سلام راستش با وجود اینکه گفته بودین اگر میخواین نظری بدین حتماً قبلش نظرات بقیه دوستان رو بخونین، ولی بعد خوندن یکی دو صفحه از نظرات مختلف و سبک سنگین کردن هر کدوم، یجورایی تنبلی نذاشت بقیه کامنت ها رو بخونم. و این رو واقعاً درک کردم که شما روزانه با این حجم زیاد از بازدیدکننده و نظرات چه کار بزرگی رو انجام میدین که تک تک نظرات رو دنبال می کنین و اگه لازم باشه پاسخشون رو میدین. با این وجود جسارتاً می خواستم دلیل انتخاب گزینه های “در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد.” و “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” رو بگم. به نظر من فرهنگ و عرف خانواده ها در استفاده از برخی معیارها برای جوان ها (مخصوصاً پسرها) در ازدواج – که اکثراً هم تأثیر زیادی بر تحکیم پیوند زناشویی ندارند – یکی از دلایلیه که باعث شده نرخ طلاق ها افزایش داشته باشه و این میتونه زنگ خطری برای والدین باشه که به خودشون بیان و از معیارهای درست تری برای انتخاب همسر برای فرزندشون استفاده کنند و از این بابت من این رو اتفاق مثبتی می دونم. و اینکه در سالهای اخیر زنان با آگاهی از حقوقی که در زندگی دارند و انتظاراتی که می تونن از زندگی مشترک داشته باشن باعث شده میزان تحمل پذیری یک طرفه اون ها در مشکلات خانوادگی پایین بیاد و این نیز زنگ خطری برای آقایون هست که بدونن دوره ی مردسالاری در خانواده ها به سر اومده و این به خودی خود خوب است. و یک سوال هم داشتم و اون اینکه چرا به نظرتون وقتی تعداد مخالف ها با یک کامنت بیشتر از موافق های اون کامنت هست، اون کامنت باید پنهون بشه؟ اگر کامنت دارای کلماتی دور از ادب و … باشه که خوب بهتر هست منتشر نشه و اگه صرفاً اون کامنت با اکثریت نظر افراد همخوانی نداره و خیلی ها بهش منفی میدن آیا این به معنی این هست که ارزش دیده شدن رو نداره؟ آیا باید فقط کامنت هایی رو ببینیم که اکثراً همه باهاش موافقن؟ میدونم که با یک کلیک کامنت نمایش داده میشه ولی سوالم در مورد چرایی این عمل هست. فرضاً کامنتی که ۲۰۰ تا مثبت گرفته و ۲۱۰ تا منفی باید مخفی بشه ؟ و کامنتی که ۱ مثبت گرفته و منفی نداره نمایش داده بشه ؟ شاید در مورد این کار جایی توضیحی داده باشین اما من در صفحه سیاست های کامنت گذاری چیزی در جواب این سوال پیدا نکردم. ممنون از وقتی که برای خوندن و پاسخ دادن به کامنت ها می گذارین.
من به دو گزينه اي راي دادم که شايد نقيض هم باشند: “افزايش ميزان طلاق”خبر بدي است، در عين حال نشان دهنده آگاهي زنان به حقوقشان است(يک خبر خوب)! سعي ميکنم در قالب دو سوال و جواب و يک مثال نظر خودم را توضيح دهم: سئوال۱: آيا اساسا “افزايش طلاق” بد است: جواب: بله. اگرچه مي تواند پايان يک شرايط بد و آغاز يک شرايط خوب باشد. چون در هر حال نشان دهنده(نشانه) يک فرايند بد است: انتخاب اشتباه، عدم احساس مسئوليت، عدم آگاهي، مشکلات شخصيتي و… سئوال۲: ايا آگاهي از حقوق بر افزايش ميزان طلاق تاثير دارد؟ بله ” آگاهي” بر رفتار موثر است و يکي از رفتارهاي انساني انتخاب جدايي است.
يک مثال: افزايش بروز يک بيماري خبر بدي است. اما در عين حال ” مي تواند” نشانه اين باشد که افراد بيشتر نسبت به سلامتي خود حساس شده اند. در گذشته بدليل ” عدم حساسيت” موارد بسياري مغفول مي ماند و گزارش نمي شد و امروز با ” چک آپ” نمايان شده است.
شهرزاد عزیز سلام.بابت لطف شما که از طرف استاد جواب یه شاگرد پررو و تند رو و لجباز رو دادید یک دنیا ممنونم.شاید با محمدرضاخان استاد حرف زدن صبر و حوصله طولانی طلب کنه ولی متاسفانه با شاگردی طرف هستن که بعد از جواب سلام تندی که دادن فوق العاده صبوره .من صبر میکنم ولی هر روز هم سراغ این بذر هفتصد دانه میروم حتی اگه این بذر چهارسال یکبار گل دهد.ولی با این تفاوت که دیگه اعتراضی نمیکنم چون جواب سلام رو هر چند تند گرفتم.من دنبال استثناهای دوران خودم حرکت میکنم حتی اگر هیچ وقت استثنا نشم.شهرزاد عزیزم من بعد از سالها ایستادگی در مقابل بازیهای دنیا شکست بزرگی خوردم و الان نیاز به بلند شدن دوباره داشتم ومحمدرضاخان استاد بهانه ای برای دوباره پیداکردن من بودو هست .چون الگوی رفتاری ایشان با دنیای من و محدودیتهایم تناقض زیادی نداشت .بابت همین شاید به نظر استاد عجول آمدم.ولی من تو کاری قدم گذاشتم که نیاز به بزرگتر دارم و فعلا با خودم هم درگوشی حرف میزنم چون شاید محکوم به سکوت باشم به خاطر خفه نشدن تو خودم سراغ این خونه اومدم…….اسم رو با وجود اینکه خودم هم ازش دل خوشی ندارم عوض نمیکنم شهرزادم چون فکر میکنم با این اسم شاید به خودم و آدمهای این خونه دروغ گفتم و شاید ترسیده باشم که استاد با دیدن این اسم حتی زحمت خواندن نامه ام را نمیکشد پس با وجود احترام به شهرزاد محترم تا زمانی که استاد آشتی کند و خودشون تو دنیای شلوغ اطرافشون یه اسم برای این شاگرد پررو انتخاب کنند.بازهم بابت وقتی که گذاشتی ممنونتم
هم کلامی یک نیاز اجتماعی ست ولی هم سکوتی یک نیاز عاطفی ست.بر این باور حرف شما من هم گزینه دوم را برگزیدم.روز خوش.گرمای کاشان نسیمی دلپذیر بر حضورتان باد.
محمدرضا خان استاد من اگه گفتم استاد ایجاد رابطه به معنای واقعی کلمه حرف زدم و هیچ قصد ونیتی نداشتم که شما رو برنجونم.استاد من دنبال سایت دیگه و آدمهای دیگه و……..نبودم و نیستم و نخواهم بود …من شاید بیش از اندازه تندرو باشم ولی همیشه برای آدمهای ارزشمند ارزش میزارم.شما گفتید سالهاس تلویزیون نمیبینید من امتحان کردم شاید خنده دار و لوس جلوه کنم ولی دوماهه وقتی ساعت ۲و۳ نیم شب بیدار میشم میبینم هنوز مذاکره به مذاکره فایل صوتی شما در گوش من در حال اجراست و با حرفهای شما که اگه ازش درس هم نگرفته باشم لالایی دلپذیری برای خواب آرومی انتخاب کردم .و من از صاحب این سخنان که به راحتی رنجیده شد و حتی نخواست جز دوستان خطابه ام کند فقط یه جواب سلام خواستم ولی به جای سلام تکلیفم رو سر دوراهی روشن کرد.که آزاده جان انتخاب کن ……….ولی استاد محمدرضا برای کسب خوبیها آسایش معنایی برای من ندارد .با اینکه استادانه عذرم را خواستید ولی متاسفانه میمانم!!!!!!!
دوست خوبم، آزاده عزیز. کاملا مشخصه که شما به دنبال رشد و تعالی درون و بیرون ات هستی و برای همین هستش که اینجا رو انتخاب کردی و مصرانه هم میخوای بمونی. و این اتفاق خیلی خوبیه … مسلما محمدرضای عزیز هم میدونن و برای این انتخابت ارزش قائلن. اما دوست عزیزم، ازت میخوام در جواب گرفتن کامنتهات صبور باشی. لحظه ای خاص، تلنگری خاص، حسی خاص، فکری خاص … لازم هستش تا اون سلام، یا اون جوابی که منتظرش هستی رو به قشنگترین شکل ممکن دریافت کنی…. باید صبورانه و عاشقانه منتظر اون لحظه باشی… ( کلا میگماااا … کلا توی زندگی… منتظر هرچی که باشی، این موضوع صدق میکنه …) مثل همون دانه ای میشه که کاشته ای، اما با بی حوصلگی و با شتابزدگی هر روز میری بالاس سرش و میخواهی که جوونه ش سر از خاک بیرون بیاره، و حتی با دست میگیری و میخوای جوونه رو بیرون بکشی که نتیجه ای جز از بین رفتنش نخواهد داشت … دوست عزیزم، مهم اینه که ما همه از انرژی مثبت و قشنگ و از آگاهی و نوری که توی این خونه منتشر میشه و هممون رو گرم میکنه، استفاده کنیم و با حرفهای خودمون هم به این نور و انرزی اضافه کنیم. صاحبخونه ی خوب این خونه هم همونطور که توی “هم سکوتی” اشاره کردن، روح ما رو در کنار خودش احساس میکنه، همونطور که ما روح او رو در کنار خودمون… امیدوارم با آرامش و دلی خوش همیشه بیای اینجا و مثل ما مهمون لحظه های خوب و پربار این خونه باشی. فقط آزاده جان، در آخر، میتونم یه خواهشی ازت بکنم؟ اینکه اسمت رو با خلاقیت زیبایی که داری، از این بار معنایی منفی به یک بار معنایی مثبت تغییر بدی … ممنونم و امیدوارم همیشه موفق و شاد و آروم باشی.:)
سلام دوباره .محمدرضاخان استاد من توقع ندارم و موقعیت شما رو شاید نتونم درک کنم ولی تمام سعیمو همیشه برای تمام آدمهای زندگیم به کم و بیش انجام داده ام که درکشون کنم.این حرفهای من در نامه قبلیم فقط یک شگرد زنانه بود بابت اعلام حضور خودم و زنده بودن دنیای مجازی .استاد من آدمی نیستم که تمام وقتمو صرف دنیای مجازی کنم رابطه ها رو هر چند کم رنگ باز حفظ میکنم.اگه سراغ این سایت اومدم بابت وقت گذراندن نبوده بابت مبتدی بودن تو راهی بود که شما سالهاست تو سکوت وشلوغی طی کردید .استاد محمدرضا از اینکه میتونید درست زندگی کنید از اینکه خواستن شما توانستن شده من غبطه میخورم .دنیای مجازی برای من فقط یه زمانی دنیا خود نبودن ها بوده دنیای نداشته ها و بازیگری قهرمانانه بوده.استاد محمد رضا بعضی وقتا حضور آدمها همین که حس کنیم وجود دارن کافی نیست .من از شما نزدیک به سه ماهه یه جواب سلام خواستم چون باید ایمان پیدا میکردم آدمی که دوست دارم الگوی من باشه گوش شنوایی هست فکر نمیکنم سلام چهار حرفی انقدر زمان شما رو از بین میبرد چون میدیدم شاید برای یک سوال بالغ بر سی خط جواب مینوشتید.
سلام بر دوستان وجناب اقای شعبانعلی ومن مجردم ولی به نظر من بد است وبا این امارها زشت بودن قضیه از بین میرود وعادی میشود وما برای وصل شدن امده ایم وکم کم اماره به وحدت رسیدن واهداف دیگری که در امر ازدواج بوده از بین می رود در جامعه
مثل روزهای زیادی که آقا محمدرضای استاد نیستن من هم چند روزیه مشغول زدن دفترم بودم و نبودم.آقا محمدرضا خان استاد فکر نمیکنید دیگه ماهارو به حال خودمون رها کردید خودمون با خودمون داریم حرف میزنیم ………………………چند هفته بود بابت حضورتون در همایش نقطه شروع کاشان برنامه میریختم که متاسفانه برای همایش برندم باید تهران باشم ..هر چند جدا از اصول مذاکره برای شما که فرقی نداره آخه دو ماهه یه جواب سلام ندادید…..برام توی کتاب استاد حمید امامی نوشتید:در مذاکره های مالی زندگی زیاد نمی بریم و زیاد نمی بازیم.مهم ترین برد و باخت های ما در مذاکره ی رابطه هاست.استاد شما واقعا استاد ایجاد رابطه هستید ولی بین سایر افراد …..و خودتون دورترها نظاره گر هستید……موفق باشید.روزی که ما بفهمیم که چقدر زمان را از دست دادیم اون روز دیگه خیلی دیر شده ….بچه های عزیز حاضر در اینجا استاد شاید با جواب ندادنشون میخوان به ما یه درس جدید مذاکره بدن و من اگه جواب نگیرم سعی میکنم کمتر اینجا حضور پیدا کنم چون برام استاد محمد رضا شعبانعلی ارزشمنده.و من اطاعت استاد میکنم.برای من ایشان استثنا هستن.منتظر هستم
آزادهی عزیز.
من تک تک کامنتها رو میخونم و نوشتههای بعدی من بر اساس کامنتهای قبلی بچههاست.
اما فکر میکنم اگر انتظار داشته باشی که نویسندهی سایتی که روزی ۱۱ هزار نفر بازدید کننده داره هر روز با همهی اونها حرف بزنه و جواب همهی ایمیلهاشون رو بده (روزی ۸۰۰ – ۱۰۰۰ عدد) فکر میکنی از اون آدم چی بمونه؟
شغلی باقی میمونه؟ فرصت مطالعهای؟ دانشی؟ سوادی؟
ضمناً من شاید استاد ایجاد رابطه باشم. اما شهوت ایجاد رابطه ندارم. من هم اولویتهای خودم رو دارم و دوستانی که برای اونها هم به اندازهی کافی وقت ندارم.
اگر انتظارت اینه که هر وقت میای اینجا و حرف میزنی من جواب بدم و اگر ندادم تهدید به رفتن میکنی، فکر میکنم جای اشتباهی اومدی آزاده جان.
کمتر سر بزن و به سراغ وبلاگهایی برو که روزی ۳ – ۴ تا بازدید دارند و از شام و ناهارشون هم گزارش مینویسند و با یک کامنت هیجان زده میشوند و با یک پاسخ تخلیه.
هدف این سایت ایجاد رضایت برای اکثریت است و هزینهی شادی و رضایت اکثریت قربانی شدن خواستههای اقلیت.
من خودم و زندگیم را قربانی مخاطبانم کردم. تو را خواهم کرد. بی هیچ تردید و تاملی…
حالا تصمیم بگیر که دگرخواهانه بمانی یا خودخواهانه بروی. اگر چه تو پیشاپیش دومی را انتخاب کردهای…
فک میکنم با وجود اینکه همه ما کنار همیم و گاهی با هم و گاهی با محمدرضا گفت و گو میکنیم ولی بهرحال میزبان محمدرضاس و طبیعیه که جواب دادن یا ندادن به حس ایشون بستگی داره.
همه ما بی شک حسن هایی داریم شاید خاص شاید خیلی خاص از ظاهر گرفته تا باطن ولی اینا دلیل نمیشه انتظار ایجاد بشه برای شنیدن پاسخی یا چیزی ازین دست.
خوشحالم که سایت بطور ساختاری به همون سمتی رفته که تو یکی از فایلهای رادیو مداکره یکی از مهمانان گفت : سیستممو جوری طراحی کردم که اگه کسی تو چارچوب مورد نظرم نباشه خود به خود کنار زده بشه.
بهرحال امیدوارم اینقد پر باشیم که خلایی همچون انتظار جواب، نباشه که به رضایتی برسیم.
و یا اینقد خالی باشیم از غل و غش که چیزی بیرونی رو طلب نکنیم برای رسیدن ب آرامش.
جناب آقای رضایی برای شما که انسان کاملی هستید موفقیت روز افزون خواستارم.ولی در جواب شما اگه اعتراضی به حرفهای من با استاد محمدرضای شعبانعلی ایراد فرمودید باید بگم حرفهای من در ابتدا فقط با استاد محمدرضا بوده و تعیین تکلیف برای شخص سومی نبوده و متاسفانه بر خلاف سیستمی که طراحی شده بنده خود به خود کنار زده نمیشم .دنیای مجازی مالکیت شخصی نداره و هر کدام از ماها ادعای مالکیت داریم.شاید به نظر شما که برای من قابل احترام هست انسانها به دو دسته خالی و پر از دید شما تقسیم بشن ولی من نه انقدر پر هستم و نه انقدر خالی که برای رسیدن به آرامش چیزی رو طلب اون هم از شخصی که فقط یکبار دیدمشون .استاد محمدرضاخان شعبانعلی استاد اصول مذاکره هستن به نظر من در حضور ایشان بهتره یه کم مواظب کلمات و نوشته هامون باشیم حتی اگه خیلی سخت و دور از شخصیت ماست.بازهم امیدوارم ظرفیت شما با گرمای حضور استاد محمدرضا بیشتر شود تا شما خدای ناکرده مثل ما دچار خلا نشوید.
سلام /جناب اقای رضایی من تو این خونه عادت به تیک زدن منفی و مثبت ندارم.بدترین قضاوتها زمانی است که ندانسته بر کرسی قضاوت تکیه کنید.در هر صورت موفق باشید
سلام محمدرضا جان. استاد من.
گاهی شده تو همین سایت کامنت گذاشتم و فقط یک رای مثبت داشت میدونستم اون رای مثبت تو هستی . خوشحال میشدم. گاهی اوقات میخواستم مطلبی رو به طور خصوصی بهت بگم بهت ایمیل دادم و بعداز اون واقعا پشیمون شدم از این جهت که شاید به این همه شلوغیت اضافه کردم .
همیشه اگه منتظر جوابی بودم سعی میکردم تمام کامنت های دوستان رو ببینم تا شاید جوابی که به اونها دادی جواب من هم باشه و کمتر مزاحمت بشم.
تو هستی حتی اگه کمتر اینجا بیای.
همین روزنوشته ها نشون میده که واقعا به تک تک ماها توجه میکنی.
واقعا از توجهت ممنونم. و بیشتر از این اگه ازت بخوایم شاید بی انصافی باشه .
ممنون که هستی
بهار جان سلام دوست خوبم.من استاد محمدرضاخان شعبانعلی رو درک میکنم و میدونم ایشون وقت شخصی ندارن که برا تک تک ما بزارن ومتاسفانه یا خوشبختانه حرف خصوصی با ایشون ندارم فقط راهنمایی کاری و امید برای ادامه راهی که برای من پر از سنگلاخ شده و احتیاج به گوش شنوایی داشتم که فقط بدونم میشنود.و من توقعی نداشتم و ندارم .تنها گفتم یه شگرد زنانه ساده به کار بردم تا بتونم تو صف بزنم و حضور ایشان رو به خودم ثابت کنم وگرنه من آدمی نیستم که از چنین شخصیتی حتی اگه یک قدمی من باشه جواب سلام توقع کنم .شما هم عزیزم موفق باشی و همیشه آدمها رو دو طرفه درک کنی.من هم به مانند شما تمام جوابهای استاد رو زیر و رو میکنم تا جواب خودمو بگیرم.
نظر من هیچکدام بود اشتباهی گزنیه بالایی رو زدم ببخشید
نمیشه موضوع ظلاق رو اماری بررسی کرد .هر زوجی نسبت به مسایل واکنشی متفاوت دارند .نمی توانیم برای تمام طلاقها نظر واحدی بدیم
من خودم بعد از هفت سال زندگی مشترک با یک فرزند. مجبور به جدایی شدم که سلامتیم رو حفظ کنم .دو سال است که جدا شدم و این بهترین اتفاقی بود که می تونست پیش بیاد ولی پشیمونم هفت سال فرصت داشتم (صادقانه بگم) بکشمش ولی گدشت کردم .
طلاق در بعضی موارد بهترین اتفاق می تونه باشه ……
الان زنان مطلقه عمدتا مشکلات زیادی دارند بلحاظ تأمین رفاه و معیشت زندگی.
خانم مطلقه دوسال از همسرش که واقعاً مسأله داشته جدا شده و حضانت دخترش را هم بر عهده گرفته و با سختی و مشقت در کلانشهر زندگی میکند و دنبال گشایش برای زندگی خود هست.
ارتباط میگیرد که میتواند وام هم بگیرد؛ اما مانده است که چکار کند که بتواند از پس هزینهها و اقساط وام بربیاید؟
در شرایطی هم نیست که بخواهد ریسک کند که حالا اگر نشد؛ نشد! خیر؛ دیگر در سن و جایگاهی نیست که بخواهد ریسک دیگری کند و زمان از دست دهد.
دیگر زندگی مشترک بسیار بعید است بتواند داشته باشد و حالا باید همۀ تمرکزش را روی دخترش بگذارد تا حداقل او را بتواند خوشبخت کند؛ سخت است؛ اما خدا هست.
میپرسم: چه کاری شما بلد هستی؟ چه تخصصی؟ چه علاقهای؟
پاسخش ناامیدم میکند؛ ولی بالاخره باید فکری کرد! صراحتا فعلاً و عجالتاً به او عرض کردم باید دنبال محصول یا خدمتی باشی که نیازی از جامعه را رفع کنی و جز این فکر کنی، کلاهت پس معرکه است!
شاید بتواند برود کارگری؛ یا در کارگاهی کارگر دیگری شود؛ اما تهش برای یک زن مطلقه چیست؟ قرار است چه بشود؟
امروز ذهنم به شدت درگیر این زن شد؛ که چکاری میتوانم برایش بکنم؟ چقدر میتوانم رایگان مشاوره بدهم؟
بهترین و پولسازترین مشاغل برای زنان به نظر بنده، مشاغلی هستند که هم علاقه هم نیاز مردم را پوشش دهد؛ و این مستلزم صرف زمان و شناخت پارامترهای متعددی هست.
خبر خوبی نیست جامعه برای همه تغییر کرده و بیشتر به جهت آسایش و این بیشتر به نفع خانمهاست و در مرحله بعد آقایان و مهم قدر ناشناسی است که از این شرایط توام استفاده نداریم حقوق خود را یک طرفه طریف میکنیم و دوست داریم همه چیز باب میل مان باشد گویی از اول برای زندگی نیامده ایم و بدمان نمیآید از هم جدا بشیم جامعه سنتی ما که در گزار به مدرنیت و مدنیت است این دوران را هم طی خواهد کرد و از این جو زدگی حقوقی که باعث برخورد غیر متعارف میگردد گزر خواهد کرد و ماندن و ساختن و مسئولیت انتخاب خود را پذیرفتن را درک خواهند کرد. یادم از خانم محترمی می اید که در جایی کار میکرد و تمام سختی های آن را به جان میخرید تا کمی پول دربیاورد و با آن بتواند جلوی شوهرش بایستد که چه وچه …. !!!
مطمئنا عوامل مختلفی روی یک مسئله اجتماعی تاثیر گذاره .و از بین همه این عوامل به نظر من زن تاثیرگذارترین عامل در همه رویدادهای اجتماعی از ابتدای آفرینش تا به حال بوده .قانون گذار بودن مردان ، قوانین ضد زن ، یا مطرح شدن زن به عنوان جنس دوم هیچ وقت نتونسته از اثرگذاری عاملی به اسم زن کم کنه. در مورد مسئله رشد طلاق هم زن تعیین کننده ترین عامله.در شرایط امروز ایران ۹۳ زن ایرانی سنتی در حال تبدیل شدن به یه زن مدرن هست و این دوره گذار تبعاتی داره که یکی از اونها افزایش طلاقه. در این دوره گذار زنان خودشون رو گم میکنن نه میتونن شبیه مادرشون باشن و نه شبیه یه زن هم سن و سالشون در یه کشور غربی. در این دوره گذار زنان در حال آشنا شدن با حقوقشون هستن، در حال شاغل شدن و به دست آوردن استقلال مالی، حضور زن در جامعه به شدت افزایش پیدا کرده، زنان بین نقش مادری، همسری یا صرفا پیگیر بودن آرزوها و اهداف شخصیشون به عنوان یک انسان سردرگم هستن.و مطمئنا روزی که زنان از این دوره عبور کنن اوضاع جامعه هم خیلی بهتر میشه .با این اوصاف افزایش رشد طلاق ( اگر چه دردناکه) اما میتونه خبر خوبی باشه چون نشون دهنده تحمل درد از طرف جامعه است برای رشد و بلوغ زن.دردی که حاصل یه رشد و دگردیسیه نه یه زخم.
همراهان عزیز:
دوست داشتم در اینجا یادی کنم از بزرگ مرد “نادر ابراهیمی”
همسفر!
در این راه طولانی-که ما بی خبریم و چون باد می گذرد-بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم!
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هردو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویامان یکی.
همسفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است….
زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از بین رفتن و محو شدن یکی در دیگری، نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن…
من و تو ، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم…
بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
و فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها، و حتی اختلاف های اساسی مان، باقی بماند.
و هرگز، اختلاف نظر را وسیله ی تهاجم قرار ندهیم…
عزیز من! بیا متفاوت باشیم.
از کتاب “چهل نامه کوتاه به همسرم”.
روحش شاد و نوشته هایش روشنگر زندگی مردان و زنان سرزمینم.
سلام میم الف عزیز وقتی اسمتو دیدم و اومدم به این صفحه، تا نوشته ات رو خوندم، گفتم خوش اومدی و دیدم که در پاسخ اون مطلب از آقای نادر ابراهیمی است. ممنونم از حسن سلیقه ات. من سپاسگزار دکتر شیری عزیز هستم چرا که در سایت ایشون با چند کتاب خوب آشنا شدم که یکیش این کتاب بود. و دوست داشتم اینجا مقداری از آن را بنویسم تا حال و هوای دوستانم عوض بشه و تاثیر مثبت اون در زندگی آقای دکتر و استاد عزیز و کسی که این کتابو به سایت ایشون معرفی کرده جاری بشه. پایدار و برقرار باشید.
سلام
ضمن قدردانی از سیمین عزیز
باید یگم ما قبلاًیه نوع دیگه جدایی هم داشتیم که مث طلاق تو آمارا نمیومد اما حداقل به انداره طلاق، اثرات مخرب داشت.
عرض کردم حداقل…
اونم جدایی عاطفی بود.
زن و مرد به زور سال های سال بدون هیچ احساس دلپذیر یا خوشایندی از همدیگه صرفاً یه دلیل پاره ای از اشتراکات و یا صرفاً نیاز متقابل حضور همو تحمل میکردن.
یکی از این اشتراکات مهم، وجود فرزند بود و دیگری شاید اعتبار اجتماعی و ترس از خدشه دار شدن وجهه اجتماعی.
دیگری ترس بود. ترس از تحقیر شدن، ترس از تنها شدن، ترس از بی پناه شدن…
دلیل مهم دیگه این بود که رنان اغلب منبع درآمد نداشتند و حامی مالی بعد از افدام به جدایی هم نداشتند .
به این موارد، قضاوت جامعه، سوء استفاده های احتمالی و امکان از دست دادن موقعیت کاری و اجتماعی رو هم اضافه کنید.
ضمن اینکه چندان با حقوق قانونی هم آشنا نبودند.
البته تمام این حرف ها به این معنی نیست که در حال حاضر مسائلی که در بالا اشاره شد، وجود نداره اما قدری آگاهی، مقداری عزت نفس و اعتماد به نفس، کمی دانش، پاره ای مشاوره خانواده و البته پذیرش بیشتر جامعه نسبت به موضوع طلاق و البته دست در جیب شدن بیشتر خانم ها و کاهش دغدغه مالی و ترس از بی سر پناهی،
این امکان رو بیشتر کرده که در صورت بروز طلاق عاطفی، امکان طلاق و جدایی هم افزایش پیدا کنه.
بنا براین شاید با وجود تمام تلخی و بار سنگین واژه جدایی، این بخش خوشایند یاشد که به هر رو، طلاق از جدایی عاطفی به مراتب انتخاب بهتریه و توش لا اقل امید به تغییر و از نو ساختن هست.
درود بر همه به نظر من با توجه به شرایط الان جامعه که استرس زیادی در بین مردم جامعه وجود دارد، خبر خوبی نیست. شاید ازدواج نکردن بهتر از ازدواج و بعد جدایی باشد. به نظر من ازدواج نکردن سخت است اما جدایی بیشتر اوقات یک شکست محسوب میشود و کمتر کسی میتواند بعد از جدایی به سرعت خودش را جمع و جور کند و به زندگی برگرداند. ممکن است برای تسکین درد شکست به زودی تن به رابطهی دیگری بدهد که از رابطهی قبلی بدتر باشد و این تسلسل ممکن است باز هم ادامه یابد.
سلام و تشكر از همه دوستان و به ويژه آقا محمد رضا به نظر من بينش تك بعدي در هر مسئله ي غير ساده اي انسان را به اشتباه مي كشد. در موضوع ازدواج كه ابعاد مختلف مهمي دارد اين مسئله كاملا مشهود است. حداقل از ۵ نظر بايد به موضوع ازدواج توجه نمود. ۱- تفكر و ذاتي ۲- فرهنگي ۳- نژادي و فيزيكي۴- اجتماعي ۵- اقتصادي كه براي هركدام مي توان ساعتها صحبت كرد و نوشت. به عنوان مثال اگر آقا يا خانمي فقط به زيبايي يا ظاهر و تيپ و كلاس و… طرف مقابل توجه كند (كه امروزه اپيدمي شده است)(و اين شايد فقط فاكتور كوچكي باشد) , بعد از وارد شدن در زندگي زناشويي و انبوهي از مسائل جديد خيلي زود شانه خالي ميكند. در اكثر طلاقها مشكلاتي كه مطرح مي شود هنگام شروع آشنايي پنهان بوده و اصلا توجهي نشده بوده يا دروغ گفته شده بوده با عرض پوزش به دليل خلاصه نوشتن و عدم وقت كافي انشاالله در فرصتي بهتر بتوانم مفصل تر در بحث مشاركت كنم
تا حالا این داستانو شنیدید؟! فکر نمیکنم شنیده باشید. بذارید براتون بگم : یکی بود یکی نبود ! یک روزی در زمان های خیلی دور ، یک دختر ۱۰ساله با یک پسر ۳۰ساله زندگی خود را شروع کردند. دختر هیچ چیز از زندگی مشترک نمیدانست اما پسر …… بخاطر اینکه طلاق در آن زمان معنایی نداشت ، این دو به زندگی خود ادامه دادند ، پسر اصلا دختر را درک نمیکرد و دختر بیشتر از همه به پدر و مادر نیاز داشت تا همسر. روزها و شب ها سپری شد . آن زمان ، پسر باید برای کار به خارج از کشور میرفت و بسیار پیش می آمد که ۱سال ۱سال در کنار این دخترک بینوا نبود و این دختر را به امان خدا رها میکرد و میرفت. این دختر صاحب فرزند شد ، همسایگان در کنارش بودند ( خدا خیرشان دهد). پسر یا به اصطلاح پدر وقتی می آمد که فرزندش از آب و گل درآمده بود و دختر(مادر) چیزی جز سکوت نداشت. فرزند دوم و سوم به همین ترتیب به دنیا آمدند و بزرگ شدند . دختر تا به خود آمد و تا خواست معنی زندگی را بفهمد دید مادر شده ، صاحب ۳ فرزند شده . آن زمان میگفت ” امان از دل مادر” . بخاطر فرزندان ادامه داد هم پدری کرد هم مادری. الان آن فرزندان بزرگ شده اند . مادر بخاطر آنهمه فشار روانی و جسمی مریض شده است. پدر هم مریض شده است ( گویی دارد تاوان میدهد). اما فرزندان تا جاییکه یادشان می آید و هر زمان که سختی مادر را به یاد می آورند حتی اشک هم آرامشان نمی کند. فرزندان با خود میگویند مادر ما کودکی اش را ، نوجوانی اش را ، جوانی اش را و همه عمرش را تنهای تنها به پای ما گذاشت. کاش هیچ وقت به دنیا نمی آمدیم . کاش هیچ وقت ….کاش کاش کاش!!! اما با این حال پدر و مادشان را دوست دارند . چون میدانند که خدا در مورد آنها سفارش کرده. این داستان واقعی است. تمام اتفاقات آن واقعی است و واقعیت همان است که نوشتم . میگویند هیچ وقت قضاوت نکنید . درست است . اما تا زمانیکه حقیقت را نمیدانی. این داستان حقیقت است از اینکه یک طرفه به قاضی بروید نترسید. قضاوت کنید لطفا.
ممنونم از کامنت دوستان
ما می تونیم یاد بگیریم ظرفیت و قدرت ما در این خصوص بینهایت بالاست… ازدواج و هر اوچه که فکرش رو بکنیم رو می تونیم یاد بگیریم حداقل بخش زیادیشو ولی اینکه تغییر مسیر بدی و انعطاف لازم موجود و در دسترس باشه صحبت اینه شما یه کار اقتصادی می کنی ضرر می کنی برمیگردی اصلاح می کنی یا مثلا یه کارمند رو اخراج می کنی بعد میبینی حیف شد اخراج کردی می ری صحبت می کنی بر میگردونی آزادی عمل داری تا حدودی
من مدیر ۴۶ کارمندم و بازخورد کارم میگه موفقتر بودم نسبت مدیران مشابه اما تو زندگی خودم موندم! این پیچیدگی ازدواج و زندگی مشترک رو می رسونه…
من به عنوان یک مرد اگر طرف مقابلم من رو و زندگی با من رو نخــــــــــــــــــــــــــــــــــواهد ولی من بخـــــــــواهم اون زندگی رو می بخشم اما همسر من چی؟! یا خیلی آدم های دیگه…
خیلی باید روی خودمون کار کنیم من همیشه می گم فرزندان این سرزمین حدود ۱۰سال نسبت به برخی مسایل فکرمون عقبه … عذر خواهی می کنم خودم و می گم ۱۰سال عقبم!!
مشاوره هم بر اساس حال من تصمیم می گیره به من چی بگه … ولی امتحان می کنم
سلام آقا مسعود عزیز با اینکه من تا حالا این موضوع رو تجربه نکردم ولی احساسم اینه که شما دارین خیلی منطقی و درست، ازش حرف میزنین و فکر میکنم کاملا احساس شما رو میفهمم… به نظر من هم این موضوع خیلی پیچیده میاد… وقتی می بینم بعضی ها چقدر راحت ازدواج میکنن و زندگی مشترکشون رو چقدر راحت با یه آدم ناشناخته و پر از پیچیدگیهایی چون ما، شروع میکنن، این برام خیلی عجیب و تعجب آوره و یه جورایی هم بخاطر این شهامتشون تحسینشون میکنم…! درهرحال امیدوارم شما بتونید هر چه زودتر اون حس خوبی رو که باید، به امید خدا از زندگی مشترکتون به دست بیارید و از زندگیتون رضایت و لذت بیشتری کسب کنید و این رضایت و آرامش رو به همسرتون هم منتقل کنید…
موضوع زندگی مشترک رو هم میتوان مثل خیلی از مسایل دیگه از آسمون به زمین آورد تا واضحتر بشه تجزیه و تحلیل کرد.
به نظر میرسه یکی از ریشههای طلاقهای ما تفکیک جنسیتی باشه دختران و پسران ما سه دهه از زندگیشون رو میگذارن تا روان و جنس مقابل رو لمس کنن فقط برای اینکه احساسی ازش داشته باشن و تجربهی کوچکی و نه حتی برای شناختن. فقط برای تجربه. به یاد دارید وقتی بچه بودیم هر چیزی که کنجکاومون میکرد رو میخواستیم لمس کنیم؟ البته منظورم از لمس، مثل تفاوت گفتگو و گفتمان هست. با این روندی که در حال حاضر هست نگاه ما به زن و مرد، نگاه زن به همسرش و نگاه مرد به همسرش میتونه یک نگاه ابزاری باشه و تا ادامه این روند، این نگاه به یک نگاه انسانی و اخلاقی تبدیل نمیشه و تلقی ما از ازدواج که میتونه دو راه با دو انسان مستقل باشه که راههای خودشون رو میرن اما همدیگر رو همراهی میکنن تا یک راه پر فراز و نشیب، لطف و لطافتش بیشتر بشه، تبدیل به وابستگی و کنترل و مسایل بسیاری که وجود داره بشه.
چند وقت پیش رفتیم خواستگاری دختر پسر عموی مادرم…یکی دوساعت با دختر حرف زدم بماند که شوخیو جدی تق تق درو زدن که خلاصه کنید….
اومدیم بیرون قبلش بهش گفتم هردو بگیم که باید بیشتر صحبت کنیم….اومدیم بیرون گفتن خب؟ گفتم باید بیشتر صحبت کنیم….خلاصه بگم ده پونزه نفر یه طرف من یه طرف شده بودم یه ادم خارجی!!! و با کلاسی که هیچی از درو همسایه نمیدونه…..کم نیاوردمو خدارو شکر با جسارت تمام بهمش زدم…..
باید مبارزه کرد….باید آگاه بود…باید بدونی چی میخوای چی نمیخوای….
وقتیم دیدی ازدواج کردیو دیدی اونی نیست که میخوای یا با کسب اگاهی بپذیرش یا باکسب اگاهی حلش کن .
سلام بارها گفته اند و شنيده ايم كه: قبل از ازدواج چشمهايتان را خوب باز كنيد و پس از آن ببنديد. كاري كه ما معمولا برعكس آن را انجام مي دهيم! همين طور اين كه: اين يك تصميم را با نهايت دقت بگيريد كه تمام زندگي شما پس از آن متاثر از همان تصميم خواهد بود. و ازدواج امر مقدسي است كه پس از انجام بر يك يا دو درصد عشق و احترام متقابل و ۹نزديك ۸ يا ۹درصد گذشت و صداقت پايدار مي ماند. متاسفانه قبل از ازدواج در جامعه فعلي عقل، ادراك و انديشه ي افراد آنقدر از نظر احساسي تحت تاثير است كه چشم را بر بسياري از نشانه هاي ناهماهنگي مي بنديم و پس از قدري آرام گرفتن غرايز و احساسات آن را باز مي كنيم. كاش مسئولان كلاسهايي را به صورت اردو مانند مثلا يك هفته ايي براي زوج هاي به خصوص جوان ( به صورت انفرادي البته!) برپا و گذراندن آن را اجباري ميكردند و حتي يك آيتم براي انعقاد پيمان مقدس ازدواج و تنها به كلاس چند ساعته ي فعلي اكتفا نمي شد. ( جالب اين كه براي گرفتن گواهينامه رانندگي ساعتها و روزها و بلكه هفته ها آيين نامه مي خوانيم و تعليم مي بينيم و امتحان ميدهيم و … و براي ازدواج …) كاش قدري قبل از ازدواج سطح اطلاعات خود را در مورد تفاوتهاي ذاتي زن و مرد بالا مي برديم و با درك بالاتري از همسرمان وارد زندگي مشترك ميشديم. كاش ميفهمديم به صرف بلوغ فيزيكي براي ازدواج و به عهده گرفتن اين مسئوليت بزرگ نمي توان اقدام كرد. كاش قدري فضاي جامعه بازتر و به دور از تعصبات عجيب و غريب همه ي ما بود تا به برخي غرايز كه حتي نبايد در مورد آنها حرف زد مثل تشنگي يا گرسنگي توجه مي شد … استاد عزيزم و گروه متمم نازنين و زحمتكش، مسئوليت سنگين اطلاع رساني در اين حوزه را بر دوش خود گذاشتيد. همانطور كه مي بينيد جوانان و حتي سايرين به اين قبيل آگاهي ها خيلي نياز دارند. با آرزوي بهترينها
در صحبت با چند روان شناس همگی به نقش نخرب خانواده ها ” مبنی بر دخالت در زندگی زوجین” اشاره کردند. به دلیل محدودیت های اجتماعی و حمایت های بی اندازه افراد هنگام ازدواج بلوغ فکری و رفتاری اندکی دارند و هنوز در تصمیم گیری ها خیلی تحت تاثیر خانواده ها هستند. خصوصاً در دخترانی که زندگی اجتماعی خیلی محدودی داشته اند استقلال رای کمتر است.
سلام محمدرضا کار خیلی قشنگی کردی. به نظر من گرایش ارزشی و جنسیتی قانون و ناتوانی آن در احقاق حقوق “انسانی” افراد به موج طلاق دامن زده و به علت اینکه طلاق در بطن خود اثرات مخربی بر زوجین و فرزندان احتمالی و خانواده های آنان و نهایتاً جامعه دارد خبر بدی است. اما خبر خوبی هم هست چون به نظر من اثرات بلند مدت آن مثبت است. مثل تغییر دیدگاه افراد نسبت به پدیده طلاق و مطلقه و احتمالاً گرایش افراد قانون گذار در تغییر بعضی قوانین ناکارآمد و افزایش آگاهی های جوانان. البته این روند از هم اکنون هم شروع شده مثل گرایش دختران به نوشتن ۷ شرط ازدواج در هنگام ازدواج و یا عدم تمایل پسران به قبول نهریه های نامعقول و افزایش روند استفاده از روان شناسان در حین انتخاب همسر و پس از آن. جدا از این فشار غیر مستقیم اما موثر خانواده و دوستان بر افراد مجرد یک عامل اصلی انتخاب از سر اجبار است. من واقعاً دیده ام افراد مجردی که حس آدم های پشت کنکوری را دارند.
بسته به شرایط هر زوج و دلایلشان و حتی مکان زندگی آینده شان هرکدام می تواند باشد ولی در کل خوب نیست و نشاندهنده تصمیمات عجولانه و عدم تفکر و صحبت کافی برای ازدواج است.
شما به ازدواج به دید یک مشکل نگاه میکنید ولی من با نظر شما مخالفم و برای توضیح باید بگویم: چرا فکر میکنید که (علت) ورود به “چرخه ی زندگی مشترک”، ” عدم درک صحیح و شناخت زوجین نسبت به خود ، جهان پیرامونی و همچنین توقعاتی که از زندگی مشترک دارند” است و علاوه بر آن چرا با ” با رشد سنی و همچنین شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف خود … خواسته های آنها” باید دچار تغییر شود؟؟ شاید منظور شما از تغییر خواسته ها گرایش فرد به سوی یک سری نیازهای جدید پس از برآوردن نیاز به ازدواج باشد،(هرم مازلو) ولی این امر با “تغییر خواسته ها” متفاوت است. البته مشکلات جدید همیشه میتواند به وجود آید اما این که به اصل ازدواج به عنوان یک مشکل بنگریم چندان منطقی به نظر نمیرسد چون خود ازدواج در بسیاری زمینه ها حلال مشکلاتی است که به هر دلیل(فرهنگی، ذاتی، اجتماعی و …) برای افراد وجود دارد. هرچند میتوان این حلال مشکل بودن را به درستی انتخاب مشروط دانست اما همانطور که گفتم ازدواج به خودی خود یک مشکل نیست، بلکه فقط یک مرحله است، یک مرحله ی اساسی در زندگی.
با سلام و آرزوی شادی برای همه دوستان در ارتباط با موضوع طلاق و چرایی رخداد این موضوع نمی توان به موضوع اصلی مربوط به چرایی به وجود آمدن پدیده طلاق اشاره نکرد. به قول ظریفی “اصلی ترین دلیل طلاق ، ازدواج است” . من با این جمله خیلی موافق هستم چرا که عدم درک صحیح و شناخت زوجین نسبت به خود ، جهان پیرامونی و همچنین توقعاتی که از زندگی مشترک دارند باعث می شود که وارد چرخه زندگی مشترک شوند و با رشد سنی و همچنین شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف خود چه در عرصه های اجتماعی ، رفتاری و حتی جنسی خواسته های آنها دچار تغییر شود که این تغییر نگرش صرفاً به جامعه زنان و یا مردان مربوط نمی شود و مختص یک گروه خاص نیست. پدیده ازدواج همواره همانند یک مشکل جدید برای دو انسان بی مشکل شخصی به نظر می رسد که زوجین باید با تمرکز و توانایی و خواست قلبی برای حل این مشکل ( منظورم ازدواج است) تلاش کنند و بعد با یکدیگر به صلح و توافق برسند. هرگونه عدم توانایی برای رسیدن به این درک مشترک ، عامل طلاق می تواند باشد. پس هیچ یک از گزینه های بالا از دید بنده دلیل وقوع طلاق نیست و در حقیقت فقط با گزینه انتهایی می توانم موافقت کنم.
سلام، به نظر من گزینههایی که گذاشتید، روی هم رفته منتقل کنندهی یک پیام هستند که درست نیست.
آیا هدف از ازدواج اینه که دو نفر که شبیه هم هستند تو قالب یه خانواده قرار بگیرند؟ فکر کنم غالب ما موافق باشیم که تا یه آقا و خانم با هم زیر یه سقف یه مدتی زندگی نکنند، نکات رفتاری همدیگه رو نخواهند فهمید. ممکن نیست که تغییراتی که مرد و زن باید در خودشون انجام بدن که بتونن با هم زندگی خوبی داشته باشند، نکتهی مهم ازدواج باشه؟
چه نوع آگاهی زن از حقوق خودش منجر به افزایش آمار طلاق میشه؟ (موقع ازدواج علیالقاعده با کسی ازدواج میکنیم که حداقل محبتی نسبت بهش داریم)
من احساس میکنم اخیرا جامعهی ما داره سعی میکنه فرهنگ غربی رو بدون بررسی کپی کنه. علیرغم پیشرفت قابل توجه غربیها چه تو تکنولوژی و چه تو بخشهای مهمی از فرهنگ، همه نگاههاشون درست نیست. «چون همسرم رو دوست داشتم ازش جدا شدم. ما با حضور در کنار هم همدیگه رو آزار میدادیم. بعد جدا شدن دوستان خوبی هستیم» و … .
آیا کسی که این متن رو مینویسه مطمئنه که عوض شدنش به نحوی که کنار همسرش آزار نبینه براش مفیدتر نبوده؟
پیغامی که گفتم از گزینهها میگیرم و دوستش ندارم، نگاهیه که توش مفهوم مجموعه خانواده اونقدر ارزشمند نیست که «خودت رو تغییر بدی اونقدر که کنار یک دوست آزار نبینی.»
دوستان خوب و گرامی خواهشمند است به سوال و صورت مسئله توجه کنید : افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟ لطفا به مثال زیر توجه کنید : برای یک شرکت تولیدی افزایش آمار برگشت کالا خوب است یا بد ؟
اینکه کالا به چه دلیل برگشت خورده سوال نیست اگر برای جامعه هدف و موفقیت را در ازدواج بدانیم عدم موفقیت را طلاق پس پر واضح است که افزایش طلاق برای هر جامعه ای یک زنگ خطر است مستقل از اینکه قوانین ما چه ضعف های دارد و اینکه مردان چه میزان و زنان چه میزان در ان نقش دارند و قوانین ما چقدر مشکل دارد . دقت کنید شاید نویسنده دنبال این است که ما ابتدا زنگ خطر را جدی بگیریم . و آن موقع است که باید بر گردیم و چرایی ان را بررسی کنیم . شاید مدیریت سایت اینگونه می خواهد دقت شما را توجه دهد . ابتدا سوال را خوب بخوانید و بعد شروع به پاسخ و جواب مسئله بپردازید .
سلام بر خانم ابوحسینی ممنون از تحلیل قشنگتون به نظر بنده اکثر مواردی که شما اشاره داشتید درست باشه و متاسفانه یا خوشبختانه از جمله مشکلاتی است که جامعه در حال دست و پنجه نرم کردن با آنها است. ولی به نظر من زن صرفا مشخص کننده جنسیت یک فرد است، فردی با جنسیت زن در طول عمر خود، واژه مقدس دختر بودن را برای خود صرف می کند، نقش همسر بودن را تجربه می کند، و از همه مهمتر مادر (مادر زیباترین تابلوی خلقت خداوند است) بودن را تجربه می کند، حس می کند، ولی نمی دانم چرا دختر بودن، همسر بودن، مادر بودن جای خود را به زن ماندن داده است. در یادداشتی که نوشتم اشاره کردم که یک روزه به این نقطه نرسیدیم که یک روزه هم انتظار درست شدن را داشته باشیم ولی این خطر را باید اعلام کرد که مهمترین و تاثیرگذارترین عنصر اجتماع مادر است و مادر بودن که متاسفانه با بی رحمی های قانون در قبال این انسان والا، بی اخلاقی های مردان در قبال آنها و البته متاسفانه بی مسئولیتی بعضی از همین مادران که جایگاه اصلی تعریف شده خود را با نوسانات و موضوعات زود گذر عوض می کنند و نتیجه اش می شود پشیمانی. پس دختران امروز باید با تمامی ذوق و شوق خود، برنامه ریزی و سرمایه گذاری خود را برای همسر شدن و مادر شدن داشته باشند. موفق باشید
سلام به محمدرضا وهمه همراهان این خونه
ایده جالبی رو اینجا عنوان کردین که امیدوارم نتیجه ای رو هم که به دنبالش هستین به دست بیارین.
من ابتدا نظر شخصی خودم رو درباره این موضوع می گم ودر اخر نظرم را درباره کامنت های دوستان بیان میکنم.
من به گزینه های پنجم و ششم رای دادم.به نظر من تابو بودن طلاق شاید در سال های اخیر شکسته شده باشه اما به دلیل نبود حمایت های قانونی درست ، اثرات به جا مونده از طلاق در جامعه امروز بسیار تامل برانگیزه .اعتقاد شخصی من بر اینه که در مورد مسائل ریشه ای و عمیق باید حمایت و راه کارهای قانونی داشته باشیم تا بتونیم اون ها رو به فرهنگ جمعی تبدیل کنیم. آنچه که امروز نگران کننده به نظر می رسه افزایش “طلاق های عاطفی” است نه ” طلاق های کاغذی” چون تبعات مخرب اینگونه طلاق ها بسیار زیاد است. اینکه امروز در جامعه ایران خیانت به عنوان یکی از دلایل طلاق های عاطفی و کاغذی رشد کرده و اینقدر سریع به همه طبقات جامعه تسری پیدا کرده و بر طبق آخرین تحقیقات انجام شده ما با افزایش رشد روسپیگری دختران مجرد و زنان متاهل در کشور مواجه ایم ،آمارهای تکان دهنده ای است که با کتمان کردن ان نمی توان راه به جایی برد.من معتقدم هر تصمیم بهایی داره چه ان تصمیم ادامه “یک زندگی” باشه و چه “طلاق” ،اما باید دید این بها عاقلانه پرداخت میشه یا جاهلانه.
عوامل زیادی در افزایش آمار طلاق نقش دارند اما به نظر من انچه که اثرات وآسیب های اجتماعی ناشی از طلاق را در ایران افزایش میده و باعث آسیب های بسیار جدی به لایه های دیگر جامعه میشه ،نبود قوانین حمایتی از “زن ” هست .
واقعا نمی دونم :
وقتی هویت فردی و انسانی زن به خاطر نگاه قیم مابانه و مردسالارانه جامعه نادیده گرفته میشه.
وقتی تو تصمیم گیری های کلان کشور ،وضع قوانین و….حقی برای مداخله زنان در نظر گرفته نمیشه.
وقتی حقوق فردی و اجتماعی زن ( ناعادلانه بودن قوانین ارث،دیه،حق طلاق، مکفی نبودن قوانین مهریه
ونفقه برای تامین حقوق اجتماعی زن) در پوشش کلمات اسلامی نادیده گرفته میشه.
وقتی حقوق شهروندی زن با تصویب طرح ” افزایش نرخ باروری وپیشگیری از کاهش رشد جمعیت” نادیده گرفته میشه طرحی که برطبق آن سقط جنین ، وازکتومی و….. حتی هرگونه تبلیغات درباره تحدید موالید ممنوع ودارای مجازات است.
وقتی بر طبق قانون پدر خوانده شرعا مجاز است با دختر خوانده بیش از ۱۳ سال خود با حکم دادگاه ازدواج کنه .
وقتی تمام حق هایی که گفتم بعلاوه خیلی حق های دیگه از طریق خود قانون به بهانه حمایت از خانواده نادیده گرفته میشه ، تو همچین جامعه ای امار افزایش طلاق می تونه خبر خوب باشه یا بد ؟
اما اولین چیزی که تو کامنت ها نظرم رو جلب کرد کامنت ” میم .الف ” بود هم به خاطر تعداد زیاد منفی ها هم به خاطر اینکه محمدرضا بهش جواب داده بود (که البته جواب بسیار شایسته ای بود). واقعیتش وقتی کامنت های بچه ها رو خوندم که معتقد بودن اینطور نگاه ها تو جامعه بسیار کمه خیلی تعجب کردم چون به نظر من این مدل نگاه به زن اصلا چیز جدیدی نیست و اصلا هم تو جامعه کم نیست اتفاقا به نظر من امثال” میم.الف” با این نگاه ابزاری به زن تو جامعه زیادن ، به قول سیمین دانشور ” حیف که فاحشه مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است”.اگر آدم هایی با این نگاه اینقدر تو جامعه ما کم هستند که به گفته اقای داداشی” ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم ” پس اینهمه “بی مبالاتی جنسی” (promiscuity)که تو جامعه شاهدش هستیم از کجا نشات گرفته. بر طبق تحقیقات انجام شده سعید مدنی در مورد تن فروشی، مشتریان این گروه زنان بیشتر در گروه سنی ۳۰-۵۰ سال قرار دارند ونیمی از مشتریان متاهل و دارای تحصیلات متوسط وعالیه هستند.شاید اشاره کردن به موضع “نگاه ابزاری به زن” موضوعی زننده باشد اما واقعیتی است که روح زنان جامعه من رو مورد ازار قرار میده.کلام “میم الف” بسیار وقیحانه و توهین آمیز بود اما یه نگاه به جامعه امروز نشان می دهد که این مدل نگاه سطحی ،بی پروا وتوهین آمیز به زن در جامعه اصلا کم نیست حتی اگر به کلام نیاید .
سلام
بنده فقط در مورد قسمتی که از من نقل قول کرده اید توضیحی بدهم که احساس می کنم لازم است شما و بقیه دوستان بدانید:
وقتی من کامنت « میم.الف » محترم را خواندم، فقط استاد عزیز به ایشان پاسخ داده بودند. نه ایشان بقیه نظراتشان را گفته بودند و نه دوستان دیگر کامنت پاسخی گذاشته بودند (حداقل رویت نمی شد) و من با آن سطح دسترسی به اطلاعات، همانطور که نوشتم گمانم بر این بود که ایشان زخم خورده ی تجربه ای ناخوشایند از یک «جنس مذکر!» هستند. لذا خواستم به ایشان دلداری ولو کوچکی داده باشم و ضمناً به ایشان بگویم این چنین کسی مورد قبول ما آقایان هم نیست و حتی این افراد را دوستشان هم نداریم. برای اینکه راحت تر و با دید بازتر وارد بحث شوند تا بشود ریشه یابی کرد، متن مورد اشاره شما و «mina90» گرامی و برخی دوستان را نوشتم تا شاید ذهنشان آزاد و آرام شود و بهتر و دقیق تر صحبت کنند:” ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم ”.
حالا با اینکه ایشان نظرات جدیدتری را عنوان کرده اند- که لابد مثل من، مجاز هم هستند- بنده به این دوستمان و دیگر بانوان و دخترانی که در موردشان آن گونه که شایسته ی یک انسان ارزشمند به نام زن است، رفتار نشده حق می دهم.
من مخالف هرگونه نگاه نابرابر از پشت «دیوار شیشه ای تفاوت جنسی» هستم و معتقدم هر کجا نابرابری است، خدا فراموش شده است.
از لطف همه ی دوستان و توجهی که به نوشته ی بنده داشتید، بسیار ممنونم.
سلام آقای داداشی انتقاد من از این جهت بود که بقیه مثل شما به تکذیب همچین نگاهی تو جامعه پرداختن.در هر صورت برای توضیحی که دادین متشکرم بعلاوه اینکه جمله ” انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم. ” به اندازه کافی امیدوار کننده بود . به امید اینکه هر روز به تعداد مردهایی که این جور ادم ها رو دوست ندارند اضافه بشه
میشه مثل قطع شدن دست یا پای بیمار بهش نگاه کرد. خیلی تلخ و دردناکه اما گاهی انجام ندادنش به مراتب تلخ تر و دردناک تره .چون ممکنه شخص چیزهای به مراتب بزرگتری رو از دست بده .
حالا شما کدوم “محسن رضایی” هستین؟! 😉 (یه محسن رضایی دیگه علاوه بر شما دو عزیز هم داریماا … ولی خوب اینجا نیستن فکر کنم!;) ) ( ولی خوب شد گفتین چون من فکر کردم ایشون همون شما هستن.:) )
سالی که کنکور دادم و قبول شدم، فهمیدم که درست سه نفر دیگه توی ایران هستن که همون سال کنکور دادنو قبول شدنو نام و نام خانوادگی شون با من یکی یه. تازه اونا احتمالا همسن وسالای من بودن و کنکور دادن، حتما چند تاشون بزرگتر یا کوچیکترن و چند تاشونم هنوز به دنیا نیومدن!! حالا تصمیم با شماست. برای من به شخصه مهمه که نام دوستام و همراهانم رو بدونم چون، تصویری که ازشون می سازم می خواهم شفاف باشه مثل خود وجودی شون! شکست ها و موفقیت هاتون سازنده باد.
دقیقا.جالب اینه من از رو اول اومدم اینجا تصمیم گرفتم اسمو فامیلمو کامل بنویسم.چون تقریبا مطمئنم که باکی ندارم ازاینکه “دیده بشم ” و شناخته بشم.می دونیکه چی میگم سیمین خانم؟
بله می دونم چی می گید محسن آقا من هم سیمین _الف هستم. مثل شما هم باکی ندارم از اینکه دیده بشم و شناخته بشم. اتفاقا خوشحال هم می شم و روز شماری می کنم تا صاحبخونه محترم به وعدشون عمل کننو ما رو یکجا دعوت کنن تا بیشتر همه مهمونا با همدیگه آشنا بشن. برای شروع آشناییم هم تو شب قصه رفتم جلو و خودمو به استاد معرفی کردم. الحق که استاد هم منو یادشون اومد. ننوشتن فامیلم هم اتفاقی بود. خوشبختانه دو تا هم اسم من، تو این خونه فعلا نداریم و اگر داشتیم حتما من یا اون خانم برای احترام به جمع دوستامونم که شده و یا برای تشخیص بهتر اونا یه نشونی به اسممون اضافه یا کم می کردیم. به هر روی خوشحال می شم بدونم که برای کدام یک از شما این موضوع رو نوشتم. روزگارتون به روشنی آفتاب.
سلام با این نوشته تون متوجه شدم که تو یه جایی مثل اینجا هم اگه اسمها شبیه باشن، میشه از دیدگاهها ی متفاوت اونا پی به ماهیت هر کدوم برد و با این صورت آدمها رو پس از گذشت زمان تشخیص داد. این هم تجربه ایی بود برای من.
من اونی نیستم که گفتی!!! حالا پیدا کن محسن رضایی را!!!
من یعنی کسیکه ننوشته “هردو”خواستارن همونیم که یکسالو اندی با این خونه اشنام.البته همونقد که نیاز به پنهانکاری نیست نیاز به نمایش هم نیست….چون میاد اون چیزیکه میاد….پیش را می گویم …از “پیش آمدن سخن می گویم”
گزینه واقعیت بد و گزینه آخر که هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم انتخاب کردم…
اما از دیگران کمتر اطلاع دارم یا ندارم ولی از خودم دارم
الان بعد سه ماه از امدن به زیر یک سقف و بعد یک سال عقد کاملا پشیمونم از ازدواجم و این رو از یک ماه بعد عقد متوجه شدم! اما بنا به شرایط ناچار به ادامه هستم به خاطر عواقبش اول به خاطر همسرم که چه اتفاقی برای ایشون بعد طلاق خواهد افتاد دوم خانواده خودم مثلا سایر اعضای خانواده که هنوز مجردن وجه ای که برای خانواده من بعد از طلاق بوجود میاد و دیدی که نسبت به ما پیدا خواهد شد به هر حال ما همیشه عادت داریم گروهی محاکمه میکنیم و برای همه یه حکم صادر می کنیم. مثلا گفته میشه این خانواده اهل زندگی نیستن اهل طلاق هستن جمله ای که بارها شنیدم در مئر دیگران!
طلاق راحت نیست مثل ازدواج! دوندگی داره درگیری داره و …
کاش دو نفر راحت به این نتیجه می رسیدن که ادامه دادن از ندادن عواقبش بیشتره و راحت جدا می شدن.
اما هر روز به خودم میگم این زندگی اشتباست غلطه نباید شروع می شد نمی تونی طلاق بگیری و ادامه میدی نکنه بچه بیاد اینه که فکر بچه رو ریختم بیرون آخه میگن بچه دار بشی به زندگی پایبندتر میشی!
خلاصه کلام اگر برگردم به عقب هیچ وقت تن به ازدواج نمی دادم… و آینده آینده برام مبهمه!!
سلام آقای مسعود.از خوندن پیامتون خیلی متاثر شدم.حالا که تصمیم به ادامه این زندگی دارید کاش با یه روانشناس برای حل مشکلتون(هر چی که هست هر چقدر خصوصی) صحبت می کردید.اینطوری هم مشکلتون درون خونواده نمی پیچه هم حداقل سعیتون رو برای حلش کردید.براتون آرزوی زندگیی شاد دارم.
