خانه » طلاق و جدایی

طلاق و جدایی

توسط محمدرضا شعبانعلی

نظر شما در باره‌ی این جمله چیست؟ آمارها نشان می‌دهند که نرخ طلاق در حال افزایش است. این خبر خوب است یا بد؟

طلاق - جدایی - فکرنکرده ها - روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

263 دیدگاه

رضا اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۱

با سلام خدمت همه دوستانی که نظرات قابل توجه خودشون و گذاشته بودند و همچنین تشکر فراوان از استاد عزیزم آقا محمدرضا در خصوص حساسیتشون به مسئله های داغ روز
خیلی کوتاه می نویسم من نظرم هیچ یک از عبارات را قابل قبول نمی دانم بود
چرا که به نظر بنده دلایل عوض شدن جایگاه ازدواج و تشکیل خانواده و متاسفانه پدیده طلاق خیلی پیچیده تر از این حرفاست که بتوان در یک عبارت خلاصه نمود، یک شبه به این نقطه نرسیدیم بلکه این پدیده نیز طی یک ثابت زمانی طولانی به این نقطه رسیده است.
اضافه شدن دغدغه های مختلف که برخی بالاجبار و برخی نیز به دست خود افراد در جلوی آنها سبز شده است که متاسفانه این دغدغه ها اجازه فکر را از فرد گرفته اند به طور مثال یک جوان از اواخر سال سوم دبیرستان با سرمایه گذاری خودش و خانوادش برای ورود به دانشگاه برنامه ریزی می کند و موفق می شود بعد از آن بعد از تحصیل در دانشگاه از ابتدا برنامه ریزی می کند برای قبولی در امتحان ارشد، برای گرفتن مدرک زبان و مهارت های تخصصی مرتبط با رشته ی تحصیلی خودش، بعد از آن برای دکتری برنامه ریزی می کند برای سربازیش برنامه ریزی می کند برای کسب کار و انتخاب شغل وقت صرف می کند حال با طی این مسیر و زمان می شود یک جوان سی ساله، چرا برای زندگیش و مهمترین رکن آن یعنی همسر و انتخاب آن و مهارت های آن به دید یک کنکور نگاه نمی کند چرا؟ چرا آخرین گزینه جوانان شده است، تشکیل خانواده،
به نظر بنده ازدواج و انتخاب همسر همانند ورود به دانشگاه مقدماتی می طلبد، که جوانان کمتر برای آن سرمایه گذاری می کنند، زمان صرف می کنند. چرا؟
می گویند چرا ازدواج کن؟ جوان می گوید، شرایطم مناسب نیست؟ در پاسخ باید گفت مگر به شرایط ازدواج فکر هم کرده ای ، برنامه ریزی هم کرده ای همانند شرکت در کنکور تا در یک زمان مناسب از پس آن برآیی؟ نه زیرساخت های ذهنی خود را برای انتخاب همسر مناسب با روحیات خود آماده کرده ای و نه به کار مناسب فکر کرده ای، نه به کسب مهارت فکر کرده ای
صرفا دانشجو بوده ای؟ آخرش چی؟
به نظر بنده نبودن زیرساخت ذهنی صحیح در خانواده ها در زمینه راهبری صحیح جوانان یکی از اصلی ترین علت های ازدواج های نا به سامان است؟ چرا که هیچ ازدواجی با شرط طلاق شروع نشده است،
همسرانی که زیر ساخت ذهنی خود را برای شروع یک زندگی مشترک آماده نکرده اند، مطالعه ای نکرده اند، ارزش های متعالی خانواده جای خود را با ارزش های پوچ داده است
آخرش می شود عدم تحمل در برابر مشکلات کوچک زندگی، می شود دعوا، می شود عدم تفاهم، در صورتی که می توان با کمی انعطاف فقط کمی حوصله به این موضوعات جواب داد، می توان با مذاکره صحیح درک متقابل را ایجاد کرد.
ازدواج اساسی ترین فعلی است که باید یک فرد در زندگی خودش محقق نماید پس کمی بیشتر به آن فکر کنیم کمی بیشتر در برنامه ریزی های روزمره خودمون وقت صرف کنیم.

پاسخ
مهران فرجزاده اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۱

سلام
با سپاس از محمدرضای عزیز
به نظر من البته:با وجود مشکلاتی که وجود داره اما دو نفری که از درون جدا شده محسوب میشن و ادامه راه هم فایده ای نداره بهتره در ظاهر هم جدا بشن یعنی طلاق بگیرن(البته بعد از طی تمامیت تلاش برای حفظ زندگی و عدم حصول نتیجه مثبت) شاید بعدش بتونن یه زندگی جدید و خوب بسازن وگرنه ادامه دادن به یه زندگی بی فرجام و پوچ که معنی نمیتونه داشته باشه بجز عذاب.

پاسخ
اشرف اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۳

یک سوال بی ربط به این موضوع:
در پی ترویج افزایش جمعیت( نمی دونم اسمش همینه یا نه) کلیه وسایل پیشگیری که پیش از این به طور رایگان در خانه های بهداشت و مراکز بهداشت شهری و روستایی توزیع میشد جمع اوری شده و بودجه ش هم حذف شده. جراحی رایگان وازکتومی حذف و اصلا این جراحی جز در موارد خاص غیرقانونی شده. وظیفه ما چیه؟ بنشینیم و شاهد افزایش بی رویه جمعیت به ویژه در سطوح زیرر متوسط جامعه باشیم؟ آیا غیر از لطیفه ساختن در این مورد و یا غر زدن کار دیگه ای ازمون بر نمیاد؟
به نظرمن این موضوع الان اولویت بیشتری از مسئله طلاق داره و ای کاش بتونیم از محمدرضا و ایده های خوبش کمک بگیریم.

پاسخ
اشرف اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۸

برای بررسی وضعیت طلاق در ایران نمیشه فقط به افزایش یا کاهش تعداد طلاق توجه کرد. یک معیار دیگه میتونه توجه به زمانی باشه که طلاق برای خانواده اتفاقی افتاده. مسلما طلاق پس از یک دوره کوتاه زندگی نشان از ناپختگی افراد، انتخاب اشتباه، عدم بلوغ عاطفی و … داشته باشه. که در این صورت اتفاق مثبتی نیست اما منفی مطلق هم نیست. اما در مواردی که طلاق پس از یک دوره قابل قبول زندگی مشترک اتفاق افتاده و تصمیم معقول حاصل از یک رابطه پخته و منطقی باشه، اصلا بد نیست. آدمها تغییر می کنند و من ممکنه دیگه با ادمی که ده سال پیش برای زندگی مشترک انتخاب کرده ام هاهنگی کافی رو نداشته باشم. جالبه که همین تغییرات در روحیه و شخصیت آدمها وقتی منجر به تغییر شغل، تغییر محل زندگی(مهاجرت) ، یا هر تغییر دیگه ای میشه مثبته ولی در مورد زندگی مشترک منفی میشه! چون کلمه طلاق بین ما با یک اتفاق منفی به هم مرتبط شده ند. وقتی میگیم دارم مهاجرت میکنم همه میگن “به به، به سلامتی” اما وقتی میگیم دارم جدا میشم فورا شنونده اظهار تاسف می کنه و دلش برامون میسوزه.
طلاق میتونه یک اتفاق مثبت باشه. میتونه یک تصمیم درست باشه و به نظرم در جامعه فعلی مثل خیلی چیزهای دیگه در دوره گذاره. طلاق های ناپخنه زیادی اتفاق میافته. هنوز خانواده ها به ازدواج مجدد طلاق گرفته ها کنار نیومده ن( مخصوصا درمورد ما زنها) اما همین که دیگه ازدواج آخرین حق انتخاب یک زن نیست که تکلیف بقیه عمرش روشن کنه خودش گامی به جلوست. مقوله طلاق هم مثل هر مقوله دیگری کم و کاستی هایی داره اما اگر مسیولین اجازه بدن و دستوری و فرمایشی سعی در کاهش و افزایش امارش نداشته باشند، بالاخره راهش رو پیدا میکنه.

پاسخ
طاهره جلیلی اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۱

من رای دادم به اینکه طلاق خبر بدیه… اما یک آن به نظرم رسید که اگر از بعد فردگرایی و جمع گرایی نگاه کنیم، قبلاً آدم ها یک عمر تو جهنم دست و پا میزدن که یک موقع کسی بهشون بد نگاه نکنه و بهشون نگه مطلقه… اما الآن خیلی کمتر به این مسائل بها میدن که بقیه چه جوری فکر میکنن… این یه خبر خوبه که آدما به این استقلال رسیدن و مستقل از دید و نظر دیگران تصمیم میگیرن برای خودشون و زندگیشون…

پاسخ
دانشجو اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۳

به نظر من نمیشه گفت یه چیزی مطلق خوبه یا بد
خب یه نفر داره تو زندگی مشترک عذاب میکشه خب تلاق بهترین و عالی ترین راهه نمیتونه که بمونه و بسوزه
ولی یه سری از تلاق ها هم به خاطر بالا رفتن توقع طرفین هست خب این رو من نمیپسندم وبا کمی گذشت نتیجه خیلی بهتری به دست میاد مخصوصا برای خانوم به دلیل جامعه ما
پس نمیشه گفت که طلاق چیز خوب یا بدی هست باید بگیم کدوم نوع از طلاق خوبه کدوم نوع بده
حالا امار بگیریم ببینیم کدوم نوع داره افزایش پیدا میکنه بعد راه حل واسش بسازیم

پاسخ
میثم اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۶

سلام
من گزینه ((هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمی‌دانم.)) را انتخاب کردم . زیرا :
هیچ کدام از دلایلی که ارائه شده به تنهایی نمی تواند دلیلی بر خوب یا بد بودن این خبر باشد. در واقع نظر من اینست که کسانی که گزینه غیر از این را انتخاب می کنند مطلق فکر میکنند. مثلا مطلقا فکر می کنند که به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «زن جدا شده» خبر بدی است.
نظر شما چیست؟

پاسخ
مجید اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۲

هرجا جلوی ضرر بگیرید، منفعته. ولی…
این آمار نشون از آینده حیلی بدی رو میده. کلی آدم با یسری خاطره بد و احساس بد نسبت به جنس مخالف. که تو قضاوتشون در زندگی در تمامی جهات موثره.
چند درصدشون میتونن در یه ازدواج مجدد ، اون احساس رو تغییر بدن؟
ولی در خصوص علتش: 1-ایجاد خرده فرهنگهای مد شده و غیر منطبق با فرهنگ اصیل ما 2-مادی گرایی بیش از اندازه ترویج شده در خانواده ها 3-عدم درک این نکته که زوج دیگر در خانه پدر نیستند و باید با تعامل مشکلات را حل نمایند 4-ظاهر بینی 5-عدم درک و احترام حقوق هر طرف از زوجین

پاسخ
یاسر اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۹:۳۵

سلام محمدرضا،

ببخشید ولی با این روش ایجاد گفتگو مخالفم، یه جوری شده شبیه فیسبوک، شده محل سرگرمی! وقت زیاد برای خوندن کامنت هایی صرف میشه که اکثراً با واقعیت فاصله دارن و یا اینکه افکار سطحی و شخصی پشت شون هست (البته به جز یه تعداد معدود).
مطالب خوب و عالی تو بنویس ، هر کس به اندازه هوش و ذهنش ازش استفاده می کنه. به نظرم وقتی از شیوه بحث و رای گیری و اینـــا استفاده میشه افراد با وقت آزاد زیاد بیشتر نظر می دن نه افراد با آگاهی بیشتر.

ببخشید که همش نظراتم تند هستن.

پاسخ
فرناز اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۹:۲۰

من گزینه ی هیچکدام رو انتخاب کردم.
این خبر ذاتآ بد هستش و جنبه ی خوبی نداره، حالا چه در ایران اتفاق بیافته یا هر جای دیگه ی دنیا.
چون نشون میده یه تعداد زیادی آدم متوجه شدن انتخابشون درست نبوده، یعنی قبل از ازدواج به اندازه ی کافی همدیگرو نشناختن. این خودش آدرس کلی مشکلاتو میده مثل نبودن محیطی که این آدم ها توش به راحتی آشنا بشن و همدیگرو بشناسن، ضعف خود این آدمها در مهارتهای ارتباطی و … .
منظورم این نیست که خود طلاق بده یا هر کس طلاق بگیره مشکل داره، اتفاقآ برای بعضی ها هم تنها راه حله ولی افزایش تعداد کسانی که طلاق میگیرن نگران کننده است.

پاسخ
داریوش اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۹:۰۲

سلام
به نظر می رسه اینکه با توجه به نظر منفی کاربران دیدگاه را پنهان می فرمایید حرکت خوبی نیست، خیلی از حرف های درست و راه حل های اساسی ابتدا با مخالفت بیشتر جامعه مواجه میشه (مانند مقاومت های سازمانی در مقابل تغییر)، قطعاً چارچوب های ذهنی قبلی افراد نمی تونه به راحتی حرف های جدید و ساختار شکنانه را بپذیره و این گونه مواجه شدن با حقیقت و حذف آن یک اقدام پوپولیستی است که ظاهراً شما هم با این قبیل اقدام ها خیلی موافق نیستید.

پاسخ
آرش پازوکی اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۸:۲۲

وقتی خونه کسی دچار آتش سوزی شد تنها کاری که میتونه بکنه فراره
توی اون شرایط آدما فقط فکر فرارن و اینکه بتونن جونشونو حفظ کنن و کسی پی وسایل خونش نیست که از تو آتیش درشون بیاره. قطعاً چون کاری از دستت بر نمیاد بعد ها هم خیلی پشیمون نمیشی.
طلاق یه راه فراره، فرار از آتشی که میتونه تمامه وجودتو بسوزونه فرار از این آتش هیچ پشیمونی نمیاره.
فقط ایرادی که داره خیلی از ما تفاوت آتش سوزی و روشن کردن یه کبریت و نمیفهمیم و با کوچکترین احساس گرما فکر میکنیم که حالا وقت فراره

پاسخ
احسان اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۰:۰۱

در مورد گزینه اگر بچه داشته باشند…
من فکر میکنم اگر زوجی فرزند داشته باشند و واقعا نتونن در کنار هم زندگی سالمی داشته باشند جداییشون برای فرزندشون مفیدتره تا اینکه یک عمر بچشون توی شرایط خاص بزرگ بشه. شرایط شکننده ای که به خاطر حضور اون برقراره و پدر و مادرش ارتباط سالمی با هم ندارند

پاسخ
شهرزاد اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۸:۰۸

من هم کاملا با شما موافقم آقا احسان.
بعضی وقتها پدر و مادری که ازدواج و زندگی مشترکشون پر از تنش و استرس و مشکلات حل ناشدنی است، اینکه بخوان به اصرار خودشون و اصرار فامیل «فقط بخاطر بچه ها! با هم بمونن»، این دقیقا میشه همون «دوستی خاله خرسه» و هیچ سودی برای بچه ها نداره که هیچ، بچه ها را هم به طریقی نابود میکنه….

