشته ات نباشه دوست ندارم. همینطور کامنت هایی که نشان از مهر است و پاسخش سکوت….
امروز سالروز تولد دکتر علی شریعتی است و چه بد زمانی را انتخاب کردی برای گله و شکایت از حال و روز یک معلم..
تو با مهر آمدی و او با آتش…
او تاوان عشقش را داد و سوخت !! ولی تو او نیستی و ما نمی خواهیم مانند او باشی
پاسخ شاگردانت را آنچنان که شایسته مهرشان هست بده…
از استادت علیرضا فیض بخش گفتی و اینکه
هنوز هم، سنت استادهای خشک و سنتی دانشگاه را، نمیفهمد…و آرزو کردی هرگز نفهمد…
تو شاگرد خلفی بودی چون تو هم سنت شکنی کردی…
پس بگذار من هم برایت یک آرزو کنم…
امیدوارم از یادت نره خواستی متفاوت باشی و این آسان نیست، بهایش سخته…
انتخاب کن !!! رفاه ،آرامش و یک زندگی بی دغدغه ( یکی کپی از خیلی ها) یا یک زندگی معمولی با آدمهایی مثل خودت که دوستت دارند، شاید سر کلاس اذیتت کنن ولی بعد از سالها هیچوقت یاد محمدرضا را فراموش نمی کنند…….
می خواهی اسمت برند باشه یا مرامت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک نقل قول از معلم سابقت : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
اینقدر خودخواه نیستیم که بخواهیم آرامشت را نثارمان کنی…
ولی حرفهایت دردم را زیاد کرد
سلام محمدرضا جان.
وقتی آدم به مفهوم حرفایی که نوشتی فکر میکنه به همون نتیجه ای میرسه که الان روی میز داری و مرتب وسوسه میشی که بهش عمل کنی،ولی من میخوام یه چیز رو بگم و اون هم اینکه: دوست خوب من! قبل از اینکه تصمیمی بگیری یه سر به مرامنامه ای که نوشتی و الگوی فکریت هست بزن و یه دور بخونش بعد یه انتخاب هوشمندانه انجام بده.
سپاس
من رفتم تو رفتی در دایره قسمت کی نقطه پرگاره؟
راستش محمد رضا من دقیقاً متوجه نشدم نظر ما رو در مورد چه چیزی میخوای بدونی؟ از احساساتت حرف زدی، منم میخوام از برداشتهام بگم. اون چیزی که تو پاراگراف قرمز آخرت گفتی (محدود کردن فعالیتهات به فعالیتهای اقتصادی) با اون چیزایی که ازت دیدم تو این یه ساله تو سایت و محصولاتش و خودتم اشاره کردی که به خاطر حس خوب این کار رو میکنی (متمم، رادیو مذاکره، تراست زون، خواندن کتابت و . . .) به نظر من دو سر یک بازه هستن، یه دفعه رفتی تو اکستریم. تویی که اینقدر آموزش برات مهمه شاید سختتر بتونی بدون فعالیت آموزشی احساس رضایت داشته باشی، البته امتحان کردنش بد نیست شاید حتی خوب هم باشه که باقی ظرفیتهات پیدا بشن، همه ی جنبه های زندگیت مهم هستن.
سختیهای کارت برام شاید قابل درک نباشه یعنی نتونم تصور کنم ولی وقتی دارم از این پنجره بهت نگاه میکنم میبینم سرت خیلی شلوغ است، خیلی زیاد! میدونی؟ یه ذره این مسیری که تو همین مدت یکساله دیدم زیگزاگ بوده بیشتر، یه مدت رادیو مذاکره شروع شد، اولش نسبتاً منظم بود بعد این نامنظم شد تراست زون اومد، بعدش هر دو نامنظم شدن طرح متمم اومد. الان متمم طبق نظمش پیش نمیره ولی رادیو مذاکره فعالتره. لازم نبود اینهمه انتظار ایجاد کنی بین مخاطبات. اسمشو میذارم “انتظار پنهان” میدونی چرا؟ من خودم هیچ توقعی ندارم واقعاً، این تیمی که تا الان این همه چیزای خوب برای ما داشته واقعاً به ما تعهدی نداره. هر وقت محصولی اومده رو سایت در اولین فرصت دانلودش کردم ولی هیچوقت دنبال اینو نگرفتم که چرا فلان چیز طبق نظمش نیومد. هر بار که طبق برنامه ای که اعلام کردی پیش نمیره کار، واقعاً بار گناه رو احساس میکنم تو حرفات (اینجور وقتها که آدم طبق انتظار خودش پیش نمیره، یه چیزی آدمو از تو از بین میبره، به عزت نفس و اینا مربوط میشه)، یه وقتهایی برای از بین رفتن بار گناه شاید فعالیت مضاعف هم انجام دادی که خودش توقع شده دوباره بعد این سیکل معیوب ادامه پیدا کرده.
هر کدام از این سه تا روند (رادیو مذاکره، تراست زون، متمم) به تنهایی میتونن اهداف آموزشیتو تا حد خیلی خوبی دنبال کنن. به نظر من تراست زون مناسبتره. دوستانه میگم، لازم نیست تمام بار آموزشی مملکتو تو و تیمت به دوش بکشین. در نهایت هر تصمیمی بگیری دوستات دوستت میمونن و از تصمیمت حمایت میکنن.
رفتن تو رفتن من رفتن بقیه در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
این نوشته از نوشته های پر از دیدگاه خواهد بود!!!! کسایی که نصیحت می کنن… کسایی که دل داری می دن… کسایی که به استراحت تشویق می کنن…کسایی که تشکر می کنن…کسایی که انتقاد می کنن…کسایی که اصرار می کنن بمونی…کسایی که اصرار می کنن بری… و این لیست هم چنان ادامه دار خواهد بودددددد…
اما من یک آرزو می کنم: کاش فعالیت این سایت جزو حذفیات نباشه!
سلام … اینو مینویسم چون شاید تنها چیزیه که فعلا از دستم بر میاد، تنها و تنها همدلی با استادی که از یاد دادن و کنار دانش اموزانش بودن خسته نمیشه : تمام درسها و تلاشی که شما برای ارتقا سطح دانش ما به کار می بریم الحق که قیمت گذاری نداره… نمیدونم چطور میتونم کمک کنم تا بلکه کمی از زحماتتون جبران شه… هر وقت که به سایتتون وارد میشم با ذهنی جدید بیرون میام… شما برای من به الگویید… اینگه یاد بگیرم چطور بتونم یه نویسنده و یه معلم باشم…
متاسفانه خیلی ار ماها قدر آموزش رایگانی که بس گرانبهاست رو نمیدونیم و به تصورمون نمیاد که دیگران برای این خدمات رایگان چه هزینه ها که صرف نکردند…. بی نهایت از شما و تیمتون ممنونیم… امیدوارم روزی بتونم مثل شما به مردم خدمت کنم…. تمام سعیم رو خواهم کرد تا زحماتتون به ثمر بشینه…
سلام
محمدرضا من یه چیزی از طرف خودم مینویسم فقط یک احساسه و تضمینی نداره که درست باشه، یکی از علتای اصلیش هم اینه شاید در جایی قرار دارم که به نوعی گذشته تو بوده.
یک سری افراد (که فکر میکنم هم تو و هم من شاید جزو اونا باشیم، ) نه به خاطر بی استعدادی یا تلاش کم از موفقیت محروم شدند که فقط به خاطر نبود امکانات خصوصا آموزشی دیرتر به مقصد میرسن، همین سختی ها و دیر رسیدن ها و تبعیضات هرروز اونارو به فکر میبره، درد نبودن بعضی چیزارو با پوست و استخون حس میکنند و هرروز به خودشون قول میدن که اینکارو میکنم برای بهترشدن وضع بقیه! و این قولها زیادو زیادتر میشن،جایی اصلا باعث توقف میشه،باعث دلسردی،یه حسی حتی جلوی آدمو میگیره،که برای همدردی بااین طایفه محروم نباید جداشد و باید با بندی به اونا وصل بود،شده قدم زدن در محله زندگی گذشته،اولین باری که به تهران اومدم باخودم گفتم همه نداشتن های من تکه ای از قسمت نبود بلکه جزیی از تبعیض بود!تقریبا نیمی از قسمت و تقدیر برام بی ارزش شد و نقش خودمو پررنگتر دیدم،اما اگه بعضی جاها رایگان نبود و بعضی منابع در دسترس نبود بازهم باید به قسمت تکیه میکردم تا خودمو آروم کنم حداقل!
گاهی اعتماد به نفسم پررنگ میشه و با شور میرم جلو گاهی همون بند جلوی منو میگیره و آرومتر میشم،شاید یه چیزی مثل همین حس الان تو،که هنوز جای پرواز داری اما قولهای دیروزت سرعتتو کم میکنه و بین دوراهی میمونی.
برای تو هنوز بیشتر ازینم هست، و این انرژی که امروز صرف میکنی میتونه اثرگذارتر باشه، گاهی ادما تصمیم میگیرن اون بندو پاره کنن و واقعا رها بشن و تااخرش برن،اما گاهی هم بندو وسیله ای برای ایجاد تعادل خودشون میدونن،چون ادم بی درد خیلی راحت نمیتونه ادامه بده.
اما چیزی که همه چیزی رو خراب میکنه صفرو یک بودنه، این حالتو فازی کن،نه یک باش نه صفر،به بودن یا نبودن فکر نکن،شاید اگه تصمیم بگیری به قولات یکی یکی عمل کنی به اینجا نمیرسیدی.این نظر من بود،درست یا غلطش پای من،اما از طرف تو هم نوشتم بی اجازه!و در راستای کارات من حاضرم رایگان کارکنم،چون بندی دارم به پام، وصل به گذشته و حسی که تعادل میخواد و از بی دردی آرامش نخواهد داشت هیچ وقت…
محمد رضا جان قرار بود در مورد تقویت اراده برامون بنویسی!لطفا بنویس هر وقت وقت کردی.تجربیاتت برای من در این زمینه فوق العاده ارزشمنده.
به هر حال محمد رضا ازت تشکر می کنم.برای این که در ایران موندی .برای این که کمک می کنی ایرانی ها زندگی بهتری داشته باشند .برای این که وطنت رو در خاطر داری و داری براش از تمام جان مایه میگذاری.برای این که تمام دلسردی هارو تحمل کردی و موندی در جایی که دل گرم ترین آدم ها رو هم دل سرد می کنه.برای این که بودی ،هستی و لااقل در آینده تفکرت خواهد بود. محمد رضا ازت متشکرم.ازت متشکرم.ازت متشکرم.
سلام
2 ساعت وقت بذار فیلم ریش قرمز رو ببین. اگه دیدیش یه بار دیگه از جاییکه امروز ایستادی ببینش، اگه ندیدیش یا نداری بگو به دستت برسونم .
“حق پیش “
سلام محمدرضا..
تو آرمانگرایی و آرمانگرایی هزینه های مادی و معنوی و روحی زیادی داره..عشق به هموطن، عشق به آگاه سازی، عشق به خود عشق به معنای واقعی..فقط اون چیزی که درپایان واست می مونه اینه که تودلت از عشقی که هدیه دادی راضی باشی..اونی که خوب میتونه بهت انرژی بده خداته..به عشق اون عشق هدیه کن..
مجمدرضا، اینوبدون، توهرتصمیمی بگیری یه عالمه عاشق داری که مثل کوه پشتتن..هرچقدواسه کلاسات و دوره هات قیمت بذاری، باعشق تقدیم می کنن..نه واسه خودشون بلکه به عشق نگه داشتن تو کنارخودشون..
تو اسطوره شدی محمدرضا..اینو میتونی از پیام های مخاطبانت بخونی..تو مظهرعشقی..هرکاری می کنی باهاتیم وحمایتت می کنیم..فقط نرو..همین
دوستای دیگه خیلی حرفا زدن که من باهاشون موافقم و تکراری اینجا نمینویسمشون، فقط دوست داشتم یه حس رو باهات درمیون بذارم اینکه قبل تر مشکلاتی رو توی جنبه های مختلف زندگیم میدیدم که احساس فلجی بهم دست میداد اما الان با وجود زحمتایی که تو میکشی هربار که مشکلی میبینم (هم برای خودم هم خانواده ام و هم دوستام) به خودم میگم نترس محمدرضا شعبانعلی هست ازش یاد میگیری، امیدوارم همیشه باشی تا یه روز با حسرت نگم کسی بود که نشد ازش یاد بگیرم….
من میگم کتاب توشتن بسیار بسیار مفیده
1- هر چیزی که می خواید رو کامل میگید ، 2- ماندگاری بسیار بسیار بیشتری داره ، هم تو ذهن مخاطب هم تو نسل های بعد
3- هم تو جامعه پخش می شه و عموم می تونن استفاده کنن
بعضی مطالب هم که دوست داری داری آدما بدونن و نمیشه فعلا ، هم میشه با تبدیلشون به کتاب و ساختن یک *استراتژی* در یه آینده ی تقریبا نزدیک که امکانش بود چاپ بشن.
اما اینکه جایگزین کدوم فعالیتت کنی من چیزی نمیتونم بگم
استاد شما زیادی کار میکنیدو کمی خسته شدین. بهتره یه استراحت به خودتون بدین و بعد در مورد آینده تصمیم گیری کنید. در شرایطی که دارین بهتره الآن هیچ تصمیم برای آینده نگیرین.
از وسطای متن حس کردم قراره آخرش با حرف ” رفتن ” روبه رو بشم.کاملا قابل درک بود.
من یه مقدار می خوام از جنبه سیاسی به موضوع نگاه کنم.البته خوب هنوز صاحب نظر نشدم.اینقدری که میفهمم می گم.
به نظرم نباید مشکلات ساختاری رو نادیده گرفت.مساله اینجاست که منِ شروین یا منِ محمدرضا هرچقدر هم که تلاش کنیم نمی تونیم یه تنه جور تمام مشکلات ( فرضا بی پولی طبقه کارگر ) رو بکشیم و جلوشون بایستیم.هیچ خاطره خوبی از تفکر چپ در طول تاریخ ندارم بنابراین فکر می کنم اتفاقا تربیت و تقویت طبقه متوسط کلید موفقیت طبقه کارگر هم هست.
اما کجا؟ جایی که برخلاف حرف دویست سال پیش آدام اسمیت ، می خواد ثابت کنه دولت تاجر خوبیه؟ کم و بیش میشه حدس زد تلاش های فردی در این جامعه کمتر احتمال داره به نتیجه مطلوب منجر بشه.
من خیلی وقتا دلگیر میشم از اینکه ما مدام انگشت اتهام رو سمت مردم می بریم و نقش ساختار رو به اصل و به فرع ندیده می گیریم.نمی گم تقصیر ساختاره یا افراد.حرفم اینه که بیایم ببینیم توی اون دعوای قدیمی نهادگرایی و اراده گرایی ، سهم کدوم یکی در جامعه ما بیشتره؟ اینکه منِ نگاه ارزش محور ندارم چقدرش نتیجه یک فرهنگ خاصه و چقدرش نتیجه و برآیند ساختارهاییه که در طول تاریخ بر من حاکم بوده؟
من نمی گم نباید کاری کرد.هیچ وقت (تاکید می کنم ، هیچ وقت ، حتی یه نمونه) ندیدم کسی جایی تلاش هایی که تو برای تربیت افراد داشتی انجام داده باشه و معتقدم یه آدم خیلی باید بی انصاف باشه که اینارو ببینه و تحسین نکنه.حرفم اینه که باید قبول کنیم چیزهایی هم هست که از اراده ما خارجه.شاید همین مدتی رفتن و به خود پرداختن و کتاب نوشتن وقفه و استراحت گاه خوبی باشه برای اینکه دوباره با خودمون کنار بیاییم.اینطوری سهم افراد هم نادیده گرفته نشده.با قلم زدن و به قول یکی از دوستان ” نظریه پردازی ” سهم افکار و طرز تفکر افراد جامعه هم داده شده و میشه به آینده امیدوار بود.
الگوی دلسوزم، حرف و نظر زیاد دارم ولی به همین دو جمله بسنده میکنم…
“ترجیح میدهم که عزیزانم را مدتی موقتا نداشته باشم تا دیرتر از دستشان بدهم ”
“کنی”
:دی
بعنوان یکی از فارغ التحصیلان قدیمی مکانیک شریف بسیار خوشحالم از اینکه شما را در این عرصه فعال می بینم .
اما با توجه به معیار های و ارزشهای که بیان نموده اید از جمله مطرح کردن الگو های معلم شما (شریعتی ) و…..
بهینه کردن این تابع هدف چند منظوره را با در نظر گرفتن دیدگاه ریاضی فازی جوابی متفاوت با روشهای متداول تحقیق در عملیات دارم و آن اینکه ابتدا تابع را به چند تابع با اهداف کمتر تبدیل کرده و سپس نقطه بهینه حرکت های هر سیستم را جداگانه تعیین می کنیم .
البته لازم بذکر است که در ان حالت نظر سنجی اینچنینی هم خطا می باشد .
چون سرعت تایپ من کم است لذا در صورت نیاز به توضیح بیشتر از طریق ایمیل تماس بگیرید .
سلام استاد خسته نباشید و خدا قوت
در باب تشکر و قدر دانی باید بگم مطالبی که تو این مدت آموزش دادید خیلی برام مفید بودن و دید منو نسبت به خیلی چیزا عوض کرده و باعث شده که خودم و اطرافم رو بهتر ببینم و بشناسم مثلا اینکه رفتار من avoiding هست- ولی نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم که بیشتر از این تو زندگی بهم ضربه نزنه!(البته قراره استاد بهم یاد بده 🙂 )- و خیلی چیزای آموزنده دیگه که اینجا جای گفتنش نیست.
و اما درباره پست امروز:
اول اینو بگم که خیلی دوست داشتم سیستمی طراحی میشد که مثل مالیات دادن ارپایی ها (هر که درآمدش بیشتر مالیاتش بیشتر) اینجا هم هرکی توانش بیشتر بود مبالغ بیشتری پرداخت میکرد؛ این یعنی اینکه همه چی پولی بود و نحوه پرداخت ها سطح بندی میشد-تقریبا مثل تراست زون- و کسی که توانایی مالیش از یه سطحی کمتر بود نیازی به پرداخت نداشت. واقعیتش من ایده ای به ذهنم نمیرسه ولی امیدوارم شما و تیم زحمتکشتون براش راه حل پیدا کنید.
دوم اینکه اگر بشه کاری کرد که آموزش برای گروه های هدف طراحی بشه و متناسبا قیمت گذاری بشه مثلا لزومی نداره من کارگر ساده تو دورافتاده ترین نقاط همون چیزایی رو یاد بگیرم که یه تاجر یا صاحب کارخونه یا مدیر یه بخش مهم یاد میگیره کما اینکه خیلی از این چیزا به کارم نیاد و صرفا سطح معلومات منو بالا ببره و از طرفی اون تاجر یا مدیر هم 100% نیازش از این آموزش برطرف نشه و این یعنی هر دو قشر اگر هم راضی باشن کاملا راضی نیستن!
سوم اینکه نباید پیشرفت ما به بهای کند کردن روند پیشرفت شما باشه؛ نمیدونم اینو چطور توضیح بدم، به نظرم خودتون تو رادیو مذاکره وقتی درباره “دام های عاطفی در محیط کار” حرف زدید به بهترین شکل بیانش کردید
چهارم اینکه پاداش همیشه مادی نیست اما مطمئنا همه پاداش هم نمیتونه معنوی باشه، مطمئنا شخصی با جایگاه و موقعیت شما و تیمی با این توانمندیها میتونه تو شرایط اقتصادی خیلی بهتر از این باشه ولی… بذار این جمله از مدیر اجرایی شرکتمون وقتی برای پاداش کارگراش با مدیر شرکت بحث میکرد رو بگم: “من پروژه 8 ماهه رو تو 6 ماه به بهترین شکل انجام دادم، پروژه ای که مدیر اجرایی قبلی گفته بود براش 1 سال زمان میخواد، من از نفراتم شبانه روز کار کشیدم و خودم هم کنارشون مثل یه کارگر ساده کار کردم، الان حق و پاداش این کارگرا رو میخوام، من نفراتم رو کشتم و فقط یک بار میشه این کارو کرد اگر پاداش اینا الان پرداخت نشه دستاوردهای این پروژه به هیچ عنوان تو پروژه بعدی تکرار نمیشه”
و اما حرف دلم:
محمدرضای عزیز بودنت در کنارمون ما رو ارزشمند کرده و ماندت در کنار ما به ما امیدواری میده، از کسایی که بخاطر جواب ندادن ایمیلهاشون ازت گلایه کردن دلخور نشو آخه ما تا حالا عادت نداشتیم ادمینی به این بزرگی و به این مهمی و با این مشغله کاری داشته باشیم، شما در خط مقدم هستی و مطمئنا ادمین هایی به بزرگی تو که بعد از تو خواهند آمد با این همه حجم انتقاد به علت عدم جواب دهی به ایمیل ها مواجه نخواهند بود…
دیگه ببخشید خیلی طولانی شد
سلام
يه پيشنهاد ساده و فكر نشده:
كاش براي فايل هاتون به جاي دو قيمت دانشجويي وغير دانشجويي كه خودتون اعلام مي كنيد، يك گزينه ديگر كه قيمت در آن تعيين نشده باشه هم در نظر بگيريد شايد كسي خواست بيشتر پرداخت كنه.
واقعاً در بعضي موقعيت هاي مالي مي توام مبلغ بيشتري براي آموزش كه يكي از دغدغه هاي مهم زندگيمه پرداخت كنم.شايد ديگران هم توانستند.
نمي دونم شايد لازمه بهش بيشتر فكر كنيم.
اين را خوب درك مي كنم كه آدم تا هوايي نباشه و دنبال دردسر نگرده دنبال آموزش نميره. من هم تا حدي اينطوريم.
برقرار باشي صاحب سايه بلند.
محمدرضای عزیز و خوب،
من هم دوست دارم نظرم رو راجع به مطلبی که نوشتی بهت بگم . حقیقت اینه که من از احساسات، افکار و شرایط تو به طور کامل خبر ندارم (به قول معروف تو سر تو زندگی نمی کنم) به همین خاطر ممکنه حرفام به نظر یکطرفه و سطحی بیاد ولی ترجیح میدم اینبار خواننده ی خاموش پست هات نباشم.
بدون شک کاری که تو انجام میدی برای ما بینظیر و فوق العاده مفیده، آموزه های اصلی زندگی رو که هیچکس بهمون نمی گه با قیمت کم یا رایگان در اختیارمون قرار میدی، ولی صادقانه تو برای “خودت” چقدر کارای بینظیر و فوق العاده مفید انجام میدی؟
تو با پرداخت هزینه های مادی یا معنوی شخصی ابزاری رو فراهم میکنی که به وسیله ی اون یه نفر بتونه کار بزرگی مثل “تغییر دادن خودش” رو انجام بده، تو ابزاری میدی تا اون آدم سطح کیفیت زندگیش رو عوض کنه و چه چیزی از این بالاتر؟
اما مطمئنم تو هم باور داری صرف تهیه کردن این ابزار به معنای عوض شدن زندگی اون فرد نیست (مخصوصآ که داره رایگان دریافتش میکنه و زحمت چندانی برای “کسب” اون نمیکشه.
حقیقت اینه که توی این معادله سرمایه ی اصلی نه فایل های رایگان هستند و نه دوره های ارزان، سرمایه و عامل اصلی محمدرضا شعبانعلی هستش. و من به عنوان یک هواخواه نگرانم محمدرضا به جای نگهداری از این سرمایه ی اصلی نگران نجات دادن جامعه ی آماری مخاطبینش باشه.
محمدرضای عزیز طولانی مدت بودن تو در کنار ما مهم تر از حضور کوتا مدت تو با هزینه ی کم هستش!
لطفآ حتمآ اول اولویت های خودت رو در نظر بگیر و از کسانی که ویروس پیامبرگونه بودن دارن دور بمون تا نجات دهنده بودن برای همه واست ارزش نشه چون ارزشمند ترین هدیه برای ما مخاطبینت خود شخص محمدرضا شعبانعلی هستش.
در آرامش و موندگار باشی
استاد عزیز
حق داری و معمولا آدم هایی که تماشات می کنند ؛ خیلی نباید از آنچه در درونت می گذره آگاه باشند و نیستند . دست کم خود من همیشه با خودم می گفتم ؛ خوش بحالش ؛ عجب انرژی ایی داره . مگه با یک دست چند تا هندونه میشه بلند کرد ؟ مسلما این حجم از عملیاتی که ما شاهد هستیم و میزان درگیری های خودت ، بکارگیری یک تیم قوی و منطبق با توان ؛ آراء و روحیات محمدرضا شعبانعلی رو می طلبد و داشتن چنین تیمی الزاماتی گریزناپذیر خواهد داشت .
با کی رودربایستی داری ؟ بخشی از مخاطبین شما ؛ کارشناسان و مدیران هستند . دیگر اینکه بهتره ما شعبانعلی ( و همکارانش ) رو در حوزه هایی مشخص و بروز شده و کارآمد و صد البته در رفاه مورد انتظارش داشته باشیم تا اینکه . . . شاید ناراضی از اینکه آخرش چی ؟ . . . . چون در خود بازنگریستند جز باد به کف اندر نبود . . . ( شاملو)
سلام
شما استاد عزیز و همکارانتان خسته نباشید
من به شخصه در یکی از اثر بخش ترین دوره هایی که در طول این سالها شرکت کرده ام دوره مذاکره حرفه ای شما بوده است
و از سایت شما نیز نهایت استفاده را کرده و به نوعی به آن وابسطه شده ام
ولی فکر می کنم در برگزاری کلاسها و دریافت هزینه های آموزشی آنها باید با نظم و دقت بیشتری اقدام شود
برای من عجیب بود چطور کسانی بدون پرداخت هزینه تا آخر کلاس ها آمدند و هر جلسه غر هم می زدند
محمد رضا حقیقتا با این که خیلی دوستت دارم ممنونم که اجازه نقد کردن خودت رو هم به ما میدی
بار ها تو رادیو مذاکره تاکید میکردی یکی بدو بیرا بگه زود میشوریش میذاریش کنار
هر چند که خیلی تند وسوزاننده تر باشه اما شیرینیش برای تو بهبود و اوضاع فکری و مالی خودت و گروه مهربونت که من واقعا هم خودت و هم گروهت رو دوست دارم میتونه مفید باشه و خوشحالم که خودت مطرحش کردی تاfeed back بگیری
اما گاهی وقتا محمد رضا تو لجاجت ها و قوانین از پیش فرض شده ای رو در نظر میگیری که با عث سقوط همه میشه مخاطبانت خودت وگروهت
شاید محمد رضا تو هم روز های سختی پشت سر داشتی که بعضی ها دستت رو گرفتن و به جبران محبت اون هاست مهربانیهات اما محمد رضا این حق گروه تو نیست که هم سنگ تلاش هزینه دریافت کنند
ایا اون ه نباید این سوال رو بپرسن چرا حالا که دیگران دارن از نتایج کارشون استفاده و پیشرفت میکنند اون ها هم حقی داشته باشند از این موفقت
شاید محمد رضا خیلی از دوستانت جذب تو میشن چون ناب و یکه ای اما واقعا اجازه نیست دست ها و نگاهشون منتظر یه لطف از طرف تو باشه
من هم از این به بعد باید تصمیم بگیرم اگر سهمم را و دینم را به تو پرداخت کردم اون وقت دوباره در رکابت بمونم
تو با تمام وجودت برای منو تمام دوستام مایه میذاری
و کمترین و بی ارزش ترین جبران ما اینه که هر چند در حد اون کارها قادر به جبران مالی نیستیم اما قطره قطره دریا میشویم
اما محمد رضا بودن اموز ما در کنار تو منحصر به امروز نیست
من یک پیشنهاد ساده سر انگشتی و بدون کار کار شناسی شده دارم
محمد رضا درسته تو این هشت سال مردم فلاکت زده شده اند اما محمد رضا جلوی ضرر رو هر وقت بگیری سود هست
محمد رضا قطع به یقین شاید اگر اغراق نکنم 100 یا 200 هزار نفر طرفدار پرداخت ماهیانه یه مبلغ جزیی بیثن 1 تا 5 براشون سخت نیست
محمد رضا تو دست ما رو از منفی منفی گرفتی و با یه جهش بزرگ به مثبت های بی نهایت رسوندی
یه ضرب سر انگشتی
200000*5000 در ماه یا 100000*2000 اگه واقعا عملی بشه که مطمعنم همه از این طرح من حمایت میکنن
دست مزد ها رو پرداخت کن کیفیت رو بالا ببر کتاب ها و دوره های خوب خریداری کن
و محمد رضا به فکر یه موسسه برای افراد تازه نفس باش که بی صبرانه منتظر پیوستن به تو هستن
هزاران شادی ها
محمد رضا فک ما چه قدر تنهاییم
هیچ کس دست ما رو نگرفت فردا هم که نفت ما تمام شد همه ی ما میشیم خشاش کار
خدا به تو توفیق بزرگی داده
انسان ها بزرگی دل به راه تو خوش کردن
از شنیدن صدات خوشحال و از غم ها تو غمگین تر از غم های خودشون
محمد رضا خواهش میکنم
باور کن هیچ کس تو رو مقصر نمیکنه که محمد رضا تا کارش گرفت شهریه گرفت یا هزار حرف بی ربط دیگه
هر کس باید خودش رو جای تو و گروهت بگذاره و بعد دربارت قضاوت کنه
بارها این پیشنهاد رو داده بودم اما جوابی به اون نداده بودی
راستی چرا همه پرسی نمیکنی محمد رضا ببین از بین پیشنهاد های مختلفی که میتونی با اون مجموعه رو سر پا نگه داری کدوم یکی هم به مخاطبت فشار کمتری میاره هم خودت و هم گروهت ازش رضایت بیشتری جواهید داشت
فکر کنم فقط با یه نظر سنجی و یه امار بدونی که عشق ما به تو و گروهت بزرگ تر از یه شهریه کوچیک هست که این هم باعث خجالت و شرمندگی ماست
محمد رضا می خواهم گریه کنم به فلاکت خودم حتما باید بذاریم ترکمون کنی یا حرفی بزرگتر بشنوی
این هم از نخوت باد دی بود و هست
و گرنه جان هم بخواهی
دادنش به تو خوش تر است
محمد رضا
من هر روز میام تو این پست و حرف هام رو تکرار میکنم
میخواهم این بار ما باشیم که تا به نتیجه نرسیدی پا به پا هر روز پی گیرت خواهیم بود البته تا اخر اذر نا مرتب
اما بعد از اون منتظر طوفان های پی گیری های ما باش
محمد رضا عزیز دل
وقتی قیمت پفک 750 تومان پس میشه گفت
گرفتن حق عضویت ماهیانه به اندازه قیمت چند تا دونه پفک باز هم انگار تمام محصئلاتت به دست ما مجانی رسیده
ما با همیم رفیق دنیا تو دست ماست
طاقت بیار محمد رضا ما هر دو بی کسیم
محمد رضا میتونی میخواهم با تک تک سلول های مغزت احساس حمایتمون برای موندن و با هم موندنمون رو احساس کنی
پیشنهاد میکنم چند روزی از این فضا ( تدریس ، سایت ، …) فاصله بگیر. میتونی از زاویه دیگه
مجموعه را ببینی ، هم دل ما برات تنگ میشه ! . هم تمدد اعصاب میکنی .
محمد رضا ما بهت نیاز داریم. بیشتر به فکر خودت باش.
سلام استاد عزیز،صبورانه این راه رو تا پایان ادامه بدید،ما به وجود شما بیشتر از اونی که فکرشو بکنید احتیاج داریم،خسته نباشید و خدا قوت می گم به شما و همه ی همکاراتون.
سلام استاد دوست داشتنی و محبوب!
من هم یکی از کسانی هستم که مطالب آموزشی ارزشمند شما غنیمت بزرگی برام به حساب میاد و خودمو مدیون و ممنون شما می دونم و برای دوره هایی که قادر به شرکت در اونها نیستم بسیار غبطه می خورم. مطمئنم که هر چیزی هزینه ای متناسب با ارزشش رو داره و اگه جایی این هزینه برگردن من نبوده حتماً کسان دیگری درحال پرداختن اون هزینه برای من هستند. ممنون شما و تیم خوبتون هستم و هرخدمتی از دستم بربیاد حاضرم درقبال لطف شما عزیزان انجام بدم.
دوست عزیز
حرفها و دغدغه هایت را خواندم و هر روز می خوانم.به تو و همکاران عزیزت حق می دهم .از تو بسیار اموخته ام و می دانم بازهم خواهم اموخت.راهکارهای بسیاری هست که دوستان در کامنتهایشان ارائه داده اند و نیازی به تکرار نیست.من فقط به عنوان یک دوست و خواننده و یادگیرنده مطالب شما که در شهر دیگری غیر از پایتخت زندگی می کند و دسترسی اش به آموزه های شما به دلایل متعدد جز از راه مجازی نیست،از شما فقط یک چیز می خواهم:
بمانید و آموزش دهید که مانند شما بسیار کم هستند.بمانید و آموزش دهید و بهای واقعی آموزش خود را نیز بگیرید.
ما قدر کاراتونو میدونیم و تو زلال بودنتون شکی نیست..شاید راه تشکر از کاراتون اینه که ماهم تا اونجا ک میتونیم چیزایی که یاد میگیریم حتی شده در حد ی ایده ب دیگران بدیم مثل شما بی چشم داشت.. فقط اقا دو تا سوال نامربوط..یکی اینکه ی دوره داشتین تو متین اباد برگزار شد و اسمش سفر جهنم بود اون دیکه برگزار نمیشه؟.یکی اینکه الان این کلاسایی که برگزار میشه خیلی از تیترهاش تو رادیو مذاکره بود یا کتاباشو معرفی کردین و اینکه شرکت کنیم و البته خیلی دوس دارم ک شرکت کنم اونوقت مطالب تکراری نیست؟..خواننده تازه سایتتون نیستم که اینو میپرسم و واقعا سوال تو ذهنمه..
سلام
من حدود 2 ماهی هست که با شما و سایتتون آشنا شدم. هر روز صبح یکی از اولین کارهایی که می کنم اینه که سایت رو چک میکنم و مطالب روز و بعضا مطالب قدیمی رو میخونم. فایل های رادیو مذاکره رو ریختم توی گوشیم و همه جا موقع آشپزی؛ ظرف شستن؛ توی اتوبوس؛ و همه جای دیگه گوش میدم؛ همت و پشتکار و علاقه مندی شما به آموزش مخاطبان( یا به گفته ی خودتون دوستانتون) فوق العاده ارزشمند و دوست داشتنی و قابل ستایشه.
شما معلم ما هستید و هر تصمیمی که بگیرید ما هم میگیم “چشم آقا معلم”. مطمئنیم که شما معلم باهوشی هستید و حواستون به همه ی دانش جویان دور و نزدیکتون هست.
حتی اگر از همین امروز تصمیم بگیرید که آموزش رو تعطیل کنید؛ من فکر میکنم که انقدر مطالب ارزشمندی توی این سایت هست که بتونه به مخاطبان کمک کنه؛ که هیچ جای دیگه ای چنین مطالبی به این شکل ( برآمده از یک ذهن خلاق و مدون) وجود نداره. منتها مطمئنن تا ایده آل شما فاصله ی زیادی داره.
ما دوست داریم که شما بمونید؛ اما دوست نداریم که شما اذیت بشید. واقعیت اینه که یک حس خوب با هیچ ارزش گذاری مالی قابل سنجش نیست. ما قدر این فعالیت ارزشمند شما رو میدونیم. گرچه که این قدردانی باید نشون داده بشه و ما از کنارش بی توجه رد میشیم. آموزش رایگان کار خیلی ارزشمندیه، منتها نه به بهای اینکه مجموعه ی شما از لحاظ مالی رضایتنمدی کافی نداشته باشن. امیدوارم که یک راه خوب پیدا بشه برای مثلا تفکیک آموزش به دو دسته؛ کسانی که توانایی پرداخت دارن و کسانی که تواناییش رو ندارن. یا هر ایده ی دیگه ای که حاشیه های این کاری که شما با این علاقه و انرژی دارید انجام میدین؛ برای شما آزاردهنده نباشه.
من سالها توی بعضی مناطق کمتر شناخته شده ی ایران به دانش آموزان درس میدادم. هیچ بار مالی برام نداشت؛ کل اوقات تعطیلی و بیکاریم رو هم ازم میگرفت. شرایط بد آب و هوایی؛ آب غیر آشامیدنی و…. کلی مشکل دیگه گاهی توانم رو میگرفت. ضمن اینکه بچه ها گاهی خیلی بی انگیزه بودن و من 10 برابر بقیه ی کلاس هام باید انرژی صرف میکردم برای کسانی که به هر دلیلی تا اون مقطع آموزش درستی ندیده بودند. هر بار موقع برگشتن به خودم میگفتم فایده که نداشت! دیگه نمیام. ماه بعد که پیام های بچه ها میومد که از قبولیشون توی امتحانات خبر میدادن منو بی اندازه خوشحال میکرد.
کاش که ماهم بلد بودیم از لطف شما و زحماتتون قدردانی کنیم، چه بمونید و چه برید…
“ممنونیم آقا معلم”
شاید بد نباشه مثل استاد بهرام پور باشید/یعنی هم مطالب آموزشی زیادی به صورت رایگان بگذارید و هم فروش به صورت اتوماتیک در سایت شما انجام شود/فکر کنم در این سایت همه راضی هستند و عالی هست http://www.bahrampoor.com
اشان استاد سخنرانی و استاد بازاریابی اینترنتی هستند(البته نه بازاریابی حضوری)
درود بر استاد محمد رضا شعبانعلی عزیز
خواهش می کنم از پتانسیل دوستداران خود جهت کاهش هزینه ها و انجام کارها استفاده ببرید . میشه در مورد راهکارش فکر کرد .
همانطور که شما بسیاری از ارزش های معنوی رو در فعالیت های آموزشیتون در نظر دارید و مطالبه مادی زیادی ندارید ، تعداد زیادی از مخاطبان شما علاوه بر مشارکت مالی ، کمک های غیر مالی زیادی میتونن انجام بدن که به پیشبرد برنامه هاتون کمک کنه که باز هم نهایتا به خودشون بر میگرده .
به ما بگید که چه کارهایی رو میتونیم انجام بدیم . ما هم جزیی از برنامه متمم و تراست زون هستیم . من رزومه کاری خودم رو براتون ایمیل می کنم و حاضرم در هفته 4 ساعت مفید برای طرح های شما وقت بذارم . چون ایمان دارم این سرمایه گذاری من بازگشت خوبی خواهد داشت .
در مورد کمک مالی سعی می کنم تمام محصولات شما رو استفاده کنم و بخرم که تاکنون این کار رو کردم و مشعوف شدم و تا جایی که بتونم اونها رو تبلیغ می کنم .
پاینده باشید
محمدرضای عزیز
در سال های گذشته وقتی تبلیغ مذاکره حرفه ای و دوره سفر از جهنم رو دیدم واقعا دوست داشتم شرکت کنم
چون می دونستم با این ها می تونم زندگیمو تغییر بدم (مخصوصا دوره ای که تو اون قایق -کشتی- برگزار کردی و تمام دلم اونجا بود!)
اما پولش رو نداشتم
اون زمان برام سخت بود
نتیجش این شد که بدونم باید پول دربیارم
سعیمو کردم و بخاطر همون نیازم تونستم امسال اینقدر دربیارم که بتونم تو دوره هات شرکت کنم
یعنی اون انگیزه این تسلسل رو راه انداخت که بیشتر دربیارم و برای پیشرفت خرج کنم وپیشرفت کنم و باز بیشتر برای پیشرفت خرج کنم و الان به این دور، ایمان دارم
می خوام اونایی که تو شرایط چندسال پیش من هستن بدونن که الان قدر دوره ای که شرکت می کنم رو می دونم و خودم رو مجبور می کنم از آموخته هام استفاده کنم
و حتی پیشنهاد می دم هزینه کلاس هارو بالا ببری چون اولا” می دونم که ارزش اونچه در دوره ها و کلاس ها می گی واقعا” خیلی بالاتر از این حرف هاست و همچنین باعث می شه افراد از کلاس ها و دوره ها بهتر استفاده کنن
امیدوارم ودعا میکنم ایده هایی بهتون برسه که هم مسیر شما هموارتربشه وهم ما ازنعمت حضورشما بی بهره نشیم
ممنون اززحماتتون ازمهربونیو انسانیتتون ،ازلطف هایی که بی توقع به من وامثال من که نمیشناسیدمیکنیددنیاچقدرزیبامیشد
اگه همه آدمانگرش شماروداشتند بی نهایت خسته نباشید.
محمدرضا مطمئنم که تو می تونی یه راه حل پیدا کنی تا چراغ آموزش رو روشن نگهداری…
می دونم چه قدر امثال من نسنجیده فکر کردیم و حرف زدیم که به قول خودت شرایط تو رو اینجوری فهمیدیم که اونم از کم آگاهی من و امثال من نسبت به همون دید درونیت بوده که تا حدی هم طبیعیه.خواستم فقط بگم اگر هم چیزی بوده و ظاهرش اذیتت کرده اما ته حرفمون همونیه که خودت دوست داشتی: حس همدردی و همین که بهت بگیم:
حواسمون بهت هست محمدرضا
دوست داریم استاد
بگیم خسته نباشی مرد بزرگ
بگیم ایولا رفیق
بگیم خیلی می خوایمت مهربان
بگیم دست مریزاد شعبانعلی ها
بگیم هرچی که تو دوست داری بشنوی و بین اون همه درخواست و کار چند صدم ثانیه هم فکرت بره یه جا دیگه
تا الانم مثل بچه های پررو تا تونستیم پیامی اس ام اسی بوده دریغ نکردیم با این امید که حالت عوض بشه.
کنارت هستیم استاد گرام ,از مهاجرین و انصار ,تا مستدام مانی و سرحال.
شاگرد همیشگی تو محمدرضا
محمدرضای عزیز دعا میکنم که خدا بهت آرامشی بده که بتونی به آنچه میخواهی برسی و خدا این امکان و برای من و تمام کسانی که که از شما حتی یک جمله خوب یاد گرفتن فراهم کنه که بتونیم از وجود شما همچنان بهره مند بشیم چون واقعا حیف همچین سرمایه انسانی و علمی از حوزه آموزش کناره گیری کنه و یه حسرت بزرگ رو دل ما بذاره
محمدرضای گرامی
اول خداقوت میگم
حقیقتش فکر کنم خیلی متوجه این متن نشدم.اما محصولات جناب معظمی رو دیدم و به نظرم قیمت هاش منصفانه بود و بلکه هم پایین تر…اگر واقعا بخواهی یادبگیری….نه اینکه قیمت گذاری کنی و بسنجی
من هم کاملا با این مساله موافقم که تا تمکن مالی نباشه امکان آموختن نیست….اما تعداد زیادی ز کسانی که از قیمت آموزش ناراضی هستند عملا تمایل زیادی دارند یک حوزه را هم امتحان کنند…من از اصطلاح خودم استفاده میکنم…دوست دارند نوک بزنند در زمینه ای….اما تکلیفشون با خودشون و چیزی که میخوان معین نیست.و چون صرفا میخوان امتحان کنند اگر چند حوزه مد نظرشون باشه و توانایی مالی اون ها هم کم باشه قطعا هزینه ها خیلی زیاده.درسته که من کمی بدبین هستم اما در این مورد چون خودم یکی از اون ادم ها هستم این مورد رو گفتم.ضمن اینکه برخوردی هم دارم با تعدادی که امثل من هستند.البته مورد من توانایی مالی نیست.بلکه امکان دسترسی به منابع اوفرصت هایی ا موزشی هست.اولش ازینکه شهرستان هستم کلی غر میزنم اما همینکه امکانات فراهم میشه دچار تردید میشم.
محمدرضا اموزش رایگان و امکاناتی که شما فراهم کردی خیلی خوبه…اما خودتون هم میدونید که فقط تعداد خیلی کمی هستند که درکارشون جدی هستند و اونها هم درنهایت راه خودشون رو پیدا میکنند.
اما اموزش رایگان میتونه کاری کنه تعدادی از اونها هم که تردید دارند راه بیوفتند به شرطی که این امکان با شرایط خاصی ارایه بشه.
اول اینکه به افرادی که دایم از گران بودن امکانات اموزشی گله دارند ثابت بشه که ایا واقعا قصد جدی برای اموختن دارند یا اینکه مثل من فقط هوس اموختن دارند
دوم اینکه یه تعداد از افراد که در مرز سکون و حرکت هستند رو راه میندازه
اینطور هم هدف اموزش رایگان براورده میشه و هم هزینه های اضافی تحمیل نمیشه به معلم
ضمن اینکه کیفیت اموزش هم بالا میره و دلخواه میشه
اینکه اموزش تا حدی رایگان باشه و بعد یک سدی گذاشته بشه از جنس ازمون یا خلاقیت یا چیزی دیگه که نشان بده که فرد واقعا اهل راه هست و عده ای که مشتاق و جدی هستند مراحل بعدی را رایگان یا کم هزینه دریافت کنند.
البته من این حرفا رو به خودم زدم جمله به جمله ش رو…چون ازین رفتار خودم متنفرم.و بارها بهم ثابت شده که خیلی از زمینه ها رو دوست دارم فقط یه نوک بزنم و رد بشم.
به نظر من افرادی که مثل من در مورد خواستشون جدی نیستند و صرفا یک عطش غیرواقعی دارند از جنس محدودیت کم نیستند.
دسترسی به ماها کمک میکنه که یقین حاصل کنیم مرد هر راهی نیستیم و باید راه خودمون رو جای دیگه پیدا کنیم. اما این نوع دسترسی باید محدود باشه و گرنه هدف اموزش مشکل پیدا میکنه و چیزی جز دلسردی و هزینه برای معلم باقی نمیمونه
البته من فقط از چشم خودم به این قضیه نگاه کردم و منظورم این بود آدم هایی مثل من رو هم لحاظ کنی شاید تاثیری داشته باشه در روشی که انتخاب میکنی
زنده باشی:-)
سلام محمدرضا
حدود پانزده ماه هست که به سایتت سرک میکشم! در حد مطالب سایت و چندتا معرفی رایگان کلاس و سمینار کوچک (درواقع خیلی بزرگ) و فایلهات، اندکی باهات آشنا هستم!
نمی دونم چقدر کارت درسته! شاید امروز و فردای ما بستگی به همین پولها داره که نمیگیریمشون! اگه لطف تو و همکارانت نباشه من که به شخصه امکان استفاده از کلاسها رو ندارم حالا هر چقدر ارزون که میخواد باشه! اگه پولی هم در میارم جای دیگه از پیش خرج شده!
نمی تونم بگم اجرت با خدا! که این حرفها بیشتر برای فیلمهاست و من هم اهلش نیستم!
راستش یه بار با جدیت برات کامنت گذاشتم که پس این فایل رادیو مذاکره چی شد! و بعد که فرستادم داشتم با خودم به این فکر میکردم که کاش نمی فرستادمش (خلاصه از روی شور حسینی فرستادم، دیگه! ) چون میدونم چقدر سخته آدم فایلی در خور و مناسب درست کنه! و وقتی خود من هم خیلی حوصله این تیپ کارها رو ندارم چرا باید به محمدرضا بگم!
راستش بارها وقتی با بچهها حرف زدم تو رو مثال زدم و گفتم که هر کسی این کار رو نمیکنه و ما توی جامعهمون امثال تو رو کم داریم! شاید تأثیر حرفهای تو باشه اما خود من هم دارم یاد میگیرم که کارهای بدون چشم داشت زیادی بکنم و فکر کنم بچههای زیادی هستن که توی این سایت دارن به این سمت پیش میرن! نوشتن و علمی نوشتن سخت و چالش برانگیز هست! خیلیهای از زیر بار یه همچین موضوعی در میرن و خیلیهای دیگه هم با هزار جور سفسطه ازش رد میشن…
قبلاً هم بهت گفتم از میون قلمهای بی شمار بعضی قلمها آدم رو جذب میکنه، وقتی به سایتت میآم یاد این شعر میافتم:
گه ملهد گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
شاید فکر کنی مبالغه میکنم اما من فکر میکنم حس تنهایی که توی غالب نوشتههات هست از این جنس باشه و شاید به همین دلیل برایت احترام خیلی زیادی قائل هستم….
یه پیشنهاد شاید خیلی جالب نباشه که یه همچین چیزی رو بنویسم و ناراحتت کنه تو سایتی پر بازدید داری میتوی توی اون از چند تا شرکت معتبر اسپانسر بگیری! کاری که خیلی از سایتهای ضعیف تر دارن قدرتمندانه انجام میدن چه برسه به سایتی با قدرت سایت شما! مطمئنم که به فکرت رسیده و حتی شاید پیشنهاد هم داری و فکر کنم دلیلی داری اگر این کار رو نمیکنی!
به هر روی برای موفقیتمان ارزشهایی داریم، اگر به آنها پشت کنیم باختیم و اگر در تقیبشان جا بمانیم باختیم، حتی اگر بخواهیم انکارشان کنیم.
موفق باشی
استاد عزیزم،پاراگراف آخر واقعاً ناراحت کننده ست برای ما اما به نظرم اگه همین الان تصمیم بگیرید که دیگه به ما چیزی یاد ندید مطمئنم تا الان صدها سرنخ به هزاران نفر دادین که زندگیشون متحول شده یا حداقل فکر تحول و مسیر رشد تو ذهنشون جرقه زده.من به شخصه به عنوان آدمی که شما رو مرجع تقلید خودش در بسیاری از مسائل میدونه و دوستتون داره پیشنهاد میکنم باشید حتی با هفته ای یه آموزش کوچک اما باشید و ما رو تنها نگذارید…
سلام استاد، این موضوع یک حقیقت تلخه که یک ماهی هست ما رو درگیر خودش کرده و دیشب اولین ضربه اش رو خوردیم. همون طور که می دونید ما در زمینه کارآفرینی قصد به اشتراک گذاری تجربه ها رو داریم تا افرادی مثل خودمون هزینه گزاف این تجربه های ارزشمند رو نپردازند.
ما برای برنامه دو ساعته صبحانه کارآفرینی مبلغ بیست هزار تومان رو انتخاب کردیم که باعث شد یکی از علاقمندان و دوستانمون انصراف بده. مبلغ پانزده هزار تومان این برنامه صبحگاهی، صرف صبحانه هر فرد میشه و ما تنها هزینه صبحانه استاد و فیلمبردار رو از ثبت نام بچه ها تامین کردیم.
قصد داشتیم این کار رو تحت عنوان کارآفرینی اجتماعی بعد از موفقیت کسب و کارمون و رایگان انجام بدیم ولی دیدیم هنوز خودمون هم نیاز داریم بدونیم در بطن این اقتصاد و بازار چه می گذره قبل از اینکه کاملا درگیرش بشیم! اساتیدی که دعوت می شن از ما پولی نمی گیرند و تنها به عنوان انجام مسئولیت اجتماعی شون تشریف می یارن.
اینجا چنتا نکته هست: کافه ای که انتخاب کردیم گرونه اما به خاطر فضای بزرگ، روشنایی محیط و کیفیت مبلمان می ارزه. ما اساتید رو از دوره هایی که خودمون شرکت کردیم و هزینه اش رو دادیم و کیفیت آموزششون تست شده می آریم. حتی شرکت کنندگان رو اول میشناسیم و باهاشون گفتگو می کنیم و بعد به برنامه دعوت می کنیم.
شرکت کنندگان هزینه این دقت و حساسیتمون ما رو نمی پردازند ولی دوست نداریم وقتی این برنامه ها به طور مرتب برگزار شد، انرژی ما برای ادامه اون تموم بشه! این شانس ماست که این بحث مطرح شده چون می خواستیم ازتون راهکار بپرسیم. ما یکم احساس گناه کردیم ولی نمی دونیم چی کار کنیم؟!
سلام محمدرضا
بگذار انتقادازشما بکنم من تقریبا از اوایلی که با سایت شما آشنا شدم تقریبا مطمْن بودم که این روش راه به جای نمی برد چرا که شما خیلی پراکنده مطالب ارایه می کنید و من جز اولین کسانی بودم درخواست داشتم ارایه مطالب را پولی کنید چرا که در غیر اینصورت هیچ گونه مسولیتی برای ادامه کار بوجود نمی آید نمونه آن هوش مذاکره بود که با وجود قولهای متعدد هنوز به مرحله عمل نرسیده است حالا با این روش که جلو می رویم احتمالا ۵۰۰ ساعت فایل های رادیو مذاکره به ندیده های ما خواهد رسید در سایر بخشها نیز وضع به همین منوال است الان تنها بخش کار شما که فعال است روزنوشته ها است که آنهم بدلیل ارتباط با مخاطبان است البته من همیشه وهمه جا سایت شمارا معرفی می کنم ولی واقعیت قضیه اطلاعاتی که از جانب شما به دوستداران شما می رسد به دلیل طولانی شدن زمان آن تقریبا حالت فرسایشی و خسته کننده پیدا کرده است
محمدرضای عزیز
همه حرفهایی که نوشتی درسته و جای مناقشه نیست. من فقط احساس و توصیه خودم رو به عنوان یکی از خوانندگان سایتتون و عضو کوچکی از جامعه بزرگ دوستدارانتون میگم. هر چند که امکانا همه حرفهای من درست نیست و مطمئنا اونهاییشم که درسته خودتون بهتر و دقیق تر از من میدونید!
تمام فعالیتهای آموزشی شما و گروهتون و وقت و انرژی که میگذارید از دید من مخاطب بسیار ارزشمند و ستودنی ست. چرا که ماحصل آن برای من نوعی آموزه هایی کمیاب و حتی ناب است. اما نحوه فعالیت شما (مقدار وقتی که به رایگان صرف مخاطبانتون میکنید، منش شما در برابر انتقادها و …) که صد البته ناشی از شخصیت وبژه شما، نگاه خاص شما به زندگی، تجربیات استثنایی شما، دلی بودن شما (همون F قوی در MBTI!!) و … هست، در کنار خاص بودن و مفید بودنش برای مخاطبین، به نظر حاوی یک سری نامتعادل بودن های بزرگی ست (که اتفاقا همین یکی از عواملی ست که شیوه شما رو اینقدر خاص و استثنایی و مورد پسند کرده). مثل قربانی کردن زندگی شخصی خود و اطرافیان برای افزایش حجم آموزش رایگان، مثل تحمل و صبر زیاد در برابر توهینهای برخی مخاطبان و …. میگن هر بی تعادلی محکوم به فناست. از نظر مهندسی که بی تردید این حرف ثابت شده ست. از نظر روحی روانی هم به تجربه درست به نظر میاد. به همین دلیل من به شخصه به عنوان یکی از دوستداران شما همیشه نگران این بی تعادلی یوده ام. میدونم که هدف شما خدمت به مردم ایرانه، اونم خدمتی که از هر کسی برنمیاد، اما شاید بهتر باشه که این خدمت حجمش کمتر بشه تا هم عوارض منفیش برای شما و اطرافیانتون کاهش پیدا کنه و هم خدای نکرده از یه جایی ناگهان حجمش به صفر نرسه (سیستم crash نکنه!). من به عنوان دوستدار و مخاطب شما راضی نیستم که شما و اطرافیانتون اینقدر تحت فشار باشید. هم چنین من به آب باریکه ای از آموزشهای شما هم قانعم و ترجیح میدم که در حد آب باریکه باشه بجای رودخونه اما همیشه جریان داشته باشه و زندگی ببخشه.
در آخر نقل قولی میکنم از یکی از اساتید اهل دلمون در رشته مهندسی (نمیدونم اصل این صحبت از کیست). ایشون میگفتند زندگی مثل تشک آبی میمونه که یک جاش برآمدگی داره. میای اونجا رو فشار بدی که برآمدگی بره پایین، اونجا درست میشه و یه جای دیگه میاد بالا. هیچوقت همه سطح تشک صاف نمیشه اما باید حواسمون باشه که کجای تشک برآمده و چقدر برآمده؛ یه موقع به هوای مسطح کردن یه قسمت، نزنیم یه جای دیگه رو پاره کنیم که کل آب تشک خالی بشه.
خیلی ارادتمندم
خدا قوت
سلام استاد
دنیا دنیا ممنون برای بخشش ها و آموزش های منحصر به فردتون.از شما صمیمانه تشکر میکنم.هر تصمیمی بگیرید من باز هم مدیون شما هستم و هیچ وقت هیچ وقت محمد رضا شعبانعلی را فراموش نمیکنم.خدا قوت…
استاد من همایش مشهد حضور داشتم و به عنوان کسی که تجربه تدریس داشته، 5 ساعت مجذوب حرفهای شما بودم و انصافا مدرس فوق العاده ای هستید. با همه خودخواهیم از خدا میخوام شما را حفظ کنه و همچنان در زمینه آموزش فعال نگه دارد و همچنان پر از عزت…
فریده جان. تجربهی مشهد یکی از تجربههای خوب زندگی آموزشی من بود. احساس راحتی و فضای دوستانه لذتی بود که به این سادگی قابل فراموش کردن نیست.
ممنونم که اون روز خوب رو یاد من انداختی
محمدرضا شاید اگه یه مدت کوتاه هیچ دوره ای برگزار نکنی و به تولید علم و نوشتن کتاب بیشتر بپردازی بهتر باشه.بعدش میتونی یه مقایسه کنی و یه تحلیل که چیکار کنی بهتره.به نظر من که یه دانشگاه بزن هم توجیه اقتصادی داره هم علمی.
اما در آخر مثل همیشه تصمیم با خودته
خسته نباشی مرد بزرگ
راستش محمدرضا. من هم اخیراً داشتم به چنین چیزی فکر میکردم. اگر کمی محصولات آموزشی و اطلاعات روی سایت کاملتر بشه که یک آدمی اگر مطلبی میخواد تا یک مدت سردرگم نمونه خیلی خوب میشه. من شش ماه هم برای خودم وقت بگذارم خوبه.
البته یادت نره که یک تیم هم باقی میمونه که باید برای اونها هم Task تعریف بشه. من اگر جای استاد خودم دکتر حیدری بودم، تصمیم برام راحت بود. ایشون تا همین الان هم یک نفره کار کردند. من چون دهها نفر رو درگیر کردهام، الان کمی قضیه پیچیدهتر شده.