شما از کجا میدونید هیچ راهی برای درست شدن وجود نداره؟ ایا با کسی به عنوان مشاور یا روانشناس مشورت کردید؟در صورتی که به قطعیت رسیدید و علت ناسازگاری خارج از کنترل شما ست چطو میتونید این زندگی مشترک رو ادامه بدید؟
برای من خیلی عجیبه که شما مطمئن هستید که زندگی مشترکتون اشتباهه ولی به خاطر قضاوتهای احتمالی اشتباه دیگران ،زمان طولانی و دوندگی دادگاه، اینده مبهم پر از تنش رو هر دقیقه تصور می کنید.
مونای عزیز … در رابطه با کامنت آقا مسعود … و پاسخ شما دوست خوب، میخوام بگم منم تا حدی باهاتون موافقم، اما یه چیزی رو خوب میدونم و اون اینه که ما تا جای کسی و در شرایط خاص کسی قرار نداشته باشیم نمیتونیم در مورد اون شرایط و اون وضعیت هیچ قضاوتی بکنیم… این ضرب المثل انگلیسی فوق العاده، این موضوع رو به زیبایی بهمون یادآوری میکنه:
“Don’t judge me until you’ve walked a mile in my shoes”
آقا مسعود از اون جايى كه اول راه هستيد خدمتتون عرض مى كنم. از چند تا كار به شدت دورى كنيد: – هر اتفاق يا كدورتى هست، به هيچ وجه به خانواده ها انتقال نديد. به جاش از افرادى كه در اون ضمينه خبره هستند كمك بگيريد. – من هنوز هم معتقدم اگر دو طرف واقعا بخوان مى تونن با هم زندگى كنند. يا لااقل پس از تلاش بدون پشيمونى از هم جدا بشن. – تا وقتى حستون به زندگى اينجوريه -كه الان توضيح داديد- بچه دار نشيد. چون زوج هاى به ظاهر سازگار هم بعد از آمدن بچه دچار تعارض ميشن.
درسته خيلى ها ميگن ازدواج نكردن بهتر از ازدواج بد كردن و متعاقبش جدا شدن هست. اما من به شخصه عكسش بيشتر برام قابل قبوله. حتى اگر كسى وارد يك تجربه بد بشه، درسته خيلى هزينه ميده ولى اون سختى ها هدايايى هم براش به همراه داره. به ليست بالا پشيمانى از تصميمات گرفته شده در گذشته رو اضافه كنيد. چون اين حس بد چنان مغز رو درگير مى كنه كه آدم راه حل هاى روشن پيش روش رو تشخيص نميده و انگار به يك نفرين ابدى گرفتار ميشه.
با سلام خدمت همه دوستانی که نظرات قابل توجه خودشون و گذاشته بودند و همچنین تشکر فراوان از استاد عزیزم آقا محمدرضا در خصوص حساسیتشون به مسئله های داغ روز خیلی کوتاه می نویسم من نظرم هیچ یک از عبارات را قابل قبول نمی دانم بود چرا که به نظر بنده دلایل عوض شدن جایگاه ازدواج و تشکیل خانواده و متاسفانه پدیده طلاق خیلی پیچیده تر از این حرفاست که بتوان در یک عبارت خلاصه نمود، یک شبه به این نقطه نرسیدیم بلکه این پدیده نیز طی یک ثابت زمانی طولانی به این نقطه رسیده است. اضافه شدن دغدغه های مختلف که برخی بالاجبار و برخی نیز به دست خود افراد در جلوی آنها سبز شده است که متاسفانه این دغدغه ها اجازه فکر را از فرد گرفته اند به طور مثال یک جوان از اواخر سال سوم دبیرستان با سرمایه گذاری خودش و خانوادش برای ورود به دانشگاه برنامه ریزی می کند و موفق می شود بعد از آن بعد از تحصیل در دانشگاه از ابتدا برنامه ریزی می کند برای قبولی در امتحان ارشد، برای گرفتن مدرک زبان و مهارت های تخصصی مرتبط با رشته ی تحصیلی خودش، بعد از آن برای دکتری برنامه ریزی می کند برای سربازیش برنامه ریزی می کند برای کسب کار و انتخاب شغل وقت صرف می کند حال با طی این مسیر و زمان می شود یک جوان سی ساله، چرا برای زندگیش و مهمترین رکن آن یعنی همسر و انتخاب آن و مهارت های آن به دید یک کنکور نگاه نمی کند چرا؟ چرا آخرین گزینه جوانان شده است، تشکیل خانواده، به نظر بنده ازدواج و انتخاب همسر همانند ورود به دانشگاه مقدماتی می طلبد، که جوانان کمتر برای آن سرمایه گذاری می کنند، زمان صرف می کنند. چرا؟ می گویند چرا ازدواج کن؟ جوان می گوید، شرایطم مناسب نیست؟ در پاسخ باید گفت مگر به شرایط ازدواج فکر هم کرده ای ، برنامه ریزی هم کرده ای همانند شرکت در کنکور تا در یک زمان مناسب از پس آن برآیی؟ نه زیرساخت های ذهنی خود را برای انتخاب همسر مناسب با روحیات خود آماده کرده ای و نه به کار مناسب فکر کرده ای، نه به کسب مهارت فکر کرده ای صرفا دانشجو بوده ای؟ آخرش چی؟ به نظر بنده نبودن زیرساخت ذهنی صحیح در خانواده ها در زمینه راهبری صحیح جوانان یکی از اصلی ترین علت های ازدواج های نا به سامان است؟ چرا که هیچ ازدواجی با شرط طلاق شروع نشده است، همسرانی که زیر ساخت ذهنی خود را برای شروع یک زندگی مشترک آماده نکرده اند، مطالعه ای نکرده اند، ارزش های متعالی خانواده جای خود را با ارزش های پوچ داده است آخرش می شود عدم تحمل در برابر مشکلات کوچک زندگی، می شود دعوا، می شود عدم تفاهم، در صورتی که می توان با کمی انعطاف فقط کمی حوصله به این موضوعات جواب داد، می توان با مذاکره صحیح درک متقابل را ایجاد کرد. ازدواج اساسی ترین فعلی است که باید یک فرد در زندگی خودش محقق نماید پس کمی بیشتر به آن فکر کنیم کمی بیشتر در برنامه ریزی های روزمره خودمون وقت صرف کنیم.
سلام با سپاس از محمدرضای عزیز به نظر من البته:با وجود مشکلاتی که وجود داره اما دو نفری که از درون جدا شده محسوب میشن و ادامه راه هم فایده ای نداره بهتره در ظاهر هم جدا بشن یعنی طلاق بگیرن(البته بعد از طی تمامیت تلاش برای حفظ زندگی و عدم حصول نتیجه مثبت) شاید بعدش بتونن یه زندگی جدید و خوب بسازن وگرنه ادامه دادن به یه زندگی بی فرجام و پوچ که معنی نمیتونه داشته باشه بجز عذاب.
یک سوال بی ربط به این موضوع: در پی ترویج افزایش جمعیت( نمی دونم اسمش همینه یا نه) کلیه وسایل پیشگیری که پیش از این به طور رایگان در خانه های بهداشت و مراکز بهداشت شهری و روستایی توزیع میشد جمع اوری شده و بودجه ش هم حذف شده. جراحی رایگان وازکتومی حذف و اصلا این جراحی جز در موارد خاص غیرقانونی شده. وظیفه ما چیه؟ بنشینیم و شاهد افزایش بی رویه جمعیت به ویژه در سطوح زیرر متوسط جامعه باشیم؟ آیا غیر از لطیفه ساختن در این مورد و یا غر زدن کار دیگه ای ازمون بر نمیاد؟ به نظرمن این موضوع الان اولویت بیشتری از مسئله طلاق داره و ای کاش بتونیم از محمدرضا و ایده های خوبش کمک بگیریم.
برای بررسی وضعیت طلاق در ایران نمیشه فقط به افزایش یا کاهش تعداد طلاق توجه کرد. یک معیار دیگه میتونه توجه به زمانی باشه که طلاق برای خانواده اتفاقی افتاده. مسلما طلاق پس از یک دوره کوتاه زندگی نشان از ناپختگی افراد، انتخاب اشتباه، عدم بلوغ عاطفی و … داشته باشه. که در این صورت اتفاق مثبتی نیست اما منفی مطلق هم نیست. اما در مواردی که طلاق پس از یک دوره قابل قبول زندگی مشترک اتفاق افتاده و تصمیم معقول حاصل از یک رابطه پخته و منطقی باشه، اصلا بد نیست. آدمها تغییر می کنند و من ممکنه دیگه با ادمی که ده سال پیش برای زندگی مشترک انتخاب کرده ام هاهنگی کافی رو نداشته باشم. جالبه که همین تغییرات در روحیه و شخصیت آدمها وقتی منجر به تغییر شغل، تغییر محل زندگی(مهاجرت) ، یا هر تغییر دیگه ای میشه مثبته ولی در مورد زندگی مشترک منفی میشه! چون کلمه طلاق بین ما با یک اتفاق منفی به هم مرتبط شده ند. وقتی میگیم دارم مهاجرت میکنم همه میگن “به به، به سلامتی” اما وقتی میگیم دارم جدا میشم فورا شنونده اظهار تاسف می کنه و دلش برامون میسوزه. طلاق میتونه یک اتفاق مثبت باشه. میتونه یک تصمیم درست باشه و به نظرم در جامعه فعلی مثل خیلی چیزهای دیگه در دوره گذاره. طلاق های ناپخنه زیادی اتفاق میافته. هنوز خانواده ها به ازدواج مجدد طلاق گرفته ها کنار نیومده ن( مخصوصا درمورد ما زنها) اما همین که دیگه ازدواج آخرین حق انتخاب یک زن نیست که تکلیف بقیه عمرش روشن کنه خودش گامی به جلوست. مقوله طلاق هم مثل هر مقوله دیگری کم و کاستی هایی داره اما اگر مسیولین اجازه بدن و دستوری و فرمایشی سعی در کاهش و افزایش امارش نداشته باشند، بالاخره راهش رو پیدا میکنه.
من رای دادم به اینکه طلاق خبر بدیه… اما یک آن به نظرم رسید که اگر از بعد فردگرایی و جمع گرایی نگاه کنیم، قبلاً آدم ها یک عمر تو جهنم دست و پا میزدن که یک موقع کسی بهشون بد نگاه نکنه و بهشون نگه مطلقه… اما الآن خیلی کمتر به این مسائل بها میدن که بقیه چه جوری فکر میکنن… این یه خبر خوبه که آدما به این استقلال رسیدن و مستقل از دید و نظر دیگران تصمیم میگیرن برای خودشون و زندگیشون…
به نظر من نمیشه گفت یه چیزی مطلق خوبه یا بد خب یه نفر داره تو زندگی مشترک عذاب میکشه خب تلاق بهترین و عالی ترین راهه نمیتونه که بمونه و بسوزه ولی یه سری از تلاق ها هم به خاطر بالا رفتن توقع طرفین هست خب این رو من نمیپسندم وبا کمی گذشت نتیجه خیلی بهتری به دست میاد مخصوصا برای خانوم به دلیل جامعه ما پس نمیشه گفت که طلاق چیز خوب یا بدی هست باید بگیم کدوم نوع از طلاق خوبه کدوم نوع بده حالا امار بگیریم ببینیم کدوم نوع داره افزایش پیدا میکنه بعد راه حل واسش بسازیم
سلام من گزینه ((هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم.)) را انتخاب کردم . زیرا : هیچ کدام از دلایلی که ارائه شده به تنهایی نمی تواند دلیلی بر خوب یا بد بودن این خبر باشد. در واقع نظر من اینست که کسانی که گزینه غیر از این را انتخاب می کنند مطلق فکر میکنند. مثلا مطلقا فکر می کنند که به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «زن جدا شده» خبر بدی است. نظر شما چیست؟
هرجا جلوی ضرر بگیرید، منفعته. ولی… این آمار نشون از آینده حیلی بدی رو میده. کلی آدم با یسری خاطره بد و احساس بد نسبت به جنس مخالف. که تو قضاوتشون در زندگی در تمامی جهات موثره. چند درصدشون میتونن در یه ازدواج مجدد ، اون احساس رو تغییر بدن؟ ولی در خصوص علتش: ۱-ایجاد خرده فرهنگهای مد شده و غیر منطبق با فرهنگ اصیل ما ۲-مادی گرایی بیش از اندازه ترویج شده در خانواده ها ۳-عدم درک این نکته که زوج دیگر در خانه پدر نیستند و باید با تعامل مشکلات را حل نمایند ۴-ظاهر بینی ۵-عدم درک و احترام حقوق هر طرف از زوجین
ببخشید ولی با این روش ایجاد گفتگو مخالفم، یه جوری شده شبیه فیسبوک، شده محل سرگرمی! وقت زیاد برای خوندن کامنت هایی صرف میشه که اکثراً با واقعیت فاصله دارن و یا اینکه افکار سطحی و شخصی پشت شون هست (البته به جز یه تعداد معدود). مطالب خوب و عالی تو بنویس ، هر کس به اندازه هوش و ذهنش ازش استفاده می کنه. به نظرم وقتی از شیوه بحث و رای گیری و اینـــا استفاده میشه افراد با وقت آزاد زیاد بیشتر نظر می دن نه افراد با آگاهی بیشتر.
من گزینه ی هیچکدام رو انتخاب کردم. این خبر ذاتآ بد هستش و جنبه ی خوبی نداره، حالا چه در ایران اتفاق بیافته یا هر جای دیگه ی دنیا. چون نشون میده یه تعداد زیادی آدم متوجه شدن انتخابشون درست نبوده، یعنی قبل از ازدواج به اندازه ی کافی همدیگرو نشناختن. این خودش آدرس کلی مشکلاتو میده مثل نبودن محیطی که این آدم ها توش به راحتی آشنا بشن و همدیگرو بشناسن، ضعف خود این آدمها در مهارتهای ارتباطی و … . منظورم این نیست که خود طلاق بده یا هر کس طلاق بگیره مشکل داره، اتفاقآ برای بعضی ها هم تنها راه حله ولی افزایش تعداد کسانی که طلاق میگیرن نگران کننده است.
سلام به نظر می رسه اینکه با توجه به نظر منفی کاربران دیدگاه را پنهان می فرمایید حرکت خوبی نیست، خیلی از حرف های درست و راه حل های اساسی ابتدا با مخالفت بیشتر جامعه مواجه میشه (مانند مقاومت های سازمانی در مقابل تغییر)، قطعاً چارچوب های ذهنی قبلی افراد نمی تونه به راحتی حرف های جدید و ساختار شکنانه را بپذیره و این گونه مواجه شدن با حقیقت و حذف آن یک اقدام پوپولیستی است که ظاهراً شما هم با این قبیل اقدام ها خیلی موافق نیستید.
وقتی خونه کسی دچار آتش سوزی شد تنها کاری که میتونه بکنه فراره توی اون شرایط آدما فقط فکر فرارن و اینکه بتونن جونشونو حفظ کنن و کسی پی وسایل خونش نیست که از تو آتیش درشون بیاره. قطعاً چون کاری از دستت بر نمیاد بعد ها هم خیلی پشیمون نمیشی. طلاق یه راه فراره، فرار از آتشی که میتونه تمامه وجودتو بسوزونه فرار از این آتش هیچ پشیمونی نمیاره. فقط ایرادی که داره خیلی از ما تفاوت آتش سوزی و روشن کردن یه کبریت و نمیفهمیم و با کوچکترین احساس گرما فکر میکنیم که حالا وقت فراره
در مورد گزینه اگر بچه داشته باشند…
من فکر میکنم اگر زوجی فرزند داشته باشند و واقعا نتونن در کنار هم زندگی سالمی داشته باشند جداییشون برای فرزندشون مفیدتره تا اینکه یک عمر بچشون توی شرایط خاص بزرگ بشه. شرایط شکننده ای که به خاطر حضور اون برقراره و پدر و مادرش ارتباط سالمی با هم ندارند
من هم کاملا با شما موافقم آقا احسان. بعضی وقتها پدر و مادری که ازدواج و زندگی مشترکشون پر از تنش و استرس و مشکلات حل ناشدنی است، اینکه بخوان به اصرار خودشون و اصرار فامیل «فقط بخاطر بچه ها! با هم بمونن»، این دقیقا میشه همون «دوستی خاله خرسه» و هیچ سودی برای بچه ها نداره که هیچ، بچه ها را هم به طریقی نابود میکنه….
من با نظرت موافقم احسان عزیز اما ای کاش اگر افراد پی به اشتباه خودشون بردن و فرزند هم داشتن کمی از خود گذشتگی کنن، و به احترام اون بچه به توافقاتی برسن، شاید بتونن با یاد گیری اصول مذاکره شرایط رو کمی هم بهتر کنن و برای نگه داشتن بنیان خانواده تلاش کنن.
این رو علم روان شناسی هم تایید کرده. چون در صورت طلاق بجه ها ثبات بیشتر و در نتیجه امنیت روانی بیشتری را تجربه می کنند تا در صورت زندگی مشترک انا پر از تنش و استرس و هر نوعی از خشونت.
با سلام راستش نمیدونم چرا کامنتم تایید نشده ، سیاست های تایید کامنت رو باز دوباره خوندم ، ولی ایرادی توی کامنتم پیدا نکردم… ممنون میشم اگر بگین چرا ، که سعی کنم اشکالاتم رو تکرار نکنم. سپاس از وقتی که میگذارید.
باسلام
از آقای شعبانعلی ممنون خیلی ازتون یاد میگیرم
این نظر من است
ازدواج یک معامله است اسم دیگری رو آن نگذاریم و تابع یکسری قوانین و مقرارت است که باید قبل از انجام کاملا با آنها آشنا باشیم و در واقع ما در ایران و طبق قوانین ایران ازدواج میکنیم و باید آنها را لحاظ کنیم و به آنها احترام بگذاریم (وجود سند ازدواج و عقدنامه)
جذابیت زندگی زناشویی در این است که زن و مرد تکمیل کننده هم هستند مثل تیکه های یک پازل و حتما که با هم فرق دارند همانطور که هر تیکه پازل با دیگری فرق دارد. پس با بررسی بیشتر بر روی سازگاری ها باید همسر مناسب را انتخاب کنیم و بعد از ازدواج بر سر مسایلی که زاویه دید دیگری داریم به تفاهم برسیم
طلاق را گذاشته اند برای نگرفتن نه گرفتن یعنی در واقع برای اینکه ازدواج یک مسیر بن بست نباشد طلاق را در انتهای آن قرار دارد و در اغلب موارد میتوان آن را انتخاب نکرد
همه چیز در جهان هستی در تعادل است و بدون شک رابطه ما با هر کس متعادل و متناسب با رفتار و نوع نگاه ما به آن رابطه می باشد باید مسئولیت کامل رفتار خود را بپذیریم
قبل از ازدواج در مورد وظایف و نقش زن و مرد در یک زندگی مشترک اطلاعات لازم و کافی را کسب کنیم در بعضی از مواقع نقش ها به اشتباه عوض میشوند البته به نظر من همانطور که ریشه کلمات زن و زندگی هر دو زنده بودن است نقش زن در این رابطه خیلی مهمتر و اساسی تر است
در انتها یک مثال
فرض کنید شخصی که در تهران زندگی میکند و از وقتی گواهینامه گرفته است چندین بار به سمت شمال کشور از طریق جاده چالوس مسافرت کرده است و اون جاده را با تمام پیچ و خمهای زیاد خوب میشناسد حال اگر خواسته باشد به اصفهان برود حتما باید مسیر دیگری را انتخاب کند (که شاید به دلیل اتوبان بودن حتی راحت¬تر است) ولی چون فقط جاده چالوس را میشناسد و با آن مسیر آشنا تر است از آن مسیر شروع به حرکت میکند به قصد اصفهان ولی انتهای آن مثل همیشه چالوس است این مثال ممکن است خنده دار به نظر بیاید ولی در زندگی مشترک بسیار تکرار میشود میخواهیم برویم اصفهان ولی فقط یک مسیر را بلد هستیم و آن چالوس است با زحمت شروع به حرکت میکنیم ولی به اصفهان نمیرسیم و دوباره خسته به چالوس رسیده ایم و شاید توان و وقت برگشتن نیز نداشته باشیم
و اما فرهنگ من … چی میتونم بگم؟ از بینی های بریده؟ لب های بریده؟ دلم میخواد که روشن و مثبت نگاه کنم اما خیلی سخته وقتی میدونی واقعیت جامعه و فرهنگم راه طولانی پیش رو داره برای رشد کردن… برای احترام و عشق، برای اهل خانه و خانواده شدن… به امید اون روزها…
به همه “سلام ” می کنم… اول یه پیشنهاد بدم: خانم تاجدینی امکانش هست عددی که نشون دهنده ی رأی های مثبت و منفی هر کامنت هست مخفی بشه و تنها زمانی به روئت خواننده مطلب برسه که به اون کامنت رأی مثبت یا منفی داده…؟ احساس میکنم اینجوری بهتر میشه در مورد هر کامنت نظر داد.
طلاق به خودی خود بد نیست ، خیلی ها رو می شناسم که بچه ی طلاق هستن ، ولی انگار نه انگار . کلا انسان برای ادامه زندگی فقط به اکسیژن و غذا و غیره احتیاج دار ه ، از لحاظ عاطفی هم دوستان ، جبران مافات می کنن .
دوستان با عرض پوزش . میخوام یه کوچولو برم بالای منبر:
دین ما دین کاملی است. در مورد همه چیز صحبت کرده و راهکار داره و واقعا اگه به آموزه های دینیمون درست عمل بکنیم سعادتمند خواهیم شد .
دین ما گفته زن موقعیکه از خونه بیرون میره مرتب و تمیز باشه ولی باعث تحریک نشه اما با جلال و شکوه تمام در منزل و جلوی دیدگان همسر ظاهر بشه. از این چه نتیجه ای میشه گرفت ؟ خداوند دانای مطلقه و بی دلیل این رو نگفته . وقتی درست به این مورد عمل بکنیم شاید خیلی از این بحث ها و مقایسه ها نباشند .
در مورد مرد هم به همین ترتیبه .
خداوند در مورد زنان و مردان میفرماید: ” هن لباس لکم و انتم لباس لهن” مرد و زن مکمل هم هستند . از لحاظ روحی و عاطفی بهم نیاز دارند . دو ستون محکم خانواده زن و مرد هستند .
اما قبل از ازدواج هم روایات بسیار زیادی وجود دارد . با چشم باز و منطقی انتخاب بکنید مبادا ابتدا احساسی وارد عمل بشوید و بعد از اون که مقایسه ها کردیم بگیم من اینجور میخوام و اونجور میخوام، از همون اول راه رو مشخص ، هدف مشخص ، و به دنبال همان برویم ، هر کسی با هر عقیده ای .
امیدوارم دوستان عزیزی که در شرف ازدواج هستند همگی زندگی بسیار خوب و سراسر آرامشی رو آغاز بکنند.
سلام.
اول یه سوال. فکر کنم اینجا دوتا یا شایدم سه تا بهار داریم. درسته؟
یه پیشنهاد. اگه این طوری هست فکر میکنم یه پسوند برای اسمهاتون جالب باشه.
خیلی دوست دارم در مورد کامنتتون هم نظر بدم ولی فکر میکنم چنین بحثی خیلی دچار سوء برداشت بشه.
ولی فقط در مورد جمله ای که راجع به رفتار زنها نوشتید فکر میکنم این راه حل بیشتر شبیه مسکنه. و اثرش از بین میره. یا اصلا اثر نمیذاره. فکر میکنم خیلی طول بکشه تا همه افراد یک شهر. یک جامعه. یک کشور یا حتی یک جهان به یک دین در بیان و بشه این راه حل رو تجویز کرد براشون.
فکر میکنم باید عمیقتر به مسایل نگاه کرد. به هر حال همه حاضر نیستند به سبکی که شما از دین منظورتون هست رفتار کنند و همه هم حاضر نیستند به سبکی که من از دین منظورم هست رفتار کنند.
سلام دوست عزیزم .
بله اینجا به نظر ۳ تا بهار هست .
حرف شما کاملا درسته و من هم چیزی رو به منظور تسکین یا درمان تجویز نکردم . میگویم اگر به چیزی که خدا فرموده واقعا عمل بشود نتیجه بسیار خوبی خواهد داشت چرا که خداوند چیزی جز آسایش و راحتی برای بندگانش نمیخواهد و این بندگان هستند که به خودشان ظلم میکنند .
پیشنهادم رو دوست نداشتید (راجع به پسوند؟)
آره واقعا. این بنده ها هستن که به خودشون ظلم میکنند. میدونید به نظر من کلا دین یکی هست ولی متاسفانه اون قدر شریعتها زیادن که فکر میکنم راه حل رو باید در چیزی ورای شریعت جست. البته فقط نظر شخصی منه و هنچ ارزشی نداره.
سلام دوستانم بهار و mina90 جون
در مورد اسم های مشابه و پسوند آن، فکر می کنم که اگر سیستم اینجا طوری باشه که خودش از ابتدا اسمهای شبیه به هم رو قبول نکنه، خیلی برای ما خوبه تا یکدیگه رو بهتر تشخیص بدیم.
ابتدایی که من به این خونه اومدم “سیمین” خانمی بود و من الف رو به اسمم اضافه کردم. ضمن این که قبل از آنکه کامنت بگذارم متوجه شدم که ایشان هستند و خودم رو موظف دونستم تا به نامشون احترام بگذارم.
البته گاهی نمی دونیم که هم نام، داریم و کلا بعضی از اسمها بیشتر ازشون وجود دارد.
روزگارتون پر امید.
سلام سیمین خوبم. آره ایده خیلی خوبی هست. منم موافقم. یاد روزهای اول خودم افتادم که اومده بودم تو این خونه. همیشه میگم خدا رو شکر که کامنتام نمی رسیدن حدود یک ماهی. خیلی با حال مینوشتتم.هر بارم یه مدل مینا میذاشتم. اتفاقی کامنتم با اسم mina90 که ۹۰ سال تولدمه تایید شد. منم دیگه همین اسم رو گذاشتم. کلا این اولین جمع مجازی ای هست که من توش هستم. نمیدونستم چطور باید کامنت بذارم. حتی کاربرد ایمیل آدرس رو نمیدونستم. مرسی از دعای قشنگت. این روزا هر دری رو میزنم راحت باز نمیشه. فکر میکنم باید محکم تر بزنم. روزگار همه پر امید.
دوست عزیزم مینا جان .
پیشنهاد خیلی خوبی راجع به پسوند دادید .
من هم اون رو میپذیرم و از این به بعد با اسم ” بهاربهار” خواهم آمد.
در ضمن نظر تک تک دوستانم برای من شخصا قابل احترام هست و اگر گاهی من اشتباهی میکردم دوستان با این نظراتشون من رو متوجه اشتباهم کردن .
خاصیت این خونه و صاحبخونه اس دیگه.
همه کسانی که اینجا حضور دارند تک تک اونها آدم های بسیار بزرگی هستند و من کمترین اگر احیانا در نظراتم در مقابل این بزرگترها جسارتی کردم من رو عفو بفرمایید.
موفق باشید
سلام عزیز دلم. اصلا حدس نمیزدم یه بهار دیگه بذاری پشت بهار. فکر میکردم یا یه عدد اضافه میکنی. یا یه حرف الفبا.
اسم جدیدت مبارک. 🙂
خیلی خیلی لطف کردی و خوشحالم کردی که به پیشنهادم توجه کردی. خیلی دوست دارم بهار جان. مرسی.
الان که فهمیدم همون بهار هستی که قهرمان زندگیت رو هم به ما معرفی کرده بودی باهات احساس راحتی بیشتری میکنم. یه کم گیج شده بودم.
اینجا هممون داریم از هم یاد میگیریم.
بازم ممنون به خاطر توجهت.
زن و مرد هر دو انسان هستن.در گزینه ها بیشتر به زنها اشاره شده وشاید انگار زنها بیشتر بی تقصیر و مردها مقصران اصلی بیشتر هستن ولی با عرض معذرت به تمام بانوان ایرانی و دوستان بانویی که در اینجا حضور دارن من به عنوان یک زن بر این باورم که در هر طلاق یا زندگی موفق۶۰درصد سهم به زنان میرسد…….
من تو سن ۱۶سالگی ازدواج کردم نه ازدواجی که رنگهاش زیاد باشه یه ازدواج ساده .شاید اون زمان هر کسی اسم عاشقانه بهش میداد ولی الان درک کردم کنار ۷۰درصد عاشقانه بودن حتما ۳۰درصد عاقلانه بوده.شاید دوستان خوبم بگن من که اینجوری حرف میزنم رفاه زده هستم. نه عزیزانم .با اینکه بر این باور رسیده ام که پول اگر نباشد در این دنیای امروز همه چیزت را ازدست میدهی ولی بر این باور هم هستم که پول همه چیز نمیتواند باشد.شاید بگید خوب با آدم قانعی طرف هستیم که همین که روزگارش گذشته خوش است باز در اشتباه به سر میبرید چون آدم بلند پروازی هستم .الان میگید طرف آدم خوش شانسیه.ولی شانس رو توجیه دیدم.شاید بگید …..ولی هزار نه..من به عنوان یک زن اول و بعد به عنوان یک انسان به انسان بودنم احترام گذاشتم هر چند دنیا بسیار بسیار منو اسباب بازی کرده ولی من هم به حرمت اشرف مخلوقات بودنم با ساز دنیا رقصیدم و هر جا کم آوردم به جای نخاله کردن و نخاله شدن باطریمو شارژ کردم ولی بهانه جویی نکردمو دنبال احقاق حقوقم نبودم چون تو دنیایی که حق گرفتنی هست من خودم حقم رو مشخص کردم و ابدا هیچ چیز رو تحمل نکردم اگه خراب شده اگه اشتباهی بوده دوباره همونو ساختم اینبار درست و با هیچ توجیهی عوض نکردم بگم این به درد نمیخوره .به نظر من فقط توی درآمدزایی نباید کارآفرین بود من شاید با وجود مشکلات زیادی که داشتم و دارم کارآفرین شدم وهمیشه دنبال ساختن بودم و به خراب کردن فکر نکردم شاید بعضی جاها احتیاج به بازسازی باشه ولی با تعویض جا میدونم مشکلی حل نمیشه فقط مشکل قبلی حل نشده باقی میمونه و مشکلات جدیدتر و سختتری درست میشه
ببخشید که میخوام از قالب کلمات رسمی بیام بیرون با اینکه تا الان کسی رو نمیشناسم وبا استاد محمدرضا هم قهر هستم .ولی من دوست دارم با اینکه آدمی نیستم که زیاد از زندگی خصوصی خودم حرفی زده باشم ولی میخوام با خودم وزندگیم این بحث رو ادامه بدم…برای تموم اونایی که تا الان ازدواج نکردن یا اونا که ازدواج کردن و تو دلشون احساس پشیمونی دارن و به زبون نمیارن واونایی که خدای ناکرده فکر نکرده ازدواج کردن و الان فکر گرفتن طلاق دقدقه هر روزه اونا شده و اونایی که طلاق گرفتن و شاید دوباره یه روزی میخوان انتخاب کنن…..اول با این جمله چه درست و چه اشتباه شروع میکنم …..زندگی زیباست زندگی فانی و مهمانی چند روزه است و شما تک تک ثانیه هاشو بله دوستان خودمون نه شانس و بخت واقبال رقم میزنیم پس خواهشا بیایم با خودمون رو راست باشیم و دنبال این نباشیم که دیگرون رو مقصر کنیم و برای تک تک لحظاتش یک مقصر داشته باشیم
به نظر من میشود هر کدام از گزینه ها رو با فکر زیباتری برداشت کرد .مثلا گزینه دو که کمی ایهام دارد را میتوان اینگونه برداشت کرد در شرایط امروز کشور ما افزایش آمار طلاق با وجود وجهه بد و ناراحت کننده آن بعضی علل طلاقها نشانه رشد فکری هر دو طرف و زیاد شدن آگاهی زن و مرد و پیدا کردن معیارهای درست زندگی را هم مشاهده کرد و شاید از این منظر خوب دیده شود.ولی در کل به نظر من یک یا دو عامل نمیتوانند ریشه باشن و بیشتر شبیه بهانه هستن
سلام .زیادی امار طلاق همیشه بد است و نمیشود با کلمات بازی کزد و گفت خوب است چون هر چیز ناخوشایند و زشت را نمیشود با شرایط جامعه توجیه کرد و زیبا و خوب جلوه داد.ازدواج های زود هنگام یا ازدواج های تشویقی یا اجباری ویا طبق رسوم هم دلیل مطلق افزایش طلاق نمیتواند باشد.من ۳۰ سال سن دارم ۱۳ سال است ازدواج کردم مشکلات فراوانی رو تجربه کردم و آدم خوش بین و ساده و احمق هم نیستم .دوره پیش دانشگاهی و کنکور و درس دانشگاهی رو توی خونه خودم تجربه کردم آدم خوشبخت مطلق و به قول اصطلاحات عامیانه سفید بخت هم نبودم ولی توی تک تک خوبی و بدیها یه چیز رو متوجه شدم همه خوبیها کنار هم جمع نمیشن انتخابهای درست و لزوما همه چیز به جای ۱۰۰بودن ۷۰ هم باشن ارزش ساختن رو به نظر من داره بعضی از ماها ابتدای هر کاری سریع انتخاب میکنیم بدون اینکه سری به خواسته های خودمون بزنیم و بعد از مدتی به بهانه احقاق حقوق از دست رفته دوباره حق جدیدی با سرعت انتخاب اولی و اینبار با قیافه مظلومانه و حق به جانب تر پیدا میکنیم و به جلو با سرعت حرکت با بهانه ای را شروع میکنیم………ادامه دارد
سلام. میدونید کجاش جالبه برای رای دادن بعد از خوندن گزینه ها ۵ ثانیه وقت لازمه ولی بعد از خوندن کامنت ها اگر برگردی دوباره گزینه ها رو ببینی نیم ساعت با خودت برای انتخاب یک گزینه کلنجار میری. جالب تر از اون اینه که ۱٫۵ساعت طول بکشه یه دیدگاه بنویسی بعد خودت بخونیش بگی که چقدر بچه گانه نگارش شده
افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟ من به شخصه فکر میکنم خوبه چرا چون فکر میکنم یه سری جهش ها(درمان بیماری های اجتماعی) و بیماری هایی که دقیقا نمیدونم چیه کشف شده جدا از اینکه طلاق گرفتن بتونه مشکلو حل بکنه یا نه با بالا رفتن امار باعث اشکار شدن بیماری میشه بیماریها مثل تمام گزینه هایی که بالا نوشته شده.. شاید بگید اگاه شدن زنان از حقوق خود یه بیماریه من میگم اره چون با درست درمان کردنش جامعه به جلو حرکت میکنه
به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «زن جدا شده» خبر بدی است. به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «مرد جدا شده» خبر بدی است. بیشتر از ده بار این دو تا جمله رو خوندم ولی مثل اینکه از ۵ کلمه اولی این معنی رو میده که فرهنگ ما(الان که فکرشو میکنم مال خودم شما رو که نمیدونم) یه مشکلی داره. فکر میکنم که باید این طرز فکر اصلاح بشه
اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند. این یک جمله مطلق هست که کاملا معقولانه هست اگر بگیم که کاملا اشتباه هست.
بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است. بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است.
این دو تا جمله یکم تامل برانگیزه در وهله اول مثل اینکه یه معنی رو میده ولی نه من فکر میکنم ناشی از نا امیدی زنان از احقاق حقوق خود است. اگاه بودن زنان از حقوق خود دلیلی بر گرفتن تمام حقوقشون نداره شاید با این مثال که ماشینی که در خیابان اصلی هست حق تقدم داره(اگاه از حقوق خود) از ماشین هایی که در خیابان های فرعی وارد خیابان اصلی میشوند ولی با اینحال در بعضی جاها حاضر به زدن ترمز میشه. (اینکه ماشینی که حق تقدم داره مرد هست یا زنها نمیتونن حق خودشون رو بگیرند و ترمز میزنن و… منظور من نیست لطفا مثال رو تحریف نکنید فقط منظورم اگاهی از حقوق)
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است. شاید
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر بد باشد. در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد. شرایط امروز ایران ااااا نمیدونم دقیقا یعنی چی همیشه عادت نویسندگان حوزهی اجتماعی و سیاسی، بر این است که فکر میکنند و نتایج فکرشان را مینویسند. فکر من بدون منبع دانشجوی دانشگاهی ۲۴۰۰۰ نفره و پسر طلاق نیستم ازدواج نکردم طلاقم نگرفتم
سلام. بيشتر دوستان نظرات درست و جالبي داشتند.چون تاكيد كردي كه تكرار نكنم سعي ميكنم يه چيزي اضافه كنم.وقتي آمار طلاق رو با گذشته مقايسه ميكني ميتوني هم خوشحال باشي و هم ناراحت.همونطوري كه احتمالاً خيليهامون قبول داريم ،اينكه ازدواج هاي گذشته دوام بيشتري داشته الزاماً به معني بهتر بودن ملاكها يا معيارهاي ازدواج نيست.شايد دليلش اين بوده كه طلاق اونقدر مذموم و بد تلقي ميشده كه آدما همديگر رو تحمل مي كردن و به جاي طلاق رسمي يه جور طلاق عاطفي بينشون شكل ميگرفته بدون اينكه رسماًاز هم جدا بشن. اما حتي اگه خوشبينانه يا حتي منطقي بخشي از جدايي هاي امروز رو ناشي از افزايش آگاهي مردم و به خصوص خانمها بدونيم اما باز به نظر من بخش بزرگي از اين طلاق ها خبر ناراحت كننده ايه.ناراحت كننده از اين نظر كه آدمها اين روزها بدون شناخت كافي و بر اساس هيجانات زودگذر وارد يه رابطه ميشن و بعد چون به اندازه ي كافي بالغ نبوده اند نميتونن مسئوليت يه رابطه ي جدي رو قبول كنن و از هم جدا ميشن تا نفس راحتي بكشن. مسئله ي طلاق و ازدواج رو از زواياي مختلفي ميشه ديد.من سعي كردم از زوايايي نگاه كنم كه دوستان كمتر توجه كردن در مورد حضور بچه و مانع طلاق بودن بايد بگم كه وقتي رابطه ي پدر و مادر يه بچه فاجعه بار باشه قطعاً اثر اين رابطه ي غلط و تربيت ناشي از اون سالهاي فرزند بيگناه رو درگير ميكنه. به نظر من بدترين چيزي كه پدر و مادر ميتونن به فرزندشون منتقل كنن نشون دادن يه الگو غلط از يك رابطه ست… طولاني شد.ببخشيد.
محمدرضا! مرسی از ایده جالبت. وقتی داشتم نوشته تو میخوندم، اصلاً یادم نبود که من فرزند طلاق هستم. تا جایی که رسیدم به متن بعضی دوستان و اشاره شون به عقده های فرزندان طلاق 🙂 بماند من به گزینه آخر رأی دادم. به نظر من صرف بالا رفتن آمار طلاق نمیتونه خبر خوب یا بدی باشه. باید دید این طلاقها به چه علت رخ میدهند؟ گذشته فرد و دلایلش برای ازدواج و طلاق و اینکه چه آینده ای تو جامعه خواهد داشت. ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که خیلی از تصمیم ها از پیش گرفته شده. فرهنگ جمعی ما گاهی اجازه نمیدهد به فردیتمون که خودشو نشون بده، آدمهای جامعه ما زندگی نکرده زیاد دارن. در مورد خیلی چیزها ذهنمون کانالیزه شده. شما یه بار تو قسمت متمم حرف خوبی زدین. اینکه تا ۲۲ سالگی عملاً بچه هامون تصمیمهاشون از پیش گرفته شده است. حالا یه آدمی که تو کشور ما به دنیا میاد رو در نظر بگیرید، مثلاً دهه ۵۰ یا ۶۰٫ تو خانواده که “بوسه پدر بر گونه مادر” رو ندیده، پس ابراز محبت رو یاد نگرفته. هر وقت بگو مگویی بوده، پدر و مادر “به خاطر بچه ها” برگشتن سر خونه زندگیشون، پس بچه گفتگو و حل صحیح اختلاف رو یاد نگرفته. اگه دختر بوده حق نداشته آنطور که باید به دخترانگی و زنانگیش برسه، وقتی بزرگ میشه گیج میشه و خیلی باید تلاش کنه تا آن بخش وجودش را احیا کنه. حتی در مورد شغلش آن چیزی را انتخاب نمیکنه که واقعاً دوست داره، دردناکتر اینکه گاهی اصلاً نمیدونه چی دوست داره؟ وقتی ۱۸ ساله شده برای اولین بار حضور جنس مخالف هم سن و سال خودش را غیر از محیطهای خانوادگی داره در کنار خودش تو دانشگاه یا محل کار تجربه میکنه. درسته که هر آدمی قبل از اینکه زن باشه یا مرد انسان است و یه فرد از جامعه اما روحیات زن و مرد متفاوت است. حالا فشار فرهنگ عمومی برای ازدواج را بهش اضافه کنید. هنوز هم فرهنگ عمومی ما ازدواج را به عنوان تنها گزینه برای استقلال فرد از خانواده اش در نظر میگیره. تک و توک داریم میبینیم کسی بدون ازدواج از خانه پدر و مادرش بیرون بیاد. این بچه ما خودش و بقیه رو خوب نشناخته، مهارت ارتباطی بلد نیست، همیشه براش تصمیم گرفتن پس انتخاب کردن و تصمیم گرفتن بلد نیست. مهارت حل مشکل هم بلد نیست. گاهی حتی نمیدونه تو زندگی خودش چی کاره است؟ با خودش چند چند است؟ حالا مسئولیت یک زندگی مشترک را هم داره. این بنده خدا اصلاً آماده این زندگی نبوده. یا به طور کلی تصمیماتی که گرفته تو بستر مناسبی نبودن، زندگیش روال طبیعی نداشته. چرا این مسائل الان داره خودشو نشون میده؟ ما هیچوقت به این اندازه دسترسی به اطلاعات نداشتیم. به قول کتاب دشواری انتخاب، حتی برای یک شلوار جین که میخواهیم بخریم کلی انتخاب داریم و این همه گزینه زیاد رضایت را پایین میاره. جامعه مون در حال گذار است و انتخابهای بیشتری را پیش رومون گذاشته. منظورم انتخاب همسر و سبک آشنایی نیست. سبک زندگی است. این انتخابها گاهی با معیارهایی ارزشگذاری میشن که برای سیستم جدید مناسب سازی نشدن. خیلی حرف زدم . . . اگه بخوام جمع بندی کنم از صحبتهام: تقابل بین فرهنگ جمعی و فردی + انفجار اطلاعات داره اینو به وجود میاره. طلاق به خودی خود بد نیست، بد اینه که زندگیمون مسئولانه نباشه. برای الانمون بد اینه که سهل انگار باشیم نسبت به سلامت زندگیمون، تربیت خودمون و کسانی که مسئولیم در قبالشون، برای آینده و اتفاقاتی که ممکنه بیفته. بد اینه که به همدیگه گمان بد داشته باشیم. برای کسی که داره طلاق میگیره بد اینه که اولین گزینه اش برای حل اختلاف باشه. برای عضو خانواده ای که طلاق گرفته، چه والد چه فرزند، بد اینه که خودشو ببازه و تن به هر چیزی بده.
به نظر من مشکل اصلی این هست که همه به صورت پیش فرض فکر میکنند که باید ازدواج کنند و به دلیل ازدواج فکر نمیکنند و به این که از ازدواج چی میخوان ما معمولا برای کارهای پیش پا افتاده تر دلیل داریم ولی برای ازدواج دلیلی نداریم اگر از کسی بپرسید که چرا محل زندگیت را عوض نمیکنی در جواب میگوید چرا باید عوض کنم ولی اگر بپرسید چرا ازدواج نمیکنی در جواب میگوید موردش پیش نیومده البته موارد دیگه ای که توی رای گیری هم اومده تا حدودی درست است ولی فکر میکنم بیشترین درصد طلاق به همین دلیل باشه
کشوری هست خوش آب و هوا دارای امکانات عالی و بسیار متفاوت از اینجا که زندگی میکنید . شما فقط بصورت دائم می توانید به آنجا مهاجرت کنید و اگر رفتید دیگر حق بازگشت ندارید.
اگر در مورد این مطلب نظر سنجی کنیم که چند نفر حاظر به مهاجرت هستند؟ فکر نمی کنم تعداد زیادی انتخابشان مهاجرت باشد چون ما انسانها از جاده بی بازگشت هراسانیم.
خب ازدواج هم مانند مهاجرت است اگر رفتیم و آب انجا به ما نساخت و بجای آرامش عذاب نصیبمان شد طلاق جاده بازگشت است تا رنجمان دائمی نباشد. در واقع همین پل پشت سر است که اگر وجود داشته باشد خیلی ها مهاجرت را ترجیح می دهند.
اما در مورد فرزندان طلاق …
دوستی داشتم که فرزند طلاق بود ، زندگیش سخت و عذاب اور شد ، افسرده شد و بلاخره خودکشی کرد و مهمترین علتش (به گفته مشاور او) فرزند طلاق بودنش بود….
همه ما احتمالا میگویم چه کار بدی کرده است ولی من شخصا وقتی خودم را به جای او در زندگیش قرار دادم مطمئن نبودم که تصمیم بهتری میگیرم…
پدرها و مادرها اگر میخواهید طلاق بگیرید به تمام آینده فرزندتان فکر کنید…
سلام…. چون موردی رو مطرح کردید که در جامعه ما کم نیست ، پس لارمه تا دقیقتر به اون نگاه کنیم . شما فکر میکنید اگر اون پدر و مادر از هم جدا نمی شدند ، آینده فرزندشون چه قدر تفاوت میکرد ؟ شاید از لحاظ جسمی به حیات خودش ادامه میداد ،اما همه می دونیم این روح انسان است که معنای تلخ و شیرین زندگی رو تجربه میکنه .فرزندان طلاق ، انسانهایی هستند که هزاران هزار فرصت برای بهتر زندگی کردن دارند ، اما مهم اینه که کدوم رو انتخاب کنن . پایان دادن به زندگی خود جدا از بحث دین و مذهب، میتونه یکی از راهها باشه، ولی به نظر من آخرین راهه. میدونم حرف زدن و کامنت نوشتن راجع بهش آسونه . … یکی از نزدیکترین عزیزان من از همه لحاظ تو زندگی به بن بست رسیده اما میگه فقط بخاطر بچه هام …و من دارم میبینم که هم خودش و هم بچه هاش دارن نابود میشن . میخوام به این برسم که “تمام آینده فرزند”دست پدر و مادر نیست . فقط بخشی از آینده فرزندان ما به تصمیم ما بسته است .
خبر خوبی نیست، چون نشان از ضعف فلسفه آموزش و تربیت در جامعه داره، (حالا چه در شرایط حال و چه در حالت رفاه در جامعه). من یک پسر مجرد هستم، بصورت تجربی متوجه این امر شدم که تحمل درک مشکلات در هم نسلانم ضعیف می باشد.
سلام ميخواستم پيشنهاد بدم يه گزينه اي اضافه كنين كه مشخص كنه اين چهارصد و چند نفر شركت كننده چند نفرشون ازدواج كردن و يا طلاق گرفتن! اينطوري ميشه تشخيص داد كه چند درصد دارن نظرشون رو ميگن و چند درصد تجربه شون رو!!!
به نظر من طلاق یا ازدواج به خودی خود بد یا خوب نیستند. هر دو وسیله ای هستند برای تغییر از یک سبک زندگی به سبک دیگر. هر کس بنا با شرایطش از یکی از این دو وسیله استفاده می کند. به نظرم اگر مبنای هر کدوم از این دو عمل بر اساس کسب حداکثر آرامش باشد، آنگاه از هر دو وسیله به خوبی استفاده شده است و هر دو خوبند. مشکل طلاق در جامعه ما جدا شدن صرفا دو نفر نیست. به هر صورت این دو نفر تصور می کنند بدون زندگی مشترک آرامش بیشتری دارند و کاملا قابل درک و احترام هستند. تنها مشکل فرهنگ جاری در بین تعداد زیادی از مردان جامعه ماست که هر زنی را کالایی می دانند با مالک یا بی مالک. اگر بی مالک باشد هر مردی از هر صنف و طبقه و سن وارد رقابت استفاده از این کالا می شود. مشکل اصلی نه در آمار طلاق که در فرهنگی است که نهایتا آرامش را از زن بطور کامل سلب می کند. در چنین فرهنگی یا باید نگرش کالا بودن را پذیرفت و دوباره برای آرامش زیر سایه یکی از همین مردها رفت یا اگر راه دوم را که استقلال است انتخاب کنی هر روز با بدبینی و احساس عدم امنیت دست و پنجه نرم کنی.
این بحث کالا بودن زن فقط بعد از طلاق هم نیست…حتی هنگام ازدواج هم به شرط پول دخترشان را به خانواده ی داماد می دهند!(مهریه)
ایکاش “ما” آخرین نسلی باشیم که این تفکر “زن بعنوان جنس” به گوشش میخورد….
در جامعه ای که قانون حق اندکی برای زن در ازدواج و طلاق قائل است. مهریه متاسفانه یک اهرم فشار برای راضی کردن طرف مقابل به طلاق و یا گرفتن حضانت و … است. البته در بعضی مواقع، خیلی اوقات هم زندگی مرد را پس از طلاق واقعاً فلج می کند.
افزایش طلاق یک خبر بد است. نه به این معنی که نفس طلاق بد است، چون هیچ راه حلی بد نیست.
به این معنی که زمینه های فراهم شدن طلاق بد است. مهمترین زمینه هم به نظر من کوچک بودن روح ها و کم بودن آستانه تحمل است … ممکن است خیلی به این جمله من ایراد بگیرند اما دلایل بسیاری پشت این حرف هست که در صورت لزوم ارایه می شود 🙂
نظر خاصی روی گزینه های موجود ندارم و تنها یک موضوع ریشه ای برای من مطرح هست اون اینه که هریک از دو گانه ی ازدواج یا طلاق (به شکل مصداقی) که به تضعیف جدی «عزت نفس» شخص منجر بشه مذموم و مخرب بوده و چنانچه «عزت نفس» رو در فرد ارتقا بده یا حفظ کنه پسندیده و مقبول است. پس اگر ادامه یک زندگی یا رابطه موجب کاهش جدی سطح عزت نفس بشه باید از اون اجتناب کرد یا از آن خارج شد (به شرط ناکامی پس از تلاش برای عارضه یابی رابطه شکل گرفته و رفع عوامل عارضه ساز در یک بازه معقول) و اگر طلاقی در پیش است که نسنجیده و هیجانی صورت میگیرد احتمال آسیب به عزت نفس فرد در آن بالاست چون وارد حیطه ای میشود که جوانب آن را نسنجیده و احتمالا ضربه فنی خواهد شد.(بخصوص با محدودیتهای موجود در جامعه خودمان) بنابراین باید انگیزه محکم باشد تا پشیمانی هم نباشد. بی اندازه یه این موصوع باور دارم که انسان بی عزت نفس خود خطری برای خانواده و جامعه ست. یک مادر یا پدر بی عزت نفس، نابود کننده روح انسان بیگناهی است که خودش باعث ایجاد او بوده است (گرچه او خود هم قربانی سلسله مسایل موروثی ست.)
نکته مهم دیگر اینکه زنان در امر ازدواج و طلاق هم یکسان نیستند همانطور که در ابعاد گوناگون انسانها از ویژگیهای متفاوتی برخوردارند. اول از همه بر اساس «تیپ شخصیتی» هر کس با دیگری فرقهای زیادی دارد. بعد هم شرایط خانوادگی (حمایت از سوی والدین و بستگان خود) و امکانات و سطح اجتماعی خود خانم و … موجب میشود خانمها در برخورد با امر طلاق آسیب پذیریها و مشکلات متفاوتی را تجربه کنند. معتقدم اگر پایه محکم خانوادگی به معنای دریافت عزت نفس در دوران رشد و تربیت و توجه حمایتی احترام آمیز کافی از سوی پدر و مادر وبرادر و… در مورد زنان در جامعه ما وجود داشته باشد دختران خیلی ساده تر با مشکلات روبرو میشوند و آسیبهای خیلی کمتری رو دریافت میکنند. بعد از آن نقش نهادهای اجتماعی مطرح است. پ.ن. همیشه خانواده در حال ایفای نقش کلیدی است. منظورم از خانواده نهادی است که فرزند خردسال در آن نیازهای عاطفی و تربیتی و مادی خود را دریافت کرده تا به رشد ورود به اجتماع برسد. این بزرگترین و ارزشمندترین میراث برای یک انسان است که همیشه در حکم پشتوانه و سرمایه عمر او محسوب میشود و باید حفظ و تقویت گردد.
با سلام هیچ زن و مردی با هم ازدواج نمی کنند که روزی از هم طلاق بگیرند اگر امروز شاهد این هستیم که آمار طلاق بالا می رود و آمار ازدواج کاهش پیدا می کند به این دلیل است عدم انتخاب صحیح این عدم انتخاب صحیح بر می گردد به نگاهی که زن ها و مردها به هم دارندو به واسطه این نگاه ها ست که از هم در زندگی توقع دارند. هنوز نمی دانیم آیا نگاه سنتی درست است یا مدرن. هنوز نمی دانیم آیا زن ها حق دارند در محیط کار مثل مردها باشند یا نه. هنوز نمی دانیم مدیریت زن ها با مردها فرق می کند. هنوز نمی دانیم که زن ها از یک سیاره و مرد ها از یک سیاره دیگر هستند. هنوز درباره عشق هیچ چیزی نمی دانیم و همه فکر می کنیم که عاشق هستند
“””با توجه به مخالفت کاربران با این دیدگاه این نظر پنهان شد، . برای مشاهده کامنت کلیک بفرمایید و در صورتی که متن کامنت مورد تایید شماست، لطفا به آن رای مثبت دهید.””””
به نظرتون آیا از نظر منطقی درست است که بگوییم یک نظر رو چون اکثریت قبول می کنن سریعا بپذیریم و یا اگر اکثریت رد می کنن فورا رد کنیم؟ هر حرفی رو باید با منطق قبول کرد ن با نظر اکثریت!
سلام.
من همان روز اول به گزینه ی دوم رای دادم و امروز با تاخیر، کمی توضیح می دهم:
شرایط امروز ایران در نظر من:
بسیاری از آدمها، ملتهب و نگرانند.
بسیاری آدمها، عاصی و خسته اند.
بسیاری آدمها، فراموش شده اند. و حتی خودشان هم خودشان را فراموش کرده اند.
بسیاری از آدمها، بی هیچ برنامه ای و بی هیچ چشم اندازی، فقط زنده هستند(زندگی ؟!!!!)
…..
تفاوت، امری واقعی و پذیرفتنی است.
نسل گذشته دوران تحمل، بردباری و صبوری را تجربه کرده است در حالی که دوران جدید دوران کم صبری و نابردباری است. دورانی را می گذرانیم که همه چیز شتاب بسیار گرفته. عصیان زده ایم.
قبلاً (که عده ای می گفتند موسیقی سنتی ما غمگین! است) سالی تنها چند موسیقی می شنیدی ولی موسیقی خوب، آرام، دلگرم کننده و سرشار از حس دوستی و عشق و محبت. «منتظرت می مانم» و «عاشقم» و «می دانم که می آیی» و … کلمات رایج اشعار مشهور و ترانه های دوست داشتنی آن دوره بود.
حالا با شادترین آهنگها، غمگین ترین اشعار و ترانه ها را -گاهی در زیر زمین- می خوانند با صدای دورگه ای که به یاد معتادان می افتی و ترانه مورد نظر هم سرشار از « جدایی سهم ما بوده»،« دیگه نمی تونی گولم بزنی»، « تو دلت با یکی دیگه ست» و …
حالا همه چیز شتاب دارد: سریع دوست می شویم و سریع به هم می زنیم. به پای هیچ کس هم بی دلیل نمی نشینیم. سریع راننده می شویم، سریع ماشین دار می شویم، سریع رانندگی می کنیم، سریع تصادف می کنیم و سریع گلاویز
می شویم. سریع عاشق می شویم و سریع فارغ. سریع قول می دهیم و سریع زیر همه چیز می زنیم. سریع عزیز می شویم و سریع ذلیل …. در این وضعیت تصمیم به ازدواج، درست گرفته شده که تصمیم به طلاق درست باشد؟ به نظرم این چیزی است که باید به آن بیندیشیم.
از طرف دیگر در جامعه ما، فرزند یک طلاق مثل جوامع دیگر نیست که حق و حقوق داشته باشد و حامی. فرزند این مملکت به والدین وابستگی شدید عاطفی دارد و با جدایی آنها دچار خلائی وحشتناک تر از فرزندان سایر ممالک می شود.
خلاصه اگر وضعیت امروز ر ا ملاک قرار دادم و نظر دوم را انتخاب کردم اصلاً منظورم سوختن نبود. شاید واقعاً بتوان سوخت و زندگی را ساخت . «سوخت و ساخت» ی که در اصطلاح رایج است اشاره به این دارد که بسوزی و چون چاره ای نداری، سوختن را تحمل کنی. ولی منظور من «سوختن» است به قصد «ساختن». مثل تلاش برای پیروزی.
ببخشید طولانی شد. گرچه طولانی ترین نوشته این پست نیست.
ممنونم.
آقای محسن رضایی،ممنونم بابت این یادآوریتون.
نقل قول مطلب، با ذکر منبع کلا خیلی دلچسب تر و شیرین تر هست..مخصوصا که دکتر علیرضا شیری در سایتشون ذکر کردند که نقل قول از این سایت در اینترنت فقط با ذکر آدرس سایت مجاز می باشد…
بهار جان متاسفانه با اینکه با محتوای متن موافقم، بر خلاف میلم ،برای رعایت حقوق معنوی مطلب، مجبورم به مطلب شما که در پایین این کامنت درج شده ، یک رای منفی و به کامنت آقای محسن رضایی بابت این یادآوری یک رای مثبت بدم.:)
خلاصه اینکه ممنون از خانم تاجدینی و بهار عزیز.ی کم احساس کردم خیلی مستقیم بود شاید بهتر بود لحاظ می کردم که غیر مستقیم بگم که مطلب از دکتر شیریه ولی الان که میبینم بهار ناراحت نشده خوشحالم که رک بودن و راحتی و آگاهی از اینکه قصدمون ساختنه همه نه چیز دیگه،رو انتخاب کردیم.سپاس
من از دوستان عذرخواهی میکنم . قبل از اینکه بخوام اسم دکتر رو بنویسم سیستم من دچار مشکل شد و فکر میکردم کامنت من ارسال نشده گفتم مجدد میفرستم و حتما اسم دکتر رو مینویسم ولی متاسفانه کامنتم ارسال شده بود. من خدمت دکتر ارادت دارم . بازم عذرخواهی میکنم .
دوست داشتم طبق عادتم بگم “به نظر میاد این مطلبو از دکتر شیری خونده باشم نه سمیه جان؟شایدم من اشتباه میکنم”
البته به اینو تو فضاهایی می گم که صمیمی نیستیم.پس نتیجه میگیرم وقتی ناراحت نشده بهار خانم اینجا یک مکان صمیمیانه است.خوشحالم که رک بودن رو و راحتی رو و پذیرش رو انتخاب کردیم.
توجه توجه !!!!!!!!!!!
شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است که همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع میگیریم: خانواده خود، کار خوب، تحصیلات، تاثیرگذاری اجتماعی، دوستان خودمان و ازدواج. وقتی همه ی حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم ، بازی بسیار خطرناکی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد که در درازمدت شما را خوشحال نگه دارد.
وقتی بلد نیستیم ارتباط برقرار کنیم، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارتهای ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارتهای ارتباطی موضوع پیچیدهای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد. کسی که خودکمبین است ارتباطهایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلکه به خاطر اینکه ضعفهای درونیاش را پر کند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد که این آدم، اعتمادبهنفس نداشتهاش را از او دریافت کند، این میشود یک رابطه انگلی عاطفی.
وقتی خودشیفته هستی، ازدواج نکن زیرا همیشه احساس میکنی حرفهای تو، سلیقه تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دینداری تو، اخلاقیات تو و سکوتهای تو خیلی خاصاند و همسرت باید فعلا تو و رازهای نبوغت را کشف کند. آدمهای خودشیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممکن است به خودشان حق بدهند به راحتی خیانت کنند.
