دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درباره ترامپ و زلنسکی |‌ نوشته‌ای که نمی‌خواستم بنویسم

پیش‌نوشت

دوست نداشتم دربارهٔ گفتگوهای ترامپ و زلنسکی چیزی بنویسم. به دو علت.

علت اول این که یک قانون مرتبه دوم دارم که بر اساس آن هر وقت موضوعی بیش از حد داغ و رایج می‌شود، تا حد امکان در موردش ننویسم. چون دوست ندارم تلقی شود که در پی موج‌سواری روی موضوعات هستم. آن‌قدر حرف نگفته و نوشتهٔ نانوشته دارم، و آن‌قدر قول‌های انجام نداده به خوانندگان روزنوشته و متمم دارم، که فرصتی برای این موج‌سواری‌ها و نیز نیازی به آن‌ها وجود ندارد. همین که هنر کنم و حرف‌های نیمه‌کاره و وعده‌های عمل‌نکرده را محقق کنم، کافی است.

علت دوم هم این‌‌ که بسیاری از کسانی که در زمینهٔ مذاکره کار می‌کنند و کلاس و درس و کتابی دارند، صحنه به صحنه و حتی فریم به فریم این گفتگو را به عنوان کیس مذاکره جویده‌اند. در حالی که باور من این است که در عین این‌که «مذاکره آمریکا – اوکراین» وجود دارد،‌ تقریباً چیزی به اسم مذاکرهٔ ترامپ – زلنسکی در آن روز اتفاق نیفتاده است. یعنی من هنوز درست‌و‌‌حسابی نفهمیده‌ام کسانی که دربارهٔ نتایج مذاکرهٔ ترامپ و زلنسکی حرف می‌زنند،‌ چه می‌گویند. یا اصلاً تصورشان از مذاکره چیست که فکر کرده‌اند شاهد مذاکره بوده‌اند و به تحلیل و بررسی و خوردن و جویدن آن مشغول شده‌اند؟ چه آن‌هایی که دیدار ترامپ و زلنسکی را نشانه‌ای از نادرست بودن مذاکره ایران با آمریکا می‌‌دانند (تحقیر و اخراج، پاداش سالها نوکری / بوسه بر پنجه گرگ) و چه کسانی که این دیدار را تأییدی بر درستی مذاکره ایران با آمریکا در نظر می‌گیرند (مثل روزنامه جمهوری اسلامی: می‌توان با شیطان مذاکره کرد).

با این حال، چون محسن شیروانی به این مذاکره اشاره کرد، و نمی‌شود به کسی بگویی که «چرا دربارهٔ موضوعی که عده‌ای فکر می‌کنند مذاکره است از یک نفر که به معلمی مذاکره شناخته می‌شود چیزی پرسیدی؟» چند جمله می‌نویسم.

اول حرف‌های محسن را بیاورم:

رییس جمهور اکراین که برای امضا قرداد معادن به کاخ سفید رفته بود (قردادی که به گمانم به خاطر اینه که ترامپ می‌خواد  از طریق اون، میلیاردها دلار کمکی که بایدن به زلنسکی کرده رو پس بگیره)، با ترامپ و معاونش به درگیری لفظی پرداخت. فکر کنم این درگیری در مقابل دوربین ها و چشم میلیون ها بیننده، بی‌سابقه  بوده. نمی دونم چه جوری میشه از منظر مذاکره به این اتفاق پرداخت؟ یا حتی زبان بدن؟ راستش چیزی که برای من جالب بود، اعتماد به نفس جِی دی ونس، معاون اول ترامپ بود. اتفاقاً همین دیروز خوندن زندگی نامه اش رو به اتمام رسوندم. (کتاب “هیل بیلی”). آدم جالبیه و واقعاً با چه سختی های و بحران هایی مواجه بوده، تا به این جایگاه برسه.

من فیلم این گفت و گو رو نگاه می کردم، اول به نظرم همه چی آروم میومد و انگاری ناگهانی زلنسکی خشمگین شد.

چند نکته دربارهٔ ترامپ و زلنسکی

پیش از این‌که نکاتی را که در ادامه می‌آورم بخوانید، توجه کنید که من در این توضیحات، نه طرف ترامپ هستم و نه زلنسکی. فقط می‌خواهم چند نکته را فهرست کنم تا خودتان در کنار مفروضات، دانسته‌ها و نگاه خودتان قرار دهید و هر جور که می‌پسندید تحلیل کنید. من خودم واقعاً در این زمینه موضع و تحلیلی ندارم.

