نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: تعداد زیادی از دوستانم که تا به حال در این زمینه کامنت گذاشتهاند یا ایمیل زدهاند
پیش نوشت: برای من اینکه شبکه های هرمی کاری غیراخلاقی و غیراستراتژیک و نادرست و برپایهی حرص و طمع انسانها هستند، آنقدر واضح و بدیهی است که شاید در مورد اینکه نام خودم «محمدرضا» است، تردید کنم، اما در مورد آنچه گفتم تردید نخواهم کرد.
همچنین برایم واضح است که آنچه امروز به نام بازاریابی چند لایهای یا بازاریابی شبکهای میشنویم عموماً هیچ تفاوتی با شبکه های هرمی ندارد و فقط لباس تازهای است که بر تن یک ایدهی کهنه پوشانده شده است.
این بازیهایِ معروفِ «ما فرق داریم» و «نه! نه! ما یک جور دیگر هستیم» و «حالا بیا یه بار به حرفهای ما گوش بده» و «اصلاً فرق شبکه هرمی با بازاریابی شبکهای این است که…» و «ما نتوورک هستیم و هرم نیستیم» و «سال دیگر که بنز سوار شدم میآیم و حال تو را میگیرم» و «فلانی الان یک خانه در زعفرانیه دارد و دو سال است کار میکند» را هم خوب میشناسم و بلدم. بنابراین با فضای این کارها بیگانه نیستم.
همیشه گفتهام که آنچه مینویسم نظر شخصی است و ممکن است اشتباه باشد و البته هر کس نظری دارد و باید به نظر دیگران احترام گذاشت.
در این مورد خاص، آنچه مینویسم نظر علمی است. نظر کسی که استراتژی را میداند. کسب و کار را میفهمد. دینامیک سیستمها را هم میداند و طرف مشورت بزرگترین فعالان اقتصادی هم قرار گرفته و میگیرد.
تازه هم «به دوران» نرسیده است که سال پیش در جوی آب خوابیده باشد و امسال بنز سوار شده باشد و حالا اینها را سندی کند که حرفهای نامربوطش را اثبات کند.
از طرفی میدانم که کسانی که درگیر این بازیها هستند به یک پیکر فربه از استدلال مجهز هستند که اگر چه عموماً بر اساس منطق نادرست بنا شده، اما ظاهر آن به شکلی است که ممکن است در نگاه اول، خطاهای استدلالی آن به چشم نیاید.
به همین علت، احساس کردم که در یک بحث کوتاه نمیتوان چنین بلایی را که بر سرمان آمده شرح داد و نقد کرد.
به تدریج مطالبی را مینویسم که هر یک از آنها پاسخ به یکی از استدلالهایی است که در این گروهها شنیدهام.
علاقهای ندارم که هیچیک از طرفداران شبکه های هرمی یا بازاریابی چند لایه ای یا هر اسم دیگری که روی حرص و آز خود میگذارند، در اینجا دفاعی برای خودشان بنویسند. آنها به اندازهی کافی فضای خودشان را داشتهاند و در ترویج این بیاخلاقیها تلاش کردهاند.
قسمت اول بحث من
چهار معیار سنجش یک فعالیت
مهم نیست چه فعالیت و کسب و کاری انجام میدهیم. از دستفروشی کنار خیابان تا قرارداد خرید میلیارد دلاری لوازم یدکی هواپیما.
هر کاری را میتوان (و باید) با چهار معیار سنجید:
- شرع
- قانون
- استراتژی و منطق کسب و کار
- اخلاق
هیچ یک از اینها به تنهایی نمیتوانند توجیه کنندهی یک فعالیت باشند.
در واقع، هر یک از اینها شرط لازم هستند و نه شرط کافی.
اجازه بدهید با شرع شروع کنیم.
طبیعی و واضح است که هر فرد دینداری، برای اینکه مطمئن باشد که عملش مطابق موازین دین است، به علما و مراجع تقلید و فتاوای آنها مراجعه میکند.
علما هم بر اساس دانش و علم و اجتهاد خود، نامشروع بودن یا نبودن یک فعالیت را در پاسخ به استفتائات ما اعلام میکنند.
طبیعی است که اگر کاری را نامشروع اعلام کنند، ما به سراغ آنها نرویم.
اما اگر کاری را نامشروع اعلام نکردند، آیا تاییدی بر آن فعالیت است؟ قطعاً نه.
کار علما، شبیه کار شورای نگهبان است. شورای نگهبان میگوید: ما این مصوبه را مخالف شرع یا قانون تشخیص ندادیم.
معنایش این نیست که این کار دیگر هیچ مشکلی ندارد. فقط معنایش این است که لااقل در مبانی اولیه مشکل مشهود ندارد.
اجازه بدهید چند مثال بزنم:
- مصرف مسکرات و نوشیدنیهای الکلی مشروع نیست. اما بسیاری از علما در مورد مصرف سیگار حکم به تحریم ندادهاند. آیا به این معناست که سیگار کشیدن یا مصرف دخانیات کار درستی است؟ (بگذریم از اینکه آنجا هم دقیق باشیم بر مبنای سایر احکام مانند قاعدهی ضرر و ضرار و یا قاعدهی لاضرر یا نفی ضرر یا اضرار به غیر میتوانیم متوجه شویم که این کارها را نمیتوان به سادگی توجیه کرد).