این روزها مراقب “چسبندگی عاطفی” هم باید بود. دختران و پسرانی هستند که به شدت احتیاج دارند که شما حالشان را خوب کنید در حالیکه ما در زندگی خودمان بیشتر موظفیم حال خود را ردیابی کنیم. مردانی این چنین توقع دارند که شما همیشه خوشگل و مرتب و خوشاخلاق باشید. این مردان درکی از همسرشان دارند شبیه مادر. مادر، زنی است که همیشه در دسترس، مهربان و حامی است. همسر اگر این چنین باشد اول از همه خودش در هم میشکند زیرا ما بناست فقط با فرزندانمانم تا این حد در دسترس باشیم. برای شوهر باید همسری کرد
به گمان من در مورد طلاق ارائه آمار و اطلاعات با جزييات بيشتر براى يك تحليل دقيق ضروريه چرا كه مبحث تنوع و اختلاف فرهنگى در كشور ما خيلى پيچيده تر از اين حرفاست و چون در حوزه جامعه شناسى و حوزه هاى مرتبط دانش كافى ندارم نمى خواهم اظهار نظر كنم. ولى من از نگاه يك پسر بيست ساله و فرزند طلاق به اين موضوع نگاه مى كنم و نظر مى دم. به گزينه “در شرايط امروز ايران مى تواند خبر بد باشد”با توجه به دلايل مختلف راى دادم اما به نظرم مهمترين دليل تجربه خودم از اين پديده است،چرا كه معتقدم با توجه به اينكه كسر قابل توجهى از زوج هاى طلاق گرفته،صاحب فرزند هستند افزايش آمار طلاق به معناى افزايش تعداد فرزندان طلاق در جامعه ماست.البته اين گزينه به طور مطلق درست نيست و حتى در خيلى از موارد دقيقا عكس اين گزينه صدق مى كنه!
به گزينه”اگر بچه داشته باشند،حق طلاق ندارند”راى نــــدادم !! اولاً در هر صورتى اين حق آنهاست،ثانياً بايد در نظر بگيريم گاهى كه نجات بچه از خانه اى پرتنش بزرگترين لطف در حق اونه و فرزند طلاق بودن از فرزند يك ازدواج نادرست بودن بهتره!
من همچنين به گزينه”ناشى از تشويق بيشتر به ازدواج است” راى دادم! براى تفكر بهتر و پاسخ بهتر بايد اساسا قبل از انديشيدن و نظر دادن راجع به طلاق در مورد ازدواج فكر كنيم و اينكه طلاق ها عمدتاً محصول نهايى يك ازدواج نادرست هستند.
مردسالارى و حقوق زنان هم مقوله خيلى خيلى خيلى مهمى هست كه بايد بيشتر در موردش فكر كنيم. صحبت از آمار طلاق شد،بد نيست نگاهى هم به آمار خشونت عليه زنان در كشورمون بندازيم!
از محمدرضا شعبانعلى عزيز هم بابت اين ايده جالبه “فكرنكرده ها” ممنونم.
حتی بر اساس نتایج همین نظرسنجی و بدون جستجو و زحمت زیاد هم می توانم به راحتی بگویم وقتی “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” بیشترین رای را می آورد، چرا طلاق افزایش پیدا کرده! منتهی جدای از این، رای خود من “هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم” بوده و این مساله(و همچنین برخی مسائل مشابه) را نامیمون و ـ بیشتر ـ ناشی از “اضمحلال فرهنگی و بیش از گذشته بیخود شدن مردممان” می دانم. چیزی که «دکتر مظلوم» پنجاه سال پیش آن را بعنوان خطری وحشتناک برای آینده (امروز ما) پیش بینی کرده بودند، و کسی نشنید، الینه ی فرهنگی شدن! ورک ورک ورک، گو شاپینگ، هو س.ک.س، آلویز لف اند لیو این د مومنت. البته این همه ی ماجرا هم نیست…! کافی ست کمی به لایف استایل مردممان نگاه کنید، حتی کارمان بجایی کشیده شده که بعضی فرهنگ های زشت را دیگر از غرب هم نمی گیریم و از خودمان نوآوری بخرج داده و می سازیم. گاهی آدم دلش می خواهد فرار کند از این جامعه! اما به کجا؟ جامعه ای که دارد یکدست و به وسعت تمام زمین می شود.
خبر خوبیه برای اینکه همه دارن به اهمیت تفاهم و هماهنگی پی می برن و می فهمند که اشتباهی در کاره و خبر بدیه برای اینکه به جای اینکه به مشکلاتشون عمیقتر وعلمی تر نگاه کنن برعکس سطحی تر نگاه می کنن و از راههای لجبازی و کشمکش و خیانت و غیبت و حسادت و نفرین پشت نفرین و در نهایت طلاق که آخرین راه حله به نتیجه می رسن و از بد و بدتر، بدترین رو انتخاب می کنن.
به نظر من ازدواج باید بین دو انسان برابر صورت بگیره. برابر از نظر اقتصادی ، فرهنگی ، اعتقادی …. اما جامعه و خانواده ها ما رو یرای اینجور ازدواجها تربیت نمیکنه که حتی گاهی مخالفت میکنه
چون ریشه افکار ما این است که ما به تنهایی کافی و خوب دوست داشتنی نیستیم و حالا باید به دنبال نیمه مکملی باشیم یا کسی که این اعتبار را به ما بدهد
به خاطر همین است که وقتی به عشقهای ایرانی سر میزنی یکی باید حتما نیست شود ، فدا شود تا دیگری تثبیت شود به همین علت وقتی بزرگترها کسی را به ما معرفی میکنند یا یک هوا از ما سرترند یا یک هوا پایین تر و بعد میگویند (( اینها به ما میخورند )) چون یا ضعفشان را پیدا کرده اند یا قدرتشان را
این تفکر در طول سالیان باعث شده افق بیشتر دیدگاهایمان تا جلوی پایمان باشد تا کمی انورتر. متاسفانه باید بگویم ما ایرانی ها خیلی کمتر به ساختن فکر میکنیم. بیشتر به خریدن فکر میکنیم ما میخواهیم به جای ایجاد موقعیت ان را بخریم ، زیبایی را بخریم ، مدرک دکترا را بخریم و در اخر اگر بشود ازدواج خوب را بخریم اگر نشد طلاق میگیریم تا یکی دیگر را بخریم
من فکر میکنم ادامه امار رشد طلاق نشاندهنده رشد این نوع تفکر است که دارد به همه ابعاد زندگی ما اسیب میزند و قطعا خبر بدی است
در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد. برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.
در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد. برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.
من فکر میکنم ازدواج هم مثل خیلی از انتخاب های دیگر ما در زندگی وقتی دچار شکست میشود که توقع ما از نتیجه ی اون کاملا مغایر با آن چیزیست که اتفاق میفتد و به صورت خاص در مورد کشور ایران فکر میکنم افزایش نرخ طلاق بیشتر به دلابل پارادوکس های فرهنگی(که توقعات با واقعیت قابلیت هماهنگی ندارد) و دیگری اینکه بیشتر جوانان واقعا نمی دانند که از ازدواج چه توقعی دارند، اتفاق میفتد و خوبی یا بدی این اتفاق نسبی است، ازین جهت که افراد برای خوشحالی خود (که احتمالا نمی دانند چگونه روی خواهد داد) تلاش می کنند و تن به ادامه ی آزار خود و دیگری نمی دهند خوب است و از اینکه “فکر نکرده” (در مورد توقع خود و امکانسنجی مطابقت آن با واقعیت) مدتی از زندگی خود و دیگری و احتمالا کودکان بی گناهی را به تباهی می کشند بد است!
با سلام به نظر من، ۱٫ شناخت دختر و پسر از خصوصیات اخلاقی و خواسته های طرف مقابل از ازدواج قبل از ازدواج و ۲٫ دوری از خودخواهی بعد از ازدواج سبب پایدارتر شدن زندگی ها می شود؛ و بی توجهی به این دومطلب سبب افزایش احتمال طلاق با تشکر از دوستانی که نظرشون رو در مورد نظرم می فرمایند.
سلام. تا اخرش لطفا بخوونید.
صبح از خواب بلند میشم. زنم دوباره مثل همیشه خوابه. میزنم بیرون دوباره مثل نگاهم به پوستر سر حیابون میفته. خدایی این بازیگره جه لبخند زیبایی داره تو این فیلمه یادم باشه حتما برم این فیلمو ببینم.
دوباره با راهروی شلوغ مترو مواجه میشم. دوباره از بین جمعیت زن ومرد رد میشم. موهای رنگ کرده ی یه زن ناخود آگاه نظرمو جلب میکنه لحظاتی به اون خیره میشم. یادم باشه به زنم بگم موهاشو این رنگی بکنه. از مترو میام بیرون.
مثل همیشه سوار تاکسی میشم. یه خانوم کنارم میشینه. وای چه عطر خوشبویی زده. عطر خوشبوش منو به یاد یه باغ پر از گل میندازه. از تاکسی پیاده میشم میرم به سمت اداره. با همکارام سلام و احوال پرسی میکنم…
امروز روز خوبی بود. کلی با خانوم فلانی خندیدیم.
به نظرتون چنین آقایی که کاملا ارضا شده از هر جهت با چندین خانوم دیگه می تونه خانومش براش جذاب باشه؟ کم کم خانومش جذابیتش رو از دست میده و اصلا تشکیل خانواده بی معنی میشه!
شما اگر بخواهید با یک زن باشید به ناچار باید از تمام اون زن ها دلتون رو بشورید. که خدایی کار هر کسی نیست! به هر حال رد شدن از کنار هر ساندویچی یا پیتزایی برای لحظاتی آدمو هوایی میکنه! هرچند که شما هرگز به اون مغازه نرید! تعداد آدمهایی که بتونن این شرایط رو تحمل کنن خیلی خیلی کم هستش!
افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
اگر مایل به مزه کردن هر زنی در جامعه باشید یک خبر خوب است.
از جمله ی آخر کامنت شمامعنی مستقیم توهین به زنان ادراک می شه.
ضمن تاسف از این نگاه سطحی و توهین آمیز و با تاکید بر اینکه متاسفانه به علت محدودیت فقط میتوانم یک رای منفی به چنین توهینی به زنان بدهم به خاطر آزادی بیان که متاسفانه فضا را برای بیان هر چیزی از جمله حرف های توهین آمیز شما باز می کند نوشته تان را تاییدمیکنم.
ظاهراٍ تنها چیزی که در مورد زنان در ذهن شما تداعی میشه عطر و رنگ مو … هست.
اگر وارد چنین رقابتی بشوید همیشه بازنده اید. چون همیشه زیباتر از شما هست.
کاش سهمی هم برای کلام زنان و فکر زنان و اینکه یک زن می تواند با هم فکری و همدلی فضایی ارزشمند و انحصاری ایجاد کند مد نظر داشتید.
از نظر شما (که به نظر یک زن میایید) زن یک عروسک است. با این فرض شریک عاطفیتان حق دارد فقط تا وقتی که عروسک زیباتر و ارزان تری نسبت به شما نیافته به شما وفادار باشد.
استاد یه چیزی بگم؟ این حرفای میم الف یه کم به گوشم تکراری بود. تازه اگه برید تو آرایشگاهها میبینید خیلی از خانوما اومدن با رنگ مو شوهرشونو برای خودشون نگه دارن. تازه یه خانومی تو آرایشگاه بود میگفت اگه موهامو بلوند نکنم شوهرم راهم نمیده خونه. بنده خدا خیلی موی مشکی دوست داشت. هر دوشون هم تحصیل کرده بودند (میدونم تحصیلات به درک انسان اضافه نمیکنه ولی خوب باید حداقل یه ذره تاثیر بذاره یا نه؟) بعدشم ما رو نصیحت کرد بهمون گفت همیشه باید از همه خشکل تر باشید تا شوهرتون وقتی از شما خشکل تر دید نره دنبالش. حقیقتش این قدر از این طرز فکرها شنیدم که از ازدواج بدم میاد. تازه خواستگاریها هم کم از فروشگاههای ماشین ندارن. بعد از ظهر داشتم با خواهرم حرف میزدم راجع به یه مرد مطلقه که خواستگاری بار دومش هم مثل بار اولش هست. معرفی از طریق خانواده اش. یعنی خودش برای خودش نمیتونه تصمیم بگیره. خلاصه اینکه برای میم الف منفی زدم ولی جا داره ازش تشکر کنم از این که این نگاهی که به زنان میشه هم از طریق مردها به اونها و هم از طرف خود زنها به خودشون رو اینجا عنوان کرد. استاد خیلی ناراحت کننده هست ولی قبلا خیلی از پسرها این دید رو به خانوم ها داشتند و دقیقا مثل کالا گرفتن ازدواج میکردند و میکنند ولی الان خیلی از دخترها رو هم میبینم که همین طوری ازدواج میکنن. تازه معیارهای دخترها خیلی وحشتناک تر شده. یکی از دوستام میگفت برای ازدواج فقط اینکه خشکل باشه و سر کار باشه برام کافی بود. دیگه این چیزای مسخره که اخلاقا به هم بخوریم برام بی معنی بود. استاد خیلی جواب زیبایی در پاسخشون نوشتید. مرسی که کامنتشون رو تایید کردید. شاید برای شما خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاد. ولی اگر در آرایشگاههای زنونه باز بود و صحبتها و دغدغه های خیلی از خانوم ها رو میشنیدید میدید این حرف میم الف براتون تکراری بود. تازه این آرایشگاه با کلاسها پرن از خانوم دکترا و خانوم مهندسا. مسلما آراستگی چیز خوبیه ولی تغییر چهره و افراط در اون یه نوع بیماری و واکنشه در مقابل یه همچین تفکراتی به نظر من
من به عنوان یک دختر مخالفتم را با نظر “میم الف” اعلام میکنم . کسیکه که واقعا قصد ازدواج کرده حتما قبل از اینکه وارد این رابطه بشه (چه دختر چه پسر) باید نظر خودش رو برای پذیرش طرف مقابل شفاف بگه در غیر اینصورت چرا باید ازدواج بکنه ، به نظرم بازی کردن برای این فرد بهترین سرگرمی خواهد بود و او را به سرمنزل مقصود خواهد رساند. یک انسان فهمیده و با شعور بالا که از روی فکر تصمیم به انتخاب شریک عاطفی خود میگیرد اگر بخواهد صرفا با یه عطر خوش بو از طرف دیگران بر روی شریک عاطفی خود خط بکشد کلا بر روی وجودش یه خط بزرگ X کشیده است و او را به انسانی غیر قابل اعتماد و ضعیف النفس تبدیل خواهد کرد
یه چیز برام خیلی جالب بود! چرا یک نظر باید اینقدر مخالف داشته باشه! پس معلومه که مورد توجه واقع شده!
من به خانوم ها توهین نکردم! من واقعیت موجود رو گفتم. شک نکنید که وضع جامعه ی ما نمود چنین تفکری هست! وقتی که زنان ما بیشترین آمار مصرف رو در وسایل آرایش دارن معلومه که اکثریت مردان چنین چیزی رو می پسندن! شما وقتی راجع به جامعه صحبت می کنید باید راجع به اکثریت صحبت کنید. تقاضا هست که عرضه هم زیاده! خودتون رو گول نزنید به نظرم (آره یک خانومم) برا مردان اصلا عاطفه ای وجود نداره. مگر یه عده ای که خیلی احساساتی هستن! من که تو این جامعه عاطفه ای ندیدم! دوام یک زندگی اصلا عاشقانه نیست عاقلانه است! زن و مرد بر اساس نیاز هاشون کنار هم هستند! وقتی نیازی نباشه دوامی هم نیست. حتی زنان هم ممکنه خیلی وقت ها وقتی احساس کنند که نیازی به مرد ندارند تنهایی و جدایی رو تر جیح بدن! نیاز مرد به زن عاطفی و بقای نسل … هست و نیاز زن به مرد مالی و برای احساس قدرت است. احساس و عاطفه ای هم که خیلی شدید میشه برای این هست که زندگی برای آدم ها قشنگتر بشه و بتوانن شرایط سخت رو تحمل کنن! این جامعه است که داره به زن توهین میکنه! سازنده های رژلب، مژه ی مصنوعی، دکترهای دماغ و…. همه دارن به زن توهین می کنند! تو کشور های اروپایی هرگز اینقدر کسی به دنبال این وسایل نمی رود مگر یک عده ی خاص که کسب درآمد می کنند.
خدایی الان اکثریت دنبال این چیزها هستن! خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!
متاسفانه یا خوشبختانه نظر شما مورد توجه قرار گرفته که اینهمه بهش واکنش نشون دادن .
من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.
و اینکه تمام دخترهای جامعه من فهمیده هستند(مگر اینکه خلافش ثابت بشه) و به معنای واقعی میخوان که زندگی بکنند اگه شریک واقعا خوبی داشته باشند .
داستان لیلی و مجنون گذشته اما بسیارند خانواده های اصیلی که به دختران خود یاد داده اند که چطور زندگی بکنند و مانند بعضی ها که فقط به دنبال بازی هستند نباشند و زندگی با دوامی را برای خود بسازند. و اینها نیز فرزندان متعهدی برای جامعه پرورش دهند که از این دیدگاه ها نداشته باشند و با انسان در درجه اول بخاطر انسانیتش برخورد بکنند .
سلام آزاده عزیزم
نمیدونم چرا این روزها دوستان من رو بدجوری به رگبار منفی گرفتند .
اون کامنتی که در وصف برادر قهرمانم نوشته بودم فکر میکنم بیشترین آمار مثبت رو در بین تمام کامنتهای دوستان داشت فکر میکنم دوستان دارن تلافی میکنن.
همه رو به آرامش دعوت میکنم . 🙂
باور کنید من خیلی مهربونماآآآآآ . همتونم دوست دارم. :-)))))
بهار بهار عزیز
اسم جدیدت مبارک.
گاهی منفی هم بد نیست.
بعضی وقتها آدمو بیشتر به فکر کردن وا دار می کنه، بعضی وقتها متوجه می شی که اطرافیانت نظر متفاوتی دارن، بعضی اوقاتم توجه منفی می گیری و یه جورایی پررنگ می شی.
به هر روی موفق باشید، منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.
سلام سیمین مهربون من ممنونم من از داشتن تمام دوستانی که به نحوی با رای های مثبت و منفی باعث میشوند که من لحظه ای برای آنچه که نوشته ام تفکر و تامل بکنم به خود میبالم. برقرار باشید منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.
بهار بهار جون. خوبی دوست من؟ راستشو بخواهی من هم یکی از اونهایی بودم که بهت یه رای منفی دادم…! و چون پرسیدی میخوام از طرف خودم دلیلش رو بهت بگم و امیدوارم ازم ناراحت نشی. (خیلی خوبه که هرکدوم از ما که رای منفی می گیریم، با هر رای منفی که نصیبمون میشه سعی کنیم یکبار دیگه برگردیم و کامنت خودمون رو بخونیم و همونطور که بحث ها و کامنتهای دیگران رو تحلیل می کنیم، کامنت خودمون رو هم دقیق بخونیم و برای خودمون تحلیلش بکنیم.)
شما توی کامنتت گفتی:
“من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.”
من مشکلم سر این یک جمله ت بود …
یعنی شما اولویتهای اول و برتری یک دختر رو فقط در این دو ویژگی دیدی: «زیبایی» و «تحصیلات بالا» …
میدونم عزیزم که جواب میم-الف رو دادی و با تمرکز به حرف او پاسخت رو دادی ولی میتونستی برای متقاعد کردن بهتر او، برتریهای ارزشمندتر یک دختر رو که ناشی از زیبایی های بسیار دیگه از جمله زیبایی درون، زیبایی اندیشه، زیبایی کلام، زیبایی منش و شخصیت، زیبایی mindset یا همون طرزفکر و … خیلی زیباییهای دیگه هستش، رو روشون انگشت بذاری. و همینطور تحصیلات بالا رو اشاره کردی که ملاک مطلق و عمومی براش وجود نداره! برای یک نفر در یک روستای دورافتاده، تحصیلات بالا ممکنه «دیپلم» باشه، برای کسی دیگر «لیسانس یا فوق لیسانس» برای کسی دیگر «دکترا»، برای کسی دیگر، «درجه پروفسوری» و برای کسی دیگر، «نه مدرک بلکه فقط اطلاعات و معلومات بالا» … پس اینکه به تحصیلات بالا اشاره بشه نشاندهنده چیزی نیست.
بعدش گفتین “اگه همسرم یک ملکه زیبایی باشد …” شما قراره انشاله با یک مرد ازدواج کنین، درست میگم؟ .. خوب یه مرد که نمیتونه «ملکه» زیبایی باشه! .. ( ملکه برای جنس زن به کار میره)
عزیزم .. امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ولی دوست داشتم متوجه این موضوع شده باشی، البته این نظر و برداشت من بود …
و امیدوارم بتونی با مردی که لیاقتت رو داشته باشه ازدواج کنی و باهاش زندگی زیبایی رو همونجور که توی تصورت هست، به امید خدا بسازی. 🙂
سلام شهرزاد عزیزم . دوست عزیزتر از جانم .
ممنونم ازت بخاطر اینکه من رو متوجه اشتباهم کردی ومن اشتباهاتم رو به دیده منت از طرف تو دوست عزیزم میپذیرم.
راستش فکر کنم یه کم در نوشتن این کامنت عجله کردم بخاطر این جمله میم الف که گفته بود :
“خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!”
اتفاقا من از اینکه گفتم “شخصا زیبا و با تحصیلات بالا ” میخواستم اینجور منظورم رو برسونم که این چیزها ملاک نیست و چیزهای مهم تر از اینها وجود داره و بعد گفتم که اگه طرف مقابل من خیلی زیبا باشه و تفکرش مشکل داشته باشه نمیشه باهاش زندگی کرد.
در هر صورت من سراسر اشتباهم و دوستان عزیزم همگی بزرگ و با تجربه و صاحب سخن.
شهرزاد عزیزم دلم میخواد اینجا همیشه کنار هم باشیم . از صمیم قلبم دوست دارم دوست عزیزم.
قربووووونت برم عزیز دلم. منم تو و همه دوستان نازنین دیگه ای رو که در اینجا افتخار آشنایی باهاشون رو پیدا کردم دوست دارم. بهار عزیزم درک میکنم و متوجه هستم که تو در جواب به ایشون، خواستی این نکته ها رو پررنگتر بهشون بپردازی، اما عزیزم همیشه میشه بهتر هم پاسخ داد و منظور رو بهتر رسوند و سهوا اشتباهی به اشتباه قبلی نیفزود… این رو به خودم هم میگم. من هم از این اشتباهات زیاد کردم و همچنان میکنم.:) همونجور که قبلا هم یه بار گفتم اینجا و کلا زندگی یه مدرسه است و ما داریم در کنار هم بیشتر و بیشتر یاد میگیریم … ( وچقدر از استاد و صاحبخونه عزیزمون و یاران خوبش بابت اینکه این مدرسه دوست داشتنی رو در اختیارمون گذاشتن، مثل همیشه، ممنونم) درضمن هیچوقت هم اینجوری نگو من سراسر اشتباهم …تو به عنوان یک انسان، با تمام اشتباهات و درستی هات، فوق العاده و شگفت انگیزی…;)
سلام شهرزاد جون
دیدگاه پر عمقی نسبت به نظرات دوستان داری.
چه خوب که نظرت رو گفتی. اینجا فقط به یه نفر چیزی یاد نمی دهیم بلکه، همه همدیگه رو می سازیم.
درود بر تو و اندیشه هایت.
عزیز دلم … ممنونم سیمین جان. تو زیادی لطف داری.;) نمیدونی چقدر خوشحالم که شماها رو هر روز اینجا می بینم و حرفاتون رو میشنوم.
همیشه مراقب خودت باش دوستم.
شهرزاد و سیمین جون ممنونم که به سوال من هم جواب دادید. جملات آخر کامنت بهاربهار هم به نظرم درست بود. میشد با ارفاق نمره مثبت بهشون داد. نه؟ 🙂 بهاربهار جان ببخش عزیزم خواستم یکم شوخی کنم. ناراحت نشی دوست مهربون من.
خانم محترم! شما ، زندگی و تجربیاتتان معیار مناسبی برای ارزیابی رفتار دیگران نیست. بهتر است برای التیام زخم های خود ، دیگران را متهم نکنید بلکه ریشه مشکل را در عملکرد خودتان بجوئید.
میم الف. سلام درباره مورد توجه بودن، کاملاً طبیعی به نظر میرسه. چون فکر میکنم برای ما هر آدمی اهمیت داره، فقط در شرایطی میزان مورد توجه بودن آدمها برامون فرق میکنه. مثلا وقتی حس میکنیم انسانی به کمک نیاز داره. به همین حس درونی به سمتش میریم که هر کمکی از دستمون بر بیاد انجام بدیم… اینکه میگویی “جامعه ما اینگونه شده… خانم ها رو با این دید می نگرند و آقایان را نیز با فلان نیازها انتخاب میکنند..”. خوب، بگوییم بله اینطور شده؛ اما قابل جمع بستن نیست. میم الف. جان، اصلاً بگوییم همه؛ همه یعنی من و تو نیز هم اینگونه نگرشی داریم… پس کلمات “همه، جامعه، خانم ها و آقایان” را نمی توان به کار برد… بنابراین اجازه بده این کلمات را حذف کنیم! حال بگوییم این رفتارها زیاد دیده شده؛ اما هر رفتاری دلیل بر پذیرش آن هست؟! یا دلیل بر پرورش در ذهن و ساخت فلان نگرش ها…؛ مسلماً برای من و شما نیز پیش آمده که بگوییم این رفتار من درست نیست، با اینکه این رفتار از من سر زده… و یا بگوییم آرایش و … چقدر او را زیبا کرده؛ اما اینجا جای مناسب این ظاهر نیست. به نظرم متوجه شدی که چرا بر منفی های رفتاری و… نباید تاکید کرد. این جمله را بسیار شنیده ایم که “اصلاً همه بد؛ تو بد نباش…!” پس همه ای وجود ندارد. تلاش کنیم به جای تاکید بر خطاها و اشتباهاتمان، راهی برای رفع و اصلاح آن پیدا کنیم… حداقل برای خودمان.
مریم عزیز سازنده های این چیزها و حتی دکترای جراحی زیبایی با این کاراشون به هیچ کس توهین نمیکنن…این ما زنهاهستیم که با انواع ارایشهای عجیب و جراحیهای مزحک به خودمون توهین میکنیم…بله تو کشورهای دیگه آرایش و جراحی که هیچی حتی در مورد چیزهای خیلی پیش پا افتاده ای مثل تمیز کردن ایرو هم زنها به خودشون زجمت تمیدن اصلا و ابدا چه برسه بخوان این کارو واسه یه مرد بکنن…من خیلی واسم سوال بود که جرا اینطوره یه تحقیقی کردم گفتن حدود ۵۰ سال پیش حرکتی بوده با عنوان natural movement با این مضمون که هرچه طبیعی تر زیباتر…خب همینه الان احساس فشار نمیکنن وقتی می خوان برن بیرون حتما آرایش کنن…خودشون این رو جا انداختن و مردها هم بهش احترام گذاشتن طوری که اگر کسی ارایش زیادی داشته باشه براشون زیاد جالب نیست….پس از ماست که بر ماست
پگاه هر وقت کامنتهات رو میخونم احساس میکنم دقیقا داری حرف دل منو میزنی و خیلی خوشحال میشم. میدونی پگاه… این روزها در کشور ما رقابت بر سر زیباییهای مصنوعیه که نمیدونم چرا در نظر من یه ارتباط مستقیم بین هر چه بیشتر شدن اون زیباییهای مصنوعی با هر چه تهی تر شدن مغز و سطحی تر شدن فکر، چه در شخصی که انجامش میده چه در شخصی که طالبشه میبینم…
منم واقعا از زندگی کردن در جامعه ای که همچنین نگاهی به زن داشته باشه، بیزارم.. البته نمیدونم چند درصد از افراد جامعه اینطور فک میکنن، ولی متاسفانه منم این آدمها رو زیاد دیدم…آدمهایی که زندگی ساختن، که اینقدر سسته که با عطر یه رهگذر نابود میشه و با کسی همراه و هم مسیر شدن، که اصلا معنی همراه و همفکر رو درک نکرده.. نمیدونم چرا اینقدر زیبایی مهم شده، به قول دوستم ” یه آدم خوش قیافه تا وقتی برات زیباست که سکوت کرده، وقتی شروع به حرف زدن میکنه دیگه قیافه ش از یادت میره، بعد از حرف زدن، اگه فکر و کلامش هم زیبا باشه، زیباتر در ذهنت حک میشه و اگه نباشه دیگه خوش قیافه بودن یا نبودنش مهم نیست.”
با سلام. طبق گفته آقای شعبانعلی زن فقط رنگ مو و عطر نیست . اما این حقیقت را نیز نمی توان نادیده گرفت که “مزه کردن زن” یا “مزه کردن مرد” در جامعه ما وجود دارد، رو به افزایش است، الزاما در بعد جسمی نیست، و منشاء بسیاری از طلاق هاست. یکی از آشنایان بنده با دو بچه قربانی همین مزه کردن است، و این توهین به مزه شونده نیست، بلکه عمق کثیفی روح مزه کننده را میرساند.
سلام
واقعا از اینکه نظرم تایید نشد ممنونم. از دیشب تا حالا بخاطر نظری که از روی عصبانیت نوشته بودم نارحت بودم. تا الان دیدم که تایید نشده خیالم راحت شد. باز هم ممنون. 🙂
ولی جمله اولم رو باز هم تکرار میکنم.. “میم الف” از اینکه کامنت شما رو تا آخر خوندم خیلی پشیمونم…
یادداشت آقای داداشی عزیز عالی بود.
ببین موضوع چقدر فجیع بوده که آزاده عزیز ما رو هم حتی عصبانی کرده… :)آزاده جون این چیزا متاسفانه واقعیتهای جامعه هستن و به نظر من این آدم هستش که به خاطر چنین افکار سطح پایین و به قول اونوریها چیپ! زجر میکشه و نمیتونه یه زندگی آروم و متوازن و متعالی رو تجربه کنه و اینکه او اینگونه فکر و احساس میکنه مشکل خودشه و هیچ ربطی به ما نداره. پس نگران نباش دوست خوبم… ولی یه چیزی که در کامنتهای بعدی همین میم-الف برام خیلی جالب بود اینکه بعد از پاسخ واقعا قشنگ محمدرضا و پاسخهای خوب دیگر دوستان سعی کرد از حرفهاش دفاع کنه ولی هیچ جا سعی نکرد از هویتش که خودشو بعنوان مرد معرفی کرده بود دفاع کنه… واقعا براش متاسفم که نه در زندگیش ثبات داره و نه در هویتی که میخواد به دیگران ارائه کنه…
میدونی شهرزاد اون شب یکی از شبهایی بود که قرار بود برای انجام کارهام تا نیمه شب بیدار باشم. برای اینکه انرژی بگیرم در این خونه رو باز کردم و اولین کامنتی که در ستون تایید شده ها خودنمایی میکرد کامنت استاد بود. کیک کردم و کامنتشون و کامنت “میم الف” رو خوندم. حقیقتش اون لحظه خیلی حس بدی پیدا کردم. فکرمیکردم یه مرد این رو نوشته و چقدر “با افتخار” به طرز فکرش بها داده و اینجا رو برای ثبتش انتخاب کرده. شهرزاد من میدونم این یک گوشه از واقعیتهای جامعه ست و خوب میدونم متاسفانه این افراد با همچین طرز فکری در این جامعه زندگی میکنند و رفت وآمد میکنن و حتی ممکنه در تاکسی کنار ما بنشینند. از اعماق وجودم آرزو میکنم این افراد از همه دختران و زنان جامعه م دور باشند و هیچ وقت هیچ وقت در مسیر زندگی هیچ کدوم از شما دوستان خوبم قرار نگیرند حتی میم الف عزیز. دوستان خوبم تیم مهربان و خوش فکر “تیم شعبانعلی دات کام” ممنون که آبروداری کردین. 🙂
ببین آزاده جان وقتی تو مراسمات عزا به کسی میگن غم آخرت باشه احساس میکنم یعنی اینکه بمیری!!! چون غم جزیی از زندگیه.البته کار ندارم با انواعش.از دست دادن بهرحال همیشه هست.اینکه اینقد غلیظ میخوای اینا سر راه کسی قرار نگیرن خب یه کم تعلق خاطرت رو به فضای پاستوریزه میرسونه.منظورم اینه فک میکنم اینا باید باشن واگه نباشن حداقل ما کمتر فکر میکنیم.نظر شهرزاد رو کاملا می پذیرم در موردت.افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.و…
ممنونم آقای رضایی. منظورتون رو کاملا متوجه شدم. آرزو بر جوانان که عیب نیست! 🙂 این خواسته (داشتن حس امنیت و آرامش) از دیدگاه یک زن برای زنان جامعه اش بوده.. صحبت شما و شهرزاد جان کاملا درسته و چشم. “افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.”
دیروز سر یه حساب کتاب با یکی از دوستان قدیمی که حالا هم مرده پدرش که بالای شص سالشه عصبانی شدو….
و من آرام سعی کردم آرومش کنم و….
دیدی یه نفر عصبانی میشه نا خود اگاه تو هم عصبی می شی مخصوصا ببینی اصلا حق نداره عصبانی بشه!!! ولی یک اینکه از قبل حدس زده بودم از کوره در میره دو اینکه چون ماهیتش رو از خودم جدا دیدم دلیل نداشت منم مثه اون بشم سه اینکه مدتیست گیاهخوارم و کمتر عصبی می شم چهار اینکه چه حس زیباییه وقتی یه جوون با یه پیر مدارا میکنه و مثه یه پدر!! آرومش میکنه ….اینو باید احتمالا تو قسمت عزت نفس گذاشت….
خلاصه اینکه آرامش از درون ما شروع میشه.وظیفه بیرونی هم ظاهرا بسط همین آرامش درونه.و البته که زمینه هایی هم هست از بیرون که این آرامش رو ادامه بدی و…
آقای مهندس شعبانعلی در ادامه نوشته ی شما می خواستم بگم که یک زن می تونه بقول خودتون با عطر ورنگ دیده بشه بشرطی اینکه تمام فعالیت ذهنیش روی دیده شدن توسط مردان وحتی زنان متمرکز نشه. گمان می کنم دیده شدن هم نه فقط برای یک زن بلکه برای یک مرد هم الزامی ست. ولی اینکه چطور دیده بشویم ودر کجا بحث جدایی دارد. نوشته اید یک زن می تواند با ایجاد فضای هم فکری وهم دلی یک فضای انحصاری برای خودش وشریک عاطفیش بسازد. با این اندیشه ی شما کاملا موافقم.تا سیرتی زیبا نباشد صورتی زیبا نخواهد بود.
برادری داشتم که از دست دادمش. جمله قشنگی می گفت. ” هیچ وقت به خاطر حماقت دیگران خودم رو سرزنش نکردم” مرسی از اینکه کامنت توهین آمیز قبلی رو تایید کردی.
با اين طرز تفكر شما و امثال شما، آدم از جنسيت خودش بيزار ميشه.انگار هنوز در عصر جاهليت يا حتي عقب تر از اون به سر مي بريم…در عصر جاهليت جنس مونث يك بار زنده به گور مي شد اما در عصر حاضر هر روز و هرلحظه زنده به گور مي شوند
واقعا متاسف شدم همچین نظری رو اینجا خوندم، البته متاسفانه میدونم تعداد اقایونی که نظری مثل شما دارن کم نیست!!! تا کی باید خانم ها رو به ساندویچ و کباب و شکلات و برچسب انرژی و … این جور چیزا تشبیه کنید؟؟ واقعا نمیتونید بفهمید زن یه انسان مثل تو مرد! همه ی زن خلاصه شده تو ظاهرش؟؟ خیلی ناراحتم از زندگی تو جامعه ای که مرداش همچین نگاه احمقانه ای به خانم ها دارن!
سلام
شاید این نظر و جمله بسیار عجیب و تلخ شما ناشی از تجربه ای است که از دور یا خدای نکرده نزدیک، شاهدش بوده اید.
ولی این تصویر تنها یکی از بینهایت تصاویر جامعه ماست. نه اولویت دارد. نه زیاد است.
ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم: انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم.
پناه بر خدا.
سلام آقای داداشی.
من نظر بهارو پگاه و استاد رو به عنوان راهکاری برای اندیشیدن در مقابل چنین دیدی خیلی قبول دارم.
به شدت هم با نظرات میم الف مخالفم. نسبت دادن این رفتارشون به کل جامعه. دید غلطشون به ازدواج و اینکه به این توجه نمیکنن که اگر طرف مقابلشون در شکل گیری این نگاه مقصرند ولی خودشون چند برابر در تشدید این نگاه مقصر هستند. چه بسا شاید ایشون یک طرفه میرن به قاضی و اینها فقط ساخته های ذهنشون باشه در مقابل یه تجربه تلخ.
ولی فکر میکنم حتی اگر تعداد چنین مواردی خیلی کم باشه باز هم فکر کردن به اونها بهتر از تحلیل نکردنشون هست. فکر میکنم وجود دارن چنین ازدواج های پوچی. ازدواج یه تیکه گوشت هشتاد کیلویی با یه تیکه گوشت شصت کیلویی. فرهنگ نقطه به نقطه کشور هم که با هم متفاوته. بعضی جاها به جای شصت کیلو هفتاد کیلو رو ترجیح میدن بعضی جاها هم پنجاه کیلو رو. توی نظر میترا یه جمله زیبا بود. اینکه جامعه ما در حال گذاره. به هر حال ازدواج های پوچ وجود دارند. و یه مقدرای از طلاق ها برمیگرده به همین ازدواج های پوچ.
خیلی چیزها که به خاطر سانسورها بد وارد ایران شده اند و مصداقش این جمله هست “یه چیزی به گوشش خورده اصلا نفهمیده چیه” (به قول یکی از دوستان جامعه سنتی ای که میخواهد مدرن زندگی کند) و فرهنگ غلطی که برای تربیت پسران من خودم زیاد میبینم (حیا رو فقط برای دختر تعریف میکنند) و خیلی چیزهای دیگه که یه مقداری از طلاقها هرچند تعداد کمی از اونها به این عوامل برمیگرده. پس شاید کار بهتر اینه که حتی اگر یک مورد هستن تحلیلشون کنیم به امید اینکه اگر یه مورد دیگر این چنینی دیدیم تازه نخواهیم به چرایی وجود چنین موردی فکر کنیم. چه بسا به واسطه همین پست فردی مثل میم الف بطری ای که برای خودش در اقیانوس اطرافش هست رو پیدا کنه.
عرض ادب.در روانشناسی یه چیزی هست بهش میگن “والایش” یا همون تصعید.یعنی تو یه چیزاییو بخاطر یه چیزایه دیگه که بالاترن کنار میذاری یا هضم میکنی یا…مثلا شهوتتو بخاطر انسانیت یا بخاطر تمدن و…هدایت میکنی.
اینکه چرا هر زیبارویی نظر مارو جلب میکنه و بدتر اینکه حس مالکیت بهمون دست میده نسبت به اون ،مسئله قابل بحثیه بهرحال باید به دوران کودکی و نحوه زیاد شدن سن نظری بندازیم.
سخنی از بزرگان هست که میگه انسان شامل عقلو خشم و شهوته و مقایسه میکنه انسان رو با فرشته و حیوان و میگه چون خشم و شهوت داری اگه از عقلت استفاده کردی بالاتر از فرشته هایی و اگه از خشمو…استفاده کردی کمتر از حیواناتی چون عقل داشتی و….
خلاصه اینکه من خودم ۱۵ ساله دارم به این مسایل فکر میکنم و در تلاشو تکاپو…مهم این نیست ک گاهی شکست میخوریو بدلیل نیازهات بعد حیوانیت غلبه میکنه مهم اینه نخوای درون وضعیت بمونی و مدام تلاش و والایش و….
به امید روزی که یا اونقد رها باشیم که بقول شهیار “کارتو بالا رفتنه رها شدن کار منه…” که این چیزا واسمون مسئله نباشه یا ضعفهامون رو بپذیریم وخودمون رو درگیر نکنیم.کسی که میدونه نگاه کردنش حیوانیه و میره تو فضای مقایسه و…به نظر میرسه نگاهشو کنترل کنه بهتره.با یه مدت تمرین هم همه چی قابل حله.
سلام خواهرخوبم کامنت شما ازین جهت مورد توجه قرار گرفت که محمدرضا جواب محکمی داد! گرچه قبل از پاسخ ایشون من گمان کردم شما تصویری از زندگی خیلی مردهای خسته امروز رو نوشته اید! و به نظرم مساله مهمیه که بیش صددیدگاه نوشته شده اینجا میخواد براساس تحلیل ذهن ما باشه، بر اساس مطالعات، بر اساس ایده ال هامون یا بر اساس مشاهدات و واقعیات؟
من زیاد دیده ام مردی که شکاک بود و اونقد همسرشو زد و قفسه سینه شکسته اش تازه گواهی شد بر شکایتش! و سه سال طول کشید تا جدا شد من دختری رو میبینم که راهی برای جدایی نداره و خیانت و اعتیاد و بیکاری همسرشو باز تحمل میکنه چون جدایی براش راه حل نیست و تو این امار محاسبه نشده من مردی رو دیدم که اصرار یه مادرو دختر مجبورش کرد که جدا بشه و انتخابش این دختر مصر و فریبنده باشه من دخترانی رو دیدم که ازفشار خانواده و اجتماع خواستند که ازدواج کنند و بعداز ازدواج فهمیدن با یه پسر مریض و شکاک نمیتونن ادامه بدن و طلاق رو بهتر از مجردی تحت فشار میدونن با بچه حتی! امار میگه یزد یکی از مذهبی ترین شهرهای ما بیشترین امار طلاق عاطفی رو داره!! ما دختران ۱۶ ساله ایرو میبینیم که هرصبح بابت آرایش چشمشون فقط به آرایشگاه میرن چون هنوز مهارت پیدا نکردند! مراکز زیبایی و لیرز و رمیبینیم که مشتریانشون برای لیزر مو تا هیدرودرم و میکرودرم و برنزه کردن و … از مشتریان چندین کتابفروشی بیشتره! حتی دخترانی رو میبینم که یک هفته بعداز ازدواج مهریه شونو به اجرا میگذارند! ازدواج برای برخی شده کاسبی، برای برخی صحنه نمایش انتخاب بهترین مدل و مانکن، برای برخی آزادی و رهایی از فشار روحی و بندهایی که جامعه براش تعریف کرده، تازه مهمترین سوال اینه اون افرادی که این تعاریف رو ندارند چنددرصدشون به هم میرسند و دراین باره هم عقیده اند؟ قصه عشق استرنبرگ خوب کتابیه، ۲۵ تا قصه ای که اگه باهم نسازند یا سازش با دعواست یا جدایی! من فکر میکنم خوانندگان این سایت قرار نیست اونقد درگیر این جریان و تبعاتش باشند، یا خبرنگار و جامعه شناس نیستند ، ای کاش فقط یکی از مشاهداتتونو بدون قضاوت میگفتید یا یک راه حل یا یک منبع موثق، چیزی که گمان نکنیم اونقد در جامعه ایده الی زندگی میکنیم که آمار دروغه یا شاید دلیلش فقط و فقط اشتباه آدمهاست!
سلام. قبل از اینکه شروع کنم به خاطر ایده جالبتون تشکر میکنم. فکر میکنم این فکر کردن های جمعی اتفاق خوبی باشه. از دیروز که این پست رو گذاشتید دارم به این موضوع فکر میکنم. همون لحظه ای که پست رو خوندم در نظر سنجی شرکت کردم و به گزینه ” افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.” رای دادم. به مطلق بودن این گزینه هم توجه نکرده بودم تا زمانی که خودتان اشاره کردید. وقتی بیشتر به سوال فکر کردم و به جوابها نگاه کردم. من هم به نظر سیمین.الف عزیز رسیدم. و فکر میکنم به خاطر اینکه من اصلا از نزدیک با چنین مقوله ای ارتباط نداشته ام و فقط جدایی های قبل از شروع رابطه واقعی (خواندن عقد در دوران نامزدی) رو از نزدیک دیدم این گزینه بیشتر از سایر گزینه ها برام جلب توجه کرد. فکر میکنم این گزینه شامل چنین رفتارها و صحبتهایی میشود: “ازدواج کنه آدم میشه” که منظورشون از آدم شدن معمولا میتونه ترک اعتیاد. رها کردن رفیق بازی و غیره باشه. یا عاقل میشه. پخته میشه. یا میگن میره دنبال کار و جمله هایی از این دست. فکر میکنم این افراد فراموش کرده اند که برای ازدواج باید اول این مشکلات رو حل کرد و به بلوغ لازم برای تشکیل زندگی رسید بعد به ازدواج تشویق کرد. و اینکه در حد تجربه ام از جداییهایی قبل از شروع رسمی زندگی (یعنی اگر تصور کنیم که اکثر جداییها مربوط به قبل از شروع رسمی زندگی باشد) فکر میکنم افزایش نرخ طلاق خبر خوبی باشد. جدایی هایی از این نوع فکر می کنم روی فرهنگ غلط جامعه درمورد دوران شناخت قبل از ازدواج تاثیر خوبی می گذارد. من هم مشتاقانه منتظر حاصل این فکر جمعی زیبا هستم.
سلام استاد عزیز سلام همراهان من هم در این نظر سنجی شرکت کردم. سری فکر نکرده ها ایده ی متفاوت و جذابی است. ابتدا می خواستم بنویسم که با نظر دوستانمون “امید و صفورا ش” موافقم که گزینه های مناسبی برای آن در نظر گرفته نشده، که پاسخ شما را به آقا وحید، خواندم و متقاعد شدم تا دو گزینه از گزینه های ارائه شده را انتخاب کنم.
به نظر من هر یک از ما از بیرون گود می توانیم نظرات متفاوتی در مورد طلاق و جدایی داشته باشیم. اما واقعا کسی که با این مساله از نزدیک دست و پنجه نرم کرده به واقعیات بیشتری رسیده است. همینطور اساتید و روانشناسان این عرصه نظرات موثق و معتبری خواهند داشت. مشتاقانه منتظرم تا حاصل نظر این جمع دوستانه را ببینم. همگی خدا قوت.
طلاق عمل مکروهی است. اما وجود دارد وگاهی اوقات شاید برای دو طرف لازم باشد. اصلا مهم نیست که نظر دیگران و جامعه چیه مهم اینه که تو با این فرد آرامش داری یا نداری . بطور مثال من با فردی آرامش ندارم و به اصطلاح عذاب روحمه ،بخاطر نگاه بد دیگران و جامعه نباید که خودم رو توی این رابطه از بین ببرم و جدا میشم. البته با پشتوانه فکری و مشورتی خیلی قوی اینکارو انجام میدم نه احساسی و نه تصمیم گیری در لحظه . همونطور که ازدواج خوبه طلاق هم میتونه برای رابطه های بیمار راه گشا باشه. اما اگر در این بین فرزندی وجود داشته باشد پرواضح است که هیچ کس مثل پدر واقعی و مادر واقعی برای این فرزند نخواهد بود و در شرایط بسیار بسیار بحرانی شاید بشود طلاق را پذیرفت در غیر اینصورت پدر و مادر شاید باید بخاطر این میوه از خودگذشتگی بکنند و تا آخر این مسیر را ادامه دهند چرا که در جدایی تنها کسی که هزینه سنگین میدهد همان فرزند است که دو تکه از وجودش متلاشی می شود و خدا میداند چه به روز روح و روانش خواهد آمد. اندکی تامل باید !!!!!!!!!!!!!!!!
با سلام.
به نظر من یکی از دلایل عمده طلاق، کم شدن صبر نسل امروز برای حل مشکلاته. نباید اولین گزینه برای حل مشکل، جدایی باشه. باید آخرین گزینه باشه. نمیگم تمام طلاق ها، این دلیل رو داره، ولی به شدت به این اعتقاد دارم که نسل امروز، کم صبر تر شده. تکنولوژی برای ما هم آگاهی آورد، هم کم حوصلگی. عادت کردیم که همه چیز رو به راحتی با یه سرچ به دست بیاریم. آگاهی ها بالا رفت، ولی صبر و حوصله مون روز به روز کمتر شد.
خارج از اینکه ملکیان کیه و اصولا مهم هم نیست که کیه میخوام بگم که ظاهرا مفهومی بنام “عقل” هیچ جایی تو فرآیند ازدواج از نظر ایشون نداره….جوری گفته انگار یهو دونفراز اسمون میفتن پایین و تو یه خونه و ازدواج!!!
تک تک نکاتش قابل نقده مثلا نکته یک ازدواج قوامش به احساساتو…نه! ازدواج قوامش به کنترل احساسات و هیجانات و…است نه خود احساسات یا حداقل واژه قوام در قبال احساسات رو من نمیتونم بپذیرم.
نکته دومش خوبه که تعریفشو از عشق بدونیم که عشق چیه و چجوری در ازدواج حاصل میشه که ظاهرا اول عشقه بوجود میاد بعد یهو شناخت بوجود میاد که من بدونم قوت و ضعفای طرفم چیه!!؟؟؟؟ اگه کسانی که معتقدند عشق ناشی از شناخت طرف و…هست چی؟ یعنی من بعد از گفتگوی نیمه طولانی با شناخت نقاط ضعف و قوت از طرفم عاشقش میشم نه اینکه اول عاشق بعد…
نکته سوم اینکه ای کاش حداقل یا عشقو بکار نمیبرد یا ازدواجو یا اخلاقو…نمیشه چنتا مفهوم با ارزش رو در یه قالب ناقص کنار هم بچینی ….اصولا عشقی که اخلاقی نباشه اصلا عشق نیست و اینکه وقتی تو ازدواج کنی و عاشق طرفت باشی و بری عاشق یکی دیگه بشی این حرکت اخلاقی نیست هوسه یا ناشی از بی آگاهی از ساختاره خود و جهان و ازدواجه.می بینیم که اصولا این واژه ها درست بکار برده نشدن.وقتی تو عاشق کسی بشی بهش متعهدی و اصولا به کسی که از قبل به شناختی رسیدی که میتونی بهش متعد باشی عاشقش میشی و بعد بری عاشق یگکی دیگه بشی خب یا اولی عشق نبوده یا دومی و بحث منتفیه دیگه…
نکات بعدی منو به یقین میرسونه که منظورش از ادواج مفهوم ازدواج نیست بلکه مصادیق ناقصیه که در ازدواج مد نظرش بوده اونم در ایران.
مثه این میمونه چشت به یه تصادف بخوره بعد کل مفهوم سفر رانندگی تکنولوژی ماشینو ببری زیر سوال بدون اینکه به راننده و بی احتیاطیش توجی بکنی.
با سلام و تشکر از محمد رضا به خاطر طرح این ایده خوب در جهت استفاده از نظرات و مشارکت دوستان در این ایده:
به نظرم حکم کلی دادن و قضاوت در این باره، بسته به موقعیت و شرایط سیاستگذران، مسئولین ،خانواده ها ی درگیر در این باره، طرفین دیگر و فرزندان طلاق و در نهایت تاثیر گذاری در فرهنگ عمومی جامعه متفاوت است و نمی توان با شاخص اخلاقی ان را ارزیابی کرد و سخن از خوب یا بد کرد.اگر به ازدواج از منظر اخلاقی ان گونه که ملکیان نگاه می کند فکر کنیم می توان گفت که طلاق امری مطلوب است. ملکیان بر این باور است که:
شکی در این نیست که نهاد ازدواج کارکردها/منافع فردی و اجتماعی مثبتی داشته و دارد. از سوی دیگر، افزایش آمار طلاق حقوقی و طلاق معنوی، خشونت خانوادگی و نیز خیانت در روابط زناشویی نشان میدهد که کار از جایی خراب است، و ما وقتی دربارۀ این نقطه ضعفها تأمل میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در این مورد پنج مشکل اخلاقی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آنها چارهاندیشی کنیم. اما برای حل این مشکلات اخلاقی لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم، بلکه باید آن را متحول کنیم و تحول در نهاد ازدواج نیز بدعت نیست، بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحول از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است. این مشکلات اخلاقی به خاطر این نیست که زن و مرد به لحاظ اخلاقی انسانهای تبهکاری هستند، بلکه به خاطر این است که در وقت ازدواج به این مشکلات توجه نکرده و چشم بسته تصمیم گرفتهاند.
ایشان با تاکید بر ۵ اصل اخلاقی ازدواج را خلاف اخلاق می داند:
به پنچ جهت، ازدواج را خلاف اخلاق می دانم. بارها گفته ام و از این سخن تحاشی ندارم. منتها می دانم که نه تنها من، بلکه اگر بزرگترین متفکران جهان هم همین مطلب را بگویند باز وضع به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. همه ی آدمیان، اخلاقی نیستند که وقتی یک منظر اخلاقی برایشان روشن شد به مقتضایش عمل کنند.
۱- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.
۲- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با “صرافتِ طبع” ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.
۳- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.
۴- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.
۵- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم. http://www.forum.new-philosophy.ir/showthread.php?tid=1177
جواب بند اول و د.م: ۱- هیچ کس مجبور به ازدواج عاشقانه نیست. می توان با کسی ازداوج کرد که اصلا او را دوست نداریم، مثل پدر ومادر که ممکن است به هیچ وجه ان دو را دوست نداریم. ولی به خاطر اخلاق و عقل کاملا آن دو را می پذیریم. جون نتایج حاصل از ازدواج عقل را مجبور به انجام چنین کاری میکند. و به خاطر اخلاق زیر قانون وتبصره برویم! ۲- ” نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد ” شما اخلاقا می توانید با فردی ازدواج کنید که اصلا دوستش ندارید و او به شما به خاطر شرایط جسمی اش احتیاج دارد!
به نظرتون اخلاقا درسته که دیگران از نظر اخلاقی تا به این حد همه ی اصول را زیر پا بگذارند و افرادی را به وجود بیاورند تا نظرات این آقایون را ترویج کنندو بخوانند و ادامه دهند! لا اقل از خودشان نسلی باقی بگذارند که اخلاق پدرانشان را خودشان یه دوش بکشند! (شد قضیه ی مرغ و تخم مرغ!)
(چقدر جالب … نتیجه رای گیری رو که دیدم، متوجه شدم چقدر همعقیده دارم توی خونه مون، چون همون دو گزینه ای که منم بهشون رای دادم در صدر جدوله! 🙂 و البته نظر بقیه دوستان هم خیلی محترمه …) (کامنت همه دوستان عزیزم رو دیدم و خوندم و چقدر هم خوشحال شدم که یک سری اسمهایی رو توی این پست دیدم که کمتر دیده بودم و فهمیدم که بازم چقدر هم خونه ای نازنین داریم.) بله …….. آمار طلاق رو به افزایشه … آمار ازدواج رو به کاهشه … دخترها (از طرف خودم میگم) دیگه به راحتی قبلنها حاضر نیستند تن به ازدواج بدن و .. و .. و … نکته های خیلی خوبی رو همه دوستان بهش اشاره کردن که همه اش هم میتونه دغدغه های درستی باشه، ولی من یه چیزی رو میدونم …و اون اینه که : انسان کلا موجود پیچیده ای هستش و هر موضوع و قضیه ای هم که به انسان مربوط بشه تبعا پیچیده خواهد بود. ( همونطور که «یونگ» میگه: “حیات درونی بشر، حیاتی است بسیار درهم و پیچیده، به دریایی وسیع و عمیق میماند که شگفتی های فراوان در آغوش دارد!” ) برای همین من میخوام به این موضوع از دو جهت نگاه کنم. به نظر من ما باید همیشه دو عامل رو در کنار هم ببینیم : یکی «درون» و دیگری «بیرون» … من تاثیر این دو عامل رو در نوع کیفیت زندگی انسان ۵۰، ۵۰ میدونم. ( البته شاید در شرایط متغیر، این نسبت کم و زیاد بشه) «درون» منظورم اینه که ما قبل از هر چیز دیگه ای باید ابتدا روی خودمون کار کنیم. درونمون رو آروم کنیم. اعتماد به نفس و عزت نفس رو در خودمون پرورش بدیم. Vibration یا سطح انرژی مون رو بالا ببریم. ویژگیهای زیبا و مثبت انسانی مثل مهربانی، گذشت، احترام، قدردانی، دوست داشتن و احترام گذاشتن به خود و دیگران، قدرت درک و …. رو در خودمون گسترش بدیم و ویژگیهای منفی مون مثل غرور، منیت (ego)، بی توجهی به احساسات و خواسته ها و نیازهای معقول دیگران و … رو شناسایی کنیم و سعی کنیم در خودمون به حداقل برسونیم. وقتی روی درونمون و خودمون کار کردیم و همچنان بهش ادامه میدیم؛ حالا نوبت «بیرون» هستش که باید سعی کنیم مهارت های ارتباطی مون رو بالا ببریم و …. سعی کنیم به هر کسی که طرف مقابلمون هست به چشم یک انسان دوست داشتنی که همه اون عواطف ، احساسات ، ترس ها، بیم ها، امیدها، دغدغه ها و …. یی که ما داریم رو «او هم داره» نگاه کنیم. و عصاره توجه به درون و بیرون میتونه این باشه : Being Strong on the Inside, Soft on the Outside ولی با همه ی اینها باز هم من یک اعتقاد همیشگی دارم و تا ابد هم روی این عقیده خودم میمونم! حتی اگه همه ی شما دوستان عزیزم که هیچ، همه آدم های دنیا هم بخوان بگن که اشتباه میکنم!و اون اینه که: «ازدواج ای زیباست که بر پایه ی «عشق» و «آگاهی» بنا بشه »… عشق که میگم منظورم صرفا Chemistry یا Chemical reaction یا همون فعل و انفعالات شیمیایی مغز نیست، هرچند همین هم خیلی لازمه…! وقتی تو (که قبلش هم از درون همونطور که قبلا گفتم روی خودت کار کردی)… حالا عاشق همسرت باشی، همه چیز در رابطه با او برات قشنگ و دوست داشتنی به نظر میرسه. از حرکت دادن دستهاش گرفته تا مدل راه رفتنش، مدل حرف زدنش و حتی اشتباهاتش ..! تو با اشتباهاتش میجنگی، نقطه ضعف هاش رو نمی پذیری و کمکش میکنی که او هم بتونه ویژگیهای انسانی زیبای خودش رو بیشتر و بیشتر متجلی کنه…. و در کنار همه ی اینها باید بدونی که باید عاشق تمام «روزهای عادی» زندگیت باشی و برای خوشبخت بودن در زندگیت به دنبال «روزهای باشکوه» نگردی ( اقتباس از فایل صوتی نقطه شروع:) ) که به نظر من هر روز عادی هم میتونه یه روز باشکوه باشه اگه با چشم تیزبین و حساسمون، به دنبال رویدادهای کوچکی که میتونن در نگاه زیبای ما به رویدادهای باشکوه تبدیل بشن، بگردیم. یک عامل خیلی خیلی مهم دیگه که به نظر من در طلاق ها تاثیر داره و میخوام بهش اشاره کنم اینه که هر کدوم از طرفین همسران، شادی و خوشبختی اش رودربست در گرو شخص مقابل میدونه. متاسفانه بیشتر در برخی خانمها دیده میشه که بیش از حد به شوهرانشون وابسته میشن (needy) و فکر میکنن تمام شاد بودن و رضایت و آرامششون در دستهای شوهرشون قرار داره که باید بهشون تقدیم کنه. به نظر من اینکه زن و شوهر بیش ازحد، در همدیگه حل بشن! این اصلا اتفاق قشنگی نیست … به نظر من هر کدوم از طرفین باید برای خودشون یک حریم شخصی داشته باشن و اون رو حفظ کنن و به حریم شخصی همدیگر هم احترام بذارن. وقتی هر کدوم از طرفین در حریم شخصی معقول خودش به احساسات ،علائق و سرگرمی های معقول خودش بپردازه، اونوقت احساس بهتری نسبت به خودش؛ نسبت به همسرش و نسبت به زندگیش خواهد داشت و این زندگی مشترکشون رو گرم تر و زیباتر میکنه… و در آخر اینکه هر کسی که انشاله با کسی که عاشقش هم هست ازدواج میکنه!… یا امیدوارم تمام همسران بتونن عاشق همدیگه باشن … باید حتما این موضوع رو بدونه که داره یک چالش جدیدی رو تجربه میکنه و باید خودش رو با تمام مهارتهای لازم برای اینکه بتونه به زیباترین شکل از عهده ی این چالش بر بیاد مجهز کنه … این نوشته رو خیلی دوست دارم که در همین زمینه هست و برای شما دوستان خوبم هم اینجا میذارم: ” تا قبل ا ز شروع با هم بودن، در ساحل تنهايي مان قدم مي زديم و اکنون دست در دست هم رو به دريا خيره شده ايم. با هم قرار گذاشتيم: چون دريا وسيع باشيم و عميق تا حتي بزرگترين مشکلات در ما خرد شوند و نه ما در مشکلات. و با هم به صيد مرواريدها برويم. از جذر و مد مکررش نترسيم و از او و از هم دور نشويم که تغيیر، طبيعتِ گريز ناپذيرِ درياست . و هر دو درسهاي نجات غريق را بياموزيم تا اگر ديگري زماني کم آورد به نجاتش برويم. چون رسيدن به ان سوي آبها بي هم ، بي معني ست.”