پاسخ
سامان اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۹:۱۳

من با نظرت موافقم احسان عزیز اما ای کاش اگر افراد پی به اشتباه خودشون بردن و فرزند هم داشتن کمی از خود گذشتگی کنن، و به احترام اون بچه به توافقاتی برسن، شاید بتونن با یاد گیری اصول مذاکره شرایط رو کمی هم بهتر کنن و برای نگه داشتن بنیان خانواده تلاش کنن.

پاسخ
مژده کریمی اردیبهشت ۷, ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۹

این رو علم روان شناسی هم تایید کرده. چون در صورت طلاق بجه ها ثبات بیشتر و در نتیجه امنیت روانی بیشتری را تجربه می کنند تا در صورت زندگی مشترک انا پر از تنش و استرس و هر نوعی از خشونت.

پاسخ
محمدمهدی مخملباف اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۰

بد و خوب نمیشه کرد ! و باید دلایلش بررسی بشه اما به نظر من طلاق به ذات تلخ ست.
و معتقدم طلاق مثل درد اندام بدن است که نشان دهنده مشکلات داخلی ست .

پاسخ
ماه بیگم اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۳

با سلام
راستش نمیدونم چرا کامنتم تایید نشده ، سیاست های تایید کامنت رو باز دوباره خوندم ، ولی ایرادی توی کامنتم پیدا نکردم…
ممنون میشم اگر بگین چرا ، که سعی کنم اشکالاتم رو تکرار نکنم.
سپاس از وقتی که میگذارید.

پاسخ
علی اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۵

باسلام
از آقای شعبانعلی ممنون خیلی ازتون یاد میگیرم
این نظر من است
ازدواج یک معامله است اسم دیگری رو آن نگذاریم و تابع یکسری قوانین و مقرارت است که باید قبل از انجام کاملا با آنها آشنا باشیم و در واقع ما در ایران و طبق قوانین ایران ازدواج میکنیم و باید آنها را لحاظ کنیم و به آنها احترام بگذاریم (وجود سند ازدواج و عقدنامه)
جذابیت زندگی زناشویی در این است که زن و مرد تکمیل کننده هم هستند مثل تیکه های یک پازل و حتما که با هم فرق دارند همانطور که هر تیکه پازل با دیگری فرق دارد. پس با بررسی بیشتر بر روی سازگاری ها باید همسر مناسب را انتخاب کنیم و بعد از ازدواج بر سر مسایلی که زاویه دید دیگری داریم به تفاهم برسیم
طلاق را گذاشته اند برای نگرفتن نه گرفتن یعنی در واقع برای اینکه ازدواج یک مسیر بن بست نباشد طلاق را در انتهای آن قرار دارد و در اغلب موارد میتوان آن را انتخاب نکرد
همه چیز در جهان هستی در تعادل است و بدون شک رابطه ما با هر کس متعادل و متناسب با رفتار و نوع نگاه ما به آن رابطه می باشد باید مسئولیت کامل رفتار خود را بپذیریم
قبل از ازدواج در مورد وظایف و نقش زن و مرد در یک زندگی مشترک اطلاعات لازم و کافی را کسب کنیم در بعضی از مواقع نقش ها به اشتباه عوض میشوند البته به نظر من همانطور که ریشه کلمات زن و زندگی هر دو زنده بودن است نقش زن در این رابطه خیلی مهمتر و اساسی تر است
در انتها یک مثال
فرض کنید شخصی که در تهران زندگی میکند و از وقتی گواهینامه گرفته است چندین بار به سمت شمال کشور از طریق جاده چالوس مسافرت کرده است و اون جاده را با تمام پیچ و خمهای زیاد خوب میشناسد حال اگر خواسته باشد به اصفهان برود حتما باید مسیر دیگری را انتخاب کند (که شاید به دلیل اتوبان بودن حتی راحت¬تر است) ولی چون فقط جاده چالوس را میشناسد و با آن مسیر آشنا تر است از آن مسیر شروع به حرکت میکند به قصد اصفهان ولی انتهای آن مثل همیشه چالوس است این مثال ممکن است خنده دار به نظر بیاید ولی در زندگی مشترک بسیار تکرار میشود میخواهیم برویم اصفهان ولی فقط یک مسیر را بلد هستیم و آن چالوس است با زحمت شروع به حرکت میکنیم ولی به اصفهان نمیرسیم و دوباره خسته به چالوس رسیده ایم و شاید توان و وقت برگشتن نیز نداشته باشیم

پاسخ
مژده کریمی اردیبهشت ۷, ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۱

استدلال شما منطقی نیست.

پاسخ
ماه بیگم اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۱

و اما فرهنگ من …
چی میتونم بگم؟ از بینی های بریده؟ لب های بریده؟
دلم میخواد که روشن و مثبت نگاه کنم اما خیلی سخته وقتی میدونی واقعیت جامعه و فرهنگم راه طولانی پیش رو داره برای رشد کردن… برای احترام و عشق، برای اهل خانه و خانواده شدن…
به امید اون روزها…

پاسخ
پسرک خامه فروش اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۹

به همه “سلام ” می کنم…
اول یه پیشنهاد بدم:
خانم تاجدینی امکانش هست عددی که نشون دهنده ی رأی های مثبت و منفی هر کامنت هست مخفی بشه و تنها زمانی به روئت خواننده مطلب برسه که به اون کامنت رأی مثبت یا منفی داده…؟
احساس میکنم اینجوری بهتر میشه در مورد هر کامنت نظر داد.

پاسخ
علیرضا اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۱

طلاق به خودی خود بد نیست ، خیلی ها رو می شناسم که بچه ی طلاق هستن ، ولی انگار نه انگار . کلا انسان برای ادامه زندگی فقط به اکسیژن و غذا و غیره احتیاج دار ه ، از لحاظ عاطفی هم دوستان ، جبران مافات می کنن .

پاسخ
بهار اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۷

دوستان با عرض پوزش . میخوام یه کوچولو برم بالای منبر:
دین ما دین کاملی است. در مورد همه چیز صحبت کرده و راهکار داره و واقعا اگه به آموزه های دینیمون درست عمل بکنیم سعادتمند خواهیم شد .
دین ما گفته زن موقعیکه از خونه بیرون میره مرتب و تمیز باشه ولی باعث تحریک نشه اما با جلال و شکوه تمام در منزل و جلوی دیدگان همسر ظاهر بشه. از این چه نتیجه ای میشه گرفت ؟ خداوند دانای مطلقه و بی دلیل این رو نگفته . وقتی درست به این مورد عمل بکنیم شاید خیلی از این بحث ها و مقایسه ها نباشند .
در مورد مرد هم به همین ترتیبه .
خداوند در مورد زنان و مردان میفرماید: ” هن لباس لکم و انتم لباس لهن” مرد و زن مکمل هم هستند . از لحاظ روحی و عاطفی بهم نیاز دارند . دو ستون محکم خانواده زن و مرد هستند .
اما قبل از ازدواج هم روایات بسیار زیادی وجود دارد . با چشم باز و منطقی انتخاب بکنید مبادا ابتدا احساسی وارد عمل بشوید و بعد از اون که مقایسه ها کردیم بگیم من اینجور میخوام و اونجور میخوام، از همون اول راه رو مشخص ، هدف مشخص ، و به دنبال همان برویم ، هر کسی با هر عقیده ای .
امیدوارم دوستان عزیزی که در شرف ازدواج هستند همگی زندگی بسیار خوب و سراسر آرامشی رو آغاز بکنند.

پاسخ
mina90 اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۹

سلام.
اول یه سوال. فکر کنم اینجا دوتا یا شایدم سه تا بهار داریم. درسته؟
یه پیشنهاد. اگه این طوری هست فکر میکنم یه پسوند برای اسمهاتون جالب باشه.

خیلی دوست دارم در مورد کامنتتون هم نظر بدم ولی فکر میکنم چنین بحثی خیلی دچار سوء برداشت بشه.
ولی فقط در مورد جمله ای که راجع به رفتار زنها نوشتید فکر میکنم این راه حل بیشتر شبیه مسکنه. و اثرش از بین میره. یا اصلا اثر نمیذاره. فکر میکنم خیلی طول بکشه تا همه افراد یک شهر. یک جامعه. یک کشور یا حتی یک جهان به یک دین در بیان و بشه این راه حل رو تجویز کرد براشون.
فکر میکنم باید عمیقتر به مسایل نگاه کرد. به هر حال همه حاضر نیستند به سبکی که شما از دین منظورتون هست رفتار کنند و همه هم حاضر نیستند به سبکی که من از دین منظورم هست رفتار کنند.

پاسخ
بهار اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۶

سلام دوست عزیزم .
بله اینجا به نظر 3 تا بهار هست .
حرف شما کاملا درسته و من هم چیزی رو به منظور تسکین یا درمان تجویز نکردم . میگویم اگر به چیزی که خدا فرموده واقعا عمل بشود نتیجه بسیار خوبی خواهد داشت چرا که خداوند چیزی جز آسایش و راحتی برای بندگانش نمیخواهد و این بندگان هستند که به خودشان ظلم میکنند .

پاسخ
mina90 اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۳

پیشنهادم رو دوست نداشتید (راجع به پسوند؟)
آره واقعا. این بنده ها هستن که به خودشون ظلم میکنند. میدونید به نظر من کلا دین یکی هست ولی متاسفانه اون قدر شریعتها زیادن که فکر میکنم راه حل رو باید در چیزی ورای شریعت جست. البته فقط نظر شخصی منه و هنچ ارزشی نداره.

پاسخ
سیمین-الف اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۰

سلام دوستانم بهار و mina90 جون
در مورد اسم های مشابه و پسوند آن، فکر می کنم که اگر سیستم اینجا طوری باشه که خودش از ابتدا اسمهای شبیه به هم رو قبول نکنه، خیلی برای ما خوبه تا یکدیگه رو بهتر تشخیص بدیم.

ابتدایی که من به این خونه اومدم “سیمین” خانمی بود و من الف رو به اسمم اضافه کردم. ضمن این که قبل از آنکه کامنت بگذارم متوجه شدم که ایشان هستند و خودم رو موظف دونستم تا به نامشون احترام بگذارم.
البته گاهی نمی دونیم که هم نام، داریم و کلا بعضی از اسمها بیشتر ازشون وجود دارد.
روزگارتون پر امید.

mina90 اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲۰:۴۲

سلام سیمین خوبم.
آره ایده خیلی خوبی هست. منم موافقم.
یاد روزهای اول خودم افتادم که اومده بودم تو این خونه. همیشه میگم خدا رو شکر که کامنتام نمی رسیدن حدود یک ماهی. خیلی با حال مینوشتتم.هر بارم یه مدل مینا میذاشتم. اتفاقی کامنتم با اسم mina90 که ۹۰ سال تولدمه تایید شد. منم دیگه همین اسم رو گذاشتم. کلا این اولین جمع مجازی ای هست که من توش هستم. نمیدونستم چطور باید کامنت بذارم. حتی کاربرد ایمیل آدرس رو نمیدونستم.
مرسی از دعای قشنگت. این روزا هر دری رو میزنم راحت باز نمیشه. فکر میکنم باید محکم تر بزنم.
روزگار همه پر امید.

بهاربهار اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۱

دوست عزیزم مینا جان .
پیشنهاد خیلی خوبی راجع به پسوند دادید .
من هم اون رو میپذیرم و از این به بعد با اسم ” بهاربهار” خواهم آمد.
در ضمن نظر تک تک دوستانم برای من شخصا قابل احترام هست و اگر گاهی من اشتباهی میکردم دوستان با این نظراتشون من رو متوجه اشتباهم کردن .
خاصیت این خونه و صاحبخونه اس دیگه.
همه کسانی که اینجا حضور دارند تک تک اونها آدم های بسیار بزرگی هستند و من کمترین اگر احیانا در نظراتم در مقابل این بزرگترها جسارتی کردم من رو عفو بفرمایید.
موفق باشید

mina90 اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۱

سلام عزیز دلم. اصلا حدس نمیزدم یه بهار دیگه بذاری پشت بهار. فکر میکردم یا یه عدد اضافه میکنی. یا یه حرف الفبا.
اسم جدیدت مبارک. 🙂
خیلی خیلی لطف کردی و خوشحالم کردی که به پیشنهادم توجه کردی. خیلی دوست دارم بهار جان. مرسی.
الان که فهمیدم همون بهار هستی که قهرمان زندگیت رو هم به ما معرفی کرده بودی باهات احساس راحتی بیشتری میکنم. یه کم گیج شده بودم.
اینجا هممون داریم از هم یاد میگیریم.
بازم ممنون به خاطر توجهت.

بهاربهار اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۰:۳۸

من هم خیلی دوست دارم مینای مهربون من .
ممنون بخاطر لطفت .

اشرف اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۸

الان ربطش به کامل بودن دین چیه واقعا؟ بچه گانه ترین استدلالی بود که خوندم!

پاسخ
آزاده اخراج!!! اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۴:۵۳

با اینکه شاید آزارتون بدم ولی ادامه میدم……..

پاسخ
آزاده اخراج!!! اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۴:۵۱

زن و مرد هر دو انسان هستن.در گزینه ها بیشتر به زنها اشاره شده وشاید انگار زنها بیشتر بی تقصیر و مردها مقصران اصلی بیشتر هستن ولی با عرض معذرت به تمام بانوان ایرانی و دوستان بانویی که در اینجا حضور دارن من به عنوان یک زن بر این باورم که در هر طلاق یا زندگی موفق60درصد سهم به زنان میرسد…….

پاسخ
آزاده اخراج!!! اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۴:۴۳

من تو سن 16سالگی ازدواج کردم نه ازدواجی که رنگهاش زیاد باشه یه ازدواج ساده .شاید اون زمان هر کسی اسم عاشقانه بهش میداد ولی الان درک کردم کنار 70درصد عاشقانه بودن حتما 30درصد عاقلانه بوده.شاید دوستان خوبم بگن من که اینجوری حرف میزنم رفاه زده هستم. نه عزیزانم .با اینکه بر این باور رسیده ام که پول اگر نباشد در این دنیای امروز همه چیزت را ازدست میدهی ولی بر این باور هم هستم که پول همه چیز نمیتواند باشد.شاید بگید خوب با آدم قانعی طرف هستیم که همین که روزگارش گذشته خوش است باز در اشتباه به سر میبرید چون آدم بلند پروازی هستم .الان میگید طرف آدم خوش شانسیه.ولی شانس رو توجیه دیدم.شاید بگید …..ولی هزار نه..من به عنوان یک زن اول و بعد به عنوان یک انسان به انسان بودنم احترام گذاشتم هر چند دنیا بسیار بسیار منو اسباب بازی کرده ولی من هم به حرمت اشرف مخلوقات بودنم با ساز دنیا رقصیدم و هر جا کم آوردم به جای نخاله کردن و نخاله شدن باطریمو شارژ کردم ولی بهانه جویی نکردمو دنبال احقاق حقوقم نبودم چون تو دنیایی که حق گرفتنی هست من خودم حقم رو مشخص کردم و ابدا هیچ چیز رو تحمل نکردم اگه خراب شده اگه اشتباهی بوده دوباره همونو ساختم اینبار درست و با هیچ توجیهی عوض نکردم بگم این به درد نمیخوره .به نظر من فقط توی درآمدزایی نباید کارآفرین بود من شاید با وجود مشکلات زیادی که داشتم و دارم کارآفرین شدم وهمیشه دنبال ساختن بودم و به خراب کردن فکر نکردم شاید بعضی جاها احتیاج به بازسازی باشه ولی با تعویض جا میدونم مشکلی حل نمیشه فقط مشکل قبلی حل نشده باقی میمونه و مشکلات جدیدتر و سختتری درست میشه

پاسخ
آزاده اخراج!!! اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۴:۱۹

ببخشید که میخوام از قالب کلمات رسمی بیام بیرون با اینکه تا الان کسی رو نمیشناسم وبا استاد محمدرضا هم قهر هستم .ولی من دوست دارم با اینکه آدمی نیستم که زیاد از زندگی خصوصی خودم حرفی زده باشم ولی میخوام با خودم وزندگیم این بحث رو ادامه بدم…برای تموم اونایی که تا الان ازدواج نکردن یا اونا که ازدواج کردن و تو دلشون احساس پشیمونی دارن و به زبون نمیارن واونایی که خدای ناکرده فکر نکرده ازدواج کردن و الان فکر گرفتن طلاق دقدقه هر روزه اونا شده و اونایی که طلاق گرفتن و شاید دوباره یه روزی میخوان انتخاب کنن…..اول با این جمله چه درست و چه اشتباه شروع میکنم …..زندگی زیباست زندگی فانی و مهمانی چند روزه است و شما تک تک ثانیه هاشو بله دوستان خودمون نه شانس و بخت واقبال رقم میزنیم پس خواهشا بیایم با خودمون رو راست باشیم و دنبال این نباشیم که دیگرون رو مقصر کنیم و برای تک تک لحظاتش یک مقصر داشته باشیم

پاسخ
ضیاء اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۸:۴۸

متاسفانه یا خوشبختانه، مسئولیت تصمیم هایی که می گیریم با خودمان است.

پاسخ
آزاده اخراج!!! اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۴:۰۵

به نظر من میشود هر کدام از گزینه ها رو با فکر زیباتری برداشت کرد .مثلا گزینه دو که کمی ایهام دارد را میتوان اینگونه برداشت کرد در شرایط امروز کشور ما افزایش آمار طلاق با وجود وجهه بد و ناراحت کننده آن بعضی علل طلاقها نشانه رشد فکری هر دو طرف و زیاد شدن آگاهی زن و مرد و پیدا کردن معیارهای درست زندگی را هم مشاهده کرد و شاید از این منظر خوب دیده شود.ولی در کل به نظر من یک یا دو عامل نمیتوانند ریشه باشن و بیشتر شبیه بهانه هستن

پاسخ
آزاده اخراج!!! اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲:۱۱

سلام .زیادی امار طلاق همیشه بد است و نمیشود با کلمات بازی کزد و گفت خوب است چون هر چیز ناخوشایند و زشت را نمیشود با شرایط جامعه توجیه کرد و زیبا و خوب جلوه داد.ازدواج های زود هنگام یا ازدواج های تشویقی یا اجباری ویا طبق رسوم هم دلیل مطلق افزایش طلاق نمیتواند باشد.من 30 سال سن دارم 13 سال است ازدواج کردم مشکلات فراوانی رو تجربه کردم و آدم خوش بین و ساده و احمق هم نیستم .دوره پیش دانشگاهی و کنکور و درس دانشگاهی رو توی خونه خودم تجربه کردم آدم خوشبخت مطلق و به قول اصطلاحات عامیانه سفید بخت هم نبودم ولی توی تک تک خوبی و بدیها یه چیز رو متوجه شدم همه خوبیها کنار هم جمع نمیشن انتخابهای درست و لزوما همه چیز به جای 100بودن 70 هم باشن ارزش ساختن رو به نظر من داره بعضی از ماها ابتدای هر کاری سریع انتخاب میکنیم بدون اینکه سری به خواسته های خودمون بزنیم و بعد از مدتی به بهانه احقاق حقوق از دست رفته دوباره حق جدیدی با سرعت انتخاب اولی و اینبار با قیافه مظلومانه و حق به جانب تر پیدا میکنیم و به جلو با سرعت حرکت با بهانه ای را شروع میکنیم………ادامه دارد

پاسخ
قاسم اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲:۰۸

سلام.
میدونید کجاش جالبه برای رای دادن بعد از خوندن گزینه ها 5 ثانیه وقت لازمه ولی بعد از خوندن کامنت ها اگر برگردی دوباره گزینه ها رو ببینی نیم ساعت با خودت برای انتخاب یک گزینه کلنجار میری.
جالب تر از اون اینه که 1.5ساعت طول بکشه یه دیدگاه بنویسی بعد خودت بخونیش بگی که چقدر بچه گانه نگارش شده

افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
من به شخصه فکر میکنم خوبه چرا چون فکر میکنم یه سری جهش ها(درمان بیماری های اجتماعی) و بیماری هایی که دقیقا نمیدونم چیه کشف شده جدا از اینکه طلاق گرفتن بتونه مشکلو حل بکنه یا نه با بالا رفتن امار باعث اشکار شدن بیماری میشه
بیماریها مثل تمام گزینه هایی که بالا نوشته شده..
شاید بگید اگاه شدن زنان از حقوق خود یه بیماریه من میگم اره چون با درست درمان کردنش جامعه به جلو حرکت میکنه

به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «زن جدا شده» خبر بدی است.
به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «مرد جدا شده» خبر بدی است.
بیشتر از ده بار این دو تا جمله رو خوندم ولی مثل اینکه از 5 کلمه اولی این معنی رو میده که فرهنگ ما(الان که فکرشو میکنم مال خودم شما رو که نمیدونم) یه مشکلی داره.
فکر میکنم که باید این طرز فکر اصلاح بشه

اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند.
این یک جمله مطلق هست که کاملا معقولانه هست اگر بگیم که کاملا اشتباه هست.

بخشی از طلاق‌ها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است.
بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است.

این دو تا جمله یکم تامل برانگیزه در وهله اول مثل اینکه یه معنی رو میده
ولی نه من فکر میکنم ناشی از نا امیدی زنان از احقاق حقوق خود است.
اگاه بودن زنان از حقوق خود دلیلی بر گرفتن تمام حقوقشون نداره شاید با این مثال که ماشینی که در خیابان اصلی هست حق تقدم داره(اگاه از حقوق خود) از ماشین هایی که در خیابان های فرعی وارد خیابان اصلی میشوند ولی با اینحال در بعضی جاها حاضر به زدن ترمز میشه.
(اینکه ماشینی که حق تقدم داره مرد هست یا زنها نمیتونن حق خودشون رو بگیرند و ترمز میزنن و… منظور من نیست لطفا مثال رو تحریف نکنید فقط منظورم اگاهی از حقوق)

افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
شاید

در شرایط امروز ایران، می‌تواند یک خبر بد باشد.
در شرایط امروز ایران، می‌تواند یک خبر خوب باشد.
شرایط امروز ایران ااااا نمیدونم دقیقا یعنی چی
همیشه عادت نویسندگان حوزه‌ی اجتماعی و سیاسی، بر این است که فکر می‌کنند و نتایج فکرشان را می‌نویسند.
فکر من بدون منبع دانشجوی دانشگاهی 24000 نفره و پسر طلاق نیستم ازدواج نکردم طلاقم نگرفتم

هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمی‌دانم
……..

پاسخ
محمد اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۰:۰۳

سلام.
بيشتر دوستان نظرات درست و جالبي داشتند.چون تاكيد كردي كه تكرار نكنم سعي ميكنم يه چيزي اضافه كنم.وقتي آمار طلاق رو با گذشته مقايسه ميكني ميتوني هم خوشحال باشي و هم ناراحت.همونطوري كه احتمالاً خيليهامون قبول داريم ،اينكه ازدواج هاي گذشته دوام بيشتري داشته الزاماً به معني بهتر بودن ملاكها يا معيارهاي ازدواج نيست.شايد دليلش اين بوده كه طلاق اونقدر مذموم و بد تلقي ميشده كه آدما همديگر رو تحمل مي كردن و به جاي طلاق رسمي يه جور طلاق عاطفي بينشون شكل ميگرفته بدون اينكه رسماً‌از هم جدا بشن.
اما حتي اگه خوشبينانه يا حتي منطقي بخشي از جدايي هاي امروز رو ناشي از افزايش آگاهي مردم و به خصوص خانمها بدونيم اما باز به نظر من بخش بزرگي از اين طلاق ها خبر ناراحت كننده ايه.ناراحت كننده از اين نظر كه آدمها اين روزها بدون شناخت كافي و بر اساس هيجانات زودگذر وارد يه رابطه ميشن و بعد چون به اندازه ي كافي بالغ نبوده اند نميتونن مسئوليت يه رابطه ي جدي رو قبول كنن و از هم جدا ميشن تا نفس راحتي بكشن.
مسئله ي طلاق و ازدواج رو از زواياي مختلفي ميشه ديد.من سعي كردم از زوايايي نگاه كنم كه دوستان كمتر توجه كردن
در مورد حضور بچه و مانع طلاق بودن بايد بگم كه وقتي رابطه ي پدر و مادر يه بچه فاجعه بار باشه قطعاً‌ اثر اين رابطه ي غلط و تربيت ناشي از اون سالهاي فرزند بيگناه رو درگير ميكنه. به نظر من بدترين چيزي كه پدر و مادر ميتونن به فرزندشون منتقل كنن نشون دادن يه الگو غلط از يك رابطه ست…
طولاني شد.ببخشيد.

پاسخ
میترا اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۶

سلام به همگی

محمدرضا! مرسی از ایده جالبت. وقتی داشتم نوشته تو میخوندم، اصلاً یادم نبود که من فرزند طلاق هستم. تا جایی که رسیدم به متن بعضی دوستان و اشاره شون به عقده های فرزندان طلاق 🙂 بماند
من به گزینه آخر رأی دادم. به نظر من صرف بالا رفتن آمار طلاق نمیتونه خبر خوب یا بدی باشه. باید دید این طلاقها به چه علت رخ میدهند؟ گذشته فرد و دلایلش برای ازدواج و طلاق و اینکه چه آینده ای تو جامعه خواهد داشت.
ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که خیلی از تصمیم ها از پیش گرفته شده. فرهنگ جمعی ما گاهی اجازه نمیدهد به فردیتمون که خودشو نشون بده، آدمهای جامعه ما زندگی نکرده زیاد دارن. در مورد خیلی چیزها ذهنمون کانالیزه شده. شما یه بار تو قسمت متمم حرف خوبی زدین. اینکه تا 22 سالگی عملاً بچه هامون تصمیمهاشون از پیش گرفته شده است. حالا یه آدمی که تو کشور ما به دنیا میاد رو در نظر بگیرید، مثلاً دهه 50 یا 60. تو خانواده که “بوسه پدر بر گونه مادر” رو ندیده، پس ابراز محبت رو یاد نگرفته. هر وقت بگو مگویی بوده، پدر و مادر “به خاطر بچه ها” برگشتن سر خونه زندگیشون، پس بچه گفتگو و حل صحیح اختلاف رو یاد نگرفته. اگه دختر بوده حق نداشته آنطور که باید به دخترانگی و زنانگیش برسه، وقتی بزرگ میشه گیج میشه و خیلی باید تلاش کنه تا آن بخش وجودش را احیا کنه. حتی در مورد شغلش آن چیزی را انتخاب نمیکنه که واقعاً دوست داره، دردناکتر اینکه گاهی اصلاً نمیدونه چی دوست داره؟ وقتی 18 ساله شده برای اولین بار حضور جنس مخالف هم سن و سال خودش را غیر از محیطهای خانوادگی داره در کنار خودش تو دانشگاه یا محل کار تجربه میکنه. درسته که هر آدمی قبل از اینکه زن باشه یا مرد انسان است و یه فرد از جامعه اما روحیات زن و مرد متفاوت است. حالا فشار فرهنگ عمومی برای ازدواج را بهش اضافه کنید. هنوز هم فرهنگ عمومی ما ازدواج را به عنوان تنها گزینه برای استقلال فرد از خانواده اش در نظر میگیره. تک و توک داریم میبینیم کسی بدون ازدواج از خانه پدر و مادرش بیرون بیاد.
این بچه ما خودش و بقیه رو خوب نشناخته، مهارت ارتباطی بلد نیست، همیشه براش تصمیم گرفتن پس انتخاب کردن و تصمیم گرفتن بلد نیست. مهارت حل مشکل هم بلد نیست. گاهی حتی نمیدونه تو زندگی خودش چی کاره است؟ با خودش چند چند است؟ حالا مسئولیت یک زندگی مشترک را هم داره. این بنده خدا اصلاً آماده این زندگی نبوده. یا به طور کلی تصمیماتی که گرفته تو بستر مناسبی نبودن، زندگیش روال طبیعی نداشته.
چرا این مسائل الان داره خودشو نشون میده؟ ما هیچوقت به این اندازه دسترسی به اطلاعات نداشتیم. به قول کتاب دشواری انتخاب، حتی برای یک شلوار جین که میخواهیم بخریم کلی انتخاب داریم و این همه گزینه زیاد رضایت را پایین میاره. جامعه مون در حال گذار است و انتخابهای بیشتری را پیش رومون گذاشته. منظورم انتخاب همسر و سبک آشنایی نیست. سبک زندگی است. این انتخابها گاهی با معیارهایی ارزشگذاری میشن که برای سیستم جدید مناسب سازی نشدن.
خیلی حرف زدم . . . اگه بخوام جمع بندی کنم از صحبتهام: تقابل بین فرهنگ جمعی و فردی + انفجار اطلاعات داره اینو به وجود میاره. طلاق به خودی خود بد نیست، بد اینه که زندگیمون مسئولانه نباشه. برای الانمون بد اینه که سهل انگار باشیم نسبت به سلامت زندگیمون، تربیت خودمون و کسانی که مسئولیم در قبالشون، برای آینده و اتفاقاتی که ممکنه بیفته. بد اینه که به همدیگه گمان بد داشته باشیم. برای کسی که داره طلاق میگیره بد اینه که اولین گزینه اش برای حل اختلاف باشه. برای عضو خانواده ای که طلاق گرفته، چه والد چه فرزند، بد اینه که خودشو ببازه و تن به هر چیزی بده.

