پیشنوشت ۱: مصطفی یک کامنت زیر بحث فروشگاه روستایی نوشته بود دربارهٔ فروش تکمحصولی. برای من خیلی جالب بود که ذهن مصطفی از نظر آنالوژی اونقدر قوی بود که این دو بحث رو مشابه (یا مربوط) در نظر بگیره. در حالی که ظاهرشون کمی متفاوته. اول خواستم زیر کامنت مصطفی جواب بدم، اما دیدم طولانی میشه و خوندنش سخته. ضمن اینکه شاید بعدها کسی خواست زیر این بحث کامنتی بذاره. همونطور که امروز مصطفی زیر بحث روستایی کامنت گذاشت. اینه که تصمیم گرفتم جوابم رو جدا بنویسم. پیشنوشت ۲: من این بحث رو با مثالی که به حرف مصطفی مربوطه پیش میبرم، اما این رو میشه دربارهٔ هر نوع فروش تک محصولی هم (با اندکی تغییر) مطرح کرد. مقدمه مصطفی. بهنظرم اینکه تو – حداقل فعلاً – قصد داری تنوع مدل نداشته باشی، و صرفاً روی یه محصول، یه مدل و …
گفتگو با دوستان
درباره ترامپ و زلنسکی | نوشتهای که نمیخواستم بنویسم
پیشنوشت دوست نداشتم دربارهٔ گفتگوهای ترامپ و زلنسکی چیزی بنویسم. به دو علت. علت اول این که یک قانون مرتبه دوم دارم که بر اساس آن هر وقت موضوعی بیش از حد داغ و رایج میشود، تا حد امکان در موردش ننویسم. چون دوست ندارم تلقی شود که در پی موجسواری روی موضوعات هستم. آنقدر حرف نگفته و نوشتهٔ نانوشته دارم، و آنقدر قولهای انجام نداده به خوانندگان روزنوشته و متمم دارم، که فرصتی برای این موجسواریها و نیز نیازی به آنها وجود ندارد. همین که هنر کنم و حرفهای نیمهکاره و وعدههای عملنکرده را محقق کنم، کافی است. علت دوم هم این که بسیاری از کسانی که در زمینهٔ مذاکره کار میکنند و کلاس و درس و کتابی دارند، صحنه به صحنه و حتی فریم به فریم این گفتگو را به عنوان کیس مذاکره جویدهاند. در حالی که باور …
پیشنوشت: این مطلب زیرمجموعهٔ گفتگو با دوستان محسوب میشود. حرفهایی که در پاسخ به صحبتها، نظرات، سوالها و تحلیلهای دوستانم مینویسم. میلاد زیر مطلبی که دربارهٔ ایلان ماسک و کاهش کارآمدی دولت نوشته بودم، کامنتی نوشته بود که میشد همانجا جواب داد. اما دیدم فرصت خوبی است که آن کامنت را به بهانه کنم دربارهٔ چند نکته حرف بزنیم. هم میلاد مخاطب خوبی است و هم صورتبندی مسئله را جوری انجام داده که به اندازهٔ کافی جا برای حرف زدن من باز کرده است (میلاد. ممنونم). این بحث در نهایت قرار است به حرفهایی دربارهٔ نسیم طالب برسد. به همین علت، عنوان «نسیم طالب؛ شام خوب، صبحانهٔ بد» را برایش انتخاب کردهام. اما آنچه در ادامه میگویم به نسیم طالب محدود نیست. ترتیب موضوعاتی که مینویسم به این صورت خواهد بود: اختلافنظر میان اقتصاددانها ظرفیت اقتصاددانها در پیشبینی اقتصاد (و متغیرهای …
بعد از هفت سال | توضیح و گزارشی دربارهٔ محدودیت کامنتگذاری در روزنوشته
حدود هفت سال از زمانی که تصمیم گرفتم کامنتگذاری را در روزنوشته محدود کنم میگذرد. در این مدت، در مقاطع مختلف، هر جا فرصتی دست داده، دربارهٔ علت این تصمیم و نتایج آن حرف زدهام. اما بعد از اینکه نوذر صیفوری عزیز زیر بحث زندگی و کار در دنیای بی در و دربان به این نکته اشاره کرد، به نظرم رسید که فرصت خوبی است تا یک بار دیگر جمعبندی خودم را از این تصمیم بیان کنم. قاعدتاً بخشی از این تصمیم کاملاً شخصی است و به ترجیحات من برمیگردد. اما از این جهت وقتتان را با گفتن آنها میگیرم که شاید نکات ریزی لابهلای این توضیحات به کار شما هم بیاید. [toggle title=”حرفهای نوذر (کلیک کنید)”] حین خوندن این مطلب یاد دروازه کامنت گذاری همینجا، یعنی رو نوشتهها افتادم. گذاشتن کامنت توی اکثر وبلاگها و شبکههای اجتماعی نه تنها …
گزار و گذار | دربارهٔ گزارش نویسی روزانه و چیزهای دیگر
نوع مطلب: گفتگو با دوستان توضیح اول: نوشتن این مطلب در ۲۳ آذر ماه ۱۴۰۱ شروع شده و – مثل خیلی از نوشتههای من – به تدریج کامل میشود. هر بار که چیزی به آن اضافه میکنم، تاریخش را تغییر میدهم تا بالاتر از سایر مطالب روزنوشته بیاید و راحتتر متوجه شوید که بهروز شده است. توضیح دوم: دوستان خوبم بهنام و هیوا زیر مطلبی که با عنوان استحاله کلمات نوشته بودم، موضوعاتی را مطرح کردند که در اینجا میخواهم دربارهشان کمی بیشتر بنویسم. ممکن است این موضوعات، دغدغهٔ بخشی از خوانندگان عزیز روزنوشته نباشد. با این حال، قالب «گفتگو با دوستان» طرح این حرفها را توجیهپذیر میکند. همهٔ مطالبی که تا کنون در قالب گفتگو با دوستان منتشر شدهاند (تا کنون بیش از هفتاد مطلب)، میتوانستند در یک گفتگوی رودررو یا در مکالمهای خصوصی و جمعی کوچکتر مطرح شوند. اما فرض …
کتاب نوت بوک ساراماگو | بهانهای برای یادآوری اهمیت نوشتن
نوع مطلب: گفتگو با دوستان توضیح این مطلب: شهرزاد در زیر مطلبِ «لحظهنگار – گزارش این روزها» نکتهای نوشته و سوالی مطرح کرده بود که تصمیم گرفتم آن را در قالب یک مطلب جداگانه بنویسم. توضیحاتم نسبتاً کوتاه است و میشد به شکل کامنت نوشت. اما ترجیح دادم مطلبی مستقل باشد، تا مخاطبهای ناآشناتر هم – که عادت یا حوصلهٔ خواندن کامنتها را ندارند – آن را بخوانند. [toggle title=”بخشی از حرفهای شهرزاد (کلیک کنید)”] محمدرضا، کتاب «نوت بوک» ازژوزه ساراماگو – که توی این لیست ازش نام بردی – رو دوست داشتی خودت؟ من نخوندمش و اسمش رو هم نشنیده بودم تا حالا. اما از اونجایی که دو کتاب دیگهٔ ساراماگو یعنی «کوری» و «همهٔ نامها» – که توی سالهای پیش به واسطهٔ خودت باهاشون آشنا شدم و خوندمشون – رو دوست داشتم و از خوندنشون لذت بردم، میخواستم ببینیم این کتابش به اسم نوت بوک هم …
پیمان زیر نوشتهی منشاء ویروس کرونا موضوعی را مطرح کرده بود که به گمانم میتواند دغدغهی بسیاری از ما باشد: «یه سوالی که برام به وجود میاد اینه که با اجتناب از این نوع تحقیقات ویروسی، واقعا در مجموع بیشتر در امانیم؟ آیا این همهگیری و نمونههای مشابه نمیتونه آمادگی ما رو در برابر اتفاقات احتمالی بعدی بیشتر کنه؟ در واقع مواجهه بشریت با این ویروس، باعث یادگیری و سرمایهگذاری و آمادگی بیشتر ما در پاندمیهای احتمالی بعدی نمیشه؟ از دیدگاه پادشکنندگی اگر بخوایم به موضوع نگاه و تحلیل کنیم، به چه چیزهایی باید توجه کرد؟ » واضح است که پرسش و دغدغهی پیمان را باید ویروسشناسان پاسخ دهند. البته این واقعیت انکارناپذیر هم وجود دارند که ویروسشناسان نتوانستهاند در این زمینه به اتفاقنظر دست پیدا کنند. دو اردوگاه فکری کاملاً مخالف، یکی به دفاع از تحقیقات Gain-of-Function میپردازد و دیگری برای ممنوع (یا لااقل محدود) کردن این تحقیقات …
پیشنوشت: این مطلب را در جواب کامنت خسرو زیر هفت سالگی متمم نوشته بودم. بعد فکر کردم شاید بهتر باشد آن را در قالب یک مطلب مستقل منتشر کنم. فکر میکنم میشود آن را زیرمجموعهی گفتگو با دوستان در نظر گرفت. اصل حرفهای من: خسرو جان. دارم با تأخیر بسیار زیاد، برای کامنت تو جواب مینویسم. در واقع اونقدر دیر که به تولد تو (۱۱ فروردین) نزدیکتریم تا تولد متمم (۲ بهمن). داشتم با خودم فکر میکردم که در میان متممیها در گروهی قرار میگیری که دههی سوم رو با ثبات نسبی شغلی طی کردهان. به این معنی که برای مدت نسبتاً طولانی در یک شرکت باقی موندی و قاعدتاً این باعث شده که شناخت عمیقتری از صنعت خودتون پیدا کنی. به این بهانه گفتم یه خاطره برات بگم. زمانی با یک مدیر باتجربه دوست بودم و این فرصت رو داشتم که …
برای حمید | درباره دههی چهارم زندگی (سی تا چهل سالگی)
پیشنوشت یک: زیر مطلبی که با عنوان عکس سفارشی منتشر کردم حمید طهماسبی عزیز (پروفایل متمم | سایت حمید) پیشنهاد کرد دربارهی تجربهی دههی چهارم زندگی بنویسم. این مطلب را در شرایطی مینویسم که حمید در حوالی سیویک سالگی است و من در حوالی چهلویک سالگی هستم و حرفمان از دههای است که بر من گذشته و به خاطرهای تبدیل شده و برای حمید، پیش روست و در ابتدای آن قرار دارد. پیشنوشت دو: بدون گفتن و تأکید من هم واضح است که هر یک از ما، مسیر زندگی خودمان را طی میکنیم و تجربیات مختص و منحصربهفرد خودمان را داریم. بنابراین آنچه من برایتان مینویسم یک روایت کاملاً شخصی است و ممکن است با تجربهی زیستهی شما همخوانی چندانی نداشته باشد. ضمن اینکه سن تقویمی و سن اجتماعی دو مقولهی متفاوت هستند و قرار نیست بشود تجربههای اجتماعی را همیشه …
پیشنوشت: محمدصادق و لیلا یک فروشگاه آنلاین برای فروش عسل طبیعی راهاندازی کردهاند. آدرس این فروشگاه roustaee.com است. محمدصادق سوالها و دغدغههایی را در قالب یک کامنت مطرح کرده بود که من تصمیم گرفتم پاسخ آنها را در قالب یک مطلب مستقل منتشر کنم. به نظرم انتشار این بحث در قالب یک مطلب مستقل، چند خاصیت دارد: اول اینکه افراد بیشتری با فروشگاه روستایی آشنا میشوند. دوم اینکه مشابه دغدغههای محمدصادق میتواند برای افراد دیگر هم مطرح باشد و بد نیست که آنها هم این دغدغهها را ببینند. سوم هم اینکه بقیهی خوانندگان عزیز روزنوشته هم، اگر ایدهای در این زمینه دارند و میخواهند نکتهای را به محمدصادق و لیلا پیشنهاد کنند، میتوانند زیر این مطلب بنویسند. فعلاً حرفهای محمدصادق را مینویسم تا بعداً در اولین فرصت، چند نکته را هم که به ذهن خودم میرسد در زیر آن اضافه …