نکته ۱: رابطهٔ آمریکا و اوکراین رابطهٔ دو کشور مستقل در موضع برابر نیست. یعنی مثلاً نباید تعامل آمریکا و اوکراین را با تعامل انگلیس و آلمان یا تعامل فرانسه و استرالیا و حتی با تعامل ایران و آمریکا مقایسه کرد. رابطهٔ اوکراین با آمریکا بسیار شبیه رابطهٔ سوریه با ایران است.

تبصره: منظور من کشور اوکراین و کشور آمریکاست. وگرنه زلنسکی را نمی‌شود کاملاً شبیه بشار اسد دانست. او مثل بشار اسد دیکتاتور نیست و سابقهٔ کشتار و سرکوب مخالفان را ندارد و در یک ساختار دموکراتیک بالا آمده. ناشایستگی ساختاری هم در حکومتش نبوده (سران سپاه اعلام کردند در دوران بشار اسد حتی برق هم در دمشق روزی دو ساعت بوده. قطعاً زلسنکی این نوع حکومت‌داری کثیف و شرم‌آور را نداشته است). زلنسکی پابه‌پای مردمش جنگیده نه علیه مردمش.

توضیح بیشتر نکتهٔ ۱: شباهتی که می‌گویم به این دلیل است:

جنگی در اوکراین اتفاق افتاده. این جنگ به شکل مستقیم، به منافع آمریکا لطمه نمی‌زند. زلنسکی توانست این جنگ را به‌عنوان «جنگ روسیه با اروپا» و در قدم بزرگ‌تر «جنگ روسیه با ناتو» و حتی «جنگ روسیه با جهان آزاد» چارچوب‌بندی کند. وگرنه آمریکایی‌ها در خانهٔ خودشان نشسته بودند و سرگرم کارشان بودند. اما فضا جوری پیش رفت که نهایتاً هر کسی در جهان لازم بود در یک طرف این جنگ بایستد.

مثلاً‌ مسئولان کشور ما در سمت پوتین ایستادند و در صحبت‌های رهبری آمد که حملهٔ روسیه به اوکراین نوعی «ابتکار عمل» بوده و اگر پوتین حمله نمی‌کرد، طرف مقابل این جنگ را آغاز می‌کرد (+). در واقع، موضع ایران در قبال اوکراین، با موضع بایدن در قبال اوکراین مخالف بود. اما با موضع ترامپ در قبال اوکراین کاملاً یکسان است. ترامپ در همین گفتگو هم پوتین را آغازگر جنگ ندانست.

به هر حال، مسئله جهانی شد و جوری چارچوب‌بندی شد که دولت وقت آمریکا یعنی بایدن، اوکراین را – به تعبیر ایرانی – بخشی از عمق استراتژیک خود دید. به همین علت تصمیم گرفت با تمام توان سمت اوکراین بایستد. در این ماجرا هم اتحادیهٔ اروپا و هم آمریکا هر یک بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار به اوکراین کمک کردند.

پس پولی که آمریکا به اوکراین داده شبیه حمایت‌های مالی ایران از سوریه است. چون سوریه هم بخشی از عمق استراتژیک ایران در نظر گرفته شده. البته باید به خاطر داشته باشیم که اقتصاد آمریکا ۶۷ برابر اقتصاد ایران است. و چون ما در آمار GDP خود عددسازی می‌کنیم و دلار را به قیمت واقعی در نظر نمی‌گیریم، در واقع اقتصاد آمریکا چندصدبرابر اقتصاد ایران است.

پس اگر می‌خواهیم با عینکی واقع‌گرایانه به ماجرا نگاه کنیم، شبیه این است که بشار اسد (البته از نوع دموکراتیک و نمایندهٔ‌ واقعی مردم سوریه) سقوط نکرده و به ایران آمده باشد و مسئولین ایران بخواهند با او در مورد میلیاردها دلاری که در سوریه خرج کرده‌اند صحبت کنند.

در این چارچوب، ماجرای «مذاکرهٔ سیاسی دو قدرت برابر» نیست. بلکه تعامل بر سر چارچوب‌بندی ماجراست. باز فرض کنید بشار اسد بگوید: شما اگر در سوریه پول خرج کردید، برای منافع استراتژیک خودتان بود و خودتان هر روز می‌گفتید عمق استراتژیک ماست و تمام نمازجمعه‌ها مشغول بیان همین حرف‌ها بودید. و مسئولین ایرانی هم بگویند: بله. گفتیم. اما نهایتاً تو هم حکومتت/کشورت حفظ شده و منطقی است به جبران آن، هزینه‌های ما را پس بدهی.

نکتهٔ ۲: ما چون در کشور خودمان سیاستگذاری متمرکز داریم، دنیا را هم از همین چارچوب می‌بینیم. در ایران سیاست‌گذاری کشور توسط رهبری مشخص می‌شود و توسط نمایندگانی که رهبری تعیین می‌کنند در چارچوبی که رهبری تأیید می‌کنند و به شیوه‌ای که رهبری تصویب می‌کنند اجرا می‌شود. اما کشوری مثل آمریکا سیاستگذاری متمرکز ندارد. ترامپ از طریق یک حزب سیاسی بالا آمده است. به همین علت، ما در واقع تعامل «حزب جمهوری‌خواه آمریکا» با «جنگ اوکراین» را می‌بینیم و نه «موضع ترامپ در برابر جنگ اوکراین.»

مردم آمریکا به دموکرات‌ها رأی داده‌اند و آن‌ها چند سال به شیوه‌ای که مناسب می‌دانسته‌اند، از اوکراین حمایت کرده‌اند. نهایتاً مردم آمریکا احساس کرده‌اند که با این شیوه، فقط جنگ طول می‌کشد و نهایتاً چیزی دستگیرشان نمی‌شود. از طرفی دیده‌اند که دموکرات‌ها جنگ‌ها را به شیوهٔ‌ عجیبی تمام می‌کنند. مثلاً تمام سلاح‌های آمریکایی را در افغانستان رها کردند و رفتند و به طالبان دادند. پس نهایتاً خرد جمعی آمریکاییان به نتیجه رسیده که فرمانی را که تا امروز دست دموکرات‌ها بوده به دست جمهوریخواهان بسپارد تا آن‌ها هم روش خود را امتحان کنند.

جامعهٔ آمریکا بعد از چهار سالی که به دموکرات‌ها وقت داد، چهار سال هم فرصت دارد روش جمهوریخواهان را بیازماید. طبیعتاً اگر جواب نگیرد، دوباره سراغ دموکرات‌ها می‌رود. این همان چیزی است که پایهٔ دموکراسی است: حل مسئله از طریق تغییر دائمی «مدل ذهنی و الگوهای ارزشی». آمریکایی‌ها چیزی به اسم آرمان آمریکا ندارند (گاهی در حد تعارف از Founding Fathers اسم می‌برند). آن‌ها آرمان‌هایشان را در هر انتخابات عوض می‌کنند و دنبال این هستند که آرمان‌های جدید جواب می‌دهد یا نه. فعلاً آرمان جدید MAGA است (مخفف: Make America Great Again). یعنی جو داخلی آمریکا این است که آمریکا در اولویت است و پول‌ها باید داخل آمریکا خرج شود و قرار نیست ما در هر جای جهان سرک بکشیم و هر جا جنگی هست باید جمع شود، ولو به قیمت باختن طرف مظلوم یا بردن طرف ظالم.

بنابراین ما با خودرویی طرف هستیم که «مردم» جاده را می‌بینند و هر بار فرمان را دست راننده می‌دهند. یک راننده فقط بلد است فرمان را به چپ بکشد و یک راننده فقط بلد است به راست بکشد. مردم نگاه می‌کنند و هر دوره بسته به این‌که حس کنند جاده چقدر پیچیده یا قرار است بپیچد، راننده‌ای را که فرمان را به سمت مناسب می‌برد انتخاب می‌کنند. چیزی شبیه «صراط مستقیم» در مدل سیاسی آمریکایی وجود ندارد.

نکتهٔ‌ ۳: در توافق‌ها و مذاکره‌های بسیار بزرگ و جدی سیاسی و اقتصادی، تقریباً هیچ اتفاق مهمی در «جلسهٔ گفتگو» نمی‌افتد. محیط و بستر مذاکره و شرایط مذاکره و مفاد مذاکره، همگی بیرون جلسه در جاهای مختلف چیده می‌شوند و نهایتاً جلسه‌ای برای امضا کردن یا نکردن برگزار می‌شود. توافق زلنسکی و ترامپ، اگر چیزی برای «بررسی کردن» داشته باشد،‌ نه زبان بدن زلنسکی است و نه کلمات ترامپ و ونس. بلکه متنی است که دو بار قبلاً تنظیم شد برای اوکراین فرستاده شد و رد شد و متن سومی که زلنسکی آن را هم حاضر نشده بود در اوکراین امضا کند. همان متنی که ترامپ انتظار داشت در آمریکا امضا شود. اصل متن موجود است و ندیده‌ام کسانی که می‌خواهند این جلسه را تحلیل کنند، جزئيات آن را بررسی کرده باشند (این‌جا متن را می‌توانید بخوانید).

در متن مشخصاً‌ هیچ تضمینی برای امنیت بعد از توافق داده نشده بود و تنها کلمه‌ای که می‌شد زلنسکی به آن دل خوش کند، participants بود. کلمه‌ای که می‌گفت در صندوقی که برای نگهداری درآمدهای معادن اوکراین ایجاد می‌شود،‌ اوکراین و آمریکا شریک هستند. آن‌جا هم مدام گفته «بعداً تعریف خواهد شد» و «بعداً گفته خواهد شد» و «بعداً …».

آمریکا این درفت را Fund Agreement نامیده بود و  زلنسکی هم قبل از رفتن به آمریکا گفته بود که این متن را یک Framework می‌داند؛ یعنی چارچوبی که تازه بعداً‌ باید روی آن کار شود تا به agreement تبدیل شود.

طبیعی است تصور زلنسکی این بوده که در سفر به آمریکا، قبل از این‌که دوربین و بساط رسانه‌ها پهن شود، تیم او با تیم آمریکایی دربارهٔ همهٔ آن «further to be defined»‌ها صحبت خواهند کرد. و فکر نمی‌کرد که تعیین این بخش‌ها به بعد از امضا موکول شود.

طبیعی است ترامپ هم متقابلاً‌ روی این حساب باز کرده بود که زلنسکی ابتدا امضا می‌کند و بعداً می‌شود آمریکایی‌ها سر جزئیات چانه‌‌زنی کنند. که طبیعتاً نشد.

نکتهٔ ۴: با این توضیحات،‌ اگر زلنسکی کت‌و‌شلوار می‌پوشید،‌ اگر ونس لال بود و حرف نمی‌زد، اگر زلنسکی صد بار از آمریکا تشکر می‌کرد، اگر ترامپ عاشق زلنسکی بود، هم‌چنان این چارچوب امضا نمی‌شد.

نباید چشم‌مان به بازی‌های رسانه‌ای مشغول شود که این‌ها بد حرف زدند و آن‌ها بد حرف زدند و این می‌توانست آن‌موقع که فلانی آن حرف را زد این کار را بکند.

همین‌هایی که می‌گفتند زلنسکی پروتکل کاخ سفید را رعایت نکرده،‌ ایلان ماسک را بدون همان پروتکل‌ها با لباس غیررسمی و با فرزندنش به اتاق بیضی کاخ سفید راه دادند و وقتی بچهٔ ایلان ماسک انگشت در دماغش کرد و دماغش را هم به گوشهٔ‌ میز عتیقهٔ اتاق رئيس‌جمهوری مالید (که مرمت‌کارها روزها درگیر ترمیمش بودند) هیچ اعتراضی نکردند (+).

نکتهٔ ۵: بنابراین کل جلسهٔ زلنسکی و ترامپ را می‌شود این‌گونه خلاصه کرد که ترامپ معتقد بود زلنسکی باید یک چک سفید امضا شده به آمریکا بدهد و زلنسکی معتقد بود چنین کاری درست نیست.

اگر می‌خواهید بدانید دل‌تان با کدام طرف است،‌ فرض کنید بشار اسد که با حمایت ایران و تنفس مصنوعی نظام سیاسی ما سال‌ها حکومت کرد، این‌گونه به لجن کشیده نمی‌شد و فرار نمی‌کرد و می‌ماند و به ایران می‌آمد و ایران از او می‌خواست چکی سفید به جبران بدهی‌هایش امضا کند.

قضاوت دربارهٔ‌ این‌که حق با کدام طرف است، با چنین مقایسه‌ای راحت‌تر است (اگر چه هم‌چنان راحت نیست).