- فرض کنیم شما استفتاء کنید که آیا چیدن چوب کبریت به دنبال یکدیگر در کف خیابان کاری نامشروع است؟ احتمالاً نامشروع نیست. اما اتلاف منابع است و کاری معقول نیست.
- یا اینکه من استفتاء کنم که: آیا اخذ نمایندگی و انعقاد قرارداد نمایندگی با شرکت خارجی مشروع است؟ بگویند نامشروع نیست. اما من که میدانم با وارد کردن یک محصول با کیفیت بسیار پایین از یک شرکت چینی که تولید آن در کشور با قیمت مشابه و کیفیت مشابه یا بهتر امکان پذیر است، کار نامشروعی انجام دادهام و به اقتصاد کشور و ایجاد اشتغال لطمه زدهام.
خلاصهی حرفم این است که: شرع، حداقلِ انسانیت را تعیین میکند و نه حداکثر آن را.
دیدهام که برخی دوستان، حکم از اینجا و آنجا نشان میدهند که این کار تایید هم دارد. در حالی که نظر شرع، نظر حداقلی است. اگر ما را نهی کردند، باید از آن فعالیت اجتناب کنیم. اگر نهی نکردند، نمیتوانیم با مسئولیت دیگران به سراغ هر کاری که دلمان خواست برویم.
در عین حال یادمان نرود که از لحاظ شرعی هم فتوای مراجع (از جمله آیت الله خامنهای) بر نامشروع بودن این فعالیتهاست.
اگر چه خوب میدانیم که به هر حال کسانی که به چنین فعالیتهایی آلوده هستند، هزار اما و اگر دارند که بگویند ما مصداق این حکم و آن حکم نیستیم.
اما حتی اگر حکم بر نامشروع بودن هم نبود، باز هم توجیهی برای قابل دفاع بودن محسوب نمیشد.
هنوز سه معیار دیگر وجود دارد که باید به آن توجه کنیم:
«قانون» به عنوان معیار سنجش
علاوه بر شرع، قانون هم معیار مهمی است که باید در فعالیتهای خود مد نظر داشته باشیم.
میدانیم که فعالیت شبکه های هرمی در ایران غیرقانونی است. اگر چه برخی از این شبکه ها و شرکتها به شکلهای مختلف مجوز قانونی هم کسب میکنند و یا لااقل پوششی قانونی برای فعالیت خود پیدا میکنند.
باز هم فراموش نکنیم که اگر کاری قانونی هم باشد، به معنای درست بودن آن نیست.
قانون هم حداقلها را تعیین میکند.
خرید یک نرم افزار یک میلیارد تومانی با وام، برای شرکتی که کل گردش مالی آن الان یک میلیارد تومان است، قانونی است اما حماقت است.
واردات پوشاک با کیفیت پایین از خارج از کشور و فروش آن در کشور با قیمت بالا به قیمت نابود شدن صنعت نساجیمان، قانونی و ثروت آفرین است اما اخلاقی نیست.
به عبارتی، هنوز باید معیارهای دیگری لحاظ شود تا یک فعالیت را توجیه کند.
بنابراین علیالحساب، در بحث با کسانی که شبکه های هرمی یا بازاریابی شبکه ای یا بازاریابی چند لایه ای یا هر اسم دیگری که روی آن میگذارند، اینکه میگویند فلان فتوا در مورد ما نبوده یا ما به این دلیل شامل این فتوا نمیشویم یا اینکه ما جزو آن مواردی هستیم که وزارت صنعت و معدن و تجارت ما را تایید کرده یا چیزهای دیگر، هیچ کدام تایید قطعی بر معقول بودن و اخلاقی بودن و داشتن منطق کسب و کار نیست.
من تمام بحثم در قسمتهای بعدی بر روی دو نکته متمرکز است:
منطق کسب و کار و اخلاق کسب و کار.
در منطق کسب و کار به این بحث میپردازم که آیا اگر کسب و کاری سود ایجاد کند، منطق آن قابل دفاع است؟
به سادگی میتوانیم ببینیم که شبکه های هرمی و آنچه امروز به نام بازاریابی شبکه ای گفته میشود، یک مدل کسب و کار از نوع Sustainable و پایدار نیست و به عبارتی، منطق آن از لحاظ مدل کسب و کار قابل دفاع نیست.
این را هم بگویم که اساساً در مورد بازاریابی شبکه ای، باید متخصصان Business Model نظر بدهند و اظهار نظر کنند و برای من عجیب است که کمتر از این منظر به شبکه های هرمی نگاه میکنند.
ندیدهام کسی دنبال این شبکه های هرمی و بازاریابی شبکهای باشد و متخصص بیزینس مدل هم باشد (در واقع اگر باشد، مجبور نمیشود سراغ این میانبرها برود. آن تخصص، خودش درآمد بسیار بالایی ایجاد میکند).
نکتهی بعدی هم بحث اخلاق است.
تبعات خطرناک بازاریابی شبکه ای و شبکه های هرمی، از لحاظ اخلاقی هم نگران کننده است.