متاسفانه اگه یه نگاه سطحی به دور و برمون بندازیم می بینیم که خیلی از زوج ها چیستی، چرایی و هداف از ازدواج رو نمی دونند: نمی دونند که چرا باید با هم زندگی کنند، چرا باید بچه دار بشن، و بسیاری از چراهای دیگر…. . و بدتر از همه اینکه تو جامعه ی ما یادگیری این چراها، توسط خود فرد انجام می شه یعنی خود فرد بر اثر آزمایش و خطا یه سری چیزهایی رو می آموزه که می تونه مبنای درستی داشته باشه و می تونه هم مخرب و نادرست باشه. باز هم بدتر از همه اینکه اصلاً نمی دونیم چرا به دنیا اومدیم، چرا درس مس خونیم، چرا کار می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چرا اصلا زنده ایم، چرا… بهش فکر کردیم…
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان و استاد عاشق محمدرضای عزیز ما سنتی ازدواج می کنیم و می خواهیم مدرن زندگی کنیم. در جامعه ای مثل هندوستان مرد سالاری بیداد می کنه اما زنها هم مطیع و راضی هستند و مشاجره و طلاق خیلی کمتره. اونها سنتی ادواج می کنند و سنتی زندگی می کنند توی جوامع غربی مدرن ازدواج می کنند و مدرن زندگی تبعات منفی طلاق هم خیلی کمتره اینکه زنها بیدار تر بشن و بتونن حقوق خودشون رو مطالبه کنن خبر خوبیه اینکه به خاطر یک اشتباه مجبور نباشی تا آخر عمر بسوزی و بسازی خبر خوبیه اما تاوان سنگینی به فرد و جامعه تحمیل می کنه در بعد کلان خیلی هم خبر بدیه سرنوشت بچه های طلاق احساسات سرکوب شده و عقده های حاصل از اون متلاشی شدن بنیان ارزشمند خانواده فشارهای روانی و . . . خبرهای خوبی نیستند ای کاش دولت تمهیداتی در جهت انتخابهای بهتر و ازدواجهای موفق تر فراهم می کرد این قضیه کم کم در بستر زمان و توسط مردم اتفاق خواهد افتاد اما دولت می تونه جامعه رو خیلی سریعتر به سطح مناسبی برسونه اما افسوس که برعکسه
سلام ممنون از رای گیری و فکر جالبتون راستش به نظرم علت طلاق در قشرهای مختلف فرهنگی جامعه متفاوته. واقعا در برخی فرهنگ ها و بعضا افرادی با دیدگاه ها بسته تر که فکر می کنند دخترها رو زود باید به خانه بخت فرستاد و دختر بنده خدا هنوز درکی از مفهوم زندگی مشترک یا شناخت مناسبی از همسر نداره، خب وارد عرصه ای میشه که شاید به علت عدم شناخت کافی ختم به جدایی بشه (البته معمولا در این خانواده ها پذیرشی هم برای طلاق وجود نداره و احتمالا طرف یا باید بسوزه و بسازه یا طرد بشه). اما در شهرهای بزرگتر شاید بالاتر رفتن آمار طلاق به خاطر این باشه که زنان به حقوق خودشون آشنا شده اند و مثل قبل به هر قیمتی زندگی فرسایشی رو تحمل نمی کنند (که این البته تیغ دو لبه است و بسته به درک فردی داره که این ابزار توی دستشه). اما در کل به نظرم اینکه جامعه پذیرش بیشتری نسبت به این موضوع پیدا کرده و افراد دیگه به اندازه قدیم دید بدی نسبت به این موضوع ندارند، خوبه. و من به این جمله -شاید تکراری- اما پرمعنی اعتقاد دارم: یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است…
به نظر من اطلاعاتی که بر اساس آن نظرسنجی می شود خیلی ناقصه . – آمار طلاق در چه طبقه اجتماعی، تحصیلی و رده سنی؟ – با فرزند یا بدون آن؟ -درخواست از سوی خانم یا آقا؟ – به چه علت؟( بیکاری، اعتیاد، خیانت و….) و….. طلاق بد نیست!!! مهم اینه که کاملاً سنجیده و منطقی تصمیم گیری بشود و سهم خودمان را در این اتفاق به عهده بگیریم و نسبت به طرف مقابل قضاوت نکنیم و نگذاریم دیگران نیز در مورد ما قضاوت کنند. _
طلاق به خودی خود چیز بدی نیست اون هم یک مرحلس مثل باقی مراحل زندگی…زمانی بد میشه که تو جامعه ما اگر زنی طلاق گرفت هزینه های زیادی رو از نظر روحی باید بپردازه و یک مرد هم به همچنین…به همین دلیل به نظرم افزايش امار طلاق توي جامعه ما خيلي باعث تاسفه و اصلا جيز خوبي نيست تو جامعه اي كه زن مجردش بعد از يك سني مورد عنايت انواع و اقسام حرفها متلكها و اتهامات و بيشنهادات قرار ميگره زن مطلقش جه بر سرش مياد ؟؟؟ امار بالای طلاق ن نشونی از آمار بالای افرادی که روزانه اعصاب و روح و روانشون زیر پاهای فرهنگ غلط و سنتی کشورمون لگد میشه….جمع مي بندم جون تو بحثاي اينجنيني اكثريت مد نظره نه حداقلي كه بعد طلاق زندكي رو تونسنن بسيار عادي و حتي بربارتر ادامه بدن …
۱٫ يكي از دلايل امار طلاق مستقل شدن زنهاست از نظر مالي ولي اينجا هم باز جاي بحثش هست كه اين امار بالاي طلاق بين زنان تحصيلكرده و شاغل و مستقل از نظر ماليه يا نه ؟؟ که این رشد تحصیلی هیچ دلیلی بر رشدی فکری نیست…مخصوصا خانمهایی که با اجرا گذاشتن مهرشون اقدام به طلاق میکنن نشون میدن که چه ظرز فکری در مقابل خودشون و رابطوشن دارن …البته اگر از این زاویه نگاه کنیم که خب چاره ای ندارن باز هم برمیگیدیم سر نقظه اول که چه جیزی باعث میشه زنان ما تن به ازدواجهایی بدن که بیشتر یک معامله است تا ازدواج منظورم دقیقا بحث مهریه و جهاز و امثالهم چه زمانی که مقدارش تعیین میشه چه زمانی که بیشتر مواقع در کشمکش پرداخت میشه….همین امر نشون میده زنان ما هیچ قدرتی ندارن تو جامعه و تنها دست آویزشون گاهی برای انتقام همین بحث حقیر مهریه است
اگر بخوایم یک مقایسه ای هم بکنیم …تو كشوريهایی په يك كشور فمنيستي جساب میشن طلاق كاملا جا افتاده و امار بالایی هم داره و خيلي از زنها وقتي طلاق ميكيرن با يك ايميل به همکاراشون خبر ميدن و همه رو هم دعوت میگنن به صرف شيريني كه حتما شيريني از بند ازاد شدنشونه!!!!تو ايران جي؟؟؟؟ حالا اكر بجه اي هم اين وسط باشه كه حربه اي ميشه براي مرد جهت اذيت و ازار با توجه به حق و حقوق كشادي كه قوانين ما براي مردها قايله….خداييش با اين قانوناي .. اكه يه مردي ادعايي هم نداشته باشه اونطور براش الهام ميشه كه زيادي اشرف مخلوقاته… .
یک مورد دیگر این آماری که اعلام میشه خیلی بیشتراز اینهاست …بسیاری خانواده ها به دلیل بحثهای سنتی طلاق بد میدونن و تنها همخونه هم هستند و ظلاق عاظفی رو سالهاست که دارن تجربه میکنن و چه هزینه های بدی رو بعدها بچه های این خانواده ها باید بپردازن…اگر این آمار رو هم اضافه کنن به جای این همه روز ازدواج و ازدواج آسان و موقت و دایم باید روزهایی درخور وضعیت بسازند…
یک مورد دیگر هم که اینجا عنوان شد به حساب نیومدن مجردها مخصوصا زنان مجرد که اونها هم برای همرنگ جماعت شدن تن به ازدواج میدن و خب نتیجه هم همینی میشه که میبنیم..یک زن تا زمانی که مجرده از خیلی از حقها ی انسانیش محرومه…نگاه غلطی که رابطه جنسی رو برای یک زن قبل از ازدواج بد میدونه باعث میشه خیلی از زنان برای رسیدن به انسانیترین حقون زیر بار مسیولتی چون ازدواج برن و خب بعد از اون هم تبعاتش…
پگاه جان ممنون از فیلمی که به اشتراک گذاشتی. نمی دونم حس تو و دوستانی که فیلم رو دیدن چیه؟ اما من هرچی می گذره از این جامعه ای که تکه تکه در کنار هم مثل وصله های ناجور شکل گرفته بیشتر منزجر میشم.
میخوام تقاضا کنم درباره طلاق های عاطفی که از “ترس” به طلاق های حقوقی ختم نمیشه صحبت کنی،از مرد کینه ای از مرد انتقام جو از مردی که تهدید میکنه،این زن چطور باید به آسایش برسه وقتی که حتی قانون نمیتونه کاری براش انجام بده؟
عزیز من، تنها راهش اینه که بر ترس ها که بسیاریش به جرات می گم نا بجاست، غلبه کرد. چنین روابطی بر اساس یک چرخه منفی هستند. مردی که تهدید می کنه و زنی که شهامت تغییر نداره. این چرخه باید از سمت زن و با درایت شکسته بشه. اکثر این مردها فقط طبل توخالی هستند و نباید از داد و بیداد و تهدیدهاشون ترسید. گرچه من نمیگم در مقابلشون ایستادگی بشه. چون بعضیاشون عصبین و دست بزن دارن ولی باید به شکل بسیار ظریفی زن خودش رو از اون رابطه بیرون بکشه. طوری که واکنش مرد رو خنثی کنه. مثلا باید دید که آیا وابستگی زن به خاطر مسایل مالیه؟ پس تلاش کنه کم کم درآمدی کسب کنه…
دلارام جان “به جرات” درباره چیزی نظر دادن مستلزم آگاهی بیشتری از ماجراست،من درباره موردی صحبت کردم که از نزدیک میشناسم و شهامت و جسارتشون رو دیدم،و شاغل هم هستن،فک می کنم معنای دقیق تر کلمه”درایت” و جمله “به شکل ظریفی! از رابطه بیرون اومدن” جای سوال داره! به هر حال از نظرت ممنونم.
به نظرم بخشی از طلاق ها بر میگرده به نگاه ساده انگارانه به این مقوله و اینکه فکر میکنم آمار “طلاق های توافقی” تو نسل جدید به مراتب بیشتر شده و در واقع بسیاری از زوج ها تلاشی برای حفظ زندگیشون نمیکنن و تنبل شدن،نمیخوان بجنگن، یه جورایی ترجیح میدن راحت ترین راهو انتخاب کنن.
من حرف شما رو رد نمی کنم. اما به شخصه فکر می کنم دلیل اصلی طلاق توافقی، به زمان بر بودن انواع دیگه برمی گرده. البته اگر این نوع طلاق سهم بیشتری داشته باشه بازم جای خوشحالیه، چون دو تا فرد حداقل بر سر جداییشون و شرایط اون به یک توافق رسیدن و لااقل رکن سومی که هیچ چیز از ماوقع نمی دونه، براشون تصمیم گیری نمی کنه.
هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم. طلاق طبیی که اتفاق می افتد یا زیاد اتفاق می افتد بخاطر این افراد جامعه ما اموزش ندیده اند شما وقتی گواهینماه راننده گی می گیری این به معنای اینست که تصادف نمی کنی چون گواهینماه داری کاش به مردم مخصوصا دانش اموزان و دانشجویان گواهینامه زندگی کردن داده میشد تا مدرک تحصیلی بدشم این امار افزایش طلاق را کجا اورید؟ کی امار را منتشر کرده؟ با چه منظوری؟ توی جامعه خارجیها اعتماد کافی وجود نداره, خیلی راحت ازهم جدا میشند, جامعه توش وسایل که خراب میشه تعمیراش نمی کنند به درو می اندازند, طلاق امر راحتی هست.
از این جهت که وجهه ی بد طلاق تا حدی از بین رفته میتونه خبر خوبی باشه چه اینکه افراد بخصوص زنانیکه قبلا به این دلیل با هر شرایطی کنار می اومدند و بقول معروف می سوختند و می ساختند ،در حال حاضر راحتتر می تونن درباره ی طلاق تصمیم بگیرند و پذیرش بیشتری در جامعه نسبت به این مسئله ایجاد شده.
یک خورده صورت سوال با بعضی گزینه ها همخوانی نداشت و معلوم نبود علل طلاق مدنظر شماس یا صرفا خوب و بد بودن . بهرحال من به دو گزینه ی (در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر بد باشد.) و بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم. به نظرم در کل جدا شدن دو انسان از هم در شرایطی که زمانی همدیگه رو دوست داشتن میتونه خبر بدی باشه ولی اگر ازدواج اجباری بوده چندان بار منفی نداره. و اما در شرایط امروز ایران خبر بدیه چون این یعنی بیشتر شدن امار ازدواج های بی فکر و کمتر شدن تحمل مردم گزینه ی دوم رو اگر بخوام با دید مثبت نگاه کنم حرفم مثل حرف اقای رجبی و خانم صنم میشه اما دید دیگه و شاید منفی ماجرا اینه که این اگاه شدن از حقوق خیلی وقتها هم باعث شده خانمهایی با سطح فرهنگی و مالی پایین صرفا به قصد سواستفاده وارد زندگی بشن و با اجرا گذاشتن مهریه و نفقه و غیره باعث نابودی یک مرد و اگر بچه ای هم باشه باعث نابودی چند نفر بشن.
اگر منظور سوال بررسی چرایی بد یا خوب بودن طلاق بود به نظرم گزینه های بهتری میتونست در این نظرسنجی باشه مثلا: بخشی از طلاقها ناشی از عدم صداقت و بی اعتمادی زوجین در زندگیست. بخشی از طلاقها ناشی از عدم سازگاری و کم تحملی زوجین است. بخشی از طلاقها ناشی از نبود بستر مناسب برای شناخت کافی پیش از ازدواج است. بخشی از طلاقها ناشی از عدم شناخت روحیات و خواسته های جنس مخالف است. و…
در مورد گزینه های حقوق زن: شاید بد نباشه بگیم که مرد شناخت درست وکافی نسبت به حقوق زن ندارد.و زن در پی اثبات اون دست به اعتراض می زند،که بیشتر این اعتراض عا تهدید به ظلاق هست یا گرفتن مهریه.اما مرد که نمی خواد (یا بر حسب عادت اکتسابی از پدران خود) این حقوق رو بشناسه و محترم بشماره،قضیه جدی می شه و طلاق صورت می گیره.
خبر بدی هست برای زنان! با وجود بالارفتن آمار طلاق هنوز نگرش جامعه به زنان مطلقه بسیار سنتی است. گاه زنان مجبورند برای بدست آوردن حق طلاق از حقوق خود بگذرند و زمانی که وارد جامعه میشوند جامعه را فاقد امنیت اجتماعی, مالی و … میبینند و متاسفانه هیچ پشتوانه ای از هیچ لحاظ برای ما زنان طلاق درجامعه مدنظر قرارگرفته نشده و این نکته منفی قابل تامل برای جامعه ایرانی است.
کاهش ۴٫۴ درصدی ازدواج/ افزایش ۴٫۶درصدی طلاق (منبع:فرارو)
۱-متاسفانه علی رغم اینکه آمار تحصیلکرده ها رو به رشد است اما “مهارت” زندگی و “بلوغ” برای آغاز زندگی مشترک در جوان امروزی وجود ندارد.شما برای گرفتن گواهینامه کلاس می گذرونی اما برای زندگی هیچ پیش نیازی وجود نداره. ۲- عدم تعهد و تنوع طلبی در هر دو جنس. ۳- فرار از شرایط موجود با مُسکنی بنام ازدواج ۴- انتظارات و توقع ها ۵- تغییر “باور” ها که امروز خیلی شایع هست.کسی که تا دیروز از الکل و الکلی فرار می کرد و استغفراله می گفت امروز از این ور بام افتاده،مرد و زن هم نداره. ۶- خوشبختی رو تو خودمون نمی تونیم جستجو کنیم.می گن هدف وسیله را توجیه نمی کند اما ازدواج وسیله شده برای نداشته های مادی و معنوی.بعد مادی دریافت مهریه به نرخ روز و معنوی کامیابی موقت! ۷- و چیزهایی هست که نمی دانی…
به نظرم هردو گزاره ”میتواند خبری خوب باشد“ و ”میتواند خبری بد باشد“ با نسبتهاي متفاوت منطقي هستند. خبر خوب اينكه ديگر يک واجب اجتماعی نیست که هرگونه رفتار عجیب و غریب، تضييع حقوق و… توسط همسر تحمل بشه و اين يعني پيشرفت نگرش و منطقيتر شدنش: ديگه جمله مزخرف با لباس سفيد وارد شدن و خروج با لباس سفيد بيمعنا شده. اما از طرف ديگه به نسبت بيشتري خبر بدي هم هست. ميتونه نشانهاي باشه از ازدواج غيرمنطقي يا بدون دقت و برنامهريزي صحيح، ميتونه بيشتر شدن نارضايتي از روابط زناشويي رو نشون بده. من فكر ميكنم بيشتر طلاقها از دسته دوم كه ناشي از تفاوت نگاه و سليقه آدمهاست ناشي ميشه تا تضييع حقوق و نااميدي از تأمين حقوق با تداوم زندگي. هرچند اين رو هم كاملاً قبول دارم كه وجود داره…
سلام محمدرضا انتظار پاسخهای بهتری رو داشتم (برای نظرسنجی) اما بماند که فارغ از نظر من نسبت به نظر سنجی احساس میکنم نظرم نسبت به سئوال نظر سنجی برات مهم باشه! من گزینۀ آخر رو انتخاب کردم، چون فکر میکنم بخش اعظمی از طلاقهای امروز که بین خیلی ها در جریان هست ناشی از عدم وجود تعهد و تعهد پذیری کافی در میان ماست! با این نگاه میشه اون رو خبر بدی دونست! اما از طرفی تعهد کورکورانه هم منجر به زندگیهایی شده که باید تموم بشن و نمی شن! و در نهایت فرزندی رو به آتیش میکشن و … تا بچۀ طلاق نشه! دوست داشتم دیگر جوابها رو هم نقد کنم اما واقعیت این هست که نظر من هم همچین نظر مسلحی نیست و ایرادهای زیادی بهشم وارده!
سلام معلم عزیز چیزی ک قصد بیانش رو دارم ربطی ب متن شمانداره متاسفانه در سطح شهر در چند سال گذشته موسسه های هنری زیادی باز شده اما جندتا ازین موسسه ها هنرمند پرورش میدهند من فکر میکردم هنر راهی برای رستگاری بشره همچون دین
این مساله ی خیلی پیچیده با عوامل تاثیر گذار بسیار زیاد هستش به نظرم باید در هر مورد با توجه به شرایط قضاوت بشه که این تصمیم خوب بوده یانه یه نکته ای که من در کامنت های دوستان ندیدم بهش اشاره شده باشه اینه که این امارهایی که از طلاق ارائه شده موارد طلاق بعد از ازدواج بوده یا طلاقی که دو نفر هنوز زندگی مشترکشون رو شروع نکردن… در جامعه ی ما هنوز بخش زیادی از خانواده ها تفکرات مذهبی-سنتی دارند و با دوران نامزدی طولانی مخالف هستند و در نتیجه خیلی سریع عقد رو محضری و قانونی می کنند … من شخصا موارد طلاق بسیار زیادی رو می شناسم که هنوز زندگی شون رو رسما شروع نکرده طلاق گرفته اند
من به گزینه (بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم و به نظرم اینکه قبلا میزان طلاق در ایران کم بود به این دلیل نیست که دختر ها و پسرها خیلی همدیگه رو درک میکردند و برای هم درست انتخاب شده بودند بلکه درصد زیادی از طلاق نگرفتن ها به این خاطر بوده که اصلا آنها طلاق رو به رسمیت نمیشناختن و اصلا فکر نمیکردند که میشه طلاق هم گرفت و دلیل این امر قبح بسیار زشت آن عمل در جامعه سنتی ما بود ولی در حال حاضر یه دختر یا یه پسر به خودش میگه که چه دلیلی داره با کسی که درکش نمیکنم زندگیم رو ادامه بدم؟ و برای همین خودشون رو خیلی اسیر یک زندگی ناخوشایند نمیکنن- یه دلیل دیگه هم اینه که زن و مرد های قدیم اگر رابطه شون خراب میشد از اونجا که نمیتونستن(می ترسیدن) طلاق بگیرند سعی میکردند اون رابطه رو ترمیم کنن ولی امروزی ها این چنین نمیکنند و در صدد تعویض این رابطه با یک رابطه بهتر هستند
سلام در نگاه اول شاید برای من که همیشه بعد از ازدواج بهترین لحظه ها را در خانواده کنار همسر و دخترم داشته ام این سوال بی معنی به نظر برسد و حتما پاسخ من منفی است ولی وقتی به اطراف خود نگاه می کنم میبینم طلاق گرفتن چیز بدی نیست وقتی زندگی ها زندگی نیست و زن و شوهر مایه تکامل و آرامش خود نیستند اشکال شاید در ازدواج های سرسری و هزاران دلیل اجتماعی دیگر است ضمنا خواندن صحبت های دکتر جلایی پور در این خصوص هم به این مبحث کمک می کند….”برخی روان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که در جامعه ما خانواده در حال فروپاشی است و از این بابت نگران هستند اما به نظر من محکم ترین نهاد در جامعه کنونی خانواده است” ،” نهاد خانواده در ایران در مقایسه با دیگر نهادهای اصلی جامعه مثل نهاد دولت، بازار و یا آموزش و پرورش، بار بیشتری را بر دوش میکشد.” http://www.khabaronline.ir/detail/350822/society/family http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=329&pageno=242
با سلام و عرض ادب دوستان خوبم من فكر ميكنم به خاطر مشكلات مختلف فرهنگي در محيط جامعه و نظرهاي وحشتناك مردم نسبت به زن مطلقه و نداشتن مهارتهاي ارتباطي و ديگر مهارتهاي فردي مناسب براي اين گروه از زنان اين خبر بده مگر نه طلاق هم يك انتخابه و ميتونه در كنار انتخابهاي ديگه و البته با در نظر گرفتن همه منافع و ضررهاي هر تصميمي قابل استفاده باشه . من فكر مي كنم متاسفانه بيشتر طلاقهاي اتفاق افتاده ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خودشونه . به نظرم ميرسه زنان ايراني از صبورترين و مهربون ترين زنان دنيا هستن و بيشتر وقتها تلخي طلاق عاطفي را سالها به اميد روزنه اميدي تحمل ميكنند . بابت تلخي كامنتم منو ببخشيد .
فكر ميكنم گزينه هاي زير درباره خوب بودن و بد بودن خبر طلاق نيست بلكه درباره دلايل آن صحبت كرده، البته شايد من اشتباه ميكنم بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند. افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
من فکر میکنم، بخشی از طلاق های امروز ناشی از آگاه شدن زنان از توانایی های خودشان است نه حقوقشان. اینکه زنان امروز ما کم کم متوجه میشوند که مستقل از یک مرد می توانند چرخه زندگی را بچرخانند و موفق هم باشند. و این خود ناشی از تغییر فرهنگمان است که به تدریج حضور زن در اجتماع را میپذیرد.
در گذشته نه چندان دور، چرخ زندگی در دست مرد خانه بود و اکثر زنان خانه دار بودند که این موضوع زنان را به شدت به مرد زندگی وابسته مینمود. زنان قدیمی تر از طلاق وحشت داشتند چون پس از طلاق هیچ سایه حمایتی برای خود نمی یافتند یا باید به خانه پدری باز میگشتند که آنجا نقش یک سربار را داشتند یا باید تلاش میکردند به تنهایی گلیمشان را از آب بیرون بکشند که در جامعه ای که اشتغال زنان در آن باب نبود پیدا کردن شغل بسیار سخت مینمود،بگذریم از نگرش منفی نسبت به زنان مطلقه . پس با یک حساب سر انگشتی زنان، ماندن و تحمل کردن را به سوختن و ساختن ترجیح میدادند. اما در جامعه امروزی، که زنان دارای جایگاه اجتماعی هستند، دلیل برای تحمل کردن، بسیار کمرنگ شده است. بنابر این اگر یک زوج در کنار هم احساس شادی نکنند هیچ دلیل و اجباری برای ماندن در کنار هم وجود ندارد.
از دیدگاه من،بطور کلی اینکه افراد بپذبرند که اشتباه تصمیم گرفته اند و در صدد رفع اشتباه بر آیند فارغ از خوب یا بد بودن “طلاق”، نیازمند رشد و بلوغ فکری و شجاعت بوده و یک نکته مثبت به حساب می آید.{همه آنچه گفتم در مورد جدایی های منطقی و نه از سر لجبازی و برای اثبات حرف یکی از طرفین، صادق است بدیهی است در ازدواج هایی که پای فرزند در میان است شرایط و نکات بیشتری باید در نظر گرفته شود .}
کاملا موافقم در جامعه امروز دلیل ازدواج بیشتر میتونه رشد و بلوغ فرد باشه و طرفین به احترام متقابل داشته باشند. و وقتی افراد میبینن به حقوق و شعور اونها ارزشی داده نمیشه، صلاح خودشون رو در طلاق میبینن.
خانم صنم، سلام
نظر شما رو قبول دارم که زنان امروز تواناتر شده است و این توانایی توانسته به استفاده حقوق شان نیز کمک کند. اما از این نظر که آگاهی زنان به توانایی شان موجب “تصمیم” به طلاق باشد، احتمالاً اینطور نیست. فکر میکنم موجب ایجاد شرایط برای طلاق شده تا تصمیم به طلاق.
هنوز هم زنان همان زنان وابسته به انتخابشان هستند. آنچه که متاسفانه اتفاق می افتد، مربوط به پیش از ازدواج است، در کشور ما شناخت درست در انتخاب شریک زندگی و انتخاب آگاهانه کمتر تجربه میشود و این موضوع پس از زندگی مشترک، خود را نشان میدهد… و حالا که این اتفاق افتاده، وقتی به یک خانم در این شرایط بگویی که حالا میخواهی چه تصمیمی بگیری؟ به جای اینکه به راه حل فکر کند، شروع میکند از مشکل گفتن… و بد اینکه وقتی راههایی را نشان میدهیم که یا باید به زندگیت با همسرت ادامه دهی با تلاش برای حل مسائل، یا یک عمر زندگی کنی ولی بیشتر و بیشتر بخواهی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی و با طلاق عاطفی، فرزندی را هم قربانی انتخابتان کنید و یا بدتر از آن اینکه با فرزندی به زندگی پیشینت بازگردی، کدام را انتخاب میکنی؟ جالب این هست که میخواهد ادامه زندگیش را تجربه کند برای حل مشکل، نه مساله! یعنی هنوز هم اصرار به درست بودن تصمیم هایش و عملکردهایش دارد…
وابستگی زنان به مردان، بیش از مسائل اقتصادی و اجتماعی و…، مسائل عاطفی شان است. اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…
صنم جان، نمیدانم بگویم این حسن است یا متاسفانه برای من که بسیار پیش آمده که خانمهای متاهل برای من درد و دل میکنند و کاری که از دست من برآمده همراهی و هم فکری کردن و کمی هم همدل شدن با ایشان بوده. بسیار توصیه میکنم که حتماً با یک مشاور در تماس باشند و در این شرایط یک متخصص بسیار بهتر میتواند کمکشان کند…
جمله ای که در این مواقع بسیار به کار میبرم این هست که “بین بد و بدتر کدام بهتر است؟!” شاید تلاشی باشد برای واقع بینی؛ اما بدتر از آن این هست که میبینم یاد گرفته ایم بر اشتباهمان اصرار کنیم…
با نظرتون کاملا موافقم که زنان هنوز به شدت وابستگی احساسی دارند و اینکه فرمودید “اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…” دقیقا حرف درستی است . من هم البته در پاسخ به پرسش شنیدن خبر طلاق خوب است یا بد، عرض کردم که برای شخص من شنیدن خبر اینکه یک انسان متوجه اشتباهش شده و حالا درصدد رفع اشتباه برآمده، چیزی است که نه تنها بد نیست که باید به آن بالید. چرا که من زندگی های زیادی را دیده ام که طلاق برایشان بهترین گزینه بوده است ولی با نپذیرفتن اشتباه، تنها زندگی را به خود و اطرافیانشان تلخ تر کرده اند. در باور من طلاق یک گزینه است، یک راه حل، که در مواقع لزوم میتوان به آن فکر کرد. شاید گاهی(نه همیشه) بهترین راه حل جدایی باشد.
شايد به دليل نگاه بد فرهنگ ما به دختران يا پسران (بيشتر دختران) ازدواج نكرده هم بتونه يك گزينه باشه ، گاهي وقتا اينقدر در مورد علت ازدواج نكردن سوال ميشه كه آدم مجبور ميشه براي خلاصي از اين سوال تن به ازدواجي ناخواسته بده و نتيجتاً طلاق
خیلی ها رای دادن به اگاه زنان از حق خود این یه حرف کاملا اشتباهیه طلاق تو کشورای پیشرفته مثل المان و امریکا هم افزایش پیدا کرده یعنی زن ها تو این کشور ها تازه فهمیدن حقشون جیه اصلا معنی نداره
ویکتور هوگو زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !
بنظرم زمانی می تونه خبر خوبی باشه که در مدت طولانی زوجین دچار طلاق عاطفی شده باشند وبرای این مساله وایجاد هیجان دوباره به بن بست رسیده باشند.(البته اگر فرزندی نداشته باشند)
لیندا سیدی جان، سلام. از اینکه اینجا فرصتی شد تا با شما هم صحبت شوم خوشحالم… به این خاطر که گزینه منفی را زدم، لازم دانستم پاسخگو باشم. نظرت رو قبول دارم که زمان طلاق عاطفی دیگر ادامه زندگی مشترک خوب نیست و حتی لذتی برایشان نخواهد داشت… مسلماً با طلاق عاطفی، عملاً طلاق جاری شده. اما اینکه با وجود فرزند چه؟! به یقین بگویم که در ادامه این زندگی فرزندان بیشتر و بیشتر قربانی خواهند شد و چه بسا با جدایی والدین، بتوانند آرامش را بار دیگر تجربه کتتد… البته نمیگویم همیشه و شاید در مواردی خاص، حتی فرزندان بخواهند با طلاق عاطفی والدین، پدر و مادرشان را در کنار یکدیگر داشته باشند…
با سلام. به نظر من خوب و بد امری نسبی و اقتضاییه. ماهیت امر یعنی طلاق امری است اختیاری و جزو حقوق هر انسان آزادیه بنابراین صرف افزایش یا کاهش نمی تونه امری اخلاقی باشه. اینجا یه چرخه if….then به وجود میاد همراه با نوعی نمودار درختی که اینجا باز در خود پروسه زندگی مشترک باید دید چه عواملی باعث شکل گیری طلاق میشه. بعد از بررسی همه اینها میشه قضاوت کرد که آیا امری پسندیده بوده یا خیر. تازه اینجا هم ملاک و شاخصه خوب و بد بودن رو هم تعریف و مشخص کرد. من گزینه “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” را انتخاب کرده ام چرا که این می تونه نشون دهنده یکی از عوامل روانشناختی پدیده باشه من کاری به بقیه عوامل ندارم چون مستلزم انجام یک پژوهش جامعه. ممنون از مطلب بسیار جالب و خوبتون
از زوج سالخورده ای که سالیان درازی با هم زندگی کرده بودند و سالگرد ازدواجشون را جشن میگرفتند پرسیدند که راز موفقیت ازدواج شما چیه؟ پاسخ میدهند که در زمان ما وقتی چیزی خراب میشد آن را تعمیر میکردند و دورش نمی انداختند، ما هم همینکار را کردیم. (متاسفانه در جامعه ای که یکی از بیشترین تولید کنندگان زباله است و از خودشون تولیدات ناچیز و کمی دارند بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.) به شخصه با طلاق موافق نیستم. چرا که انسان باتلاشهایش و یاد گرفتنش است که در مسیر رشد و تکامل گام بر میدارد، ما دوست داریم که همسرمون حاضر آماده مطابق با آخرین خواسته ها و متدها و تکنولوژی داشته باشیم بی آنکه تلاشی کنیم برای شناخت و کشف آن و خودمون را سالهاست که فارغ التحصیل فرض کردیم و دیگه حوصله آموختن نداریم. ولی اگر کسی تمام تلاشش را انجام داد و آموخت و طرف مقابل پا پس کشید، گریزی نیست از طلاق. به نظر شما حکمت ازدواج چه چیزهایی میتونه باشه؟
به نظر من مهمترین عامل جدایی ها اینست که افراد خودشان و آرزوها و خواسته هاشون را خوب نمی شناسند . حوصله ندارند طر ف مقابل را هم بشناسند . بعد از مدتی می فهمند زندگی مشترک اونی نشد که می خواستند پس جدا می شوند … انگار در جستجوی چیزی هستند که نمی دانند چیست … در خیلی از موارد ، هیچ کدام این بخش ها با آگاهی و تامل کافی نبوده …نه انتخاب ، نه باهم بودنها ، نه جداشدنها ..
با توجه به این که هنوز فرهنگ ما به یک زن یا مرد جدا شده نگاه بدی داره، این خبر میتونه خبر بدی باشه، ومتأسفانه با وجود این نگاه و حساسیت باز هم میبینیم که تو جامعه ی ما تشویق زیادی هم برای ازدواج وجود داره، که این عوامل درکنار هم باعث سردرگمی بیشتر میشن. لااقل اگه این تشویق نمیبود، میتونست این آمار کمتر بشه که در نتیجه آسیب های ناشی از اون در فرهنگ ما کمتر میشد!
چه خوب میشد که در مورد مسئله طلاق هم تفکری سیستمی داشته باشیم. شاید بشه از شش کلاه دوبونو بهره برد سفید: – بر اساس مدخل طلاق در دایرهالمعارف ویکیپدیا: خیانت، مشکلات جنسی و تورم مهمترین دلایل طلاق هستند. – بر اساس آخرین آمار مندرج در وب سایت اداره ثبت احوال از هر ۵ ازدواج در نه ماه اول سال ۱۳۹۲ یکی به طلاق ختم شده که نسبت به مدت مشابه سال قبل تفاوت معنیداری مشاهده نمیشود. اما این آمار چیزی نزدیک به دو برابر آمار مربوط به سال ۱۳۸۳ میباشد. – همچنین به نقل از اظهار نظر رئيس دانشکده روان شناسي و امور تربيتي دانشگاه تهران از هر چهار ازدواج تنها یک مورد رضایت زوجین را تامین کرده (http://www.jahannews.com/vdcjymevhuqemyz.fsfu.html) لذا همخوانی معنیداری میان عدم رضایت از زندگی مشترک و آمار طلاق مشاهده میشود (البته براساس این موارد هنوز آمار طلاق امکان رشد دارد!) سرخ: -طلاق چیز بدی است. چه در ایران باشد و چه در هر کجای دیگر مستقل از نگرش جامعه شکستن قطعی یک رابطه همواره آسیبهایی را به دو طرف آن وارد خواهد آورد -فردی که (خصوصاً زنی که) به هر دلیلی خودش را از یک رابطه معیوب نجات میدهد در جامعه دچار بیماریهای بیشتری میشود شخصاً با تعدادی از این افراد در ارتباط بودم و کاملاً شخصیت بیمار این افراد را دیدم و از آن بدتر اینکه همه آنها باور داشتند که دیگر نابود شدهاند و زندگیشان برای همیشه از دست رفته است. بیشتر این افراد دارای تحصیلات عالی بودند! -اصلاً در این سوال ایراد است آیا واقعا آمار طلاق بالا رفته است؟ اگر طلاق را به معنی نارضایتی زوجین از زندگی مشترک فرض کنیم کافیست هرکس به والدین خود رجوع کند تا ببیند که آمار طلاق بالا که نرفته هیچ پایین هم آمده است. سیاه: -ایران و بیشتر کشورهای شرقی به دلیل داشتن فرهنگ کهن هنوز در حال پوست اندازی و گذار به مدرنیته هستند. بازتعریف حقوق برای جنس ضعیف در قرن حاضر باعث شده تا زنان برای رهانیدن خود از مشکلات زندگی مشترک به طلاق روی بیاورند اما بیشتر افراد جامعه هنوز به یک زن بیوه نگاهی نامطلوب دارند. -زن یا مرد جدا شده کالایی دست دوم شناخته میشود و از دیگر سو خود این افراد به راحتی نمیتوانند جایگاه مناسبی در جامعه برای خود بسازند و به دلیل زخمهای عاطفی عمیقی که در طول پروسه ازدواج و طلاق پیشین خود برداشتهاند به راحتی مورد سواستفاده قرار میگیرند. -نگاه ما در جامعه سنتی و عاطفی ایران به مسئله ازدواج از یک سو به شدت احساسی و هیجانی است و نگاه ما به مسئله طلاق به دلیل مشکلات قبل و بعد آن کاملاً منطقی این ناهمگونی در مسئله ازدواج و طلاق باعث ناپایداری اصل زندگی مشترک در ایران شده است. -تا زمانی که افراد بر اساس نیازهای جنسی و عاطفی خود به ازدواج روی میآورند به محض برطرف شدن طولانی مدت نیازهای بالایی هرم مازلو میل افراد به ادامه این رابطه کاهش پیدا کرده و نهایتاً ادامه آن را بیفایده میدانند زیرا انگیزههای پیشین از بین رفته و بازتعریفی از چرایی داشتن رابطه مشترک زناشویی (بدون فشارهای بیرونی مانند آنچه که در ابتدا عامل ازدواج بوده) نمییابند و لذا جدایی را چاره راه میبینند. زرد: -خانواده کانونی است که تقریباً همه ما آن را تجربه کردهایم. آرامش و رضایت والدین مهمترین عواملی هستند که باعث میشوند فرزندان و خود آنها بهره حداکثری را از این کانون برده و با مشکلات و مسائل روزمره دستوپنجه نرم کنند. اما آیا کانونی که خود دچار بیماری و مشکلات فراوان است قادر است اولین و مهمترین وظیفه خود را بهدرستی ایفا کند یا بلعکس خود عامل شکنجه اعضا و فراری دادنشان میشود. -براساس آمار محققیق فراوانی طلاق در ایران کمتر از نیمی از طلاقهای انجام شده در ایالات متحده آمریکاست اما میزان رضایت از زندگی کمتر از یک پنجم است. -بالا رفتن آمار طلاق در ایران میتواند به داشتن خانوادههایی سالمتر در ایران و در نتیجه پرورش کودکانی سالمتر کمک شایان توجهی کند از طرف دیگر به دلیل کاهش مسئولیت افراد خصوصاً زنها به امور خانواده این موضوع میتواند به افزایش نیروی کار و رشد اقتصادی کشور کمک کند. سبز: -افزایش آمار طلاق ممکن است باعث بالارفتن نرخ ازدواجهای دوم باشد. تا کنون به این توجه کردهاید که اگر دو نفر برای بار دوم ازدواج کنند ازدواج آنها تا چه اندازه میتواند بر اساس منطق باشد؟ این دو فرد میتوانند پیش از ازدواج به صورت موقت با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند هیجانات، نیازها و خواست همدیگر را محک بزنند و بر اساس آگاهی و بدور از هیجانات دفعه قبل اقدام به ازدواج کنند خصوصا اینکه معمولا افراد در این سن به استقلال مالی و عاطفی رسیدهاند و میتوانند بر اساس نیازهای روحی و عاطفی اقدام کنند و دید بلند مدت تری را مد نظر داشته باشند آبی: محمدرضا عزیز این یکی را گذاشتم برای شما گرچه باقی موارد را تنها به عنوان مثال عرض کردم و موارد زیادی را با تفکر جمعی که اصل این شش کلاه است میتوان اضافه کرد
سلام استاد.
در شرایط امروز ایران،میتواند یک خبر بد باشد؟؟؟
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد؟؟؟
میشه در مورد شرایط امروز ایران وفرقش با شرایط دیروز ایران و احیانا شرایط فردای ایران کمی بیشتر توضیح بدین؟؟؟تا بعدش به خوب وبد بودن موضوع برسیم .
ممنون
وقتی میگوییم شرایط امروز ایران، منظورمان مقایسه با شرایط دیروز و فردا نیست ستایش عزیز.
منظورمان این است که اگر میگوییم خوب است یا بد است حکم مذهبی و مطلق تا قیام قیامت ندادهایم.
در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا که ایستادهایم چنین حکمی را صادر میکنیم.
شاید در روزی دیگر و در جایی دیگر، راجع به «افزایش آمار طلاق» نظر دیگری دادیم.
بسیاری از جملاتی که در تاریخ ماندهاند و به یک دردسر تاریخی تبدیل شدهاند ناشی از این است که گوینده قبلش نگفته: در این مقطع زمانی…
ممنون.استاد.
از وقتی یبادم میاد شنیدم در این مقطع حساس زمانی، باید اینگونه باشیم و …دوره ای نبوده که ننشنوم حساس نبوده و کمی خودم به این کلمه حساسیت پیدا کردم و فکر کردم منظور شمام از شرایط امروز ایران همان مرحله حساس کنونی ست!!
که البته متوجه منظورتان شدم.البته لحن عصبانی تون باعث شد سریعتر مطلب رو بگیرم.
حمید جان. خیلی منطقیه.
این گزارش سازمان ثبت اسناد کشوره که در عصر ایران منتشر شده: http://goo.gl/CDdmCD
البته شاید الان که این رو گفتی بهتر باشه در طول چند سال یا چند دههی قبل نگاه کنیم که دید جامعتری به دست بیاد.
خیلی خوبه اگر کس دیگری هم آماری رو در جایی میبینه که قابل استناده (نه فقط در یکی دو سال اخیر) برای ما اینجا منبعش رو بنویسه.
اقا من میگم چند تا مساله با همه..اینکه ی زن از حفوفش با خبر شده خوبه بد اینه که از اون ور بوم افتاده،به نظرم زن اگاه نشده فقط یاد گرفته طلاف بگیره و از مهارت امتداد زناشویی و جنگیدن واسه زندگی چیزی یاد نگرفته که یکی از علتاشم این اشغال های فکری که از طریق ماهواره به خورد خونواده هامون دارن میدن و حتی غربیها هم بنیان خونواده براشون مهمه..این وسط مهمترین علت رو من عدم بلوغ طرفین میدونم..من خودم پسرم و دارم میبینم غایت ارزو ی پسر شده اینکه دختررو ببرم خونه و غایت معیار ازدواجش شده پول طرف که حالا من اینو میبرم دختر بازیمم کنارش دارم..باید قد مردما رشد کنه طلاقم میشه مثل خیلی ار چیزایی که میشه گفت باید اخرین راه باشه ولی لزوما هم اشتباه نیست..
سلام
۱- انسان ها هم مانند خیلی از موجودات دیگر از جنس نر و ماده تشکیل شده اند و نرها یکسری خصوصیت مشترک دارند که در مردها هم دیده می شود.
۲- طلاق یا جدایی نر از ماده یک موضوع طبیعی است و در موجودات دیگر به صورت کاملا طبیعی وجود داره و ناراحتی هم نداره.
۳- به نظرمیرسه مردهایی که یک زندگی مشترک رو تا آخر ادامه می دهند قدری غیر طبیعی زندگی می کنند که البته شاید بتوان بار ارزشی هم به این حالت غیر طبیعی داد.
۴- اینکه دو نفر پنج سال یا ده سال پیش مناسب هم بودند و الان مناسب هم نیستند کاملا محتمل و منطقی است
۵- در این بین موضوع فرزندان مطرح میشه که در طبیعت برزگ کردن فرزندان تا ست بلوغ( فقط تا سن بلوغ) به عهده جنس ماده است و یا تا مدت کوتاهی که جنس نر هم کمک می کند. انسان ها هم باید با الهام از طبیعت راه حلی برای این موضوع بیابند که البته قوانین هم تا حدودی همین گونه طراحی شده
۶- عشق فریب طبیعت است برای تنازع بقا
۷- اگر مردها بتوانند به طور غیر طبیعی و ریاضتی خوددار باشند و چشم از بقیه زن ها بپوشند و فقط به زن خودشون فکر کنن شاید کمی دوام و یا کیفیت زندگی ها بهتر شود( دوستی داشتم که توی محل کار که صبحونه می خوردیم اگه خانم ها صبحونه آورده بودن و یا لقمه ای تعارف می کردند به هیچ وجه نمی گرفت و نمی خورد می گفت فقط از دست خانمش غذا می خوره، شاید روش خوبی بود که مهر کسی در دلش جا نگیره و سیل رو از سرچشمه می بست)
۸- کلاً مردها حوصله خیلی از علایق زن ها ندارند و برعکس پس یک جدایی علاقه ای ذاتاً موجود است
۹- مطالعه این مصاحبه جالبه http://www.monaseb.com/magazine-knowable/knowable-miscellaneous/994-spiegel-interview-helen-fisher
۱۰- واقعیت اینه که ما خواسته یا ناخواسته در محیط کار خیلی بیشتر از آنکه با همسرمون باشیم با کسان دیگه هستیم و این تبعات خاص خودش رو داره.
۱۱- بقیه نظرام باشه برای بعد…
مقاله رو مدت ها قبل خونده بودم، با بیشتر نظراتتون موافقم. فقط اینم اضافه کنم که این علاقه به تعدد شریک فقط در آقایون نیست، گرچه این جوری جا افتاده. الان مقاله اش دم دستم نیست. اما تحقیقی انجام گرفته بود که زنان امروزه تمایل به بودن با افراد مختلف رو دارند و شاید تا الان به دلیل تابو ها و اون قداستی که به زن و مادر بودن داده می شد ابراز نمی شده. به هر حال در عصری هستیم که قداست ها در حال شکستن هستن و شاید بشه تصمیمات غریزی آدم ها رو بهتر شناخت. البته انسان موجود پیچیده تری نسبت به حیوانات شاید باشه که فقط تصمیماتش رو غریزی نمی گیره!
جایی در همین سایت خوندم که “خیانت و رابطه های عاطفی موازی بعنوان ارضای نیاز علمی و قطعی و انکارناپذیر انسان برای تسریع توسعه درخت تکامل و Evolution است.” که البته وقتی منطقی وغریزی و بدون در نظر گرفتن اخلاق به قضیه نگاه میکنم کاملا درست به نظر میرسه!
مرسی داریوش جان آره خب ذاتا هیچ الزامی برای تشکیل *خانواده* وجود نداره ، بار ارزشی ای که انسان می سازه برای مسائل مختلف طبیعی زندگیش تله ای می شه که ظاهر زیبایی داره ، بهش احساس شرافت و خوب بودن می ده اما مخالف طبیعتش و طبیعت اطرافشه اینه که همیشه در تلاش برای کسب ارزش و برای خوب جلوه دادنش پیش خودش و دیگران کارهایی انجام می ده که از درون احساس می کنه و می فهمه که مخالفشون رو دوست داره
به نظرم خبر خیلی خوبی نمیتونه باشه چون من اکثر طلاق هایی که این روزها می بینم بیشتر در اثر خیانت و این نشونه خیلی بدیه که اکثرا هم در اثر خیانت اقایون هست ،که باید ریشه یابی بشه که مردها بد شدن و پایبند به تعهدات خودشون نیستن یا زن ها به زندگیشون توجهی که باید رو ندارن….!!!
سلام محمدرضا جان،از نظر خودم نمی دونم خبر خوبه یا بده! ولی تا اونجایی که من خودم برحه ای از زندگی درگیرش بودم و با آدم هایی که جدا شدند صحبت کردم ونتیجه زندگیشون رو دیدم به این نتیجه رسیدم طلاق مفهومی نداره! یعنی هیچ دلیل قانع کننده ای برای جدایی پیدا نکردم! کمتر کسانی رو دیدم که بعد از جدایی زندگی بهتری رو تجربه کرده باشند.(منظورم با خانواده است) زندگی هر فردی ساخته ی دست خودش هست،دنیای آدم ها وقتی از هم فاصله می گیره که شروع می کنن به چرتکه انداختن و حساب و کتاب و قضاوت! ولی متاسفانه تو واقعیت جامعه ی کنونی، رایج پیدا کرده و چون آسیب هاش بیشتر از سودش هست (لااقل نسبت به فرهنگ نگرش ما در ایران) خبر بدی محسوب میشه! 🙂
افزایش آمار طلاق خبر خوبی نمیتونه باشه. میتونه نشون بده که انگیزه های درستی برای ازدواج وجود نداشته. البته از یه دیدگاه دیگه میشه گفت شاید دو طرف نسبت به زمانی که همو انتخاب کردن رشد کردند و فهمیدند که انتخاب اشتباهی رو در در زمان گذشته انجام دادند. البته این دیدگاه شامل افرادی میشه که به طور محترمانه و حتی دوستانه طلاق میگیرند. ولی کاهش آمار ازدواج از یه دیدگاه میتونه خبر خوبی باشه. که نسل ما نسبت به نسل گذشته تغییر کرده و اهداف متعالی تری برای ازدواج لازم داره.
سلام من به «هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم» راي دادم. به نظر من بزرگترين دليل طلاقها اين ها هستند: ۱- نداشتن شناخت نسبت به خود و اخلاق و رفتارمون ۲- تجاوز به حقوق يكديگر يا به رسميت نشناختن حقوق همديگه ۳- همش به دنبال اين هستيم كه لذت رو تو آينده بدست بياريم بهمين خاطر همش چشم و هم چشمي و غصه و …. ۴- شايد خيلي از صفات قشنگ رو يادمون رفته. مثلا: بزرگواري و حلم و…
اول از همه فکر می کنم نظر افراد بسته به این که برای خودشون و خانوادشون این اتفاق افتاده باشه و یا این که تا حالا باهاش روبرو نشدن و فقط از حرف این و اون یا تابوهایی که در هر جامعه ای هست نظرات اساسش متفاوت هست. دیشب دن آریلی یک لینکی رو به اشتراک گذاشت که از مردم کشورهای مختلف راجع به ۸ حیطه که البته طلاق هم یکی از اون ها بود پرسیده شده بود که آیا از نظر اخلاقی قابل قبول هست یا نه و یا این که ارتباطی به اخلاق نداره. پیشنهاد می کنم دوستان ببینن. لینک:http://www.pewglobal.org/2014/04/15/global-morality/country/united-states/
اما نظر خودم راجع به طلاق: من فکر می کنم از ادم به ادم شاید شکلش متفاوت باشه ولی شاید اساس جدایی این باشه که زندگی مشترک دو نفر دیگه پاسخگوی اهداف و نیازهای فعلی و یا آیندشون نیست. اما این که چرا دو نفر به اینجا میرسن؟ آیا میشه کاری برای به اینجا نرسیدن کرد و … بحث خودشو می طلبه. اما خود مسئله طلاق، برای شخص من نه تابو هست و نه باعث میشه قضاوت مثبت و یا منفی راجع به فرد بکنم. از نظر من ادامه ی زندگی تلخ و مرگ تدریجی چه بسا بسیار بدتر از این باشه که افراد نمیگم حتما یک زندگی بهتر، اما لااقل یک زندگی معمولی تر که حالت تخریب نداشته باشه رو داشته باشن.
به عقیده من، شکسته شدن تابوی طلاق آن هم در جامعه ای سنتی با باور عروس با لباس سپید می آید و با لباس سپید میرود، فی نفسه میتواند موضوع خوبی باشد. نه به این دلیل که بنیانی برچیده میشود و پیچیدگی های زیادی هم در سطح دو شخص مطلقه و خانواده کوچکشان هم در سطح خانواده ها و اقوام درجه یک و هم در سطح اجتماع پدید میاورد، بلکه به دلیل احقاق حقی که سال ها از جنس ضعیف گرفته میشد و ناملایماتی که او مجبور به تحملشان به خاطر بار نگاه خانواده ها، قانون و اجتماع میشد. همچنانکه امروزه قدرت اختیار در انتخاب یار مناسب به مراتب گسترده شده و شخص با حق و حقوق دیرینه ی خود که از وی سلب شده بود به مرور آشنایی پیدا میکند، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتری را با حضور در محیط کسب علم و محیط کار از آن خود میکند، با فرهنگ های مختلف و متفاوت ملل و به واسطه ی رخنه ی رسانه ها آگاهی پیدا میکند و به بیانی جایگاه حقیقی و برابر خود را در این کارزار بیشتر باز میستاند، میتوان طلاق های امروزه را تا حد بسیاری به انتخاب ناشیانه ی اولیه و یا زور و اجبار تحمیل شده و حال کسب اختیار و جنگ بر سر احقاق حق دانست. هرچند معکوس این برداشت هم بسیار بسیار محتمل و درست است اما شاید بتوان گفت به بیانی، در چامعه آسیب دیده امروز ما، این امر در دراز مدت مسمر ثمر است. میتوان گفت این سیر سعودی و لجام گسیخته به مرور و با مواجه شدن با واقعیت های بیشتر، جایگاه منطقی پیدا کرده و به تعادل میرسد تا پایداری بیشتری را در یک ازدواج شاهد باشیم و البته آگاهانه و کسب شده تا زوری و از سر نیاز و…
شاید تکراری باشه اغلب عاشق کسی میشیم که از ما گریزونه و برعکس کسانی به سراغ ما میآیند که چندان تمایلی به آنها نداریم در واقعیت بیشتر آدمها ناخودآگاه به نامناسب ها تمایل دارند. انسانها برای شناسایی استعدادهای درونی بالقوه آن را به اجبارِِ روانی روی دیگری فرافکن میکنند. به زبان ساده عاشقی هم نوعی فرافکنی است. گاهی عاشق شدن های ما به نظر همه و حتی خود ما عجیب است. و گاهی نتیجه این عشق ها ازدواج است. بعد از ازدواج برخی بدون هیچ مشکلی با هم زندگی میکنند برخی به زندگی در جهنم های بهشت نما خو میگیرند و بدتر اینکه برخی به جای تلاش برای بهبود و یا تغییر وضعیت موجود وارد روابط موازی میشوند و بدترین آنها کسانی هستند که در باتلاق سازش ادامه زندگی شان در شکنجه تدریجی به پایان میرسد. این روزها با توجه به آمار بسیار بالای طلاق در این فکر میکنم تابوی این اتفاق چه در مورد زنان و چه مردان شکسته شده است. وشاید سیاست های سازشی بیش از اینکه به قضاوت جامعه و نگاه بد فرهنگ مربوط باشد بدلیل عدم توانمندی یکی از طرفین است. چه آنکه اکثر افرادی که طلاق را انتخاب میکنند توانایی ادامه و اداره زندگی به تنهایی را به نوعی کسب کرده اند. و در آخر اینکه من با طلاق بعنوان یک راه حل کاملا موافقم.
نظر سنجی خوبه ولی بر اساس اونچه از شما یادگرفتیم که نباید تک بعدی فکر کنیم و با توجه به واقعیت جامعه، جواب این سوال یه کمی پیچیده تر از اونیه که بشه صرفا با انتخاب یه گزینه بهش برسیم به نظرم نتیجه این نظرسنجی اگر میتونستیم تعداد بیشتری گزینه رو انتخاب کنیم به واقعیت نزدیکتر میشد مثلا حداکثر سه گزینه
وحید جان. واقعیت اینه که نظرسنجی فقط یک ایدهی اولیه به ما میده که کسانی که قبل از ما این متن رو خوندهاند به چه چیزی فکر می کردهاند. بنابراین ارزش اصلی این «فکرنکرده!» به کامنت های زیر اونه. اما در مورد تعداد رایها، وقتی تعداد رایها زیاد میشه، میزان فکر کردن ما کم میشه و راحت گزینهها را انتخاب میکنیم. در واقع در این شکل از نظرسنجی، گزینههایی که رای میارن کمتر مهم هستند. مهم گزینههایی هستند که بقیه ترجیح میدهند به نفع سایر گزینهها کنارشون بگذارند.
سلام.
ممنون از این مطلب خوب و امکان جدید و جذاب برای رای گیری و مشارکت دهی بیشتر ما در بحث ها …
محمدرضای عزیز، شما فرمودید میتونید به حداکثر ۲ گزینه رای دهید ولی مثل اینکه، سیستم فقط حداکثر یک رای رو قبول میکنه …
شهرزاد جان. باید دو گزینه رو همزمان انتخاب کنی و سپس دکمهی تایید رو بزنی. حدس میزنم که اول یک گزینه رو انتخاب کردی و تایید کردی و سپس خواستی رای دوم رو بدی.
(البته در ۲۰ ثانیهی اول انتشار پست این مشکل واقعاً وجود داشت. شاید هم در همون ۲۰ ثانیه خواستی رای بدی)
به اعتقاد من، افزایش نرخ طلاق که برابر با از هم پاشیدگی یک رابطه و خانواده هست، بدون شک خبر خوبی نیست.
سلام
راستش با وجود اینکه گفته بودین اگر میخواین نظری بدین حتماً قبلش نظرات بقیه دوستان رو بخونین، ولی بعد خوندن یکی دو صفحه از نظرات مختلف و سبک سنگین کردن هر کدوم، یجورایی تنبلی نذاشت بقیه کامنت ها رو بخونم. و این رو واقعاً درک کردم که شما روزانه با این حجم زیاد از بازدیدکننده و نظرات چه کار بزرگی رو انجام میدین که تک تک نظرات رو دنبال می کنین و اگه لازم باشه پاسخشون رو میدین.
با این وجود جسارتاً می خواستم دلیل انتخاب گزینه های “در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد.” و “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” رو بگم. به نظر من فرهنگ و عرف خانواده ها در استفاده از برخی معیارها برای جوان ها (مخصوصاً پسرها) در ازدواج – که اکثراً هم تأثیر زیادی بر تحکیم پیوند زناشویی ندارند – یکی از دلایلیه که باعث شده نرخ طلاق ها افزایش داشته باشه و این میتونه زنگ خطری برای والدین باشه که به خودشون بیان و از معیارهای درست تری برای انتخاب همسر برای فرزندشون استفاده کنند و از این بابت من این رو اتفاق مثبتی می دونم. و اینکه در سالهای اخیر زنان با آگاهی از حقوقی که در زندگی دارند و انتظاراتی که می تونن از زندگی مشترک داشته باشن باعث شده میزان تحمل پذیری یک طرفه اون ها در مشکلات خانوادگی پایین بیاد و این نیز زنگ خطری برای آقایون هست که بدونن دوره ی مردسالاری در خانواده ها به سر اومده و این به خودی خود خوب است.
و یک سوال هم داشتم و اون اینکه چرا به نظرتون وقتی تعداد مخالف ها با یک کامنت بیشتر از موافق های اون کامنت هست، اون کامنت باید پنهون بشه؟ اگر کامنت دارای کلماتی دور از ادب و … باشه که خوب بهتر هست منتشر نشه و اگه صرفاً اون کامنت با اکثریت نظر افراد همخوانی نداره و خیلی ها بهش منفی میدن آیا این به معنی این هست که ارزش دیده شدن رو نداره؟ آیا باید فقط کامنت هایی رو ببینیم که اکثراً همه باهاش موافقن؟ میدونم که با یک کلیک کامنت نمایش داده میشه ولی سوالم در مورد چرایی این عمل هست. فرضاً کامنتی که ۲۰۰ تا مثبت گرفته و ۲۱۰ تا منفی باید مخفی بشه ؟ و کامنتی که ۱ مثبت گرفته و منفی نداره نمایش داده بشه ؟ شاید در مورد این کار جایی توضیحی داده باشین اما من در صفحه سیاست های کامنت گذاری چیزی در جواب این سوال پیدا نکردم.
ممنون از وقتی که برای خوندن و پاسخ دادن به کامنت ها می گذارین.
سلام.استاد روزتون مبارک.
من به دو گزينه اي راي دادم که شايد نقيض هم باشند: “افزايش ميزان طلاق”خبر بدي است، در عين حال نشان دهنده آگاهي زنان به حقوقشان است(يک خبر خوب)! سعي ميکنم در قالب دو سوال و جواب و يک مثال نظر خودم را توضيح دهم:
سئوال۱: آيا اساسا “افزايش طلاق” بد است: جواب: بله. اگرچه مي تواند پايان يک شرايط بد و آغاز يک شرايط خوب باشد. چون در هر حال نشان دهنده(نشانه) يک فرايند بد است: انتخاب اشتباه، عدم احساس مسئوليت، عدم آگاهي، مشکلات شخصيتي و…
سئوال۲: ايا آگاهي از حقوق بر افزايش ميزان طلاق تاثير دارد؟ بله ” آگاهي” بر رفتار موثر است و يکي از رفتارهاي انساني انتخاب جدايي است.
يک مثال: افزايش بروز يک بيماري خبر بدي است. اما در عين حال ” مي تواند” نشانه اين باشد که افراد بيشتر نسبت به سلامتي خود حساس شده اند. در گذشته بدليل ” عدم حساسيت” موارد بسياري مغفول مي ماند و گزارش نمي شد و امروز با ” چک آپ” نمايان شده است.
