دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

سرطانی به نام وطن یا: «چرا وطن پرست نیستم…»

سالها پیش جمله ای از مارکس خواندم با این مضمون که: «من مارکسیست نیستم».

سالهای بعد جمله ای از سارتر خواندم که میگفت: «من اگزیستانسیالیست نیستم».

سالهای بعد از آن جمله ای از یونگ که میگفت: «من یونگین نیستم».

هیچوقت عمق این جمله ها را نفهمیده بودم تا امروز که مینویسم: «من وطن پرست نیستم…»

مخاطب این نوشته شما نیستید.

شما که من را به تازگی شناخته اید،

شما که من را از نزدیک ندیده اید،

شما که فرصت های زندگی من را در غرب و خانه کوچک اجاره ای من را در تهران ندیده اید،

شما که گذشتن من از صدها میلیون پول اما ایستادن کنار مردم فقیر و ضعیف این کشور را ندیده اید،

شما که انبوه داروهایی را که برای پنهان کردن افسردگی و ماندن در این خراب آباد میخورم، ندیده اید،

شما که پانزده سال شب بیداری و هزاران کتاب جامعه شناسی و روانشناسی و ادبیات و فلسفه و مدیریت که تنها دارایی من از مال دنیاست را، ندیده اید.

این نوشته برای شما نیست.

اگر اینها را که گفته ام ندیده اید، یا باور نکرده اید، این نوشته برای شما نیست.سمت راست بالای صفحه علامت قرمز رنگی برای شما گذاشته ام، که با کلیک بر روی آن، میتوانیم از گفتگو با یکدیگر صرف نظر کنیم…

اما اگر اینها را از نزدیک دیده اید یا از نزدیکان من شنیده اید یا لااقل این سبک زندگی من را – خواه عاقلانه بدانید خواه دیوانه وار – می پذیرید، روی دکمه ادامه مطلب کلیک کنید…

چرا وقتی جمله ای راجع به وطنمان حرف میزنیم یا انتقاد میکنیم، چنین آماج حمله میشویم؟

چرا مجبور شده ایم همچون باستان شناسان، از لا به لای خرابه های تاریخ، کتیبه کوروش را به عنوان «آخرین نماد»، تکرار میکنم «آخرین نمادی» که ظاهراً در تمدن خود مشاهده کرده ایم، به رخ جهانیان بکشیم؟

چرا باید در جامعه ای که زنانش از حداقل حقوق معقول اجتماعی خود محرومند، افتخار کنیم که قرنها پیش زنان در این کشور فرمانده سپاه بوده اند؟

چرا در کشوری که تأمین اجتماعی حداقلی نیز در آن به زحمت وجود دارد، از بیمه بودن کارگران در ساخت تخت جمشید حرف میزنیم؟

چرا وقتی در گرمایش مدرسه هایمان مشکل داریم، به حمامی می نازیم که گفته اند آب آن با شمعی گرم میمانده است؟

چرا وقتی همین ملت وطن پرست، به مسافرت ترکیه میرود، به آژانس مسافرتی خود میگوید: «لطفاً هتلی به ما بدهید که ایرانی در آن کمتر باشد؟».

چرا وقتی ما مسلمانها میخواهیم آدرس تعمیرگاه به کسی بدهیم، با افتخار تأکید میکنیم که: تعمیرکار خوبی است. ارمنی است!

میگوییم اعراب تمدن نداشتند. ما چه داشتیم یا بهتر بگویم، چه نداشتیم که هزار سال پیش درها را به سادگی به روی آنها باز کردیم؟

چرا با دنیای «واقعیت» قطع ارتباط کرده ایم؟

چرا دچار غرور ملی شده ایم وقتی شرمندگی ملی، نیاز امروز ماست؟

چرا ما که مانده ایم به جای «شعور»، شور وطن پرستی را ترویج کرده ایم؟

چرا چشم ها و گوشها را بسته ایم و دهان باز کرده ایم و فقط از وطن پرستی میگوییم؟

این است که ترجیح میدهم بگویم: من وطن پرست نیستم.

ترجیح میدهم دهان و گوشهایم را بر روی شعارهای وطن پرستانه ببندم و فکر و دست و پایم را راه بیندازم که امروز، بزرگترین خدمت به جامعه جهانی، تلاش برای توسعه کشورهایی است که مسیر توسعه را به هر دلیل، نتوانسته اند به سرعت دیگران طی کنند.