اینکه امروز کسی را که شغلی ندارد و باید سالهای اول را با حقوق متعارف (یا کم) در یادگیری و کارآموزی بگذارند پیدا کنیم و بگوییم بیا از راه کوتاهتری ثروتمند شو.
یا اینکه کسی را که شغلی دارد و درآمدی دارد و موقعیتی دارد، تحقیر کنیم که بدبخت. تا کی میخواهی این حقوقها را بگیری و تا چه زمان میخواهی پس انداز کنی و قسط بدهی که پرایدت به پژو تبدیل شود. بیا بازاریاب شو و سال دیگر این موقع کلاس پنج سوار شو.
در بدترین حالت، فرد به خاطر وارد شدن به این شبکه ها ثروتمند میشود. او ثروتی را به دست میآورد که از پول عدهای دیگر (که در لایههای پایینتر شبکه هستند) به دست آمده. جدا از غیراخلاقی بودن، ثروتهای بادآورده از این جنس بر باد هم میروند.
اگر حوصله دارید کمی سرچ کنید و ببینید که برندههای لاتری های میلیون دلاری آمریکا حدود پنج یا ده سال پس از برنده شدن در چه وضعیتی هستند. عموماً وضعیت چندان بهتری نسبت به قبل از برنده شدن در بخت آزمایی ندارند.
چون ذهن آنها برای درک سرمایه و پول و مفاهیمی مانند اعتبار تربیت نشده.
این پولهای سریع، مانند ارثی است که از پدر پولدار به فرزند میرسد. اثرش را دیدهاید.
نفت برای کشور ما چنین میراثی است.
در بهترین حالت، بعد از ورود به این شبکه های فروش، فرد بدبخت و ورشکسته میشود و امیدش ناامید میشود و پس از مدتی به سراغ مسیر متعارف زندگی باز میگردد.
در این حالت هم، او دیگر انگیزهی سابق را ندارد. به یک طلبکار اجتماعی تبدیل شده. طبق ادبیات پیرسون، یتیم (Orphan) شده. حالا باید کلی کلاس و سمینار و جلسات روان درمانی هم برود تا به شرایط عادی بازگردد و بازی زندگی را از اول شروع کند.
من در قسمتهای بعد، ابتدا به تعریف دقیق شبکه های هرمی میپردازم و تفاوت آن را با بازاریابی شبکهای میگویم و خواهیم دید که اکثر کسانی که امروز خود را بازاریاب شبکه ای میدانند در واقع در شبکه های هرمی فعال هستند.
سپس در مورد ناپایداری این مدلها از لحاظ مدل کسب و کار صحبت خواهم کرد. از لحاظ دینامیک سیستم هم خواهیم دید که این فعالیتها نمونهای از مدلهای Overshoot and Collapse هستند.
خواهیم دید که بازاریابی شبکه ای چند لایهای (MLM) ملزومات دیگری دارد که به هیچ وجه در این مدلها پوشش داده نمیشود و همچنین با مدلهایی مانند Selling by Invitation آشنا میشویم که در دنیای دیجیتال بسیار رایج است و گاهی این طور عنوان میشود که این مدلها، تقلیدی از SBI هستند و توضیح خواهم داد که ذات بازاریابی شبکهای، آنقدر با SBI تفاوت دارد که نمیتوان بین آنها یک آنالوژی معقول برقرار کرد.
همچنین از لحاظ استراتژی کسب و کار هم این مسئله را شرح خواهم داد که حتی شرکتی که برای فروش خود به سمت این ابزار میرود، حتماً نگاه بلندمدت به کسب و کار خود نداشته است.
اگر هم فکر میکند چنین نگاهی داشته، قطعاً اشتباه میکند.
این نوع فعالیتها موج فروش ایجاد میکنند و نه فروش و شرکتی که تیم فروش خود را برون ریزی کند (دقت کنید که برون سپاریبا برون ریزی فرق دارد: Exogenous vs. Outsource) آگاهانه یا ناآگاهانه منافع بلندمدت خود را قربانی سودجویی کوتاه مدت کرده است.
لینک مطالب دیگری را که درباره شبکه های هرمی نوشتهام ایتجا قرار میدهم تا اگر دوست داشتید بخوانید:
- درباره شبکه های هرمی (۲): شبکه هایی که کالای واقعی نمیفروشند
- درباره شبکه های هرمی (۳): چرا از اصطلاح هرمی استفاده میشود؟
- درباره شبکه های هرمی (۴): جنس رابطه میان اعضای یک شبکه هرمی با شبکه
[…] […]
[…] هرمی آشنایی کافی ندارید، توصیه میکنم، حداقل چهار پست محمدرضا شعبانعلی رو در این حوزه بخونید! برای من که خیلی […]
[…] پرده اول یک برداشت شخصی هم دارد که با الهام از مطلب شبکههای هرمی رورنوشتههای محمدرضا برداشت شده . در آن مطلب آمده که […]
آیت الله مکارم شیرازی: بازاریابی شبکه ای حرام است.