شهرزاد عزیز سلام.بابت لطف شما که از طرف استاد جواب یه شاگرد پررو و تند رو و لجباز رو دادید یک دنیا ممنونم.شاید با محمدرضاخان استاد حرف زدن صبر و حوصله طولانی طلب کنه ولی متاسفانه با شاگردی طرف هستن که بعد از جواب سلام تندی که دادن فوق العاده صبوره .من صبر میکنم ولی هر روز هم سراغ این بذر هفتصد دانه میروم حتی اگه این بذر چهارسال یکبار گل دهد.ولی با این تفاوت که دیگه اعتراضی نمیکنم چون جواب سلام رو هر چند تند گرفتم.من دنبال استثناهای دوران خودم حرکت میکنم حتی اگر هیچ وقت استثنا نشم.شهرزاد عزیزم من بعد از سالها ایستادگی در مقابل بازیهای دنیا شکست بزرگی خوردم و الان نیاز به بلند شدن دوباره داشتم ومحمدرضاخان استاد بهانه ای برای دوباره پیداکردن من بودو هست .چون الگوی رفتاری ایشان با دنیای من و محدودیتهایم تناقض زیادی نداشت .بابت همین شاید به نظر استاد عجول آمدم.ولی من تو کاری قدم گذاشتم که نیاز به بزرگتر دارم و فعلا با خودم هم درگوشی حرف میزنم چون شاید محکوم به سکوت باشم به خاطر خفه نشدن تو خودم سراغ این خونه اومدم…….اسم رو با وجود اینکه خودم هم ازش دل خوشی ندارم عوض نمیکنم شهرزادم چون فکر میکنم با این اسم شاید به خودم و آدمهای این خونه دروغ گفتم و شاید ترسیده باشم که استاد با دیدن این اسم حتی زحمت خواندن نامه ام را نمیکشد پس با وجود احترام به شهرزاد محترم تا زمانی که استاد آشتی کند و خودشون تو دنیای شلوغ اطرافشون یه اسم برای این شاگرد پررو انتخاب کنند.بازهم بابت وقتی که گذاشتی ممنونتم
هم کلامی یک نیاز اجتماعی ست ولی هم سکوتی یک نیاز عاطفی ست.بر این باور حرف شما من هم گزینه دوم را برگزیدم.روز خوش.گرمای کاشان نسیمی دلپذیر بر حضورتان باد.
محمدرضا خان استاد من اگه گفتم استاد ایجاد رابطه به معنای واقعی کلمه حرف زدم و هیچ قصد ونیتی نداشتم که شما رو برنجونم.استاد من دنبال سایت دیگه و آدمهای دیگه و……..نبودم و نیستم و نخواهم بود …من شاید بیش از اندازه تندرو باشم ولی همیشه برای آدمهای ارزشمند ارزش میزارم.شما گفتید سالهاس تلویزیون نمیبینید من امتحان کردم شاید خنده دار و لوس جلوه کنم ولی دوماهه وقتی ساعت ۲و۳ نیم شب بیدار میشم میبینم هنوز مذاکره به مذاکره فایل صوتی شما در گوش من در حال اجراست و با حرفهای شما که اگه ازش درس هم نگرفته باشم لالایی دلپذیری برای خواب آرومی انتخاب کردم .و من از صاحب این سخنان که به راحتی رنجیده شد و حتی نخواست جز دوستان خطابه ام کند فقط یه جواب سلام خواستم ولی به جای سلام تکلیفم رو سر دوراهی روشن کرد.که آزاده جان انتخاب کن ……….ولی استاد محمدرضا برای کسب خوبیها آسایش معنایی برای من ندارد .با اینکه استادانه عذرم را خواستید ولی متاسفانه میمانم!!!!!!!
دوست خوبم، آزاده عزیز.
کاملا مشخصه که شما به دنبال رشد و تعالی درون و بیرون ات هستی و برای همین هستش که اینجا رو انتخاب کردی و مصرانه هم میخوای بمونی. و این اتفاق خیلی خوبیه … مسلما محمدرضای عزیز هم میدونن و برای این انتخابت ارزش قائلن. اما دوست عزیزم، ازت میخوام در جواب گرفتن کامنتهات صبور باشی. لحظه ای خاص، تلنگری خاص، حسی خاص، فکری خاص … لازم هستش تا اون سلام، یا اون جوابی که منتظرش هستی رو به قشنگترین شکل ممکن دریافت کنی…. باید صبورانه و عاشقانه منتظر اون لحظه باشی… ( کلا میگماااا … کلا توی زندگی… منتظر هرچی که باشی، این موضوع صدق میکنه …) مثل همون دانه ای میشه که کاشته ای، اما با بی حوصلگی و با شتابزدگی هر روز میری بالاس سرش و میخواهی که جوونه ش سر از خاک بیرون بیاره، و حتی با دست میگیری و میخوای جوونه رو بیرون بکشی که نتیجه ای جز از بین رفتنش نخواهد داشت …
دوست عزیزم، مهم اینه که ما همه از انرژی مثبت و قشنگ و از آگاهی و نوری که توی این خونه منتشر میشه و هممون رو گرم میکنه، استفاده کنیم و با حرفهای خودمون هم به این نور و انرزی اضافه کنیم. صاحبخونه ی خوب این خونه هم همونطور که توی “هم سکوتی” اشاره کردن، روح ما رو در کنار خودش احساس میکنه، همونطور که ما روح او رو در کنار خودمون…
امیدوارم با آرامش و دلی خوش همیشه بیای اینجا و مثل ما مهمون لحظه های خوب و پربار این خونه باشی.
فقط آزاده جان، در آخر، میتونم یه خواهشی ازت بکنم؟ اینکه اسمت رو با خلاقیت زیبایی که داری، از این بار معنایی منفی به یک بار معنایی مثبت تغییر بدی …
ممنونم و امیدوارم همیشه موفق و شاد و آروم باشی.:)
سلام دوباره .محمدرضاخان استاد من توقع ندارم و موقعیت شما رو شاید نتونم درک کنم ولی تمام سعیمو همیشه برای تمام آدمهای زندگیم به کم و بیش انجام داده ام که درکشون کنم.این حرفهای من در نامه قبلیم فقط یک شگرد زنانه بود بابت اعلام حضور خودم و زنده بودن دنیای مجازی .استاد من آدمی نیستم که تمام وقتمو صرف دنیای مجازی کنم رابطه ها رو هر چند کم رنگ باز حفظ میکنم.اگه سراغ این سایت اومدم بابت وقت گذراندن نبوده بابت مبتدی بودن تو راهی بود که شما سالهاست تو سکوت وشلوغی طی کردید .استاد محمدرضا از اینکه میتونید درست زندگی کنید از اینکه خواستن شما توانستن شده من غبطه میخورم .دنیای مجازی برای من فقط یه زمانی دنیا خود نبودن ها بوده دنیای نداشته ها و بازیگری قهرمانانه بوده.استاد محمد رضا بعضی وقتا حضور آدمها همین که حس کنیم وجود دارن کافی نیست .من از شما نزدیک به سه ماهه یه جواب سلام خواستم چون باید ایمان پیدا میکردم آدمی که دوست دارم الگوی من باشه گوش شنوایی هست فکر نمیکنم سلام چهار حرفی انقدر زمان شما رو از بین میبرد چون میدیدم شاید برای یک سوال بالغ بر سی خط جواب مینوشتید.
سلام بر دوستان وجناب اقای شعبانعلی ومن مجردم ولی به نظر من بد است وبا این امارها زشت بودن قضیه از بین میرود وعادی میشود وما برای وصل شدن امده ایم وکم کم اماره به وحدت رسیدن واهداف دیگری که در امر ازدواج بوده از بین می رود در جامعه
مثل روزهای زیادی که آقا محمدرضای استاد نیستن من هم چند روزیه مشغول زدن دفترم بودم و نبودم.آقا محمدرضا خان استاد فکر نمیکنید دیگه ماهارو به حال خودمون رها کردید خودمون با خودمون داریم حرف میزنیم ………………………چند هفته بود بابت حضورتون در همایش نقطه شروع کاشان برنامه میریختم که متاسفانه برای همایش برندم باید تهران باشم ..هر چند جدا از اصول مذاکره برای شما که فرقی نداره آخه دو ماهه یه جواب سلام ندادید…..برام توی کتاب استاد حمید امامی نوشتید:در مذاکره های مالی زندگی زیاد نمی بریم و زیاد نمی بازیم.مهم ترین برد و باخت های ما در مذاکره ی رابطه هاست.استاد شما واقعا استاد ایجاد رابطه هستید ولی بین سایر افراد …..و خودتون دورترها نظاره گر هستید……موفق باشید.روزی که ما بفهمیم که چقدر زمان را از دست دادیم اون روز دیگه خیلی دیر شده ….بچه های عزیز حاضر در اینجا استاد شاید با جواب ندادنشون میخوان به ما یه درس جدید مذاکره بدن و من اگه جواب نگیرم سعی میکنم کمتر اینجا حضور پیدا کنم چون برام استاد محمد رضا شعبانعلی ارزشمنده.و من اطاعت استاد میکنم.برای من ایشان استثنا هستن.منتظر هستم
آزادهی عزیز.
من تک تک کامنتها رو میخونم و نوشتههای بعدی من بر اساس کامنتهای قبلی بچههاست.
اما فکر میکنم اگر انتظار داشته باشی که نویسندهی سایتی که روزی ۱۱ هزار نفر بازدید کننده داره هر روز با همهی اونها حرف بزنه و جواب همهی ایمیلهاشون رو بده (روزی ۸۰۰ – ۱۰۰۰ عدد) فکر میکنی از اون آدم چی بمونه؟
شغلی باقی میمونه؟ فرصت مطالعهای؟ دانشی؟ سوادی؟
ضمناً من شاید استاد ایجاد رابطه باشم. اما شهوت ایجاد رابطه ندارم. من هم اولویتهای خودم رو دارم و دوستانی که برای اونها هم به اندازهی کافی وقت ندارم.
اگر انتظارت اینه که هر وقت میای اینجا و حرف میزنی من جواب بدم و اگر ندادم تهدید به رفتن میکنی، فکر میکنم جای اشتباهی اومدی آزاده جان.
کمتر سر بزن و به سراغ وبلاگهایی برو که روزی ۳ – ۴ تا بازدید دارند و از شام و ناهارشون هم گزارش مینویسند و با یک کامنت هیجان زده میشوند و با یک پاسخ تخلیه.
هدف این سایت ایجاد رضایت برای اکثریت است و هزینهی شادی و رضایت اکثریت قربانی شدن خواستههای اقلیت.
من خودم و زندگیم را قربانی مخاطبانم کردم. تو را خواهم کرد. بی هیچ تردید و تاملی…
حالا تصمیم بگیر که دگرخواهانه بمانی یا خودخواهانه بروی. اگر چه تو پیشاپیش دومی را انتخاب کردهای…
با اجازه محمدرضا جان.
فک میکنم با وجود اینکه همه ما کنار همیم و گاهی با هم و گاهی با محمدرضا گفت و گو میکنیم ولی بهرحال میزبان محمدرضاس و طبیعیه که جواب دادن یا ندادن به حس ایشون بستگی داره.
همه ما بی شک حسن هایی داریم شاید خاص شاید خیلی خاص از ظاهر گرفته تا باطن ولی اینا دلیل نمیشه انتظار ایجاد بشه برای شنیدن پاسخی یا چیزی ازین دست.
خوشحالم که سایت بطور ساختاری به همون سمتی رفته که تو یکی از فایلهای رادیو مداکره یکی از مهمانان گفت : سیستممو جوری طراحی کردم که اگه کسی تو چارچوب مورد نظرم نباشه خود به خود کنار زده بشه.
بهرحال امیدوارم اینقد پر باشیم که خلایی همچون انتظار جواب، نباشه که به رضایتی برسیم.
و یا اینقد خالی باشیم از غل و غش که چیزی بیرونی رو طلب نکنیم برای رسیدن ب آرامش.
موید.
جناب آقای رضایی برای شما که انسان کاملی هستید موفقیت روز افزون خواستارم.ولی در جواب شما اگه اعتراضی به حرفهای من با استاد محمدرضای شعبانعلی ایراد فرمودید باید بگم حرفهای من در ابتدا فقط با استاد محمدرضا بوده و تعیین تکلیف برای شخص سومی نبوده و متاسفانه بر خلاف سیستمی که طراحی شده بنده خود به خود کنار زده نمیشم .دنیای مجازی مالکیت شخصی نداره و هر کدام از ماها ادعای مالکیت داریم.شاید به نظر شما که برای من قابل احترام هست انسانها به دو دسته خالی و پر از دید شما تقسیم بشن ولی من نه انقدر پر هستم و نه انقدر خالی که برای رسیدن به آرامش چیزی رو طلب اون هم از شخصی که فقط یکبار دیدمشون .استاد محمدرضاخان شعبانعلی استاد اصول مذاکره هستن به نظر من در حضور ایشان بهتره یه کم مواظب کلمات و نوشته هامون باشیم حتی اگه خیلی سخت و دور از شخصیت ماست.بازهم امیدوارم ظرفیت شما با گرمای حضور استاد محمدرضا بیشتر شود تا شما خدای ناکرده مثل ما دچار خلا نشوید.
مایل نیستم به نقدتون.چون بهرحال منم و جبر تنو ذهن و اینکه با حسم مینویسم یا نمینویسم.فقط بگم نمره منفی بهتون ندادم تا با شما فرق کرده باشم!!
سلام /جناب اقای رضایی من تو این خونه عادت به تیک زدن منفی و مثبت ندارم.بدترین قضاوتها زمانی است که ندانسته بر کرسی قضاوت تکیه کنید.در هر صورت موفق باشید
سلام محمدرضا جان. استاد من.
گاهی شده تو همین سایت کامنت گذاشتم و فقط یک رای مثبت داشت میدونستم اون رای مثبت تو هستی . خوشحال میشدم. گاهی اوقات میخواستم مطلبی رو به طور خصوصی بهت بگم بهت ایمیل دادم و بعداز اون واقعا پشیمون شدم از این جهت که شاید به این همه شلوغیت اضافه کردم .
همیشه اگه منتظر جوابی بودم سعی میکردم تمام کامنت های دوستان رو ببینم تا شاید جوابی که به اونها دادی جواب من هم باشه و کمتر مزاحمت بشم.
تو هستی حتی اگه کمتر اینجا بیای.
همین روزنوشته ها نشون میده که واقعا به تک تک ماها توجه میکنی.
واقعا از توجهت ممنونم. و بیشتر از این اگه ازت بخوایم شاید بی انصافی باشه .
ممنون که هستی
بهار جان سلام دوست خوبم.من استاد محمدرضاخان شعبانعلی رو درک میکنم و میدونم ایشون وقت شخصی ندارن که برا تک تک ما بزارن ومتاسفانه یا خوشبختانه حرف خصوصی با ایشون ندارم فقط راهنمایی کاری و امید برای ادامه راهی که برای من پر از سنگلاخ شده و احتیاج به گوش شنوایی داشتم که فقط بدونم میشنود.و من توقعی نداشتم و ندارم .تنها گفتم یه شگرد زنانه ساده به کار بردم تا بتونم تو صف بزنم و حضور ایشان رو به خودم ثابت کنم وگرنه من آدمی نیستم که از چنین شخصیتی حتی اگه یک قدمی من باشه جواب سلام توقع کنم .شما هم عزیزم موفق باشی و همیشه آدمها رو دو طرفه درک کنی.من هم به مانند شما تمام جوابهای استاد رو زیر و رو میکنم تا جواب خودمو بگیرم.
استاد محمد رضا خان بازهم بابت شیطونی که کردم عذر میخوام .
نظر من هیچکدام بود اشتباهی گزنیه بالایی رو زدم ببخشید
نمیشه موضوع ظلاق رو اماری بررسی کرد .هر زوجی نسبت به مسایل واکنشی متفاوت دارند .نمی توانیم برای تمام طلاقها نظر واحدی بدیم
من خودم بعد از هفت سال زندگی مشترک با یک فرزند. مجبور به جدایی شدم که سلامتیم رو حفظ کنم .دو سال است که جدا شدم و این بهترین اتفاقی بود که می تونست پیش بیاد ولی پشیمونم هفت سال فرصت داشتم (صادقانه بگم) بکشمش ولی گدشت کردم .
طلاق در بعضی موارد بهترین اتفاق می تونه باشه ……
طلاق هیچ وقت اتفاق خوبی نیست.
الان زنان مطلقه عمدتا مشکلات زیادی دارند بلحاظ تأمین رفاه و معیشت زندگی.
خانم مطلقه دوسال از همسرش که واقعاً مسأله داشته جدا شده و حضانت دخترش را هم بر عهده گرفته و با سختی و مشقت در کلانشهر زندگی میکند و دنبال گشایش برای زندگی خود هست.
ارتباط میگیرد که میتواند وام هم بگیرد؛ اما مانده است که چکار کند که بتواند از پس هزینهها و اقساط وام بربیاید؟
در شرایطی هم نیست که بخواهد ریسک کند که حالا اگر نشد؛ نشد! خیر؛ دیگر در سن و جایگاهی نیست که بخواهد ریسک دیگری کند و زمان از دست دهد.
دیگر زندگی مشترک بسیار بعید است بتواند داشته باشد و حالا باید همۀ تمرکزش را روی دخترش بگذارد تا حداقل او را بتواند خوشبخت کند؛ سخت است؛ اما خدا هست.
میپرسم: چه کاری شما بلد هستی؟ چه تخصصی؟ چه علاقهای؟
پاسخش ناامیدم میکند؛ ولی بالاخره باید فکری کرد!
صراحتا فعلاً و عجالتاً به او عرض کردم باید دنبال محصول یا خدمتی باشی که نیازی از جامعه را رفع کنی و جز این فکر کنی، کلاهت پس معرکه است!
شاید بتواند برود کارگری؛ یا در کارگاهی کارگر دیگری شود؛ اما تهش برای یک زن مطلقه چیست؟ قرار است چه بشود؟
امروز ذهنم به شدت درگیر این زن شد؛ که چکاری میتوانم برایش بکنم؟ چقدر میتوانم رایگان مشاوره بدهم؟
بهترین و پولسازترین مشاغل برای زنان به نظر بنده، مشاغلی هستند که هم علاقه هم نیاز مردم را پوشش دهد؛ و این مستلزم صرف زمان و شناخت پارامترهای متعددی هست.
خبر خوبی نیست جامعه برای همه تغییر کرده و بیشتر به جهت آسایش و این بیشتر به نفع خانمهاست و در مرحله بعد آقایان و مهم قدر ناشناسی است که از این شرایط توام استفاده نداریم حقوق خود را یک طرفه طریف میکنیم و دوست داریم همه چیز باب میل مان باشد گویی از اول برای زندگی نیامده ایم و بدمان نمیآید از هم جدا بشیم جامعه سنتی ما که در گزار به مدرنیت و مدنیت است این دوران را هم طی خواهد کرد و از این جو زدگی حقوقی که باعث برخورد غیر متعارف میگردد گزر خواهد کرد و ماندن و ساختن و مسئولیت انتخاب خود را پذیرفتن را درک خواهند کرد. یادم از خانم محترمی می اید که در جایی کار میکرد و تمام سختی های آن را به جان میخرید تا کمی پول دربیاورد و با آن بتواند جلوی شوهرش بایستد که چه وچه …. !!!
مطمئنا عوامل مختلفی روی یک مسئله اجتماعی تاثیر گذاره .و از بین همه این عوامل به نظر من زن تاثیرگذارترین عامل در همه رویدادهای اجتماعی از ابتدای آفرینش تا به حال بوده .قانون گذار بودن مردان ، قوانین ضد زن ، یا مطرح شدن زن به عنوان جنس دوم هیچ وقت نتونسته از اثرگذاری عاملی به اسم زن کم کنه. در مورد مسئله رشد طلاق هم زن تعیین کننده ترین عامله.در شرایط امروز ایران ۹۳ زن ایرانی سنتی در حال تبدیل شدن به یه زن مدرن هست و این دوره گذار تبعاتی داره که یکی از اونها افزایش طلاقه. در این دوره گذار زنان خودشون رو گم میکنن نه میتونن شبیه مادرشون باشن و نه شبیه یه زن هم سن و سالشون در یه کشور غربی. در این دوره گذار زنان در حال آشنا شدن با حقوقشون هستن، در حال شاغل شدن و به دست آوردن استقلال مالی، حضور زن در جامعه به شدت افزایش پیدا کرده، زنان بین نقش مادری، همسری یا صرفا پیگیر بودن آرزوها و اهداف شخصیشون به عنوان یک انسان سردرگم هستن.و مطمئنا روزی که زنان از این دوره عبور کنن اوضاع جامعه هم خیلی بهتر میشه .با این اوصاف افزایش رشد طلاق ( اگر چه دردناکه) اما میتونه خبر خوبی باشه چون نشون دهنده تحمل درد از طرف جامعه است برای رشد و بلوغ زن.دردی که حاصل یه رشد و دگردیسیه نه یه زخم.
همراهان عزیز:
دوست داشتم در اینجا یادی کنم از بزرگ مرد “نادر ابراهیمی”
همسفر!
در این راه طولانی-که ما بی خبریم و چون باد می گذرد-بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم!
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هردو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویامان یکی.
همسفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است….
زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از بین رفتن و محو شدن یکی در دیگری، نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن…
من و تو ، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم…
بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
و فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها، و حتی اختلاف های اساسی مان، باقی بماند.
و هرگز، اختلاف نظر را وسیله ی تهاجم قرار ندهیم…
عزیز من! بیا متفاوت باشیم.
از کتاب “چهل نامه کوتاه به همسرم”.
روحش شاد و نوشته هایش روشنگر زندگی مردان و زنان سرزمینم.
سلام! بازم اومدم!
خیلی قشنگ بود خیلی!
سلام میم الف عزیز
وقتی اسمتو دیدم و اومدم به این صفحه، تا نوشته ات رو خوندم، گفتم خوش اومدی و دیدم که در پاسخ اون مطلب از آقای نادر ابراهیمی است. ممنونم از حسن سلیقه ات.
من سپاسگزار دکتر شیری عزیز هستم چرا که در سایت ایشون با چند کتاب خوب آشنا شدم که یکیش این کتاب بود. و دوست داشتم اینجا مقداری از آن را بنویسم تا حال و هوای دوستانم عوض بشه و تاثیر مثبت اون در زندگی آقای دکتر و استاد عزیز و کسی که این کتابو به سایت ایشون معرفی کرده جاری بشه.
پایدار و برقرار باشید.
سلام
ضمن قدردانی از سیمین عزیز
باید یگم ما قبلاًیه نوع دیگه جدایی هم داشتیم که مث طلاق تو آمارا نمیومد اما حداقل به انداره طلاق، اثرات مخرب داشت.
عرض کردم حداقل…
اونم جدایی عاطفی بود.
زن و مرد به زور سال های سال بدون هیچ احساس دلپذیر یا خوشایندی از همدیگه صرفاً یه دلیل پاره ای از اشتراکات و یا صرفاً نیاز متقابل حضور همو تحمل میکردن.
یکی از این اشتراکات مهم، وجود فرزند بود و دیگری شاید اعتبار اجتماعی و ترس از خدشه دار شدن وجهه اجتماعی.
دیگری ترس بود. ترس از تحقیر شدن، ترس از تنها شدن، ترس از بی پناه شدن…
دلیل مهم دیگه این بود که رنان اغلب منبع درآمد نداشتند و حامی مالی بعد از افدام به جدایی هم نداشتند .
به این موارد، قضاوت جامعه، سوء استفاده های احتمالی و امکان از دست دادن موقعیت کاری و اجتماعی رو هم اضافه کنید.
ضمن اینکه چندان با حقوق قانونی هم آشنا نبودند.
البته تمام این حرف ها به این معنی نیست که در حال حاضر مسائلی که در بالا اشاره شد، وجود نداره اما قدری آگاهی، مقداری عزت نفس و اعتماد به نفس، کمی دانش، پاره ای مشاوره خانواده و البته پذیرش بیشتر جامعه نسبت به موضوع طلاق و البته دست در جیب شدن بیشتر خانم ها و کاهش دغدغه مالی و ترس از بی سر پناهی،
این امکان رو بیشتر کرده که در صورت بروز طلاق عاطفی، امکان طلاق و جدایی هم افزایش پیدا کنه.
بنا براین شاید با وجود تمام تلخی و بار سنگین واژه جدایی، این بخش خوشایند یاشد که به هر رو، طلاق از جدایی عاطفی به مراتب انتخاب بهتریه و توش لا اقل امید به تغییر و از نو ساختن هست.
اینو هم از فیلم درباره الی اضافه می کنم:” یه پایان تلخ، بهتر از یه تلخی بی پایانه”
درود بر همه
به نظر من با توجه به شرایط الان جامعه که استرس زیادی در بین مردم جامعه وجود دارد، خبر خوبی نیست. شاید ازدواج نکردن بهتر از ازدواج و بعد جدایی باشد. به نظر من ازدواج نکردن سخت است اما جدایی بیشتر اوقات یک شکست محسوب میشود و کمتر کسی میتواند بعد از جدایی به سرعت خودش را جمع و جور کند و به زندگی برگرداند. ممکن است برای تسکین درد شکست به زودی تن به رابطهی دیگری بدهد که از رابطهی قبلی بدتر باشد و این تسلسل ممکن است باز هم ادامه یابد.
به نظر من برای ازدواج فقط یه کم عشق و یه کم معرفت لازمه!!!همین.
آقا علیرضا قسمتد مهمش این “کمی” ها نیست بلکه ” عشق و معرفته ” که البته کم نیست! حتی کمش….همه بحث همینه…
سلام و تشكر از همه دوستان و به ويژه آقا محمد رضا
به نظر من بينش تك بعدي در هر مسئله ي غير ساده اي انسان را به اشتباه مي كشد. در موضوع ازدواج كه ابعاد مختلف مهمي دارد اين مسئله كاملا مشهود است. حداقل از ۵ نظر بايد به موضوع ازدواج توجه نمود. ۱- تفكر و ذاتي ۲- فرهنگي ۳- نژادي و فيزيكي۴- اجتماعي ۵- اقتصادي كه براي هركدام مي توان ساعتها صحبت كرد و نوشت.
به عنوان مثال اگر آقا يا خانمي فقط به زيبايي يا ظاهر و تيپ و كلاس و… طرف مقابل توجه كند (كه امروزه اپيدمي شده است)(و اين شايد فقط فاكتور كوچكي باشد) , بعد از وارد شدن در زندگي زناشويي و انبوهي از مسائل جديد خيلي زود شانه خالي ميكند.
در اكثر طلاقها مشكلاتي كه مطرح مي شود هنگام شروع آشنايي پنهان بوده و اصلا توجهي نشده بوده يا دروغ گفته شده بوده
با عرض پوزش به دليل خلاصه نوشتن و عدم وقت كافي انشاالله در فرصتي بهتر بتوانم مفصل تر در بحث مشاركت كنم
تا حالا این داستانو شنیدید؟! فکر نمیکنم شنیده باشید. بذارید براتون بگم :
یکی بود یکی نبود !
یک روزی در زمان های خیلی دور ، یک دختر ۱۰ساله با یک پسر ۳۰ساله زندگی خود را شروع کردند. دختر هیچ چیز از زندگی مشترک نمیدانست اما پسر ……
بخاطر اینکه طلاق در آن زمان معنایی نداشت ، این دو به زندگی خود ادامه دادند ، پسر اصلا دختر را درک نمیکرد و دختر بیشتر از همه به پدر و مادر نیاز داشت تا همسر.
روزها و شب ها سپری شد . آن زمان ، پسر باید برای کار به خارج از کشور میرفت و بسیار پیش می آمد که ۱سال ۱سال در کنار این دخترک بینوا نبود و این دختر را به امان خدا رها میکرد و میرفت.
این دختر صاحب فرزند شد ، همسایگان در کنارش بودند ( خدا خیرشان دهد). پسر یا به اصطلاح پدر وقتی می آمد که فرزندش از آب و گل درآمده بود و دختر(مادر) چیزی جز سکوت نداشت.
فرزند دوم و سوم به همین ترتیب به دنیا آمدند و بزرگ شدند . دختر تا به خود آمد و تا خواست معنی زندگی را بفهمد دید مادر شده ، صاحب ۳ فرزند شده .
آن زمان میگفت ” امان از دل مادر” . بخاطر فرزندان ادامه داد هم پدری کرد هم مادری. الان آن فرزندان بزرگ شده اند .
مادر بخاطر آنهمه فشار روانی و جسمی مریض شده است. پدر هم مریض شده است ( گویی دارد تاوان میدهد).
اما فرزندان تا جاییکه یادشان می آید و هر زمان که سختی مادر را به یاد می آورند حتی اشک هم آرامشان نمی کند.
فرزندان با خود میگویند مادر ما کودکی اش را ، نوجوانی اش را ، جوانی اش را و همه عمرش را تنهای تنها به پای ما گذاشت. کاش هیچ وقت به دنیا نمی آمدیم . کاش هیچ وقت ….کاش کاش کاش!!!
اما با این حال پدر و مادشان را دوست دارند . چون میدانند که خدا در مورد آنها سفارش کرده.
این داستان واقعی است. تمام اتفاقات آن واقعی است و واقعیت همان است که نوشتم .
میگویند هیچ وقت قضاوت نکنید . درست است . اما تا زمانیکه حقیقت را نمیدانی.
این داستان حقیقت است از اینکه یک طرفه به قاضی بروید نترسید.
قضاوت کنید لطفا.
ممنونم از کامنت دوستان
ما می تونیم یاد بگیریم ظرفیت و قدرت ما در این خصوص بینهایت بالاست… ازدواج و هر اوچه که فکرش رو بکنیم رو می تونیم یاد بگیریم حداقل بخش زیادیشو ولی اینکه تغییر مسیر بدی و انعطاف لازم موجود و در دسترس باشه صحبت اینه شما یه کار اقتصادی می کنی ضرر می کنی برمیگردی اصلاح می کنی یا مثلا یه کارمند رو اخراج می کنی بعد میبینی حیف شد اخراج کردی می ری صحبت می کنی بر میگردونی آزادی عمل داری تا حدودی
من مدیر ۴۶ کارمندم و بازخورد کارم میگه موفقتر بودم نسبت مدیران مشابه اما تو زندگی خودم موندم! این پیچیدگی ازدواج و زندگی مشترک رو می رسونه…
من به عنوان یک مرد اگر طرف مقابلم من رو و زندگی با من رو نخــــــــــــــــــــــــــــــــــواهد ولی من بخـــــــــواهم اون زندگی رو می بخشم اما همسر من چی؟! یا خیلی آدم های دیگه…
خیلی باید روی خودمون کار کنیم من همیشه می گم فرزندان این سرزمین حدود ۱۰سال نسبت به برخی مسایل فکرمون عقبه … عذر خواهی می کنم خودم و می گم ۱۰سال عقبم!!
مشاوره هم بر اساس حال من تصمیم می گیره به من چی بگه … ولی امتحان می کنم
سلام آقا مسعود عزیز
با اینکه من تا حالا این موضوع رو تجربه نکردم ولی احساسم اینه که شما دارین خیلی منطقی و درست، ازش حرف میزنین و فکر میکنم کاملا احساس شما رو میفهمم… به نظر من هم این موضوع خیلی پیچیده میاد…
وقتی می بینم بعضی ها چقدر راحت ازدواج میکنن و زندگی مشترکشون رو چقدر راحت با یه آدم ناشناخته و پر از پیچیدگیهایی چون ما، شروع میکنن، این برام خیلی عجیب و تعجب آوره و یه جورایی هم بخاطر این شهامتشون تحسینشون میکنم…!
درهرحال امیدوارم شما بتونید هر چه زودتر اون حس خوبی رو که باید، به امید خدا از زندگی مشترکتون به دست بیارید و از زندگیتون رضایت و لذت بیشتری کسب کنید و این رضایت و آرامش رو به همسرتون هم منتقل کنید…
موضوع زندگی مشترک رو هم میتوان مثل خیلی از مسایل دیگه از آسمون به زمین آورد تا واضحتر بشه تجزیه و تحلیل کرد.
به نظر میرسه یکی از ریشههای طلاقهای ما تفکیک جنسیتی باشه دختران و پسران ما سه دهه از زندگیشون رو میگذارن تا روان و جنس مقابل رو لمس کنن فقط برای اینکه احساسی ازش داشته باشن و تجربهی کوچکی و نه حتی برای شناختن. فقط برای تجربه. به یاد دارید وقتی بچه بودیم هر چیزی که کنجکاومون میکرد رو میخواستیم لمس کنیم؟ البته منظورم از لمس، مثل تفاوت گفتگو و گفتمان هست. با این روندی که در حال حاضر هست نگاه ما به زن و مرد، نگاه زن به همسرش و نگاه مرد به همسرش میتونه یک نگاه ابزاری باشه و تا ادامه این روند، این نگاه به یک نگاه انسانی و اخلاقی تبدیل نمیشه و تلقی ما از ازدواج که میتونه دو راه با دو انسان مستقل باشه که راههای خودشون رو میرن اما همدیگر رو همراهی میکنن تا یک راه پر فراز و نشیب، لطف و لطافتش بیشتر بشه، تبدیل به وابستگی و کنترل و مسایل بسیاری که وجود داره بشه.
۳۰ سالمه و …
چند وقت پیش رفتیم خواستگاری دختر پسر عموی مادرم…یکی دوساعت با دختر حرف زدم بماند که شوخیو جدی تق تق درو زدن که خلاصه کنید….
اومدیم بیرون قبلش بهش گفتم هردو بگیم که باید بیشتر صحبت کنیم….اومدیم بیرون گفتن خب؟ گفتم باید بیشتر صحبت کنیم….خلاصه بگم ده پونزه نفر یه طرف من یه طرف شده بودم یه ادم خارجی!!! و با کلاسی که هیچی از درو همسایه نمیدونه…..کم نیاوردمو خدارو شکر با جسارت تمام بهمش زدم…..
باید مبارزه کرد….باید آگاه بود…باید بدونی چی میخوای چی نمیخوای….
وقتیم دیدی ازدواج کردیو دیدی اونی نیست که میخوای یا با کسب اگاهی بپذیرش یا باکسب اگاهی حلش کن .
بازتاب کامنت اقا مسیعود بود
سلام
بارها گفته اند و شنيده ايم كه: قبل از ازدواج چشمهايتان را خوب باز كنيد و پس از آن ببنديد.
كاري كه ما معمولا برعكس آن را انجام مي دهيم!
همين طور اين كه: اين يك تصميم را با نهايت دقت بگيريد كه تمام زندگي شما پس از آن متاثر از همان تصميم خواهد بود.
و ازدواج امر مقدسي است كه پس از انجام بر يك يا دو درصد عشق و احترام متقابل و ۹نزديك ۸ يا ۹درصد گذشت و صداقت پايدار مي ماند.
متاسفانه قبل از ازدواج در جامعه فعلي عقل، ادراك و انديشه ي افراد آنقدر از نظر احساسي تحت تاثير است كه چشم را بر بسياري از نشانه هاي ناهماهنگي مي بنديم و پس از قدري آرام گرفتن غرايز و احساسات آن را باز مي كنيم.
كاش مسئولان كلاسهايي را به صورت اردو مانند مثلا يك هفته ايي براي زوج هاي به خصوص جوان ( به صورت انفرادي البته!) برپا و گذراندن آن را اجباري ميكردند و حتي يك آيتم براي انعقاد پيمان مقدس ازدواج و تنها به كلاس چند ساعته ي فعلي اكتفا نمي شد. ( جالب اين كه براي گرفتن گواهينامه رانندگي ساعتها و روزها و بلكه هفته ها آيين نامه مي خوانيم و تعليم مي بينيم و امتحان ميدهيم و … و براي ازدواج …)
كاش قدري قبل از ازدواج سطح اطلاعات خود را در مورد تفاوتهاي ذاتي زن و مرد بالا مي برديم و با درك بالاتري از همسرمان وارد زندگي مشترك ميشديم.
كاش ميفهمديم به صرف بلوغ فيزيكي براي ازدواج و به عهده گرفتن اين مسئوليت بزرگ نمي توان اقدام كرد.
كاش قدري فضاي جامعه بازتر و به دور از تعصبات عجيب و غريب همه ي ما بود تا به برخي غرايز كه حتي نبايد در مورد آنها حرف زد مثل تشنگي يا گرسنگي توجه مي شد …
استاد عزيزم و گروه متمم نازنين و زحمتكش، مسئوليت سنگين اطلاع رساني در اين حوزه را بر دوش خود گذاشتيد. همانطور كه مي بينيد جوانان و حتي سايرين به اين قبيل آگاهي ها خيلي نياز دارند.
با آرزوي بهترينها
ازدواج يا مرگ است يا زندگي، چيزي در ميان و ميانه وجود ندارد…. جبران خليل جبران
ازدواج نه مرگ است نه زندگی، تنها قسمتی از جریان زندگی است.چه برای مردان و چه برای زنان.
در صحبت با چند روان شناس همگی به نقش نخرب خانواده ها ” مبنی بر دخالت در زندگی زوجین” اشاره کردند. به دلیل محدودیت های اجتماعی و حمایت های بی اندازه افراد هنگام ازدواج بلوغ فکری و رفتاری اندکی دارند و هنوز در تصمیم گیری ها خیلی تحت تاثیر خانواده ها هستند. خصوصاً در دخترانی که زندگی اجتماعی خیلی محدودی داشته اند استقلال رای کمتر است.
سلام
محمدرضا کار خیلی قشنگی کردی.
به نظر من گرایش ارزشی و جنسیتی قانون و ناتوانی آن در احقاق حقوق “انسانی” افراد به موج طلاق دامن زده و به علت اینکه طلاق در بطن خود اثرات مخربی بر زوجین و فرزندان احتمالی و خانواده های آنان و نهایتاً جامعه دارد خبر بدی است.
اما خبر خوبی هم هست چون به نظر من اثرات بلند مدت آن مثبت است. مثل تغییر دیدگاه افراد نسبت به پدیده طلاق و مطلقه و احتمالاً گرایش افراد قانون گذار در تغییر بعضی قوانین ناکارآمد و افزایش آگاهی های جوانان. البته این روند از هم اکنون هم شروع شده مثل گرایش دختران به نوشتن ۷ شرط ازدواج در هنگام ازدواج و یا عدم تمایل پسران به قبول نهریه های نامعقول و افزایش روند استفاده از روان شناسان در حین انتخاب همسر و پس از آن.
جدا از این فشار غیر مستقیم اما موثر خانواده و دوستان بر افراد مجرد یک عامل اصلی انتخاب از سر اجبار است. من واقعاً دیده ام افراد مجردی که حس آدم های پشت کنکوری را دارند.
بسته به شرایط هر زوج و دلایلشان و حتی مکان زندگی آینده شان هرکدام می تواند باشد ولی در کل خوب نیست و نشاندهنده تصمیمات عجولانه و عدم تفکر و صحبت کافی برای ازدواج است.
شما به ازدواج به دید یک مشکل نگاه میکنید ولی من با نظر شما مخالفم و برای توضیح باید بگویم:
چرا فکر میکنید که (علت) ورود به “چرخه ی زندگی مشترک”، ” عدم درک صحیح و شناخت زوجین نسبت به خود ، جهان پیرامونی و همچنین توقعاتی که از زندگی مشترک دارند” است و علاوه بر آن چرا با ” با رشد سنی و همچنین شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف خود … خواسته های آنها” باید دچار تغییر شود؟؟
شاید منظور شما از تغییر خواسته ها گرایش فرد به سوی یک سری نیازهای جدید پس از برآوردن نیاز به ازدواج باشد،(هرم مازلو) ولی این امر با “تغییر خواسته ها” متفاوت است. البته مشکلات جدید همیشه میتواند به وجود آید اما این که به اصل ازدواج به عنوان یک مشکل بنگریم چندان منطقی به نظر نمیرسد چون خود ازدواج در بسیاری زمینه ها حلال مشکلاتی است که به هر دلیل(فرهنگی، ذاتی، اجتماعی و …) برای افراد وجود دارد. هرچند میتوان این حلال مشکل بودن را به درستی انتخاب مشروط دانست اما همانطور که گفتم ازدواج به خودی خود یک مشکل نیست، بلکه فقط یک مرحله است، یک مرحله ی اساسی در زندگی.
با سلام و آرزوی شادی برای همه دوستان
در ارتباط با موضوع طلاق و چرایی رخداد این موضوع نمی توان به موضوع اصلی مربوط به چرایی به وجود آمدن پدیده طلاق اشاره نکرد. به قول ظریفی “اصلی ترین دلیل طلاق ، ازدواج است” . من با این جمله خیلی موافق هستم چرا که عدم درک صحیح و شناخت زوجین نسبت به خود ، جهان پیرامونی و همچنین توقعاتی که از زندگی مشترک دارند باعث می شود که وارد چرخه زندگی مشترک شوند و با رشد سنی و همچنین شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف خود چه در عرصه های اجتماعی ، رفتاری و حتی جنسی خواسته های آنها دچار تغییر شود که این تغییر نگرش صرفاً به جامعه زنان و یا مردان مربوط نمی شود و مختص یک گروه خاص نیست.
پدیده ازدواج همواره همانند یک مشکل جدید برای دو انسان بی مشکل شخصی به نظر می رسد که زوجین باید با تمرکز و توانایی و خواست قلبی برای حل این مشکل ( منظورم ازدواج است) تلاش کنند و بعد با یکدیگر به صلح و توافق برسند.
هرگونه عدم توانایی برای رسیدن به این درک مشترک ، عامل طلاق می تواند باشد. پس هیچ یک از گزینه های بالا از دید بنده دلیل وقوع طلاق نیست و در حقیقت فقط با گزینه انتهایی می توانم موافقت کنم.
سلام،
به نظر من گزینههایی که گذاشتید، روی هم رفته منتقل کنندهی یک پیام هستند که درست نیست.
آیا هدف از ازدواج اینه که دو نفر که شبیه هم هستند تو قالب یه خانواده قرار بگیرند؟
فکر کنم غالب ما موافق باشیم که تا یه آقا و خانم با هم زیر یه سقف یه مدتی زندگی نکنند، نکات رفتاری همدیگه رو نخواهند فهمید. ممکن نیست که تغییراتی که مرد و زن باید در خودشون انجام بدن که بتونن با هم زندگی خوبی داشته باشند، نکتهی مهم ازدواج باشه؟
چه نوع آگاهی زن از حقوق خودش منجر به افزایش آمار طلاق میشه؟ (موقع ازدواج علیالقاعده با کسی ازدواج میکنیم که حداقل محبتی نسبت بهش داریم)
من احساس میکنم اخیرا جامعهی ما داره سعی میکنه فرهنگ غربی رو بدون بررسی کپی کنه. علیرغم پیشرفت قابل توجه غربیها چه تو تکنولوژی و چه تو بخشهای مهمی از فرهنگ، همه نگاههاشون درست نیست. «چون همسرم رو دوست داشتم ازش جدا شدم. ما با حضور در کنار هم همدیگه رو آزار میدادیم. بعد جدا شدن دوستان خوبی هستیم» و … .
آیا کسی که این متن رو مینویسه مطمئنه که عوض شدنش به نحوی که کنار همسرش آزار نبینه براش مفیدتر نبوده؟
پیغامی که گفتم از گزینهها میگیرم و دوستش ندارم، نگاهیه که توش مفهوم مجموعه خانواده اونقدر ارزشمند نیست که «خودت رو تغییر بدی اونقدر که کنار یک دوست آزار نبینی.»
دوستان خوب و گرامی
خواهشمند است به سوال و صورت مسئله توجه کنید :
افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
لطفا به مثال زیر توجه کنید :
برای یک شرکت تولیدی افزایش آمار برگشت کالا خوب است یا بد ؟
اینکه کالا به چه دلیل برگشت خورده سوال نیست اگر برای جامعه هدف و موفقیت را در ازدواج بدانیم عدم موفقیت را طلاق پس پر واضح است که افزایش طلاق برای هر جامعه ای یک زنگ خطر است
مستقل از اینکه قوانین ما چه ضعف های دارد و اینکه مردان چه میزان و زنان چه میزان در ان نقش دارند و قوانین ما چقدر مشکل دارد .
دقت کنید شاید نویسنده دنبال این است که ما ابتدا زنگ خطر را جدی بگیریم .
و آن موقع است که باید بر گردیم و چرایی ان را بررسی کنیم .
شاید مدیریت سایت اینگونه می خواهد دقت شما را توجه دهد . ابتدا سوال را خوب بخوانید و بعد شروع به پاسخ و جواب مسئله بپردازید .
سلام
دلمون برای روزنوشته های خوبتون تنگ شده. چرا چند روزه نیستین؟ 🙁
دقیقا … ( بنده هم میخواستم همین رو عرض کنم!:) )
سلام بر خانم ابوحسینی
ممنون از تحلیل قشنگتون
به نظر بنده اکثر مواردی که شما اشاره داشتید درست باشه و متاسفانه یا خوشبختانه از جمله مشکلاتی است که جامعه در حال دست و پنجه نرم کردن با آنها است.
ولی به نظر من زن صرفا مشخص کننده جنسیت یک فرد است، فردی با جنسیت زن در طول عمر خود، واژه مقدس دختر بودن را برای خود صرف می کند، نقش همسر بودن را تجربه می کند، و از همه مهمتر مادر (مادر زیباترین تابلوی خلقت خداوند است) بودن را تجربه می کند، حس می کند، ولی نمی دانم چرا دختر بودن، همسر بودن، مادر بودن جای خود را به زن ماندن داده است. در یادداشتی که نوشتم اشاره کردم که یک روزه به این نقطه نرسیدیم که یک روزه هم انتظار درست شدن را داشته باشیم ولی این خطر را باید اعلام کرد که مهمترین و تاثیرگذارترین عنصر اجتماع مادر است و مادر بودن که متاسفانه با بی رحمی های قانون در قبال این انسان والا، بی اخلاقی های مردان در قبال آنها و البته متاسفانه بی مسئولیتی بعضی از همین مادران که جایگاه اصلی تعریف شده خود را با نوسانات و موضوعات زود گذر عوض می کنند و نتیجه اش می شود پشیمانی.
پس دختران امروز باید با تمامی ذوق و شوق خود، برنامه ریزی و سرمایه گذاری خود را برای همسر شدن و مادر شدن داشته باشند.
موفق باشید
سلام به محمدرضا وهمه همراهان این خونه
ایده جالبی رو اینجا عنوان کردین که امیدوارم نتیجه ای رو هم که به دنبالش هستین به دست بیارین.
من ابتدا نظر شخصی خودم رو درباره این موضوع می گم ودر اخر نظرم را درباره کامنت های دوستان بیان میکنم.
من به گزینه های پنجم و ششم رای دادم.به نظر من تابو بودن طلاق شاید در سال های اخیر شکسته شده باشه اما به دلیل نبود حمایت های قانونی درست ، اثرات به جا مونده از طلاق در جامعه امروز بسیار تامل برانگیزه .اعتقاد شخصی من بر اینه که در مورد مسائل ریشه ای و عمیق باید حمایت و راه کارهای قانونی داشته باشیم تا بتونیم اون ها رو به فرهنگ جمعی تبدیل کنیم. آنچه که امروز نگران کننده به نظر می رسه افزایش “طلاق های عاطفی” است نه ” طلاق های کاغذی” چون تبعات مخرب اینگونه طلاق ها بسیار زیاد است. اینکه امروز در جامعه ایران خیانت به عنوان یکی از دلایل طلاق های عاطفی و کاغذی رشد کرده و اینقدر سریع به همه طبقات جامعه تسری پیدا کرده و بر طبق آخرین تحقیقات انجام شده ما با افزایش رشد روسپیگری دختران مجرد و زنان متاهل در کشور مواجه ایم ،آمارهای تکان دهنده ای است که با کتمان کردن ان نمی توان راه به جایی برد.من معتقدم هر تصمیم بهایی داره چه ان تصمیم ادامه “یک زندگی” باشه و چه “طلاق” ،اما باید دید این بها عاقلانه پرداخت میشه یا جاهلانه.
عوامل زیادی در افزایش آمار طلاق نقش دارند اما به نظر من انچه که اثرات وآسیب های اجتماعی ناشی از طلاق را در ایران افزایش میده و باعث آسیب های بسیار جدی به لایه های دیگر جامعه میشه ،نبود قوانین حمایتی از “زن ” هست .
واقعا نمی دونم :
وقتی هویت فردی و انسانی زن به خاطر نگاه قیم مابانه و مردسالارانه جامعه نادیده گرفته میشه.
وقتی تو تصمیم گیری های کلان کشور ،وضع قوانین و….حقی برای مداخله زنان در نظر گرفته نمیشه.
وقتی حقوق فردی و اجتماعی زن ( ناعادلانه بودن قوانین ارث،دیه،حق طلاق، مکفی نبودن قوانین مهریه
ونفقه برای تامین حقوق اجتماعی زن) در پوشش کلمات اسلامی نادیده گرفته میشه.
وقتی حقوق شهروندی زن با تصویب طرح ” افزایش نرخ باروری وپیشگیری از کاهش رشد جمعیت” نادیده گرفته میشه طرحی که برطبق آن سقط جنین ، وازکتومی و….. حتی هرگونه تبلیغات درباره تحدید موالید ممنوع ودارای مجازات است.
وقتی بر طبق قانون پدر خوانده شرعا مجاز است با دختر خوانده بیش از ۱۳ سال خود با حکم دادگاه ازدواج کنه .
وقتی تمام حق هایی که گفتم بعلاوه خیلی حق های دیگه از طریق خود قانون به بهانه حمایت از خانواده نادیده گرفته میشه ، تو همچین جامعه ای امار افزایش طلاق می تونه خبر خوب باشه یا بد ؟
اما اولین چیزی که تو کامنت ها نظرم رو جلب کرد کامنت ” میم .الف ” بود هم به خاطر تعداد زیاد منفی ها هم به خاطر اینکه محمدرضا بهش جواب داده بود (که البته جواب بسیار شایسته ای بود). واقعیتش وقتی کامنت های بچه ها رو خوندم که معتقد بودن اینطور نگاه ها تو جامعه بسیار کمه خیلی تعجب کردم چون به نظر من این مدل نگاه به زن اصلا چیز جدیدی نیست و اصلا هم تو جامعه کم نیست اتفاقا به نظر من امثال” میم.الف” با این نگاه ابزاری به زن تو جامعه زیادن ، به قول سیمین دانشور ” حیف که فاحشه مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است”.اگر آدم هایی با این نگاه اینقدر تو جامعه ما کم هستند که به گفته اقای داداشی” ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم ” پس اینهمه “بی مبالاتی جنسی” (promiscuity)که تو جامعه شاهدش هستیم از کجا نشات گرفته. بر طبق تحقیقات انجام شده سعید مدنی در مورد تن فروشی، مشتریان این گروه زنان بیشتر در گروه سنی ۳۰-۵۰ سال قرار دارند ونیمی از مشتریان متاهل و دارای تحصیلات متوسط وعالیه هستند.شاید اشاره کردن به موضع “نگاه ابزاری به زن” موضوعی زننده باشد اما واقعیتی است که روح زنان جامعه من رو مورد ازار قرار میده.کلام “میم الف” بسیار وقیحانه و توهین آمیز بود اما یه نگاه به جامعه امروز نشان می دهد که این مدل نگاه سطحی ،بی پروا وتوهین آمیز به زن در جامعه اصلا کم نیست حتی اگر به کلام نیاید .
سلام
بنده فقط در مورد قسمتی که از من نقل قول کرده اید توضیحی بدهم که احساس می کنم لازم است شما و بقیه دوستان بدانید:
وقتی من کامنت « میم.الف » محترم را خواندم، فقط استاد عزیز به ایشان پاسخ داده بودند. نه ایشان بقیه نظراتشان را گفته بودند و نه دوستان دیگر کامنت پاسخی گذاشته بودند (حداقل رویت نمی شد) و من با آن سطح دسترسی به اطلاعات، همانطور که نوشتم گمانم بر این بود که ایشان زخم خورده ی تجربه ای ناخوشایند از یک «جنس مذکر!» هستند. لذا خواستم به ایشان دلداری ولو کوچکی داده باشم و ضمناً به ایشان بگویم این چنین کسی مورد قبول ما آقایان هم نیست و حتی این افراد را دوستشان هم نداریم. برای اینکه راحت تر و با دید بازتر وارد بحث شوند تا بشود ریشه یابی کرد، متن مورد اشاره شما و «mina90» گرامی و برخی دوستان را نوشتم تا شاید ذهنشان آزاد و آرام شود و بهتر و دقیق تر صحبت کنند:” ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم ”.
حالا با اینکه ایشان نظرات جدیدتری را عنوان کرده اند- که لابد مثل من، مجاز هم هستند- بنده به این دوستمان و دیگر بانوان و دخترانی که در موردشان آن گونه که شایسته ی یک انسان ارزشمند به نام زن است، رفتار نشده حق می دهم.
من مخالف هرگونه نگاه نابرابر از پشت «دیوار شیشه ای تفاوت جنسی» هستم و معتقدم هر کجا نابرابری است، خدا فراموش شده است.
از لطف همه ی دوستان و توجهی که به نوشته ی بنده داشتید، بسیار ممنونم.
سلام آقای داداشی
انتقاد من از این جهت بود که بقیه مثل شما به تکذیب همچین نگاهی تو جامعه پرداختن.در هر صورت برای توضیحی که دادین متشکرم بعلاوه اینکه جمله ” انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم. ” به اندازه کافی امیدوار کننده بود . به امید اینکه هر روز به تعداد مردهایی که این جور ادم ها رو دوست ندارند اضافه بشه
میشه مثل قطع شدن دست یا پای بیمار بهش نگاه کرد. خیلی تلخ و دردناکه اما گاهی انجام ندادنش به مراتب تلخ تر و دردناک تره .چون ممکنه شخص چیزهای به مراتب بزرگتری رو از دست بده .
کاش می پرسیدی طلاق های اتفاق افتاده رو مردان خواستارن یا زنان؟
هر دو خواستارند
عرض ادب.یه لطفی کن یه پسوندی بذار که از هم متمایز باشیم ای رضایی جان.البته چون تازه واردی اینو گفتم.
حالا شما کدوم “محسن رضایی” هستین؟! 😉 (یه محسن رضایی دیگه علاوه بر شما دو عزیز هم داریماا … ولی خوب اینجا نیستن فکر کنم!;) ) ( ولی خوب شد گفتین چون من فکر کردم ایشون همون شما هستن.:) )
عزیزان خوبه که رقصنده تو تاریکی نباشیم!
سالی که کنکور دادم و قبول شدم، فهمیدم که درست سه نفر دیگه توی ایران هستن که همون سال کنکور دادنو قبول شدنو نام و نام خانوادگی شون با من یکی یه. تازه اونا احتمالا همسن وسالای من بودن و کنکور دادن، حتما چند تاشون بزرگتر یا کوچیکترن و چند تاشونم هنوز به دنیا نیومدن!!
حالا تصمیم با شماست.
برای من به شخصه مهمه که نام دوستام و همراهانم رو بدونم چون، تصویری که ازشون می سازم می خواهم شفاف باشه مثل خود وجودی شون!
شکست ها و موفقیت هاتون سازنده باد.
دقیقا.جالب اینه من از رو اول اومدم اینجا تصمیم گرفتم اسمو فامیلمو کامل بنویسم.چون تقریبا مطمئنم که باکی ندارم ازاینکه “دیده بشم ” و شناخته بشم.می دونیکه چی میگم سیمین خانم؟
بله می دونم چی می گید محسن آقا
من هم سیمین _الف هستم. مثل شما هم باکی ندارم از اینکه دیده بشم و شناخته بشم. اتفاقا خوشحال هم می شم و روز شماری می کنم تا صاحبخونه محترم به وعدشون عمل کننو ما رو یکجا دعوت کنن تا بیشتر همه مهمونا با همدیگه آشنا بشن. برای شروع آشناییم هم تو شب قصه رفتم جلو و خودمو به استاد معرفی کردم. الحق که استاد هم منو یادشون اومد.
ننوشتن فامیلم هم اتفاقی بود.
خوشبختانه دو تا هم اسم من، تو این خونه فعلا نداریم و اگر داشتیم حتما من یا اون خانم برای احترام به جمع دوستامونم که شده و یا برای تشخیص بهتر اونا یه نشونی به اسممون اضافه یا کم می کردیم.
به هر روی خوشحال می شم بدونم که برای کدام یک از شما این موضوع رو نوشتم.
روزگارتون به روشنی آفتاب.
سیمین الف..درسته وحق داریدربلندمدتکه همراه کسی میشی یاکسانی بدونی موضعشون چیه والبته درنكاه اول کلام مهمه خارجازاینکه کیباشه یاچی…شادشاد باشی.محسن یکواندی ساله!
سلام
با این نوشته تون متوجه شدم که تو یه جایی مثل اینجا هم اگه اسمها شبیه باشن، میشه از دیدگاهها ی متفاوت اونا پی به ماهیت هر کدوم برد و با این صورت آدمها رو پس از گذشت زمان تشخیص داد.
این هم تجربه ایی بود برای من.
هاها….
من اونی نیستم که گفتی!!! حالا پیدا کن محسن رضایی را!!!
من یعنی کسیکه ننوشته “هردو”خواستارن همونیم که یکسالو اندی با این خونه اشنام.البته همونقد که نیاز به پنهانکاری نیست نیاز به نمایش هم نیست….چون میاد اون چیزیکه میاد….پیش را می گویم …از “پیش آمدن سخن می گویم”
گزینه واقعیت بد و گزینه آخر که هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم انتخاب کردم…
اما از دیگران کمتر اطلاع دارم یا ندارم ولی از خودم دارم
الان بعد سه ماه از امدن به زیر یک سقف و بعد یک سال عقد کاملا پشیمونم از ازدواجم و این رو از یک ماه بعد عقد متوجه شدم! اما بنا به شرایط ناچار به ادامه هستم به خاطر عواقبش اول به خاطر همسرم که چه اتفاقی برای ایشون بعد طلاق خواهد افتاد دوم خانواده خودم مثلا سایر اعضای خانواده که هنوز مجردن وجه ای که برای خانواده من بعد از طلاق بوجود میاد و دیدی که نسبت به ما پیدا خواهد شد به هر حال ما همیشه عادت داریم گروهی محاکمه میکنیم و برای همه یه حکم صادر می کنیم. مثلا گفته میشه این خانواده اهل زندگی نیستن اهل طلاق هستن جمله ای که بارها شنیدم در مئر دیگران!
طلاق راحت نیست مثل ازدواج! دوندگی داره درگیری داره و …
کاش دو نفر راحت به این نتیجه می رسیدن که ادامه دادن از ندادن عواقبش بیشتره و راحت جدا می شدن.
اما هر روز به خودم میگم این زندگی اشتباست غلطه نباید شروع می شد نمی تونی طلاق بگیری و ادامه میدی نکنه بچه بیاد اینه که فکر بچه رو ریختم بیرون آخه میگن بچه دار بشی به زندگی پایبندتر میشی!
خلاصه کلام اگر برگردم به عقب هیچ وقت تن به ازدواج نمی دادم… و آینده آینده برام مبهمه!!
سلام آقای مسعود.از خوندن پیامتون خیلی متاثر شدم.حالا که تصمیم به ادامه این زندگی دارید کاش با یه روانشناس برای حل مشکلتون(هر چی که هست هر چقدر خصوصی) صحبت می کردید.اینطوری هم مشکلتون درون خونواده نمی پیچه هم حداقل سعیتون رو برای حلش کردید.براتون آرزوی زندگیی شاد دارم.
شما از کجا میدونید هیچ راهی برای درست شدن وجود نداره؟ ایا با کسی به عنوان مشاور یا روانشناس مشورت کردید؟در صورتی که به قطعیت رسیدید و علت ناسازگاری خارج از کنترل شما ست چطو میتونید این زندگی مشترک رو ادامه بدید؟
برای من خیلی عجیبه که شما مطمئن هستید که زندگی مشترکتون اشتباهه ولی به خاطر قضاوتهای احتمالی اشتباه دیگران ،زمان طولانی و دوندگی دادگاه، اینده مبهم پر از تنش رو هر دقیقه تصور می کنید.
مونای عزیز … در رابطه با کامنت آقا مسعود … و پاسخ شما دوست خوب، میخوام بگم منم تا حدی باهاتون موافقم،
اما یه چیزی رو خوب میدونم و اون اینه که ما تا جای کسی و در شرایط خاص کسی قرار نداشته باشیم نمیتونیم در مورد اون شرایط و اون وضعیت هیچ قضاوتی بکنیم…
این ضرب المثل انگلیسی فوق العاده، این موضوع رو به زیبایی بهمون یادآوری میکنه:
“Don’t judge me until you’ve walked a mile in my shoes”
آقا مسعود
از اون جايى كه اول راه هستيد خدمتتون عرض مى كنم. از چند تا كار به شدت دورى كنيد:
– هر اتفاق يا كدورتى هست، به هيچ وجه به خانواده ها انتقال نديد. به جاش از افرادى كه در اون ضمينه خبره هستند كمك بگيريد.
– من هنوز هم معتقدم اگر دو طرف واقعا بخوان مى تونن با هم زندگى كنند. يا لااقل پس از تلاش بدون پشيمونى از هم جدا بشن.
– تا وقتى حستون به زندگى اينجوريه -كه الان توضيح داديد- بچه دار نشيد. چون زوج هاى به ظاهر سازگار هم بعد از آمدن بچه دچار تعارض ميشن.
درسته خيلى ها ميگن ازدواج نكردن بهتر از ازدواج بد كردن و متعاقبش جدا شدن هست. اما من به شخصه عكسش بيشتر برام قابل قبوله. حتى اگر كسى وارد يك تجربه بد بشه، درسته خيلى هزينه ميده ولى اون سختى ها هدايايى هم براش به همراه داره. به ليست بالا پشيمانى از تصميمات گرفته شده در گذشته رو اضافه كنيد. چون اين حس بد چنان مغز رو درگير مى كنه كه آدم راه حل هاى روشن پيش روش رو تشخيص نميده و انگار به يك نفرين ابدى گرفتار ميشه.
با سلام خدمت همه دوستانی که نظرات قابل توجه خودشون و گذاشته بودند و همچنین تشکر فراوان از استاد عزیزم آقا محمدرضا در خصوص حساسیتشون به مسئله های داغ روز
خیلی کوتاه می نویسم من نظرم هیچ یک از عبارات را قابل قبول نمی دانم بود
چرا که به نظر بنده دلایل عوض شدن جایگاه ازدواج و تشکیل خانواده و متاسفانه پدیده طلاق خیلی پیچیده تر از این حرفاست که بتوان در یک عبارت خلاصه نمود، یک شبه به این نقطه نرسیدیم بلکه این پدیده نیز طی یک ثابت زمانی طولانی به این نقطه رسیده است.
اضافه شدن دغدغه های مختلف که برخی بالاجبار و برخی نیز به دست خود افراد در جلوی آنها سبز شده است که متاسفانه این دغدغه ها اجازه فکر را از فرد گرفته اند به طور مثال یک جوان از اواخر سال سوم دبیرستان با سرمایه گذاری خودش و خانوادش برای ورود به دانشگاه برنامه ریزی می کند و موفق می شود بعد از آن بعد از تحصیل در دانشگاه از ابتدا برنامه ریزی می کند برای قبولی در امتحان ارشد، برای گرفتن مدرک زبان و مهارت های تخصصی مرتبط با رشته ی تحصیلی خودش، بعد از آن برای دکتری برنامه ریزی می کند برای سربازیش برنامه ریزی می کند برای کسب کار و انتخاب شغل وقت صرف می کند حال با طی این مسیر و زمان می شود یک جوان سی ساله، چرا برای زندگیش و مهمترین رکن آن یعنی همسر و انتخاب آن و مهارت های آن به دید یک کنکور نگاه نمی کند چرا؟ چرا آخرین گزینه جوانان شده است، تشکیل خانواده،
به نظر بنده ازدواج و انتخاب همسر همانند ورود به دانشگاه مقدماتی می طلبد، که جوانان کمتر برای آن سرمایه گذاری می کنند، زمان صرف می کنند. چرا؟
می گویند چرا ازدواج کن؟ جوان می گوید، شرایطم مناسب نیست؟ در پاسخ باید گفت مگر به شرایط ازدواج فکر هم کرده ای ، برنامه ریزی هم کرده ای همانند شرکت در کنکور تا در یک زمان مناسب از پس آن برآیی؟ نه زیرساخت های ذهنی خود را برای انتخاب همسر مناسب با روحیات خود آماده کرده ای و نه به کار مناسب فکر کرده ای، نه به کسب مهارت فکر کرده ای
صرفا دانشجو بوده ای؟ آخرش چی؟
به نظر بنده نبودن زیرساخت ذهنی صحیح در خانواده ها در زمینه راهبری صحیح جوانان یکی از اصلی ترین علت های ازدواج های نا به سامان است؟ چرا که هیچ ازدواجی با شرط طلاق شروع نشده است،
همسرانی که زیر ساخت ذهنی خود را برای شروع یک زندگی مشترک آماده نکرده اند، مطالعه ای نکرده اند، ارزش های متعالی خانواده جای خود را با ارزش های پوچ داده است
آخرش می شود عدم تحمل در برابر مشکلات کوچک زندگی، می شود دعوا، می شود عدم تفاهم، در صورتی که می توان با کمی انعطاف فقط کمی حوصله به این موضوعات جواب داد، می توان با مذاکره صحیح درک متقابل را ایجاد کرد.
ازدواج اساسی ترین فعلی است که باید یک فرد در زندگی خودش محقق نماید پس کمی بیشتر به آن فکر کنیم کمی بیشتر در برنامه ریزی های روزمره خودمون وقت صرف کنیم.
سلام
با سپاس از محمدرضای عزیز
به نظر من البته:با وجود مشکلاتی که وجود داره اما دو نفری که از درون جدا شده محسوب میشن و ادامه راه هم فایده ای نداره بهتره در ظاهر هم جدا بشن یعنی طلاق بگیرن(البته بعد از طی تمامیت تلاش برای حفظ زندگی و عدم حصول نتیجه مثبت) شاید بعدش بتونن یه زندگی جدید و خوب بسازن وگرنه ادامه دادن به یه زندگی بی فرجام و پوچ که معنی نمیتونه داشته باشه بجز عذاب.
یک سوال بی ربط به این موضوع:
در پی ترویج افزایش جمعیت( نمی دونم اسمش همینه یا نه) کلیه وسایل پیشگیری که پیش از این به طور رایگان در خانه های بهداشت و مراکز بهداشت شهری و روستایی توزیع میشد جمع اوری شده و بودجه ش هم حذف شده. جراحی رایگان وازکتومی حذف و اصلا این جراحی جز در موارد خاص غیرقانونی شده. وظیفه ما چیه؟ بنشینیم و شاهد افزایش بی رویه جمعیت به ویژه در سطوح زیرر متوسط جامعه باشیم؟ آیا غیر از لطیفه ساختن در این مورد و یا غر زدن کار دیگه ای ازمون بر نمیاد؟
به نظرمن این موضوع الان اولویت بیشتری از مسئله طلاق داره و ای کاش بتونیم از محمدرضا و ایده های خوبش کمک بگیریم.
برای بررسی وضعیت طلاق در ایران نمیشه فقط به افزایش یا کاهش تعداد طلاق توجه کرد. یک معیار دیگه میتونه توجه به زمانی باشه که طلاق برای خانواده اتفاقی افتاده. مسلما طلاق پس از یک دوره کوتاه زندگی نشان از ناپختگی افراد، انتخاب اشتباه، عدم بلوغ عاطفی و … داشته باشه. که در این صورت اتفاق مثبتی نیست اما منفی مطلق هم نیست. اما در مواردی که طلاق پس از یک دوره قابل قبول زندگی مشترک اتفاق افتاده و تصمیم معقول حاصل از یک رابطه پخته و منطقی باشه، اصلا بد نیست. آدمها تغییر می کنند و من ممکنه دیگه با ادمی که ده سال پیش برای زندگی مشترک انتخاب کرده ام هاهنگی کافی رو نداشته باشم. جالبه که همین تغییرات در روحیه و شخصیت آدمها وقتی منجر به تغییر شغل، تغییر محل زندگی(مهاجرت) ، یا هر تغییر دیگه ای میشه مثبته ولی در مورد زندگی مشترک منفی میشه! چون کلمه طلاق بین ما با یک اتفاق منفی به هم مرتبط شده ند. وقتی میگیم دارم مهاجرت میکنم همه میگن “به به، به سلامتی” اما وقتی میگیم دارم جدا میشم فورا شنونده اظهار تاسف می کنه و دلش برامون میسوزه.
طلاق میتونه یک اتفاق مثبت باشه. میتونه یک تصمیم درست باشه و به نظرم در جامعه فعلی مثل خیلی چیزهای دیگه در دوره گذاره. طلاق های ناپخنه زیادی اتفاق میافته. هنوز خانواده ها به ازدواج مجدد طلاق گرفته ها کنار نیومده ن( مخصوصا درمورد ما زنها) اما همین که دیگه ازدواج آخرین حق انتخاب یک زن نیست که تکلیف بقیه عمرش روشن کنه خودش گامی به جلوست. مقوله طلاق هم مثل هر مقوله دیگری کم و کاستی هایی داره اما اگر مسیولین اجازه بدن و دستوری و فرمایشی سعی در کاهش و افزایش امارش نداشته باشند، بالاخره راهش رو پیدا میکنه.
من رای دادم به اینکه طلاق خبر بدیه… اما یک آن به نظرم رسید که اگر از بعد فردگرایی و جمع گرایی نگاه کنیم، قبلاً آدم ها یک عمر تو جهنم دست و پا میزدن که یک موقع کسی بهشون بد نگاه نکنه و بهشون نگه مطلقه… اما الآن خیلی کمتر به این مسائل بها میدن که بقیه چه جوری فکر میکنن… این یه خبر خوبه که آدما به این استقلال رسیدن و مستقل از دید و نظر دیگران تصمیم میگیرن برای خودشون و زندگیشون…
به نظر من نمیشه گفت یه چیزی مطلق خوبه یا بد
خب یه نفر داره تو زندگی مشترک عذاب میکشه خب تلاق بهترین و عالی ترین راهه نمیتونه که بمونه و بسوزه
ولی یه سری از تلاق ها هم به خاطر بالا رفتن توقع طرفین هست خب این رو من نمیپسندم وبا کمی گذشت نتیجه خیلی بهتری به دست میاد مخصوصا برای خانوم به دلیل جامعه ما
پس نمیشه گفت که طلاق چیز خوب یا بدی هست باید بگیم کدوم نوع از طلاق خوبه کدوم نوع بده
حالا امار بگیریم ببینیم کدوم نوع داره افزایش پیدا میکنه بعد راه حل واسش بسازیم
سلام
من گزینه ((هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم.)) را انتخاب کردم . زیرا :
هیچ کدام از دلایلی که ارائه شده به تنهایی نمی تواند دلیلی بر خوب یا بد بودن این خبر باشد. در واقع نظر من اینست که کسانی که گزینه غیر از این را انتخاب می کنند مطلق فکر میکنند. مثلا مطلقا فکر می کنند که به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «زن جدا شده» خبر بدی است.
نظر شما چیست؟
هرجا جلوی ضرر بگیرید، منفعته. ولی…
این آمار نشون از آینده حیلی بدی رو میده. کلی آدم با یسری خاطره بد و احساس بد نسبت به جنس مخالف. که تو قضاوتشون در زندگی در تمامی جهات موثره.
چند درصدشون میتونن در یه ازدواج مجدد ، اون احساس رو تغییر بدن؟
ولی در خصوص علتش: ۱-ایجاد خرده فرهنگهای مد شده و غیر منطبق با فرهنگ اصیل ما ۲-مادی گرایی بیش از اندازه ترویج شده در خانواده ها ۳-عدم درک این نکته که زوج دیگر در خانه پدر نیستند و باید با تعامل مشکلات را حل نمایند ۴-ظاهر بینی ۵-عدم درک و احترام حقوق هر طرف از زوجین
سلام محمدرضا،
ببخشید ولی با این روش ایجاد گفتگو مخالفم، یه جوری شده شبیه فیسبوک، شده محل سرگرمی! وقت زیاد برای خوندن کامنت هایی صرف میشه که اکثراً با واقعیت فاصله دارن و یا اینکه افکار سطحی و شخصی پشت شون هست (البته به جز یه تعداد معدود).
مطالب خوب و عالی تو بنویس ، هر کس به اندازه هوش و ذهنش ازش استفاده می کنه. به نظرم وقتی از شیوه بحث و رای گیری و اینـــا استفاده میشه افراد با وقت آزاد زیاد بیشتر نظر می دن نه افراد با آگاهی بیشتر.
ببخشید که همش نظراتم تند هستن.
من گزینه ی هیچکدام رو انتخاب کردم.
این خبر ذاتآ بد هستش و جنبه ی خوبی نداره، حالا چه در ایران اتفاق بیافته یا هر جای دیگه ی دنیا.
چون نشون میده یه تعداد زیادی آدم متوجه شدن انتخابشون درست نبوده، یعنی قبل از ازدواج به اندازه ی کافی همدیگرو نشناختن. این خودش آدرس کلی مشکلاتو میده مثل نبودن محیطی که این آدم ها توش به راحتی آشنا بشن و همدیگرو بشناسن، ضعف خود این آدمها در مهارتهای ارتباطی و … .
منظورم این نیست که خود طلاق بده یا هر کس طلاق بگیره مشکل داره، اتفاقآ برای بعضی ها هم تنها راه حله ولی افزایش تعداد کسانی که طلاق میگیرن نگران کننده است.
سلام
به نظر می رسه اینکه با توجه به نظر منفی کاربران دیدگاه را پنهان می فرمایید حرکت خوبی نیست، خیلی از حرف های درست و راه حل های اساسی ابتدا با مخالفت بیشتر جامعه مواجه میشه (مانند مقاومت های سازمانی در مقابل تغییر)، قطعاً چارچوب های ذهنی قبلی افراد نمی تونه به راحتی حرف های جدید و ساختار شکنانه را بپذیره و این گونه مواجه شدن با حقیقت و حذف آن یک اقدام پوپولیستی است که ظاهراً شما هم با این قبیل اقدام ها خیلی موافق نیستید.
وقتی خونه کسی دچار آتش سوزی شد تنها کاری که میتونه بکنه فراره
توی اون شرایط آدما فقط فکر فرارن و اینکه بتونن جونشونو حفظ کنن و کسی پی وسایل خونش نیست که از تو آتیش درشون بیاره. قطعاً چون کاری از دستت بر نمیاد بعد ها هم خیلی پشیمون نمیشی.
طلاق یه راه فراره، فرار از آتشی که میتونه تمامه وجودتو بسوزونه فرار از این آتش هیچ پشیمونی نمیاره.
فقط ایرادی که داره خیلی از ما تفاوت آتش سوزی و روشن کردن یه کبریت و نمیفهمیم و با کوچکترین احساس گرما فکر میکنیم که حالا وقت فراره
در مورد گزینه اگر بچه داشته باشند…
من فکر میکنم اگر زوجی فرزند داشته باشند و واقعا نتونن در کنار هم زندگی سالمی داشته باشند جداییشون برای فرزندشون مفیدتره تا اینکه یک عمر بچشون توی شرایط خاص بزرگ بشه. شرایط شکننده ای که به خاطر حضور اون برقراره و پدر و مادرش ارتباط سالمی با هم ندارند
من هم کاملا با شما موافقم آقا احسان.
بعضی وقتها پدر و مادری که ازدواج و زندگی مشترکشون پر از تنش و استرس و مشکلات حل ناشدنی است، اینکه بخوان به اصرار خودشون و اصرار فامیل «فقط بخاطر بچه ها! با هم بمونن»، این دقیقا میشه همون «دوستی خاله خرسه» و هیچ سودی برای بچه ها نداره که هیچ، بچه ها را هم به طریقی نابود میکنه….
من با نظرت موافقم احسان عزیز اما ای کاش اگر افراد پی به اشتباه خودشون بردن و فرزند هم داشتن کمی از خود گذشتگی کنن، و به احترام اون بچه به توافقاتی برسن، شاید بتونن با یاد گیری اصول مذاکره شرایط رو کمی هم بهتر کنن و برای نگه داشتن بنیان خانواده تلاش کنن.
این رو علم روان شناسی هم تایید کرده. چون در صورت طلاق بجه ها ثبات بیشتر و در نتیجه امنیت روانی بیشتری را تجربه می کنند تا در صورت زندگی مشترک انا پر از تنش و استرس و هر نوعی از خشونت.
بد و خوب نمیشه کرد ! و باید دلایلش بررسی بشه اما به نظر من طلاق به ذات تلخ ست.
و معتقدم طلاق مثل درد اندام بدن است که نشان دهنده مشکلات داخلی ست .
با سلام
راستش نمیدونم چرا کامنتم تایید نشده ، سیاست های تایید کامنت رو باز دوباره خوندم ، ولی ایرادی توی کامنتم پیدا نکردم…
ممنون میشم اگر بگین چرا ، که سعی کنم اشکالاتم رو تکرار نکنم.
سپاس از وقتی که میگذارید.
باسلام
از آقای شعبانعلی ممنون خیلی ازتون یاد میگیرم
این نظر من است
ازدواج یک معامله است اسم دیگری رو آن نگذاریم و تابع یکسری قوانین و مقرارت است که باید قبل از انجام کاملا با آنها آشنا باشیم و در واقع ما در ایران و طبق قوانین ایران ازدواج میکنیم و باید آنها را لحاظ کنیم و به آنها احترام بگذاریم (وجود سند ازدواج و عقدنامه)
جذابیت زندگی زناشویی در این است که زن و مرد تکمیل کننده هم هستند مثل تیکه های یک پازل و حتما که با هم فرق دارند همانطور که هر تیکه پازل با دیگری فرق دارد. پس با بررسی بیشتر بر روی سازگاری ها باید همسر مناسب را انتخاب کنیم و بعد از ازدواج بر سر مسایلی که زاویه دید دیگری داریم به تفاهم برسیم
طلاق را گذاشته اند برای نگرفتن نه گرفتن یعنی در واقع برای اینکه ازدواج یک مسیر بن بست نباشد طلاق را در انتهای آن قرار دارد و در اغلب موارد میتوان آن را انتخاب نکرد
همه چیز در جهان هستی در تعادل است و بدون شک رابطه ما با هر کس متعادل و متناسب با رفتار و نوع نگاه ما به آن رابطه می باشد باید مسئولیت کامل رفتار خود را بپذیریم
قبل از ازدواج در مورد وظایف و نقش زن و مرد در یک زندگی مشترک اطلاعات لازم و کافی را کسب کنیم در بعضی از مواقع نقش ها به اشتباه عوض میشوند البته به نظر من همانطور که ریشه کلمات زن و زندگی هر دو زنده بودن است نقش زن در این رابطه خیلی مهمتر و اساسی تر است
در انتها یک مثال
فرض کنید شخصی که در تهران زندگی میکند و از وقتی گواهینامه گرفته است چندین بار به سمت شمال کشور از طریق جاده چالوس مسافرت کرده است و اون جاده را با تمام پیچ و خمهای زیاد خوب میشناسد حال اگر خواسته باشد به اصفهان برود حتما باید مسیر دیگری را انتخاب کند (که شاید به دلیل اتوبان بودن حتی راحت¬تر است) ولی چون فقط جاده چالوس را میشناسد و با آن مسیر آشنا تر است از آن مسیر شروع به حرکت میکند به قصد اصفهان ولی انتهای آن مثل همیشه چالوس است این مثال ممکن است خنده دار به نظر بیاید ولی در زندگی مشترک بسیار تکرار میشود میخواهیم برویم اصفهان ولی فقط یک مسیر را بلد هستیم و آن چالوس است با زحمت شروع به حرکت میکنیم ولی به اصفهان نمیرسیم و دوباره خسته به چالوس رسیده ایم و شاید توان و وقت برگشتن نیز نداشته باشیم
استدلال شما منطقی نیست.
و اما فرهنگ من …
چی میتونم بگم؟ از بینی های بریده؟ لب های بریده؟
دلم میخواد که روشن و مثبت نگاه کنم اما خیلی سخته وقتی میدونی واقعیت جامعه و فرهنگم راه طولانی پیش رو داره برای رشد کردن… برای احترام و عشق، برای اهل خانه و خانواده شدن…
به امید اون روزها…
به همه “سلام ” می کنم…
اول یه پیشنهاد بدم:
خانم تاجدینی امکانش هست عددی که نشون دهنده ی رأی های مثبت و منفی هر کامنت هست مخفی بشه و تنها زمانی به روئت خواننده مطلب برسه که به اون کامنت رأی مثبت یا منفی داده…؟
احساس میکنم اینجوری بهتر میشه در مورد هر کامنت نظر داد.
طلاق به خودی خود بد نیست ، خیلی ها رو می شناسم که بچه ی طلاق هستن ، ولی انگار نه انگار . کلا انسان برای ادامه زندگی فقط به اکسیژن و غذا و غیره احتیاج دار ه ، از لحاظ عاطفی هم دوستان ، جبران مافات می کنن .
دوستان با عرض پوزش . میخوام یه کوچولو برم بالای منبر:
دین ما دین کاملی است. در مورد همه چیز صحبت کرده و راهکار داره و واقعا اگه به آموزه های دینیمون درست عمل بکنیم سعادتمند خواهیم شد .
دین ما گفته زن موقعیکه از خونه بیرون میره مرتب و تمیز باشه ولی باعث تحریک نشه اما با جلال و شکوه تمام در منزل و جلوی دیدگان همسر ظاهر بشه. از این چه نتیجه ای میشه گرفت ؟ خداوند دانای مطلقه و بی دلیل این رو نگفته . وقتی درست به این مورد عمل بکنیم شاید خیلی از این بحث ها و مقایسه ها نباشند .
در مورد مرد هم به همین ترتیبه .
خداوند در مورد زنان و مردان میفرماید: ” هن لباس لکم و انتم لباس لهن” مرد و زن مکمل هم هستند . از لحاظ روحی و عاطفی بهم نیاز دارند . دو ستون محکم خانواده زن و مرد هستند .
اما قبل از ازدواج هم روایات بسیار زیادی وجود دارد . با چشم باز و منطقی انتخاب بکنید مبادا ابتدا احساسی وارد عمل بشوید و بعد از اون که مقایسه ها کردیم بگیم من اینجور میخوام و اونجور میخوام، از همون اول راه رو مشخص ، هدف مشخص ، و به دنبال همان برویم ، هر کسی با هر عقیده ای .
امیدوارم دوستان عزیزی که در شرف ازدواج هستند همگی زندگی بسیار خوب و سراسر آرامشی رو آغاز بکنند.
سلام.
اول یه سوال. فکر کنم اینجا دوتا یا شایدم سه تا بهار داریم. درسته؟
یه پیشنهاد. اگه این طوری هست فکر میکنم یه پسوند برای اسمهاتون جالب باشه.
خیلی دوست دارم در مورد کامنتتون هم نظر بدم ولی فکر میکنم چنین بحثی خیلی دچار سوء برداشت بشه.
ولی فقط در مورد جمله ای که راجع به رفتار زنها نوشتید فکر میکنم این راه حل بیشتر شبیه مسکنه. و اثرش از بین میره. یا اصلا اثر نمیذاره. فکر میکنم خیلی طول بکشه تا همه افراد یک شهر. یک جامعه. یک کشور یا حتی یک جهان به یک دین در بیان و بشه این راه حل رو تجویز کرد براشون.
فکر میکنم باید عمیقتر به مسایل نگاه کرد. به هر حال همه حاضر نیستند به سبکی که شما از دین منظورتون هست رفتار کنند و همه هم حاضر نیستند به سبکی که من از دین منظورم هست رفتار کنند.
سلام دوست عزیزم .
بله اینجا به نظر ۳ تا بهار هست .
حرف شما کاملا درسته و من هم چیزی رو به منظور تسکین یا درمان تجویز نکردم . میگویم اگر به چیزی که خدا فرموده واقعا عمل بشود نتیجه بسیار خوبی خواهد داشت چرا که خداوند چیزی جز آسایش و راحتی برای بندگانش نمیخواهد و این بندگان هستند که به خودشان ظلم میکنند .
پیشنهادم رو دوست نداشتید (راجع به پسوند؟)
آره واقعا. این بنده ها هستن که به خودشون ظلم میکنند. میدونید به نظر من کلا دین یکی هست ولی متاسفانه اون قدر شریعتها زیادن که فکر میکنم راه حل رو باید در چیزی ورای شریعت جست. البته فقط نظر شخصی منه و هنچ ارزشی نداره.
سلام دوستانم بهار و mina90 جون
در مورد اسم های مشابه و پسوند آن، فکر می کنم که اگر سیستم اینجا طوری باشه که خودش از ابتدا اسمهای شبیه به هم رو قبول نکنه، خیلی برای ما خوبه تا یکدیگه رو بهتر تشخیص بدیم.
ابتدایی که من به این خونه اومدم “سیمین” خانمی بود و من الف رو به اسمم اضافه کردم. ضمن این که قبل از آنکه کامنت بگذارم متوجه شدم که ایشان هستند و خودم رو موظف دونستم تا به نامشون احترام بگذارم.
البته گاهی نمی دونیم که هم نام، داریم و کلا بعضی از اسمها بیشتر ازشون وجود دارد.
روزگارتون پر امید.
سلام سیمین خوبم.
آره ایده خیلی خوبی هست. منم موافقم.
یاد روزهای اول خودم افتادم که اومده بودم تو این خونه. همیشه میگم خدا رو شکر که کامنتام نمی رسیدن حدود یک ماهی. خیلی با حال مینوشتتم.هر بارم یه مدل مینا میذاشتم. اتفاقی کامنتم با اسم mina90 که ۹۰ سال تولدمه تایید شد. منم دیگه همین اسم رو گذاشتم. کلا این اولین جمع مجازی ای هست که من توش هستم. نمیدونستم چطور باید کامنت بذارم. حتی کاربرد ایمیل آدرس رو نمیدونستم.
مرسی از دعای قشنگت. این روزا هر دری رو میزنم راحت باز نمیشه. فکر میکنم باید محکم تر بزنم.
روزگار همه پر امید.
دوست عزیزم مینا جان .
پیشنهاد خیلی خوبی راجع به پسوند دادید .
من هم اون رو میپذیرم و از این به بعد با اسم ” بهاربهار” خواهم آمد.
در ضمن نظر تک تک دوستانم برای من شخصا قابل احترام هست و اگر گاهی من اشتباهی میکردم دوستان با این نظراتشون من رو متوجه اشتباهم کردن .
خاصیت این خونه و صاحبخونه اس دیگه.
همه کسانی که اینجا حضور دارند تک تک اونها آدم های بسیار بزرگی هستند و من کمترین اگر احیانا در نظراتم در مقابل این بزرگترها جسارتی کردم من رو عفو بفرمایید.
موفق باشید
سلام عزیز دلم. اصلا حدس نمیزدم یه بهار دیگه بذاری پشت بهار. فکر میکردم یا یه عدد اضافه میکنی. یا یه حرف الفبا.
اسم جدیدت مبارک. 🙂
خیلی خیلی لطف کردی و خوشحالم کردی که به پیشنهادم توجه کردی. خیلی دوست دارم بهار جان. مرسی.
الان که فهمیدم همون بهار هستی که قهرمان زندگیت رو هم به ما معرفی کرده بودی باهات احساس راحتی بیشتری میکنم. یه کم گیج شده بودم.
اینجا هممون داریم از هم یاد میگیریم.
بازم ممنون به خاطر توجهت.
من هم خیلی دوست دارم مینای مهربون من .
ممنون بخاطر لطفت .
الان ربطش به کامل بودن دین چیه واقعا؟ بچه گانه ترین استدلالی بود که خوندم!
با اینکه شاید آزارتون بدم ولی ادامه میدم……..
زن و مرد هر دو انسان هستن.در گزینه ها بیشتر به زنها اشاره شده وشاید انگار زنها بیشتر بی تقصیر و مردها مقصران اصلی بیشتر هستن ولی با عرض معذرت به تمام بانوان ایرانی و دوستان بانویی که در اینجا حضور دارن من به عنوان یک زن بر این باورم که در هر طلاق یا زندگی موفق۶۰درصد سهم به زنان میرسد…….
من تو سن ۱۶سالگی ازدواج کردم نه ازدواجی که رنگهاش زیاد باشه یه ازدواج ساده .شاید اون زمان هر کسی اسم عاشقانه بهش میداد ولی الان درک کردم کنار ۷۰درصد عاشقانه بودن حتما ۳۰درصد عاقلانه بوده.شاید دوستان خوبم بگن من که اینجوری حرف میزنم رفاه زده هستم. نه عزیزانم .با اینکه بر این باور رسیده ام که پول اگر نباشد در این دنیای امروز همه چیزت را ازدست میدهی ولی بر این باور هم هستم که پول همه چیز نمیتواند باشد.شاید بگید خوب با آدم قانعی طرف هستیم که همین که روزگارش گذشته خوش است باز در اشتباه به سر میبرید چون آدم بلند پروازی هستم .الان میگید طرف آدم خوش شانسیه.ولی شانس رو توجیه دیدم.شاید بگید …..ولی هزار نه..من به عنوان یک زن اول و بعد به عنوان یک انسان به انسان بودنم احترام گذاشتم هر چند دنیا بسیار بسیار منو اسباب بازی کرده ولی من هم به حرمت اشرف مخلوقات بودنم با ساز دنیا رقصیدم و هر جا کم آوردم به جای نخاله کردن و نخاله شدن باطریمو شارژ کردم ولی بهانه جویی نکردمو دنبال احقاق حقوقم نبودم چون تو دنیایی که حق گرفتنی هست من خودم حقم رو مشخص کردم و ابدا هیچ چیز رو تحمل نکردم اگه خراب شده اگه اشتباهی بوده دوباره همونو ساختم اینبار درست و با هیچ توجیهی عوض نکردم بگم این به درد نمیخوره .به نظر من فقط توی درآمدزایی نباید کارآفرین بود من شاید با وجود مشکلات زیادی که داشتم و دارم کارآفرین شدم وهمیشه دنبال ساختن بودم و به خراب کردن فکر نکردم شاید بعضی جاها احتیاج به بازسازی باشه ولی با تعویض جا میدونم مشکلی حل نمیشه فقط مشکل قبلی حل نشده باقی میمونه و مشکلات جدیدتر و سختتری درست میشه
ببخشید که میخوام از قالب کلمات رسمی بیام بیرون با اینکه تا الان کسی رو نمیشناسم وبا استاد محمدرضا هم قهر هستم .ولی من دوست دارم با اینکه آدمی نیستم که زیاد از زندگی خصوصی خودم حرفی زده باشم ولی میخوام با خودم وزندگیم این بحث رو ادامه بدم…برای تموم اونایی که تا الان ازدواج نکردن یا اونا که ازدواج کردن و تو دلشون احساس پشیمونی دارن و به زبون نمیارن واونایی که خدای ناکرده فکر نکرده ازدواج کردن و الان فکر گرفتن طلاق دقدقه هر روزه اونا شده و اونایی که طلاق گرفتن و شاید دوباره یه روزی میخوان انتخاب کنن…..اول با این جمله چه درست و چه اشتباه شروع میکنم …..زندگی زیباست زندگی فانی و مهمانی چند روزه است و شما تک تک ثانیه هاشو بله دوستان خودمون نه شانس و بخت واقبال رقم میزنیم پس خواهشا بیایم با خودمون رو راست باشیم و دنبال این نباشیم که دیگرون رو مقصر کنیم و برای تک تک لحظاتش یک مقصر داشته باشیم
متاسفانه یا خوشبختانه، مسئولیت تصمیم هایی که می گیریم با خودمان است.
به نظر من میشود هر کدام از گزینه ها رو با فکر زیباتری برداشت کرد .مثلا گزینه دو که کمی ایهام دارد را میتوان اینگونه برداشت کرد در شرایط امروز کشور ما افزایش آمار طلاق با وجود وجهه بد و ناراحت کننده آن بعضی علل طلاقها نشانه رشد فکری هر دو طرف و زیاد شدن آگاهی زن و مرد و پیدا کردن معیارهای درست زندگی را هم مشاهده کرد و شاید از این منظر خوب دیده شود.ولی در کل به نظر من یک یا دو عامل نمیتوانند ریشه باشن و بیشتر شبیه بهانه هستن
سلام .زیادی امار طلاق همیشه بد است و نمیشود با کلمات بازی کزد و گفت خوب است چون هر چیز ناخوشایند و زشت را نمیشود با شرایط جامعه توجیه کرد و زیبا و خوب جلوه داد.ازدواج های زود هنگام یا ازدواج های تشویقی یا اجباری ویا طبق رسوم هم دلیل مطلق افزایش طلاق نمیتواند باشد.من ۳۰ سال سن دارم ۱۳ سال است ازدواج کردم مشکلات فراوانی رو تجربه کردم و آدم خوش بین و ساده و احمق هم نیستم .دوره پیش دانشگاهی و کنکور و درس دانشگاهی رو توی خونه خودم تجربه کردم آدم خوشبخت مطلق و به قول اصطلاحات عامیانه سفید بخت هم نبودم ولی توی تک تک خوبی و بدیها یه چیز رو متوجه شدم همه خوبیها کنار هم جمع نمیشن انتخابهای درست و لزوما همه چیز به جای ۱۰۰بودن ۷۰ هم باشن ارزش ساختن رو به نظر من داره بعضی از ماها ابتدای هر کاری سریع انتخاب میکنیم بدون اینکه سری به خواسته های خودمون بزنیم و بعد از مدتی به بهانه احقاق حقوق از دست رفته دوباره حق جدیدی با سرعت انتخاب اولی و اینبار با قیافه مظلومانه و حق به جانب تر پیدا میکنیم و به جلو با سرعت حرکت با بهانه ای را شروع میکنیم………ادامه دارد
سلام.
میدونید کجاش جالبه برای رای دادن بعد از خوندن گزینه ها ۵ ثانیه وقت لازمه ولی بعد از خوندن کامنت ها اگر برگردی دوباره گزینه ها رو ببینی نیم ساعت با خودت برای انتخاب یک گزینه کلنجار میری.
جالب تر از اون اینه که ۱٫۵ساعت طول بکشه یه دیدگاه بنویسی بعد خودت بخونیش بگی که چقدر بچه گانه نگارش شده
افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
من به شخصه فکر میکنم خوبه چرا چون فکر میکنم یه سری جهش ها(درمان بیماری های اجتماعی) و بیماری هایی که دقیقا نمیدونم چیه کشف شده جدا از اینکه طلاق گرفتن بتونه مشکلو حل بکنه یا نه با بالا رفتن امار باعث اشکار شدن بیماری میشه
بیماریها مثل تمام گزینه هایی که بالا نوشته شده..
شاید بگید اگاه شدن زنان از حقوق خود یه بیماریه من میگم اره چون با درست درمان کردنش جامعه به جلو حرکت میکنه
به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «زن جدا شده» خبر بدی است.
به دلیل نگاه بد فرهنگ ما به یک «مرد جدا شده» خبر بدی است.
بیشتر از ده بار این دو تا جمله رو خوندم ولی مثل اینکه از ۵ کلمه اولی این معنی رو میده که فرهنگ ما(الان که فکرشو میکنم مال خودم شما رو که نمیدونم) یه مشکلی داره.
فکر میکنم که باید این طرز فکر اصلاح بشه
اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند.
این یک جمله مطلق هست که کاملا معقولانه هست اگر بگیم که کاملا اشتباه هست.
بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است.
بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است.
این دو تا جمله یکم تامل برانگیزه در وهله اول مثل اینکه یه معنی رو میده
ولی نه من فکر میکنم ناشی از نا امیدی زنان از احقاق حقوق خود است.
اگاه بودن زنان از حقوق خود دلیلی بر گرفتن تمام حقوقشون نداره شاید با این مثال که ماشینی که در خیابان اصلی هست حق تقدم داره(اگاه از حقوق خود) از ماشین هایی که در خیابان های فرعی وارد خیابان اصلی میشوند ولی با اینحال در بعضی جاها حاضر به زدن ترمز میشه.
(اینکه ماشینی که حق تقدم داره مرد هست یا زنها نمیتونن حق خودشون رو بگیرند و ترمز میزنن و… منظور من نیست لطفا مثال رو تحریف نکنید فقط منظورم اگاهی از حقوق)
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
شاید
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر بد باشد.
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد.
شرایط امروز ایران ااااا نمیدونم دقیقا یعنی چی
همیشه عادت نویسندگان حوزهی اجتماعی و سیاسی، بر این است که فکر میکنند و نتایج فکرشان را مینویسند.
فکر من بدون منبع دانشجوی دانشگاهی ۲۴۰۰۰ نفره و پسر طلاق نیستم ازدواج نکردم طلاقم نگرفتم
هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم
……..
سلام.
بيشتر دوستان نظرات درست و جالبي داشتند.چون تاكيد كردي كه تكرار نكنم سعي ميكنم يه چيزي اضافه كنم.وقتي آمار طلاق رو با گذشته مقايسه ميكني ميتوني هم خوشحال باشي و هم ناراحت.همونطوري كه احتمالاً خيليهامون قبول داريم ،اينكه ازدواج هاي گذشته دوام بيشتري داشته الزاماً به معني بهتر بودن ملاكها يا معيارهاي ازدواج نيست.شايد دليلش اين بوده كه طلاق اونقدر مذموم و بد تلقي ميشده كه آدما همديگر رو تحمل مي كردن و به جاي طلاق رسمي يه جور طلاق عاطفي بينشون شكل ميگرفته بدون اينكه رسماًاز هم جدا بشن.
اما حتي اگه خوشبينانه يا حتي منطقي بخشي از جدايي هاي امروز رو ناشي از افزايش آگاهي مردم و به خصوص خانمها بدونيم اما باز به نظر من بخش بزرگي از اين طلاق ها خبر ناراحت كننده ايه.ناراحت كننده از اين نظر كه آدمها اين روزها بدون شناخت كافي و بر اساس هيجانات زودگذر وارد يه رابطه ميشن و بعد چون به اندازه ي كافي بالغ نبوده اند نميتونن مسئوليت يه رابطه ي جدي رو قبول كنن و از هم جدا ميشن تا نفس راحتي بكشن.
مسئله ي طلاق و ازدواج رو از زواياي مختلفي ميشه ديد.من سعي كردم از زوايايي نگاه كنم كه دوستان كمتر توجه كردن
در مورد حضور بچه و مانع طلاق بودن بايد بگم كه وقتي رابطه ي پدر و مادر يه بچه فاجعه بار باشه قطعاً اثر اين رابطه ي غلط و تربيت ناشي از اون سالهاي فرزند بيگناه رو درگير ميكنه. به نظر من بدترين چيزي كه پدر و مادر ميتونن به فرزندشون منتقل كنن نشون دادن يه الگو غلط از يك رابطه ست…
طولاني شد.ببخشيد.
سلام به همگی
محمدرضا! مرسی از ایده جالبت. وقتی داشتم نوشته تو میخوندم، اصلاً یادم نبود که من فرزند طلاق هستم. تا جایی که رسیدم به متن بعضی دوستان و اشاره شون به عقده های فرزندان طلاق 🙂 بماند
من به گزینه آخر رأی دادم. به نظر من صرف بالا رفتن آمار طلاق نمیتونه خبر خوب یا بدی باشه. باید دید این طلاقها به چه علت رخ میدهند؟ گذشته فرد و دلایلش برای ازدواج و طلاق و اینکه چه آینده ای تو جامعه خواهد داشت.
ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که خیلی از تصمیم ها از پیش گرفته شده. فرهنگ جمعی ما گاهی اجازه نمیدهد به فردیتمون که خودشو نشون بده، آدمهای جامعه ما زندگی نکرده زیاد دارن. در مورد خیلی چیزها ذهنمون کانالیزه شده. شما یه بار تو قسمت متمم حرف خوبی زدین. اینکه تا ۲۲ سالگی عملاً بچه هامون تصمیمهاشون از پیش گرفته شده است. حالا یه آدمی که تو کشور ما به دنیا میاد رو در نظر بگیرید، مثلاً دهه ۵۰ یا ۶۰٫ تو خانواده که “بوسه پدر بر گونه مادر” رو ندیده، پس ابراز محبت رو یاد نگرفته. هر وقت بگو مگویی بوده، پدر و مادر “به خاطر بچه ها” برگشتن سر خونه زندگیشون، پس بچه گفتگو و حل صحیح اختلاف رو یاد نگرفته. اگه دختر بوده حق نداشته آنطور که باید به دخترانگی و زنانگیش برسه، وقتی بزرگ میشه گیج میشه و خیلی باید تلاش کنه تا آن بخش وجودش را احیا کنه. حتی در مورد شغلش آن چیزی را انتخاب نمیکنه که واقعاً دوست داره، دردناکتر اینکه گاهی اصلاً نمیدونه چی دوست داره؟ وقتی ۱۸ ساله شده برای اولین بار حضور جنس مخالف هم سن و سال خودش را غیر از محیطهای خانوادگی داره در کنار خودش تو دانشگاه یا محل کار تجربه میکنه. درسته که هر آدمی قبل از اینکه زن باشه یا مرد انسان است و یه فرد از جامعه اما روحیات زن و مرد متفاوت است. حالا فشار فرهنگ عمومی برای ازدواج را بهش اضافه کنید. هنوز هم فرهنگ عمومی ما ازدواج را به عنوان تنها گزینه برای استقلال فرد از خانواده اش در نظر میگیره. تک و توک داریم میبینیم کسی بدون ازدواج از خانه پدر و مادرش بیرون بیاد.
این بچه ما خودش و بقیه رو خوب نشناخته، مهارت ارتباطی بلد نیست، همیشه براش تصمیم گرفتن پس انتخاب کردن و تصمیم گرفتن بلد نیست. مهارت حل مشکل هم بلد نیست. گاهی حتی نمیدونه تو زندگی خودش چی کاره است؟ با خودش چند چند است؟ حالا مسئولیت یک زندگی مشترک را هم داره. این بنده خدا اصلاً آماده این زندگی نبوده. یا به طور کلی تصمیماتی که گرفته تو بستر مناسبی نبودن، زندگیش روال طبیعی نداشته.
چرا این مسائل الان داره خودشو نشون میده؟ ما هیچوقت به این اندازه دسترسی به اطلاعات نداشتیم. به قول کتاب دشواری انتخاب، حتی برای یک شلوار جین که میخواهیم بخریم کلی انتخاب داریم و این همه گزینه زیاد رضایت را پایین میاره. جامعه مون در حال گذار است و انتخابهای بیشتری را پیش رومون گذاشته. منظورم انتخاب همسر و سبک آشنایی نیست. سبک زندگی است. این انتخابها گاهی با معیارهایی ارزشگذاری میشن که برای سیستم جدید مناسب سازی نشدن.
خیلی حرف زدم . . . اگه بخوام جمع بندی کنم از صحبتهام: تقابل بین فرهنگ جمعی و فردی + انفجار اطلاعات داره اینو به وجود میاره. طلاق به خودی خود بد نیست، بد اینه که زندگیمون مسئولانه نباشه. برای الانمون بد اینه که سهل انگار باشیم نسبت به سلامت زندگیمون، تربیت خودمون و کسانی که مسئولیم در قبالشون، برای آینده و اتفاقاتی که ممکنه بیفته. بد اینه که به همدیگه گمان بد داشته باشیم. برای کسی که داره طلاق میگیره بد اینه که اولین گزینه اش برای حل اختلاف باشه. برای عضو خانواده ای که طلاق گرفته، چه والد چه فرزند، بد اینه که خودشو ببازه و تن به هر چیزی بده.
به نظر من مشکل اصلی این هست که همه به صورت پیش فرض فکر میکنند که باید ازدواج کنند و به دلیل ازدواج فکر نمیکنند
و به این که از ازدواج چی میخوان
ما معمولا برای کارهای پیش پا افتاده تر دلیل داریم ولی برای ازدواج دلیلی نداریم
اگر از کسی بپرسید که چرا محل زندگیت را عوض نمیکنی در جواب میگوید چرا باید عوض کنم
ولی اگر بپرسید چرا ازدواج نمیکنی در جواب میگوید موردش پیش نیومده
البته موارد دیگه ای که توی رای گیری هم اومده تا حدودی درست است ولی فکر میکنم بیشترین درصد طلاق به همین دلیل باشه
کشوری هست خوش آب و هوا دارای امکانات عالی و بسیار متفاوت از اینجا که زندگی میکنید . شما فقط بصورت دائم می توانید به آنجا مهاجرت کنید و اگر رفتید دیگر حق بازگشت ندارید.
اگر در مورد این مطلب نظر سنجی کنیم که چند نفر حاظر به مهاجرت هستند؟ فکر نمی کنم تعداد زیادی انتخابشان مهاجرت باشد چون ما انسانها از جاده بی بازگشت هراسانیم.
خب ازدواج هم مانند مهاجرت است اگر رفتیم و آب انجا به ما نساخت و بجای آرامش عذاب نصیبمان شد طلاق جاده بازگشت است تا رنجمان دائمی نباشد. در واقع همین پل پشت سر است که اگر وجود داشته باشد خیلی ها مهاجرت را ترجیح می دهند.
اما در مورد فرزندان طلاق …
دوستی داشتم که فرزند طلاق بود ، زندگیش سخت و عذاب اور شد ، افسرده شد و بلاخره خودکشی کرد و مهمترین علتش (به گفته مشاور او) فرزند طلاق بودنش بود….
همه ما احتمالا میگویم چه کار بدی کرده است ولی من شخصا وقتی خودم را به جای او در زندگیش قرار دادم مطمئن نبودم که تصمیم بهتری میگیرم…
پدرها و مادرها اگر میخواهید طلاق بگیرید به تمام آینده فرزندتان فکر کنید…
سلام….
چون موردی رو مطرح کردید که در جامعه ما کم نیست ، پس لارمه تا دقیقتر به اون نگاه کنیم .
شما فکر میکنید اگر اون پدر و مادر از هم جدا نمی شدند ، آینده فرزندشون چه قدر تفاوت میکرد ؟
شاید از لحاظ جسمی به حیات خودش ادامه میداد ،اما همه می دونیم این روح انسان است که معنای تلخ و شیرین زندگی رو تجربه میکنه .فرزندان طلاق ، انسانهایی هستند که هزاران هزار فرصت برای بهتر زندگی کردن دارند ، اما مهم اینه که کدوم رو انتخاب کنن . پایان دادن به زندگی خود جدا از بحث دین و مذهب، میتونه یکی از راهها باشه، ولی به نظر من آخرین راهه. میدونم حرف زدن و کامنت نوشتن راجع بهش آسونه . …
یکی از نزدیکترین عزیزان من از همه لحاظ تو زندگی به بن بست رسیده اما میگه فقط بخاطر بچه هام …و من دارم میبینم که هم خودش و هم بچه هاش دارن نابود میشن .
میخوام به این برسم که “تمام آینده فرزند”دست پدر و مادر نیست . فقط بخشی از آینده فرزندان ما به تصمیم ما بسته است .
خبر خوبی نیست، چون نشان از ضعف فلسفه آموزش و تربیت در جامعه داره، (حالا چه در شرایط حال و چه در حالت رفاه در جامعه). من یک پسر مجرد هستم، بصورت تجربی متوجه این امر شدم که تحمل درک مشکلات در هم نسلانم ضعیف می باشد.
سلام
ميخواستم پيشنهاد بدم يه گزينه اي اضافه كنين كه
مشخص كنه اين چهارصد و چند نفر شركت كننده
چند نفرشون ازدواج كردن و يا طلاق گرفتن!
اينطوري ميشه تشخيص داد كه چند درصد دارن نظرشون
رو ميگن و چند درصد تجربه شون رو!!!
به نظر من طلاق یا ازدواج به خودی خود بد یا خوب نیستند. هر دو وسیله ای هستند برای تغییر از یک سبک زندگی به سبک دیگر. هر کس بنا با شرایطش از یکی از این دو وسیله استفاده می کند. به نظرم اگر مبنای هر کدوم از این دو عمل بر اساس کسب حداکثر آرامش باشد، آنگاه از هر دو وسیله به خوبی استفاده شده است و هر دو خوبند. مشکل طلاق در جامعه ما جدا شدن صرفا دو نفر نیست. به هر صورت این دو نفر تصور می کنند بدون زندگی مشترک آرامش بیشتری دارند و کاملا قابل درک و احترام هستند. تنها مشکل فرهنگ جاری در بین تعداد زیادی از مردان جامعه ماست که هر زنی را کالایی می دانند با مالک یا بی مالک. اگر بی مالک باشد هر مردی از هر صنف و طبقه و سن وارد رقابت استفاده از این کالا می شود. مشکل اصلی نه در آمار طلاق که در فرهنگی است که نهایتا آرامش را از زن بطور کامل سلب می کند. در چنین فرهنگی یا باید نگرش کالا بودن را پذیرفت و دوباره برای آرامش زیر سایه یکی از همین مردها رفت یا اگر راه دوم را که استقلال است انتخاب کنی هر روز با بدبینی و احساس عدم امنیت دست و پنجه نرم کنی.
این بحث کالا بودن زن فقط بعد از طلاق هم نیست…حتی هنگام ازدواج هم به شرط پول دخترشان را به خانواده ی داماد می دهند!(مهریه)
ایکاش “ما” آخرین نسلی باشیم که این تفکر “زن بعنوان جنس” به گوشش میخورد….
در جامعه ای که قانون حق اندکی برای زن در ازدواج و طلاق قائل است. مهریه متاسفانه یک اهرم فشار برای راضی کردن طرف مقابل به طلاق و یا گرفتن حضانت و … است. البته در بعضی مواقع، خیلی اوقات هم زندگی مرد را پس از طلاق واقعاً فلج می کند.
افزایش طلاق یک خبر بد است.
نه به این معنی که نفس طلاق بد است، چون هیچ راه حلی بد نیست.
به این معنی که زمینه های فراهم شدن طلاق بد است.
مهمترین زمینه هم به نظر من کوچک بودن روح ها و کم بودن آستانه تحمل است … ممکن است خیلی به این جمله من ایراد بگیرند اما دلایل بسیاری پشت این حرف هست که در صورت لزوم ارایه می شود 🙂
سلام بر همه
نظر خاصی روی گزینه های موجود ندارم و تنها یک موضوع ریشه ای برای من مطرح هست
اون اینه که هریک از دو گانه ی ازدواج یا طلاق (به شکل مصداقی) که به تضعیف جدی «عزت نفس» شخص منجر بشه مذموم و مخرب بوده و چنانچه «عزت نفس» رو در فرد ارتقا بده یا حفظ کنه پسندیده و مقبول است.
پس اگر ادامه یک زندگی یا رابطه موجب کاهش جدی سطح عزت نفس بشه باید از اون اجتناب کرد یا از آن خارج شد (به شرط ناکامی پس از تلاش برای عارضه یابی رابطه شکل گرفته و رفع عوامل عارضه ساز در یک بازه معقول)
و اگر طلاقی در پیش است که نسنجیده و هیجانی صورت میگیرد احتمال آسیب به عزت نفس فرد در آن بالاست چون وارد حیطه ای میشود که جوانب آن را نسنجیده و احتمالا ضربه فنی خواهد شد.(بخصوص با محدودیتهای موجود در جامعه خودمان) بنابراین باید انگیزه محکم باشد تا پشیمانی هم نباشد.
بی اندازه یه این موصوع باور دارم که انسان بی عزت نفس خود خطری برای خانواده و جامعه ست. یک مادر یا پدر بی عزت نفس، نابود کننده روح انسان بیگناهی است که خودش باعث ایجاد او بوده است (گرچه او خود هم قربانی سلسله مسایل موروثی ست.)
نکته مهم دیگر اینکه زنان در امر ازدواج و طلاق هم یکسان نیستند همانطور که در ابعاد گوناگون انسانها از ویژگیهای متفاوتی برخوردارند. اول از همه بر اساس «تیپ شخصیتی» هر کس با دیگری فرقهای زیادی دارد. بعد هم شرایط خانوادگی (حمایت از سوی والدین و بستگان خود) و امکانات و سطح اجتماعی خود خانم و … موجب میشود خانمها در برخورد با امر طلاق آسیب پذیریها و مشکلات متفاوتی را تجربه کنند.
معتقدم اگر پایه محکم خانوادگی به معنای دریافت عزت نفس در دوران رشد و تربیت و توجه حمایتی احترام آمیز کافی از سوی پدر و مادر وبرادر و… در مورد زنان در جامعه ما وجود داشته باشد دختران خیلی ساده تر با مشکلات روبرو میشوند و آسیبهای خیلی کمتری رو دریافت میکنند.
بعد از آن نقش نهادهای اجتماعی مطرح است.
پ.ن. همیشه خانواده در حال ایفای نقش کلیدی است. منظورم از خانواده نهادی است که فرزند خردسال در آن نیازهای عاطفی و تربیتی و مادی خود را دریافت کرده تا به رشد ورود به اجتماع برسد.
این بزرگترین و ارزشمندترین میراث برای یک انسان است که همیشه در حکم پشتوانه و سرمایه عمر او محسوب میشود و باید حفظ و تقویت گردد.
خوش به حال قدیمی ها عجب عشق های طولانی داشتن .
با سلام
هیچ زن و مردی با هم ازدواج نمی کنند که روزی از هم طلاق بگیرند
اگر امروز شاهد این هستیم که آمار طلاق بالا می رود و آمار ازدواج کاهش پیدا می کند به این دلیل است
عدم انتخاب صحیح
این عدم انتخاب صحیح بر می گردد به نگاهی که زن ها و مردها به هم دارندو به واسطه این نگاه ها ست که از هم در زندگی توقع دارند.
هنوز نمی دانیم آیا نگاه سنتی درست است یا مدرن.
هنوز نمی دانیم آیا زن ها حق دارند در محیط کار مثل مردها باشند یا نه.
هنوز نمی دانیم مدیریت زن ها با مردها فرق می کند.
هنوز نمی دانیم که زن ها از یک سیاره و مرد ها از یک سیاره دیگر هستند.
هنوز درباره عشق هیچ چیزی نمی دانیم و همه فکر می کنیم که عاشق هستند
“””با توجه به مخالفت کاربران با این دیدگاه این نظر پنهان شد، . برای مشاهده کامنت کلیک بفرمایید و در صورتی که متن کامنت مورد تایید شماست، لطفا به آن رای مثبت دهید.””””
به نظرتون آیا از نظر منطقی درست است که بگوییم یک نظر رو چون اکثریت قبول می کنن سریعا بپذیریم و یا اگر اکثریت رد می کنن فورا رد کنیم؟ هر حرفی رو باید با منطق قبول کرد ن با نظر اکثریت!
رد كه نميشه نظر! پنهان ميشه. با يك كليك هم قابل رويت ميشه 🙂
سلام.
من همان روز اول به گزینه ی دوم رای دادم و امروز با تاخیر، کمی توضیح می دهم:
شرایط امروز ایران در نظر من:
بسیاری از آدمها، ملتهب و نگرانند.
بسیاری آدمها، عاصی و خسته اند.
بسیاری آدمها، فراموش شده اند. و حتی خودشان هم خودشان را فراموش کرده اند.
بسیاری از آدمها، بی هیچ برنامه ای و بی هیچ چشم اندازی، فقط زنده هستند(زندگی ؟!!!!)
…..
تفاوت، امری واقعی و پذیرفتنی است.
نسل گذشته دوران تحمل، بردباری و صبوری را تجربه کرده است در حالی که دوران جدید دوران کم صبری و نابردباری است. دورانی را می گذرانیم که همه چیز شتاب بسیار گرفته. عصیان زده ایم.
قبلاً (که عده ای می گفتند موسیقی سنتی ما غمگین! است) سالی تنها چند موسیقی می شنیدی ولی موسیقی خوب، آرام، دلگرم کننده و سرشار از حس دوستی و عشق و محبت. «منتظرت می مانم» و «عاشقم» و «می دانم که می آیی» و … کلمات رایج اشعار مشهور و ترانه های دوست داشتنی آن دوره بود.
حالا با شادترین آهنگها، غمگین ترین اشعار و ترانه ها را -گاهی در زیر زمین- می خوانند با صدای دورگه ای که به یاد معتادان می افتی و ترانه مورد نظر هم سرشار از « جدایی سهم ما بوده»،« دیگه نمی تونی گولم بزنی»، « تو دلت با یکی دیگه ست» و …
حالا همه چیز شتاب دارد: سریع دوست می شویم و سریع به هم می زنیم. به پای هیچ کس هم بی دلیل نمی نشینیم. سریع راننده می شویم، سریع ماشین دار می شویم، سریع رانندگی می کنیم، سریع تصادف می کنیم و سریع گلاویز
می شویم. سریع عاشق می شویم و سریع فارغ. سریع قول می دهیم و سریع زیر همه چیز می زنیم. سریع عزیز می شویم و سریع ذلیل …. در این وضعیت تصمیم به ازدواج، درست گرفته شده که تصمیم به طلاق درست باشد؟ به نظرم این چیزی است که باید به آن بیندیشیم.
از طرف دیگر در جامعه ما، فرزند یک طلاق مثل جوامع دیگر نیست که حق و حقوق داشته باشد و حامی. فرزند این مملکت به والدین وابستگی شدید عاطفی دارد و با جدایی آنها دچار خلائی وحشتناک تر از فرزندان سایر ممالک می شود.
خلاصه اگر وضعیت امروز ر ا ملاک قرار دادم و نظر دوم را انتخاب کردم اصلاً منظورم سوختن نبود. شاید واقعاً بتوان سوخت و زندگی را ساخت . «سوخت و ساخت» ی که در اصطلاح رایج است اشاره به این دارد که بسوزی و چون چاره ای نداری، سوختن را تحمل کنی. ولی منظور من «سوختن» است به قصد «ساختن». مثل تلاش برای پیروزی.
ببخشید طولانی شد. گرچه طولانی ترین نوشته این پست نیست.
ممنونم.
بهار عزیز زیرشم مینوشتی نقل قول از دکتر شیری
آقای محسن رضایی،ممنونم بابت این یادآوریتون.
نقل قول مطلب، با ذکر منبع کلا خیلی دلچسب تر و شیرین تر هست..مخصوصا که دکتر علیرضا شیری در سایتشون ذکر کردند که نقل قول از این سایت در اینترنت فقط با ذکر آدرس سایت مجاز می باشد…
بهار جان متاسفانه با اینکه با محتوای متن موافقم، بر خلاف میلم ،برای رعایت حقوق معنوی مطلب، مجبورم به مطلب شما که در پایین این کامنت درج شده ، یک رای منفی و به کامنت آقای محسن رضایی بابت این یادآوری یک رای مثبت بدم.:)
ای بابا کلی نوشتم پیغام اومد که دیدگاهت تکراریه!!
خلاصه اینکه ممنون از خانم تاجدینی و بهار عزیز.ی کم احساس کردم خیلی مستقیم بود شاید بهتر بود لحاظ می کردم که غیر مستقیم بگم که مطلب از دکتر شیریه ولی الان که میبینم بهار ناراحت نشده خوشحالم که رک بودن و راحتی و آگاهی از اینکه قصدمون ساختنه همه نه چیز دیگه،رو انتخاب کردیم.سپاس
من از دوستان عذرخواهی میکنم . قبل از اینکه بخوام اسم دکتر رو بنویسم سیستم من دچار مشکل شد و فکر میکردم کامنت من ارسال نشده گفتم مجدد میفرستم و حتما اسم دکتر رو مینویسم ولی متاسفانه کامنتم ارسال شده بود.
من خدمت دکتر ارادت دارم .
بازم عذرخواهی میکنم .
سلام خانم تاجدینی عزیز و بهار خانم عزیز.
دوست داشتم طبق عادتم بگم “به نظر میاد این مطلبو از دکتر شیری خونده باشم نه سمیه جان؟شایدم من اشتباه میکنم”
البته به اینو تو فضاهایی می گم که صمیمی نیستیم.پس نتیجه میگیرم وقتی ناراحت نشده بهار خانم اینجا یک مکان صمیمیانه است.خوشحالم که رک بودن رو و راحتی رو و پذیرش رو انتخاب کردیم.
توجه توجه !!!!!!!!!!!
شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است که همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع میگیریم: خانواده خود، کار خوب، تحصیلات، تاثیرگذاری اجتماعی، دوستان خودمان و ازدواج. وقتی همه ی حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم ، بازی بسیار خطرناکی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد که در درازمدت شما را خوشحال نگه دارد.
وقتی بلد نیستیم ارتباط برقرار کنیم، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارتهای ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارتهای ارتباطی موضوع پیچیدهای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد. کسی که خودکمبین است ارتباطهایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلکه به خاطر اینکه ضعفهای درونیاش را پر کند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد که این آدم، اعتمادبهنفس نداشتهاش را از او دریافت کند، این میشود یک رابطه انگلی عاطفی.
وقتی خودشیفته هستی، ازدواج نکن زیرا همیشه احساس میکنی حرفهای تو، سلیقه تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دینداری تو، اخلاقیات تو و سکوتهای تو خیلی خاصاند و همسرت باید فعلا تو و رازهای نبوغت را کشف کند. آدمهای خودشیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممکن است به خودشان حق بدهند به راحتی خیانت کنند.
این روزها مراقب “چسبندگی عاطفی” هم باید بود. دختران و پسرانی هستند که به شدت احتیاج دارند که شما حالشان را خوب کنید در حالیکه ما در زندگی خودمان بیشتر موظفیم حال خود را ردیابی کنیم. مردانی این چنین توقع دارند که شما همیشه خوشگل و مرتب و خوشاخلاق باشید. این مردان درکی از همسرشان دارند شبیه مادر. مادر، زنی است که همیشه در دسترس، مهربان و حامی است. همسر اگر این چنین باشد اول از همه خودش در هم میشکند زیرا ما بناست فقط با فرزندانمانم تا این حد در دسترس باشیم. برای شوهر باید همسری کرد
با تشکر از دکتر شیری!!!
به گمان من در مورد طلاق ارائه آمار و اطلاعات با جزييات بيشتر براى يك تحليل دقيق ضروريه چرا كه مبحث تنوع و اختلاف فرهنگى در كشور ما خيلى پيچيده تر از اين حرفاست و چون در حوزه جامعه شناسى و حوزه هاى مرتبط دانش كافى ندارم نمى خواهم اظهار نظر كنم.
ولى من از نگاه يك پسر بيست ساله و فرزند طلاق به اين موضوع نگاه مى كنم و نظر مى دم.
به گزينه “در شرايط امروز ايران مى تواند خبر بد باشد”با توجه به دلايل مختلف راى دادم اما به نظرم مهمترين دليل تجربه خودم از اين پديده است،چرا كه معتقدم با توجه به اينكه كسر قابل توجهى از زوج هاى طلاق گرفته،صاحب فرزند هستند افزايش آمار طلاق به معناى افزايش تعداد فرزندان طلاق در جامعه ماست.البته اين گزينه به طور مطلق درست نيست و حتى در خيلى از موارد دقيقا عكس اين گزينه صدق مى كنه!
به گزينه”اگر بچه داشته باشند،حق طلاق ندارند”راى نــــدادم !!
اولاً در هر صورتى اين حق آنهاست،ثانياً بايد در نظر بگيريم گاهى كه نجات بچه از خانه اى پرتنش بزرگترين لطف در حق اونه و فرزند طلاق بودن از فرزند يك ازدواج نادرست بودن بهتره!
من همچنين به گزينه”ناشى از تشويق بيشتر به ازدواج است” راى دادم!
براى تفكر بهتر و پاسخ بهتر بايد اساسا قبل از انديشيدن و نظر دادن راجع به طلاق در مورد ازدواج فكر كنيم و اينكه طلاق ها عمدتاً محصول نهايى يك ازدواج نادرست هستند.
مردسالارى و حقوق زنان هم مقوله خيلى خيلى خيلى مهمى هست كه بايد بيشتر در موردش فكر كنيم.
صحبت از آمار طلاق شد،بد نيست نگاهى هم به آمار خشونت عليه زنان در كشورمون بندازيم!
از محمدرضا شعبانعلى عزيز هم بابت اين ايده جالبه “فكرنكرده ها” ممنونم.
حتی بر اساس نتایج همین نظرسنجی و بدون جستجو و زحمت زیاد هم می توانم به راحتی بگویم وقتی “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” بیشترین رای را می آورد، چرا طلاق افزایش پیدا کرده!
منتهی جدای از این، رای خود من “هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم” بوده و این مساله(و همچنین برخی مسائل مشابه) را نامیمون و ـ بیشتر ـ ناشی از “اضمحلال فرهنگی و بیش از گذشته بیخود شدن مردممان” می دانم. چیزی که «دکتر مظلوم» پنجاه سال پیش آن را بعنوان خطری وحشتناک برای آینده (امروز ما) پیش بینی کرده بودند، و کسی نشنید، الینه ی فرهنگی شدن! ورک ورک ورک، گو شاپینگ، هو س.ک.س، آلویز لف اند لیو این د مومنت. البته این همه ی ماجرا هم نیست…! کافی ست کمی به لایف استایل مردممان نگاه کنید، حتی کارمان بجایی کشیده شده که بعضی فرهنگ های زشت را دیگر از غرب هم نمی گیریم و از خودمان نوآوری بخرج داده و می سازیم. گاهی آدم دلش می خواهد فرار کند از این جامعه! اما به کجا؟ جامعه ای که دارد یکدست و به وسعت تمام زمین می شود.
خبر خوبیه برای اینکه همه دارن به اهمیت تفاهم و هماهنگی پی می برن و می فهمند که اشتباهی در کاره و خبر بدیه برای اینکه به جای اینکه به مشکلاتشون عمیقتر وعلمی تر نگاه کنن برعکس سطحی تر نگاه می کنن و از راههای لجبازی و کشمکش و خیانت و غیبت و حسادت و نفرین پشت نفرین و در نهایت طلاق که آخرین راه حله به نتیجه می رسن و از بد و بدتر، بدترین رو انتخاب می کنن.
به نظر من ازدواج باید بین دو انسان برابر صورت بگیره. برابر از نظر اقتصادی ، فرهنگی ، اعتقادی …. اما جامعه و خانواده ها ما رو یرای اینجور ازدواجها تربیت نمیکنه که حتی گاهی مخالفت میکنه
چون ریشه افکار ما این است که ما به تنهایی کافی و خوب دوست داشتنی نیستیم و حالا باید به دنبال نیمه مکملی باشیم یا کسی که این اعتبار را به ما بدهد
به خاطر همین است که وقتی به عشقهای ایرانی سر میزنی یکی باید حتما نیست شود ، فدا شود تا دیگری تثبیت شود به همین علت وقتی بزرگترها کسی را به ما معرفی میکنند یا یک هوا از ما سرترند یا یک هوا پایین تر و بعد میگویند (( اینها به ما میخورند )) چون یا ضعفشان را پیدا کرده اند یا قدرتشان را
این تفکر در طول سالیان باعث شده افق بیشتر دیدگاهایمان تا جلوی پایمان باشد تا کمی انورتر. متاسفانه باید بگویم ما ایرانی ها خیلی کمتر به ساختن فکر میکنیم. بیشتر به خریدن فکر میکنیم ما میخواهیم به جای ایجاد موقعیت ان را بخریم ، زیبایی را بخریم ، مدرک دکترا را بخریم و در اخر اگر بشود ازدواج خوب را بخریم اگر نشد طلاق میگیریم تا یکی دیگر را بخریم
من فکر میکنم ادامه امار رشد طلاق نشاندهنده رشد این نوع تفکر است که دارد به همه ابعاد زندگی ما اسیب میزند و قطعا خبر بدی است
در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد.
برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.
در پاراگراف اول به نکته ای اشاره کردید که تا اینجا در کامنت ها ندیدم و بنظرم خیلی مهم هست نمیدونم چرا تا به اینجا بهش اشاره نشد و گاها حرف های تکراری تر زده شد.
برابر بودن و یا “هم شان بودن” که شاید مطلب رو بهتر هم برسونه عامل مهمی در طلاق های امروز هست. شاید برخی از عوامل نام برده شده در کامنت ها مثل “اجبار جامعه به دختران و پسران برای ازدواج از یک سنی به بعد”، “هیجانات اولیه” و “تلاش برای رفع نیازهای عاطفی و مادی یا همان نیازهای سطح پایین تر هرم مازلو” افراد را به این سمت سوق بدهند که با افرادی که هم شان آنها نیستند، زندگی مشترکی را آغاز کنند. زندگی هایی که از همان ابتدا پیش بینی شکستشان چندان دشوار نیست. پس تا الان فرض کنیم زندگی همینطوری و بر اساس عوامل ناصحیح ذکر شده شکل گرفته است . اولا ازانجا که “صبر و حوصله” افراد در تحمل دشواری های زندگی مشترک هم کمتر شده است و ثانیا بدلیل “آسان تر شدن کانال های دسترسی و برقراری ارتباط ” با جنس مخالف و ثالثا بدلیل “کمرنگ تر شدن قباحت برقراری رابطه با جنس مخالف قبل از طلاق” (شاهد اینکه خانم ها این روابطشان را به راحتی برای دوستانشان بازگو می کنند در حالی که چند سال قبل شاید بازگویی این مسایل خیلی دشوار بود )، طرفین پس از مدتی به طلاق می رسند. این چرخه ها از مسیرهای عکس هم همدگیر را تقویت می کننند. مثلا کمرنگ تر شدن قباحت رابطه های غیر اخلاقی و زیاد تر شدن یا حداقل بگوییم آشکار تر شدن این مسایل خود می تواند منجر به جدایی شود. طلاقی که مسیرهای ذکر شده آمده باشد، طبیعتا خبر خوبی برا فرد، خانواده و جامعه نیست. هم بدلیل نگاه بد جامعه و هم بدلیل آسیب هایی که طرفین و فرزندانشان (درصورت وجود) می بینند.
من فکر میکنم ازدواج هم مثل خیلی از انتخاب های دیگر ما در زندگی وقتی دچار شکست میشود که توقع ما از نتیجه ی اون کاملا مغایر با آن چیزیست که اتفاق میفتد و به صورت خاص در مورد کشور ایران فکر میکنم افزایش نرخ طلاق بیشتر به دلابل پارادوکس های فرهنگی(که توقعات با واقعیت قابلیت هماهنگی ندارد) و دیگری اینکه بیشتر جوانان واقعا نمی دانند که از ازدواج چه توقعی دارند، اتفاق میفتد و خوبی یا بدی این اتفاق نسبی است، ازین جهت که افراد برای خوشحالی خود (که احتمالا نمی دانند چگونه روی خواهد داد) تلاش می کنند و تن به ادامه ی آزار خود و دیگری نمی دهند خوب است و از اینکه “فکر نکرده” (در مورد توقع خود و امکانسنجی مطابقت آن با واقعیت) مدتی از زندگی خود و دیگری و احتمالا کودکان بی گناهی را به تباهی می کشند بد است!
با سلام
به نظر من، ۱٫ شناخت دختر و پسر از خصوصیات اخلاقی و خواسته های طرف مقابل از ازدواج قبل از ازدواج و ۲٫ دوری از خودخواهی بعد از ازدواج سبب پایدارتر شدن زندگی ها می شود؛ و بی توجهی به این دومطلب سبب افزایش احتمال طلاق
با تشکر از دوستانی که نظرشون رو در مورد نظرم می فرمایند.
سلام. تا اخرش لطفا بخوونید.
صبح از خواب بلند میشم. زنم دوباره مثل همیشه خوابه. میزنم بیرون دوباره مثل نگاهم به پوستر سر حیابون میفته. خدایی این بازیگره جه لبخند زیبایی داره تو این فیلمه یادم باشه حتما برم این فیلمو ببینم.
دوباره با راهروی شلوغ مترو مواجه میشم. دوباره از بین جمعیت زن ومرد رد میشم. موهای رنگ کرده ی یه زن ناخود آگاه نظرمو جلب میکنه لحظاتی به اون خیره میشم. یادم باشه به زنم بگم موهاشو این رنگی بکنه. از مترو میام بیرون.
مثل همیشه سوار تاکسی میشم. یه خانوم کنارم میشینه. وای چه عطر خوشبویی زده. عطر خوشبوش منو به یاد یه باغ پر از گل میندازه. از تاکسی پیاده میشم میرم به سمت اداره. با همکارام سلام و احوال پرسی میکنم…
امروز روز خوبی بود. کلی با خانوم فلانی خندیدیم.
به نظرتون چنین آقایی که کاملا ارضا شده از هر جهت با چندین خانوم دیگه می تونه خانومش براش جذاب باشه؟ کم کم خانومش جذابیتش رو از دست میده و اصلا تشکیل خانواده بی معنی میشه!
شما اگر بخواهید با یک زن باشید به ناچار باید از تمام اون زن ها دلتون رو بشورید. که خدایی کار هر کسی نیست! به هر حال رد شدن از کنار هر ساندویچی یا پیتزایی برای لحظاتی آدمو هوایی میکنه! هرچند که شما هرگز به اون مغازه نرید! تعداد آدمهایی که بتونن این شرایط رو تحمل کنن خیلی خیلی کم هستش!
افزایش نرخ طلاق «در ایران» یک خبر بد است یا یک خبر خوب؟
اگر مایل به مزه کردن هر زنی در جامعه باشید یک خبر خوب است.
از جمله ی آخر کامنت شمامعنی مستقیم توهین به زنان ادراک می شه.
ضمن تاسف از این نگاه سطحی و توهین آمیز و با تاکید بر اینکه متاسفانه به علت محدودیت فقط میتوانم یک رای منفی به چنین توهینی به زنان بدهم به خاطر آزادی بیان که متاسفانه فضا را برای بیان هر چیزی از جمله حرف های توهین آمیز شما باز می کند نوشته تان را تاییدمیکنم.
ظاهراٍ تنها چیزی که در مورد زنان در ذهن شما تداعی میشه عطر و رنگ مو … هست.
اگر وارد چنین رقابتی بشوید همیشه بازنده اید. چون همیشه زیباتر از شما هست.
کاش سهمی هم برای کلام زنان و فکر زنان و اینکه یک زن می تواند با هم فکری و همدلی فضایی ارزشمند و انحصاری ایجاد کند مد نظر داشتید.
از نظر شما (که به نظر یک زن میایید) زن یک عروسک است. با این فرض شریک عاطفیتان حق دارد فقط تا وقتی که عروسک زیباتر و ارزان تری نسبت به شما نیافته به شما وفادار باشد.
استاد یه چیزی بگم؟
این حرفای میم الف یه کم به گوشم تکراری بود. تازه اگه برید تو آرایشگاهها میبینید خیلی از خانوما اومدن با رنگ مو شوهرشونو برای خودشون نگه دارن. تازه یه خانومی تو آرایشگاه بود میگفت اگه موهامو بلوند نکنم شوهرم راهم نمیده خونه. بنده خدا خیلی موی مشکی دوست داشت. هر دوشون هم تحصیل کرده بودند (میدونم تحصیلات به درک انسان اضافه نمیکنه ولی خوب باید حداقل یه ذره تاثیر بذاره یا نه؟) بعدشم ما رو نصیحت کرد بهمون گفت همیشه باید از همه خشکل تر باشید تا شوهرتون وقتی از شما خشکل تر دید نره دنبالش.
حقیقتش این قدر از این طرز فکرها شنیدم که از ازدواج بدم میاد. تازه خواستگاریها هم کم از فروشگاههای ماشین ندارن. بعد از ظهر داشتم با خواهرم حرف میزدم راجع به یه مرد مطلقه که خواستگاری بار دومش هم مثل بار اولش هست. معرفی از طریق خانواده اش. یعنی خودش برای خودش نمیتونه تصمیم بگیره.
خلاصه اینکه برای میم الف منفی زدم ولی جا داره ازش تشکر کنم از این که این نگاهی که به زنان میشه هم از طریق مردها به اونها و هم از طرف خود زنها به خودشون رو اینجا عنوان کرد. استاد خیلی ناراحت کننده هست ولی قبلا خیلی از پسرها این دید رو به خانوم ها داشتند و دقیقا مثل کالا گرفتن ازدواج میکردند و میکنند ولی الان خیلی از دخترها رو هم میبینم که همین طوری ازدواج میکنن. تازه معیارهای دخترها خیلی وحشتناک تر شده. یکی از دوستام میگفت برای ازدواج فقط اینکه خشکل باشه و سر کار باشه برام کافی بود. دیگه این چیزای مسخره که اخلاقا به هم بخوریم برام بی معنی بود.
استاد خیلی جواب زیبایی در پاسخشون نوشتید. مرسی که کامنتشون رو تایید کردید. شاید برای شما خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاد. ولی اگر در آرایشگاههای زنونه باز بود و صحبتها و دغدغه های خیلی از خانوم ها رو میشنیدید میدید این حرف میم الف براتون تکراری بود. تازه این آرایشگاه با کلاسها پرن از خانوم دکترا و خانوم مهندسا. مسلما آراستگی چیز خوبیه ولی تغییر چهره و افراط در اون یه نوع بیماری و واکنشه در مقابل یه همچین تفکراتی به نظر من
من به عنوان یک دختر مخالفتم را با نظر “میم الف” اعلام میکنم .
کسیکه که واقعا قصد ازدواج کرده حتما قبل از اینکه وارد این رابطه بشه (چه دختر چه پسر) باید نظر خودش رو برای پذیرش طرف مقابل شفاف بگه در غیر اینصورت چرا باید ازدواج بکنه ، به نظرم بازی کردن برای این فرد بهترین سرگرمی خواهد بود و او را به سرمنزل مقصود خواهد رساند.
یک انسان فهمیده و با شعور بالا که از روی فکر تصمیم به انتخاب شریک عاطفی خود میگیرد اگر بخواهد صرفا با یه عطر خوش بو از طرف دیگران بر روی شریک عاطفی خود خط بکشد کلا بر روی وجودش یه خط بزرگ X کشیده است و او را به انسانی غیر قابل اعتماد و ضعیف النفس تبدیل خواهد کرد
یه چیز برام خیلی جالب بود! چرا یک نظر باید اینقدر مخالف داشته باشه! پس معلومه که مورد توجه واقع شده!
من به خانوم ها توهین نکردم! من واقعیت موجود رو گفتم. شک نکنید که وضع جامعه ی ما نمود چنین تفکری هست! وقتی که زنان ما بیشترین آمار مصرف رو در وسایل آرایش دارن معلومه که اکثریت مردان چنین چیزی رو می پسندن! شما وقتی راجع به جامعه صحبت می کنید باید راجع به اکثریت صحبت کنید. تقاضا هست که عرضه هم زیاده! خودتون رو گول نزنید به نظرم (آره یک خانومم) برا مردان اصلا عاطفه ای وجود نداره. مگر یه عده ای که خیلی احساساتی هستن! من که تو این جامعه عاطفه ای ندیدم! دوام یک زندگی اصلا عاشقانه نیست عاقلانه است! زن و مرد بر اساس نیاز هاشون کنار هم هستند! وقتی نیازی نباشه دوامی هم نیست. حتی زنان هم ممکنه خیلی وقت ها وقتی احساس کنند که نیازی به مرد ندارند تنهایی و جدایی رو تر جیح بدن! نیاز مرد به زن عاطفی و بقای نسل … هست و نیاز زن به مرد مالی و برای احساس قدرت است. احساس و عاطفه ای هم که خیلی شدید میشه برای این هست که زندگی برای آدم ها قشنگتر بشه و بتوانن شرایط سخت رو تحمل کنن! این جامعه است که داره به زن توهین میکنه! سازنده های رژلب، مژه ی مصنوعی، دکترهای دماغ و…. همه دارن به زن توهین می کنند! تو کشور های اروپایی هرگز اینقدر کسی به دنبال این وسایل نمی رود مگر یک عده ی خاص که کسب درآمد می کنند.
خدایی الان اکثریت دنبال این چیزها هستن! خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!
تازه وقتی متن دومتون رو خوندم متوجه عمق فاجعه شدم. و برای افرادی مثل شما که کم هم نیستن خیلی متاسفم
متاسفانه یا خوشبختانه نظر شما مورد توجه قرار گرفته که اینهمه بهش واکنش نشون دادن .
من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.
و اینکه تمام دخترهای جامعه من فهمیده هستند(مگر اینکه خلافش ثابت بشه) و به معنای واقعی میخوان که زندگی بکنند اگه شریک واقعا خوبی داشته باشند .
داستان لیلی و مجنون گذشته اما بسیارند خانواده های اصیلی که به دختران خود یاد داده اند که چطور زندگی بکنند و مانند بعضی ها که فقط به دنبال بازی هستند نباشند و زندگی با دوامی را برای خود بسازند. و اینها نیز فرزندان متعهدی برای جامعه پرورش دهند که از این دیدگاه ها نداشته باشند و با انسان در درجه اول بخاطر انسانیتش برخورد بکنند .
اصلاح میکنم . چرا نظر منفی دادید؟
دوستان!آخه چرا به بهار منفی میدید؟
سلام آزاده عزیزم
نمیدونم چرا این روزها دوستان من رو بدجوری به رگبار منفی گرفتند .
اون کامنتی که در وصف برادر قهرمانم نوشته بودم فکر میکنم بیشترین آمار مثبت رو در بین تمام کامنتهای دوستان داشت فکر میکنم دوستان دارن تلافی میکنن.
همه رو به آرامش دعوت میکنم . 🙂
باور کنید من خیلی مهربونماآآآآآ . همتونم دوست دارم. :-)))))
بهار بهار عزیز
اسم جدیدت مبارک.
گاهی منفی هم بد نیست.
بعضی وقتها آدمو بیشتر به فکر کردن وا دار می کنه، بعضی وقتها متوجه می شی که اطرافیانت نظر متفاوتی دارن، بعضی اوقاتم توجه منفی می گیری و یه جورایی پررنگ می شی.
به هر روی موفق باشید، منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.
سلام سیمین مهربون من
ممنونم
من از داشتن تمام دوستانی که به نحوی با رای های مثبت و منفی باعث میشوند که من لحظه ای برای آنچه که نوشته ام تفکر و تامل بکنم به خود میبالم.
برقرار باشید منفی و مثبت گیرندگان و دهندگان.
بهار بهار جون. خوبی دوست من؟ راستشو بخواهی من هم یکی از اونهایی بودم که بهت یه رای منفی دادم…! و چون پرسیدی میخوام از طرف خودم دلیلش رو بهت بگم و امیدوارم ازم ناراحت نشی. (خیلی خوبه که هرکدوم از ما که رای منفی می گیریم، با هر رای منفی که نصیبمون میشه سعی کنیم یکبار دیگه برگردیم و کامنت خودمون رو بخونیم و همونطور که بحث ها و کامنتهای دیگران رو تحلیل می کنیم، کامنت خودمون رو هم دقیق بخونیم و برای خودمون تحلیلش بکنیم.)
شما توی کامنتت گفتی:
“من شخصا به عنوان دختری زیبا و با تحصیلات بالا اعلام میکنم که اگر همسرم یک ملکه زیبایی باشد و طرز تفکر شما را داشته باشد تا آخر عمر از زندگی مشترک با اون انصراف خواهم داد.”
من مشکلم سر این یک جمله ت بود …
یعنی شما اولویتهای اول و برتری یک دختر رو فقط در این دو ویژگی دیدی: «زیبایی» و «تحصیلات بالا» …
میدونم عزیزم که جواب میم-الف رو دادی و با تمرکز به حرف او پاسخت رو دادی ولی میتونستی برای متقاعد کردن بهتر او، برتریهای ارزشمندتر یک دختر رو که ناشی از زیبایی های بسیار دیگه از جمله زیبایی درون، زیبایی اندیشه، زیبایی کلام، زیبایی منش و شخصیت، زیبایی mindset یا همون طرزفکر و … خیلی زیباییهای دیگه هستش، رو روشون انگشت بذاری. و همینطور تحصیلات بالا رو اشاره کردی که ملاک مطلق و عمومی براش وجود نداره! برای یک نفر در یک روستای دورافتاده، تحصیلات بالا ممکنه «دیپلم» باشه، برای کسی دیگر «لیسانس یا فوق لیسانس» برای کسی دیگر «دکترا»، برای کسی دیگر، «درجه پروفسوری» و برای کسی دیگر، «نه مدرک بلکه فقط اطلاعات و معلومات بالا» … پس اینکه به تحصیلات بالا اشاره بشه نشاندهنده چیزی نیست.
بعدش گفتین “اگه همسرم یک ملکه زیبایی باشد …” شما قراره انشاله با یک مرد ازدواج کنین، درست میگم؟ .. خوب یه مرد که نمیتونه «ملکه» زیبایی باشه! .. ( ملکه برای جنس زن به کار میره)
عزیزم .. امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ولی دوست داشتم متوجه این موضوع شده باشی، البته این نظر و برداشت من بود …
و امیدوارم بتونی با مردی که لیاقتت رو داشته باشه ازدواج کنی و باهاش زندگی زیبایی رو همونجور که توی تصورت هست، به امید خدا بسازی. 🙂
سلام شهرزاد عزیزم . دوست عزیزتر از جانم .
ممنونم ازت بخاطر اینکه من رو متوجه اشتباهم کردی ومن اشتباهاتم رو به دیده منت از طرف تو دوست عزیزم میپذیرم.
راستش فکر کنم یه کم در نوشتن این کامنت عجله کردم بخاطر این جمله میم الف که گفته بود :
“خدایی چه کسی صد در صد دنبال اخلاق هست! شما حاضرید دنبال یک دختر زشت خوش اخلاق بروید؟ نیستید! داستان لیلی و مجنون گذشته!”
اتفاقا من از اینکه گفتم “شخصا زیبا و با تحصیلات بالا ” میخواستم اینجور منظورم رو برسونم که این چیزها ملاک نیست و چیزهای مهم تر از اینها وجود داره و بعد گفتم که اگه طرف مقابل من خیلی زیبا باشه و تفکرش مشکل داشته باشه نمیشه باهاش زندگی کرد.
در هر صورت من سراسر اشتباهم و دوستان عزیزم همگی بزرگ و با تجربه و صاحب سخن.
شهرزاد عزیزم دلم میخواد اینجا همیشه کنار هم باشیم . از صمیم قلبم دوست دارم دوست عزیزم.
قربووووونت برم عزیز دلم. منم تو و همه دوستان نازنین دیگه ای رو که در اینجا افتخار آشنایی باهاشون رو پیدا کردم دوست دارم.
بهار عزیزم درک میکنم و متوجه هستم که تو در جواب به ایشون، خواستی این نکته ها رو پررنگتر بهشون بپردازی، اما عزیزم همیشه میشه بهتر هم پاسخ داد و منظور رو بهتر رسوند و سهوا اشتباهی به اشتباه قبلی نیفزود… این رو به خودم هم میگم. من هم از این اشتباهات زیاد کردم و همچنان میکنم.:) همونجور که قبلا هم یه بار گفتم اینجا و کلا زندگی یه مدرسه است و ما داریم در کنار هم بیشتر و بیشتر یاد میگیریم … ( وچقدر از استاد و صاحبخونه عزیزمون و یاران خوبش بابت اینکه این مدرسه دوست داشتنی رو در اختیارمون گذاشتن، مثل همیشه، ممنونم)
درضمن هیچوقت هم اینجوری نگو من سراسر اشتباهم …تو به عنوان یک انسان، با تمام اشتباهات و درستی هات، فوق العاده و شگفت انگیزی…;)
سلام شهرزاد جون
دیدگاه پر عمقی نسبت به نظرات دوستان داری.
چه خوب که نظرت رو گفتی. اینجا فقط به یه نفر چیزی یاد نمی دهیم بلکه، همه همدیگه رو می سازیم.
درود بر تو و اندیشه هایت.
عزیز دلم … ممنونم سیمین جان. تو زیادی لطف داری.;) نمیدونی چقدر خوشحالم که شماها رو هر روز اینجا می بینم و حرفاتون رو میشنوم.
همیشه مراقب خودت باش دوستم.
شهرزاد و سیمین جون ممنونم که به سوال من هم جواب دادید. جملات آخر کامنت بهاربهار هم به نظرم درست بود. میشد با ارفاق نمره مثبت بهشون داد. نه؟ 🙂
بهاربهار جان ببخش عزیزم خواستم یکم شوخی کنم. ناراحت نشی دوست مهربون من.
خانم محترم! شما ، زندگی و تجربیاتتان معیار مناسبی برای ارزیابی رفتار دیگران نیست. بهتر است برای التیام زخم های خود ، دیگران را متهم نکنید بلکه ریشه مشکل را در عملکرد خودتان بجوئید.
میم الف. سلام
درباره مورد توجه بودن، کاملاً طبیعی به نظر میرسه. چون فکر میکنم برای ما هر آدمی اهمیت داره، فقط در شرایطی میزان مورد توجه بودن آدمها برامون فرق میکنه. مثلا وقتی حس میکنیم انسانی به کمک نیاز داره. به همین حس درونی به سمتش میریم که هر کمکی از دستمون بر بیاد انجام بدیم…
اینکه میگویی “جامعه ما اینگونه شده… خانم ها رو با این دید می نگرند و آقایان را نیز با فلان نیازها انتخاب میکنند..”. خوب، بگوییم بله اینطور شده؛ اما قابل جمع بستن نیست.
میم الف. جان، اصلاً بگوییم همه؛ همه یعنی من و تو نیز هم اینگونه نگرشی داریم… پس کلمات “همه، جامعه، خانم ها و آقایان” را نمی توان به کار برد… بنابراین اجازه بده این کلمات را حذف کنیم!
حال بگوییم این رفتارها زیاد دیده شده؛ اما هر رفتاری دلیل بر پذیرش آن هست؟! یا دلیل بر پرورش در ذهن و ساخت فلان نگرش ها…؛ مسلماً برای من و شما نیز پیش آمده که بگوییم این رفتار من درست نیست، با اینکه این رفتار از من سر زده… و یا بگوییم آرایش و … چقدر او را زیبا کرده؛ اما اینجا جای مناسب این ظاهر نیست.
به نظرم متوجه شدی که چرا بر منفی های رفتاری و… نباید تاکید کرد.
این جمله را بسیار شنیده ایم که “اصلاً همه بد؛ تو بد نباش…!” پس همه ای وجود ندارد.
تلاش کنیم به جای تاکید بر خطاها و اشتباهاتمان، راهی برای رفع و اصلاح آن پیدا کنیم… حداقل برای خودمان.
مریم عزیز سازنده های این چیزها و حتی دکترای جراحی زیبایی با این کاراشون به هیچ کس توهین نمیکنن…این ما زنهاهستیم که با انواع ارایشهای عجیب و جراحیهای مزحک به خودمون توهین میکنیم…بله تو کشورهای دیگه آرایش و جراحی که هیچی حتی در مورد چیزهای خیلی پیش پا افتاده ای مثل تمیز کردن ایرو هم زنها به خودشون زجمت تمیدن اصلا و ابدا چه برسه بخوان این کارو واسه یه مرد بکنن…من خیلی واسم سوال بود که جرا اینطوره یه تحقیقی کردم گفتن حدود ۵۰ سال پیش حرکتی بوده با عنوان natural movement با این مضمون که هرچه طبیعی تر زیباتر…خب همینه الان احساس فشار نمیکنن وقتی می خوان برن بیرون حتما آرایش کنن…خودشون این رو جا انداختن و مردها هم بهش احترام گذاشتن طوری که اگر کسی ارایش زیادی داشته باشه براشون زیاد جالب نیست….پس از ماست که بر ماست
پگاه هر وقت کامنتهات رو میخونم احساس میکنم دقیقا داری حرف دل منو میزنی و خیلی خوشحال میشم. میدونی پگاه… این روزها در کشور ما رقابت بر سر زیباییهای مصنوعیه که نمیدونم چرا در نظر من یه ارتباط مستقیم بین هر چه بیشتر شدن اون زیباییهای مصنوعی با هر چه تهی تر شدن مغز و سطحی تر شدن فکر، چه در شخصی که انجامش میده چه در شخصی که طالبشه میبینم…
واقعا جراحیهای مضحک گاهی مضحکه….:)
منم واقعا از زندگی کردن در جامعه ای که همچنین نگاهی به زن داشته باشه، بیزارم..
البته نمیدونم چند درصد از افراد جامعه اینطور فک میکنن، ولی متاسفانه منم این آدمها رو زیاد دیدم…آدمهایی که زندگی ساختن، که اینقدر سسته که با عطر یه رهگذر نابود میشه و با کسی همراه و هم مسیر شدن، که اصلا معنی همراه و همفکر رو درک نکرده..
نمیدونم چرا اینقدر زیبایی مهم شده، به قول دوستم ” یه آدم خوش قیافه تا وقتی برات زیباست که سکوت کرده، وقتی شروع به حرف زدن میکنه دیگه قیافه ش از یادت میره، بعد از حرف زدن، اگه فکر و کلامش هم زیبا باشه، زیباتر در ذهنت حک میشه و اگه نباشه دیگه خوش قیافه بودن یا نبودنش مهم نیست.”
با سلام. طبق گفته آقای شعبانعلی زن فقط رنگ مو و عطر نیست .
اما این حقیقت را نیز نمی توان نادیده گرفت که “مزه کردن زن” یا “مزه کردن مرد” در جامعه ما وجود دارد، رو به افزایش است، الزاما در بعد جسمی نیست، و منشاء بسیاری از طلاق هاست.
یکی از آشنایان بنده با دو بچه قربانی همین مزه کردن است، و این توهین به مزه شونده نیست، بلکه عمق کثیفی روح مزه کننده را میرساند.
سلام
واقعا از اینکه نظرم تایید نشد ممنونم. از دیشب تا حالا بخاطر نظری که از روی عصبانیت نوشته بودم نارحت بودم. تا الان دیدم که تایید نشده خیالم راحت شد. باز هم ممنون. 🙂
ولی جمله اولم رو باز هم تکرار میکنم.. “میم الف” از اینکه کامنت شما رو تا آخر خوندم خیلی پشیمونم…
یادداشت آقای داداشی عزیز عالی بود.
ببین موضوع چقدر فجیع بوده که آزاده عزیز ما رو هم حتی عصبانی کرده… :)آزاده جون این چیزا متاسفانه واقعیتهای جامعه هستن و به نظر من این آدم هستش که به خاطر چنین افکار سطح پایین و به قول اونوریها چیپ! زجر میکشه و نمیتونه یه زندگی آروم و متوازن و متعالی رو تجربه کنه و اینکه او اینگونه فکر و احساس میکنه مشکل خودشه و هیچ ربطی به ما نداره. پس نگران نباش دوست خوبم… ولی یه چیزی که در کامنتهای بعدی همین میم-الف برام خیلی جالب بود اینکه بعد از پاسخ واقعا قشنگ محمدرضا و پاسخهای خوب دیگر دوستان سعی کرد از حرفهاش دفاع کنه ولی هیچ جا سعی نکرد از هویتش که خودشو بعنوان مرد معرفی کرده بود دفاع کنه… واقعا براش متاسفم که نه در زندگیش ثبات داره و نه در هویتی که میخواد به دیگران ارائه کنه…
میدونی شهرزاد اون شب یکی از شبهایی بود که قرار بود برای انجام کارهام تا نیمه شب بیدار باشم. برای اینکه انرژی بگیرم در این خونه رو باز کردم و اولین کامنتی که در ستون تایید شده ها خودنمایی میکرد کامنت استاد بود. کیک کردم و کامنتشون و کامنت “میم الف” رو خوندم. حقیقتش اون لحظه خیلی حس بدی پیدا کردم. فکرمیکردم یه مرد این رو نوشته و چقدر “با افتخار” به طرز فکرش بها داده و اینجا رو برای ثبتش انتخاب کرده.
شهرزاد من میدونم این یک گوشه از واقعیتهای جامعه ست و خوب میدونم متاسفانه این افراد با همچین طرز فکری در این جامعه زندگی میکنند و رفت وآمد میکنن و حتی ممکنه در تاکسی کنار ما بنشینند.
از اعماق وجودم آرزو میکنم این افراد از همه دختران و زنان جامعه م دور باشند و هیچ وقت هیچ وقت در مسیر زندگی هیچ کدوم از شما دوستان خوبم قرار نگیرند حتی میم الف عزیز.
دوستان خوبم تیم مهربان و خوش فکر “تیم شعبانعلی دات کام” ممنون که آبروداری کردین. 🙂
ببین آزاده جان وقتی تو مراسمات عزا به کسی میگن غم آخرت باشه احساس میکنم یعنی اینکه بمیری!!! چون غم جزیی از زندگیه.البته کار ندارم با انواعش.از دست دادن بهرحال همیشه هست.اینکه اینقد غلیظ میخوای اینا سر راه کسی قرار نگیرن خب یه کم تعلق خاطرت رو به فضای پاستوریزه میرسونه.منظورم اینه فک میکنم اینا باید باشن واگه نباشن حداقل ما کمتر فکر میکنیم.نظر شهرزاد رو کاملا می پذیرم در موردت.افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.و…
ممنونم آقای رضایی. منظورتون رو کاملا متوجه شدم.
آرزو بر جوانان که عیب نیست! 🙂
این خواسته (داشتن حس امنیت و آرامش) از دیدگاه یک زن برای زنان جامعه اش بوده..
صحبت شما و شهرزاد جان کاملا درسته و چشم.
“افکار دیگران و اعمالشون به ما مربوط نیست ازین جهت که بخوایم به خاطر داشتن اون افکار ما خودمون رو ناراحت و عصبانی کنیم.”
چشت بی بلا آزاده جان….
دیروز سر یه حساب کتاب با یکی از دوستان قدیمی که حالا هم مرده پدرش که بالای شص سالشه عصبانی شدو….
و من آرام سعی کردم آرومش کنم و….
دیدی یه نفر عصبانی میشه نا خود اگاه تو هم عصبی می شی مخصوصا ببینی اصلا حق نداره عصبانی بشه!!! ولی یک اینکه از قبل حدس زده بودم از کوره در میره دو اینکه چون ماهیتش رو از خودم جدا دیدم دلیل نداشت منم مثه اون بشم سه اینکه مدتیست گیاهخوارم و کمتر عصبی می شم چهار اینکه چه حس زیباییه وقتی یه جوون با یه پیر مدارا میکنه و مثه یه پدر!! آرومش میکنه ….اینو باید احتمالا تو قسمت عزت نفس گذاشت….
خلاصه اینکه آرامش از درون ما شروع میشه.وظیفه بیرونی هم ظاهرا بسط همین آرامش درونه.و البته که زمینه هایی هم هست از بیرون که این آرامش رو ادامه بدی و…
موید.
آقای مهندس شعبانعلی در ادامه نوشته ی شما می خواستم بگم که یک زن می تونه بقول خودتون با عطر ورنگ دیده بشه بشرطی اینکه تمام فعالیت ذهنیش روی دیده شدن توسط مردان وحتی زنان متمرکز نشه.
گمان می کنم دیده شدن هم نه فقط برای یک زن بلکه برای یک مرد هم الزامی ست.
ولی اینکه چطور دیده بشویم ودر کجا بحث جدایی دارد.
نوشته اید یک زن می تواند با ایجاد فضای هم فکری وهم دلی یک فضای انحصاری برای خودش وشریک عاطفیش بسازد.
با این اندیشه ی شما کاملا موافقم.تا سیرتی زیبا نباشد صورتی زیبا نخواهد بود.
متاسفم از اینکه فقط یک رای مثبت می توانم به شما بدهم محمدرضا.
برادری داشتم که از دست دادمش. جمله قشنگی می گفت. ” هیچ وقت به خاطر حماقت دیگران خودم رو سرزنش نکردم”
مرسی از اینکه کامنت توهین آمیز قبلی رو تایید کردی.
با توصیه شما ( خانم و یا اقای م .الف) ، تا انتهای متن (!! ) رو خوندم …در انتها یاد این جمله افتادم (( مغزهای چوبین و موریانه های سمج ))…
بااجازه استاد محمد رضاودکتر شیری
آقای میم الف بد نیست بخوانید
مادر یا مادرانه؟ مسئله این است:http://www.shabanali.com
تقدیم به تویی که امروز دیده نمیشوی:http://doctorshiri.com
بااجازه استاد محمد رضاودکتر شیری
آقای یا خانم میم الف بد نیست بخوانید
مادر یا مادرانه؟ مسئله این است:http://www.shabanali.com
تقدیم به تویی که امروز دیده نمیشوی:http://doctorshiri.com
با اين طرز تفكر شما و امثال شما، آدم از جنسيت خودش بيزار ميشه.انگار هنوز در عصر جاهليت يا حتي عقب تر از اون به سر مي بريم…در عصر جاهليت جنس مونث يك بار زنده به گور مي شد اما در عصر حاضر هر روز و هرلحظه زنده به گور مي شوند
واقعا متاسف شدم همچین نظری رو اینجا خوندم، البته متاسفانه میدونم تعداد اقایونی که نظری مثل شما دارن کم نیست!!!
تا کی باید خانم ها رو به ساندویچ و کباب و شکلات و برچسب انرژی و … این جور چیزا تشبیه کنید؟؟ واقعا نمیتونید بفهمید زن یه انسان مثل تو مرد! همه ی زن خلاصه شده تو ظاهرش؟؟
خیلی ناراحتم از زندگی تو جامعه ای که مرداش همچین نگاه احمقانه ای به خانم ها دارن!
سلام
شاید این نظر و جمله بسیار عجیب و تلخ شما ناشی از تجربه ای است که از دور یا خدای نکرده نزدیک، شاهدش بوده اید.
ولی این تصویر تنها یکی از بینهایت تصاویر جامعه ماست. نه اولویت دارد. نه زیاد است.
ما در این جمع -به گمانم- هرگز چنین انسانهایی را لایق تحلیل نمی دانیم و رفتار و دیگاهشان را حداقل در این مبحث حاضر وارد تحلیلمان نمی کنیم: انسانهایی که زن را در این حد می بینند. ما اینها را دوستشان نداریم.
پناه بر خدا.
سلام آقای داداشی.
من نظر بهارو پگاه و استاد رو به عنوان راهکاری برای اندیشیدن در مقابل چنین دیدی خیلی قبول دارم.
به شدت هم با نظرات میم الف مخالفم. نسبت دادن این رفتارشون به کل جامعه. دید غلطشون به ازدواج و اینکه به این توجه نمیکنن که اگر طرف مقابلشون در شکل گیری این نگاه مقصرند ولی خودشون چند برابر در تشدید این نگاه مقصر هستند. چه بسا شاید ایشون یک طرفه میرن به قاضی و اینها فقط ساخته های ذهنشون باشه در مقابل یه تجربه تلخ.
ولی فکر میکنم حتی اگر تعداد چنین مواردی خیلی کم باشه باز هم فکر کردن به اونها بهتر از تحلیل نکردنشون هست. فکر میکنم وجود دارن چنین ازدواج های پوچی. ازدواج یه تیکه گوشت هشتاد کیلویی با یه تیکه گوشت شصت کیلویی. فرهنگ نقطه به نقطه کشور هم که با هم متفاوته. بعضی جاها به جای شصت کیلو هفتاد کیلو رو ترجیح میدن بعضی جاها هم پنجاه کیلو رو. توی نظر میترا یه جمله زیبا بود. اینکه جامعه ما در حال گذاره. به هر حال ازدواج های پوچ وجود دارند. و یه مقدرای از طلاق ها برمیگرده به همین ازدواج های پوچ.
خیلی چیزها که به خاطر سانسورها بد وارد ایران شده اند و مصداقش این جمله هست “یه چیزی به گوشش خورده اصلا نفهمیده چیه” (به قول یکی از دوستان جامعه سنتی ای که میخواهد مدرن زندگی کند) و فرهنگ غلطی که برای تربیت پسران من خودم زیاد میبینم (حیا رو فقط برای دختر تعریف میکنند) و خیلی چیزهای دیگه که یه مقداری از طلاقها هرچند تعداد کمی از اونها به این عوامل برمیگرده. پس شاید کار بهتر اینه که حتی اگر یک مورد هستن تحلیلشون کنیم به امید اینکه اگر یه مورد دیگر این چنینی دیدیم تازه نخواهیم به چرایی وجود چنین موردی فکر کنیم. چه بسا به واسطه همین پست فردی مثل میم الف بطری ای که برای خودش در اقیانوس اطرافش هست رو پیدا کنه.
سلام.
ممنونم. با نظر شما ، حرف خودم رو تعدیل می کنم. اینم یه مثبت برای شما.
عرض ادب.در روانشناسی یه چیزی هست بهش میگن “والایش” یا همون تصعید.یعنی تو یه چیزاییو بخاطر یه چیزایه دیگه که بالاترن کنار میذاری یا هضم میکنی یا…مثلا شهوتتو بخاطر انسانیت یا بخاطر تمدن و…هدایت میکنی.
اینکه چرا هر زیبارویی نظر مارو جلب میکنه و بدتر اینکه حس مالکیت بهمون دست میده نسبت به اون ،مسئله قابل بحثیه بهرحال باید به دوران کودکی و نحوه زیاد شدن سن نظری بندازیم.
سخنی از بزرگان هست که میگه انسان شامل عقلو خشم و شهوته و مقایسه میکنه انسان رو با فرشته و حیوان و میگه چون خشم و شهوت داری اگه از عقلت استفاده کردی بالاتر از فرشته هایی و اگه از خشمو…استفاده کردی کمتر از حیواناتی چون عقل داشتی و….
خلاصه اینکه من خودم ۱۵ ساله دارم به این مسایل فکر میکنم و در تلاشو تکاپو…مهم این نیست ک گاهی شکست میخوریو بدلیل نیازهات بعد حیوانیت غلبه میکنه مهم اینه نخوای درون وضعیت بمونی و مدام تلاش و والایش و….
به امید روزی که یا اونقد رها باشیم که بقول شهیار “کارتو بالا رفتنه رها شدن کار منه…” که این چیزا واسمون مسئله نباشه یا ضعفهامون رو بپذیریم وخودمون رو درگیر نکنیم.کسی که میدونه نگاه کردنش حیوانیه و میره تو فضای مقایسه و…به نظر میرسه نگاهشو کنترل کنه بهتره.با یه مدت تمرین هم همه چی قابل حله.
موید.
سلام
خواهرخوبم کامنت شما ازین جهت مورد توجه قرار گرفت که محمدرضا جواب محکمی داد!
گرچه قبل از پاسخ ایشون من گمان کردم شما تصویری از زندگی خیلی مردهای خسته امروز رو نوشته اید!
و به نظرم مساله مهمیه که بیش صددیدگاه نوشته شده اینجا میخواد براساس تحلیل ذهن ما باشه، بر اساس مطالعات، بر اساس ایده ال هامون یا بر اساس مشاهدات و واقعیات؟
من زیاد دیده ام مردی که شکاک بود و اونقد همسرشو زد و قفسه سینه شکسته اش تازه گواهی شد بر شکایتش! و سه سال طول کشید تا جدا شد
من دختری رو میبینم که راهی برای جدایی نداره و خیانت و اعتیاد و بیکاری همسرشو باز تحمل میکنه چون جدایی براش راه حل نیست و تو این امار محاسبه نشده
من مردی رو دیدم که اصرار یه مادرو دختر مجبورش کرد که جدا بشه و انتخابش این دختر مصر و فریبنده باشه
من دخترانی رو دیدم که ازفشار خانواده و اجتماع خواستند که ازدواج کنند و بعداز ازدواج فهمیدن با یه پسر مریض و شکاک نمیتونن ادامه بدن و طلاق رو بهتر از مجردی تحت فشار میدونن با بچه حتی!
امار میگه یزد یکی از مذهبی ترین شهرهای ما بیشترین امار طلاق عاطفی رو داره!!
ما دختران ۱۶ ساله ایرو میبینیم که هرصبح بابت آرایش چشمشون فقط به آرایشگاه میرن چون هنوز مهارت پیدا نکردند!
مراکز زیبایی و لیرز و رمیبینیم که مشتریانشون برای لیزر مو تا هیدرودرم و میکرودرم و برنزه کردن و … از مشتریان چندین کتابفروشی بیشتره!
حتی دخترانی رو میبینم که یک هفته بعداز ازدواج مهریه شونو به اجرا میگذارند!
ازدواج برای برخی شده کاسبی، برای برخی صحنه نمایش انتخاب بهترین مدل و مانکن، برای برخی آزادی و رهایی از فشار روحی و بندهایی که جامعه براش تعریف کرده، تازه مهمترین سوال اینه اون افرادی که این تعاریف رو ندارند چنددرصدشون به هم میرسند و دراین باره هم عقیده اند؟
قصه عشق استرنبرگ خوب کتابیه، ۲۵ تا قصه ای که اگه باهم نسازند یا سازش با دعواست یا جدایی!
من فکر میکنم خوانندگان این سایت قرار نیست اونقد درگیر این جریان و تبعاتش باشند، یا خبرنگار و جامعه شناس نیستند ، ای کاش فقط یکی از مشاهداتتونو بدون قضاوت میگفتید یا یک راه حل یا یک منبع موثق، چیزی که گمان نکنیم اونقد در جامعه ایده الی زندگی میکنیم که آمار دروغه یا شاید دلیلش فقط و فقط اشتباه آدمهاست!
سلام.
قبل از اینکه شروع کنم به خاطر ایده جالبتون تشکر میکنم. فکر میکنم این فکر کردن های جمعی اتفاق خوبی باشه.
از دیروز که این پست رو گذاشتید دارم به این موضوع فکر میکنم. همون لحظه ای که پست رو خوندم در نظر سنجی شرکت کردم و به گزینه ”
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.” رای دادم. به مطلق بودن این گزینه هم توجه نکرده بودم تا زمانی که خودتان اشاره کردید.
وقتی بیشتر به سوال فکر کردم و به جوابها نگاه کردم. من هم به نظر سیمین.الف عزیز رسیدم.
و فکر میکنم به خاطر اینکه من اصلا از نزدیک با چنین مقوله ای ارتباط نداشته ام و فقط جدایی های قبل از شروع رابطه واقعی (خواندن عقد در دوران نامزدی) رو از نزدیک دیدم این گزینه بیشتر از سایر گزینه ها برام جلب توجه کرد.
فکر میکنم این گزینه شامل چنین رفتارها و صحبتهایی میشود: “ازدواج کنه آدم میشه” که منظورشون از آدم شدن معمولا میتونه ترک اعتیاد. رها کردن رفیق بازی و غیره باشه. یا عاقل میشه. پخته میشه. یا میگن میره دنبال کار و جمله هایی از این دست. فکر میکنم این افراد فراموش کرده اند که برای ازدواج باید اول این مشکلات رو حل کرد و به بلوغ لازم برای تشکیل زندگی رسید بعد به ازدواج تشویق کرد.
و اینکه در حد تجربه ام از جداییهایی قبل از شروع رسمی زندگی (یعنی اگر تصور کنیم که اکثر جداییها مربوط به قبل از شروع رسمی زندگی باشد) فکر میکنم افزایش نرخ طلاق خبر خوبی باشد. جدایی هایی از این نوع فکر می کنم روی فرهنگ غلط جامعه درمورد دوران شناخت قبل از ازدواج تاثیر خوبی می گذارد.
من هم مشتاقانه منتظر حاصل این فکر جمعی زیبا هستم.
سلام استاد عزیز
سلام همراهان
من هم در این نظر سنجی شرکت کردم.
سری فکر نکرده ها ایده ی متفاوت و جذابی است.
ابتدا می خواستم بنویسم که با نظر دوستانمون “امید و صفورا ش” موافقم که گزینه های مناسبی برای آن در نظر گرفته نشده، که پاسخ شما را به آقا وحید، خواندم و متقاعد شدم تا دو گزینه از گزینه های ارائه شده را انتخاب کنم.
به نظر من هر یک از ما از بیرون گود می توانیم نظرات متفاوتی در مورد طلاق و جدایی داشته باشیم. اما واقعا کسی که با این مساله از نزدیک دست و پنجه نرم کرده به واقعیات بیشتری رسیده است. همینطور اساتید و روانشناسان این عرصه نظرات موثق و معتبری خواهند داشت.
مشتاقانه منتظرم تا حاصل نظر این جمع دوستانه را ببینم.
همگی خدا قوت.
طلاق عمل مکروهی است. اما وجود دارد وگاهی اوقات شاید برای دو طرف لازم باشد.
اصلا مهم نیست که نظر دیگران و جامعه چیه مهم اینه که تو با این فرد آرامش داری یا نداری .
بطور مثال من با فردی آرامش ندارم و به اصطلاح عذاب روحمه ،بخاطر نگاه بد دیگران و جامعه نباید که خودم رو توی این رابطه از بین ببرم و جدا میشم. البته با پشتوانه فکری و مشورتی خیلی قوی اینکارو انجام میدم نه احساسی و نه تصمیم گیری در لحظه .
همونطور که ازدواج خوبه طلاق هم میتونه برای رابطه های بیمار راه گشا باشه.
اما اگر در این بین فرزندی وجود داشته باشد پرواضح است که هیچ کس مثل پدر واقعی و مادر واقعی برای این فرزند نخواهد بود و در شرایط بسیار بسیار بحرانی شاید بشود طلاق را پذیرفت در غیر اینصورت پدر و مادر شاید باید بخاطر این میوه از خودگذشتگی بکنند و تا آخر این مسیر را ادامه دهند چرا که در جدایی تنها کسی که هزینه سنگین میدهد همان فرزند است که دو تکه از وجودش متلاشی می شود و خدا میداند چه به روز روح و روانش خواهد آمد.
اندکی تامل باید !!!!!!!!!!!!!!!!
با سلام.
به نظر من یکی از دلایل عمده طلاق، کم شدن صبر نسل امروز برای حل مشکلاته. نباید اولین گزینه برای حل مشکل، جدایی باشه. باید آخرین گزینه باشه. نمیگم تمام طلاق ها، این دلیل رو داره، ولی به شدت به این اعتقاد دارم که نسل امروز، کم صبر تر شده. تکنولوژی برای ما هم آگاهی آورد، هم کم حوصلگی. عادت کردیم که همه چیز رو به راحتی با یه سرچ به دست بیاریم. آگاهی ها بالا رفت، ولی صبر و حوصله مون روز به روز کمتر شد.
خارج از اینکه ملکیان کیه و اصولا مهم هم نیست که کیه میخوام بگم که ظاهرا مفهومی بنام “عقل” هیچ جایی تو فرآیند ازدواج از نظر ایشون نداره….جوری گفته انگار یهو دونفراز اسمون میفتن پایین و تو یه خونه و ازدواج!!!
تک تک نکاتش قابل نقده مثلا نکته یک ازدواج قوامش به احساساتو…نه! ازدواج قوامش به کنترل احساسات و هیجانات و…است نه خود احساسات یا حداقل واژه قوام در قبال احساسات رو من نمیتونم بپذیرم.
نکته دومش خوبه که تعریفشو از عشق بدونیم که عشق چیه و چجوری در ازدواج حاصل میشه که ظاهرا اول عشقه بوجود میاد بعد یهو شناخت بوجود میاد که من بدونم قوت و ضعفای طرفم چیه!!؟؟؟؟ اگه کسانی که معتقدند عشق ناشی از شناخت طرف و…هست چی؟ یعنی من بعد از گفتگوی نیمه طولانی با شناخت نقاط ضعف و قوت از طرفم عاشقش میشم نه اینکه اول عاشق بعد…
نکته سوم اینکه ای کاش حداقل یا عشقو بکار نمیبرد یا ازدواجو یا اخلاقو…نمیشه چنتا مفهوم با ارزش رو در یه قالب ناقص کنار هم بچینی ….اصولا عشقی که اخلاقی نباشه اصلا عشق نیست و اینکه وقتی تو ازدواج کنی و عاشق طرفت باشی و بری عاشق یکی دیگه بشی این حرکت اخلاقی نیست هوسه یا ناشی از بی آگاهی از ساختاره خود و جهان و ازدواجه.می بینیم که اصولا این واژه ها درست بکار برده نشدن.وقتی تو عاشق کسی بشی بهش متعهدی و اصولا به کسی که از قبل به شناختی رسیدی که میتونی بهش متعد باشی عاشقش میشی و بعد بری عاشق یگکی دیگه بشی خب یا اولی عشق نبوده یا دومی و بحث منتفیه دیگه…
نکات بعدی منو به یقین میرسونه که منظورش از ادواج مفهوم ازدواج نیست بلکه مصادیق ناقصیه که در ازدواج مد نظرش بوده اونم در ایران.
مثه این میمونه چشت به یه تصادف بخوره بعد کل مفهوم سفر رانندگی تکنولوژی ماشینو ببری زیر سوال بدون اینکه به راننده و بی احتیاطیش توجی بکنی.
با سلام و تشکر از محمد رضا به خاطر طرح این ایده خوب در جهت استفاده از نظرات و مشارکت دوستان در این ایده:
به نظرم حکم کلی دادن و قضاوت در این باره، بسته به موقعیت و شرایط سیاستگذران، مسئولین ،خانواده ها ی درگیر در این باره، طرفین دیگر و فرزندان طلاق و در نهایت تاثیر گذاری در فرهنگ عمومی جامعه متفاوت است و نمی توان با شاخص اخلاقی ان را ارزیابی کرد و سخن از خوب یا بد کرد.اگر به ازدواج از منظر اخلاقی ان گونه که ملکیان نگاه می کند فکر کنیم می توان گفت که طلاق امری مطلوب است. ملکیان بر این باور است که:
شکی در این نیست که نهاد ازدواج کارکردها/منافع فردی و اجتماعی مثبتی داشته و دارد. از سوی دیگر، افزایش آمار طلاق حقوقی و طلاق معنوی، خشونت خانوادگی و نیز خیانت در روابط زناشویی نشان میدهد که کار از جایی خراب است، و ما وقتی دربارۀ این نقطه ضعفها تأمل میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در این مورد پنج مشکل اخلاقی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آنها چارهاندیشی کنیم. اما برای حل این مشکلات اخلاقی لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم، بلکه باید آن را متحول کنیم و تحول در نهاد ازدواج نیز بدعت نیست، بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحول از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است. این مشکلات اخلاقی به خاطر این نیست که زن و مرد به لحاظ اخلاقی انسانهای تبهکاری هستند، بلکه به خاطر این است که در وقت ازدواج به این مشکلات توجه نکرده و چشم بسته تصمیم گرفتهاند.
ایشان با تاکید بر ۵ اصل اخلاقی ازدواج را خلاف اخلاق می داند:
به پنچ جهت، ازدواج را خلاف اخلاق می دانم. بارها گفته ام و از این سخن تحاشی ندارم. منتها می دانم که نه تنها من، بلکه اگر بزرگترین متفکران جهان هم همین مطلب را بگویند باز وضع به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. همه ی آدمیان، اخلاقی نیستند که وقتی یک منظر اخلاقی برایشان روشن شد به مقتضایش عمل کنند.
۱- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.
۲- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با “صرافتِ طبع” ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.
۳- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.
۴- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.
۵- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.
http://www.forum.new-philosophy.ir/showthread.php?tid=1177
جواب بند اول و د.م:
۱- هیچ کس مجبور به ازدواج عاشقانه نیست. می توان با کسی ازداوج کرد که اصلا او را دوست نداریم، مثل پدر ومادر که ممکن است به هیچ وجه ان دو را دوست نداریم. ولی به خاطر اخلاق و عقل کاملا آن دو را می پذیریم. جون نتایج حاصل از ازدواج عقل را مجبور به انجام چنین کاری میکند. و به خاطر اخلاق زیر قانون وتبصره برویم!
۲- ” نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد ”
شما اخلاقا می توانید با فردی ازدواج کنید که اصلا دوستش ندارید و او به شما به خاطر شرایط جسمی اش احتیاج دارد!
به نظرتون اخلاقا درسته که دیگران از نظر اخلاقی تا به این حد همه ی اصول را زیر پا بگذارند و افرادی را به وجود بیاورند تا نظرات این آقایون را ترویج کنندو بخوانند و ادامه دهند! لا اقل از خودشان نسلی باقی بگذارند که اخلاق پدرانشان را خودشان یه دوش بکشند!
(شد قضیه ی مرغ و تخم مرغ!)
(چقدر جالب … نتیجه رای گیری رو که دیدم، متوجه شدم چقدر همعقیده دارم توی خونه مون، چون همون دو گزینه ای که منم بهشون رای دادم در صدر جدوله! 🙂 و البته نظر بقیه دوستان هم خیلی محترمه …)
(کامنت همه دوستان عزیزم رو دیدم و خوندم و چقدر هم خوشحال شدم که یک سری اسمهایی رو توی این پست دیدم که کمتر دیده بودم و فهمیدم که بازم چقدر هم خونه ای نازنین داریم.)
بله …….. آمار طلاق رو به افزایشه … آمار ازدواج رو به کاهشه … دخترها (از طرف خودم میگم) دیگه به راحتی قبلنها حاضر نیستند تن به ازدواج بدن و .. و .. و …
نکته های خیلی خوبی رو همه دوستان بهش اشاره کردن که همه اش هم میتونه دغدغه های درستی باشه، ولی من یه چیزی رو میدونم …و اون اینه که : انسان کلا موجود پیچیده ای هستش و هر موضوع و قضیه ای هم که به انسان مربوط بشه تبعا پیچیده خواهد بود. ( همونطور که «یونگ» میگه: “حیات درونی بشر، حیاتی است بسیار درهم و پیچیده، به دریایی وسیع و عمیق میماند که شگفتی های فراوان در آغوش دارد!” )
برای همین من میخوام به این موضوع از دو جهت نگاه کنم. به نظر من ما باید همیشه دو عامل رو در کنار هم ببینیم :
یکی «درون» و دیگری «بیرون» … من تاثیر این دو عامل رو در نوع کیفیت زندگی انسان ۵۰، ۵۰ میدونم. ( البته شاید در شرایط متغیر، این نسبت کم و زیاد بشه)
«درون» منظورم اینه که ما قبل از هر چیز دیگه ای باید ابتدا روی خودمون کار کنیم. درونمون رو آروم کنیم. اعتماد به نفس و عزت نفس رو در خودمون پرورش بدیم. Vibration یا سطح انرژی مون رو بالا ببریم. ویژگیهای زیبا و مثبت انسانی مثل مهربانی، گذشت، احترام، قدردانی، دوست داشتن و احترام گذاشتن به خود و دیگران، قدرت درک و …. رو در خودمون گسترش بدیم و ویژگیهای منفی مون مثل غرور، منیت (ego)، بی توجهی به احساسات و خواسته ها و نیازهای معقول دیگران و … رو شناسایی کنیم و سعی کنیم در خودمون به حداقل برسونیم.
وقتی روی درونمون و خودمون کار کردیم و همچنان بهش ادامه میدیم؛ حالا نوبت «بیرون» هستش که باید سعی کنیم مهارت های ارتباطی مون رو بالا ببریم و …. سعی کنیم به هر کسی که طرف مقابلمون هست به چشم یک انسان دوست داشتنی که همه اون عواطف ، احساسات ، ترس ها، بیم ها، امیدها، دغدغه ها و …. یی که ما داریم رو «او هم داره» نگاه کنیم.
و عصاره توجه به درون و بیرون میتونه این باشه : Being Strong on the Inside, Soft on the Outside
ولی با همه ی اینها باز هم من یک اعتقاد همیشگی دارم و تا ابد هم روی این عقیده خودم میمونم! حتی اگه همه ی شما دوستان عزیزم که هیچ، همه آدم های دنیا هم بخوان بگن که اشتباه میکنم!و اون اینه که: «ازدواج ای زیباست که بر پایه ی «عشق» و «آگاهی» بنا بشه »…
عشق که میگم منظورم صرفا Chemistry یا Chemical reaction یا همون فعل و انفعالات شیمیایی مغز نیست، هرچند همین هم خیلی لازمه…!
وقتی تو (که قبلش هم از درون همونطور که قبلا گفتم روی خودت کار کردی)… حالا عاشق همسرت باشی، همه چیز در رابطه با او برات قشنگ و دوست داشتنی به نظر میرسه. از حرکت دادن دستهاش گرفته تا مدل راه رفتنش، مدل حرف زدنش و حتی اشتباهاتش ..! تو با اشتباهاتش میجنگی، نقطه ضعف هاش رو نمی پذیری و کمکش میکنی که او هم بتونه ویژگیهای انسانی زیبای خودش رو بیشتر و بیشتر متجلی کنه….
و در کنار همه ی اینها باید بدونی که باید عاشق تمام «روزهای عادی» زندگیت باشی و برای خوشبخت بودن در زندگیت به دنبال «روزهای باشکوه» نگردی ( اقتباس از فایل صوتی نقطه شروع:) ) که به نظر من هر روز عادی هم میتونه یه روز باشکوه باشه اگه با چشم تیزبین و حساسمون، به دنبال رویدادهای کوچکی که میتونن در نگاه زیبای ما به رویدادهای باشکوه تبدیل بشن، بگردیم.
یک عامل خیلی خیلی مهم دیگه که به نظر من در طلاق ها تاثیر داره و میخوام بهش اشاره کنم اینه که هر کدوم از طرفین همسران، شادی و خوشبختی اش رودربست در گرو شخص مقابل میدونه. متاسفانه بیشتر در برخی خانمها دیده میشه که بیش از حد به شوهرانشون وابسته میشن (needy) و فکر میکنن تمام شاد بودن و رضایت و آرامششون در دستهای شوهرشون قرار داره که باید بهشون تقدیم کنه. به نظر من اینکه زن و شوهر بیش ازحد، در همدیگه حل بشن! این اصلا اتفاق قشنگی نیست …
به نظر من هر کدوم از طرفین باید برای خودشون یک حریم شخصی داشته باشن و اون رو حفظ کنن و به حریم شخصی همدیگر هم احترام بذارن. وقتی هر کدوم از طرفین در حریم شخصی معقول خودش به احساسات ،علائق و سرگرمی های معقول خودش بپردازه، اونوقت احساس بهتری نسبت به خودش؛ نسبت به همسرش و نسبت به زندگیش خواهد داشت و این زندگی مشترکشون رو گرم تر و زیباتر میکنه…
و در آخر اینکه هر کسی که انشاله با کسی که عاشقش هم هست ازدواج میکنه!… یا امیدوارم تمام همسران بتونن عاشق همدیگه باشن … باید حتما این موضوع رو بدونه که داره یک چالش جدیدی رو تجربه میکنه و باید خودش رو با تمام مهارتهای لازم برای اینکه بتونه به زیباترین شکل از عهده ی این چالش بر بیاد مجهز کنه …
این نوشته رو خیلی دوست دارم که در همین زمینه هست و برای شما دوستان خوبم هم اینجا میذارم:
” تا قبل ا ز شروع با هم بودن، در ساحل تنهايي مان قدم مي زديم و اکنون دست در دست هم رو به دريا خيره شده ايم. با هم قرار گذاشتيم: چون دريا وسيع باشيم و عميق تا حتي بزرگترين مشکلات در ما خرد شوند و نه ما در مشکلات. و با هم به صيد مرواريدها برويم. از جذر و مد مکررش نترسيم و از او و از هم دور نشويم که تغيیر، طبيعتِ گريز ناپذيرِ درياست . و هر دو درسهاي نجات غريق را بياموزيم تا اگر ديگري زماني کم آورد به نجاتش برويم. چون رسيدن به ان سوي آبها بي هم ، بي معني ست.”
متاسفانه اگه یه نگاه سطحی به دور و برمون بندازیم می بینیم که خیلی از زوج ها چیستی، چرایی و هداف از ازدواج رو نمی دونند: نمی دونند که چرا باید با هم زندگی کنند، چرا باید بچه دار بشن، و بسیاری از چراهای دیگر…. . و بدتر از همه اینکه تو جامعه ی ما یادگیری این چراها، توسط خود فرد انجام می شه یعنی خود فرد بر اثر آزمایش و خطا یه سری چیزهایی رو می آموزه که می تونه مبنای درستی داشته باشه و می تونه هم مخرب و نادرست باشه. باز هم بدتر از همه اینکه اصلاً نمی دونیم چرا به دنیا اومدیم، چرا درس مس خونیم، چرا کار می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چرا اصلا زنده ایم، چرا… بهش فکر کردیم…
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان و استاد عاشق محمدرضای عزیز
ما سنتی ازدواج می کنیم و می خواهیم مدرن زندگی کنیم.
در جامعه ای مثل هندوستان مرد سالاری بیداد می کنه اما زنها هم مطیع و راضی هستند و مشاجره و طلاق خیلی کمتره.
اونها سنتی ادواج می کنند و سنتی زندگی می کنند
توی جوامع غربی مدرن ازدواج می کنند و مدرن زندگی
تبعات منفی طلاق هم خیلی کمتره
اینکه زنها بیدار تر بشن و بتونن حقوق خودشون رو مطالبه کنن خبر خوبیه
اینکه به خاطر یک اشتباه مجبور نباشی تا آخر عمر بسوزی و بسازی خبر خوبیه
اما تاوان سنگینی به فرد و جامعه تحمیل می کنه
در بعد کلان خیلی هم خبر بدیه
سرنوشت بچه های طلاق
احساسات سرکوب شده و عقده های حاصل از اون
متلاشی شدن بنیان ارزشمند خانواده
فشارهای روانی و . . .
خبرهای خوبی نیستند
ای کاش دولت تمهیداتی در جهت انتخابهای بهتر و ازدواجهای موفق تر فراهم می کرد
این قضیه کم کم در بستر زمان و توسط مردم اتفاق خواهد افتاد
اما دولت می تونه جامعه رو خیلی سریعتر به سطح مناسبی برسونه
اما افسوس که برعکسه
سلام
ممنون از رای گیری و فکر جالبتون
راستش به نظرم علت طلاق در قشرهای مختلف فرهنگی جامعه متفاوته. واقعا در برخی فرهنگ ها و بعضا افرادی با دیدگاه ها بسته تر که فکر می کنند دخترها رو زود باید به خانه بخت فرستاد و دختر بنده خدا هنوز درکی از مفهوم زندگی مشترک یا شناخت مناسبی از همسر نداره، خب وارد عرصه ای میشه که شاید به علت عدم شناخت کافی ختم به جدایی بشه (البته معمولا در این خانواده ها پذیرشی هم برای طلاق وجود نداره و احتمالا طرف یا باید بسوزه و بسازه یا طرد بشه). اما در شهرهای بزرگتر شاید بالاتر رفتن آمار طلاق به خاطر این باشه که زنان به حقوق خودشون آشنا شده اند و مثل قبل به هر قیمتی زندگی فرسایشی رو تحمل نمی کنند (که این البته تیغ دو لبه است و بسته به درک فردی داره که این ابزار توی دستشه). اما در کل به نظرم اینکه جامعه پذیرش بیشتری نسبت به این موضوع پیدا کرده و افراد دیگه به اندازه قدیم دید بدی نسبت به این موضوع ندارند، خوبه. و من به این جمله -شاید تکراری- اما پرمعنی اعتقاد دارم:
یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است…
به نظر من اطلاعاتی که بر اساس آن نظرسنجی می شود خیلی ناقصه .
– آمار طلاق در چه طبقه اجتماعی، تحصیلی و رده سنی؟
– با فرزند یا بدون آن؟
-درخواست از سوی خانم یا آقا؟
– به چه علت؟( بیکاری، اعتیاد، خیانت و….)
و…..
طلاق بد نیست!!! مهم اینه که کاملاً سنجیده و منطقی تصمیم گیری بشود و سهم خودمان را در این اتفاق به عهده بگیریم و نسبت به طرف مقابل قضاوت نکنیم و نگذاریم دیگران نیز در مورد ما قضاوت کنند.
_
طلاق به خودی خود چیز بدی نیست اون هم یک مرحلس مثل باقی مراحل زندگی…زمانی بد میشه که تو جامعه ما اگر زنی طلاق گرفت هزینه های زیادی رو از نظر روحی باید بپردازه و یک مرد هم به همچنین…به همین دلیل به نظرم افزايش امار طلاق توي جامعه ما خيلي باعث تاسفه و اصلا جيز خوبي نيست تو جامعه اي كه زن مجردش بعد از يك سني مورد عنايت انواع و اقسام حرفها متلكها و اتهامات و بيشنهادات قرار ميگره زن مطلقش جه بر سرش مياد ؟؟؟ امار بالای طلاق ن نشونی از آمار بالای افرادی که روزانه اعصاب و روح و روانشون زیر پاهای فرهنگ غلط و سنتی کشورمون لگد میشه….جمع مي بندم جون تو بحثاي اينجنيني اكثريت مد نظره نه حداقلي كه بعد طلاق زندكي رو تونسنن بسيار عادي و حتي بربارتر ادامه بدن …
۱٫ يكي از دلايل امار طلاق مستقل شدن زنهاست از نظر مالي ولي اينجا هم باز جاي بحثش هست كه اين امار بالاي طلاق بين زنان تحصيلكرده و شاغل و مستقل از نظر ماليه يا نه ؟؟ که این رشد تحصیلی هیچ دلیلی بر رشدی فکری نیست…مخصوصا خانمهایی که با اجرا گذاشتن مهرشون اقدام به طلاق میکنن نشون میدن که چه ظرز فکری در مقابل خودشون و رابطوشن دارن …البته اگر از این زاویه نگاه کنیم که خب چاره ای ندارن باز هم برمیگیدیم سر نقظه اول که چه جیزی باعث میشه زنان ما تن به ازدواجهایی بدن که بیشتر یک معامله است تا ازدواج منظورم دقیقا بحث مهریه و جهاز و امثالهم چه زمانی که مقدارش تعیین میشه چه زمانی که بیشتر مواقع در کشمکش پرداخت میشه….همین امر نشون میده زنان ما هیچ قدرتی ندارن تو جامعه و تنها دست آویزشون گاهی برای انتقام همین بحث حقیر مهریه است
اگر بخوایم یک مقایسه ای هم بکنیم …تو كشوريهایی په يك كشور فمنيستي جساب میشن طلاق كاملا جا افتاده و امار بالایی هم داره و خيلي از زنها وقتي طلاق ميكيرن با يك ايميل به همکاراشون خبر ميدن و همه رو هم دعوت میگنن به صرف شيريني كه حتما شيريني از بند ازاد شدنشونه!!!!تو ايران جي؟؟؟؟ حالا اكر بجه اي هم اين وسط باشه كه حربه اي ميشه براي مرد جهت اذيت و ازار با توجه به حق و حقوق كشادي كه قوانين ما براي مردها قايله….خداييش با اين قانوناي .. اكه يه مردي ادعايي هم نداشته باشه اونطور براش الهام ميشه كه زيادي اشرف مخلوقاته… .
یک مورد دیگر این آماری که اعلام میشه خیلی بیشتراز اینهاست …بسیاری خانواده ها به دلیل بحثهای سنتی طلاق بد میدونن و تنها همخونه هم هستند و ظلاق عاظفی رو سالهاست که دارن تجربه میکنن و چه هزینه های بدی رو بعدها بچه های این خانواده ها باید بپردازن…اگر این آمار رو هم اضافه کنن به جای این همه روز ازدواج و ازدواج آسان و موقت و دایم باید روزهایی درخور وضعیت بسازند…
یک مورد دیگر هم که اینجا عنوان شد به حساب نیومدن مجردها مخصوصا زنان مجرد که اونها هم برای همرنگ جماعت شدن تن به ازدواج میدن و خب نتیجه هم همینی میشه که میبنیم..یک زن تا زمانی که مجرده از خیلی از حقها ی انسانیش محرومه…نگاه غلطی که رابطه جنسی رو برای یک زن قبل از ازدواج بد میدونه باعث میشه خیلی از زنان برای رسیدن به انسانیترین حقون زیر بار مسیولتی چون ازدواج برن و خب بعد از اون هم تبعاتش…
در آخر هم یه فیلم یمذارم با عنوان طلاق به سبک ایرانی ….https://www.youtube.com/watch?v=qs9XSTt-DIE
پگاه جان
ممنون از فیلمی که به اشتراک گذاشتی. نمی دونم حس تو و دوستانی که فیلم رو دیدن چیه؟ اما من هرچی می گذره از این جامعه ای که تکه تکه در کنار هم مثل وصله های ناجور شکل گرفته بیشتر منزجر میشم.
میخوام تقاضا کنم درباره طلاق های عاطفی که از “ترس” به طلاق های حقوقی ختم نمیشه صحبت کنی،از مرد کینه ای از مرد انتقام جو از مردی که تهدید میکنه،این زن چطور باید به آسایش برسه وقتی که حتی قانون نمیتونه کاری براش انجام بده؟
عزیز من، تنها راهش اینه که بر ترس ها که بسیاریش به جرات می گم نا بجاست، غلبه کرد. چنین روابطی بر اساس یک چرخه منفی هستند. مردی که تهدید می کنه و زنی که شهامت تغییر نداره. این چرخه باید از سمت زن و با درایت شکسته بشه. اکثر این مردها فقط طبل توخالی هستند و نباید از داد و بیداد و تهدیدهاشون ترسید. گرچه من نمیگم در مقابلشون ایستادگی بشه. چون بعضیاشون عصبین و دست بزن دارن ولی باید به شکل بسیار ظریفی زن خودش رو از اون رابطه بیرون بکشه. طوری که واکنش مرد رو خنثی کنه. مثلا باید دید که آیا وابستگی زن به خاطر مسایل مالیه؟ پس تلاش کنه کم کم درآمدی کسب کنه…
دلارام جان “به جرات” درباره چیزی نظر دادن مستلزم آگاهی بیشتری از ماجراست،من درباره موردی صحبت کردم که از نزدیک میشناسم و شهامت و جسارتشون رو دیدم،و شاغل هم هستن،فک می کنم معنای دقیق تر کلمه”درایت” و جمله “به شکل ظریفی! از رابطه بیرون اومدن” جای سوال داره! به هر حال از نظرت ممنونم.
به نظرم بخشی از طلاق ها بر میگرده به نگاه ساده انگارانه به این مقوله و اینکه فکر میکنم آمار “طلاق های توافقی” تو نسل جدید به مراتب بیشتر شده و در واقع بسیاری از زوج ها تلاشی برای حفظ زندگیشون نمیکنن و تنبل شدن،نمیخوان بجنگن، یه جورایی ترجیح میدن راحت ترین راهو انتخاب کنن.
من حرف شما رو رد نمی کنم. اما به شخصه فکر می کنم دلیل اصلی طلاق توافقی، به زمان بر بودن انواع دیگه برمی گرده. البته اگر این نوع طلاق سهم بیشتری داشته باشه بازم جای خوشحالیه، چون دو تا فرد حداقل بر سر جداییشون و شرایط اون به یک توافق رسیدن و لااقل رکن سومی که هیچ چیز از ماوقع نمی دونه، براشون تصمیم گیری نمی کنه.
این نشون دهنده رشد فرهنگی نیز هست.
هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم.
طلاق طبیی که اتفاق می افتد یا زیاد اتفاق می افتد بخاطر این افراد جامعه ما اموزش ندیده اند
شما وقتی گواهینماه راننده گی می گیری این به معنای اینست که تصادف نمی کنی چون گواهینماه داری
کاش به مردم مخصوصا دانش اموزان و دانشجویان گواهینامه زندگی کردن داده میشد تا مدرک تحصیلی
بدشم این امار افزایش طلاق را کجا اورید؟ کی امار را منتشر کرده؟ با چه منظوری؟
توی جامعه خارجیها اعتماد کافی وجود نداره, خیلی راحت ازهم جدا میشند, جامعه توش وسایل که خراب میشه تعمیراش نمی کنند به درو می اندازند, طلاق امر راحتی هست.
از این جهت که وجهه ی بد طلاق تا حدی از بین رفته میتونه خبر خوبی باشه چه اینکه افراد بخصوص زنانیکه قبلا به این دلیل با هر شرایطی کنار می اومدند و بقول معروف می سوختند و می ساختند ،در حال حاضر راحتتر می تونن درباره ی طلاق تصمیم بگیرند و پذیرش بیشتری در جامعه نسبت به این مسئله ایجاد شده.
یک خورده صورت سوال با بعضی گزینه ها همخوانی نداشت و معلوم نبود علل طلاق مدنظر شماس یا صرفا خوب و بد بودن .
بهرحال من به دو گزینه ی (در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر بد باشد.) و بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم.
به نظرم در کل جدا شدن دو انسان از هم در شرایطی که زمانی همدیگه رو دوست داشتن میتونه خبر بدی باشه ولی اگر ازدواج اجباری بوده چندان بار منفی نداره.
و اما در شرایط امروز ایران خبر بدیه چون این یعنی بیشتر شدن امار ازدواج های بی فکر و کمتر شدن تحمل مردم
گزینه ی دوم رو اگر بخوام با دید مثبت نگاه کنم حرفم مثل حرف اقای رجبی و خانم صنم میشه
اما دید دیگه و شاید منفی ماجرا اینه که این اگاه شدن از حقوق خیلی وقتها هم باعث شده خانمهایی با سطح فرهنگی و مالی پایین صرفا به قصد سواستفاده وارد زندگی بشن و با اجرا گذاشتن مهریه و نفقه و غیره باعث نابودی یک مرد و اگر بچه ای هم باشه باعث نابودی چند نفر بشن.
اگر منظور سوال بررسی چرایی بد یا خوب بودن طلاق بود به نظرم گزینه های بهتری میتونست در این نظرسنجی باشه مثلا:
بخشی از طلاقها ناشی از عدم صداقت و بی اعتمادی زوجین در زندگیست.
بخشی از طلاقها ناشی از عدم سازگاری و کم تحملی زوجین است.
بخشی از طلاقها ناشی از نبود بستر مناسب برای شناخت کافی پیش از ازدواج است.
بخشی از طلاقها ناشی از عدم شناخت روحیات و خواسته های جنس مخالف است.
و…
در مورد گزینه های حقوق زن:
شاید بد نباشه بگیم که مرد شناخت درست وکافی نسبت به حقوق زن ندارد.و زن در پی اثبات اون دست به اعتراض می زند،که بیشتر این اعتراض عا تهدید به ظلاق هست یا گرفتن مهریه.اما مرد که نمی خواد (یا بر حسب عادت اکتسابی از پدران خود) این حقوق رو بشناسه و محترم بشماره،قضیه جدی می شه و طلاق صورت می گیره.
خبر بدی هست برای زنان!
با وجود بالارفتن آمار طلاق هنوز نگرش جامعه به زنان مطلقه بسیار سنتی است. گاه زنان مجبورند برای بدست آوردن حق طلاق از حقوق خود بگذرند و زمانی که وارد جامعه میشوند جامعه را فاقد امنیت اجتماعی, مالی و … میبینند و متاسفانه هیچ پشتوانه ای از هیچ لحاظ برای ما زنان طلاق درجامعه مدنظر قرارگرفته نشده و این نکته منفی قابل تامل برای جامعه ایرانی است.
کاهش ۴٫۴ درصدی ازدواج/ افزایش ۴٫۶درصدی طلاق (منبع:فرارو)
۱-متاسفانه علی رغم اینکه آمار تحصیلکرده ها رو به رشد است اما “مهارت” زندگی و “بلوغ” برای آغاز زندگی مشترک در جوان امروزی وجود ندارد.شما برای گرفتن گواهینامه کلاس می گذرونی اما برای زندگی هیچ پیش نیازی وجود نداره.
۲- عدم تعهد و تنوع طلبی در هر دو جنس.
۳- فرار از شرایط موجود با مُسکنی بنام ازدواج
۴- انتظارات و توقع ها
۵- تغییر “باور” ها که امروز خیلی شایع هست.کسی که تا دیروز از الکل و الکلی فرار می کرد و استغفراله می گفت امروز از این ور بام افتاده،مرد و زن هم نداره.
۶- خوشبختی رو تو خودمون نمی تونیم جستجو کنیم.می گن هدف وسیله را توجیه نمی کند اما ازدواج وسیله شده برای نداشته های مادی و معنوی.بعد مادی دریافت مهریه به نرخ روز و معنوی کامیابی موقت!
۷- و چیزهایی هست که نمی دانی…
به نظرم هردو گزاره ”میتواند خبری خوب باشد“ و ”میتواند خبری بد باشد“ با نسبتهاي متفاوت منطقي هستند. خبر خوب اينكه ديگر يک واجب اجتماعی نیست که هرگونه رفتار عجیب و غریب، تضييع حقوق و… توسط همسر تحمل بشه و اين يعني پيشرفت نگرش و منطقيتر شدنش: ديگه جمله مزخرف با لباس سفيد وارد شدن و خروج با لباس سفيد بيمعنا شده. اما از طرف ديگه به نسبت بيشتري خبر بدي هم هست. ميتونه نشانهاي باشه از ازدواج غيرمنطقي يا بدون دقت و برنامهريزي صحيح، ميتونه بيشتر شدن نارضايتي از روابط زناشويي رو نشون بده. من فكر ميكنم بيشتر طلاقها از دسته دوم كه ناشي از تفاوت نگاه و سليقه آدمهاست ناشي ميشه تا تضييع حقوق و نااميدي از تأمين حقوق با تداوم زندگي. هرچند اين رو هم كاملاً قبول دارم كه وجود داره…
ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد کردنه .
چه باسه پسر ، چه باسه دختر
ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد کردنه .
چه باسه پسر ، چه باسه دختر
سلام محمدرضا
انتظار پاسخهای بهتری رو داشتم (برای نظرسنجی) اما بماند که فارغ از نظر من نسبت به نظر سنجی احساس میکنم نظرم نسبت به سئوال نظر سنجی برات مهم باشه!
من گزینۀ آخر رو انتخاب کردم، چون فکر میکنم بخش اعظمی از طلاقهای امروز که بین خیلی ها در جریان هست ناشی از عدم وجود تعهد و تعهد پذیری کافی در میان ماست! با این نگاه میشه اون رو خبر بدی دونست!
اما از طرفی تعهد کورکورانه هم منجر به زندگیهایی شده که باید تموم بشن و نمی شن! و در نهایت فرزندی رو به آتیش میکشن و … تا بچۀ طلاق نشه!
دوست داشتم دیگر جوابها رو هم نقد کنم اما واقعیت این هست که نظر من هم همچین نظر مسلحی نیست و ایرادهای زیادی بهشم وارده!
سلام معلم عزیز چیزی ک قصد بیانش رو دارم ربطی ب متن شمانداره
متاسفانه در سطح شهر در چند سال گذشته موسسه های هنری زیادی باز شده اما جندتا ازین موسسه ها هنرمند پرورش میدهند
من فکر میکردم هنر راهی برای رستگاری بشره همچون دین
این مساله ی خیلی پیچیده با عوامل تاثیر گذار بسیار زیاد هستش به نظرم باید در هر مورد با توجه به شرایط قضاوت بشه که این تصمیم خوب بوده یانه
یه نکته ای که من در کامنت های دوستان ندیدم بهش اشاره شده باشه اینه که این امارهایی که از طلاق ارائه شده موارد طلاق بعد از ازدواج بوده یا طلاقی که دو نفر هنوز زندگی مشترکشون رو شروع نکردن… در جامعه ی ما هنوز بخش زیادی از خانواده ها تفکرات مذهبی-سنتی دارند و با دوران نامزدی طولانی مخالف هستند و در نتیجه خیلی سریع عقد رو محضری و قانونی می کنند … من شخصا موارد طلاق بسیار زیادی رو می شناسم که هنوز زندگی شون رو رسما شروع نکرده طلاق گرفته اند
من به گزینه (بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم و به نظرم اینکه قبلا میزان طلاق در ایران کم بود به این دلیل نیست که دختر ها و پسرها خیلی همدیگه رو درک میکردند و برای هم درست انتخاب شده بودند بلکه درصد زیادی از طلاق نگرفتن ها به این خاطر بوده که اصلا آنها طلاق رو به رسمیت نمیشناختن و اصلا فکر نمیکردند که میشه طلاق هم گرفت و دلیل این امر قبح بسیار زشت آن عمل در جامعه سنتی ما بود ولی در حال حاضر یه دختر یا یه پسر به خودش میگه که چه دلیلی داره با کسی که درکش نمیکنم زندگیم رو ادامه بدم؟ و برای همین خودشون رو خیلی اسیر یک زندگی ناخوشایند نمیکنن- یه دلیل دیگه هم اینه که زن و مرد های قدیم اگر رابطه شون خراب میشد از اونجا که نمیتونستن(می ترسیدن) طلاق بگیرند سعی میکردند اون رابطه رو ترمیم کنن ولی امروزی ها این چنین نمیکنند و در صدد تعویض این رابطه با یک رابطه بهتر هستند
سلام
در نگاه اول شاید برای من که همیشه بعد از ازدواج بهترین لحظه ها را در خانواده کنار همسر و دخترم داشته ام این سوال بی معنی به نظر برسد و حتما پاسخ من منفی است
ولی وقتی به اطراف خود نگاه می کنم میبینم طلاق گرفتن چیز بدی نیست وقتی زندگی ها زندگی نیست و زن و شوهر مایه تکامل و آرامش خود نیستند
اشکال شاید در ازدواج های سرسری و هزاران دلیل اجتماعی دیگر است
ضمنا خواندن صحبت های دکتر جلایی پور در این خصوص هم به این مبحث کمک می کند….”برخی روان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که در جامعه ما خانواده در حال فروپاشی است و از این بابت نگران هستند اما به نظر من محکم ترین نهاد در جامعه کنونی خانواده است” ،” نهاد خانواده در ایران در مقایسه با دیگر نهادهای اصلی جامعه مثل نهاد دولت، بازار و یا آموزش و پرورش، بار بیشتری را بر دوش میکشد.”
http://www.khabaronline.ir/detail/350822/society/family
http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=329&pageno=242
با سلام و عرض ادب
دوستان خوبم من فكر ميكنم به خاطر مشكلات مختلف فرهنگي در محيط جامعه و نظرهاي وحشتناك مردم نسبت به زن مطلقه و نداشتن مهارتهاي ارتباطي و ديگر مهارتهاي فردي مناسب براي اين گروه از زنان اين خبر بده مگر نه طلاق هم يك انتخابه و ميتونه در كنار انتخابهاي ديگه و البته با در نظر گرفتن همه منافع و ضررهاي هر تصميمي قابل استفاده باشه .
من فكر مي كنم متاسفانه بيشتر طلاقهاي اتفاق افتاده ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خودشونه . به نظرم ميرسه زنان ايراني از صبورترين و مهربون ترين زنان دنيا هستن و بيشتر وقتها تلخي طلاق عاطفي را سالها به اميد روزنه اميدي تحمل ميكنند . بابت تلخي كامنتم منو ببخشيد .
فكر ميكنم گزينه هاي زير درباره خوب بودن و بد بودن خبر طلاق نيست بلكه درباره دلايل آن صحبت كرده، البته شايد من اشتباه ميكنم
بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است
بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است
اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند.
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
من فکر میکنم، بخشی از طلاق های امروز ناشی از آگاه شدن زنان از توانایی های خودشان است نه حقوقشان. اینکه زنان امروز ما کم کم متوجه میشوند که مستقل از یک مرد می توانند چرخه زندگی را بچرخانند و موفق هم باشند. و این خود ناشی از تغییر فرهنگمان است که به تدریج حضور زن در اجتماع را میپذیرد.
در گذشته نه چندان دور، چرخ زندگی در دست مرد خانه بود و اکثر زنان خانه دار بودند که این موضوع زنان را به شدت به مرد زندگی وابسته مینمود. زنان قدیمی تر از طلاق وحشت داشتند چون پس از طلاق هیچ سایه حمایتی برای خود نمی یافتند یا باید به خانه پدری باز میگشتند که آنجا نقش یک سربار را داشتند یا باید تلاش میکردند به تنهایی گلیمشان را از آب بیرون بکشند که در جامعه ای که اشتغال زنان در آن باب نبود پیدا کردن شغل بسیار سخت مینمود،بگذریم از نگرش منفی نسبت به زنان مطلقه . پس با یک حساب سر انگشتی زنان، ماندن و تحمل کردن را به سوختن و ساختن ترجیح میدادند. اما در جامعه امروزی، که زنان دارای جایگاه اجتماعی هستند، دلیل برای تحمل کردن، بسیار کمرنگ شده است. بنابر این اگر یک زوج در کنار هم احساس شادی نکنند هیچ دلیل و اجباری برای ماندن در کنار هم وجود ندارد.
از دیدگاه من،بطور کلی اینکه افراد بپذبرند که اشتباه تصمیم گرفته اند و در صدد رفع اشتباه بر آیند فارغ از خوب یا بد بودن “طلاق”، نیازمند رشد و بلوغ فکری و شجاعت بوده و یک نکته مثبت به حساب می آید.{همه آنچه گفتم در مورد جدایی های منطقی و نه از سر لجبازی و برای اثبات حرف یکی از طرفین، صادق است بدیهی است در ازدواج هایی که پای فرزند در میان است شرایط و نکات بیشتری باید در نظر گرفته شود .}
کاملا موافقم
در جامعه امروز دلیل ازدواج بیشتر میتونه رشد و بلوغ فرد باشه و طرفین به احترام متقابل داشته باشند. و وقتی افراد میبینن به حقوق و شعور اونها ارزشی داده نمیشه، صلاح خودشون رو در طلاق میبینن.
خانم صنم، سلام
نظر شما رو قبول دارم که زنان امروز تواناتر شده است و این توانایی توانسته به استفاده حقوق شان نیز کمک کند. اما از این نظر که آگاهی زنان به توانایی شان موجب “تصمیم” به طلاق باشد، احتمالاً اینطور نیست. فکر میکنم موجب ایجاد شرایط برای طلاق شده تا تصمیم به طلاق.
هنوز هم زنان همان زنان وابسته به انتخابشان هستند. آنچه که متاسفانه اتفاق می افتد، مربوط به پیش از ازدواج است، در کشور ما شناخت درست در انتخاب شریک زندگی و انتخاب آگاهانه کمتر تجربه میشود و این موضوع پس از زندگی مشترک، خود را نشان میدهد… و حالا که این اتفاق افتاده، وقتی به یک خانم در این شرایط بگویی که حالا میخواهی چه تصمیمی بگیری؟ به جای اینکه به راه حل فکر کند، شروع میکند از مشکل گفتن… و بد اینکه وقتی راههایی را نشان میدهیم که یا باید به زندگیت با همسرت ادامه دهی با تلاش برای حل مسائل، یا یک عمر زندگی کنی ولی بیشتر و بیشتر بخواهی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی و با طلاق عاطفی، فرزندی را هم قربانی انتخابتان کنید و یا بدتر از آن اینکه با فرزندی به زندگی پیشینت بازگردی، کدام را انتخاب میکنی؟ جالب این هست که میخواهد ادامه زندگیش را تجربه کند برای حل مشکل، نه مساله! یعنی هنوز هم اصرار به درست بودن تصمیم هایش و عملکردهایش دارد…
وابستگی زنان به مردان، بیش از مسائل اقتصادی و اجتماعی و…، مسائل عاطفی شان است. اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…
صنم جان، نمیدانم بگویم این حسن است یا متاسفانه برای من که بسیار پیش آمده که خانمهای متاهل برای من درد و دل میکنند و کاری که از دست من برآمده همراهی و هم فکری کردن و کمی هم همدل شدن با ایشان بوده. بسیار توصیه میکنم که حتماً با یک مشاور در تماس باشند و در این شرایط یک متخصص بسیار بهتر میتواند کمکشان کند…
جمله ای که در این مواقع بسیار به کار میبرم این هست که “بین بد و بدتر کدام بهتر است؟!” شاید تلاشی باشد برای واقع بینی؛ اما بدتر از آن این هست که میبینم یاد گرفته ایم بر اشتباهمان اصرار کنیم…
عظیمه عزیزم، سلام
با نظرتون کاملا موافقم که زنان هنوز به شدت وابستگی احساسی دارند و اینکه فرمودید “اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…” دقیقا حرف درستی است .
من هم البته در پاسخ به پرسش شنیدن خبر طلاق خوب است یا بد، عرض کردم که برای شخص من شنیدن خبر اینکه یک انسان متوجه اشتباهش شده و حالا درصدد رفع اشتباه برآمده، چیزی است که نه تنها بد نیست که باید به آن بالید. چرا که من زندگی های زیادی را دیده ام که طلاق برایشان بهترین گزینه بوده است ولی با نپذیرفتن اشتباه، تنها زندگی را به خود و اطرافیانشان تلخ تر کرده اند. در باور من طلاق یک گزینه است، یک راه حل، که در مواقع لزوم میتوان به آن فکر کرد. شاید گاهی(نه همیشه) بهترین راه حل جدایی باشد.
شايد به دليل نگاه بد فرهنگ ما به دختران يا پسران (بيشتر دختران) ازدواج نكرده هم بتونه يك گزينه باشه ، گاهي وقتا اينقدر در مورد علت ازدواج نكردن سوال ميشه كه آدم مجبور ميشه براي خلاصي از اين سوال تن به ازدواجي ناخواسته بده و نتيجتاً طلاق
اگه یه آمار گیری هم انجام میشد از رضایت زندگی بعد از طلاق ، اینجوری بهتر میشد نظر داد که اقزایش طلاق خبر خوبیه یا بد؟
خیلی ها رای دادن به اگاه زنان از حق خود این یه حرف کاملا اشتباهیه طلاق تو کشورای پیشرفته مثل المان و امریکا هم افزایش پیدا کرده یعنی زن ها تو این کشور ها تازه فهمیدن حقشون جیه اصلا معنی نداره
ویکتور هوگو
زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !
بنظرم زمانی می تونه خبر خوبی باشه که در مدت طولانی زوجین دچار طلاق عاطفی شده باشند وبرای این مساله وایجاد هیجان دوباره به بن بست رسیده باشند.(البته اگر فرزندی نداشته باشند)
لیندا سیدی جان، سلام. از اینکه اینجا فرصتی شد تا با شما هم صحبت شوم خوشحالم…
به این خاطر که گزینه منفی را زدم، لازم دانستم پاسخگو باشم. نظرت رو قبول دارم که زمان طلاق عاطفی دیگر ادامه زندگی مشترک خوب نیست و حتی لذتی برایشان نخواهد داشت… مسلماً با طلاق عاطفی، عملاً طلاق جاری شده. اما اینکه با وجود فرزند چه؟! به یقین بگویم که در ادامه این زندگی فرزندان بیشتر و بیشتر قربانی خواهند شد و چه بسا با جدایی والدین، بتوانند آرامش را بار دیگر تجربه کتتد… البته نمیگویم همیشه و شاید در مواردی خاص، حتی فرزندان بخواهند با طلاق عاطفی والدین، پدر و مادرشان را در کنار یکدیگر داشته باشند…
با سلام. به نظر من خوب و بد امری نسبی و اقتضاییه. ماهیت امر یعنی طلاق امری است اختیاری و جزو حقوق هر انسان آزادیه بنابراین صرف افزایش یا کاهش نمی تونه امری اخلاقی باشه. اینجا یه چرخه if….then به وجود میاد همراه با نوعی نمودار درختی که اینجا باز در خود پروسه زندگی مشترک باید دید چه عواملی باعث شکل گیری طلاق میشه. بعد از بررسی همه اینها میشه قضاوت کرد که آیا امری پسندیده بوده یا خیر. تازه اینجا هم ملاک و شاخصه خوب و بد بودن رو هم تعریف و مشخص کرد. من گزینه “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” را انتخاب کرده ام چرا که این می تونه نشون دهنده یکی از عوامل روانشناختی پدیده باشه من کاری به بقیه عوامل ندارم چون مستلزم انجام یک پژوهش جامعه. ممنون از مطلب بسیار جالب و خوبتون
از زوج سالخورده ای که سالیان درازی با هم زندگی کرده بودند و سالگرد ازدواجشون را جشن میگرفتند پرسیدند که راز موفقیت ازدواج شما چیه؟ پاسخ میدهند که در زمان ما وقتی چیزی خراب میشد آن را تعمیر میکردند و دورش نمی انداختند، ما هم همینکار را کردیم.
(متاسفانه در جامعه ای که یکی از بیشترین تولید کنندگان زباله است و از خودشون تولیدات ناچیز و کمی دارند بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.)
به شخصه با طلاق موافق نیستم. چرا که انسان باتلاشهایش و یاد گرفتنش است که در مسیر رشد و تکامل گام بر میدارد، ما دوست داریم که همسرمون حاضر آماده مطابق با آخرین خواسته ها و متدها و تکنولوژی داشته باشیم بی آنکه تلاشی کنیم برای شناخت و کشف آن و خودمون را سالهاست که فارغ التحصیل فرض کردیم و دیگه حوصله آموختن نداریم.
ولی اگر کسی تمام تلاشش را انجام داد و آموخت و طرف مقابل پا پس کشید، گریزی نیست از طلاق.
به نظر شما حکمت ازدواج چه چیزهایی میتونه باشه؟
به نظر من مهمترین عامل جدایی ها اینست که افراد خودشان و آرزوها و خواسته هاشون را خوب نمی شناسند .
حوصله ندارند طر ف مقابل را هم بشناسند .
بعد از مدتی می فهمند زندگی مشترک اونی نشد که می خواستند پس جدا می شوند …
انگار در جستجوی چیزی هستند که نمی دانند چیست …
در خیلی از موارد ، هیچ کدام این بخش ها با آگاهی و تامل کافی نبوده …نه انتخاب ، نه باهم بودنها ، نه جداشدنها ..
با توجه به این که هنوز فرهنگ ما به یک زن یا مرد جدا شده نگاه بدی داره، این خبر میتونه خبر بدی باشه، ومتأسفانه با وجود این نگاه و حساسیت باز هم میبینیم که تو جامعه ی ما تشویق زیادی هم برای ازدواج وجود داره، که این عوامل درکنار هم باعث سردرگمی بیشتر میشن. لااقل اگه این تشویق نمیبود، میتونست این آمار کمتر بشه که در نتیجه آسیب های ناشی از اون در فرهنگ ما کمتر میشد!
چه خوب میشد که در مورد مسئله طلاق هم تفکری سیستمی داشته باشیم.
شاید بشه از شش کلاه دوبونو بهره برد
سفید:
– بر اساس مدخل طلاق در دایرهالمعارف ویکیپدیا: خیانت، مشکلات جنسی و تورم مهمترین دلایل طلاق هستند.
– بر اساس آخرین آمار مندرج در وب سایت اداره ثبت احوال از هر ۵ ازدواج در نه ماه اول سال ۱۳۹۲ یکی به طلاق ختم شده که نسبت به مدت مشابه سال قبل تفاوت معنیداری مشاهده نمیشود. اما این آمار چیزی نزدیک به دو برابر آمار مربوط به سال ۱۳۸۳ میباشد.
– همچنین به نقل از اظهار نظر رئيس دانشکده روان شناسي و امور تربيتي دانشگاه تهران از هر چهار ازدواج تنها یک مورد رضایت زوجین را تامین کرده (http://www.jahannews.com/vdcjymevhuqemyz.fsfu.html)
لذا همخوانی معنیداری میان عدم رضایت از زندگی مشترک و آمار طلاق مشاهده میشود (البته براساس این موارد هنوز آمار طلاق امکان رشد دارد!)
سرخ:
-طلاق چیز بدی است. چه در ایران باشد و چه در هر کجای دیگر مستقل از نگرش جامعه شکستن قطعی یک رابطه همواره آسیبهایی را به دو طرف آن وارد خواهد آورد
-فردی که (خصوصاً زنی که) به هر دلیلی خودش را از یک رابطه معیوب نجات میدهد در جامعه دچار بیماریهای بیشتری میشود شخصاً با تعدادی از این افراد در ارتباط بودم و کاملاً شخصیت بیمار این افراد را دیدم و از آن بدتر اینکه همه آنها باور داشتند که دیگر نابود شدهاند و زندگیشان برای همیشه از دست رفته است. بیشتر این افراد دارای تحصیلات عالی بودند!
-اصلاً در این سوال ایراد است آیا واقعا آمار طلاق بالا رفته است؟ اگر طلاق را به معنی نارضایتی زوجین از زندگی مشترک فرض کنیم کافیست هرکس به والدین خود رجوع کند تا ببیند که آمار طلاق بالا که نرفته هیچ پایین هم آمده است.
سیاه:
-ایران و بیشتر کشورهای شرقی به دلیل داشتن فرهنگ کهن هنوز در حال پوست اندازی و گذار به مدرنیته هستند. بازتعریف حقوق برای جنس ضعیف در قرن حاضر باعث شده تا زنان برای رهانیدن خود از مشکلات زندگی مشترک به طلاق روی بیاورند اما بیشتر افراد جامعه هنوز به یک زن بیوه نگاهی نامطلوب دارند.
-زن یا مرد جدا شده کالایی دست دوم شناخته میشود و از دیگر سو خود این افراد به راحتی نمیتوانند جایگاه مناسبی در جامعه برای خود بسازند و به دلیل زخمهای عاطفی عمیقی که در طول پروسه ازدواج و طلاق پیشین خود برداشتهاند به راحتی مورد سواستفاده قرار میگیرند.
-نگاه ما در جامعه سنتی و عاطفی ایران به مسئله ازدواج از یک سو به شدت احساسی و هیجانی است و نگاه ما به مسئله طلاق به دلیل مشکلات قبل و بعد آن کاملاً منطقی این ناهمگونی در مسئله ازدواج و طلاق باعث ناپایداری اصل زندگی مشترک در ایران شده است.
-تا زمانی که افراد بر اساس نیازهای جنسی و عاطفی خود به ازدواج روی میآورند به محض برطرف شدن طولانی مدت نیازهای بالایی هرم مازلو میل افراد به ادامه این رابطه کاهش پیدا کرده و نهایتاً ادامه آن را بیفایده میدانند زیرا انگیزههای پیشین از بین رفته و بازتعریفی از چرایی داشتن رابطه مشترک زناشویی (بدون فشارهای بیرونی مانند آنچه که در ابتدا عامل ازدواج بوده) نمییابند و لذا جدایی را چاره راه میبینند.
زرد:
-خانواده کانونی است که تقریباً همه ما آن را تجربه کردهایم. آرامش و رضایت والدین مهمترین عواملی هستند که باعث میشوند فرزندان و خود آنها بهره حداکثری را از این کانون برده و با مشکلات و مسائل روزمره دستوپنجه نرم کنند. اما آیا کانونی که خود دچار بیماری و مشکلات فراوان است قادر است اولین و مهمترین وظیفه خود را بهدرستی ایفا کند یا بلعکس خود عامل شکنجه اعضا و فراری دادنشان میشود.
-براساس آمار محققیق فراوانی طلاق در ایران کمتر از نیمی از طلاقهای انجام شده در ایالات متحده آمریکاست اما میزان رضایت از زندگی کمتر از یک پنجم است.
-بالا رفتن آمار طلاق در ایران میتواند به داشتن خانوادههایی سالمتر در ایران و در نتیجه پرورش کودکانی سالمتر کمک شایان توجهی کند از طرف دیگر به دلیل کاهش مسئولیت افراد خصوصاً زنها به امور خانواده این موضوع میتواند به افزایش نیروی کار و رشد اقتصادی کشور کمک کند.
سبز:
-افزایش آمار طلاق ممکن است باعث بالارفتن نرخ ازدواجهای دوم باشد. تا کنون به این توجه کردهاید که اگر دو نفر برای بار دوم ازدواج کنند ازدواج آنها تا چه اندازه میتواند بر اساس منطق باشد؟ این دو فرد میتوانند پیش از ازدواج به صورت موقت با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند هیجانات، نیازها و خواست همدیگر را محک بزنند و بر اساس آگاهی و بدور از هیجانات دفعه قبل اقدام به ازدواج کنند خصوصا اینکه معمولا افراد در این سن به استقلال مالی و عاطفی رسیدهاند و میتوانند بر اساس نیازهای روحی و عاطفی اقدام کنند و دید بلند مدت تری را مد نظر داشته باشند
آبی:
محمدرضا عزیز این یکی را گذاشتم برای شما گرچه باقی موارد را تنها به عنوان مثال عرض کردم و موارد زیادی را با تفکر جمعی که اصل این شش کلاه است میتوان اضافه کرد
سلام استاد.
در شرایط امروز ایران،میتواند یک خبر بد باشد؟؟؟
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد؟؟؟
میشه در مورد شرایط امروز ایران وفرقش با شرایط دیروز ایران و احیانا شرایط فردای ایران کمی بیشتر توضیح بدین؟؟؟تا بعدش به خوب وبد بودن موضوع برسیم .
ممنون
وقتی میگوییم شرایط امروز ایران، منظورمان مقایسه با شرایط دیروز و فردا نیست ستایش عزیز.
منظورمان این است که اگر میگوییم خوب است یا بد است حکم مذهبی و مطلق تا قیام قیامت ندادهایم.
در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا که ایستادهایم چنین حکمی را صادر میکنیم.
شاید در روزی دیگر و در جایی دیگر، راجع به «افزایش آمار طلاق» نظر دیگری دادیم.
بسیاری از جملاتی که در تاریخ ماندهاند و به یک دردسر تاریخی تبدیل شدهاند ناشی از این است که گوینده قبلش نگفته: در این مقطع زمانی…
ممنون.استاد.
از وقتی یبادم میاد شنیدم در این مقطع حساس زمانی، باید اینگونه باشیم و …دوره ای نبوده که ننشنوم حساس نبوده و کمی خودم به این کلمه حساسیت پیدا کردم و فکر کردم منظور شمام از شرایط امروز ایران همان مرحله حساس کنونی ست!!
که البته متوجه منظورتان شدم.البته لحن عصبانی تون باعث شد سریعتر مطلب رو بگیرم.
lahno chetori tashkhis dadi…bande khoda neveshte setayesh aziz k soe bardasht nakoni…
به نظرم مهم است که بدانیم آمار طلاق نسبت به ه زمانی افزایش یافته؟ چقدر و با چه نرخی افزایش یافته؟
حمید جان. خیلی منطقیه.
این گزارش سازمان ثبت اسناد کشوره که در عصر ایران منتشر شده: http://goo.gl/CDdmCD
البته شاید الان که این رو گفتی بهتر باشه در طول چند سال یا چند دههی قبل نگاه کنیم که دید جامعتری به دست بیاد.
خیلی خوبه اگر کس دیگری هم آماری رو در جایی میبینه که قابل استناده (نه فقط در یکی دو سال اخیر) برای ما اینجا منبعش رو بنویسه.
سایت ثبت احوال کشور اطلاعات جالب توجهی داره
http://www.sabteahval.ir/
ازدواج و طلاق های ثبت شده و نسبت ازدواج به طلاق
http://www.sabteahval.ir/Default.aspx?tabid=4822
آمار نه ماه اول ۱۳۹۲
http://www.sabteahval.ir/Upload/Modules/Contents/asset99/e-t-sh9-92.pdf
اقا من میگم چند تا مساله با همه..اینکه ی زن از حفوفش با خبر شده خوبه بد اینه که از اون ور بوم افتاده،به نظرم زن اگاه نشده فقط یاد گرفته طلاف بگیره و از مهارت امتداد زناشویی و جنگیدن واسه زندگی چیزی یاد نگرفته که یکی از علتاشم این اشغال های فکری که از طریق ماهواره به خورد خونواده هامون دارن میدن و حتی غربیها هم بنیان خونواده براشون مهمه..این وسط مهمترین علت رو من عدم بلوغ طرفین میدونم..من خودم پسرم و دارم میبینم غایت ارزو ی پسر شده اینکه دختررو ببرم خونه و غایت معیار ازدواجش شده پول طرف که حالا من اینو میبرم دختر بازیمم کنارش دارم..باید قد مردما رشد کنه طلاقم میشه مثل خیلی ار چیزایی که میشه گفت باید اخرین راه باشه ولی لزوما هم اشتباه نیست..
سلام
۱- انسان ها هم مانند خیلی از موجودات دیگر از جنس نر و ماده تشکیل شده اند و نرها یکسری خصوصیت مشترک دارند که در مردها هم دیده می شود.
۲- طلاق یا جدایی نر از ماده یک موضوع طبیعی است و در موجودات دیگر به صورت کاملا طبیعی وجود داره و ناراحتی هم نداره.
۳- به نظرمیرسه مردهایی که یک زندگی مشترک رو تا آخر ادامه می دهند قدری غیر طبیعی زندگی می کنند که البته شاید بتوان بار ارزشی هم به این حالت غیر طبیعی داد.
۴- اینکه دو نفر پنج سال یا ده سال پیش مناسب هم بودند و الان مناسب هم نیستند کاملا محتمل و منطقی است
۵- در این بین موضوع فرزندان مطرح میشه که در طبیعت برزگ کردن فرزندان تا ست بلوغ( فقط تا سن بلوغ) به عهده جنس ماده است و یا تا مدت کوتاهی که جنس نر هم کمک می کند. انسان ها هم باید با الهام از طبیعت راه حلی برای این موضوع بیابند که البته قوانین هم تا حدودی همین گونه طراحی شده
۶- عشق فریب طبیعت است برای تنازع بقا
۷- اگر مردها بتوانند به طور غیر طبیعی و ریاضتی خوددار باشند و چشم از بقیه زن ها بپوشند و فقط به زن خودشون فکر کنن شاید کمی دوام و یا کیفیت زندگی ها بهتر شود( دوستی داشتم که توی محل کار که صبحونه می خوردیم اگه خانم ها صبحونه آورده بودن و یا لقمه ای تعارف می کردند به هیچ وجه نمی گرفت و نمی خورد می گفت فقط از دست خانمش غذا می خوره، شاید روش خوبی بود که مهر کسی در دلش جا نگیره و سیل رو از سرچشمه می بست)
۸- کلاً مردها حوصله خیلی از علایق زن ها ندارند و برعکس پس یک جدایی علاقه ای ذاتاً موجود است
۹- مطالعه این مصاحبه جالبه
http://www.monaseb.com/magazine-knowable/knowable-miscellaneous/994-spiegel-interview-helen-fisher
۱۰- واقعیت اینه که ما خواسته یا ناخواسته در محیط کار خیلی بیشتر از آنکه با همسرمون باشیم با کسان دیگه هستیم و این تبعات خاص خودش رو داره.
۱۱- بقیه نظرام باشه برای بعد…
مقاله رو مدت ها قبل خونده بودم، با بیشتر نظراتتون موافقم. فقط اینم اضافه کنم که این علاقه به تعدد شریک فقط در آقایون نیست، گرچه این جوری جا افتاده. الان مقاله اش دم دستم نیست. اما تحقیقی انجام گرفته بود که زنان امروزه تمایل به بودن با افراد مختلف رو دارند و شاید تا الان به دلیل تابو ها و اون قداستی که به زن و مادر بودن داده می شد ابراز نمی شده. به هر حال در عصری هستیم که قداست ها در حال شکستن هستن و شاید بشه تصمیمات غریزی آدم ها رو بهتر شناخت. البته انسان موجود پیچیده تری نسبت به حیوانات شاید باشه که فقط تصمیماتش رو غریزی نمی گیره!
جایی در همین سایت خوندم که “خیانت و رابطه های عاطفی موازی بعنوان ارضای نیاز علمی و قطعی و انکارناپذیر انسان برای تسریع توسعه درخت تکامل و Evolution است.”
که البته وقتی منطقی وغریزی و بدون در نظر گرفتن اخلاق به قضیه نگاه میکنم کاملا درست به نظر میرسه!
مرسی داریوش جان
آره خب ذاتا هیچ الزامی برای تشکیل *خانواده* وجود نداره ،
بار ارزشی ای که انسان می سازه برای مسائل مختلف طبیعی زندگیش تله ای می شه که ظاهر زیبایی داره ، بهش احساس شرافت و خوب بودن می ده اما مخالف طبیعتش و طبیعت اطرافشه
اینه که همیشه در تلاش برای کسب ارزش و برای خوب جلوه دادنش پیش خودش و دیگران کارهایی انجام می ده که از درون احساس می کنه و می فهمه که مخالفشون رو دوست داره
به نظرم خبر خیلی خوبی نمیتونه باشه چون من اکثر طلاق هایی که این روزها می بینم بیشتر در اثر خیانت و این نشونه خیلی بدیه که اکثرا هم در اثر خیانت اقایون هست ،که باید ریشه یابی بشه که مردها بد شدن و پایبند به تعهدات خودشون نیستن یا زن ها به زندگیشون توجهی که باید رو ندارن….!!!
عزیزم شاید همش باشه و این که به دلیل گسترش ارتباطات و سرعت گرفتن دنیا، شاید زودتر دست خیانتکاران رو میشه!
سلام محمدرضا جان،از نظر خودم نمی دونم خبر خوبه یا بده! ولی تا اونجایی که من خودم برحه ای از زندگی درگیرش بودم و با آدم هایی که جدا شدند صحبت کردم ونتیجه زندگیشون رو دیدم به این نتیجه رسیدم طلاق مفهومی نداره! یعنی هیچ دلیل قانع کننده ای برای جدایی پیدا نکردم! کمتر کسانی رو دیدم که بعد از جدایی زندگی بهتری رو تجربه کرده باشند.(منظورم با خانواده است)
زندگی هر فردی ساخته ی دست خودش هست،دنیای آدم ها وقتی از هم فاصله می گیره که شروع می کنن به چرتکه انداختن و حساب و کتاب و قضاوت!
ولی متاسفانه تو واقعیت جامعه ی کنونی، رایج پیدا کرده و چون آسیب هاش بیشتر از سودش هست (لااقل نسبت به فرهنگ نگرش ما در ایران) خبر بدی محسوب میشه! 🙂
افزایش آمار طلاق خبر خوبی نمیتونه باشه. میتونه نشون بده که انگیزه های درستی برای ازدواج وجود نداشته. البته از یه دیدگاه دیگه میشه گفت شاید دو طرف نسبت به زمانی که همو انتخاب کردن رشد کردند و فهمیدند که انتخاب اشتباهی رو در در زمان گذشته انجام دادند. البته این دیدگاه شامل افرادی میشه که به طور محترمانه و حتی دوستانه طلاق میگیرند. ولی کاهش آمار ازدواج از یه دیدگاه میتونه خبر خوبی باشه. که نسل ما نسبت به نسل گذشته تغییر کرده و اهداف متعالی تری برای ازدواج لازم داره.
سلام
من به «هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم» راي دادم. به نظر من بزرگترين دليل طلاقها اين ها هستند:
۱- نداشتن شناخت نسبت به خود و اخلاق و رفتارمون
۲- تجاوز به حقوق يكديگر يا به رسميت نشناختن حقوق همديگه
۳- همش به دنبال اين هستيم كه لذت رو تو آينده بدست بياريم بهمين خاطر همش چشم و هم چشمي و غصه و ….
۴- شايد خيلي از صفات قشنگ رو يادمون رفته. مثلا: بزرگواري و حلم و…
اول از همه فکر می کنم نظر افراد بسته به این که برای خودشون و خانوادشون این اتفاق افتاده باشه و یا این که تا حالا باهاش روبرو نشدن و فقط از حرف این و اون یا تابوهایی که در هر جامعه ای هست نظرات اساسش متفاوت هست.
دیشب دن آریلی یک لینکی رو به اشتراک گذاشت که از مردم کشورهای مختلف راجع به ۸ حیطه که البته طلاق هم یکی از اون ها بود پرسیده شده بود که آیا از نظر اخلاقی قابل قبول هست یا نه و یا این که ارتباطی به اخلاق نداره. پیشنهاد می کنم دوستان ببینن. لینک:http://www.pewglobal.org/2014/04/15/global-morality/country/united-states/
اما نظر خودم راجع به طلاق: من فکر می کنم از ادم به ادم شاید شکلش متفاوت باشه ولی شاید اساس جدایی این باشه که زندگی مشترک دو نفر دیگه پاسخگوی اهداف و نیازهای فعلی و یا آیندشون نیست.
اما این که چرا دو نفر به اینجا میرسن؟ آیا میشه کاری برای به اینجا نرسیدن کرد و … بحث خودشو می طلبه.
اما خود مسئله طلاق، برای شخص من نه تابو هست و نه باعث میشه قضاوت مثبت و یا منفی راجع به فرد بکنم. از نظر من ادامه ی زندگی تلخ و مرگ تدریجی چه بسا بسیار بدتر از این باشه که افراد نمیگم حتما یک زندگی بهتر، اما لااقل یک زندگی معمولی تر که حالت تخریب نداشته باشه رو داشته باشن.
به عقیده من، شکسته شدن تابوی طلاق آن هم در جامعه ای سنتی با باور عروس با لباس سپید می آید و با لباس سپید میرود، فی نفسه میتواند موضوع خوبی باشد. نه به این دلیل که بنیانی برچیده میشود و پیچیدگی های زیادی هم در سطح دو شخص مطلقه و خانواده کوچکشان هم در سطح خانواده ها و اقوام درجه یک و هم در سطح اجتماع پدید میاورد، بلکه به دلیل احقاق حقی که سال ها از جنس ضعیف گرفته میشد و ناملایماتی که او مجبور به تحملشان به خاطر بار نگاه خانواده ها، قانون و اجتماع میشد. همچنانکه امروزه قدرت اختیار در انتخاب یار مناسب به مراتب گسترده شده و شخص با حق و حقوق دیرینه ی خود که از وی سلب شده بود به مرور آشنایی پیدا میکند، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتری را با حضور در محیط کسب علم و محیط کار از آن خود میکند، با فرهنگ های مختلف و متفاوت ملل و به واسطه ی رخنه ی رسانه ها آگاهی پیدا میکند و به بیانی جایگاه حقیقی و برابر خود را در این کارزار بیشتر باز میستاند، میتوان طلاق های امروزه را تا حد بسیاری به انتخاب ناشیانه ی اولیه و یا زور و اجبار تحمیل شده و حال کسب اختیار و جنگ بر سر احقاق حق دانست. هرچند معکوس این برداشت هم بسیار بسیار محتمل و درست است اما شاید بتوان گفت به بیانی، در چامعه آسیب دیده امروز ما، این امر در دراز مدت مسمر ثمر است. میتوان گفت این سیر سعودی و لجام گسیخته به مرور و با مواجه شدن با واقعیت های بیشتر، جایگاه منطقی پیدا کرده و به تعادل میرسد تا پایداری بیشتری را در یک ازدواج شاهد باشیم و البته آگاهانه و کسب شده تا زوری و از سر نیاز و…
شاید تکراری باشه اغلب عاشق کسی میشیم که از ما گریزونه و برعکس
کسانی به سراغ ما میآیند که چندان تمایلی به آنها نداریم
در واقعیت بیشتر آدمها ناخودآگاه به نامناسب ها تمایل دارند.
انسانها برای شناسایی استعدادهای درونی بالقوه آن را به اجبارِِ روانی روی دیگری فرافکن میکنند.
به زبان ساده عاشقی هم نوعی فرافکنی است.
گاهی عاشق شدن های ما به نظر همه و حتی خود ما عجیب است.
و گاهی نتیجه این عشق ها ازدواج است.
بعد از ازدواج برخی بدون هیچ مشکلی با هم زندگی میکنند
برخی به زندگی در جهنم های بهشت نما خو میگیرند
و بدتر اینکه برخی به جای تلاش برای بهبود و یا تغییر وضعیت موجود وارد روابط موازی میشوند
و بدترین آنها کسانی هستند که در باتلاق سازش ادامه زندگی شان در شکنجه تدریجی به پایان میرسد.
این روزها با توجه به آمار بسیار بالای طلاق در این فکر میکنم تابوی این اتفاق چه در مورد زنان و چه مردان
شکسته شده است.
وشاید سیاست های سازشی بیش از اینکه به قضاوت جامعه و نگاه بد فرهنگ مربوط باشد بدلیل عدم توانمندی یکی از طرفین است.
چه آنکه اکثر افرادی که طلاق را انتخاب میکنند توانایی ادامه و اداره زندگی به تنهایی را به نوعی کسب کرده اند.
و در آخر اینکه من با طلاق بعنوان یک راه حل کاملا موافقم.
نظر سنجی خوبه ولی بر اساس اونچه از شما یادگرفتیم که نباید تک بعدی فکر کنیم و با توجه به واقعیت جامعه، جواب این سوال یه کمی پیچیده تر از اونیه که بشه صرفا با انتخاب یه گزینه بهش برسیم به نظرم نتیجه این نظرسنجی اگر میتونستیم تعداد بیشتری گزینه رو انتخاب کنیم به واقعیت نزدیکتر میشد مثلا حداکثر سه گزینه
وحید جان.
واقعیت اینه که نظرسنجی فقط یک ایدهی اولیه به ما میده که کسانی که قبل از ما این متن رو خوندهاند به چه چیزی فکر می کردهاند. بنابراین ارزش اصلی این «فکرنکرده!» به کامنت های زیر اونه.
اما در مورد تعداد رایها، وقتی تعداد رایها زیاد میشه، میزان فکر کردن ما کم میشه و راحت گزینهها را انتخاب میکنیم. در واقع در این شکل از نظرسنجی، گزینههایی که رای میارن کمتر مهم هستند. مهم گزینههایی هستند که بقیه ترجیح میدهند به نفع سایر گزینهها کنارشون بگذارند.
سلام.
ممنون از این مطلب خوب و امکان جدید و جذاب برای رای گیری و مشارکت دهی بیشتر ما در بحث ها …
محمدرضای عزیز، شما فرمودید میتونید به حداکثر ۲ گزینه رای دهید ولی مثل اینکه، سیستم فقط حداکثر یک رای رو قبول میکنه …
شهرزاد جان. باید دو گزینه رو همزمان انتخاب کنی و سپس دکمهی تایید رو بزنی. حدس میزنم که اول یک گزینه رو انتخاب کردی و تایید کردی و سپس خواستی رای دوم رو بدی.
(البته در ۲۰ ثانیهی اول انتشار پست این مشکل واقعاً وجود داشت. شاید هم در همون ۲۰ ثانیه خواستی رای بدی)
ممنونم.:) فکر کنم من همون ۲۰ ثانیه اول خواستم رای بدم. ببخشید که یه کم بیشتر صبر نکردم. …;) … باز هم ممنون.:)