سلام. برعکس محمد رضا که خیلی از تولد و تولد بازی خوشش نمیاد، (البته فکر کنم به خاطر اینه که خیل عظیم دوستاشو نمی خواد تو زحمت ببینه،) من خیلی روزهای تولد رو دوست دارم. البته اینم یه دلیل دیگه میشه واسه اینکه ۳۶۵ روز سال رو دوست داشته باشی. اینو به این خاطر گفتم که عیدی متمم رو شب تولدم دریافت کردم. اتفاق همزمان جالب و به یاد موندنی شد واسه من. می خوام بگم بعضی وقتا همزمانی های کاملا ناخودآگاه و ندانسته هم حس زیبایی ایجاد میکنه 😉 تو بحث همدلی واقعا شاید لازم نباشه درک کنی. همین که هستی، همین که ممکنه وجودت به شخصی که نیاز به آرامش داشته باشه، آرامش بده و همینکه حتی در سکوتت بهش بفهمونی شاید نتونی سنگینی احساس و سختی ای که داره میکشه رو به دوش بکشی، اما کنارشی که راحت تر تحمل کنه یا کنارش نیستی اما به یادشی و با انرژیت میخوای اون آسوده تر باشه، باهاش همدلی کردی. در عین سختی و مشکل بودن و نیاز به مهارت و هوش داشتن، ممکنه آسون ترین کار دنیا باشه که بتونی انجامش بدی. چون همدلی واقعا به بلد بودن زبون خاصی احتیاج نداره، زمان گذاشتن میخواد، قلب میخواد و احساس، که همه داریم. ولی بازم با تموم اینا کیمیا میشه تو زندگی خیلی از آدما… و من در روز تولدم آرزو می کنم همه آدم ها همیشه حداقل یه نفر رو تو زندگیشون داشته باشن که به نحو احسن باهاشون همدلی کنه. روز همگی پر از آرامش.
محمد رضاى عزيز ، اگر مى خواستم جمله ات رو ادامه بدم اين طور مى نوشتم : همدلى يعنى شنونده بودن اما شنونده بودن به همان راحتى تلفظ كردنش نيست . شنونده بودن هنرى است كه براى هنرمند شدن در آن ، بايد تمرين كرد . همدلى يعنى ، فارغ از ترس ناشى از دانستن ، بشنويم آنچه را كه طرف مقابل از سر گذرانده . تلاش كنيم بدانيم در اين لحظه چه احساس و افكارى دارد . بپرسيم و جويا شويم و گوش بسپاريم و تحمل كنيم عواقب سنگين اين دانستن را . كه اگر غير از اين باشد بايد دنبال واژه اى ديگر بگرديم ، به گمانم .
سلام و خداقوت سوالی مدتی تو ذهنم هست، می خاستم زیر مطلب مرتبط بنویسم، اما با کمی جستجوی ناشیانه آن مطلب مرتبط را نیافتم و بلاخره زیر این مطلب نوشتم. یکی از دغدغه های اکثر آدم ها رشد و پیشرفته، حداقل خودم این احساس رو دارم و دیگر دوستان متممی و کسایی که برای مطالعه جهت رشد شخصیتی شون وقت میذارن هم همینطور. با توجه به این دغدغه و هدف، و اینکه کم و بیش، منظم و غیر منظم، در این جهت مطالعه می کنیم، در دوره های آموزشی شرکت می کنیم، متمم می خوانیم و… سوالم اینه که چطوری متوجه بشیم که واقعا در مسیر رشد هستیم و به بیراهه نمی رویم؟ که دچار توهم رشد شخصیتی هم نشویم. هر چند هر کسی با توجه به خواسته ها و اهدافش، تعریفی خاص از رشد و پیشرفت داره، منظورم از رشد، تا حدودی اینه که بتونیم تاثیر گذار باشیم و سهمی در افزایش کیفیت زندگی دیگران داشته باشیم.
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم، به خدا می گفتم خدایا تو این دنیا چقدر احساس غربت می کنم. تو تنهایی هام انقدر احساس تنهایی ندارم که تو جمع انقدر احساس تنهایی می کنم. آدم ها رو نمی فهمم. حتما اون ها هم منو نمی فهمن. نمی دونم شاید ضعف همدلی از من باشه. بعضی وقتا احساس می کنم دارم بال بال می زنم تا به دیگری بفهمونم منظورم چیه ولی وقتی می بینم جواب دیگه ای میده، تصمیم می گیرم خیلی کمتر از گذشته ها با بقیه حرف بزنم.
سلام.
برعکس محمد رضا که خیلی از تولد و تولد بازی خوشش نمیاد، (البته فکر کنم به خاطر اینه که خیل عظیم دوستاشو نمی خواد تو زحمت ببینه،) من خیلی روزهای تولد رو دوست دارم. البته اینم یه دلیل دیگه میشه واسه اینکه ۳۶۵ روز سال رو دوست داشته باشی. اینو به این خاطر گفتم که عیدی متمم رو شب تولدم دریافت کردم. اتفاق همزمان جالب و به یاد موندنی شد واسه من. می خوام بگم بعضی وقتا همزمانی های کاملا ناخودآگاه و ندانسته هم حس زیبایی ایجاد میکنه 😉
تو بحث همدلی واقعا شاید لازم نباشه درک کنی. همین که هستی، همین که ممکنه وجودت به شخصی که نیاز به آرامش داشته باشه، آرامش بده و همینکه حتی در سکوتت بهش بفهمونی شاید نتونی سنگینی احساس و سختی ای که داره میکشه رو به دوش بکشی، اما کنارشی که راحت تر تحمل کنه یا کنارش نیستی اما به یادشی و با انرژیت میخوای اون آسوده تر باشه، باهاش همدلی کردی. در عین سختی و مشکل بودن و نیاز به مهارت و هوش داشتن، ممکنه آسون ترین کار دنیا باشه که بتونی انجامش بدی. چون همدلی واقعا به بلد بودن زبون خاصی احتیاج نداره، زمان گذاشتن میخواد، قلب میخواد و احساس، که همه داریم. ولی بازم با تموم اینا کیمیا میشه تو زندگی خیلی از آدما…
و من در روز تولدم آرزو می کنم همه آدم ها همیشه حداقل یه نفر رو تو زندگیشون داشته باشن که به نحو احسن باهاشون همدلی کنه. روز همگی پر از آرامش.
محمد رضاى عزيز ، اگر مى خواستم جمله ات رو ادامه بدم اين طور مى نوشتم :
همدلى يعنى شنونده بودن اما شنونده بودن به همان راحتى تلفظ كردنش نيست . شنونده بودن هنرى است كه براى هنرمند شدن در آن ، بايد تمرين كرد .
همدلى يعنى ، فارغ از ترس ناشى از دانستن ، بشنويم آنچه را كه طرف مقابل از سر گذرانده .
تلاش كنيم بدانيم در اين لحظه چه احساس و افكارى دارد . بپرسيم و جويا شويم و گوش بسپاريم و تحمل كنيم عواقب سنگين اين دانستن را . كه اگر غير از اين باشد بايد دنبال واژه اى ديگر بگرديم ، به گمانم .
سلام و خداقوت
سوالی مدتی تو ذهنم هست، می خاستم زیر مطلب مرتبط بنویسم، اما با کمی جستجوی ناشیانه آن مطلب مرتبط را نیافتم و بلاخره زیر این مطلب نوشتم.
یکی از دغدغه های اکثر آدم ها رشد و پیشرفته، حداقل خودم این احساس رو دارم و دیگر دوستان متممی و کسایی که برای مطالعه جهت رشد شخصیتی شون وقت میذارن هم همینطور.
با توجه به این دغدغه و هدف، و اینکه کم و بیش، منظم و غیر منظم، در این جهت مطالعه می کنیم، در دوره های آموزشی شرکت می کنیم، متمم می خوانیم و…
سوالم اینه که چطوری متوجه بشیم که واقعا در مسیر رشد هستیم و به بیراهه نمی رویم؟ که دچار توهم رشد شخصیتی هم نشویم.
هر چند هر کسی با توجه به خواسته ها و اهدافش، تعریفی خاص از رشد و پیشرفت داره، منظورم از رشد، تا حدودی اینه که بتونیم تاثیر گذار باشیم و سهمی در افزایش کیفیت زندگی دیگران داشته باشیم.
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم، به خدا می گفتم خدایا تو این دنیا چقدر احساس غربت می کنم. تو تنهایی هام انقدر احساس تنهایی ندارم که تو جمع انقدر احساس تنهایی می کنم. آدم ها رو نمی فهمم. حتما اون ها هم منو نمی فهمن. نمی دونم شاید ضعف همدلی از من باشه. بعضی وقتا احساس می کنم دارم بال بال می زنم تا به دیگری بفهمونم منظورم چیه ولی وقتی می بینم جواب دیگه ای میده، تصمیم می گیرم خیلی کمتر از گذشته ها با بقیه حرف بزنم.