پاسخ
آزاده اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۲

به نظر من مشکل اصلی این هست که همه به صورت پیش فرض فکر میکنند که باید ازدواج کنند و به دلیل ازدواج فکر نمیکنند
و به این که از ازدواج چی میخوان
ما معمولا برای کارهای پیش پا افتاده تر دلیل داریم ولی برای ازدواج دلیلی نداریم
اگر از کسی بپرسید که چرا محل زندگیت را عوض نمیکنی در جواب میگوید چرا باید عوض کنم
ولی اگر بپرسید چرا ازدواج نمیکنی در جواب میگوید موردش پیش نیومده
البته موارد دیگه ای که توی رای گیری هم اومده تا حدودی درست است ولی فکر میکنم بیشترین درصد طلاق به همین دلیل باشه

پاسخ
حسین اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۵۱

کشوری هست خوش آب و هوا دارای امکانات عالی و بسیار متفاوت از اینجا که زندگی میکنید . شما فقط بصورت دائم می توانید به آنجا مهاجرت کنید و اگر رفتید دیگر حق بازگشت ندارید.
اگر در مورد این مطلب نظر سنجی کنیم که چند نفر حاظر به مهاجرت هستند؟ فکر نمی کنم تعداد زیادی انتخابشان مهاجرت باشد چون ما انسانها از جاده بی بازگشت هراسانیم.
خب ازدواج هم مانند مهاجرت است اگر رفتیم و آب انجا به ما نساخت و بجای آرامش عذاب نصیبمان شد طلاق جاده بازگشت است تا رنجمان دائمی نباشد. در واقع همین پل پشت سر است که اگر وجود داشته باشد خیلی ها مهاجرت را ترجیح می دهند.
اما در مورد فرزندان طلاق …
دوستی داشتم که فرزند طلاق بود ، زندگیش سخت و عذاب اور شد ، افسرده شد و بلاخره خودکشی کرد و مهمترین علتش (به گفته مشاور او) فرزند طلاق بودنش بود….
همه ما احتمالا میگویم چه کار بدی کرده است ولی من شخصا وقتی خودم را به جای او در زندگیش قرار دادم مطمئن نبودم که تصمیم بهتری میگیرم…
پدرها و مادرها اگر میخواهید طلاق بگیرید به تمام آینده فرزندتان فکر کنید…

پاسخ
مهناز اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۲

سلام….
چون موردی رو مطرح کردید که در جامعه ما کم نیست ، پس لارمه تا دقیقتر به اون نگاه کنیم .
شما فکر میکنید اگر اون پدر و مادر از هم جدا نمی شدند ، آینده فرزندشون چه قدر تفاوت میکرد ؟
شاید از لحاظ جسمی به حیات خودش ادامه میداد ،اما همه می دونیم این روح انسان است که معنای تلخ و شیرین زندگی رو تجربه میکنه .فرزندان طلاق ، انسانهایی هستند که هزاران هزار فرصت برای بهتر زندگی کردن دارند ، اما مهم اینه که کدوم رو انتخاب کنن . پایان دادن به زندگی خود جدا از بحث دین و مذهب، میتونه یکی از راهها باشه، ولی به نظر من آخرین راهه. میدونم حرف زدن و کامنت نوشتن راجع بهش آسونه . …
یکی از نزدیکترین عزیزان من از همه لحاظ تو زندگی به بن بست رسیده اما میگه فقط بخاطر بچه هام …و من دارم میبینم که هم خودش و هم بچه هاش دارن نابود میشن .
میخوام به این برسم که “تمام آینده فرزند”دست پدر و مادر نیست . فقط بخشی از آینده فرزندان ما به تصمیم ما بسته است .

پاسخ
محمود، ن اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۶

خبر خوبی نیست، چون نشان از ضعف فلسفه آموزش و تربیت در جامعه داره، (حالا چه در شرایط حال و چه در حالت رفاه در جامعه). من یک پسر مجرد هستم، بصورت تجربی متوجه این امر شدم که تحمل درک مشکلات در هم نسلانم ضعیف می باشد.

پاسخ
كيان اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۰

سلام
ميخواستم پيشنهاد بدم يه گزينه اي اضافه كنين كه
مشخص كنه اين چهارصد و چند نفر شركت كننده
چند نفرشون ازدواج كردن و يا طلاق گرفتن!
اينطوري ميشه تشخيص داد كه چند درصد دارن نظرشون
رو ميگن و چند درصد تجربه شون رو!!!

پاسخ
فرناز اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۴

به نظر من طلاق یا ازدواج به خودی خود بد یا خوب نیستند. هر دو وسیله ای هستند برای تغییر از یک سبک زندگی به سبک دیگر. هر کس بنا با شرایطش از یکی از این دو وسیله استفاده می کند. به نظرم اگر مبنای هر کدوم از این دو عمل بر اساس کسب حداکثر آرامش باشد، آنگاه از هر دو وسیله به خوبی استفاده شده است و هر دو خوبند. مشکل طلاق در جامعه ما جدا شدن صرفا دو نفر نیست. به هر صورت این دو نفر تصور می کنند بدون زندگی مشترک آرامش بیشتری دارند و کاملا قابل درک و احترام هستند. تنها مشکل فرهنگ جاری در بین تعداد زیادی از مردان جامعه ماست که هر زنی را کالایی می دانند با مالک یا بی مالک. اگر بی مالک باشد هر مردی از هر صنف و طبقه و سن وارد رقابت استفاده از این کالا می شود. مشکل اصلی نه در آمار طلاق که در فرهنگی است که نهایتا آرامش را از زن بطور کامل سلب می کند. در چنین فرهنگی یا باید نگرش کالا بودن را پذیرفت و دوباره برای آرامش زیر سایه یکی از همین مردها رفت یا اگر راه دوم را که استقلال است انتخاب کنی هر روز با بدبینی و احساس عدم امنیت دست و پنجه نرم کنی.

پاسخ
mahsa اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۷

این بحث کالا بودن زن فقط بعد از طلاق هم نیست…حتی هنگام ازدواج هم به شرط پول دخترشان را به خانواده ی داماد می دهند!(مهریه)
ایکاش “ما” آخرین نسلی باشیم که این تفکر “زن بعنوان جنس” به گوشش میخورد…. 

پاسخ
مژده کریمی اردیبهشت ۷, ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۴

در جامعه ای که قانون حق اندکی برای زن در ازدواج و طلاق قائل است. مهریه متاسفانه یک اهرم فشار برای راضی کردن طرف مقابل به طلاق و یا گرفتن حضانت و … است. البته در بعضی مواقع، خیلی اوقات هم زندگی مرد را پس از طلاق واقعاً فلج می کند.

پاسخ
محمد حسن اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۴

افزایش طلاق یک خبر بد است.
نه به این معنی که نفس طلاق بد است، چون هیچ راه حلی بد نیست.

به این معنی که زمینه های فراهم شدن طلاق بد است.
مهمترین زمینه هم به نظر من کوچک بودن روح ها و کم بودن آستانه تحمل است … ممکن است خیلی به این جمله من ایراد بگیرند اما دلایل بسیاری پشت این حرف هست که در صورت لزوم ارایه می شود 🙂

پاسخ
آرام اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۶

سلام بر همه

نظر خاصی روی گزینه های موجود ندارم و تنها یک موضوع ریشه ای برای من مطرح هست
اون اینه که هریک از دو گانه ی ازدواج یا طلاق (به شکل مصداقی) که به تضعیف جدی «عزت نفس» شخص منجر بشه مذموم و مخرب بوده و چنانچه «عزت نفس» رو در فرد ارتقا بده یا حفظ کنه پسندیده و مقبول است.
پس اگر ادامه یک زندگی یا رابطه موجب کاهش جدی سطح عزت نفس بشه باید از اون اجتناب کرد یا از آن خارج شد (به شرط ناکامی پس از تلاش برای عارضه یابی رابطه شکل گرفته و رفع عوامل عارضه ساز در یک بازه معقول)
و اگر طلاقی در پیش است که نسنجیده و هیجانی صورت میگیرد احتمال آسیب به عزت نفس فرد در آن بالاست چون وارد حیطه ای میشود که جوانب آن را نسنجیده و احتمالا ضربه فنی خواهد شد.(بخصوص با محدودیتهای موجود در جامعه خودمان) بنابراین باید انگیزه محکم باشد تا پشیمانی هم نباشد.
بی اندازه یه این موصوع باور دارم که انسان بی عزت نفس خود خطری برای خانواده و جامعه ست. یک مادر یا پدر بی عزت نفس، نابود کننده روح انسان بیگناهی است که خودش باعث ایجاد او بوده است (گرچه او خود هم قربانی سلسله مسایل موروثی ست.)

نکته مهم دیگر اینکه زنان در امر ازدواج و طلاق هم یکسان نیستند همانطور که در ابعاد گوناگون انسانها از ویژگیهای متفاوتی برخوردارند. اول از همه بر اساس «تیپ شخصیتی» هر کس با دیگری فرقهای زیادی دارد. بعد هم شرایط خانوادگی (حمایت از سوی والدین و بستگان خود) و امکانات و سطح اجتماعی خود خانم و … موجب میشود خانمها در برخورد با امر طلاق آسیب پذیریها و مشکلات متفاوتی را تجربه کنند.
معتقدم اگر پایه محکم خانوادگی به معنای دریافت عزت نفس در دوران رشد و تربیت و توجه حمایتی احترام آمیز کافی از سوی پدر و مادر وبرادر و… در مورد زنان در جامعه ما وجود داشته باشد دختران خیلی ساده تر با مشکلات روبرو میشوند و آسیبهای خیلی کمتری رو دریافت میکنند.
بعد از آن نقش نهادهای اجتماعی مطرح است.
پ.ن. همیشه خانواده در حال ایفای نقش کلیدی است. منظورم از خانواده نهادی است که فرزند خردسال در آن نیازهای عاطفی و تربیتی و مادی خود را دریافت کرده تا به رشد ورود به اجتماع برسد.
این بزرگترین و ارزشمندترین میراث برای یک انسان است که همیشه در حکم پشتوانه و سرمایه عمر او محسوب میشود و باید حفظ و تقویت گردد.

پاسخ
علیرضا اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۴

خوش به حال قدیمی ها عجب عشق های طولانی داشتن .

پاسخ
پیمان اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۳

با سلام
هیچ زن و مردی با هم ازدواج نمی کنند که روزی از هم طلاق بگیرند
اگر امروز شاهد این هستیم که آمار طلاق بالا می رود و آمار ازدواج کاهش پیدا می کند به این دلیل است
عدم انتخاب صحیح
این عدم انتخاب صحیح بر می گردد به نگاهی که زن ها و مردها به هم دارندو به واسطه این نگاه ها ست که از هم در زندگی توقع دارند.
هنوز نمی دانیم آیا نگاه سنتی درست است یا مدرن.
هنوز نمی دانیم آیا زن ها حق دارند در محیط کار مثل مردها باشند یا نه.
هنوز نمی دانیم مدیریت زن ها با مردها فرق می کند.
هنوز نمی دانیم که زن ها از یک سیاره و مرد ها از یک سیاره دیگر هستند.
هنوز درباره عشق هیچ چیزی نمی دانیم و همه فکر می کنیم که عاشق هستند

پاسخ
میم الف اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۹:۵۲

“””با توجه به مخالفت کاربران با این دیدگاه این نظر پنهان شد، . برای مشاهده کامنت کلیک بفرمایید و در صورتی که متن کامنت مورد تایید شماست، لطفا به آن رای مثبت دهید.””””
به نظرتون آیا از نظر منطقی درست است که بگوییم یک نظر رو چون اکثریت قبول می کنن سریعا بپذیریم و یا اگر اکثریت رد می کنن فورا رد کنیم؟ هر حرفی رو باید با منطق قبول کرد ن با نظر اکثریت!

پاسخ
دلارام اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۰

رد كه نميشه نظر! پنهان ميشه. با يك كليك هم قابل رويت ميشه 🙂

پاسخ
علیرضا داداشی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۹:۴۸

سلام.
من همان روز اول به گزینه ی دوم رای دادم و امروز با تاخیر، کمی توضیح می دهم:
شرایط امروز ایران در نظر من:
بسیاری از آدمها، ملتهب و نگرانند.
بسیاری آدمها، عاصی و خسته اند.
بسیاری آدمها، فراموش شده اند. و حتی خودشان هم خودشان را فراموش کرده اند.
بسیاری از آدمها، بی هیچ برنامه ای و بی هیچ چشم اندازی، فقط زنده هستند(زندگی ؟!!!!)
…..
تفاوت، امری واقعی و پذیرفتنی است.
نسل گذشته دوران تحمل، بردباری و صبوری را تجربه کرده است در حالی که دوران جدید دوران کم صبری و نابردباری است. دورانی را می گذرانیم که همه چیز شتاب بسیار گرفته. عصیان زده ایم.
قبلاً (که عده ای می گفتند موسیقی سنتی ما غمگین! است) سالی تنها چند موسیقی می شنیدی ولی موسیقی خوب، آرام، دلگرم کننده و سرشار از حس دوستی و عشق و محبت. «منتظرت می مانم» و «عاشقم» و «می دانم که می آیی» و … کلمات رایج اشعار مشهور و ترانه های دوست داشتنی آن دوره بود.
حالا با شادترین آهنگها، غمگین ترین اشعار و ترانه ها را -گاهی در زیر زمین- می خوانند با صدای دورگه ای که به یاد معتادان می افتی و ترانه مورد نظر هم سرشار از « جدایی سهم ما بوده»،« دیگه نمی تونی گولم بزنی»، « تو دلت با یکی دیگه ست» و …
حالا همه چیز شتاب دارد: سریع دوست می شویم و سریع به هم می زنیم. به پای هیچ کس هم بی دلیل نمی نشینیم. سریع راننده می شویم، سریع ماشین دار می شویم، سریع رانندگی می کنیم، سریع تصادف می کنیم و سریع گلاویز
می شویم. سریع عاشق می شویم و سریع فارغ. سریع قول می دهیم و سریع زیر همه چیز می زنیم. سریع عزیز می شویم و سریع ذلیل …. در این وضعیت تصمیم به ازدواج، درست گرفته شده که تصمیم به طلاق درست باشد؟ به نظرم این چیزی است که باید به آن بیندیشیم.
از طرف دیگر در جامعه ما، فرزند یک طلاق مثل جوامع دیگر نیست که حق و حقوق داشته باشد و حامی. فرزند این مملکت به والدین وابستگی شدید عاطفی دارد و با جدایی آنها دچار خلائی وحشتناک تر از فرزندان سایر ممالک می شود.
خلاصه اگر وضعیت امروز ر ا ملاک قرار دادم و نظر دوم را انتخاب کردم اصلاً منظورم سوختن نبود. شاید واقعاً بتوان سوخت و زندگی را ساخت . «سوخت و ساخت» ی که در اصطلاح رایج است اشاره به این دارد که بسوزی و چون چاره ای نداری، سوختن را تحمل کنی. ولی منظور من «سوختن» است به قصد «ساختن». مثل تلاش برای پیروزی.
ببخشید طولانی شد. گرچه طولانی ترین نوشته این پست نیست.
ممنونم.

پاسخ
محسن رضایی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۷

بهار عزیز زیرشم مینوشتی نقل قول از دکتر شیری

پاسخ
سمیه تاجدینی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۳

آقای محسن رضایی،ممنونم بابت این یادآوریتون.
نقل قول مطلب، با ذکر منبع کلا خیلی دلچسب تر و شیرین تر هست..مخصوصا که دکتر علیرضا شیری در سایتشون ذکر کردند که نقل قول از این سایت در اینترنت فقط با ذکر آدرس سایت مجاز می باشد…
بهار جان متاسفانه با اینکه با محتوای متن موافقم، بر خلاف میلم ،برای رعایت حقوق معنوی مطلب، مجبورم به مطلب شما که در پایین این کامنت درج شده ، یک رای منفی و به کامنت آقای محسن رضایی بابت این یادآوری یک رای مثبت بدم.:)

پاسخ
محسن رضایی اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۷

ای بابا کلی نوشتم پیغام اومد که دیدگاهت تکراریه!!

خلاصه اینکه ممنون از خانم تاجدینی و بهار عزیز.ی کم احساس کردم خیلی مستقیم بود شاید بهتر بود لحاظ می کردم که غیر مستقیم بگم که مطلب از دکتر شیریه ولی الان که میبینم بهار ناراحت نشده خوشحالم که رک بودن و راحتی و آگاهی از اینکه قصدمون ساختنه همه نه چیز دیگه،رو انتخاب کردیم.سپاس

پاسخ
بهار اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۹:۳۰

من از دوستان عذرخواهی میکنم . قبل از اینکه بخوام اسم دکتر رو بنویسم سیستم من دچار مشکل شد و فکر میکردم کامنت من ارسال نشده گفتم مجدد میفرستم و حتما اسم دکتر رو مینویسم ولی متاسفانه کامنتم ارسال شده بود.
من خدمت دکتر ارادت دارم .
بازم عذرخواهی میکنم .

پاسخ
محسن رضایی اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۶

سلام خانم تاجدینی عزیز و بهار خانم عزیز.

دوست داشتم طبق عادتم بگم “به نظر میاد این مطلبو از دکتر شیری خونده باشم نه سمیه جان؟شایدم من اشتباه میکنم”

البته به اینو تو فضاهایی می گم که صمیمی نیستیم.پس نتیجه میگیرم وقتی ناراحت نشده بهار خانم اینجا یک مکان صمیمیانه است.خوشحالم که رک بودن رو و راحتی رو و پذیرش رو انتخاب کردیم.

پاسخ
بهار اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۹:۴۲

توجه توجه !!!!!!!!!!!
شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است که همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع می‌گیریم: خانواده خود، کار خوب، تحصیلات، تاثیرگذاری اجتماعی، دوستان خودمان و ازدواج. وقتی همه ی حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم ، بازی بسیار خطرناکی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد که در درازمدت شما را خوشحال نگه دارد.
وقتی بلد نیستیم ارتباط برقرار کنیم، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارت‌های ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارت‌های ارتباطی موضوع پیچیده‌ای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد. کسی که خودکم‌بین است ارتباط‌هایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلکه به خاطر این‌که ضعف‌های درونی‌اش را پر کند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد که این آدم، اعتمادبه‌نفس نداشته‌اش را از او دریافت کند، این می‌شود یک رابطه انگلی عاطفی.
وقتی خودشیفته هستی، ازدواج نکن زیرا همیشه احساس می‌کنی حرف‌های تو، سلیقه تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دین‌داری تو، اخلاقیات تو و سکوت‌های تو خیلی خاص‌اند و همسرت باید فعلا تو و رازهای نبوغت را کشف کند. آدم‌های خودشیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممکن است به خودشان حق بدهند به راحتی خیانت کنند.
این روزها مراقب “چسبندگی عاطفی” هم باید بود. دختران و پسرانی هستند که به شدت احتیاج دارند که شما حالشان را خوب کنید در حالی‌که ما در زندگی خودمان بیشتر موظفیم حال خود را ردیابی کنیم. مردانی این چنین توقع دارند که شما همیشه خوشگل و مرتب و خوش‌اخلاق باشید. این مردان درکی از همسرشان دارند شبیه مادر. مادر، زنی است که همیشه در دسترس، مهربان و حامی است. همسر اگر این چنین باشد اول از همه خودش در هم می‌شکند زیرا ما بناست فقط با فرزندانمانم تا این حد در دسترس باشیم. برای شوهر باید همسری کرد

پاسخ
حمید اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲۲:۵۴

با تشکر از دکتر شیری!!!

پاسخ
Safaa اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۳:۴۹

به گمان من در مورد طلاق ارائه آمار و اطلاعات با جزييات بيشتر براى يك تحليل دقيق ضروريه چرا كه مبحث تنوع و اختلاف فرهنگى در كشور ما خيلى پيچيده تر از اين حرفاست و چون در حوزه جامعه شناسى و حوزه هاى مرتبط دانش كافى ندارم نمى خواهم اظهار نظر كنم.
ولى من از نگاه يك پسر بيست ساله و فرزند طلاق به اين موضوع نگاه مى كنم و نظر مى دم.
به گزينه “در شرايط امروز ايران مى تواند خبر بد باشد”با توجه به دلايل مختلف راى دادم اما به نظرم مهمترين دليل تجربه خودم از اين پديده است،چرا كه معتقدم با توجه به اينكه كسر قابل توجهى از زوج هاى طلاق گرفته،صاحب فرزند هستند افزايش آمار طلاق به معناى افزايش تعداد فرزندان طلاق در جامعه ماست.البته اين گزينه به طور مطلق درست نيست و حتى در خيلى از موارد دقيقا عكس اين گزينه صدق مى كنه!

به گزينه”اگر بچه داشته باشند،حق طلاق ندارند”راى نــــدادم !!
اولاً در هر صورتى اين حق آنهاست،ثانياً بايد در نظر بگيريم گاهى كه نجات بچه از خانه اى پرتنش بزرگترين لطف در حق اونه و فرزند طلاق بودن از فرزند يك ازدواج نادرست بودن بهتره!

من همچنين به گزينه”ناشى از تشويق بيشتر به ازدواج است” راى دادم!
براى تفكر بهتر و پاسخ بهتر بايد اساسا قبل از انديشيدن و نظر دادن راجع به طلاق در مورد ازدواج فكر كنيم و اينكه طلاق ها عمدتاً محصول نهايى يك ازدواج نادرست هستند.

مردسالارى و حقوق زنان هم مقوله خيلى خيلى خيلى مهمى هست كه بايد بيشتر در موردش فكر كنيم.
صحبت از آمار طلاق شد،بد نيست نگاهى هم به آمار خشونت عليه زنان در كشورمون بندازيم!

از محمدرضا شعبانعلى عزيز هم بابت اين ايده جالبه “فكرنكرده ها” ممنونم.

پاسخ
مجتبی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱:۴۳

حتی بر اساس نتایج همین نظرسنجی و بدون جستجو و زحمت زیاد هم می توانم به راحتی بگویم وقتی “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” بیشترین رای را می آورد، چرا طلاق افزایش پیدا کرده!
منتهی جدای از این، رای خود من “هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمی‌دانم” بوده و این مساله(و همچنین برخی مسائل مشابه) را نامیمون و ـ بیشتر ـ ناشی از “اضمحلال فرهنگی و بیش از گذشته بیخود شدن مردممان” می دانم. چیزی که «دکتر مظلوم» پنجاه سال پیش آن را بعنوان خطری وحشتناک برای آینده (امروز ما) پیش بینی کرده بودند، و کسی نشنید، الینه ی فرهنگی شدن! ورک ورک ورک، گو شاپینگ، هو س.ک.س، آلویز لف اند لیو این د مومنت. البته این همه ی ماجرا هم نیست…! کافی ست کمی به لایف استایل مردممان نگاه کنید، حتی کارمان بجایی کشیده شده که بعضی فرهنگ های زشت را دیگر از غرب هم نمی گیریم و از خودمان نوآوری بخرج داده و می سازیم. گاهی آدم دلش می خواهد فرار کند از این جامعه! اما به کجا؟ جامعه ای که دارد یکدست و به وسعت تمام زمین می شود.

پاسخ
دوست اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱:۰۳

خبر خوبیه برای اینکه همه دارن به اهمیت تفاهم و هماهنگی پی می برن و می فهمند که اشتباهی در کاره و خبر بدیه برای اینکه به جای اینکه به مشکلاتشون عمیقتر وعلمی تر نگاه کنن برعکس سطحی تر نگاه می کنن و از راههای لجبازی و کشمکش و خیانت و غیبت و حسادت و نفرین پشت نفرین و در نهایت طلاق که آخرین راه حله به نتیجه می رسن و از بد و بدتر، بدترین رو انتخاب می کنن.

پاسخ
taha اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۰:۳۰

به نظر من ازدواج باید بین دو انسان برابر صورت بگیره. برابر از نظر اقتصادی ، فرهنگی ، اعتقادی …. اما جامعه و خانواده ها ما رو یرای اینجور ازدواجها تربیت نمیکنه که حتی گاهی مخالفت میکنه
چون ریشه افکار ما این است که ما به تنهایی کافی و خوب دوست داشتنی نیستیم و حالا باید به دنبال نیمه مکملی باشیم یا کسی که این اعتبار را به ما بدهد
به خاطر همین است که وقتی به عشقهای ایرانی سر میزنی یکی باید حتما نیست شود ، فدا شود تا دیگری تثبیت شود به همین علت وقتی بزرگترها کسی را به ما معرفی میکنند یا یک هوا از ما سرترند یا یک هوا پایین تر و بعد میگویند (( اینها به ما میخورند )) چون یا ضعفشان را پیدا کرده اند یا قدرتشان را

این تفکر در طول سالیان باعث شده افق بیشتر دیدگاهایمان تا جلوی پایمان باشد تا کمی انورتر. متاسفانه باید بگویم ما ایرانی ها خیلی کمتر به ساختن فکر میکنیم. بیشتر به خریدن فکر میکنیم ما میخواهیم به جای ایجاد موقعیت ان را بخریم ، زیبایی را بخریم ، مدرک دکترا را بخریم و در اخر اگر بشود ازدواج خوب را بخریم اگر نشد طلاق میگیریم تا یکی دیگر را بخریم

من فکر میکنم ادامه امار رشد طلاق نشاندهنده رشد این نوع تفکر است که دارد به همه ابعاد زندگی ما اسیب میزند و قطعا خبر بدی است

پاسخ
فرشته اردیبهشت ۹, ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۶

در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد.
برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.

پاسخ
فرشته اردیبهشت ۹, ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۱

در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد.
برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.

پاسخ
فهیمه اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۰:۱۶

من فکر میکنم ازدواج هم مثل خیلی از انتخاب های دیگر ما در زندگی وقتی دچار شکست میشود که توقع ما از نتیجه ی اون کاملا مغایر با آن چیزیست که اتفاق میفتد و به صورت خاص در مورد کشور ایران فکر میکنم افزایش نرخ طلاق بیشتر به دلابل پارادوکس های فرهنگی(که توقعات با واقعیت قابلیت هماهنگی ندارد) و دیگری اینکه بیشتر جوانان واقعا نمی دانند که از ازدواج چه توقعی دارند، اتفاق میفتد و خوبی یا بدی این اتفاق نسبی است، ازین جهت که افراد برای خوشحالی خود (که احتمالا نمی دانند چگونه روی خواهد داد) تلاش می کنند و تن به ادامه ی آزار خود و دیگری نمی دهند خوب است و از اینکه “فکر نکرده” (در مورد توقع خود و امکانسنجی مطابقت آن با واقعیت) مدتی از زندگی خود و دیگری و احتمالا کودکان بی گناهی را به تباهی می کشند بد است!

پاسخ
وحید اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ - ۲۲:۵۵

با سلام
به نظر من، 1. شناخت دختر و پسر از خصوصیات اخلاقی و خواسته های طرف مقابل از ازدواج قبل از ازدواج و 2. دوری از خودخواهی بعد از ازدواج سبب پایدارتر شدن زندگی ها می شود؛ و بی توجهی به این دومطلب سبب افزایش احتمال طلاق
با تشکر از دوستانی که نظرشون رو در مورد نظرم می فرمایند.

پاسخ
میم الف اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ - ۲۲:۱۳

سلام. تا اخرش لطفا بخوونید.
صبح از خواب بلند میشم. زنم دوباره مثل همیشه خوابه. میزنم بیرون دوباره مثل نگاهم به پوستر سر حیابون میفته. خدایی این بازیگره جه لبخند زیبایی داره تو این فیلمه یادم باشه حتما برم این فیلمو ببینم.
دوباره با راهروی شلوغ مترو مواجه میشم. دوباره از بین جمعیت زن ومرد رد میشم. موهای رنگ کرده ی یه زن ناخود آگاه نظرمو جلب میکنه لحظاتی به اون خیره میشم. یادم باشه به زنم بگم موهاشو این رنگی بکنه. از مترو میام بیرون.
مثل همیشه سوار تاکسی میشم. یه خانوم کنارم میشینه. وای چه عطر خوشبویی زده. عطر خوشبوش منو به یاد یه باغ پر از گل میندازه. از تاکسی پیاده میشم میرم به سمت اداره. با همکارام سلام و احوال پرسی میکنم…
امروز روز خوبی بود. کلی با خانوم فلانی خندیدیم.
به نظرتون چنین آقایی که کاملا ارضا شده از هر جهت با چندین خانوم دیگه می تونه خانومش براش جذاب باشه؟ کم کم خانومش جذابیتش رو از دست میده و اصلا تشکیل خانواده بی معنی میشه!
شما اگر بخواهید با یک زن باشید به ناچار باید از تمام اون زن ها دلتون رو بشورید. که خدایی کار هر کسی نیست! به هر حال رد شدن از کنار هر ساندویچی یا پیتزایی برای لحظاتی آدمو هوایی میکنه! هرچند که شما هرگز به اون مغازه نرید! تعداد آدمهایی که بتونن این شرایط رو تحمل کنن خیلی خیلی کم هستش!

افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
اگر مایل به مزه کردن هر زنی در جامعه باشید یک خبر خوب است.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ - ۲۳:۱۴

از جمله ی آخر کامنت شمامعنی مستقیم توهین به زنان ادراک می شه.

ضمن تاسف از این نگاه سطحی و توهین آمیز و با تاکید بر اینکه متاسفانه به علت محدودیت فقط میتوانم یک رای منفی به چنین توهینی به زنان بدهم به خاطر آزادی بیان که متاسفانه فضا را برای بیان هر چیزی از جمله حرف های توهین آمیز شما باز می کند نوشته تان را تاییدمیکنم.

ظاهراٍ تنها چیزی که در مورد زنان در ذهن شما تداعی میشه عطر و رنگ مو … هست.
اگر وارد چنین رقابتی بشوید همیشه بازنده اید. چون همیشه زیباتر از شما هست.
کاش سهمی هم برای کلام زنان و فکر زنان و اینکه یک زن می تواند با هم فکری و همدلی فضایی ارزشمند و انحصاری ایجاد کند مد نظر داشتید.

از نظر شما (که به نظر یک زن میایید) زن یک عروسک است. با این فرض شریک عاطفیتان حق دارد فقط تا وقتی که عروسک زیباتر و ارزان تری نسبت به شما نیافته به شما وفادار باشد.

پاسخ
mina90 اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۰:۳۰

استاد یه چیزی بگم؟
این حرفای میم الف یه کم به گوشم تکراری بود. تازه اگه برید تو آرایشگاهها میبینید خیلی از خانوما اومدن با رنگ مو شوهرشونو برای خودشون نگه دارن. تازه یه خانومی تو آرایشگاه بود میگفت اگه موهامو بلوند نکنم شوهرم راهم نمیده خونه. بنده خدا خیلی موی مشکی دوست داشت. هر دوشون هم تحصیل کرده بودند (میدونم تحصیلات به درک انسان اضافه نمیکنه ولی خوب باید حداقل یه ذره تاثیر بذاره یا نه؟)‌ بعدشم ما رو نصیحت کرد بهمون گفت همیشه باید از همه خشکل تر باشید تا شوهرتون وقتی از شما خشکل تر دید نره دنبالش.
حقیقتش این قدر از این طرز فکرها شنیدم که از ازدواج بدم میاد. تازه خواستگاریها هم کم از فروشگاههای ماشین ندارن. بعد از ظهر داشتم با خواهرم حرف میزدم راجع به یه مرد مطلقه که خواستگاری بار دومش هم مثل بار اولش هست. معرفی از طریق خانواده اش. یعنی خودش برای خودش نمیتونه تصمیم بگیره.
خلاصه اینکه برای میم الف منفی زدم ولی جا داره ازش تشکر کنم از این که این نگاهی که به زنان میشه هم از طریق مردها به اونها و هم از طرف خود زنها به خودشون رو اینجا عنوان کرد. استاد خیلی ناراحت کننده هست ولی قبلا خیلی از پسرها این دید رو به خانوم ها داشتند و دقیقا مثل کالا گرفتن ازدواج میکردند و میکنند ولی الان خیلی از دخترها رو هم میبینم که همین طوری ازدواج میکنن. تازه معیارهای دخترها خیلی وحشتناک تر شده. یکی از دوستام میگفت برای ازدواج فقط اینکه خشکل باشه و سر کار باشه برام کافی بود. دیگه این چیزای مسخره که اخلاقا به هم بخوریم برام بی معنی بود.
استاد خیلی جواب زیبایی در پاسخشون نوشتید. مرسی که کامنتشون رو تایید کردید. شاید برای شما خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاد. ولی اگر در آرایشگاههای زنونه باز بود و صحبتها و دغدغه های خیلی از خانوم ها رو میشنیدید میدید این حرف میم الف براتون تکراری بود. تازه این آرایشگاه با کلاسها پرن از خانوم دکترا و خانوم مهندسا. مسلما آراستگی چیز خوبیه ولی تغییر چهره و افراط در اون یه نوع بیماری و واکنشه در مقابل یه همچین تفکراتی به نظر من

پاسخ
بهار اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۹:۲۱

من به عنوان یک دختر مخالفتم را با نظر “میم الف” اعلام میکنم .
کسیکه که واقعا قصد ازدواج کرده حتما قبل از اینکه وارد این رابطه بشه (چه دختر چه پسر) باید نظر خودش رو برای پذیرش طرف مقابل شفاف بگه در غیر اینصورت چرا باید ازدواج بکنه ، به نظرم بازی کردن برای این فرد بهترین سرگرمی خواهد بود و او را به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
یک انسان فهمیده و با شعور بالا که از روی فکر تصمیم به انتخاب شریک عاطفی خود میگیرد اگر بخواهد صرفا با یه عطر خوش بو از طرف دیگران بر روی شریک عاطفی خود خط بکشد کلا بر روی وجودش یه خط بزرگ X کشیده است و او را به انسانی غیر قابل اعتماد و ضعیف النفس تبدیل خواهد کرد

پاسخ
میم الف اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۹:۴۲

یه چیز برام خیلی جالب بود! چرا یک نظر باید اینقدر مخالف داشته باشه! پس معلومه که مورد توجه واقع شده!
من به خانوم ها توهین نکردم! من واقعیت موجود رو گفتم. شک نکنید که وضع جامعه ی ما نمود چنین تفکری هست! وقتی که زنان ما بیشترین آمار مصرف رو در وسایل آرایش دارن معلومه که اکثریت مردان چنین چیزی رو می پسندن! شما وقتی راجع به جامعه صحبت می کنید باید راجع به اکثریت صحبت کنید. تقاضا هست که عرضه هم زیاده! خودتون رو گول نزنید به نظرم (آره یک خانومم) برا مردان اصلا عاطفه ای وجود نداره. مگر یه عده ای که خیلی احساساتی هستن! من که تو این جامعه عاطفه ای ندیدم! دوام یک زندگی اصلا عاشقانه نیست عاقلانه است! زن و مرد بر اساس نیاز هاشون کنار هم هستند! وقتی نیازی نباشه دوامی هم نیست. حتی زنان هم ممکنه خیلی وقت ها وقتی احساس کنند که نیازی به مرد ندارند تنهایی و جدایی رو تر جیح بدن! نیاز مرد به زن عاطفی و بقای نسل … هست و نیاز زن به مرد مالی و برای احساس قدرت است. احساس و عاطفه ای هم که خیلی شدید میشه برای این هست که زندگی برای آدم ها قشنگتر بشه و بتوانن شرایط سخت رو تحمل کنن! این جامعه است که داره به زن توهین میکنه! سازنده های رژلب، مژه ی مصنوعی، دکترهای دماغ و…. همه دارن به زن توهین می کنند! تو کشور های اروپایی هرگز اینقدر کسی به دنبال این وسایل نمی رود مگر یک عده ی خاص که کسب درآمد می کنند.
خدایی الان اکثریت دنبال این چیزها هستن! خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!

پاسخ
مهدی رجبی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۸

تازه وقتی متن دومتون رو خوندم متوجه عمق فاجعه شدم. و برای افرادی مثل شما که کم هم نیستن خیلی متاسفم

پاسخ
بهار اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۰

متاسفانه یا خوشبختانه نظر شما مورد توجه قرار گرفته که اینهمه بهش واکنش نشون دادن .
من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.
و اینکه تمام دخترهای جامعه من فهمیده هستند(مگر اینکه خلافش ثابت بشه) و به معنای واقعی میخوان که زندگی بکنند اگه شریک واقعا خوبی داشته باشند .
داستان لیلی و مجنون گذشته اما بسیارند خانواده های اصیلی که به دختران خود یاد داده اند که چطور زندگی بکنند و مانند بعضی ها که فقط به دنبال بازی هستند نباشند و زندگی با دوامی را برای خود بسازند. و اینها نیز فرزندان متعهدی برای جامعه پرورش دهند که از این دیدگاه ها نداشته باشند و با انسان در درجه اول بخاطر انسانیتش برخورد بکنند .

پاسخ
بهار اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۹:۳۵

اصلاح میکنم . چرا نظر منفی دادید؟

آزاده م اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۹

دوستان!آخه چرا به بهار منفی میدید؟

بهاربهار اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۳

سلام آزاده عزیزم
نمیدونم چرا این روزها دوستان من رو بدجوری به رگبار منفی گرفتند .
اون کامنتی که در وصف برادر قهرمانم نوشته بودم فکر میکنم بیشترین آمار مثبت رو در بین تمام کامنتهای دوستان داشت فکر میکنم دوستان دارن تلافی میکنن.
همه رو به آرامش دعوت میکنم . 🙂
باور کنید من خیلی مهربونماآآآآآ . همتونم دوست دارم. :-)))))

سیمین-الف اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۲۰:۵۱

بهار بهار عزیز
اسم جدیدت مبارک.
گاهی منفی هم بد نیست.
بعضی وقتها آدمو بیشتر به فکر کردن وا دار می کنه، بعضی وقتها متوجه می شی که اطرافیانت نظر متفاوتی دارن، بعضی اوقاتم توجه منفی می گیری و یه جورایی پررنگ می شی.
به هر روی موفق باشید، منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.

بهاربهار اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۰:۵۳

سلام سیمین مهربون من
ممنونم
من از داشتن تمام دوستانی که به نحوی با رای های مثبت و منفی باعث میشوند که من لحظه ای برای آنچه که نوشته ام تفکر و تامل بکنم به خود میبالم.
برقرار باشید منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.

شهرزاد اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۸:۳۶

بهار بهار جون. خوبی دوست من؟ راستشو بخواهی من هم یکی از اونهایی بودم که بهت یه رای منفی دادم…! و چون پرسیدی میخوام از طرف خودم دلیلش رو بهت بگم و امیدوارم ازم ناراحت نشی. (خیلی خوبه که هرکدوم از ما که رای منفی می گیریم، با هر رای منفی که نصیبمون میشه سعی کنیم یکبار دیگه برگردیم و کامنت خودمون رو بخونیم و همونطور که بحث ها و کامنتهای دیگران رو تحلیل می کنیم، کامنت خودمون رو هم دقیق بخونیم و برای خودمون تحلیلش بکنیم.)
شما توی کامنتت گفتی:
“من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.”
من مشکلم سر این یک جمله ت بود …
یعنی شما اولویتهای اول و برتری یک دختر رو فقط در این دو ویژگی دیدی: «زیبایی» و «تحصیلات بالا» …
میدونم عزیزم که جواب میم-الف رو دادی و با تمرکز به حرف او پاسخت رو دادی ولی میتونستی برای متقاعد کردن بهتر او، برتریهای ارزشمندتر یک دختر رو که ناشی از زیبایی های بسیار دیگه از جمله زیبایی درون، زیبایی اندیشه، زیبایی کلام، زیبایی منش و شخصیت، زیبایی mindset یا همون طرزفکر و … خیلی زیباییهای دیگه هستش، رو روشون انگشت بذاری. و همینطور تحصیلات بالا رو اشاره کردی که ملاک مطلق و عمومی براش وجود نداره! برای یک نفر در یک روستای دورافتاده، تحصیلات بالا ممکنه «دیپلم» باشه، برای کسی دیگر «لیسانس یا فوق لیسانس» برای کسی دیگر «دکترا»، برای کسی دیگر، «درجه پروفسوری» و برای کسی دیگر، «نه مدرک بلکه فقط اطلاعات و معلومات بالا» … پس اینکه به تحصیلات بالا اشاره بشه نشاندهنده چیزی نیست.
بعدش گفتین “اگه همسرم یک ملکه زیبایی باشد …” شما قراره انشاله با یک مرد ازدواج کنین، درست میگم؟ .. خوب یه مرد که نمیتونه «ملکه» زیبایی باشه! .. ( ملکه برای جنس زن به کار میره)
عزیزم .. امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ولی دوست داشتم متوجه این موضوع شده باشی، البته این نظر و برداشت من بود …
و امیدوارم بتونی با مردی که لیاقتت رو داشته باشه ازدواج کنی و باهاش زندگی زیبایی رو همونجور که توی تصورت هست، به امید خدا بسازی. 🙂

بهاربهار اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۰

سلام شهرزاد عزیزم . دوست عزیزتر از جانم .
ممنونم ازت بخاطر اینکه من رو متوجه اشتباهم کردی ومن اشتباهاتم رو به دیده منت از طرف تو دوست عزیزم میپذیرم.
راستش فکر کنم یه کم در نوشتن این کامنت عجله کردم بخاطر این جمله میم الف که گفته بود :
“خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!”
اتفاقا من از اینکه گفتم “شخصا زیبا و با تحصیلات بالا ” میخواستم اینجور منظورم رو برسونم که این چیزها ملاک نیست و چیزهای مهم تر از اینها وجود داره و بعد گفتم که اگه طرف مقابل من خیلی زیبا باشه و تفکرش مشکل داشته باشه نمیشه باهاش زندگی کرد.
در هر صورت من سراسر اشتباهم و دوستان عزیزم همگی بزرگ و با تجربه و صاحب سخن.
شهرزاد عزیزم دلم میخواد اینجا همیشه کنار هم باشیم . از صمیم قلبم دوست دارم دوست عزیزم.