آخرین بار که کوه پیمایی رفتید کی بود؟ دقت کرده اید؟ برخی چشم بر پشت سر می بندند و آن جلو، به سرعت به پیش میروند. برخی به هر دلیل، وزن زیاد، تمرین کم، کوله بار سنگین، عقب تر میمانند.

هستند کسانی که میتوانند سریع تر بروند. اما می مانند. در انتهای کاروان. کمک میکنند. کوله باری را بر دوش میگیرند و کمک میکنند تا دیگران سبک بارتر بروند. اینجا جایی نیست که بپرسی چرا وزنت زیاد است، یا اینکه چرا کوله بارت سنگین است یا اینکه چرا تمرین نداری. اینجا جای کمک کردن است، وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم، در آرامش با یکدیگر بحث خواهیم کرد.

بیایید یک قرار بگذاریم. هر کدام زیر این پست بنویسیم که برای وطنمان چه کرده ایم و هر هفته یک بار به آن سر بزنیم و کارهای دیگری به آن اضافه کنیم.

قرارمان این باشد که «کاری» کار است که اگر انجام ندهیم، هیچ اتفاق بدی در کوتاه مدت برای ما و منافعمان روی نمیدهد، و اگر انجام دهیم هیچ اتفاق خوبی در کوتاه مدت برای ما و منافعمان روی نخواهد داد. یا حتی برعکس. کاری است که با انجامش، منافع جامعه را به منافع خود ترجیح داده باشیم.

قرار دیگرمان اینکه اندازه کار هم مهم نیست. مهم این است که کاری بکنیم. کسی که یک کتاب خوب را به دیگران معرفی میکند، کاری ملی کرده. کاری که میتوانست انجام ندهد و حالا که انجام داد، در کوتاه مدت منافعی برایش نخواهد داشت.

من از خودم شروع میکنم:

نخستین کاری که با این ایده شروع کردم، ایجاد فایلهای رادیو مذاکره بود. با این کار، تقاضا برای کلاسهای من کم شد و احتمالاً کمتر هم خواهد شد، اما دسترسی بسیاری از هموطنان که در تهران نیستند، یا درآمد کافی برای شرکت در کلاس ندارند فراهم شد.

بیایید هر کاری میکنیم، هر چند کوچک اینجا بنویسیم. شاید وادار شدیم به فکر کردن. یا ایده هایی یافتیم که بتوانند بزرگتر و موثرتر باشند…

سالها به بهانه اینکه «ریا» نشود، هیچ از کارهایمان برای هم نگفتیم و فضا را باز کردیم تا عده زیادی، در سکوت و آرامش، «هیچ کاری نکنند».

بیایید کارهای خوب بکنیم و ریاکارانه بگوییم تا فضا را برای تنفس آنها که هیچ نمیکنند، تنگ تر کنیم.

سالها تواضع و دوری از ریا، کاری به نفعمان نکرد، شاید ریاکاری چاره ما باشد…

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


264 نظر بر روی پست “سرطانی به نام وطن یا: «چرا وطن پرست نیستم…»

  • حمیده گفت:

    بااین کامنتا،ادم امیدوار میشه،چه خوبه که اگر شما ایده ای دارید اینجا مطرح کنین و داوطلباهم اعلام امادگی کنن.
    و یه گروه تشکیل بدین.

  • فهیمی گفت:

    بهترین کارم به عهده گرفتن مسئولیت کارهای کرده و نکرده ام است و یاد دادن آن به دانش آموزانم و البته بهتر از آن آشنا کردن آنها با اخلاق گرای مانند مهندس محمدرضا

  • shahab گفت:

    درود
    ۳ ساله مسیر زندگیم کامل عوض شده و جرات قدم برداشتن توی مسیری رو پیدا کردم که هم مسیرشو دوست دارم هم غایتشو…۱ سال به مستندسازی و نویسندگی پرداختم که اجازه ندادن کار کنم دلایلشون به نظرم غیر منطقی بود…تا حالا به ادمایی برخوردی که نه اونها حرفتو متوجه میشن نه تو حرف اونهارو؟!!! ۲ سال بعدش رو تازه روحیاتمو شناختم گفتم اگه واقعا دوست دارم چیزی رو درست کنم با مستندسازی منتقد نباشم با عمل مجری باشم و بعد از کلی تحقیق به MBA رسیدم…دیگه دانشگاه نرفتم هنوزم درسم تموم نشده(۶ واحدم مونده بهمن امتحان دارم!! 🙂 ) ولی توی زمینه ای که دوست دارم مطالعه و فعالیت کردم…الان ۴ تا گروه قوی به اصطلاح کارافرینی درست کردم که مسیر زندگیشون رو تونستم عوض کنم و بیارمشون به سمتی که هم خودشون نیاز داشتن هم دنیاشون و ادمای توش…الانم هدفم اجرای بعضی طرحها و اداره ی شرکتهای بین المللیه همین طرحهاست ولی متاسفانه خیلی سنگ جلوی پامون میندازن ولی مطمئنیم که میتونیم…خودمون رو داریم به بالاترین حد توی این زمینه میرسونیم و همین اطلاعات کمی که داریم رو توی گرههایی داریم گسترش میدیم … خوشحالم که تا الان ۲۳ نفر شدیم 🙂

  • ati گفت:

    سلام تنها کاری که کردم تو همین سال ۹۰ و فکر میکنم تاثیر گذار باشه اینه که خودمو تغییر بدم منظورم همون باور و فرهنگ های اشتباهه که باید عوض شن و اینکه فهمیدم باید از خودم شروع کنم .
    مثل همیشه قلم شما تحسین برانگیزه

  • مهسا گفت:

    محمدرضای عزیز
    چند ماهیه سایتتو میخونم اما به دلایلی تا حالا کامنت نذاشته بودم اما در مقابل این نوشتت نتونستم مقاومت کنم.فقط میتونم بگم بهت غبطه میخورم و در جواب سوالت: …

  • (N.B)علیرضا گفت:

    سلام استاد
    میدونم زندگی سختی دارین ولی هیچ وقت به عنوان مخاطب شما ،افسردگیتون رو میدونستم ولی باور نکردم از این بابت واقعا شرمندم.شاید چون بازیگر خوبی هستی!
    یه سوال دارم به قول خودتون من یه آدم درونگرام چه جوری میتونم توی یه جمع صحبت کنم واقعا برام کابوسه.

  • احمدرضا گفت:

    سلام
    با تمام احترامی که واسه افکار و بینش و باورهات قائلم باید بگم در آستانه چهل سالگی کاملا پشیمانم که در این مملکت موندم. آخه ۱۵ سال با کمترین امکانات تدریس کردم و حالا هنوز هشتم گرو … یکی از دوستان همکار که خیلی حزب الهی دو آتیشه هست گفت خیلی خلی با این سن و سال هنوز نتونستی کاری واسه خودت بکنی معلومه خیلی بی عرضه هستی گفتم آره نمی تونم چون سرکلاسم بچه های ۱۵ ، ۱۶ ساله ای را دیدم که در هفته با نون خالی شکم هاشون رو سیر کردن و وقتی والدینشون رو صدا زدم روی گریه نداشتن . من نتونستم از اینا پول دربیارم واسه زندیگم سرو سامونی بدم. موندم با اینا تا درس بخونن واسه خودشون یه کاری دست و پا کنن. من متاسفم که با نا امیدی تمام می گم این مملکت خوب بشو نیست تا…

  • زیبا گفت:

    سلاااااااااااااام به همگی
    میبینم که تعداد کامنتها بالا رفته. اینجوری خوبه… اینکه همه دور هم باشیم و حرف دلامون رو بنویسیم. البته مطلب محمدرضا بی تاثیر نیست. موضوعی که منو خیلی اذیت میکنه دیدن کارگرهای دور میدونه که برای یه لقمه نون باید یه دونده خوب هم باشن که زودتر سوار ماشین صاحب کار بشن. واقعا دیدن این صحنه اذیتم میکنه. و از اینکه من نمیتونم براشون کاری انجام بدم بیشتر عذاب میکشم.

  • علیرضا - قشم گفت:

    محمد رضا من هم ، تو و سایتت را به همه معرفی کردم و می کنم.

  • Farzaneh.P گفت:

    اين روزها حس خوبي ندارم به هيچ چي.
    با اين حال تظاهر ميكنم كه بهترين “حال” رو دارم و اونو منتقل مي كنم به اطرافيانم.
    چقدر ساده لوحند كه باور ميكنند حال خوب منو و من چقدر دروغگوي خوبي هستم كه حالمو دروغ ميگم به همه، انقدر راحت…
    اين كار خوبي نيست!

    • تورج کلهری گفت:

      محمد رضا جان ادبیات متنی که نوشته ای بسیار صمیمی ست و باعث امپاتی در من شد.
      تعاریف همیشه ثابت هستند و یک معنی مشخص را ایفا میکنند اما وقتی در شرایط مختلف از تریبونهای مختلف بیان میشوند زاویه ها در مورد آن تعاریف پدیدار میشوند. وقتی تو میگی وطن پرست نیستی یا ریا کار هستی این تعاریف معانی جدیدی پیدا میکنند. نمیدانم شاید به قول تو بهتره بجای اینکه هرجمله زیبا یا بشر دوستانه ای میبینیم از قول کوروش نقل کنیم بهتر باشه فکر کنیم که اصلا کار وطن پرستانه یعنی چی و هرکسی برای خودش معنی مشخص کنه و لااقل ببینه با تعاریف خودش کاری خوب برای وطنش انجام داده یا نه!

      • مرضیه جلالی گفت:

        هر چه بالاتر بری دنیا و مشکلاتش رو کوچکتر می‌بینی،
        بهتر می‌بینی و می‌تونی بهتر اندیشه کنی،
        می‌تونی گره از کارهای بزرگ بگشایی،
        این نباشد که هر چه بالاتر رویم آدم‌ها را کوچکتر ببینیم،
        چرا که هر بالا رفتنی پایین آمدنی هم دارد….
        و خدایی که شاهد حقایق هاست از هر باطلی آدم ها را بی نیاز خواهد کرد.

  • الناز گفت:

    راستش من کاری نکردم که بزرگ باشه البته بخاطر وضع مالی هست . چون بیشتر مشکلات ریشه اقتصادی دارن.
    من بچه ها رو به کتاب خوندن تشویق میکنم با خرید چند تا کتاب و وقتی تمومش کردن جایزه میدم.کار خودم رو هم با وجدان کاری انجام میدم چطور بگم دوست ندارم مردم رو اذیت بکنم و الکی وقتشون رو تلف بکنم.

  • الف گفت:

    شب بخیر و خداحافظ.

  • الهام گفت:

    آرزوم اینه که همچین آدمی بشم ، و اخساس میکنم اون موقع کارمو تو این دنیا انجام دادم …..
    بنظرم این آدمها جاودانند :

    بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
    پر از حس های خوبند
    پر از حرفهای نگفته اند
    چه هستند، هستند
    و چه نیستند، هستند
    یادشان
    خاطرشان
    حس های خوبشان
    آدمها
    بعضی ها
    سکوتشان هم پر از حرف هست
    پر از مرحم به هر زخم است .
    و لبریز بخششند …

  • الهام گفت:

    چقد حال و هوای این پست عالییییی بود 🙂
    اصلا کامنتای دوستانو که خوندم ، اشک تو چشام جمع شد که حدایا شکرت ، که هنوزم هستن کسانی که بی ادعا و امیدوار میخان سهم خودشونو انجام بدن ..
    و چه یهشتی میشه اونجایی که همه اینطوری فک کنن ..
    البته الان مهم اینه که یه بهشت کوچولو باهم ساختیم ..
    .
    من هم بنظرم تا حالا مهمترین کارم فقط حس خوب دادن و حمایت از اطرافیانم بوده (چه در حانواده و چه محیط کار) و اینکه سعی کنم چیزایی که بلدم رو خارج از حد وظیفه ام به دبگران بدم ..
    ولی قبول دارم که خیلی کمه …
    الانم فقط میخام تا اونجایی که میشه دستمو پرتر کنم ..
    هرچی پرتر باشن توام بیشتر میتونی ببخشی ..
    .
    راستی ، کاش همین دید و اصرارت رو بلند مدت بودن راه خل ها رو راجع به سلامتیت هم داشتی ..
    نگاه کن ! تو واقعا متعلق به خودت نیستی ..
    .
    ممنون ازین پستت ..
    شبیه یه داروی تلخ بود که اولش تلخیش گلو رو میزنه ، بعد کم کم حالت که بهتر شد فکرتو کار میندازه و اثر خوبش سالها باهات میمونه ..
    .

  • شیوا گفت:

    الان یادم اومد یه کار دیگه ای کردم این بود : در این چند سال اخیر خیلی سعی کردم به خانواده و دوستانم یاد بدم برای اتفاقای زندگیمون اول به خودمون رجوع کنیم. نه این که بندازیم گردن خدا یا بنده خدا یا با یسری واژه ها مثل مصلحت، شانس… توجیه کنیم.و یا طرز تفکرمون در مورد دین و این گونه مسایل…

  • مهدی گفت:

    فکر می کنم آخرین کار مفیدی که کرده باشم همین چند ثانیه ی قبل بود؛ وقتی که لینک این صفحه رو برای چند تا از دوستام ارسال کردم…. شاید باعث بشم که باعث بشی که از جنبه هایی که تا الآن به خیلی چیزا نگاه نمی کردن، از این به بعد نگاه کنن..

  • الف گفت:

    البته بعضی وقت ها تشخیص منافع کوتاه مدت و بلند مدت سخت می شه ….حتی زمان بلند و کوتاه

  • Mahtab گفت:

    سخته نظر دادن تو شرایطی که همه ما با این نگرش بزرگ شدیم…اما من به سهم خودم تو جامعه کوچیک اطرافم خیلی کارها کردم جوری که از اعماق وجودم احساس آرامش میکنم که درست زندگی کردم…
    هیچ وقت حتی یک برگ هم از درختی نکندم و هیچ مورچه ای رو از بین نبردم. به هرکسی که نیاز به کمک داشت جانی و مالی کمک کردم حتی اگر بهای سنگینی به خاطرش پرداختم …
    و معتقدم که مهم این نیست چه جور کمکی به چه کسی می کنیم مهم کمک بدون هیچ توقعیه.
    و از اون مهمتر اینه که از خودمون شروع کنیم به خودمون کمک کنیم که یک اپسیلون از خودخواهی درونمون کم کنیم- درک کنیم این ما هستیم که به جامعه خود هویت می بخشیم. و جامعه ما رو به اضمحلال است. من که از خودم شروع می کنم و به اطرافیانم هم انتقال می دم.

  • هادانا گفت:

    بزرگ ترین کاری که کردم این بوده که امیدم رو از دست ندادم …
    همین

  • سُلگی گفت:

    lمبلغ هفتصد هزار تومنه..برای سی ساعت …هر جلسه چهار ساعت
    ولی استاد از نزدیک یه چیز دیگه است
    راستی کتابتونم تو قم پیدا نمیشه …./
    فیلم هما یش قم هم ضبط کردم
    اگه لازمه رای سایت بفرستم

  • shadi گفت:

    اما انگار منو راه نمیدین:(

  • الف گفت:

    نظرتون در مورد ماندگار شدن چیه ؟

  • سُلگی گفت:

    سلام
    اول اینکه وقتی قم از نزدیک ملاقاتتون کردم از نگاهتون مهربونیرو میشد تشخیص داد/
    …پارسال تصمیم گرفتم برای اقوامی که توانایی خرید کامپوتر ندارن /کامپیوتر بخرم
    برای اینکه بچه هاشون بیسواد بار نیان ….خودمونم وضع مالی خوبی نداریم
    اما همه ی تلاشمو کردم و هنوزم دارم قصتاشونو پرداخت میکنم
    درسته همه ی اونا از خویشاوندانن اما ایرانی هم هستن
    ////

  • سُلگی گفت:

    استاد جان دیروز رفتم مرکز بازرگانی قم برای کلاسای مزاکره ی شما ثبت نام کنم
    اما جا خوردم وقتی رقم ثبت نامو شنیدم …بیخیال شدم
    خب بدش این شد که تصمیم گرفتم همین فالهارو گوش بدم ////
    خب خیلی دوست داشتم تو کلاس کنارتون باشم
    خدا میدونه که چقدر به شما ارادت دارم
    و اینکه شمارو به بسیاری از دوستام معرفی کردم/

    • shabanali گفت:

      رقم ثبت نام چنده؟ من نشنیدم! جالبش اینه که هنوز تاریخ و شرایطش با دفتر من هماهنگ نشده!

      من هر چی تو کلاسام بگم به تدریج تو فایلها هم میگم. اصلاً نگران نباشیا…

  • الف گفت:

    سلام

    داروهایی را که برای پنهان کردن افسردگی می خورید جواب می دن؟

  • سارا.ر گفت:

    سلام، خوشحالم که این دور هم جمع شدنای قبل داره امشب تکرار میشه
    موضوع خوبیه، من کار خاصی که تاثیر بزرگی داشته باشه به ذهنم نمیرسه اما همیشه سعیم بر اینه که کوتاهی نکنم واسه کاری که بهم سپرده میشه و اگه کسی در مواردی ازم سوالی کنه هر اطلاعاتی که فکر میکنم مفیده و میدونم در اختیارش میذارم

  • elham گفت:

    کارم را تنها شروع کردم تنهای تنها! اولش هیچ کس کمکم نمی کرد. اما یاد گرفتم که باید بقیه رو کمک کنم .باید هم فوت کوزه گری ، هم فن کوزه گری که یاد گرفته ام را به بقیه هم یاد بدم. الان ۳۰ نفر دارند تو مجموعه ما کار می کنند و چرخ زندگیشون می چرخه. خوشحالند ، می خندند و این باهم بودنمان را دوست دارند . برای بچه ها کلاس های اموزشی داریم . استاد هم خودشان هستند ،هر کس بر اساس توانایی که داره . یکی به بقیه زبان یاد میده یکی خطاطی و ….. . من عاشق این مجموعه هستم و همه توانم را بکار میگیرم که هر روز چیزهای بیشتری یاد بگیرم و به انها هم یاد بدم. به قول خودت من نمی تونم از متوسط اطرافیانم خیلی بالاتر باشم . پس برای بالا رفتن باید کمک کنیم همه باهم بالا بریم . من شاید نتونم همه جامعه رو متحول کنم اما همین ۳۰ نفر رو که می تونم باید کمک کنم .

  • سمانه گفت:

    منظورمنم از دست در دست هم به مهر جمع كردن آدمايي بود كه …
    همه كه مثل شما ودوستانتون (يعني ما)ساده دل نيستن محمدرضا جونم 🙂

  • Marzie.D گفت:

    سلام به همه دوستایی که وقتی نوشته هاتونو خوندم ته دلم شاد شدم. واااااای که چقدر عالی میشه تعداد شماها زیاد بشه. خدایا شکرت، داشتم ناامید میشدم، خسته میشدم اما تک تک شماها به دل آدم نور امید میدید. محمدرضا، تو انسان وارسته ای هستی همیشه استاد من بودی و هستی و اینکه چطور انرژی های مثبت بچه های این مملکت رو با مطالبت روو میکنی واقعا یک هنره. از خدا میخوام به تو و همه دوستان گل و همینطور خودم سلامتی و نیروی بیشتر و بیشتر بده. من هر کاری از دستم بربیاد حاضرم برای کشورم بکنم با وجود اینکه منم مثل خیلی ها واسه یه کشور دیگه اپلای کردم، اما تا نفس دارم برای دوباره درخشیدن نام کشورم تلاش میکنم. من هستممممممم

  • سمانه گفت:

    راستي
    اين روزا كمتر ميخوابم ،ميدونم اونور انقدي وقت واسه استراحت كردن دارم كه شايد حوصله م سربره !چه تو بهشتش ،چه تو جهنمش!

    دوستان عزيزي كه گيلاني هستن واز دوستان محمدرضا ي ما ،يه دستي بجنبونين يه تكوني به خودمون بديم ،بلكه يه اتفاق خوبي بيفته وبتونيم درخدمت محمدرضامون باشيم ويه كاري كرده باشيم لااقل
    نيازمند ياري سبزتان هستيم تا دست در دست هم دهيم به مهر ،گيلانمام را كنيم آباد 🙂

    • shabanali گفت:

      سمانه اومدن من به گیلان کار سختی نیست. من مجانی هم میام!
      فقط کافیه یه تعداد آدم ساده دل پیدا کنی که حاضر باشن به حرفهای من گوش بدن.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser