263 نظرات
پست قبلی
گزارش یک مذاکره: پرتقال یا شعبه؟
پست بعدی


263 دیدگاه
به اعتقاد من، افزایش نرخ طلاق که برابر با از هم پاشیدگی یک رابطه و خانواده هست، بدون شک خبر خوبی نیست.
سلام
راستش با وجود اینکه گفته بودین اگر میخواین نظری بدین حتماً قبلش نظرات بقیه دوستان رو بخونین، ولی بعد خوندن یکی دو صفحه از نظرات مختلف و سبک سنگین کردن هر کدوم، یجورایی تنبلی نذاشت بقیه کامنت ها رو بخونم. و این رو واقعاً درک کردم که شما روزانه با این حجم زیاد از بازدیدکننده و نظرات چه کار بزرگی رو انجام میدین که تک تک نظرات رو دنبال می کنین و اگه لازم باشه پاسخشون رو میدین.
با این وجود جسارتاً می خواستم دلیل انتخاب گزینه های “در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد.” و “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” رو بگم. به نظر من فرهنگ و عرف خانواده ها در استفاده از برخی معیارها برای جوان ها (مخصوصاً پسرها) در ازدواج – که اکثراً هم تأثیر زیادی بر تحکیم پیوند زناشویی ندارند – یکی از دلایلیه که باعث شده نرخ طلاق ها افزایش داشته باشه و این میتونه زنگ خطری برای والدین باشه که به خودشون بیان و از معیارهای درست تری برای انتخاب همسر برای فرزندشون استفاده کنند و از این بابت من این رو اتفاق مثبتی می دونم. و اینکه در سالهای اخیر زنان با آگاهی از حقوقی که در زندگی دارند و انتظاراتی که می تونن از زندگی مشترک داشته باشن باعث شده میزان تحمل پذیری یک طرفه اون ها در مشکلات خانوادگی پایین بیاد و این نیز زنگ خطری برای آقایون هست که بدونن دوره ی مردسالاری در خانواده ها به سر اومده و این به خودی خود خوب است.
و یک سوال هم داشتم و اون اینکه چرا به نظرتون وقتی تعداد مخالف ها با یک کامنت بیشتر از موافق های اون کامنت هست، اون کامنت باید پنهون بشه؟ اگر کامنت دارای کلماتی دور از ادب و … باشه که خوب بهتر هست منتشر نشه و اگه صرفاً اون کامنت با اکثریت نظر افراد همخوانی نداره و خیلی ها بهش منفی میدن آیا این به معنی این هست که ارزش دیده شدن رو نداره؟ آیا باید فقط کامنت هایی رو ببینیم که اکثراً همه باهاش موافقن؟ میدونم که با یک کلیک کامنت نمایش داده میشه ولی سوالم در مورد چرایی این عمل هست. فرضاً کامنتی که 200 تا مثبت گرفته و 210 تا منفی باید مخفی بشه ؟ و کامنتی که 1 مثبت گرفته و منفی نداره نمایش داده بشه ؟ شاید در مورد این کار جایی توضیحی داده باشین اما من در صفحه سیاست های کامنت گذاری چیزی در جواب این سوال پیدا نکردم.
ممنون از وقتی که برای خوندن و پاسخ دادن به کامنت ها می گذارین.
سلام.استاد روزتون مبارک.
من به دو گزينه اي راي دادم که شايد نقيض هم باشند: “افزايش ميزان طلاق”خبر بدي است، در عين حال نشان دهنده آگاهي زنان به حقوقشان است(يک خبر خوب)! سعي ميکنم در قالب دو سوال و جواب و يک مثال نظر خودم را توضيح دهم:
سئوال1: آيا اساسا “افزايش طلاق” بد است: جواب: بله. اگرچه مي تواند پايان يک شرايط بد و آغاز يک شرايط خوب باشد. چون در هر حال نشان دهنده(نشانه) يک فرايند بد است: انتخاب اشتباه، عدم احساس مسئوليت، عدم آگاهي، مشکلات شخصيتي و…
سئوال2: ايا آگاهي از حقوق بر افزايش ميزان طلاق تاثير دارد؟ بله ” آگاهي” بر رفتار موثر است و يکي از رفتارهاي انساني انتخاب جدايي است.
يک مثال: افزايش بروز يک بيماري خبر بدي است. اما در عين حال ” مي تواند” نشانه اين باشد که افراد بيشتر نسبت به سلامتي خود حساس شده اند. در گذشته بدليل ” عدم حساسيت” موارد بسياري مغفول مي ماند و گزارش نمي شد و امروز با ” چک آپ” نمايان شده است.
شهرزاد عزیز سلام.بابت لطف شما که از طرف استاد جواب یه شاگرد پررو و تند رو و لجباز رو دادید یک دنیا ممنونم.شاید با محمدرضاخان استاد حرف زدن صبر و حوصله طولانی طلب کنه ولی متاسفانه با شاگردی طرف هستن که بعد از جواب سلام تندی که دادن فوق العاده صبوره .من صبر میکنم ولی هر روز هم سراغ این بذر هفتصد دانه میروم حتی اگه این بذر چهارسال یکبار گل دهد.ولی با این تفاوت که دیگه اعتراضی نمیکنم چون جواب سلام رو هر چند تند گرفتم.من دنبال استثناهای دوران خودم حرکت میکنم حتی اگر هیچ وقت استثنا نشم.شهرزاد عزیزم من بعد از سالها ایستادگی در مقابل بازیهای دنیا شکست بزرگی خوردم و الان نیاز به بلند شدن دوباره داشتم ومحمدرضاخان استاد بهانه ای برای دوباره پیداکردن من بودو هست .چون الگوی رفتاری ایشان با دنیای من و محدودیتهایم تناقض زیادی نداشت .بابت همین شاید به نظر استاد عجول آمدم.ولی من تو کاری قدم گذاشتم که نیاز به بزرگتر دارم و فعلا با خودم هم درگوشی حرف میزنم چون شاید محکوم به سکوت باشم به خاطر خفه نشدن تو خودم سراغ این خونه اومدم…….اسم رو با وجود اینکه خودم هم ازش دل خوشی ندارم عوض نمیکنم شهرزادم چون فکر میکنم با این اسم شاید به خودم و آدمهای این خونه دروغ گفتم و شاید ترسیده باشم که استاد با دیدن این اسم حتی زحمت خواندن نامه ام را نمیکشد پس با وجود احترام به شهرزاد محترم تا زمانی که استاد آشتی کند و خودشون تو دنیای شلوغ اطرافشون یه اسم برای این شاگرد پررو انتخاب کنند.بازهم بابت وقتی که گذاشتی ممنونتم
هم کلامی یک نیاز اجتماعی ست ولی هم سکوتی یک نیاز عاطفی ست.بر این باور حرف شما من هم گزینه دوم را برگزیدم.روز خوش.گرمای کاشان نسیمی دلپذیر بر حضورتان باد.
محمدرضا خان استاد من اگه گفتم استاد ایجاد رابطه به معنای واقعی کلمه حرف زدم و هیچ قصد ونیتی نداشتم که شما رو برنجونم.استاد من دنبال سایت دیگه و آدمهای دیگه و……..نبودم و نیستم و نخواهم بود …من شاید بیش از اندازه تندرو باشم ولی همیشه برای آدمهای ارزشمند ارزش میزارم.شما گفتید سالهاس تلویزیون نمیبینید من امتحان کردم شاید خنده دار و لوس جلوه کنم ولی دوماهه وقتی ساعت 2و3 نیم شب بیدار میشم میبینم هنوز مذاکره به مذاکره فایل صوتی شما در گوش من در حال اجراست و با حرفهای شما که اگه ازش درس هم نگرفته باشم لالایی دلپذیری برای خواب آرومی انتخاب کردم .و من از صاحب این سخنان که به راحتی رنجیده شد و حتی نخواست جز دوستان خطابه ام کند فقط یه جواب سلام خواستم ولی به جای سلام تکلیفم رو سر دوراهی روشن کرد.که آزاده جان انتخاب کن ……….ولی استاد محمدرضا برای کسب خوبیها آسایش معنایی برای من ندارد .با اینکه استادانه عذرم را خواستید ولی متاسفانه میمانم!!!!!!!
دوست خوبم، آزاده عزیز.
کاملا مشخصه که شما به دنبال رشد و تعالی درون و بیرون ات هستی و برای همین هستش که اینجا رو انتخاب کردی و مصرانه هم میخوای بمونی. و این اتفاق خیلی خوبیه … مسلما محمدرضای عزیز هم میدونن و برای این انتخابت ارزش قائلن. اما دوست عزیزم، ازت میخوام در جواب گرفتن کامنتهات صبور باشی. لحظه ای خاص، تلنگری خاص، حسی خاص، فکری خاص … لازم هستش تا اون سلام، یا اون جوابی که منتظرش هستی رو به قشنگترین شکل ممکن دریافت کنی…. باید صبورانه و عاشقانه منتظر اون لحظه باشی… ( کلا میگماااا … کلا توی زندگی… منتظر هرچی که باشی، این موضوع صدق میکنه …) مثل همون دانه ای میشه که کاشته ای، اما با بی حوصلگی و با شتابزدگی هر روز میری بالاس سرش و میخواهی که جوونه ش سر از خاک بیرون بیاره، و حتی با دست میگیری و میخوای جوونه رو بیرون بکشی که نتیجه ای جز از بین رفتنش نخواهد داشت …
دوست عزیزم، مهم اینه که ما همه از انرژی مثبت و قشنگ و از آگاهی و نوری که توی این خونه منتشر میشه و هممون رو گرم میکنه، استفاده کنیم و با حرفهای خودمون هم به این نور و انرزی اضافه کنیم. صاحبخونه ی خوب این خونه هم همونطور که توی “هم سکوتی” اشاره کردن، روح ما رو در کنار خودش احساس میکنه، همونطور که ما روح او رو در کنار خودمون…
امیدوارم با آرامش و دلی خوش همیشه بیای اینجا و مثل ما مهمون لحظه های خوب و پربار این خونه باشی.
فقط آزاده جان، در آخر، میتونم یه خواهشی ازت بکنم؟ اینکه اسمت رو با خلاقیت زیبایی که داری، از این بار معنایی منفی به یک بار معنایی مثبت تغییر بدی …
ممنونم و امیدوارم همیشه موفق و شاد و آروم باشی.:)
سلام دوباره .محمدرضاخان استاد من توقع ندارم و موقعیت شما رو شاید نتونم درک کنم ولی تمام سعیمو همیشه برای تمام آدمهای زندگیم به کم و بیش انجام داده ام که درکشون کنم.این حرفهای من در نامه قبلیم فقط یک شگرد زنانه بود بابت اعلام حضور خودم و زنده بودن دنیای مجازی .استاد من آدمی نیستم که تمام وقتمو صرف دنیای مجازی کنم رابطه ها رو هر چند کم رنگ باز حفظ میکنم.اگه سراغ این سایت اومدم بابت وقت گذراندن نبوده بابت مبتدی بودن تو راهی بود که شما سالهاست تو سکوت وشلوغی طی کردید .استاد محمدرضا از اینکه میتونید درست زندگی کنید از اینکه خواستن شما توانستن شده من غبطه میخورم .دنیای مجازی برای من فقط یه زمانی دنیا خود نبودن ها بوده دنیای نداشته ها و بازیگری قهرمانانه بوده.استاد محمد رضا بعضی وقتا حضور آدمها همین که حس کنیم وجود دارن کافی نیست .من از شما نزدیک به سه ماهه یه جواب سلام خواستم چون باید ایمان پیدا میکردم آدمی که دوست دارم الگوی من باشه گوش شنوایی هست فکر نمیکنم سلام چهار حرفی انقدر زمان شما رو از بین میبرد چون میدیدم شاید برای یک سوال بالغ بر سی خط جواب مینوشتید.
سلام بر دوستان وجناب اقای شعبانعلی ومن مجردم ولی به نظر من بد است وبا این امارها زشت بودن قضیه از بین میرود وعادی میشود وما برای وصل شدن امده ایم وکم کم اماره به وحدت رسیدن واهداف دیگری که در امر ازدواج بوده از بین می رود در جامعه
مثل روزهای زیادی که آقا محمدرضای استاد نیستن من هم چند روزیه مشغول زدن دفترم بودم و نبودم.آقا محمدرضا خان استاد فکر نمیکنید دیگه ماهارو به حال خودمون رها کردید خودمون با خودمون داریم حرف میزنیم ………………………چند هفته بود بابت حضورتون در همایش نقطه شروع کاشان برنامه میریختم که متاسفانه برای همایش برندم باید تهران باشم ..هر چند جدا از اصول مذاکره برای شما که فرقی نداره آخه دو ماهه یه جواب سلام ندادید…..برام توی کتاب استاد حمید امامی نوشتید:در مذاکره های مالی زندگی زیاد نمی بریم و زیاد نمی بازیم.مهم ترین برد و باخت های ما در مذاکره ی رابطه هاست.استاد شما واقعا استاد ایجاد رابطه هستید ولی بین سایر افراد …..و خودتون دورترها نظاره گر هستید……موفق باشید.روزی که ما بفهمیم که چقدر زمان را از دست دادیم اون روز دیگه خیلی دیر شده ….بچه های عزیز حاضر در اینجا استاد شاید با جواب ندادنشون میخوان به ما یه درس جدید مذاکره بدن و من اگه جواب نگیرم سعی میکنم کمتر اینجا حضور پیدا کنم چون برام استاد محمد رضا شعبانعلی ارزشمنده.و من اطاعت استاد میکنم.برای من ایشان استثنا هستن.منتظر هستم
آزادهی عزیز.
من تک تک کامنتها رو میخونم و نوشتههای بعدی من بر اساس کامنتهای قبلی بچههاست.
اما فکر میکنم اگر انتظار داشته باشی که نویسندهی سایتی که روزی ۱۱ هزار نفر بازدید کننده داره هر روز با همهی اونها حرف بزنه و جواب همهی ایمیلهاشون رو بده (روزی ۸۰۰ – ۱۰۰۰ عدد) فکر میکنی از اون آدم چی بمونه؟
شغلی باقی میمونه؟ فرصت مطالعهای؟ دانشی؟ سوادی؟
ضمناً من شاید استاد ایجاد رابطه باشم. اما شهوت ایجاد رابطه ندارم. من هم اولویتهای خودم رو دارم و دوستانی که برای اونها هم به اندازهی کافی وقت ندارم.
اگر انتظارت اینه که هر وقت میای اینجا و حرف میزنی من جواب بدم و اگر ندادم تهدید به رفتن میکنی، فکر میکنم جای اشتباهی اومدی آزاده جان.
کمتر سر بزن و به سراغ وبلاگهایی برو که روزی ۳ – ۴ تا بازدید دارند و از شام و ناهارشون هم گزارش مینویسند و با یک کامنت هیجان زده میشوند و با یک پاسخ تخلیه.
هدف این سایت ایجاد رضایت برای اکثریت است و هزینهی شادی و رضایت اکثریت قربانی شدن خواستههای اقلیت.
من خودم و زندگیم را قربانی مخاطبانم کردم. تو را خواهم کرد. بی هیچ تردید و تاملی…
حالا تصمیم بگیر که دگرخواهانه بمانی یا خودخواهانه بروی. اگر چه تو پیشاپیش دومی را انتخاب کردهای…
با اجازه محمدرضا جان.
فک میکنم با وجود اینکه همه ما کنار همیم و گاهی با هم و گاهی با محمدرضا گفت و گو میکنیم ولی بهرحال میزبان محمدرضاس و طبیعیه که جواب دادن یا ندادن به حس ایشون بستگی داره.
همه ما بی شک حسن هایی داریم شاید خاص شاید خیلی خاص از ظاهر گرفته تا باطن ولی اینا دلیل نمیشه انتظار ایجاد بشه برای شنیدن پاسخی یا چیزی ازین دست.
خوشحالم که سایت بطور ساختاری به همون سمتی رفته که تو یکی از فایلهای رادیو مداکره یکی از مهمانان گفت : سیستممو جوری طراحی کردم که اگه کسی تو چارچوب مورد نظرم نباشه خود به خود کنار زده بشه.
بهرحال امیدوارم اینقد پر باشیم که خلایی همچون انتظار جواب، نباشه که به رضایتی برسیم.
و یا اینقد خالی باشیم از غل و غش که چیزی بیرونی رو طلب نکنیم برای رسیدن ب آرامش.
موید.
جناب آقای رضایی برای شما که انسان کاملی هستید موفقیت روز افزون خواستارم.ولی در جواب شما اگه اعتراضی به حرفهای من با استاد محمدرضای شعبانعلی ایراد فرمودید باید بگم حرفهای من در ابتدا فقط با استاد محمدرضا بوده و تعیین تکلیف برای شخص سومی نبوده و متاسفانه بر خلاف سیستمی که طراحی شده بنده خود به خود کنار زده نمیشم .دنیای مجازی مالکیت شخصی نداره و هر کدام از ماها ادعای مالکیت داریم.شاید به نظر شما که برای من قابل احترام هست انسانها به دو دسته خالی و پر از دید شما تقسیم بشن ولی من نه انقدر پر هستم و نه انقدر خالی که برای رسیدن به آرامش چیزی رو طلب اون هم از شخصی که فقط یکبار دیدمشون .استاد محمدرضاخان شعبانعلی استاد اصول مذاکره هستن به نظر من در حضور ایشان بهتره یه کم مواظب کلمات و نوشته هامون باشیم حتی اگه خیلی سخت و دور از شخصیت ماست.بازهم امیدوارم ظرفیت شما با گرمای حضور استاد محمدرضا بیشتر شود تا شما خدای ناکرده مثل ما دچار خلا نشوید.
مایل نیستم به نقدتون.چون بهرحال منم و جبر تنو ذهن و اینکه با حسم مینویسم یا نمینویسم.فقط بگم نمره منفی بهتون ندادم تا با شما فرق کرده باشم!!
سلام /جناب اقای رضایی من تو این خونه عادت به تیک زدن منفی و مثبت ندارم.بدترین قضاوتها زمانی است که ندانسته بر کرسی قضاوت تکیه کنید.در هر صورت موفق باشید
سلام محمدرضا جان. استاد من.
گاهی شده تو همین سایت کامنت گذاشتم و فقط یک رای مثبت داشت میدونستم اون رای مثبت تو هستی . خوشحال میشدم. گاهی اوقات میخواستم مطلبی رو به طور خصوصی بهت بگم بهت ایمیل دادم و بعداز اون واقعا پشیمون شدم از این جهت که شاید به این همه شلوغیت اضافه کردم .
همیشه اگه منتظر جوابی بودم سعی میکردم تمام کامنت های دوستان رو ببینم تا شاید جوابی که به اونها دادی جواب من هم باشه و کمتر مزاحمت بشم.
تو هستی حتی اگه کمتر اینجا بیای.
همین روزنوشته ها نشون میده که واقعا به تک تک ماها توجه میکنی.
واقعا از توجهت ممنونم. و بیشتر از این اگه ازت بخوایم شاید بی انصافی باشه .
ممنون که هستی
بهار جان سلام دوست خوبم.من استاد محمدرضاخان شعبانعلی رو درک میکنم و میدونم ایشون وقت شخصی ندارن که برا تک تک ما بزارن ومتاسفانه یا خوشبختانه حرف خصوصی با ایشون ندارم فقط راهنمایی کاری و امید برای ادامه راهی که برای من پر از سنگلاخ شده و احتیاج به گوش شنوایی داشتم که فقط بدونم میشنود.و من توقعی نداشتم و ندارم .تنها گفتم یه شگرد زنانه ساده به کار بردم تا بتونم تو صف بزنم و حضور ایشان رو به خودم ثابت کنم وگرنه من آدمی نیستم که از چنین شخصیتی حتی اگه یک قدمی من باشه جواب سلام توقع کنم .شما هم عزیزم موفق باشی و همیشه آدمها رو دو طرفه درک کنی.من هم به مانند شما تمام جوابهای استاد رو زیر و رو میکنم تا جواب خودمو بگیرم.
استاد محمد رضا خان بازهم بابت شیطونی که کردم عذر میخوام .
نظر من هیچکدام بود اشتباهی گزنیه بالایی رو زدم ببخشید
نمیشه موضوع ظلاق رو اماری بررسی کرد .هر زوجی نسبت به مسایل واکنشی متفاوت دارند .نمی توانیم برای تمام طلاقها نظر واحدی بدیم
من خودم بعد از هفت سال زندگی مشترک با یک فرزند. مجبور به جدایی شدم که سلامتیم رو حفظ کنم .دو سال است که جدا شدم و این بهترین اتفاقی بود که می تونست پیش بیاد ولی پشیمونم هفت سال فرصت داشتم (صادقانه بگم) بکشمش ولی گدشت کردم .
طلاق در بعضی موارد بهترین اتفاق می تونه باشه ……
طلاق هیچ وقت اتفاق خوبی نیست.
الان زنان مطلقه عمدتا مشکلات زیادی دارند بلحاظ تأمین رفاه و معیشت زندگی.
خانم مطلقه دوسال از همسرش که واقعاً مسأله داشته جدا شده و حضانت دخترش را هم بر عهده گرفته و با سختی و مشقت در کلانشهر زندگی میکند و دنبال گشایش برای زندگی خود هست.
ارتباط میگیرد که میتواند وام هم بگیرد؛ اما مانده است که چکار کند که بتواند از پس هزینهها و اقساط وام بربیاید؟
در شرایطی هم نیست که بخواهد ریسک کند که حالا اگر نشد؛ نشد! خیر؛ دیگر در سن و جایگاهی نیست که بخواهد ریسک دیگری کند و زمان از دست دهد.
دیگر زندگی مشترک بسیار بعید است بتواند داشته باشد و حالا باید همۀ تمرکزش را روی دخترش بگذارد تا حداقل او را بتواند خوشبخت کند؛ سخت است؛ اما خدا هست.
میپرسم: چه کاری شما بلد هستی؟ چه تخصصی؟ چه علاقهای؟
پاسخش ناامیدم میکند؛ ولی بالاخره باید فکری کرد!
صراحتا فعلاً و عجالتاً به او عرض کردم باید دنبال محصول یا خدمتی باشی که نیازی از جامعه را رفع کنی و جز این فکر کنی، کلاهت پس معرکه است!
شاید بتواند برود کارگری؛ یا در کارگاهی کارگر دیگری شود؛ اما تهش برای یک زن مطلقه چیست؟ قرار است چه بشود؟
امروز ذهنم به شدت درگیر این زن شد؛ که چکاری میتوانم برایش بکنم؟ چقدر میتوانم رایگان مشاوره بدهم؟
بهترین و پولسازترین مشاغل برای زنان به نظر بنده، مشاغلی هستند که هم علاقه هم نیاز مردم را پوشش دهد؛ و این مستلزم صرف زمان و شناخت پارامترهای متعددی هست.
خبر خوبی نیست جامعه برای همه تغییر کرده و بیشتر به جهت آسایش و این بیشتر به نفع خانمهاست و در مرحله بعد آقایان و مهم قدر ناشناسی است که از این شرایط توام استفاده نداریم حقوق خود را یک طرفه طریف میکنیم و دوست داریم همه چیز باب میل مان باشد گویی از اول برای زندگی نیامده ایم و بدمان نمیآید از هم جدا بشیم جامعه سنتی ما که در گزار به مدرنیت و مدنیت است این دوران را هم طی خواهد کرد و از این جو زدگی حقوقی که باعث برخورد غیر متعارف میگردد گزر خواهد کرد و ماندن و ساختن و مسئولیت انتخاب خود را پذیرفتن را درک خواهند کرد. یادم از خانم محترمی می اید که در جایی کار میکرد و تمام سختی های آن را به جان میخرید تا کمی پول دربیاورد و با آن بتواند جلوی شوهرش بایستد که چه وچه …. !!!
مطمئنا عوامل مختلفی روی یک مسئله اجتماعی تاثیر گذاره .و از بین همه این عوامل به نظر من زن تاثیرگذارترین عامل در همه رویدادهای اجتماعی از ابتدای آفرینش تا به حال بوده .قانون گذار بودن مردان ، قوانین ضد زن ، یا مطرح شدن زن به عنوان جنس دوم هیچ وقت نتونسته از اثرگذاری عاملی به اسم زن کم کنه. در مورد مسئله رشد طلاق هم زن تعیین کننده ترین عامله.در شرایط امروز ایران 93 زن ایرانی سنتی در حال تبدیل شدن به یه زن مدرن هست و این دوره گذار تبعاتی داره که یکی از اونها افزایش طلاقه. در این دوره گذار زنان خودشون رو گم میکنن نه میتونن شبیه مادرشون باشن و نه شبیه یه زن هم سن و سالشون در یه کشور غربی. در این دوره گذار زنان در حال آشنا شدن با حقوقشون هستن، در حال شاغل شدن و به دست آوردن استقلال مالی، حضور زن در جامعه به شدت افزایش پیدا کرده، زنان بین نقش مادری، همسری یا صرفا پیگیر بودن آرزوها و اهداف شخصیشون به عنوان یک انسان سردرگم هستن.و مطمئنا روزی که زنان از این دوره عبور کنن اوضاع جامعه هم خیلی بهتر میشه .با این اوصاف افزایش رشد طلاق ( اگر چه دردناکه) اما میتونه خبر خوبی باشه چون نشون دهنده تحمل درد از طرف جامعه است برای رشد و بلوغ زن.دردی که حاصل یه رشد و دگردیسیه نه یه زخم.
همراهان عزیز:
دوست داشتم در اینجا یادی کنم از بزرگ مرد “نادر ابراهیمی”
همسفر!
در این راه طولانی-که ما بی خبریم و چون باد می گذرد-بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم!
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هردو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویامان یکی.
همسفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است….
زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از بین رفتن و محو شدن یکی در دیگری، نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن…
من و تو ، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم…
بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
و فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها، و حتی اختلاف های اساسی مان، باقی بماند.
و هرگز، اختلاف نظر را وسیله ی تهاجم قرار ندهیم…
عزیز من! بیا متفاوت باشیم.
از کتاب “چهل نامه کوتاه به همسرم”.
روحش شاد و نوشته هایش روشنگر زندگی مردان و زنان سرزمینم.
سلام! بازم اومدم!
خیلی قشنگ بود خیلی!
سلام میم الف عزیز
وقتی اسمتو دیدم و اومدم به این صفحه، تا نوشته ات رو خوندم، گفتم خوش اومدی و دیدم که در پاسخ اون مطلب از آقای نادر ابراهیمی است. ممنونم از حسن سلیقه ات.
من سپاسگزار دکتر شیری عزیز هستم چرا که در سایت ایشون با چند کتاب خوب آشنا شدم که یکیش این کتاب بود. و دوست داشتم اینجا مقداری از آن را بنویسم تا حال و هوای دوستانم عوض بشه و تاثیر مثبت اون در زندگی آقای دکتر و استاد عزیز و کسی که این کتابو به سایت ایشون معرفی کرده جاری بشه.
پایدار و برقرار باشید.
سلام
ضمن قدردانی از سیمین عزیز
باید یگم ما قبلاًیه نوع دیگه جدایی هم داشتیم که مث طلاق تو آمارا نمیومد اما حداقل به انداره طلاق، اثرات مخرب داشت.
عرض کردم حداقل…
اونم جدایی عاطفی بود.
زن و مرد به زور سال های سال بدون هیچ احساس دلپذیر یا خوشایندی از همدیگه صرفاً یه دلیل پاره ای از اشتراکات و یا صرفاً نیاز متقابل حضور همو تحمل میکردن.
یکی از این اشتراکات مهم، وجود فرزند بود و دیگری شاید اعتبار اجتماعی و ترس از خدشه دار شدن وجهه اجتماعی.
دیگری ترس بود. ترس از تحقیر شدن، ترس از تنها شدن، ترس از بی پناه شدن…
دلیل مهم دیگه این بود که رنان اغلب منبع درآمد نداشتند و حامی مالی بعد از افدام به جدایی هم نداشتند .
به این موارد، قضاوت جامعه، سوء استفاده های احتمالی و امکان از دست دادن موقعیت کاری و اجتماعی رو هم اضافه کنید.
ضمن اینکه چندان با حقوق قانونی هم آشنا نبودند.
البته تمام این حرف ها به این معنی نیست که در حال حاضر مسائلی که در بالا اشاره شد، وجود نداره اما قدری آگاهی، مقداری عزت نفس و اعتماد به نفس، کمی دانش، پاره ای مشاوره خانواده و البته پذیرش بیشتر جامعه نسبت به موضوع طلاق و البته دست در جیب شدن بیشتر خانم ها و کاهش دغدغه مالی و ترس از بی سر پناهی،
این امکان رو بیشتر کرده که در صورت بروز طلاق عاطفی، امکان طلاق و جدایی هم افزایش پیدا کنه.
بنا براین شاید با وجود تمام تلخی و بار سنگین واژه جدایی، این بخش خوشایند یاشد که به هر رو، طلاق از جدایی عاطفی به مراتب انتخاب بهتریه و توش لا اقل امید به تغییر و از نو ساختن هست.
اینو هم از فیلم درباره الی اضافه می کنم:” یه پایان تلخ، بهتر از یه تلخی بی پایانه”
درود بر همه
به نظر من با توجه به شرایط الان جامعه که استرس زیادی در بین مردم جامعه وجود دارد، خبر خوبی نیست. شاید ازدواج نکردن بهتر از ازدواج و بعد جدایی باشد. به نظر من ازدواج نکردن سخت است اما جدایی بیشتر اوقات یک شکست محسوب میشود و کمتر کسی میتواند بعد از جدایی به سرعت خودش را جمع و جور کند و به زندگی برگرداند. ممکن است برای تسکین درد شکست به زودی تن به رابطهی دیگری بدهد که از رابطهی قبلی بدتر باشد و این تسلسل ممکن است باز هم ادامه یابد.
به نظر من برای ازدواج فقط یه کم عشق و یه کم معرفت لازمه!!!همین.
آقا علیرضا قسمتد مهمش این “کمی” ها نیست بلکه ” عشق و معرفته ” که البته کم نیست! حتی کمش….همه بحث همینه…
سلام و تشكر از همه دوستان و به ويژه آقا محمد رضا
به نظر من بينش تك بعدي در هر مسئله ي غير ساده اي انسان را به اشتباه مي كشد. در موضوع ازدواج كه ابعاد مختلف مهمي دارد اين مسئله كاملا مشهود است. حداقل از 5 نظر بايد به موضوع ازدواج توجه نمود. 1- تفكر و ذاتي 2- فرهنگي 3- نژادي و فيزيكي4- اجتماعي 5- اقتصادي كه براي هركدام مي توان ساعتها صحبت كرد و نوشت.
به عنوان مثال اگر آقا يا خانمي فقط به زيبايي يا ظاهر و تيپ و كلاس و… طرف مقابل توجه كند (كه امروزه اپيدمي شده است)(و اين شايد فقط فاكتور كوچكي باشد) , بعد از وارد شدن در زندگي زناشويي و انبوهي از مسائل جديد خيلي زود شانه خالي ميكند.
در اكثر طلاقها مشكلاتي كه مطرح مي شود هنگام شروع آشنايي پنهان بوده و اصلا توجهي نشده بوده يا دروغ گفته شده بوده
با عرض پوزش به دليل خلاصه نوشتن و عدم وقت كافي انشاالله در فرصتي بهتر بتوانم مفصل تر در بحث مشاركت كنم
تا حالا این داستانو شنیدید؟! فکر نمیکنم شنیده باشید. بذارید براتون بگم :
یکی بود یکی نبود !
یک روزی در زمان های خیلی دور ، یک دختر 10ساله با یک پسر 30ساله زندگی خود را شروع کردند. دختر هیچ چیز از زندگی مشترک نمیدانست اما پسر ……
بخاطر اینکه طلاق در آن زمان معنایی نداشت ، این دو به زندگی خود ادامه دادند ، پسر اصلا دختر را درک نمیکرد و دختر بیشتر از همه به پدر و مادر نیاز داشت تا همسر.
روزها و شب ها سپری شد . آن زمان ، پسر باید برای کار به خارج از کشور میرفت و بسیار پیش می آمد که 1سال 1سال در کنار این دخترک بینوا نبود و این دختر را به امان خدا رها میکرد و میرفت.
این دختر صاحب فرزند شد ، همسایگان در کنارش بودند ( خدا خیرشان دهد). پسر یا به اصطلاح پدر وقتی می آمد که فرزندش از آب و گل درآمده بود و دختر(مادر) چیزی جز سکوت نداشت.
فرزند دوم و سوم به همین ترتیب به دنیا آمدند و بزرگ شدند . دختر تا به خود آمد و تا خواست معنی زندگی را بفهمد دید مادر شده ، صاحب 3 فرزند شده .
آن زمان میگفت ” امان از دل مادر” . بخاطر فرزندان ادامه داد هم پدری کرد هم مادری. الان آن فرزندان بزرگ شده اند .
مادر بخاطر آنهمه فشار روانی و جسمی مریض شده است. پدر هم مریض شده است ( گویی دارد تاوان میدهد).
اما فرزندان تا جاییکه یادشان می آید و هر زمان که سختی مادر را به یاد می آورند حتی اشک هم آرامشان نمی کند.
فرزندان با خود میگویند مادر ما کودکی اش را ، نوجوانی اش را ، جوانی اش را و همه عمرش را تنهای تنها به پای ما گذاشت. کاش هیچ وقت به دنیا نمی آمدیم . کاش هیچ وقت ….کاش کاش کاش!!!
اما با این حال پدر و مادشان را دوست دارند . چون میدانند که خدا در مورد آنها سفارش کرده.
این داستان واقعی است. تمام اتفاقات آن واقعی است و واقعیت همان است که نوشتم .
میگویند هیچ وقت قضاوت نکنید . درست است . اما تا زمانیکه حقیقت را نمیدانی.
این داستان حقیقت است از اینکه یک طرفه به قاضی بروید نترسید.
قضاوت کنید لطفا.
ممنونم از کامنت دوستان
ما می تونیم یاد بگیریم ظرفیت و قدرت ما در این خصوص بینهایت بالاست… ازدواج و هر اوچه که فکرش رو بکنیم رو می تونیم یاد بگیریم حداقل بخش زیادیشو ولی اینکه تغییر مسیر بدی و انعطاف لازم موجود و در دسترس باشه صحبت اینه شما یه کار اقتصادی می کنی ضرر می کنی برمیگردی اصلاح می کنی یا مثلا یه کارمند رو اخراج می کنی بعد میبینی حیف شد اخراج کردی می ری صحبت می کنی بر میگردونی آزادی عمل داری تا حدودی
من مدیر 46 کارمندم و بازخورد کارم میگه موفقتر بودم نسبت مدیران مشابه اما تو زندگی خودم موندم! این پیچیدگی ازدواج و زندگی مشترک رو می رسونه…
من به عنوان یک مرد اگر طرف مقابلم من رو و زندگی با من رو نخــــــــــــــــــــــــــــــــــواهد ولی من بخـــــــــواهم اون زندگی رو می بخشم اما همسر من چی؟! یا خیلی آدم های دیگه…
خیلی باید روی خودمون کار کنیم من همیشه می گم فرزندان این سرزمین حدود 10سال نسبت به برخی مسایل فکرمون عقبه … عذر خواهی می کنم خودم و می گم 10سال عقبم!!
مشاوره هم بر اساس حال من تصمیم می گیره به من چی بگه … ولی امتحان می کنم
سلام آقا مسعود عزیز
با اینکه من تا حالا این موضوع رو تجربه نکردم ولی احساسم اینه که شما دارین خیلی منطقی و درست، ازش حرف میزنین و فکر میکنم کاملا احساس شما رو میفهمم… به نظر من هم این موضوع خیلی پیچیده میاد…
وقتی می بینم بعضی ها چقدر راحت ازدواج میکنن و زندگی مشترکشون رو چقدر راحت با یه آدم ناشناخته و پر از پیچیدگیهایی چون ما، شروع میکنن، این برام خیلی عجیب و تعجب آوره و یه جورایی هم بخاطر این شهامتشون تحسینشون میکنم…!
درهرحال امیدوارم شما بتونید هر چه زودتر اون حس خوبی رو که باید، به امید خدا از زندگی مشترکتون به دست بیارید و از زندگیتون رضایت و لذت بیشتری کسب کنید و این رضایت و آرامش رو به همسرتون هم منتقل کنید…
موضوع زندگی مشترک رو هم میتوان مثل خیلی از مسایل دیگه از آسمون به زمین آورد تا واضحتر بشه تجزیه و تحلیل کرد.
به نظر میرسه یکی از ریشههای طلاقهای ما تفکیک جنسیتی باشه دختران و پسران ما سه دهه از زندگیشون رو میگذارن تا روان و جنس مقابل رو لمس کنن فقط برای اینکه احساسی ازش داشته باشن و تجربهی کوچکی و نه حتی برای شناختن. فقط برای تجربه. به یاد دارید وقتی بچه بودیم هر چیزی که کنجکاومون میکرد رو میخواستیم لمس کنیم؟ البته منظورم از لمس، مثل تفاوت گفتگو و گفتمان هست. با این روندی که در حال حاضر هست نگاه ما به زن و مرد، نگاه زن به همسرش و نگاه مرد به همسرش میتونه یک نگاه ابزاری باشه و تا ادامه این روند، این نگاه به یک نگاه انسانی و اخلاقی تبدیل نمیشه و تلقی ما از ازدواج که میتونه دو راه با دو انسان مستقل باشه که راههای خودشون رو میرن اما همدیگر رو همراهی میکنن تا یک راه پر فراز و نشیب، لطف و لطافتش بیشتر بشه، تبدیل به وابستگی و کنترل و مسایل بسیاری که وجود داره بشه.
30 سالمه و …
چند وقت پیش رفتیم خواستگاری دختر پسر عموی مادرم…یکی دوساعت با دختر حرف زدم بماند که شوخیو جدی تق تق درو زدن که خلاصه کنید….
اومدیم بیرون قبلش بهش گفتم هردو بگیم که باید بیشتر صحبت کنیم….اومدیم بیرون گفتن خب؟ گفتم باید بیشتر صحبت کنیم….خلاصه بگم ده پونزه نفر یه طرف من یه طرف شده بودم یه ادم خارجی!!! و با کلاسی که هیچی از درو همسایه نمیدونه…..کم نیاوردمو خدارو شکر با جسارت تمام بهمش زدم…..
باید مبارزه کرد….باید آگاه بود…باید بدونی چی میخوای چی نمیخوای….
وقتیم دیدی ازدواج کردیو دیدی اونی نیست که میخوای یا با کسب اگاهی بپذیرش یا باکسب اگاهی حلش کن .
بازتاب کامنت اقا مسیعود بود
سلام
بارها گفته اند و شنيده ايم كه: قبل از ازدواج چشمهايتان را خوب باز كنيد و پس از آن ببنديد.
كاري كه ما معمولا برعكس آن را انجام مي دهيم!
همين طور اين كه: اين يك تصميم را با نهايت دقت بگيريد كه تمام زندگي شما پس از آن متاثر از همان تصميم خواهد بود.
و ازدواج امر مقدسي است كه پس از انجام بر يك يا دو درصد عشق و احترام متقابل و 9نزديك 8 يا 9درصد گذشت و صداقت پايدار مي ماند.
متاسفانه قبل از ازدواج در جامعه فعلي عقل، ادراك و انديشه ي افراد آنقدر از نظر احساسي تحت تاثير است كه چشم را بر بسياري از نشانه هاي ناهماهنگي مي بنديم و پس از قدري آرام گرفتن غرايز و احساسات آن را باز مي كنيم.
كاش مسئولان كلاسهايي را به صورت اردو مانند مثلا يك هفته ايي براي زوج هاي به خصوص جوان ( به صورت انفرادي البته!) برپا و گذراندن آن را اجباري ميكردند و حتي يك آيتم براي انعقاد پيمان مقدس ازدواج و تنها به كلاس چند ساعته ي فعلي اكتفا نمي شد. ( جالب اين كه براي گرفتن گواهينامه رانندگي ساعتها و روزها و بلكه هفته ها آيين نامه مي خوانيم و تعليم مي بينيم و امتحان ميدهيم و … و براي ازدواج …)
كاش قدري قبل از ازدواج سطح اطلاعات خود را در مورد تفاوتهاي ذاتي زن و مرد بالا مي برديم و با درك بالاتري از همسرمان وارد زندگي مشترك ميشديم.
كاش ميفهمديم به صرف بلوغ فيزيكي براي ازدواج و به عهده گرفتن اين مسئوليت بزرگ نمي توان اقدام كرد.
كاش قدري فضاي جامعه بازتر و به دور از تعصبات عجيب و غريب همه ي ما بود تا به برخي غرايز كه حتي نبايد در مورد آنها حرف زد مثل تشنگي يا گرسنگي توجه مي شد …
استاد عزيزم و گروه متمم نازنين و زحمتكش، مسئوليت سنگين اطلاع رساني در اين حوزه را بر دوش خود گذاشتيد. همانطور كه مي بينيد جوانان و حتي سايرين به اين قبيل آگاهي ها خيلي نياز دارند.
با آرزوي بهترينها
ازدواج يا مرگ است يا زندگي، چيزي در ميان و ميانه وجود ندارد…. جبران خليل جبران
ازدواج نه مرگ است نه زندگی، تنها قسمتی از جریان زندگی است.چه برای مردان و چه برای زنان.
در صحبت با چند روان شناس همگی به نقش نخرب خانواده ها ” مبنی بر دخالت در زندگی زوجین” اشاره کردند. به دلیل محدودیت های اجتماعی و حمایت های بی اندازه افراد هنگام ازدواج بلوغ فکری و رفتاری اندکی دارند و هنوز در تصمیم گیری ها خیلی تحت تاثیر خانواده ها هستند. خصوصاً در دخترانی که زندگی اجتماعی خیلی محدودی داشته اند استقلال رای کمتر است.
سلام
محمدرضا کار خیلی قشنگی کردی.
به نظر من گرایش ارزشی و جنسیتی قانون و ناتوانی آن در احقاق حقوق “انسانی” افراد به موج طلاق دامن زده و به علت اینکه طلاق در بطن خود اثرات مخربی بر زوجین و فرزندان احتمالی و خانواده های آنان و نهایتاً جامعه دارد خبر بدی است.
اما خبر خوبی هم هست چون به نظر من اثرات بلند مدت آن مثبت است. مثل تغییر دیدگاه افراد نسبت به پدیده طلاق و مطلقه و احتمالاً گرایش افراد قانون گذار در تغییر بعضی قوانین ناکارآمد و افزایش آگاهی های جوانان. البته این روند از هم اکنون هم شروع شده مثل گرایش دختران به نوشتن 7 شرط ازدواج در هنگام ازدواج و یا عدم تمایل پسران به قبول نهریه های نامعقول و افزایش روند استفاده از روان شناسان در حین انتخاب همسر و پس از آن.
جدا از این فشار غیر مستقیم اما موثر خانواده و دوستان بر افراد مجرد یک عامل اصلی انتخاب از سر اجبار است. من واقعاً دیده ام افراد مجردی که حس آدم های پشت کنکوری را دارند.
بسته به شرایط هر زوج و دلایلشان و حتی مکان زندگی آینده شان هرکدام می تواند باشد ولی در کل خوب نیست و نشاندهنده تصمیمات عجولانه و عدم تفکر و صحبت کافی برای ازدواج است.
شما به ازدواج به دید یک مشکل نگاه میکنید ولی من با نظر شما مخالفم و برای توضیح باید بگویم:
چرا فکر میکنید که (علت) ورود به “چرخه ی زندگی مشترک”، ” عدم درک صحیح و شناخت زوجین نسبت به خود ، جهان پیرامونی و همچنین توقعاتی که از زندگی مشترک دارند” است و علاوه بر آن چرا با ” با رشد سنی و همچنین شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف خود … خواسته های آنها” باید دچار تغییر شود؟؟
شاید منظور شما از تغییر خواسته ها گرایش فرد به سوی یک سری نیازهای جدید پس از برآوردن نیاز به ازدواج باشد،(هرم مازلو) ولی این امر با “تغییر خواسته ها” متفاوت است. البته مشکلات جدید همیشه میتواند به وجود آید اما این که به اصل ازدواج به عنوان یک مشکل بنگریم چندان منطقی به نظر نمیرسد چون خود ازدواج در بسیاری زمینه ها حلال مشکلاتی است که به هر دلیل(فرهنگی، ذاتی، اجتماعی و …) برای افراد وجود دارد. هرچند میتوان این حلال مشکل بودن را به درستی انتخاب مشروط دانست اما همانطور که گفتم ازدواج به خودی خود یک مشکل نیست، بلکه فقط یک مرحله است، یک مرحله ی اساسی در زندگی.
با سلام و آرزوی شادی برای همه دوستان
در ارتباط با موضوع طلاق و چرایی رخداد این موضوع نمی توان به موضوع اصلی مربوط به چرایی به وجود آمدن پدیده طلاق اشاره نکرد. به قول ظریفی “اصلی ترین دلیل طلاق ، ازدواج است” . من با این جمله خیلی موافق هستم چرا که عدم درک صحیح و شناخت زوجین نسبت به خود ، جهان پیرامونی و همچنین توقعاتی که از زندگی مشترک دارند باعث می شود که وارد چرخه زندگی مشترک شوند و با رشد سنی و همچنین شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف خود چه در عرصه های اجتماعی ، رفتاری و حتی جنسی خواسته های آنها دچار تغییر شود که این تغییر نگرش صرفاً به جامعه زنان و یا مردان مربوط نمی شود و مختص یک گروه خاص نیست.
پدیده ازدواج همواره همانند یک مشکل جدید برای دو انسان بی مشکل شخصی به نظر می رسد که زوجین باید با تمرکز و توانایی و خواست قلبی برای حل این مشکل ( منظورم ازدواج است) تلاش کنند و بعد با یکدیگر به صلح و توافق برسند.
هرگونه عدم توانایی برای رسیدن به این درک مشترک ، عامل طلاق می تواند باشد. پس هیچ یک از گزینه های بالا از دید بنده دلیل وقوع طلاق نیست و در حقیقت فقط با گزینه انتهایی می توانم موافقت کنم.
سلام،
به نظر من گزینههایی که گذاشتید، روی هم رفته منتقل کنندهی یک پیام هستند که درست نیست.
آیا هدف از ازدواج اینه که دو نفر که شبیه هم هستند تو قالب یه خانواده قرار بگیرند؟
فکر کنم غالب ما موافق باشیم که تا یه آقا و خانم با هم زیر یه سقف یه مدتی زندگی نکنند، نکات رفتاری همدیگه رو نخواهند فهمید. ممکن نیست که تغییراتی که مرد و زن باید در خودشون انجام بدن که بتونن با هم زندگی خوبی داشته باشند، نکتهی مهم ازدواج باشه؟
چه نوع آگاهی زن از حقوق خودش منجر به افزایش آمار طلاق میشه؟ (موقع ازدواج علیالقاعده با کسی ازدواج میکنیم که حداقل محبتی نسبت بهش داریم)
من احساس میکنم اخیرا جامعهی ما داره سعی میکنه فرهنگ غربی رو بدون بررسی کپی کنه. علیرغم پیشرفت قابل توجه غربیها چه تو تکنولوژی و چه تو بخشهای مهمی از فرهنگ، همه نگاههاشون درست نیست. «چون همسرم رو دوست داشتم ازش جدا شدم. ما با حضور در کنار هم همدیگه رو آزار میدادیم. بعد جدا شدن دوستان خوبی هستیم» و … .
آیا کسی که این متن رو مینویسه مطمئنه که عوض شدنش به نحوی که کنار همسرش آزار نبینه براش مفیدتر نبوده؟
پیغامی که گفتم از گزینهها میگیرم و دوستش ندارم، نگاهیه که توش مفهوم مجموعه خانواده اونقدر ارزشمند نیست که «خودت رو تغییر بدی اونقدر که کنار یک دوست آزار نبینی.»
دوستان خوب و گرامی
خواهشمند است به سوال و صورت مسئله توجه کنید :
افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
لطفا به مثال زیر توجه کنید :
برای یک شرکت تولیدی افزایش آمار برگشت کالا خوب است یا بد ؟
اینکه کالا به چه دلیل برگشت خورده سوال نیست اگر برای جامعه هدف و موفقیت را در ازدواج بدانیم عدم موفقیت را طلاق پس پر واضح است که افزایش طلاق برای هر جامعه ای یک زنگ خطر است
مستقل از اینکه قوانین ما چه ضعف های دارد و اینکه مردان چه میزان و زنان چه میزان در ان نقش دارند و قوانین ما چقدر مشکل دارد .
دقت کنید شاید نویسنده دنبال این است که ما ابتدا زنگ خطر را جدی بگیریم .
و آن موقع است که باید بر گردیم و چرایی ان را بررسی کنیم .
شاید مدیریت سایت اینگونه می خواهد دقت شما را توجه دهد . ابتدا سوال را خوب بخوانید و بعد شروع به پاسخ و جواب مسئله بپردازید .
سلام
دلمون برای روزنوشته های خوبتون تنگ شده. چرا چند روزه نیستین؟ 🙁
دقیقا … ( بنده هم میخواستم همین رو عرض کنم!:) )
سلام بر خانم ابوحسینی
ممنون از تحلیل قشنگتون
به نظر بنده اکثر مواردی که شما اشاره داشتید درست باشه و متاسفانه یا خوشبختانه از جمله مشکلاتی است که جامعه در حال دست و پنجه نرم کردن با آنها است.
ولی به نظر من زن صرفا مشخص کننده جنسیت یک فرد است، فردی با جنسیت زن در طول عمر خود، واژه مقدس دختر بودن را برای خود صرف می کند، نقش همسر بودن را تجربه می کند، و از همه مهمتر مادر (مادر زیباترین تابلوی خلقت خداوند است) بودن را تجربه می کند، حس می کند، ولی نمی دانم چرا دختر بودن، همسر بودن، مادر بودن جای خود را به زن ماندن داده است. در یادداشتی که نوشتم اشاره کردم که یک روزه به این نقطه نرسیدیم که یک روزه هم انتظار درست شدن را داشته باشیم ولی این خطر را باید اعلام کرد که مهمترین و تاثیرگذارترین عنصر اجتماع مادر است و مادر بودن که متاسفانه با بی رحمی های قانون در قبال این انسان والا، بی اخلاقی های مردان در قبال آنها و البته متاسفانه بی مسئولیتی بعضی از همین مادران که جایگاه اصلی تعریف شده خود را با نوسانات و موضوعات زود گذر عوض می کنند و نتیجه اش می شود پشیمانی.
پس دختران امروز باید با تمامی ذوق و شوق خود، برنامه ریزی و سرمایه گذاری خود را برای همسر شدن و مادر شدن داشته باشند.
موفق باشید
سلام به محمدرضا وهمه همراهان این خونه
ایده جالبی رو اینجا عنوان کردین که امیدوارم نتیجه ای رو هم که به دنبالش هستین به دست بیارین.
من ابتدا نظر شخصی خودم رو درباره این موضوع می گم ودر اخر نظرم را درباره کامنت های دوستان بیان میکنم.
من به گزینه های پنجم و ششم رای دادم.به نظر من تابو بودن طلاق شاید در سال های اخیر شکسته شده باشه اما به دلیل نبود حمایت های قانونی درست ، اثرات به جا مونده از طلاق در جامعه امروز بسیار تامل برانگیزه .اعتقاد شخصی من بر اینه که در مورد مسائل ریشه ای و عمیق باید حمایت و راه کارهای قانونی داشته باشیم تا بتونیم اون ها رو به فرهنگ جمعی تبدیل کنیم. آنچه که امروز نگران کننده به نظر می رسه افزایش “طلاق های عاطفی” است نه ” طلاق های کاغذی” چون تبعات مخرب اینگونه طلاق ها بسیار زیاد است. اینکه امروز در جامعه ایران خیانت به عنوان یکی از دلایل طلاق های عاطفی و کاغذی رشد کرده و اینقدر سریع به همه طبقات جامعه تسری پیدا کرده و بر طبق آخرین تحقیقات انجام شده ما با افزایش رشد روسپیگری دختران مجرد و زنان متاهل در کشور مواجه ایم ،آمارهای تکان دهنده ای است که با کتمان کردن ان نمی توان راه به جایی برد.من معتقدم هر تصمیم بهایی داره چه ان تصمیم ادامه “یک زندگی” باشه و چه “طلاق” ،اما باید دید این بها عاقلانه پرداخت میشه یا جاهلانه.
عوامل زیادی در افزایش آمار طلاق نقش دارند اما به نظر من انچه که اثرات وآسیب های اجتماعی ناشی از طلاق را در ایران افزایش میده و باعث آسیب های بسیار جدی به لایه های دیگر جامعه میشه ،نبود قوانین حمایتی از “زن ” هست .
واقعا نمی دونم :
وقتی هویت فردی و انسانی زن به خاطر نگاه قیم مابانه و مردسالارانه جامعه نادیده گرفته میشه.
وقتی تو تصمیم گیری های کلان کشور ،وضع قوانین و….حقی برای مداخله زنان در نظر گرفته نمیشه.
وقتی حقوق فردی و اجتماعی زن ( ناعادلانه بودن قوانین ارث،دیه،حق طلاق، مکفی نبودن قوانین مهریه
ونفقه برای تامین حقوق اجتماعی زن) در پوشش کلمات اسلامی نادیده گرفته میشه.
وقتی حقوق شهروندی زن با تصویب طرح ” افزایش نرخ باروری وپیشگیری از کاهش رشد جمعیت” نادیده گرفته میشه طرحی که برطبق آن سقط جنین ، وازکتومی و….. حتی هرگونه تبلیغات درباره تحدید موالید ممنوع ودارای مجازات است.
وقتی بر طبق قانون پدر خوانده شرعا مجاز است با دختر خوانده بیش از 13 سال خود با حکم دادگاه ازدواج کنه .
وقتی تمام حق هایی که گفتم بعلاوه خیلی حق های دیگه از طریق خود قانون به بهانه حمایت از خانواده نادیده گرفته میشه ، تو همچین جامعه ای امار افزایش طلاق می تونه خبر خوب باشه یا بد ؟
اما اولین چیزی که تو کامنت ها نظرم رو جلب کرد کامنت ” میم .الف ” بود هم به خاطر تعداد زیاد منفی ها هم به خاطر اینکه محمدرضا بهش جواب داده بود (که البته جواب بسیار شایسته ای بود). واقعیتش وقتی کامنت های بچه ها رو خوندم که معتقد بودن اینطور نگاه ها تو جامعه بسیار کمه خیلی تعجب کردم چون به نظر من این مدل نگاه به زن اصلا چیز جدیدی نیست و اصلا هم تو جامعه کم نیست اتفاقا به نظر من امثال” میم.الف” با این نگاه ابزاری به زن تو جامعه زیادن ، به قول سیمین دانشور ” حیف که فاحشه مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است”.اگر آدم هایی با این نگاه اینقدر تو جامعه ما کم هستند که به گفته اقای داداشی” ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم ” پس اینهمه “بی مبالاتی جنسی” (promiscuity)که تو جامعه شاهدش هستیم از کجا نشات گرفته. بر طبق تحقیقات انجام شده سعید مدنی در مورد تن فروشی، مشتریان این گروه زنان بیشتر در گروه سنی 30-50 سال قرار دارند ونیمی از مشتریان متاهل و دارای تحصیلات متوسط وعالیه هستند.شاید اشاره کردن به موضع “نگاه ابزاری به زن” موضوعی زننده باشد اما واقعیتی است که روح زنان جامعه من رو مورد ازار قرار میده.کلام “میم الف” بسیار وقیحانه و توهین آمیز بود اما یه نگاه به جامعه امروز نشان می دهد که این مدل نگاه سطحی ،بی پروا وتوهین آمیز به زن در جامعه اصلا کم نیست حتی اگر به کلام نیاید .
سلام
بنده فقط در مورد قسمتی که از من نقل قول کرده اید توضیحی بدهم که احساس می کنم لازم است شما و بقیه دوستان بدانید:
وقتی من کامنت « میم.الف » محترم را خواندم، فقط استاد عزیز به ایشان پاسخ داده بودند. نه ایشان بقیه نظراتشان را گفته بودند و نه دوستان دیگر کامنت پاسخی گذاشته بودند (حداقل رویت نمی شد) و من با آن سطح دسترسی به اطلاعات، همانطور که نوشتم گمانم بر این بود که ایشان زخم خورده ی تجربه ای ناخوشایند از یک «جنس مذکر!» هستند. لذا خواستم به ایشان دلداری ولو کوچکی داده باشم و ضمناً به ایشان بگویم این چنین کسی مورد قبول ما آقایان هم نیست و حتی این افراد را دوستشان هم نداریم. برای اینکه راحت تر و با دید بازتر وارد بحث شوند تا بشود ریشه یابی کرد، متن مورد اشاره شما و «mina90» گرامی و برخی دوستان را نوشتم تا شاید ذهنشان آزاد و آرام شود و بهتر و دقیق تر صحبت کنند:” ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم ”.
حالا با اینکه ایشان نظرات جدیدتری را عنوان کرده اند- که لابد مثل من، مجاز هم هستند- بنده به این دوستمان و دیگر بانوان و دخترانی که در موردشان آن گونه که شایسته ی یک انسان ارزشمند به نام زن است، رفتار نشده حق می دهم.
من مخالف هرگونه نگاه نابرابر از پشت «دیوار شیشه ای تفاوت جنسی» هستم و معتقدم هر کجا نابرابری است، خدا فراموش شده است.
از لطف همه ی دوستان و توجهی که به نوشته ی بنده داشتید، بسیار ممنونم.
سلام آقای داداشی
انتقاد من از این جهت بود که بقیه مثل شما به تکذیب همچین نگاهی تو جامعه پرداختن.در هر صورت برای توضیحی که دادین متشکرم بعلاوه اینکه جمله ” انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم. ” به اندازه کافی امیدوار کننده بود . به امید اینکه هر روز به تعداد مردهایی که این جور ادم ها رو دوست ندارند اضافه بشه
میشه مثل قطع شدن دست یا پای بیمار بهش نگاه کرد. خیلی تلخ و دردناکه اما گاهی انجام ندادنش به مراتب تلخ تر و دردناک تره .چون ممکنه شخص چیزهای به مراتب بزرگتری رو از دست بده .
کاش می پرسیدی طلاق های اتفاق افتاده رو مردان خواستارن یا زنان؟
هر دو خواستارند
عرض ادب.یه لطفی کن یه پسوندی بذار که از هم متمایز باشیم ای رضایی جان.البته چون تازه واردی اینو گفتم.
حالا شما کدوم “محسن رضایی” هستین؟! 😉 (یه محسن رضایی دیگه علاوه بر شما دو عزیز هم داریماا … ولی خوب اینجا نیستن فکر کنم!;) ) ( ولی خوب شد گفتین چون من فکر کردم ایشون همون شما هستن.:) )
عزیزان خوبه که رقصنده تو تاریکی نباشیم!
سالی که کنکور دادم و قبول شدم، فهمیدم که درست سه نفر دیگه توی ایران هستن که همون سال کنکور دادنو قبول شدنو نام و نام خانوادگی شون با من یکی یه. تازه اونا احتمالا همسن وسالای من بودن و کنکور دادن، حتما چند تاشون بزرگتر یا کوچیکترن و چند تاشونم هنوز به دنیا نیومدن!!
حالا تصمیم با شماست.
برای من به شخصه مهمه که نام دوستام و همراهانم رو بدونم چون، تصویری که ازشون می سازم می خواهم شفاف باشه مثل خود وجودی شون!
شکست ها و موفقیت هاتون سازنده باد.
دقیقا.جالب اینه من از رو اول اومدم اینجا تصمیم گرفتم اسمو فامیلمو کامل بنویسم.چون تقریبا مطمئنم که باکی ندارم ازاینکه “دیده بشم ” و شناخته بشم.می دونیکه چی میگم سیمین خانم؟
بله می دونم چی می گید محسن آقا
من هم سیمین _الف هستم. مثل شما هم باکی ندارم از اینکه دیده بشم و شناخته بشم. اتفاقا خوشحال هم می شم و روز شماری می کنم تا صاحبخونه محترم به وعدشون عمل کننو ما رو یکجا دعوت کنن تا بیشتر همه مهمونا با همدیگه آشنا بشن. برای شروع آشناییم هم تو شب قصه رفتم جلو و خودمو به استاد معرفی کردم. الحق که استاد هم منو یادشون اومد.
ننوشتن فامیلم هم اتفاقی بود.
خوشبختانه دو تا هم اسم من، تو این خونه فعلا نداریم و اگر داشتیم حتما من یا اون خانم برای احترام به جمع دوستامونم که شده و یا برای تشخیص بهتر اونا یه نشونی به اسممون اضافه یا کم می کردیم.
به هر روی خوشحال می شم بدونم که برای کدام یک از شما این موضوع رو نوشتم.
روزگارتون به روشنی آفتاب.
سیمین الف..درسته وحق داریدربلندمدتکه همراه کسی میشی یاکسانی بدونی موضعشون چیه والبته درنكاه اول کلام مهمه خارجازاینکه کیباشه یاچی…شادشاد باشی.محسن یکواندی ساله!
سلام
با این نوشته تون متوجه شدم که تو یه جایی مثل اینجا هم اگه اسمها شبیه باشن، میشه از دیدگاهها ی متفاوت اونا پی به ماهیت هر کدوم برد و با این صورت آدمها رو پس از گذشت زمان تشخیص داد.
این هم تجربه ایی بود برای من.
هاها….
من اونی نیستم که گفتی!!! حالا پیدا کن محسن رضایی را!!!
من یعنی کسیکه ننوشته “هردو”خواستارن همونیم که یکسالو اندی با این خونه اشنام.البته همونقد که نیاز به پنهانکاری نیست نیاز به نمایش هم نیست….چون میاد اون چیزیکه میاد….پیش را می گویم …از “پیش آمدن سخن می گویم”
گزینه واقعیت بد و گزینه آخر که هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم انتخاب کردم…
اما از دیگران کمتر اطلاع دارم یا ندارم ولی از خودم دارم
الان بعد سه ماه از امدن به زیر یک سقف و بعد یک سال عقد کاملا پشیمونم از ازدواجم و این رو از یک ماه بعد عقد متوجه شدم! اما بنا به شرایط ناچار به ادامه هستم به خاطر عواقبش اول به خاطر همسرم که چه اتفاقی برای ایشون بعد طلاق خواهد افتاد دوم خانواده خودم مثلا سایر اعضای خانواده که هنوز مجردن وجه ای که برای خانواده من بعد از طلاق بوجود میاد و دیدی که نسبت به ما پیدا خواهد شد به هر حال ما همیشه عادت داریم گروهی محاکمه میکنیم و برای همه یه حکم صادر می کنیم. مثلا گفته میشه این خانواده اهل زندگی نیستن اهل طلاق هستن جمله ای که بارها شنیدم در مئر دیگران!
طلاق راحت نیست مثل ازدواج! دوندگی داره درگیری داره و …
کاش دو نفر راحت به این نتیجه می رسیدن که ادامه دادن از ندادن عواقبش بیشتره و راحت جدا می شدن.
اما هر روز به خودم میگم این زندگی اشتباست غلطه نباید شروع می شد نمی تونی طلاق بگیری و ادامه میدی نکنه بچه بیاد اینه که فکر بچه رو ریختم بیرون آخه میگن بچه دار بشی به زندگی پایبندتر میشی!
خلاصه کلام اگر برگردم به عقب هیچ وقت تن به ازدواج نمی دادم… و آینده آینده برام مبهمه!!
سلام آقای مسعود.از خوندن پیامتون خیلی متاثر شدم.حالا که تصمیم به ادامه این زندگی دارید کاش با یه روانشناس برای حل مشکلتون(هر چی که هست هر چقدر خصوصی) صحبت می کردید.اینطوری هم مشکلتون درون خونواده نمی پیچه هم حداقل سعیتون رو برای حلش کردید.براتون آرزوی زندگیی شاد دارم.
شما از کجا میدونید هیچ راهی برای درست شدن وجود نداره؟ ایا با کسی به عنوان مشاور یا روانشناس مشورت کردید؟در صورتی که به قطعیت رسیدید و علت ناسازگاری خارج از کنترل شما ست چطو میتونید این زندگی مشترک رو ادامه بدید؟
برای من خیلی عجیبه که شما مطمئن هستید که زندگی مشترکتون اشتباهه ولی به خاطر قضاوتهای احتمالی اشتباه دیگران ،زمان طولانی و دوندگی دادگاه، اینده مبهم پر از تنش رو هر دقیقه تصور می کنید.
مونای عزیز … در رابطه با کامنت آقا مسعود … و پاسخ شما دوست خوب، میخوام بگم منم تا حدی باهاتون موافقم،
اما یه چیزی رو خوب میدونم و اون اینه که ما تا جای کسی و در شرایط خاص کسی قرار نداشته باشیم نمیتونیم در مورد اون شرایط و اون وضعیت هیچ قضاوتی بکنیم…
این ضرب المثل انگلیسی فوق العاده، این موضوع رو به زیبایی بهمون یادآوری میکنه:
“Don’t judge me until you’ve walked a mile in my shoes”
آقا مسعود
از اون جايى كه اول راه هستيد خدمتتون عرض مى كنم. از چند تا كار به شدت دورى كنيد:
– هر اتفاق يا كدورتى هست، به هيچ وجه به خانواده ها انتقال نديد. به جاش از افرادى كه در اون ضمينه خبره هستند كمك بگيريد.
– من هنوز هم معتقدم اگر دو طرف واقعا بخوان مى تونن با هم زندگى كنند. يا لااقل پس از تلاش بدون پشيمونى از هم جدا بشن.
– تا وقتى حستون به زندگى اينجوريه -كه الان توضيح داديد- بچه دار نشيد. چون زوج هاى به ظاهر سازگار هم بعد از آمدن بچه دچار تعارض ميشن.
درسته خيلى ها ميگن ازدواج نكردن بهتر از ازدواج بد كردن و متعاقبش جدا شدن هست. اما من به شخصه عكسش بيشتر برام قابل قبوله. حتى اگر كسى وارد يك تجربه بد بشه، درسته خيلى هزينه ميده ولى اون سختى ها هدايايى هم براش به همراه داره. به ليست بالا پشيمانى از تصميمات گرفته شده در گذشته رو اضافه كنيد. چون اين حس بد چنان مغز رو درگير مى كنه كه آدم راه حل هاى روشن پيش روش رو تشخيص نميده و انگار به يك نفرين ابدى گرفتار ميشه.