نکتهٔ ۶: در همهٔ نظام‌های سیاسی، بیشتر از آدم‌ها باید عقبهٔ آدم‌ها را دید. سیاست جای آدم‌های مستقل نیست. هر کس در سیاست جایگاهی دارد، پشتوانه‌ها و پله‌هایی داشته و افراد و نهادهایی هستند که با محاسبات و ملاحظات و چانه‌زنی‌هایی او را داخل ساختار قدرت جا داده‌اند.

این کار در ذات خود ایراد ندارد. مهم این است که «نظام سیاسی» جوری طراحی شود که با همین آدم‌های تحمیلی، نهایتاً عملکرد مناسب داشته باشد و خودش را اصلاح کند و به پیش برود. مثلاً در آمریکا، هر دو طرف باید تلاش کنند اول رشد اقتصادی و بیکاری و تورم و … را مهار کنند، و سپس با تکیه بر دستاوردهایشان، آدم‌های خودشان را به داخل ساختار تزریق کنند.

ونس از این منظر، نمایندهٔ فصل مشترک «ارتش آمریکا و سیلیکون ولی» است. در دولت قبلی ترامپ، این نقش را پیتر تیل بر عهده داشت. و مستقیم با ترامپ جلسه می‌گذاشت. در این دوره، او کنار کشید و دو نفر دیگر در اطراف ترامپ هستند. یکی ایلان ماسک و دیگری ونس که عملاً اهرم قدرت پیتر تیل در دولت محسوب می‌شود.

این به آن معنا نیست که ونس دهان پیتر تیل است. بلکه به این معناست که تیل از بین آدم‌های مختلف به سراغ کسی رفته که عقاید او را قبول داشته باشد و بتوانند زبان گویای بخش محافظه‌کارِ حوزهٔ‌ تکنولوژی باشد. رابطهٔ پالانتیر و اوکراین هم رابطهٔ پیچیده‌ای است. هم در زمان جنگ سود می‌برد و هم در بازسازی پس از جنگ. بنابراین باید دید برایند این نیروها نهایتاً‌ ونس را به چه موضعی می‌کشاند.

نکتهٔ ۷: در کنار همهٔ‌ تعارض‌های ساختاری و ابهام‌هایی که در چارچوب همکاری وجود داشت،‌ علت این‌که خود جلسه به این شکل برگزار شد را می‌توان به سوابق فردی ترامپ و ونس ربط داد. ونس در دولت بایدن تمام تلاشش را کرده بود تا بودجه کمک به اوکراین تصویب نشود که شد. او طبیعتاً‌ در جلسه، بیش از این‌که حواسش به روبه‌رویی‌ها باشد، به دوربین‌ها بود و امیدوار بود دموکرات‌ها او را ببینند و حرص بخورند.

ترامپ هم در دولت قبلی خود از زلنسکی خواسته بود تحقیقات دربارهٔ پسر بایدن را در اوکراین کلید بزند که اگر چنین می‌شد احتمالاً به کاخ سفید راه پیدا می‌کرد و زلنسکی این کار را نکرد. چون ترجیح می‌داد دموکرات‌ها در کاخ سفید باشند. پس ترامپ در پس ذهن خود این را داشت که روبه‌رویش کسی نشسته که کمک کرده درهای کاخ سفید در انتخابات قبل به روی او بسته شود.

نکتهٔ ۸: پیش‌بینی گام بعدی این وضعیت بیش از هر چیز به ارزیابی و تحلیل اوکراین از واقعیت‌های میدانی جنگ با روسیه بستگی دارد. طبیعتاً زلنسکی و تیمش با مشاهدهٔ خسارات جدید جنگ و هزینه‌های فرسایش نیروی نظامی اوکراین باید تصمیم بگیرند خسارت ناشی از ادامهٔ جنگ بیشتر است یا خسارت قراردادِ دو‌صفحه‌ایِ بدون توضیح و پیوست (= چک سفید که حتی سقف ۵۰۰ میلیارد دلاری هم ندارد) به آمریکا.

همهٔ این اتفاقات، فراتر از آن هستند که مدرسان مذاکره و زبان بدن، بخواهند با زوایهٔ بدن زلنسکی، دستهای ترامپ و کلمات ونس دربارهٔ آن‌چه پیش روی دوربین‌ها گذشت حرف بزنند و ماوقع را تحلیل کنند.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


لینک دریافت کد فعال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser