خانه » با متمم تا عید نوروز – گام اول

با متمم تا عید نوروز – گام اول

توسط محمدرضا شعبانعلی

همه‌ی ما با اثر ذهنی روزهای آغاز آشنا هستیم.

اول هر سال، تصمیم می‌گیریم که به انسانی متفاوت تبدیل شویم. سال متفاوتی داشته باشیم. زندگی دیگری را شروع کنیم. همه چیز تغییر کند. کاری کنیم که این سال، دیگر مثل سالهای قبل نباشد.

معمولاً این سرمستی هم، یک روز یا یک هفته یا یک ماه طول می‌کشد و به زودی، می‌بینیم در میانه‌ی سالی هستیم که تفاوت جدی با سالهای قبل ندارد. همچنان گرفتار روزمرگی‌ها و گذراندن امروز به امید فردایی که بهتر از امروز است یا لااقل با تلاش برای اینکه فردا بدتر از دیروز نباشد.

همین مسئله به شکل کوچکتری در ابتدای هر هفته هم وجود دارد.

و حتی به شکل ساده‌تری در ابتدای هر روز.

این همان بحثی است که دو سال پیش، در ابتدای فایل صوتی نقطه شروع هم به آن اشاره کردم.

فکر می‌کنم حدود شش یا هفت سال پیش بود که مدیر من، پیشنهاد جالبی داد و من هم آن را امتحان کردم و خیلی وقت‌ها، زمانی که با خودم خلوت می‌کنم، احساس می‌کنم شنیدن آن جمله، یکی از فرصت‌های خوب در زندگی من بوده است.

مدیر من – که بسیار هوشمند، کاریزماتیک، سخت‌گیر و دوست نداشتنی بود – می‌گفت:

خیلی زیبا است که انسان در روزهای نخستین سال، برای تمام سال خود هدف گذاری می‌کند. اما وقتی علم و تجربه اثبات کرده‌اند که اکثر انسانها، نمی‌توانند به چنین برنامه‌هایی متعهد باشند، این شکل از برنامه ریزی به نوعی اتلاف وقت تبدیل می‌شود و معمولاً بعد از چند بار برنامه ریزی، از نفس کار برنامه ریزی هم ناامید می‌شویم.

او پیشنهاد کرد: هفتاد روز به سال نو، برنامه تغییر را شروع کن. مهم نیست که هدف‌هایت چقدر کوچک و ساده باشد. مهم این است که برای محقق کردن آنها تلاش کنی و روز اول سال، زمانی که همه دارند با خوش بینی، برای سالی خوب برنامه ریزی می‌کنند، تو با “واقع بینی” برای روزهای خوبی که پشت سر گذاشته‌ای، جشن بگیری.

او معتقد بود که این شیوه رفتار، به تدریج، لذت برنامه ریزی و “باور به برنامه ریزی” را به ما بازمی‌گرداند و کم کم این عادت برنامه ریزی و اجرا و ارزیابی و کنترل، تمام سال را پوشش می‌دهد.

امروز، وقتی به سالهای گذشته بازمی‌گردم، می‌بینم مدیرم – که تحصیلات رسمی روانشناسی و مدیریتی نداشت و مهندسی صنایع خوانده بود – پیشنهادی کاملاً علمی و اجرایی داشته است و اثر آن کار را، در عادتهای رفتاری امروزی‌ام می‌بینم.

تصمیم گرفتم در روزنوشته‌ها، در کنار سایر مطالبی که همیشه می‌نویسم و منتشر می‌کنم، فضایی ایجاد کنم که طی حدود 30 سی گام، با دوستانی که علاقمند هستند، چنین تجربه‌ای را تکرار کنیم.

کارهای کوچکی انجام بدهیم و برنامه ریزی‌های ساده‌ای انجام دهیم و خلاصه، کارهایی بکنیم که در لحظه تحویل سال، تحولی را – هر چند کوچک – در خود و زندگیمان تجربه کنیم و در کنار امیدواری به امید آینده، شادمانه، رفتارهای خوب گذشته‌ خود را جشن بگیریم.

حالا باید توضیح بدهم که چرا عنوان این مطلب و این سلسله مطالب، “با متمم تا عید نوروز” است:

مثل همیشه، این حرف‌ها، از لحاظ “موضوعی”، می‌توانستند در متمم منتشر شوند. اما فضای متمم رسمی است و همچنانکه قبلاً هم بارها گفته‌ام، فضای نوشتن و کامنت گذاری بسیار رسمی و علمی است و آنجا نمی‌توان هر حرفی زد و حرفها باید “حسابی” باشد و بعضی از حرف‌هایی که می‌خواهم بزنم، اگر چه از نظر خودم درست است، اما آنقدر محکم و قطعی نیست که در فضای معتبر آموزشی مانند متمم مطرح شود.

طبیعتاً به دلیل نزدیکی محتوایی این بحث‌ها به نگاه متمم، بارها و بارها لازم خواهد بود به متمم ارجاع بدهم تا مجبور نشوم که برخی حرف‌ها را که در متمم به صورت زیبا و ساده مطرح شده و نظرات ارزشمند دوستان متممی هم به آن افزوده شده، در اینجا تکرار کنم.

احساس کردم بهتر است از همین ابتدا، تکلیف را مشخص کنم و فرض کنم که خوانندگان این سلسله بحث‌ها، متممی‌ هستند. به این شیوه، دیگر در انتخاب لینک مطالب و درس‌ها، وسواس نخواهم داشت که کسی که اینجا را کلیک می‌کند، آیا متممی هست یا نه. آیا حامی متمم هست یا نه. من حرفم را می‌زنم و رد می‌شوم و می‌دانم که کسی که عنوان را دیده، می‌داند که بارها و بارها، به متمم ارجاع داده خواهد شد.

اگر این را از ابتدا مشخص نمی‌کردم، در میانه‌ی بحث، بعضی خوانندگان غریبه (که اخلاق من و مقام والای متمم و متممی‌ها را نمی‌شناسند) ممکن است بگویند: پس لابد اینها را گفت که وسط بحث که درگیر ماجرا شدیم، مجبور شویم به متمم خوانی هم بپردازیم!

از آنجا که متمم را بی نیاز از تبلیغ می‌دانم و اساساً هویت متمم امروز بزرگتر از آن است که فرد کوچکی مثل من، بتواند برای آن اعتبار آفرین یا مخاطب آفرین باشد، برای جلوگیری از این شائبه – که البته احتمال بروز آن بسیار کم است – گفتم تکلیف را مشخص کنم که در آینده، با دیدن عنوان همراه با متمم، دوستانی که متممی نیستند، بتوانند به سرعت، از روی تیتر عبور کنند و به مطالعه سایر مطالبی که به جنس “روزنوشته‌ها” نزدیک‌تر است، بپردازند.

تا عید نوروز، حدود سی مطلب از این سلسله بحث‌ها منتشر خواهم کرد و امیدوارم که اگر عمر و فرصتی بود من هم بتوانم در کنار دوستان متممی خودم، با مرور گذشته، شادمانی را تجربه کنم و نوروز را جشن بگیرم.

Stage-2

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

115 دیدگاه

ابراهیم هستم دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۳

یاد برنامه های کنکور افتادم.

پاسخ
Zarei P دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷

سلام
بی صبرانه منتظرم با خود جدیدم نوروز 95 رو جشن بگیرم
محمدرضای عزیز خوبه که دوست باسوادی مثل تو دارم تا باعث شه کمی بزرگتر فکر کنم

پاسخ
مرضیه دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۱

خیلی عالیه
آقای شعبانعلی من شنبه ها با خواندن پیام هفتگی انرژی دوباره می گیرم و دقیقا زمانی که مسئله ای ذهنم را درگیر کرده جوابش را در پیام های شما می یابم
و این بار دقیقا مصداق جانا سخن از زبان ما می گویی بود
امیدوارم تا پایان این سی گام با شما همراه باشم

پاسخ
فائزه دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۵

محمدرضا ی گرامی
از شما ممنونم مثل همیشه پیشنهاد غافلگیر کننده و نشاط اوری دارید. الان احساسم شبیه اول مهرهای دوران دبستان که ذوق مدرسه رفتن رو دارم. یه انگیزه خیلی خیلی قوی در من ایجاد کردید و از پیشنهاد شما و رئیس دوست نداشتنی سابق شما خیلی سپاسگذارم و خیلی هم استقبال می کنم. بعلاوه اینکه بنده از 7 دی ماه یک قرارداد جدید کاری بستم بعد از سالها کار در حوزه خدمات حالا وارد حوزه محصول شدم . پیشنهاد شیرین شما انگزیه کاری ام رو بیشتر کرد. خیلی متشکرم به امید خدا تا عید همراهی تون می کنم تا نتایج تلاشهامون رو با هم شریک باشیم. ارادتمند

پاسخ
محمد زرافشان دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲

واقعا مشتاقم ببینم که ادامه این بحث به کجا میرسه.

اتفاقا من دارم موضوع جدیدی رو امتحان می کنم بلکه به این روش یه مقدار نزدیک تر به برنامه هایی که می ریزم حرکت کنم، گرچه معتقدم چیزی که حرف اول و آخر رو در اجرای هر برنامه ای میزنه انگیزه است ( صرفا تجربه شخصیه البته )
یه موضوعی که تو برنامه ریزی معمولا آزار دهنده میشه اینه که وقتی حجم کار رو می بینیم یهو می ترسیم و فقط با دیدن اون حجم خسته میشیم ( توی صحبت محمدرضا و سهیل رضایی خیلی خوب به این موضوع اشاره کردن ) برای همین تصمیم گرفتم وقتی تسک های یک پروژه رو خرد می کنم روزی حداقل یک تسک رو انجام بدم. در کل فعلا سیاستم اجرای حداقلیه، شاید اینجوری یواش یواش بتونم حجم کارام رو بالاتر ببرم.
عذر می خوام اگه یه مقدار بی ربط بود به بحث ! :))

پاسخ
پوريا دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۲

اميد…
انگيزه…
روحيه…
نشاط…
تلاش…
هدفمندي…
اينها چيزهاييست كه با شكست همه برنامه هاي قبلي و بدي شرايط به شدت در برخي از ما تضعيف شده…
لطفا در صورت صلاحديد، ابتدا با نگاههاي زيبايتان، نسخه ( نسخه هايي ) جهت بازگشت اين موارد بپيچيد…
سپس برنامه ريزي براي تغيير و اتخاذ تصميمهاي جديد را شروع فرماييد…

پاسخ
عادله دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۳

محمد رضای عزیز سلام
امیدوارم با این سی گامی که قرار است اینجا مطرح بشه سال خوبی رو شروع کنم…چرا که من هرسال روز اول فروردین با یه اندوه و حسرتی سال جدیدمو شروع میکنم
امروز 19 دی ماه سالروزه تولدمه
وقتی یکی از دوستام به من تبریک گفت و از من پرسید خوشحالی؟دلم گرفت…حسرت روزهایی که بی برنامه گذشت رو خوردم
حسرت روزهایی که میتونستم بهترین استفاده هارو داشته باشم
امروز که اومدم خونه و سراغ متمم و روزنوشته …خوشحال شدم لااقل با شما و گروه خوبتون آشنا شدم و امیدوار هستم با مطالعه مطالب و انجام تمرینها تغییراتی در زندگی ایجاد کنم

پاسخ
علی دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۶

تولدتان مبارک…همه ما کم وبیش این حس را تجربه کرده ایم.وهمین که نسبت به آن آگاهی داریم مغتنم است تادیگرتکرارش نکنیم.و فردا را و روز اول نوروز را روشن سازیم…

پاسخ
عادله دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶

سپاس علی آقا
امیدوارم…

پاسخ
سعیده دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۹

تولدت مبارک عادله خانوم…
ان شاء الله 19 دی ماه امسال آغاز اون سبک زندگی ای باشه که خودت میخوای…:)

پاسخ
عادله دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۵

سلام سعیده عزیز
پاینده باشید
ممنونم از شما

پاسخ
نسرین دی ۲۰, ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۵

تولدتان مبارک و شادباش برایتان بهترین ها را از خداوند خواهانم و با این سی گام امیدوارم سال خوبی را همراه باهم شروع کنیم

پاسخ
بهروز دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۳

سلام
بعد از مدتها برنامه ریزی و هدف گذاری شخصی و کاری بصورت از پیش تعیین شده ، بعد از dead line ها بازخورد که میگیرم می بینم اولا” خیلی از اهداف و برنامه هایم عملی نمی شوند . دوما” گاهی انقدر درگیر رسیدن به ضرب العجل هایم بوده ام که عملا فرصت های پیش آمده در مسیر را از دست داده ام و من پادرهوا و گیج می مانم که چه کار باید بکنم ؟
یه مدتی برنامه ریزی را کنار میگذارم و باری به هر جهت می شوم ، ولی دوباره میبینم انگار برنامه داشتن از برنامه نداشتن بهتره ! دوباره همین مشکلات و احساس ها تکرار و تکرار میشن . به یه مقوله ای برخوردم به اسم Emergent Strategy ولی درست نمی فهمم چه جوری این نوع استراتژی با برنامه ریزی کنار هم قرار می گیرند و به هم لینک میشوند .
گیج شده ام ، نمی دانم. آیا کلا” برنامه ریزی را کنار بگذارم وصرفا برای خودم جهت (Attitude) تعریف کنم ؟
لطفا راهنمایی کنید

پاسخ
رضا دی ۲۰, ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۲

دوست عزیز برنامه ریزی باید واضح و مشخص و واقع بینانه و بر اساس توانایی ها و ظرفیت ها باشد.
هرهفته سه کار مهم و حیاتی را روی کاغذ بنویس و سپس اولین کار مهم را در همان روز انجام بده و خود را ملزم کن انجام بدهی اگه به هر دلیل نتوانستی انجام دهی در ان هفته خود را بیشتر ملزم کن انجام دهی فقط یادت باشد که فقط سه کار را در یه هفته انجام دهی نه کمتر نه بیشتر چون اگه زیاد باشد حوصله ات نمی گیرد اگه کمتر از سه تا باشد میگویی یک هفته وقت دارم باز هم بعد یک هفته انجام نداده ای.

پاسخ
Kimia دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۳

سلام
خواستم فقط بدونم چرا70؟ مثلا چرا یه عدد دیگه نه!
البته فقط یه کنجکاویه از این جنس که آیا انتخاب خود عدد 70 هم دلیل خاصی داره یا نه؟ یا این که فقط یه شروع باشه و این که یه تعهدی ایجاد کنه که اولین قدم رو برداریم؟

پاسخ
شیرین شجاعی دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۰

سلام
واقعا بابت این نوشته ها و این پیشنهاد و درس بزرگ ازتون ممنونم … خیلی ذوق زده شدم …
دقیقا من هم از اون دسته هستم که از خود برنامه ریختن هم نا امید شده ام … اما این کار یه نور و امید تازه است…
حتما انجامش میدم و منتظر گام بعدی …

پاسخ
امیر دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۹

سلام بر استاد عزیز
مثل همیشه کاربردی، ساده و پرمحتوا
بی صبرانه منتظر مطالب گام به گام شما هستم

پاسخ
احمد دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۸

سلام و تشکر
این سلسله مباحث شباهت زیادی به کانال موقت قبلی در تلگرام دارد. من دوست دارم که این سلسله مباحث را در تلگرام هم منتشر کنید. واقعیت اینکه روزی 30 دقیقه صرف تلگرام میکنم و ترجیح میدهم مطالب پراکنده را کمتر بخوانم و این لطف شما باعث خواهد شد این 30 دقیقه مفیدتر باشد.

پاسخ
حامد دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۶

اولین کاری که کردم تعداد رد پاها رو شمردم که خیالم راحت بشه 30 تا هست :))
منم هستم

پاسخ
جلال 246شیراز دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۵

سلام
اولین باری که به سایت شما مراجعه در خصوص همین مسئله تغییر بود و اینکه هرسال تجربه جدیدی در این خصوص بدست اوردید تا اینکه بهترین تغییر را تغییر مدل ذهنی دانستید .این مطلب رو چند بار خواندم و لذت بردم و سعی بر عملی کردن آن داشتم .
بنظرم این مطلب در ادامه همان مطالب باشد و پیگیری آن لذت بخش وشیرین باشد .البته در ذیل مطالب ارزشمند شما باید عرض نمایم که تغییری مفید به حال ماست که بعداز گذشت یک عمر وقتی به عقب نگاه می کنیم ببینیم از زمان و لحظات به زیباترین شکل ممکن استفاده شده ولذت بردیم .واز تمامی ظرفیتهای آن استفاده کرده باشیم .

پاسخ
عبدالمجید دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۵

متن بالا رو که دیدم انگار یه بارقه امیدی تو زندگیم روشن شد. خیلی لذت بردم از اینکه نظرات بکر و عملی خودتون رو در اختیار مخاطبین قرار می دید. شما حتی روزنوشته هاتون هم عملی و به درد بخوره.
امیدوارم راهتان مستدام باشه.

پاسخ
محسن دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۵

سلام
من هم هستم.
کاملا با ایده مدیر دوست نداشتنی ات موافقم.
در هر موقعی از سال می شود برای چند هفته و ماه بعد برنامه ریزی کرد.
اصلا سال و فصل و ماه و هفته و روز پر است از آغاز و پایان. باید نگاه هدفگذار و برنامه ریز داشته باشی!
“هر شب، شب قدر است؛ اگر قدر بدانی!”
کاشکی از دوستان می خواستی هدف هایشان را و برنامه هایشان را در متمم و … جایی جلوی چشم دیگران بنویسند و من خودم دوست دارم این کار را بکنم یعنی دیگرانی برنامه ام و پیشرفتم را ببینم و کم و کیفش را به من گوشزد کنند و من هم بتوانم در پیشرفت برنامه دیگران کمک کنم.
شاد و پیروز باشید.
محسن

پاسخ
رضا دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۰

سلام محمد رضا جان
یه خواهش دارم ممنون میشم در این مطالبی که با متمم تا عید نوروز می خواهی بنویسی یک کمی هم از روش و نحوه کسب و کار و پول بدست اوردن بنویسی روشهای درست و با اخلاقی را معرفی کنی که بتوان هم برای خودمان و هم برای دیگران پول بدست بیاورد.
در هر سایتی درمورد جادوی کسب پول یا راز بهترین ثروتمند شدن را می نویسند صحبت از بیل گیتس و زاکربرگر می زنند و هزار شخص را میگویند من انسان معمولی در خانواده معمولی و در شهر و کشور معمولی و شاید هم کمتر بزرگ شدم نمیتوان گفت چون فلان شخص در فلان حرفه ثروتمند شد پس من هم در همان فلان حرفه موفق می شود یادم میاید پدرم میگوفت برو مهندسی مکانیک بخون بعد از ناسا میان میبرنت من مکانیک خوندم ولی با کلی گشتن و مصاحبه رفتن و مهارتی که کسب کردم در یه کارگاه خصوصی مشغول شدم که مو را از ماست جدا میکند.
قطعا شما که مکانیک خوندی درک میکنی و سن و سال شما هم خیلی بیشتر از من است مخصوصا وقتی یه نقشه ای از قطعه ای را می کشم و درهمان حین صاحب کارخونه با ان شکم کنده اش می اید نقشه های من را می بیند و با لحنی کنه امیز و تمسخر امیز می گوید به به مهندس چه نقاشی قشنگی می کشی می گوید و می رود و من با خود میگوید من چرا باید برای این اقا نقاشی بکشیم و او که نمیتواند تشخیص دهد نقاشی چیست و قطعه چیست . درست است که من طراحی حرفه ای مانند خارجی ها هم نمیکنم خب ان خارجی ها نقاش را در جای نقاش استفاده می کنند و طراح را جای درست در طراحی و نقشه کشی را در جای درست نقشه کشی و معمار در جای درست در معماری می گمارند پیش خودم گفتم خب اگه او به نقاش نیاز داشت چرا مکانیک استخدام کرد می رفت یه نقاش را می اورد و یه نقاشی از شکم گنده اش می کشید شاید بیشتر میتوانست پول بدست بیاورد تا از تولید قطعات خودرو .
من به او خورده نمی گیرم و ناراحت نمی شوم چون هرکس به اندازه فهم و درک خودش صحبت می کند.
شاید بهتر باشد من بروم تا راحت تر بتواند نقاش استخدام کند.

پاسخ
مریم دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۸:۳۶

سلام
چقدر جالب من هم اتفاقاً از 80 روز مانده به عید برای خودم برنامه گذاشتم (یعنی دو تا 40 روز). اولش هم دوباره فایل نقطه شروع شما رو گوش دادم.
البته با اشتیاق برنامه شما رو هم دنبال می کنم. مرسی

پاسخ
میلاد کا دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱:۰۱

سلام

الان برای دومین بار این مطلب رو خوندم. این مسئله یادم افتاد که پارسال برای نوروز فایل گفت و گوهای دشوار رو هدیه گرفتیم ، هدیه ای ارزشمند و بسیار کاربردی.
ظاهرا امسال زودتر از تحویل سال هدیه می گیریم و این مطلب و این برنامه ریزی نه تنها 70 روز باقی مانده رو به خوبی میسازه بلکه لحظه ی تحویل سال رو هم متفاوت میکنه.

خوشحالم. هم به خاطر این برنامه – که مطمئنم تاثیرگذار خواهد بود – و هم به خاطر عضویت در متمم.

بی صبرانه منتظر قدم های بعدی هستم. شاد و سلامت باشید

پاسخ
الهه دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۰:۲۵

سلام
باتوجه به حرف دوستمون مرتضی منم حسی مشابه بعد از خوندن گوسفندنگری داشتم.اینکه چیزی که من به عنوان “فکرکردن” ازش میگم دربرابر افکار شما و سایر دوستان شبیه تیله بازیه.و این فقط یک جنبه شه.
برمیگردی گذشته خودت رو، تصمیماتت رو، زمانی که از دست دادی رو نگاه می کنی…و بدتر اینکه وقتی میخای حالت رو برای اطرافیانت توضیح بدی در جوابت میگن “تو خیلی سخت میگیری” …اما این هم میدونم اینکه میتونم بقیه سال های خوب جوونیم رو تریپ افسرده بگیرم یا اینکه شروع کنم.
جالبه که این روزا هر چیزی که درگیرش هستم به فایل ها و متن های شما مرتبط میشه اول فایل استعفا حالا هم برنامه ریزی.
روزهای شاد و پرامید و دوستان خوب روزیتان.خیلی ممنون.

پاسخ
شراره ش دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۱

من هم مثل خیلی از دوستان با دیدن تیتر روز نوشته ذوق زده شدم. این پیشنهاد خیلی عالی هستش. هدفی را برای خودم تعیین کردم و مادرم هم یک هدفی را برای خودش تعیین کرد. سپاس.

پاسخ
سعیده دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۹

سلام جناب شعبانعلی
خیلی ذوق زده شدم از دیدن این پست
نیاز شدید دارم به تغییر و همین طورکمک
ان شا الله به لطف شما و دوستان سال 95 با احسن الحال شروع میشه

پاسخ
امیر صیادی دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۷

سلام، این اولین باری هست که بعد از 6 سال که باهات آشنا شدم میخام به خودم اجازه بدم و به اسم کوچیک صدات کنم. هرچند که همیشه توی کلاسا خودت دوست داشتی به اسم کوچیک صدا زده بشی. فقط میخوام بگم:
“دوست دارم محمدرضا”
خدا حفظت کنه مرد دوست داشتنی

پاسخ
ایمان نظری دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۷

سلام محمدرضا
چرکنوشته‌های امسالت گفته بودی از دگرخواهی هوشمندانه می‌گی، این اواخر تونستم یه تدتاک از «پیتر سینگر» پیدا کنم که سر صحبت مبحثی به نام «دگرخواهی موثر» رو باز می‌کرد. حس کردم از نظر محتوا باید به «خودخواهی هوشمندانه»ی مورد نظرت نزدیک باشه.
یه مطلبی در این مورد نوشتم، همه‌ی لینک‌ها هم همون‌جا هست. اگه مایل بودی خوش‌حال میشم بهش سر بزنی 😉
http://abokh.ir/altruism
راستی،این سومین کامنتم با محتوای «دگرخواهی» هستش، دیگه خودم هم میدونم که شبیه کسایی شدم که فقط چکش(ـِ دگرخواهی) دستشونه :))

پاسخ
مائده دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۸

ممنون از این پیشنهاد خوبتون، فقط خواهشم اینه بر خلاف نظر دوستمون نازنین خانم بی خیال این شبکه های اجتماعی بشین

پاسخ
آنت دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۵

سلام به محمدرضای عزیزمون و همه متممی های دوست داشتنی
اول دلم میخواد یه کلمه رو با صدای بلند بگم: آخجووووووون!
باور کنید این اولین واکنش من بعد از دیدن عنوان این پست بود! نخونده معلوم بود که چی در انتظارمونه!
خب حالا با آرامش میتونم ادامه بدم:)
اولا خیلی ممنون از این پیشنهاد عالی.
بعد اینکه منم از یک ماه پیش برنامه خودمو شروع کرده بودم. جالب اینکه با تغییر کارم و شروع به کار رسمی از اول دی ماه، یه برنامه ریزی داشتم تا پایان زمستون. اولین و مهمترینش تسلط نسبی به کارم هست. بعدشم یکی دوتا فعالیت شخصی شامل برنامه های ورزش روزانه و یادگیری زبان که هردو رو شخصی کار میکنم. (بدون شرکت تو کلاس و باشگاه).
البته نمی دونم مدل برنامه ریزی گام به گامی که محمدرضا گفته به چه صورتی هست. امیدوارم (و تقریبا میشه گفت مطمئنم) بهتر از اون چیزیه که من برای خودم تدارک دیدم. آخه توی همین یکی دو ماهه خیلی از متمم دور افتادم و حضورم کمرنگ شده و خداکنه با این سی گام مجددا به متمم عزیزم برگردم!
با آرزوی نوروزی نیک برای همه متممی ها!

پاسخ
مجتبی دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۹

سلام
محمدرضای عزیز میخوام اینجا یه اعترافی کنم و اون اینکه،یکی از مسائل اساسی من شده متمم.نمیدونم چرا نمیتونم گام به گام جلو برم و تمرینارو حل کنم.حس میکنم حضورم تو متمم فرسایشیه.امیدوارم این سلسله مطالب کمک کنه تا این موضوع برطرف بشه.

پاسخ
پوريا دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۶

پيشنهاد:
جناب مهندس شعبانعلي عزيز، لطفا شما با تمام تجربه و توان و دانش تئوري و عمليتان
يك كارگاه بزرگ توليد عيد در كارخانه وجودمان راه بياندازيد…
ما ( همه ي خانواده ي بزرگ دوستان مهندس شعبانعلي) نيز قول ميدهيم كه:
بر سر سفره هفت سين عيد نوروز امسال و هر سالمان، هفتمين سين را قرار دهيم: ( شعبانعلي ) …

پاسخ
دانشخواه دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۹

سلام وقت بخیر
حوالی دوهفته ست با گوش کردن فایل نقطه شروع ،به یه سری اهداف که تا پایان سال محقق بشه فکرکردم و شروع به انجام، بسیار خوشحالم که دراین راه همراه شما خواهم بود

پاسخ
پوريا دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۸

اگر اميد به پيشرفت و تغيير و زيباتر بگويم اميد به توسعه فردي، خانوادگي و اجتماعي به هر دليلي در ما كشته شده باشد، به سختي ميشود با دلي خوش، به برنامه ريزي و تغيير و تحول و همه اينجور كليشه هايي كه خودتان نيز فرموده ايد، حتي فكر كرد…
لطفا با در نظر گرفتن همه شرايط و خصوصا وضعيت امروز، نسخه هاي ( گام هاي ) ساده تر، عملي تر، اميدبخشتر، جزئي تري براي بي ماران بي شادماني و بي روحيه و بي برنامه و بي پول و بي كار و منفعل و … بنويسيد… به جاي حرفها و نگاههاي كلي كه خودتان بهتر ميدانيد…
نسخه هايي كه محرك باشد… و يا لااقل قلقلك حركت و بلند شدن و اميد را در هر يك از ما با دنياها و نگاههاي متفاوتمان ايجاد نمايد…
نسخه هايي كه نه مسكن، بلكه درمان تدريجي دردها و رنج ها و آلاممان باشند…

پاسخ
Miladink دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۴

سلام.
آقای شعبانعلی یه چیزی حس من رو کمی در مورد روزنوشته ها بد کرده اونم این هست که مباحثی مطرح میشن اما بعدش که فضای بحث و گفت و گو پیش میاد تموم میشن مثلا بحث گوسفندنگری!الان دوستان کلی اون جا کامنت بی جواب دارن!و با توجه به اینکه اکثر تعامل ها با شماست و من کاملا قبول دارم که شما وقت ندارین به هر نوشته ای که اولش میگه سلام آقای شعبانعلی جواب بدین!اما میخواستم ازتون بخواهم که اگر صلاح میدونید موضوعات در جریان رو در یه حداقلی قرار بدین که فضای بحث و گفت و گو باز بمونه نه اینکه صرفا یه جرقه بزنه!مثلا بحث گوسفند نگری در ذهن من یه جرقه زد! اما وقتی با یه سری مشکلات درش مواجه شدم و‌ خواستم روش کار کنم و استفاده اما متاسفانه فضای بحث روی اون موضوع و کاربرد هاش و مشکلاتش بسته شده تقریبا! ذهن من هم درگیر بود ولی دیگه این بحث و گفت و گو متوقف شد سر اون موضوع و …
البته به من ربطی نداره این موضوع و خوب شما هم گفتید آدم برای راضی کردن مخاطب گاهی خودش پسرفت میکنه و شاید اینجا هم باید حرف من رو در نظر نگیرید!اما من فکر میکنم که آیا صرفا بهتر نیست که موضوعات در جریان تو روزنوشته ها یکمی کمتر باشن تا واقعا بشه لااقل یه مورد دو مورد رو عمیق و درست بحث کرد؟
در نهایت جسارت من رو ببخشید.روز نوشته ها هر جوری باشه باز هم بودش خیلی بهتر از نبودشه و من همیشه از آشنا شدن با سایت شما خوشحال بودم اما فکر کردم جای پیشرفت داره و وظیفه خودم میدونم که اگر ایده ای برای بهتر شدنش دارم اعلام کنم.

پاسخ
فاطمه دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۷

چقدر عالی و جالبه که من دیشب داشتم به تغییر توی زندگیم تاعید فکرمیکردم و امروز این مطلب و دیدم و بهترمیتونم بانحوه تغییرو برنامه ریزی اشناشم، ممنون واثقعا

پاسخ
شاهین کلانتری دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۲

سلام
این طرح قدم ها که زیر پست گذاشتید فوق العادست،حس خوبی به آدم میده،بی صبرانه منتظر مطالب بعدی هستم و آماده ی طی کردن این قدم ها به همراه بقیه دوستان عزیز متممی،ممنون از زحمات شما

پاسخ
لیلا دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۰

سلام
خیلی خوشحال شدم، من این برنامه رو شروع کردم البته حدود دوهفته ازش میگذره و امروز برای بقیه ماه برنامه ام رو روی کاغذ آوردم و تا آخر بهمن و اسفند هم وضعیتم رو تو ذهنم مشخص کردم و جدول برنامه اش رو آماده کردم البته بدون نوشتن اینکه چه کارهایی باید انجام بدم، تا قبل عید بتونم به برنامه هام برسم دیگه کم کم هم عادت میکنم هم ادامه راه برام آسانتر میشه و تقریبا دیگه به سختیهای مسیر عادت میکنم
خوندن این مطلب خوشحال و مصمم ترم کرد
ممنونم 🙂

پاسخ
نازنین دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۹

سلام. مرسی. فوق العاده است.
اجازه می خوام ازتون که همزمان بتونیم این پستها رو هم توی فضای مجازی و گروههای تلگرام پخش کنیم. البته با رفرنس دادن به اینجا و متمم. فکر می کنم بعضی از دوستاانم به این موضوع نیاز شدید دارند.
مرسی.

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۲

سلام نازنین جان.
راستش رو بخوای، من هم خوش بین هستم به چنین کاری.
همیشه دغدغه‌ی مفاهیمی رو دارم که خیلی زیاد تکرار میشن و به تدریج مثل دستمال مستعمل و کهنه‌ای به گوشه‌ای می‌افتن.
وضعیت مفهوم “برنامه ریزی” و “تغییر” الان تقریباً به این شکل شده و شنیدن حرف از “تحول” معمولاً باعث “تهوع” میشه.
بلایی که در کشور ما سر بسیاری از مفاهیم اومد. در رشته‌ی من، مدیریت تقریباً به چنین وضعی کشیده شده. گربه‌های مدارس کسب و کار هم، این روزها به جای میو میو، لغت‌های “استراتژی” و “مذاکره” و “استارت آپ” رو تکرار می‌کنند، اما در عمل، می‌بینی افرادی که درس این حوزه‌ها را می‌خوانند، جرات ندارند کوچکترین گامی بر اساس آموخته‌هایشان بردارند. یا اینکه شنیدن دائمی این مفاهیم، باعث شده که احساس کنیم آنها را می‌دانیم.
(یک بار به شوخی، به دوستی که پنج سال بود، مشاوره‌ی استراتژی می‌داد، گفتم:‌ می‌تونم بپرسم توی حساب بانکی شما چقدر پوله؟ پرسید برای چی؟ گفتم می‌خوام عمق دانشتون رو بدونم.
چون قاعدتاً استراتژی کسب و کار، چیزی از جنس اخلاق و معنویت نیست که قضاوت در موردش، به بعد از مرگ موکول بشه. چنین دانشی، مشخصاً ارزش آفرین و درآمد آفرینه و باید الان بشه گزارش عمق دانش شما رو از بانکتون دریافت کرد!).
به هر حال، به عنوان یک اعتراف صادقانه، می‌دونم که وارد شدن به بحث در مورد چنین مفاهیم مستعمل و کهنه‌ای، کمی ریسک داره و شاید خیلی شیک و باکلاس‌تر باشه که من ژست بگیرم و در مورد آخرین روندهای استراتژی محتوا و یا آخرین تحولات دانش Complexity و یا فلسفه اطلاعات حرف بزنم.
اما به نظرم، وقتی می‌دونیم که گیرمون کجاست، اینکه با حاشیه رفتن و حرف‌های “مجلسی”‌ زدن، دنبال موقعیت خوب و حس و پرستیژ باشیم، چندان قابل قبول نیست.
مشکل به همین سادگی است: برنامه ریزی و تغییر، برای بسیاری از ما، آنقدر که انتظار داشته‌ایم، اثربخش نبوده.
به هر حال، مطمئنم اینجا به دلیل اینکه فضای گفتگو و تعامل برقراره (بر خلاف بحث مدل ذهنی در تلگرام که این فضا نبود)‌ و محدودیت‌ هم به اندازه‌ی متمم زیاد نیست، به نظرم می‌تونه کمک کنه که کمی ساده‌تر و راحت‌تر و خودمونی‌تر به این موضوع فکر کنیم و در موردش صحبت کنیم.

در مورد اطلاع دادن به دیگران هم، طبیعتاً این یک لطف بزرگه. وقتی داره یه کاری انجام میشه چقدر بهتر که آدمهای بیشتری در اون مشارکت داشته باشند. احتمالاً تعامل بهتری شکل می‌گیره و میشه نتایج بهتری رو هم انتظار داشت.

فقط می‌دونم که می‌دونی نقل کردن مطالب از روزنوشته‌ها، همیشه و به هر شکل، من رو خوشحال می‌کنه. اما در مورد متمم، به دلیل بحث مالکیتش و اینکه به مدل درآمدیش لطمه می‌خوره و الان عملاً فرزندی با چند هزار پدر و مادر محسوب میشه که خرجش رو دارن می‌دن، ما خودمون هم، همیشه از نقل مطالب متمم در شبکه‌های اجتماعی،‌ دوری می‌کنیم.
خصوصاً اینکه خوندن متمم بدون انجام دادن تمرینش، عملاً بی فایده است.
من هنوز هیچ درکی از فعالیت آموزشی بدون انجام تمرین ندارم. به نظرم حرف زدن یک طرفه و از سوی دیگر، یک طرفه گوش دادن و “به دروغ یا به جهل، ادعای فهمیدن کردن” خیلی نادرسته.
فکر کنم اینجا محیط انقدر صمیمی هست که بتونم این حرف رو بگم:

در جمع صمیمی‌تر دوستانم، بر اساس ده سال سابقه‌ی آموزش مستمر، آموزش بدون تعامل و انجام تمرین رو، به شوخی به س. ک.(س) با مُرده تشبیه می‌کنم 🙂

پاسخ
زینب دستاویز دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱

محمد رضای عزیز
هر لحظه کنارت بودن لحظه تحویل سال است، لحظه تحول و تعمق و تامل.

پاسخ
نادر آرین دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۷

“و کم کم این عادت برنامه ریزی و اجرا و ارزیابی و کنترل، تمام سال را پوشش می‌دهد.”
محمدرضا من هم دقیقا اینطور تجربه ای دارم. اینطور تجربه ای رو با ماه رمضون چند سال پیش رقم زدم. به جای ایجاد تغییرات آنی و یک روزه، در طول 30 روز ماه مبارک تغییرات رو ایجاد کردم. اون سال رو من تا آخر با حس خوبی ادامه دادم و وارد سال جدید شدم… ضمن اینکه نگاه من به فلسفه ماه رمضون هم عمیق تر شد. بطوریکه که چند سال بعد، با کمک روزه گرفتن(حدود نصف سال) مشکلاتی رو پشت سر گذاشتم. هنوزم فکر کردن به اون لحظات حالم رو خوب میکنه. در واقع من خوشحال موندم:-)
محمدرضا، حس خیلی خوبی دارم که قراره یک بار دیگه اینطور تجربه ای رو تکرار کنم. خصوصا حالا که در حال فراگیری دروس متمم هستم و در کنار تو!

پاسخ
رویا حسینی دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۸:۱۱

«احسن الحال» با تو، ای بهترین، ای گرامی.

پاسخ
یاسمن دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۷:۴۵

خیلی هم خوب .
مشتاقانه منتظرم ..
ممنون بابت همه ی زحماتی که دلسوزانه میکشید .

پاسخ
وحید دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۳:۴۳

چقدر حالم خوبه. احساس می کنم از کورسوی زندان تاریک نور باریکی می تابد.
ممنونم محمدرضا

پاسخ
مرتضی دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۳:۱۴

خیلی وقتها که میام اینجا ،دلم میگیره و احساس میکنم الانه که گریم بگیره.زندگبمون به عنوان یه نوجوون یا جوون ۲۱ ۲۲ ساله داره رد میشه و هیچ که هیچ.(شاید مثلا دو تا کتاب الکی بخونم و خودمو با اینا شاد کنم اما)به عنوان یه جوون وقتی که هیچ ایده ای واسه اینده نداشته باشم ،خیلی سخته.نمیدونم اما احساس میکنم شما همچین حسیو تجربه نکردین.
بعد خودمو با تو مقایسه میکنم که مثلا سال اول دانشگات تاریخ تمدن میخوندی و من ترم اول مشغول مسخره بازی بودم.(بعد به فکرم میاد که ادمایی مثل تو ، از اول و از بچگی با ماها فرق داشتین؟)
به نظرت ،از کی و چجوری قراره زندگی رو شروع کنیم؟حداقل این که خودمونو حتی یک ذره بشناسیم.

پاسخ
ایلا دی ۱۹, ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۳

بشدت باهات موافقم

پاسخ
پوريا دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱:۳۶

لازم است كه بيانديشيم، بياموزيم و بدانيم كه:
از خود چه ميخواهيم؟
از خود چه بخواهيم؟
از خود چه بايد بخواهيم؟
از خود چطور بخواهيم؟
از امروز خود…
از فرداي خود…
از دنياي خود…
از عقبي خود…
از خداي خود…
از اطرافيان خود…
از خود خود خود…
( لطفا در اين سي گام، در صورت صلاحديدتان، راجع بهش بيشتر بنويسد)

پاسخ
عطیه دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱:۱۸

واقعا با این مشکل بزرگ رو به رو می شوم. و هر سال انرژی و اعتماد به نفس کمتری برای برنامه ریزی نسبت به سال گذشته دارم.
هر بار دیدن حجم کارهای کوچک و بزرگ از دست رفته، اهدافی که با انگیزه شروع و نیمه سال لا به لای روزهای تکراری گم می شوند، بدترین تلخی روزهای آینده است…
ممنونم محمدرضای عزیز

پاسخ
ثمانه دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱:۰۶

چقدر عالی٬ اجرا شدن این برنامه به صورت جمعی مطمئنا انرژی مضاعفی به هممون میده.
تصویر انتهای متن هم بسیار الهام بخشه٬ مخصوصا که قدم اول به رنگ متمم نمایان شده 😉

پاسخ
پوريا دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱:۰۲

يكي از مهمترين چيزهايي كه ما را از ركود خارج مينمايد توليد انگيزه فردي است/ ( لطفا راجع بهش بيشتر بنويسيد.)
سپس برنامه ريزي و …./
در نهايت ترقي توليد ملي…/.

پاسخ
محسن دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۰:۵۲

دمت گرم، ایول همینه همینه این چیزیه که من خیلی دوست داشتم .
ببخشید که جوزده حرف زدم ولی کاملا حرف دلم بود.

پاسخ
علی دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۰:۳۲

سلام محمد رضا جان
تا امشب به خاطر علاقه به حرف های تو که اثر مثبتی تو زندگیم داشت ،روزنوشته ها رو میخوندم ، فایل های صوتی و تصویری که می ذاشتی رو میشنیدم و میدیدم و عضو متمم بودم.اما از امشب تصمیم میگیرم اثر اموزش هات رو
تو روند زندگیم کم کم جاری کنم و رفتارم رو تغییر بدم .
نمیدونم چرا اینو مینویسم ،اما میگم چون کلی فکر کردم
تو یه معلمی و مثل یه راهنما راه رو نشون میدی و مت تا الان به راهنما زل زده بودم.
یکی از تصمیم هام از امشب اینه که هیچ درسی از علاقه هام تو متمم رو نخونم مگر اینکه بعدش تحقیق کنم و کامنت بزارم تا کاملا بفهم.

پاسخ
آرام دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۰:۰۵

ممنونم. چه نکته خوب و دوست داشتنی رو مدیر دوست نداشتنی شما افشا کردند.
درد مزمن برنامه های اجرا نشده شاید خیلی وقتها آزاردهنده ترین بخش زندگی باشه. با این نگاه جدید امیدوارم تغییرات خوبی رو شاهد باشیم تا به اصطلاح سینماییش، در نوروز “فلش بکهای” زیبایی رو داشته باشیم و با خود، از خود و از نوروز لذت بیشتری ببریم. ما بشدت منتظریم.

پاسخ
مرضیه دی ۱۷, ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۰

سپاسگزارم محمدرضای عزیز این روزها من شروع به کاری کردم که اگه درس های متمم یا فایل های صوتی شما برای تغییر مدل ذهنی من نبود شاید هیچ گاه این اتفاق نمی افتادودر کنار شما ومتمم سهیل رضایی عزیز.

پاسخ
آنت دی ۱۸, ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۳

منم بعد از یه سال آشنایی، دو ماهه این حسو دارم. شاید یه روزی به طور مفصل برای معلم عزیزم توضیح بدم. البته ظرف من در مقابل این باران پربرکت خیلی کوچیک بود. در حال تلاشم که ظرفهای بزرگتری رو بسازم.

پاسخ
مرتضی (بنفش) دی ۱۷, ۱۳۹۴ - ۲۳:۲۵

سلام
حدود 3 ماهی میشه که خیلی نامنظم به روزنوشته ها سر میزنم. خوشحالم که شب اول این 30 گام رو اینجا هستم.
اولویت های زندگی ام بطور تدریجی در حال تغییرند و این روزها تغییر اولویت ها رو بشکل محسوسی دارم درک می کنم. خدا کنه متمم و روزنوشته ها رو تو این تغییرات گم نکم.

پاسخ
1 2 3

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.