شهرزاد اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۸

قربووووونت برم عزیز دلم. منم تو و همه دوستان نازنین دیگه ای رو که در اینجا افتخار آشنایی باهاشون رو پیدا کردم دوست دارم.
بهار عزیزم درک میکنم و متوجه هستم که تو در جواب به ایشون، خواستی این نکته ها رو پررنگتر بهشون بپردازی، اما عزیزم همیشه میشه بهتر هم پاسخ داد و منظور رو بهتر رسوند و سهوا اشتباهی به اشتباه قبلی نیفزود… این رو به خودم هم میگم. من هم از این اشتباهات زیاد کردم و همچنان میکنم.:) همونجور که قبلا هم یه بار گفتم اینجا و کلا زندگی یه مدرسه است و ما داریم در کنار هم بیشتر و بیشتر یاد میگیریم … ( وچقدر از استاد و صاحبخونه عزیزمون و یاران خوبش بابت اینکه این مدرسه دوست داشتنی رو در اختیارمون گذاشتن، مثل همیشه، ممنونم)
درضمن هیچوقت هم اینجوری نگو من سراسر اشتباهم …تو به عنوان یک انسان، با تمام اشتباهات و درستی هات، فوق العاده و شگفت انگیزی…;)

سیمین-الف اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۷

سلام شهرزاد جون
دیدگاه پر عمقی نسبت به نظرات دوستان داری.
چه خوب که نظرت رو گفتی. اینجا فقط به یه نفر چیزی یاد نمی دهیم بلکه، همه همدیگه رو می سازیم.
درود بر تو و اندیشه هایت.

شهرزاد اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۰

عزیز دلم … ممنونم سیمین جان. تو زیادی لطف داری.;) نمیدونی چقدر خوشحالم که شماها رو هر روز اینجا می بینم و حرفاتون رو میشنوم.
همیشه مراقب خودت باش دوستم.

آزاده م اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۹

شهرزاد و سیمین جون ممنونم که به سوال من هم جواب دادید. جملات آخر کامنت بهاربهار هم به نظرم درست بود. میشد با ارفاق نمره مثبت بهشون داد. نه؟ 🙂
بهاربهار جان ببخش عزیزم خواستم یکم شوخی کنم. ناراحت نشی دوست مهربون من.

امید اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۶

خانم محترم! شما ، زندگی و تجربیاتتان معیار مناسبی برای ارزیابی رفتار دیگران نیست. بهتر است برای التیام زخم های خود ، دیگران را متهم نکنید بلکه ریشه مشکل را در عملکرد خودتان بجوئید.

پاسخ
عظیمه اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۱

میم الف. سلام
درباره مورد توجه بودن، کاملاً طبیعی به نظر میرسه. چون فکر میکنم برای ما هر آدمی اهمیت داره، فقط در شرایطی میزان مورد توجه بودن آدمها برامون فرق میکنه. مثلا وقتی حس میکنیم انسانی به کمک نیاز داره. به همین حس درونی به سمتش میریم که هر کمکی از دستمون بر بیاد انجام بدیم…
اینکه میگویی “جامعه ما اینگونه شده… خانم ها رو با این دید می نگرند و آقایان را نیز با فلان نیازها انتخاب میکنند..”. خوب، بگوییم بله اینطور شده؛ اما قابل جمع بستن نیست.
میم الف. جان، اصلاً بگوییم همه؛ همه یعنی من و تو نیز هم اینگونه نگرشی داریم… پس کلمات “همه، جامعه، خانم ها و آقایان” را نمی توان به کار برد… بنابراین اجازه بده این کلمات را حذف کنیم!
حال بگوییم این رفتارها زیاد دیده شده؛ اما هر رفتاری دلیل بر پذیرش آن هست؟! یا دلیل بر پرورش در ذهن و ساخت فلان نگرش ها…؛ مسلماً برای من و شما نیز پیش آمده که بگوییم این رفتار من درست نیست، با اینکه این رفتار از من سر زده… و یا بگوییم آرایش و … چقدر او را زیبا کرده؛ اما اینجا جای مناسب این ظاهر نیست.
به نظرم متوجه شدی که چرا بر منفی های رفتاری و… نباید تاکید کرد.
این جمله را بسیار شنیده ایم که “اصلاً همه بد؛ تو بد نباش…!” پس همه ای وجود ندارد.
تلاش کنیم به جای تاکید بر خطاها و اشتباهاتمان، راهی برای رفع و اصلاح آن پیدا کنیم… حداقل برای خودمان.

پاسخ
پگاه اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۰:۲۱

مریم عزیز سازنده های این چیزها و حتی دکترای جراحی زیبایی با این کاراشون به هیچ کس توهین نمیکنن…این ما زنهاهستیم که با انواع ارایشهای عجیب و جراحیهای مزحک به خودمون توهین میکنیم…بله تو کشورهای دیگه آرایش و جراحی که هیچی حتی در مورد چیزهای خیلی پیش پا افتاده ای مثل تمیز کردن ایرو هم زنها به خودشون زجمت تمیدن اصلا و ابدا چه برسه بخوان این کارو واسه یه مرد بکنن…من خیلی واسم سوال بود که جرا اینطوره یه تحقیقی کردم گفتن حدود 50 سال پیش حرکتی بوده با عنوان natural movement با این مضمون که هرچه طبیعی تر زیباتر…خب همینه الان احساس فشار نمیکنن وقتی می خوان برن بیرون حتما آرایش کنن…خودشون این رو جا انداختن و مردها هم بهش احترام گذاشتن طوری که اگر کسی ارایش زیادی داشته باشه براشون زیاد جالب نیست….پس از ماست که بر ماست

پاسخ
شهرزاد اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۸:۴۲

پگاه هر وقت کامنتهات رو میخونم احساس میکنم دقیقا داری حرف دل منو میزنی و خیلی خوشحال میشم. میدونی پگاه… این روزها در کشور ما رقابت بر سر زیباییهای مصنوعیه که نمیدونم چرا در نظر من یه ارتباط مستقیم بین هر چه بیشتر شدن اون زیباییهای مصنوعی با هر چه تهی تر شدن مغز و سطحی تر شدن فکر، چه در شخصی که انجامش میده چه در شخصی که طالبشه میبینم…

محسن رضایی اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۰

واقعا جراحیهای مضحک گاهی مضحکه….:)

zeynab اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱:۱۴

منم واقعا از زندگی کردن در جامعه ای که همچنین نگاهی به زن داشته باشه، بیزارم..
البته نمیدونم چند درصد از افراد جامعه اینطور فک میکنن، ولی متاسفانه منم این آدمها رو زیاد دیدم…آدمهایی که زندگی ساختن، که اینقدر سسته که با عطر یه رهگذر نابود میشه و با کسی همراه و هم مسیر شدن، که اصلا معنی همراه و همفکر رو درک نکرده..
نمیدونم چرا اینقدر زیبایی مهم شده، به قول دوستم ” یه آدم خوش قیافه تا وقتی برات زیباست که سکوت کرده، وقتی شروع به حرف زدن میکنه دیگه قیافه ش از یادت میره، بعد از حرف زدن، اگه فکر و کلامش هم زیبا باشه، زیباتر در ذهنت حک میشه و اگه نباشه دیگه خوش قیافه بودن یا نبودنش مهم نیست.”

پاسخ
محمد حسن اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۸

با سلام. طبق گفته آقای شعبانعلی زن فقط رنگ مو و عطر نیست .
اما این حقیقت را نیز نمی توان نادیده گرفت که “مزه کردن زن” یا “مزه کردن مرد” در جامعه ما وجود دارد، رو به افزایش است، الزاما در بعد جسمی نیست، و منشاء بسیاری از طلاق هاست.
یکی از آشنایان بنده با دو بچه قربانی همین مزه کردن است، و این توهین به مزه شونده نیست، بلکه عمق کثیفی روح مزه کننده را میرساند.

پاسخ
آزاده م اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۳

سلام
واقعا از اینکه نظرم تایید نشد ممنونم. از دیشب تا حالا بخاطر نظری که از روی عصبانیت نوشته بودم نارحت بودم. تا الان دیدم که تایید نشده خیالم راحت شد. باز هم ممنون. 🙂
ولی جمله اولم رو باز هم تکرار میکنم.. “میم الف” از اینکه کامنت شما رو تا آخر خوندم خیلی پشیمونم…
یادداشت آقای داداشی عزیز عالی بود.

پاسخ
شهرزاد اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۸:۵۴

ببین موضوع چقدر فجیع بوده که آزاده عزیز ما رو هم حتی عصبانی کرده… :)آزاده جون این چیزا متاسفانه واقعیتهای جامعه هستن و به نظر من این آدم هستش که به خاطر چنین افکار سطح پایین و به قول اونوریها چیپ! زجر میکشه و نمیتونه یه زندگی آروم و متوازن و متعالی رو تجربه کنه و اینکه او اینگونه فکر و احساس میکنه مشکل خودشه و هیچ ربطی به ما نداره. پس نگران نباش دوست خوبم… ولی یه چیزی که در کامنتهای بعدی همین میم-الف برام خیلی جالب بود اینکه بعد از پاسخ واقعا قشنگ محمدرضا و پاسخهای خوب دیگر دوستان سعی کرد از حرفهاش دفاع کنه ولی هیچ جا سعی نکرد از هویتش که خودشو بعنوان مرد معرفی کرده بود دفاع کنه… واقعا براش متاسفم که نه در زندگیش ثبات داره و نه در هویتی که میخواد به دیگران ارائه کنه…

پاسخ
آزاده م اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۱

میدونی شهرزاد اون شب یکی از شبهایی بود که قرار بود برای انجام کارهام تا نیمه شب بیدار باشم. برای اینکه انرژی بگیرم در این خونه رو باز کردم و اولین کامنتی که در ستون تایید شده ها خودنمایی میکرد کامنت استاد بود. کیک کردم و کامنتشون و کامنت “میم الف” رو خوندم. حقیقتش اون لحظه خیلی حس بدی پیدا کردم. فکرمیکردم یه مرد این رو نوشته و چقدر “با افتخار” به طرز فکرش بها داده و اینجا رو برای ثبتش انتخاب کرده.
شهرزاد من میدونم این یک گوشه از واقعیتهای جامعه ست و خوب میدونم متاسفانه این افراد با همچین طرز فکری در این جامعه زندگی میکنند و رفت وآمد میکنن و حتی ممکنه در تاکسی کنار ما بنشینند.
از اعماق وجودم آرزو میکنم این افراد از همه دختران و زنان جامعه م دور باشند و هیچ وقت هیچ وقت در مسیر زندگی هیچ کدوم از شما دوستان خوبم قرار نگیرند حتی میم الف عزیز.
دوستان خوبم تیم مهربان و خوش فکر “تیم شعبانعلی دات کام” ممنون که آبروداری کردین. 🙂

محسن رضایی اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۰

ببین آزاده جان وقتی تو مراسمات عزا به کسی میگن غم آخرت باشه احساس میکنم یعنی اینکه بمیری!!! چون غم جزیی از زندگیه.البته کار ندارم با انواعش.از دست دادن بهرحال همیشه هست.اینکه اینقد غلیظ میخوای اینا سر راه کسی قرار نگیرن خب یه کم تعلق خاطرت رو به فضای پاستوریزه میرسونه.منظورم اینه فک میکنم اینا باید باشن واگه نباشن حداقل ما کمتر فکر میکنیم.نظر شهرزاد رو کاملا می پذیرم در موردت.افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.و…

آزاده م اردیبهشت ۶, ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۱

ممنونم آقای رضایی. منظورتون رو کاملا متوجه شدم.
آرزو بر جوانان که عیب نیست! 🙂
این خواسته (داشتن حس امنیت و آرامش) از دیدگاه یک زن برای زنان جامعه اش بوده..
صحبت شما و شهرزاد جان کاملا درسته و چشم.
“افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.”

محسن رضایی اردیبهشت ۸, ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۳

چشت بی بلا آزاده جان….

دیروز سر یه حساب کتاب با یکی از دوستان قدیمی که حالا هم مرده پدرش که بالای شص سالشه عصبانی شدو….

و من آرام سعی کردم آرومش کنم و….

دیدی یه نفر عصبانی میشه نا خود اگاه تو هم عصبی می شی مخصوصا ببینی اصلا حق نداره عصبانی بشه!!! ولی یک اینکه از قبل حدس زده بودم از کوره در میره دو اینکه چون ماهیتش رو از خودم جدا دیدم دلیل نداشت منم مثه اون بشم سه اینکه مدتیست گیاهخوارم و کمتر عصبی می شم چهار اینکه چه حس زیباییه وقتی یه جوون با یه پیر مدارا میکنه و مثه یه پدر!! آرومش میکنه ….اینو باید احتمالا تو قسمت عزت نفس گذاشت….

خلاصه اینکه آرامش از درون ما شروع میشه.وظیفه بیرونی هم ظاهرا بسط همین آرامش درونه.و البته که زمینه هایی هم هست از بیرون که این آرامش رو ادامه بدی و…

موید.