برای اولین بار است که می بینم یک مرجع تقلید به این صراحت در این موضوع نظر می دهند. دوستان بسیاری دارم که صرفا بخاطر عدم موضع گیری صریح مراجع بدین کار اشتغال دارند.
http://khorasannews.com/newspaper/page/19475/1/566740/0
امروز این مطلب رو خوندم. سال های پیش وقتی شرکت گلدکوئست بود، یکی از نزدیکان ما وارد این شرکت شد و مقداری سکه خریده بود. جالب این جاست که این فرد آرزوهای خیلی قشنگی هم داشت، مثل خرید خونه برای افراد فقیر فامیل. تا اینکه مدتی نکشید، خودش و سرگروهش متوجه شدند که چه کلاهی سرشون رفته. البته این فرد سرمایه گذاری زیادی از لحاظ مالی نکرده بود. خودش بعد از اون ماجرا تعریف می کرد که تنها چیز خوبی که از اون شرکت برای من موند، توانایی صحبت کردن در یک جمع زیاد بود. ما مجبور می شدیم برای افراد زیادی صحبت کنیم و اون ها رو قانع کنیم.
راستش همین چند ماه پیش یکی از اقوام به خونه ی ما اومده بودند و تعدادی کالا با خودشون آورده بودند. منم که تازه با چنین چیزی مواجه می شدم، دیدم که این فرد وارد یک شبکه شده که محصولاتی رو خریداری می کنند و سپس به قیمتی بیشتر بین فامیل و همکاران می فروشند. مادر من هم از سر دلسوزی تعدادی از این محصولات رو از این فرد خریداری کرد. چیزهایی که واقعا بدرد نخور بودند. جالب این جاست که اون فرد از من خواست که من هم وارد شبکه بشم و هر جایی که میرم این ها رو بفروشم. من که واقعا تا به حال تجربه ی فروش نداشتم و اصلا علاقه ای به چنین کاری نداشتم، گفتم خیلی ممنون من دوست ندارم. اون چیزی که برای من جالب بود این بود که اون فرد می گفت، چه اشکالی داره وقت های بیکاری ات رو به این کار اختصاص بدی. یعنی منظور حرفش این بود که تو چرا از فرصتی که پیش اومده استفاده نمی کنی و تنبلی می کنی. امروز تصمیم گرفتم این مطلب رو بخونم، هم بخاطر موردی که برای خودم پیش آمد و هم برای یکی از نزدیکانم در سال ها پیش که تنها باعث شد از درسش عقب بیافته. ولی مواردی رو سراغ دارم از همون شرکت که کل زندگی اشون رو باختند و تعدادی هم که از کشور رفتند و نمی دونم عاقبتشون چی شد.
امیدوارم این مطالب شما باعث روشنگری خیلی ها بشه و برگردند و بدونند که دارند اشتباه می کنند.
حتی اگر شرعی بود، قانونی بود، پایدار بود ، باز هم نمی تونستم برم داخل این فعالیت. شرع و قانون رو میشه براش کلاه درست کرد. مثل کلاه هایی که قبلا درست کردن. چیزی که بد بوده رو خوب کردن و ما هم که کلا خودمون رو رها کردیم و تصمیم خودمون رو گذاشتیم به یک عامل بیرونی. خطامون رو به واسطه ی کلاه های شرعی و قانونی، ثواب نشون می دیم و کم کم به این توهم می رسیم که واقعا ثواب هستن.
اما اخلاق چی؟ وجدان چی؟ اینکه جنس ایرانی رو که باید ۱۰ هزار تومان فروش بره، بفروشی ۴۰ هزار تومان و بگی ما داریم واسطه ها رو حذف می کنیم و سودش تو جیب دلال نمیره و ما داعیه دار اقتصاد مقاوتی هستیم و . …/ والا دلال در مونوپل ترین بازار فکر نکنم باعث بشه بیشتر از ۵۰ درصد به قیمت کالا اضافه بشه تا به دست مصرف کننده برسه. ۳ نفر رو حذف کردی و جندین نفر رو اضافه کردی که جمع سودشون از سود لون ۳ نفر، خیلی بیشتر میشه.
جدیدا ادعا میکنن که نتورک، میانگین زمان کتابخونی رو در ایران افزایش داده.
اگر هم افزایش داده، قطعا چرت و پرت خوانی رو افزایش داده.
برندی مثل Xiaomi هم واسطه ها رو حذف کرده. نمی دونم چرا اون برند خلاق، سمت نتورک نرفته. لابد عقلش نمیرسه.
با سلام
معلم عزیز و با وجدان ، مبحث بسیار خوبی را مطرح کرده اید ، ممنونم از آگاهی رسانی شما ، امیدوارم اگر کسی تا بحال قصد داشته که وارد این بازی های خطرناک و دور از اخلاق شود با خواندن این مطالب ارزشمند فکر و تعمق نماید ،،،، این وعده و وعیدها زندگی افراد زیادی را که دچار حرص ولع یکشبه به پولهای کلان رسیدن را داشتند ، تباه کرده است ، من شاهد فروپاشی خانواده ای بودم که پدر خانواده پس از شکست تلخ در یکی از همین دسیسه ها خودکشی کرد و با این کار جوانی و تمام آرزوهای زن و فرزندش را نابود کرد.
مرا ببخشید که این تراژدی را مطرح نمودم ، ولی بهرحال داستان واقعی زندگی بود ، متاسفانه این پدیده های زشت در سالهای اخیر همراه با مسایل ریز و درشتی که گریبان جامعه را گرفته است رواج پیدا کرده است.
سلام
خیلی ممنون که این موضوع مهم را باز کردید. اگه ایرادی نداره من این مطلب را با نام شما و لینک مطلب، به اشتراک گذاشتم.
سلام
خیلی خوشحالم که می بینم دارید مطالبی مربوط به شبکه های هرمی رو می نویسید، استدلال های افرادی که در این شبکه ها کار می کنند هیچ وقت قانعم نکرد و خوشحالم که الان دلایل علمیشو دارم از شما یاد می گیرم، چون می دونم کسی هستید که دانش کافی در حوزه ی کسب و کار دارید و جز با منطق و استدلال حرفی نمی زنید.
“پیکر فربه از استدلال افراد درگیر در این بازی” رو واقعا درست گفتید، از این اصطلاحتون خیلی خوشم اومد و به نظرم واقعا حق مطلب رو در مورد این افراد ادا کرده.
ممنون
با اشتیاق زیادی منتطر ادامه ی این مطلب هستم.
سلام به همگی
من در جایگاهی نیستم که در این مورد نظر بدهم، تازه زیر پست محمد رضا
ولی من این شبکه ها رو مثل یک زیر گذر می بینم، اینجا مشکل ترافیک رو حل کرده(جوانان مدتی مشغول کار و اشتغال هستند به خیال خودشان) ولی این ترافیک در سر چهار راه بعد خیلی شدیدتر ایجاد می شود. که اثرات منفی آن را در سال های آینده خواهیم دید.
لفظ “طلب کار اجتماعی ” را هم خیلی دوست داشتم.
توی همین هفته،برای دیدن دوستم که در بخش پشتیبانی سایت یکی از این شرکتها کار میکنه، رفته بودم.بعضی کاربرا سوالاتی پرسیده بودن و دوست من بهشون پاسخ میداد و مشکلات رو حل میکرد.خب طبیعتا بعضی اوقات سوالات خنده داری پرسیده میشد.از قضا یکی از همین سوال ها پرسیده شد و دوست ما خنده اش گرفت و قضیه رو به یکی از هیئت مدیره های شرکت که اونجا نشسته بود گفت.ایشونم کلی خندیدن و گفتن، “اینا اگه عقل داشتن نمی اومدن اینجا،فکر میکنن اینجا به حرفایی که زده میشه عمل میشه”
متاسفانه خود هیئت مدیره ها هم میدونن دارن موج سواری میکنن و فرجامی نداره این کار،ولی بخاطر پول چشم هاشون رو میبندند.
واقعا از دیدن این تیتر خیلی خوشحال شدم و جا خوردم. دلیل جا خوردنم این بود که چند روزی هست که یکی از کارمندان دفتر ما به خاطر همین شرکتهای هرمی از کار خود استعفا داد و رفت، و بصورت نامحسوس در حال بازاریابی با همکاران سابقش (کارمندان فعلی مجموعه ما) هست،
همین امروز داشتم با خیلی هاشون صحبت میکردم که این کار رو انجام ندید ولی از لحاظ استدلالی و منطقی نمیتونستم مجابشون کنم، امیدوارم که شما هم به انتشار ادامه این مطالب مقداری سرعت بدید که ما هم بتونیم از این مطالب شما برای اقناع این دوستان استفاده کنیم.
ممنون که همیشه دغدغه مسائل روز اجتماعی رو دارید.
پیام تشکر از جانب دوستی که خودم هم نمیشناسم:
حدود دو ماهونیم پیش یکی از مخاطبان بیستتاسیسالگی، بعد از رویدادی که با پرویز درگی عزیز داشتیم، درخصوص راه انداختن کسب و کار سوال پرسید و بعدش در مورد بازاریابی شبکهای. گفت لیسانس صنایع دارم و فوق لیسانس مدیریت صنعتی اما بیکار هستم و تازگی با بازاریابی شبکهای آشنا شدم میخوام اطلاعات بیشتری در این مورد داشته باشم و میخوام کمکم کنید. در حد یکی دو پیام با ایشون صحبت کردم و با توجه به اینکه شناختی نسبت به این نوع فعالیتها نداشتم از اون دوست عذرخواهی کردم و خداحافظی کردیم. امروز با دیدن این مطلب یاد اون دوست ناشناس افتادم و بین کانتکتها پیداشون کردم و لینک این مطلب رو براشون فرستادم. این تصویر پیامی هست که از ایشون دریافت کردم.
به قول خندوانهایها شادی این پیام رو تقدیم میکنیم به محمدرضا : )
یکی از مغالطات عجیب شرکتهای هرمی که توی جلسات پرزنت میگن اینه که : این که میگن اینجا امکان موفقیتت کمه اصلن درست نیست. توی دنیای بیرون هم همین هست و همه موفق نمیشن چون تنبلی میکنن و نمیخوان و …
اما هیچ وقت دلشون نمیخواد ببینن که حداقل توی شبکههای هرمی به شدت موفقیت توی پول درآوردن منحصر به لایههای مشخصی هست.
یک بار که توی یکی از این جلسات داشتم پرزنت میشدم از طرفم پرسیدم فروش سالیانه شما چقدره؟ بعد گفت که حدود ۴ میلیارد تومن. بعد کم کم که جلو رفتیم و حقوق افراد فعالشون رو میگفت جمع که زدم دیدم حقوق ماهیانه ای که اینا دارن میگیرن باید خیلی بالاتر از درآمد کلی شرکت باشه!
یکی از بازیهای جالبم هم این بود که توی جلسات پرزنت ماشین حساب در میاوردم و هرچیزی رو که میگفتن رو حساب میکردن. یک بار فهمیدم که اگر اون طور که اینا میگن ما بخوایم بفروشیم تو دوسال باید به فکر تصاحب بازار سیارههای دیگه باشیم چون جمعیت کره زمین تموم میشد.
یک کار جالب دیگه هم اینه که هر اطلاعاتی دادن توی اینترنت سرچ کنید. دوستم که البته الان به خاطر هزینه ای که کرد دیگه دوستم نیست، میگفت شرکت Amway بعد از شرکت اپل بیشترین فروش رو داره توی آمریکا ولی یادمه جلوی خودش که جستجو کردم خجالت زده شد از دروغی که گفته.
محمدرضا وقتی که نوشتی میخوای از دید سیستمی و دینامیک سیستمها این موضوع رو بررسی کنی بال درآوردم. به شدت منتظرم که قسمتهای بعدی رو بخونم. حتا اگر وقت نکنی بنویسی هم به خاطر این که این بحث رو شروع کردی تا ابد ازت ممنونیم.
محمد رضاي عزيز
با تاكيد بر دلايل قابل قبول اين پست و مضر بودن بازاريابي شبكه اي ( با مفهوم شركتهاي هرمي ) ،قبلا در پست متممي مهارتهايي براي شروع سال ۹۷ ، كامنتي رو در مورد مهارتهاي مورد نيازخودم مطرح كردم كه يكي از اونها بازاریابی شبکه ای (بویژه در حوزه خدماته) .
البته گروه تلگرامي آتبين عزيز رو هم (كه قبلا معرفي كردي ) مرور مي كنم .
با توجه به اينكه امكان افزايش توريسم ورودي در سال جاري و آتي وجود داره . مي خواستم خواهش كنم نظرت رو درباره منابع و روشهاي توانمندسازي در اين حوزه ( بازاريابي چند لايه خدمات ) بنويسي و مثل هميشه با مرور خاطرات و تجربيات گذشته حرفه اي و شايد احتمالا شخصي ، دوستان علاقمند رو بيش از پيش مورد لطف معلمي خودت قرار بدي .
ممنون محمدرضا جان بابت تصمیم به نوشتن این مطالب. خوشحالم که حداقل یک جا از لشگر کشی هماهنگ هرمی ها برای بیان توجیهاتشون در زیر نوشته منتقدها در امانه.
من واقعا ناراحتم که بعضی از افراد کار اصلیشون رو رها کردن و درگیر این هرم ها شدن. به اندازه ای شستشوی مغزی شدن که یادشون نمیاد چقدر برای اون کار زحمت کشیدن و روزی تنها آرزوشون قبولی در گزینش و استخدام در اون کار بوده. خوشبختانه تونستم در همون هفته اولی که برادرم پرزنت شده بود کنارش باشم و منصرفش کنم. یادمه به اون آقای لیدر که جزو اعضای ارشد هرم بودن، سایت بعضی مراجع رو نشون دادم و گفتم چرا وقتی اینکار حرام هست شما به افراد دروغ میگین. بعد از کلی بحث و شنیدن توجیهات تعداد زیادی از اونها آخرش گفتن سایت ها رو خود مراجع مدیریت نمیکنن و دیگران براشون مینویسن(اینجا علامت تعجب هم فایده نداره حتی، باید علامت شگفت زدگی و شاخ درآوردن گذاشت) و گفتن ما دست نوشته داریم و اون معتبرتره. راجع به بعضی از مراجعم میگفتن نوبت گرفتیم بریم توضیح بدیم و فتوای حرام و عوض کنیم چون بعضی گروه های مخالف ما رفتن و به اشتباه انداختن مرجع رو.
یکی از جملاتی که مدام در کانال های ارتباطی و جلساتشون تکرار میشه اینه که: “هر کی اینجا موفق نشه امکان نداره بیرون از اینجا موفق بشه.” دقیقا همین جمله ولی گاهی قسم و آیه هم اول و آخرش میاد.
به نظرم شنیدن همین یک جمله کافیه که هر عقل سلیمی که عضو این هرم هاست سر به بیابون بذاره و فرار کنه.
به نظرم یکی از دلایل افسردگی بعد از شکست در این کار این میتونه باشه که طرف علاوه بر پول و وقت و انرژی و فرصت هایی که هدر داده حالا احساس تنهایی هم میکنه. چون این افراد طبق آموزشهایی که میبینن، ابتدا بر نزدیکان و آشنایان خودشون تمرکز میکنند و تمام تلاش خودشون رو برای متقاعد کردن اونها انجام میدن. در واقع رابطه ها و شبکه های دوستی که طی زمان یک عمر بر دوستی و خیر خواهی و همدلی دو طرفه پایه ریزی کردن در مدت کوتاهی شکل سوداگری و کاسب کارانه میگیره و این سرمایه های معنوی به خاطر طمع این افراد حراج میشه. شاید خیلی دیر متوجه بشن که حاصل عمرشون رو در واقع با هیچ معامله کردن. من وقتی میبینم که حتی دوستان نزدیکشون دیگه حتی تلفن اینها رو جواب نمیدن یا دیگه برای دورهمی های دوستانه دعوتشون نمیکنن قلبا ناراحت میشم از طرفی خوشحالم که جای اون ها نیستم.
ممنونم آقای شعبانعلی با اجازه ت چندجایی که لازم است به اشتراک میگذارم و پیگیر بقیه مطالب هستم من یک سال پیش با مطالعه متمم و لینکی که در کامنت قبلی گذاشتم با این تفاوت ها و شبکه های هرمی آشنا شدم و با هر کسی هم که توانستم بحث کردم و همین حرفها را برایشان توضیح دادم .
” ینکه امروز کسی را که شغلی ندارد و باید سالهای اول را با حقوق متعارف (یا کم) در یادگیری و کارآموزی بگذارند پیدا کنیم و بگوییم بیا از راه کوتاهتری ثروتمند شو.”
این حرفتون خیلی دردناک و واقعی است و من وقتی این همه دختر و پسر جوان را توی شهرمون میبینم که زمان و هزینه و احساسات و شور و شوقشان را در این شبکه های هرمی هدر میدهندخیلی خیلی ناراحت میشم .
——
عجیب اینه که توی فضای مجازی هم کسی بر علیه این نوع شرکتها به صورت جدی نمی نویسه و به صورت علمی بررسی نمیکنه در حالیکه این همه دانش آموخته و استاد دانشگاه و اقتصاددان که داریم باید موضع بگیرند واین مسایل را بررسی کنند بالاخره اونها هم مسولیت و وظیفه ای به عهده دارند
—–
فواد جان من تقریبا ده روزی عضو کانال تلگرام یکی از گروه ها بودم. یادمه همون موقع یه برنامه تلویزیونی قرار بود راجع به بازاریابی شبکه ای صحبت کنه. از روز قبلش توی کانال مرتب اطلاع رسانی میشد که محتواهای مشخصی رو همه در اون زمان به شماره پیامک برنامه ارسال کنن و عده ای هم تماس بگیرن. انقدر هجوم زیاد شده بود مجری عملا نمی تونست پیام های انتقادی رو پیدا کنه و اکثر افراد راضی بودن و خود مجری به هماهنگ بودن این کار اشاره کرد. در بعضی مواقع که مثلا یک سایت خبری هم مطلب انتقادی میذاره لینکشو میفرستن در کانال و باز هجوم دسته جمعی به اون صفحه اتفاق میوفته. به نظرم هر کسی حاضر نیست هزینه های انتقاد از این شبکه ها رو بپردازه.
آره سپیده جان من داشتم امروز تو گوگل سرچ میکردم هر جا چیزی نوشته بودند – کامنت طرفدارهای بیز و بادران و پنبه ریز هم زیرش بود اونهم چه طرفداری پروپاقرص و بدون منطقی دریغ از یک بحث علمی و دقیق .
خوبه اینجا یه کم خصوصی تره به هر حال
خیلی ممنون از این که در مورد این موضوع مطلب مینویسید.
من بعد این که شما به کامنت من پاسخ دادید(و خیلی هم بابتش سپاسگزارم) ، مواردی رو که گفته بودید ،با دوستم(که تو بازاریابی شبکه ای هستش) در میون گذاشتم.اما جواب زیاد جالبی به من نداد. بهم اینطوری جواب داد که :”هدف شعبانعلی با هدف من و تو خیلی فرق میکنه.”
به هر حال ممنونم که الان میتونم با استناد به حرف های شما ، حرف بزنم. منی که چیزی از اقتصاد نمیدونم ، حداقل حرف های کسی رو تو این زمینه میدونم که سابقه اش تو اقتصاد روشنه.
سلام
سال ۱۳۷۸ معلم دوران نوجوانی ام که دوست خانوادگی مان هم بود زنگ زد و گفت می خواهم با یک کسب و کار سود آور شما را آشنا کنم و نظر ایشان با توجه به زحمات زیادی که برای خانواده ما (من و خواهرم در ارتقای تحصیلی ) کشیده بود بدون چون و چرا پذیرفتیم و وارد شبکه گلد گوئیست شدیم البته در همان ابتدا به دلیل اینکه نتوانستیم با این سیستم کار کنیم خارج شدیم و زیر مجموعه ای هم درست نکردیم اما معلم من که در آن موقع تحقیق خوبی کرده بود (ولی نه کامل ) و در نیمه های راه که متوجه درک سیستم شد، شروع به آگاه سازی بچه ها کرد که متاسفانه از طرف بالا دستی ها تهدید به قتل شد ولی باز هم زیر بار نرفت و کل مجموعه ای که درست کرده بود را آگاه کرد ولی کلیه اعتبار و آبروی چندین ساله اش را به باد داد و دچار افسردگی شدید شد به طوریکه چند بار زیر شوک برقی رفت و بار روانی زیادی را هم تحمل کرد .