لیندا سیدی اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۹

آقای مهندس شعبانعلی در ادامه نوشته ی شما می خواستم بگم که یک زن می تونه بقول خودتون با عطر ورنگ دیده بشه بشرطی اینکه تمام فعالیت ذهنیش روی دیده شدن توسط مردان وحتی زنان متمرکز نشه.
گمان می کنم دیده شدن هم نه فقط برای یک زن بلکه برای یک مرد هم الزامی ست.
ولی اینکه چطور دیده بشویم ودر کجا بحث جدایی دارد.
نوشته اید یک زن می تواند با ایجاد فضای هم فکری وهم دلی یک فضای انحصاری برای خودش وشریک عاطفیش بسازد.
با این اندیشه ی شما کاملا موافقم.تا سیرتی زیبا نباشد صورتی زیبا نخواهد بود.

پاسخ
مژده کریمی اردیبهشت ۷, ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۶

متاسفم از اینکه فقط یک رای مثبت می توانم به شما بدهم محمدرضا.

پاسخ
مژده کریمی اردیبهشت ۷, ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۹

برادری داشتم که از دست دادمش. جمله قشنگی می گفت. ” هیچ وقت به خاطر حماقت دیگران خودم رو سرزنش نکردم”
مرسی از اینکه کامنت توهین آمیز قبلی رو تایید کردی.

پاسخ
نرگس اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ - ۲۳:۳۶

با توصیه شما ( خانم و یا اقای م .الف) ، تا انتهای متن (!! ) رو خوندم …در انتها یاد این جمله افتادم (( مغزهای چوبین و موریانه های سمج ))…

پاسخ
مهدی خانی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱:۱۰

بااجازه استاد محمد رضاودکتر شیری
آقای میم الف بد نیست بخوانید

مادر یا مادرانه؟ مسئله این است:http://www.shabanali.com

تقدیم به تویی که امروز دیده نمیشوی:http://doctorshiri.com

پاسخ
مهدی خانی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱:۲۲

بااجازه استاد محمد رضاودکتر شیری
آقای یا خانم میم الف بد نیست بخوانید

مادر یا مادرانه؟ مسئله این است:http://www.shabanali.com

تقدیم به تویی که امروز دیده نمیشوی:http://doctorshiri.com

پاسخ
پريسا اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۰

با اين طرز تفكر شما و امثال شما، آدم از جنسيت خودش بيزار ميشه.انگار هنوز در عصر جاهليت يا حتي عقب تر از اون به سر مي بريم…در عصر جاهليت جنس مونث يك بار زنده به گور مي شد اما در عصر حاضر هر روز و هرلحظه زنده به گور مي شوند

پاسخ
رهایی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۶

واقعا متاسف شدم همچین نظری رو اینجا خوندم، البته متاسفانه میدونم تعداد اقایونی که نظری مثل شما دارن کم نیست!!!
تا کی باید خانم ها رو به ساندویچ و کباب و شکلات و برچسب انرژی و … این جور چیزا تشبیه کنید؟؟ واقعا نمیتونید بفهمید زن یه انسان مثل تو مرد! همه ی زن خلاصه شده تو ظاهرش؟؟
خیلی ناراحتم از زندگی تو جامعه ای که مرداش همچین نگاه احمقانه ای به خانم ها دارن!

پاسخ
علیرضا داداشی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۹

سلام
شاید این نظر و جمله بسیار عجیب و تلخ شما ناشی از تجربه ای است که از دور یا خدای نکرده نزدیک، شاهدش بوده اید.
ولی این تصویر تنها یکی از بینهایت تصاویر جامعه ماست. نه اولویت دارد. نه زیاد است.
ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم: انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم.
پناه بر خدا.

پاسخ
mina90 اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱:۳۷

سلام آقای داداشی.
من نظر بهارو پگاه و استاد رو به عنوان راهکاری برای اندیشیدن در مقابل چنین دیدی خیلی قبول دارم.
به شدت هم با نظرات میم الف مخالفم. نسبت دادن این رفتارشون به کل جامعه. دید غلطشون به ازدواج و اینکه به این توجه نمیکنن که اگر طرف مقابلشون در شکل گیری این نگاه مقصرند ولی خودشون چند برابر در تشدید این نگاه مقصر هستند. چه بسا شاید ایشون یک طرفه میرن به قاضی و اینها فقط ساخته های ذهنشون باشه در مقابل یه تجربه تلخ.
ولی فکر میکنم حتی اگر تعداد چنین مواردی خیلی کم باشه باز هم فکر کردن به اونها بهتر از تحلیل نکردنشون هست. فکر میکنم وجود دارن چنین ازدواج های پوچی. ازدواج یه تیکه گوشت هشتاد کیلویی با یه تیکه گوشت شصت کیلویی. فرهنگ نقطه به نقطه کشور هم که با هم متفاوته. بعضی جاها به جای شصت کیلو هفتاد کیلو رو ترجیح میدن بعضی جاها هم پنجاه کیلو رو. توی نظر میترا یه جمله زیبا بود. اینکه جامعه ما در حال گذاره. به هر حال ازدواج های پوچ وجود دارند. و یه مقدرای از طلاق ها برمیگرده به همین ازدواج های پوچ.
خیلی چیزها که به خاطر سانسورها بد وارد ایران شده اند و مصداقش این جمله هست “یه چیزی به گوشش خورده اصلا نفهمیده چیه” (به قول یکی از دوستان جامعه سنتی ای که میخواهد مدرن زندگی کند) و فرهنگ غلطی که برای تربیت پسران من خودم زیاد میبینم (حیا رو فقط برای دختر تعریف میکنند) و خیلی چیزهای دیگه که یه مقداری از طلاقها هرچند تعداد کمی از اونها به این عوامل برمیگرده. پس شاید کار بهتر اینه که حتی اگر یک مورد هستن تحلیلشون کنیم به امید اینکه اگر یه مورد دیگر این چنینی دیدیم تازه نخواهیم به چرایی وجود چنین موردی فکر کنیم. چه بسا به واسطه همین پست فردی مثل میم الف بطری ای که برای خودش در اقیانوس اطرافش هست رو پیدا کنه.

پاسخ
علیرضا داداشی اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۸:۵۳

سلام.
ممنونم. با نظر شما ، حرف خودم رو تعدیل می کنم. اینم یه مثبت برای شما.

پاسخ
محسن رضایی اردیبهشت ۴, ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۶

عرض ادب.در روانشناسی یه چیزی هست بهش میگن “والایش” یا همون تصعید.یعنی تو یه چیزاییو بخاطر یه چیزایه دیگه که بالاترن کنار میذاری یا هضم میکنی یا…مثلا شهوتتو بخاطر انسانیت یا بخاطر تمدن و…هدایت میکنی.

اینکه چرا هر زیبارویی نظر مارو جلب میکنه و بدتر اینکه حس مالکیت بهمون دست میده نسبت به اون ،مسئله قابل بحثیه بهرحال باید به دوران کودکی و نحوه زیاد شدن سن نظری بندازیم.

سخنی از بزرگان هست که میگه انسان شامل عقلو خشم و شهوته و مقایسه میکنه انسان رو با فرشته و حیوان و میگه چون خشم و شهوت داری اگه از عقلت استفاده کردی بالاتر از فرشته هایی و اگه از خشمو…استفاده کردی کمتر از حیواناتی چون عقل داشتی و….

خلاصه اینکه من خودم 15 ساله دارم به این مسایل فکر میکنم و در تلاشو تکاپو…مهم این نیست ک گاهی شکست میخوریو بدلیل نیازهات بعد حیوانیت غلبه میکنه مهم اینه نخوای درون وضعیت بمونی و مدام تلاش و والایش و….

به امید روزی که یا اونقد رها باشیم که بقول شهیار “کارتو بالا رفتنه رها شدن کار منه…” که این چیزا واسمون مسئله نباشه یا ضعفهامون رو بپذیریم وخودمون رو درگیر نکنیم.کسی که میدونه نگاه کردنش حیوانیه و میره تو فضای مقایسه و…به نظر میرسه نگاهشو کنترل کنه بهتره.با یه مدت تمرین هم همه چی قابل حله.

موید.

پاسخ
حمیده اردیبهشت ۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۱

سلام
خواهرخوبم کامنت شما ازین جهت مورد توجه قرار گرفت که محمدرضا جواب محکمی داد!
گرچه قبل از پاسخ ایشون من گمان کردم شما تصویری از زندگی خیلی مردهای خسته امروز رو نوشته اید!
و به نظرم مساله مهمیه که بیش صددیدگاه نوشته شده اینجا میخواد براساس تحلیل ذهن ما باشه، بر اساس مطالعات، بر اساس ایده ال هامون یا بر اساس مشاهدات و واقعیات؟

من زیاد دیده ام مردی که شکاک بود و اونقد همسرشو زد و قفسه سینه شکسته اش تازه گواهی شد بر شکایتش! و سه سال طول کشید تا جدا شد
من دختری رو میبینم که راهی برای جدایی نداره و خیانت و اعتیاد و بیکاری همسرشو باز تحمل میکنه چون جدایی براش راه حل نیست و تو این امار محاسبه نشده
من مردی رو دیدم که اصرار یه مادرو دختر مجبورش کرد که جدا بشه و انتخابش این دختر مصر و فریبنده باشه
من دخترانی رو دیدم که ازفشار خانواده و اجتماع خواستند که ازدواج کنند و بعداز ازدواج فهمیدن با یه پسر مریض و شکاک نمیتونن ادامه بدن و طلاق رو بهتر از مجردی تحت فشار میدونن با بچه حتی!
امار میگه یزد یکی از مذهبی ترین شهرهای ما بیشترین امار طلاق عاطفی رو داره!!
ما دختران 16 ساله ایرو میبینیم که هرصبح بابت آرایش چشمشون فقط به آرایشگاه میرن چون هنوز مهارت پیدا نکردند!
مراکز زیبایی و لیرز و رمیبینیم که مشتریانشون برای لیزر مو تا هیدرودرم و میکرودرم و برنزه کردن و … از مشتریان چندین کتابفروشی بیشتره!
حتی دخترانی رو میبینم که یک هفته بعداز ازدواج مهریه شونو به اجرا میگذارند!
ازدواج برای برخی شده کاسبی، برای برخی صحنه نمایش انتخاب بهترین مدل و مانکن، برای برخی آزادی و رهایی از فشار روحی و بندهایی که جامعه براش تعریف کرده، تازه مهمترین سوال اینه اون افرادی که این تعاریف رو ندارند چنددرصدشون به هم میرسند و دراین باره هم عقیده اند؟
قصه عشق استرنبرگ خوب کتابیه، 25 تا قصه ای که اگه باهم نسازند یا سازش با دعواست یا جدایی!
من فکر میکنم خوانندگان این سایت قرار نیست اونقد درگیر این جریان و تبعاتش باشند، یا خبرنگار و جامعه شناس نیستند ، ای کاش فقط یکی از مشاهداتتونو بدون قضاوت میگفتید یا یک راه حل یا یک منبع موثق، چیزی که گمان نکنیم اونقد در جامعه ایده الی زندگی میکنیم که آمار دروغه یا شاید دلیلش فقط و فقط اشتباه آدمهاست!

پاسخ
mina90 اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۹

سلام.
قبل از اینکه شروع کنم به خاطر ایده جالبتون تشکر میکنم. فکر میکنم این فکر کردن های جمعی اتفاق خوبی باشه.
از دیروز که این پست رو گذاشتید دارم به این موضوع فکر میکنم. همون لحظه ای که پست رو خوندم در نظر سنجی شرکت کردم و به گزینه ”
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.” رای دادم. به مطلق بودن این گزینه هم توجه نکرده بودم تا زمانی که خودتان اشاره کردید.
وقتی بیشتر به سوال فکر کردم و به جوابها نگاه کردم. من هم به نظر سیمین.الف عزیز رسیدم.
و فکر میکنم به خاطر اینکه من اصلا از نزدیک با چنین مقوله ای ارتباط نداشته ام و فقط جدایی های قبل از شروع رابطه واقعی (خواندن عقد در دوران نامزدی) رو از نزدیک دیدم این گزینه بیشتر از سایر گزینه ها برام جلب توجه کرد.
فکر میکنم این گزینه شامل چنین رفتارها و صحبتهایی میشود: “ازدواج کنه آدم میشه” که منظورشون از آدم شدن معمولا میتونه ترک اعتیاد. رها کردن رفیق بازی و غیره باشه. یا عاقل میشه. پخته میشه. یا میگن میره دنبال کار و جمله هایی از این دست. فکر میکنم این افراد فراموش کرده اند که برای ازدواج باید اول این مشکلات رو حل کرد و به بلوغ لازم برای تشکیل زندگی رسید بعد به ازدواج تشویق کرد.
و اینکه در حد تجربه ام از جداییهایی قبل از شروع رسمی زندگی‌ (یعنی اگر تصور کنیم که اکثر جداییها مربوط به قبل از شروع رسمی زندگی باشد) فکر میکنم افزایش نرخ طلاق خبر خوبی باشد. جدایی هایی از این نوع فکر می کنم روی فرهنگ غلط جامعه درمورد دوران شناخت قبل از ازدواج تاثیر خوبی می گذارد.
من هم مشتاقانه منتظر حاصل این فکر جمعی زیبا هستم.

پاسخ
سیمین-الف اردیبهشت ۳, ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۹

سلام استاد عزیز
سلام همراهان
من هم در این نظر سنجی شرکت کردم.
سری فکر نکرده ها ایده ی متفاوت و جذابی است.
ابتدا می خواستم بنویسم که با نظر دوستانمون “امید و صفورا ش” موافقم که گزینه های مناسبی برای آن در نظر گرفته نشده، که پاسخ شما را به آقا وحید، خواندم و متقاعد شدم تا دو گزینه از گزینه های ارائه شده را انتخاب کنم.

به نظر من هر یک از ما از بیرون گود می توانیم نظرات متفاوتی در مورد طلاق و جدایی داشته باشیم. اما واقعا کسی که با این مساله از نزدیک دست و پنجه نرم کرده به واقعیات بیشتری رسیده است. همینطور اساتید و روانشناسان این عرصه نظرات موثق و معتبری خواهند داشت.
مشتاقانه منتظرم تا حاصل نظر این جمع دوستانه را ببینم.
همگی خدا قوت.

پاسخ
1 2 3

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.