من هر روز که به محل سر کارم می روم جمعیتی زیادی را می بینم که در شبکه های مثل بیز و بادران مشغول فعالیت هستند از طرفی از هوشمندی زیرکانه (بخوانید سوء استفاده گر های مدرن ) بالا دستی و ساده لوحی پایین دستی ها رامی بینم و غمگین می شوم و این جمله در ذهنم تکرار می شود (دروغ گفتم و فریب خوردم ) را هر روز به چشم خودم می بینم (آیینه عبرت).
دوست دارم بیشتر بدانم البته با کلام محمد رضا که کلام شیوا و خوبی است که بتوانم هر چند کوچک در آگاه سازی نسل جوانمان بکوشم (به سهم خودم هر چند کم ).
اما از محمد رضا تقاضا دارم با توجه به عطش خودم به یادگیری در حوزه استراتژی کسب و کار و طراحی مدل های کسب و کار (بیزینس مدل )بیشتر برایمان بگوید و بنویسد .
منم مثل خیلی از دوستان منتظر انتشار این پست بودم
با استدلال های محمدرضا موافقم
اینو به عنوان کسی میگم که از سال ۷۹ که فعالیت شرکت پنتاگونو توی ایران شروع شد؛ درگیر بازاریابی شبکه ای بودم و عضویت در شرکتهای کوئست ، ماین ، وست ویژن ، اینپاوریسم رو تجربه کردم . و تنها دستاوردی که از اون دوران به همراه دارم، عادت کتابخونی هست که با تشویق و بعضا” اجبار بالاسریها به این عادت رو آوردم. البته اونها کتابهای مورد تایید خودشون رو پیشنهاد میدادن اما من همه منابعی که به دستم میرسید(اعم از تایید کننده و تکذیب کننده) مطالعه میکردم.
الان هم تعجبم از اون جماعتیه که با وجود فراگیر شدن تکنولوژی و دسترسی به منابع موثق، و با اینکه بارها و بارها وارد این شبکه های منحوس میشن و اعتبار و پول و وقت و انرژی و برندشون رو از دست میدن، باز هم حاظرن قمار کنن و یه بار دیگه شانسشون رو برای به دست آوردن پول مفت امتحان کنن.
بی صبرانه منتظر ادامه این سلسله مطالب هستم.
مرسی محمد رضا
اسفند ۹۳ بود که توی شهر محل تحصیلم اولین بار با شغل شریف نتورک مارکتینگ آشنا شدم، خواهر یکی از هم دانشگاهی ها که در تهران تحصیل می کرد عضو یکی از این شرکت ها شده بود و بعد با همکاری تمام اعضای خانوادش قصد داشت توی شهر خودش زیر مجموعه جذب کنه و طبیعتن اعضای دانشگاه که پر از جوان از شهر های مختلف بود یکی از بهترین بازارهای هدف برای اینکار بود.
من فقط یادمه که از ۶ مورد روش کسب در آمدی که برای ما توضیح داده شد ۵ موردش این بود که بشینی و حاصل سود زیر مجموعه تو بخوری جالب اینکه به محض مطرح شدن این موضوع ذهن همه به سمت گلدکوئیست و شبکه های هرمی می رفت اما با چندتا توجیه خنده دار همه فریب می خوردن- چقدر خوبه این واژه ی فریب چون سهم فریب خوردنه هم در اون به اندازه ی فریب دهنده س واقعن فریب می خوردن چون دوست نداشتن باور کنن رویای شیرین ثروتمند شدن که همین چند لحظه پیش بدستش آوردن فرو بریزه.
من اما تحقیق کردم و وقتی نظر مراجع رو خوندم که برخی صراحتن گفته بودن ترکیب ربا و قماره خیلی راحت منصرف شدم اما عکس العمل ها جالب بود، ساعت ها در جمع دوستان نزدیکم در این مورد حرف زدیم و نهایتن صورت مسئله رو به این شکل پاک کردند که ” ما اصلن مرجع تقلید نداریم” و ” آدم خودش عقل داره” و ” همین حرف ها باعث شده ما از اقتصاد جهانی جدا بیفتیم” . پاسخ سرکرده های شبکه هم ای یک عالمه برنامه ی تلویزیونی و مجوز و حتی فتوا بود.
خدارو شکر من که عضو نشدم، از بین تمام دوستان و هم دانشگاهی ها هم هرکس عضو شد در مقطعی پول خوبی بدست آورد اما در نهایت این کار را رها کرد حتی بعدها از خیلی ها شنیدم که اگر وقت و انرژی این کار را صرف کار دیگری می کردم قطعه به نتیجه ی بهتری می رسیدم. اعضای خانواده ی مذکور اما پول پارو کردن و در نهایت وقتی ظرفیت شرکتی که توش کار می کردن تمام شد به بهانه ی پایین اومدن کیفیت محصولات سراغ یک شرکت دیگه رفتند تا اینبار جز سرشاخه های بالاتر باشند.
خیلی خیلی ممنونم. مدتیه منتظر انتشار مطلب بودم. بخصوص از دیدگاه تخصصی کسب و کار منتظر بودم مفید یا مضر بودن اون رو در دراز مدت بفهمم.