دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درگذشت محمد حسن قاسمی فرد از دوستان عزیزمان

محمد حسن قاسمی فرد از دوستان عزیز متممی ما بود. از بچه های برق و مدیریت دانشگاه شریف.

مثل خیلی دیگر از دوستان‌مان، او را بیشتر از طریق نوشته‌ها و تمرین‌هایش در متمم می‌شناختم.

سیستم ما بعد از اینکه کسی که فعالیت منظم داشته، فعالیت خود را کم می‌کند به ما پیام می‌دهد. امروز نام محمدحسن را در فهرست دیدم.

نامش را جستجو کردم که ببینم در فضای مجازی کجاست. خوب است و سرحال است یا نه.

اما در اولین صفحه، آگهی درگذشت او را دیدم.

آگهی می‌گفت که محمد حسن، در سانحه واژگون شدن اتوبوس در جاده چالوس، فوت شده است.

دلم نمی‌خواست باور کنم که درست است.

به سراغ ایمیل‌ها رفتم. هر هفته ایمیل‌ها را باز می‌کرد. اما ایمیل هم در همان روز شنبه‌ی سانحه باز نشده بود.

محمدحسن قاسمی فرد

وقتی تاریخ آخرین تمرینش را دیدم مطمئن شدم که باید باور کنم. تاریخ آخرین تمرین هم به دو سه روز قبل از سانحه مربوط می‌شد.

مستقل از بقیه مسیر خودش را می‌رفت. مذاکره می‌خواند و اواخر هم تفکر استراتژیک. قدیم‌ها کمتر حرف میزد و می‌نوشت. خوب یادم هست که اسمش را برای اولین بارها، در بحث کارگاه زندگی شاد دیدم و بعد هم به تدریج سرگرم بقیه درس‌ها شد.

محمدحسن رویاهای زیادی برای آینده داشت. برای زندگی بهتر.

مثل بقیه‌ی بچه ها، گاهی نوشته‌هایش را در جاهای مختلف می‌دیدم و پیگیری می‌کردم و می‌دانستم که سرگرم تافل و GRE است و برنامه های بلندپروازانه‌ای برای آینده دارد. با دوستانش برای جشنواره کارآفرینی دانشگاه فیلم ساخته بود و خلاصه، تلاش می‌کرد به فضای رسمی درس و مدرسه محدود نباشد.

دوست داشتم وقتی نوشته‌های بچه‌هایم را می‌خوانم، برایم تصویرساز آینده‌ی آنها باشد و نه خاطره گذشته.

اما الان محمد حسن، نخستین عزیز متممی است که باید شناسنامه اش را به عنوان خاطره نگاه کنم:

نوشته‌های محمد حسن در متمم

mohammad-hassan-ghasemi-fard

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


48 نظر بر روی پست “درگذشت محمد حسن قاسمی فرد از دوستان عزیزمان

  • نیما گفت:

    سلام
    مدتهاست به متمم به چشم یک خانواده مجازی نگاه میکنم،البته واقعا در گذشته دید خیلی خوبی به ارتباطات مجازی نداشتم و همیشه این رابطه ها یه جور مصنوعی بودن را با خودش داشت که آدم احساس پوچی می کرد اما از وقتی با متمم و محمدرضای عزیز آشنا شدم این دیدم تغییر کرد و دیدم میشه تو دنیای مجازی هم بود، دوستانی داشت که نبودشون اذیتت کنه، غمگینت کنه.امشب که این مطلب را خوندم عمیقا غمگین شدم که یه دوست متممی عزیز را از دست دادم.
    این شعر مولانا درباره مرگ را عمیقا دوست دارم و گاه خوندنش در این مواقع آرومم میکنه:
    مرگ ما هست عروسی ابد
    سر آن چیست هو الله احد
    شمس تفریق شد از روزنه‌ها
    بسته شد روزنه‌ها رفت عدد
    آن عددها که در انگور بود
    نیست در شیره کز انگور چکد
    هر کی زنده‌ست به نورالله
    مرگ این روح مر او راست مدد
    بد مگو نیک مگو ایشان را
    که گذشتند ز نیکو و ز بد
    دیده در حق نه و نادیده مگو
    تا که در دیده دگر دیده نهد
    دیده دیده بود آن دیده
    هیچ غیبی و سری زو نجهد
    نظرش چونک به نورالله است
    بر چنان نور چه پوشیده شود
    نورها گر چه همه نور حقند
    تو مخوان آن همه را نور صمد
    نور باقیست که آن نور خدا است
    نور فانی صفت جسم و جسد
    نور ناریست در این دیده خلق
    مگر آن را که حقش سرمه کشد
    نار او نور شد از بهر خلیل
    چشم خر شد به صفت چشم خرد
    ای خدایی که عطایت دیدست
    مرغ دیده به هوای تو پرد
    قطب این که فلک افلاکست
    در پی جستن تو بست رصد
    یا ز دیدار تو دید آر او را
    یا بدین عیب مکن او را رد
    دیده تر دار تو جان را هر دم
    نگهش دار ز دام قد و خد
    دیده در خواب ز تو بیداری
    این چنین خواب کمالست و رشد
    لیک در خواب نیابد تعبیر
    تو ز خوابش به جهان رغم حسد
    ور نه می‌کوشد و بر می‌جوشد
    ز آتش عشق احد تا به لحد

  • مهشید گفت:

    محمدرضا سلام
    به تو و همه متممی های عزیز تسلیت میگم. شعر مرثیه سروده شاملو رو به یاد همه درگذشتگان می نویسم .
    منم این روزها عزادار دوستی هستم گاهی زمزمه این شعر آرومم میکنه.
    مرثیه

    به جست و جوی تو
    بر درگاه ِ کوه میگریم،
    در آستانه دریا و علف.
    به جستجوی تو
    در معبر بادها می گریم
    در چار راه فصول،
    در چار چوب شکسته پنجره ئی
    که
    آسمان ابر آلوده را
    قابی کهنه می گیرد.
    به انتظار تصویر تو
    این دفتر خالی
    تاچند
    تا چند
    ورق خواهد زد
    جریان باد را پذیرفتن
    و عشق را
    که خواهر مرگ است.
    و جاودانگی
    رازش را
    با تو درمیان نهاد.
    پس به هیئت گنجی در آمدی:
    بایسته وآزانگیز
    گنجی از آن دست
    که تملک خاک را و دیاران را
    از این سان
    دلپذیر کرده است!
    نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد
    – متبرک باد نام تو –
    و ما همچنان
    دوره می کنیم
    شب را و روز را
    هنوز را…

  • پیمان گفت:

    سلام
    خیلی غم انگیز و ناراحت کننده بود
    خدا رحمتش کنه و روحش شاد باشه
    وبرای دیگر متممی ها و به ویژه استاد محمد رضای عزیز آرزوی سلامتی و عمر طولانی می کنم.
    به نظرم پیام این خبر این است که فکر نکنیم فرصت زیاد است . اینکه همیشه انتظار آینده را بکشیم تا زندگی که دوست داریم را تازه شروع کنیم. راستش را بخواهید من خودم منتظرم تا در اینده برایم اتفاقی بیافتد تا بتوانم فلسفه بخوانم و با فلسفه زندگی کنم. و یا اینکه وضعیت مالیم آن قدر خوب بشه تا بتوانم یک مرکز تربیت و پرورش کودک بزنم و به کودکان سرزمینم کمک کنم

  • محمد گفت:

    سلام
    واقعا متاسفم شدم
    اون اتوبوس مرگ جاده كندوان،٢تن از فاميل هام و٥نفر از همسايه هامون و الان هم متوجه شدم يك تن از عزيزان متمم رو ازم گرفت.
    جز غصه و بغض چيزي ندارم.

  • محمد معارفی گفت:

    تی ای درس پیاده سازی استراتژی دکتر آراستی بود. همیشه ته کلاس مینشست. بچه ی بسیار فروتنی بود. این جملاتی که دارم میگم رو نذارید به حساب اون جملاتی که همیشه بعد فوت یه آدم میگیم. فکر کنم بعد از خانواده ش یکی از کسانی که بیشترین فشار غم رو باید تحمل کنه دکتر آراستی باشه. توی اکثر جلسات با دکتر بوده. به خاطر همین نزدیکی محمدحسن با دکتر آراستی، چند باری باهاش در مورد معایب یا مزایای کار کردن با اساتید حرف زده بودم. توی جملاتش، خیلی راحت می شد فهمید که یکی از اون خروجی های دانشگاهه که فقط یه اسم رو یدک نمیکشه و همین الان داره اثراتش رو جاهایی که هست میذاره. نمیخوام شعار بدم مرگ برای من هیچوقت ناراحت کننده نبوده. اما اینکه یه آدمی که داره یه کارایی میکنه که یه چیزی رو بهبود بده ولی از بین ما خیلی راحت و به خاطر بی مسئولیتی یه عده دیگه بره، واقعاً دردناکه.
    از بچه های ارشد برق شریف بود و در کنار برق، موضوعات مدیریتی رو حتی بهتر از ما بچه های ام بی ای دنبال می کرد.
    توی اولین جلسه ای که مربوط به پروژه ها بود، دکتر آراستی یکی از بهترین ویژگیهای خوب محمدحسن رو به درستی به خاطرمون آورد. خوش اخلاقی و برخورد خوب چیزی بود که من توی چندبار صحبتم باهاش خیلی خوب حسش کرده بودم…

    • محمد جان. مستقیماً‌ شاید ارتباط به صحبت تو نداشته باشه.
      اما دوستمون آقای مهدی مظاهری بزرگواری کردند و برامون از طریق ایمیل پیامی فرستادند که احساس کردم جای مناسب براش، در زیر این مطلب و در ادامه‌ی نوشته‌ی توست:

      من از جامعه فناوری و کارآفرینی دانشگاه شریف مینویسم. محمدحسن ۴ماهی بود به ما مراجعه کرده بود و پیگیرانه دنبال طرح کارآفرینانه‌ای بود که ثبت اختراع خود در زمنیه مخابرات اجرایی کند و جلسات زیادی را با ما داشت تا پیگیری کنیم. ارشد را گرفته بود و حتی سربازی‌اش تازه تمام شده بود. بسیار پیگیر و متواضع و دانشمند. واقعا جای تاسف داره که وقتی این همه از افراد دانشگاه ایران را ترک گفته اند یکی مانده و آن هم به این شکل از پیش ما رفت. به نتایج خوبی پس از مذاکرات با اپراتور و شرکت‌های تابع رسیده بود که این دفتر متاسفانه نا تمام ماند.

      دانشگاه صنعتی شریف

      • محمد معارفی گفت:

        محمدرضا جان، سلام
        مرسی بابت این کامنت. حضور تو واسه همه ی ما و بچه هایی مثل محمدحسن باعث دلگرمیه.
        راستش همون یکی دوباری که با محمدحسن حرف زده بودم اتفاقا ً به قضیه اختراعش و اینکه چطور میخواد باهاش بیزنس کنه یه اشاراتی کرده بود. اتفاقا برام جالب بود که به جای اینکه مثل خیلیا بگه اینجا ایرانه و اختراع معنی نداره و … کاملاً مثبت به قضیه نگاه میکرد و اصلاً منتظر نبود یکی بیاد ایده ش رو تجاری کنه و خودش یه کارایی برای اختراع یا اختراعاتش می کرد. روحش شاد

  • مریم گفت:

    گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود
    گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
    گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
    گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود

    روحشون شاد و درآرامش

  • محسن سعیدی پور گفت:

    محمد رضا سلام
    راستش وقتی مطلب “لحظه نگار :نوشته ی روی در “رو خوندم ذهنم درگیر این مساله شد که ازت بپرسم : حست نسبت به بچه های متمم چیه؟ الان اگر من برم توی خیابون و تصادف کنم و بمیرم تو چطوری باخبر میشی ؟ اصلا برات مهمه ؟حضور تو توی رندگی بعضی از ماها چنان زیاده که حسامون هم با هم درگیر شده.ماجرا دیگه یاد گرفتن چند تا تکنیک نیست ،ماجرا گیمیفیکشن نیست ،ماجرا کسب و کار نیست ،(که به جرات میگم هیچ کس به اندازه تو در این زمینه ها روی من تاثیرگذار نبوده)ماجرا تاثیر متقابل ماها باهمه .اتفاقی اگر برای تو بیافته ما همه باخبر میشیم و درگیر میشیم باهاش. ولی ما چقدر توی زندگی تو تاثیر داریم ؟ اون موقع دیدم که کامنت من خیلی داره احساسی میشه و یه جورایی انگار دارم ازت سئوال خصوصی میپرسم .به همین علت چندبار نوشتم ولی دکمه فرستادن دیگاه رو نزدم .
    دیشب که مطلب”درگذشت محمد حسن قاسمی فرد از دوستان عزیزمان”رو خوندم دلگیر شدم .اصلا حال خوشی ندارم . جواب سئوالی رو که از تو نپرسیدم؛ نمیخواستم اینطوری بفهمم.

  • میلاد کا گفت:

    سلام
    مثل همیشه اینجا رو باز کردم برای خوندن و فکر کردن اما بعد از خوندن خبر خیلی ناراحت شدم. رفتم متمم و اخرین تمرینش رو خوندم ، تمرینی که اتفاقا خیلی خوب نوشته شده و بعدش احساس کردم یک تکه ای از پازل کم شده. پازل متممی ها در ذهن من همیشه هست حتی اگر خیلی تمرین ها رو نخونم و خیلی از دوستان رو نشناسم…
    حرف های ما هنوز ناتمام
    تا نگاه می کنی وقت رفتن است
    آه
    ای دریغ و حسرت همیشگی
    ناگهان چقدر زود
    دیر می شود …
    “قیصر امین پور”

  • یونس گفت:

    مرگ رو فراموش کرده بودم. روحت شاد همکلاسی. امیدوارم اگر دنیای دیگه ای بود اونجا به ارزوها و خواسته هایی که اینجا وقتش رو نداشتی، برسی

  • آرام گفت:

    روحش شاد.
    و خدا به عزیزانش صبر و آرامش بده.
    غم انگیزه و امید که رویاهایی رو که براشون شعله ای در جان داشته دوستان او به زودی و به خوبی محقق کنند.

  • سکینه گفت:

    درگذشت این عزیز از دست رفته رو به خانواده محترم قاسمی فرد و خانواده متمم تسلیت می گم .
    او عضوی از خانواده متمم بود و خبر درگذشتش همه ما رو متاثر کرد و به فکر فرو برد.شاید تلنگری باشد تا فرصتها رو غنیمت بدانیم.

  • بهروز مطیع گفت:

    توی وبلاگش در جواب یکی از دوستاش گفته :
    ” سالهاست که هجران سرچشمه شعر شعرا بوده. برام جالبه که هر شاعری که به وصل رسیده دیگه صداش در نیومده. دیگه خاموش شده. اصلا عاشق و معشوق مثل آب و آتیش هستند که به هم می رسند نه این گرمایی داره دیگه نه اون یکی سرما و طراوت اولش رو ”
    وقتی صفحه پروفایل اش توی متمم رو دیدم خیلی غمگین شدم ، تحمل از دست دادن عزیزانمون خیلی سخته . خدا به خانوادش صبر بده . به خانواده محترم محمد حسن عزیز و خانواده متمم تسلیت میگم .
    روحش شاد

  • نادر آرین گفت:

    روحش شاد.
    خیلی برام ناراحت کنندس.
    وقتی توضیحات گروه متمم رو در قسمت “توضیحاتی در مورد من” دیدم دلم بیشتر گرفت 🙁 هوووففففف

  • محمدرضا زمانی گفت:

    سلام
    از دیشب که این خبر رو خوندم چندین و چند بار به این صفحه سر زدم، شاید به همون امیدی که محمدرضای عزیز گفت: اینکه ببینم محمدحسن پیام داده که این فقط یه تشابه اسمی بوده. حتی صبح (که در حالت خواب و بیداری بودم و یبار دیگه کامنت های زیر این پست رو چک کردم) با دیدن اسم دوست خوبمون محمد یاسمی (که ان‌شاءالله همیشه زنده باشن) چشم هایم رو درشت کردم… ولی نه، انگار محمدحسن دیگه قرار نیست کامنتی بنویسه…
    با خودم فکر می کردم، احتمالا هر روز خیلی از افرادی که دغدغه ی رشد و پیشرفت دارند و ما اون ها رو در محیط "فیزیکی" ندیدیم، از دنیا میرن. اما فرق محمدحسن (خدابیامرز) با همه اون ها این بود که محمدحسن یک متممی بود. هر چند ممکنه کامنت هایش رو تابحال نخوانده باشیم – یا اگر هم خوانده باشیم اسم نویسنده رو به ذهن نسپرده باشیم – … نمیدونم. با خودم فکر می کردم این دلیل هست که باعث شده از دیروز خیلی از ما از لحاظ روحی داغون باشیم. اینکه محمد حسن از ما بود. از خانواده ما. اینکه محمدحسن یک متممی بود …
    خدا بیامرزدش.

  • محمد امجدی گفت:

    محمدرضای عزیز
    حرفهاتون راجع به محمدحسن قاسمی فرد خیلی الهام بخش بود. چقدر خوب میشه اگه در برنامه ریزی هامون برای زندگی، همیشه گزینه ی مرگ ”در زمان کاملا نامشخص” ( و نه مثلا در صد سالگی!) رو لحاظ کنیم و اینکه اگه فیلم زندگیمون خیلی زودتر از معمول به پایان رسید، باز هم داستان قابل دفاعی برای ارائه به خودمان داشته باشیم. مثل محمد حسن قاسمی فرد.

  • محمد یاسمی گفت:

    انّا للّه و انّا الیه راجعون
    به خانواده ی محترم این عزیز سفرکرده و دوستان عزیزم در متمم تسلیت می گویم. از خدای بزرگ برای او رحمت واسعه و برای بازماندگان و دوستدارانش، شکیبایی و اجر مسالت می کنم.

  • علی گفت:

    خدا بیامرزدش.
    این کلیپ صوتی حدود ۳ دقیقه ای از علی صفایی حائری درباره نامه امام حسین (ع) به محمد حنفیه کوتاهی و پوچی دنیا رو واسه من خیلی ملموس کرده. گفتم شاید گوش دادنش توی این حال بد نباشه و مرگ یه دوست رو راحت تر بپذیریم.
    http://s6.picofile.com/file/8219869426/ali_safaee.mp3.html

  • مهشید محمدی گفت:

    سلام
    از دیشب که این خبر تلخ رو خوندم دچار غم و بی تابی عجیبی شدم. چندین مرتبه از خواب پریدم. خواب جاده چالوس می دیدم و سقوط.
    حالا دیگه ایمان دارم که من خودم رو بیشتر از هر جایی عضو خانواده ی متمم می دونم.
    روحشون شاد. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    دعا می کنم سایر اعضای خانواده ی متمم، سبز باشند و برقرار.

  • معصومه گفت:

    خبر تلخیه، دلم رو سوزوند. خدا بیامرزتشون، خدا به خانواده شون صبر بده، برای از دست دادن دوست متممی عزیزمون خیلی خیلی دلم گرفت.

  • نيلوفر گفت:

    خيلي خيلي ناراحت شدم .”غم غمناك” ي داد بهم اين خبر. راستش روزي كه اولين بار وارد اينجا و متمم شدم هرگز فكر نميكردم جايي در فضاي آنلاين زندگي ، اونقدر برام مهم بشه و اونقدر بهش احساس تعلق و دلبستگي پيدا كنم كه خبر كوچ يكي از دوستان و همرانش به اين اندازه ناراحت و شوكه م كنه.
    تلخ بود ، واقعا تلخ!

  • milad گفت:

    خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و ناراحت شدم.مدتیه به خودم میگم که ۲۰ سال از عمرت گذشته و دو تا بیست تا دیگه که بگذره دیگه عمر مفیدم تموم شده.الان میبینم که کی گفته اصن اون دو تا بیست تای دیگه قراره بیاد.

  • هما گفت:

    خبر بسیار غم انگیزی بود . خدا رحمتشون کنه و به خانوادشون صبر بده. محمدرضا ممنونم که این خبر رو اطلاع دادی و این قدر نسبت به تک تک متممی ها دقیقی.

  • مریم .ر گفت:

    چقدر دلم گرفت, چقدر گریه کردم …
    محمدرضا بهت تسلیت میگم.

  • سپیده گفت:

    من تازه الان با ایشون آشنا شدم ولی انگار سالهاست می شناسمشون. فکر می کنم خانواده متمم همه همین حس رو دارن. خدا به عزیزانشون صبر بده.

  • بهداد گفت:

    روحش شاد 🙁
    اتفاقا مادرم میگفت فردا من رو ببر بهشت زهرا. از اطلاعات می پرسم که اگر اونجا دفن شده باشه، برم سر مزارش.

    مادرم گفت دوستت بوده؟ پس چرا خبر نداشتی؟!

    گفتم همکلاسیم بوده.

  • طاهره گفت:

    برای من هم از دست دادن این دوست ممتمی خیلی ناراحت کننده است. البته به دلیل عدم شناخت ایشون، رفتم و برای اولین بار به پروفایل ایشون سر زدم و کامنت هاشو خوندم. حالا احساس می کنم که مصداق شعر روی اعلامیه ترحیم می شم: تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم. وقتی سراغ من آئی که نیستم.
    آرامش روح رو برای محمدحسن قاسمی فرد از خدای رحمان می طلبم.

  • لیلا گفت:

    چقدر غم انگیز…

  • zohreh گفت:

    نمیدونم چی بنویسم ولی خیلی دلم سوخت
    ناراحت شدم .
    جای ایشون در متمم خالی خواهد ماند.

  • شهرزاد گفت:

    چه تجربه ی جدید و غریبی بود و بسیار دلگیر کننده… خبر از دست دادن یک دوست خوب متممی. کاش اینجور خبرها هیچوقت حقیقت نداشت و کاش میشد باور نکرد…
    گاهی اوقات، با خودم فکر میکنم، چقدر جالب! اگه روزی – دور یا نزدیک و به هر دلیلی – زندگی ما به پایان برسه، اما هنوز اسم و نوشته ها و حضور ما توی متمم، مستقل از اینکه ما باشیم یا نباشیم، به زندگی خودش در متمم ادامه میده.
    عمر واقعی ما در همون لحظه با مرگ، متوقف میشه و دیگه ثابت میمونه، اما عمر متممی بودن ما توقفی نداره و هر روز، یک شماره بهش اضافه میشه.
    برام حس خوبیه که میدونم ما توی متمم همیشه زنده میمونیم، حتی اگه دیگه خودمون نباشیم.

    • شهرزاد گفت:

      آخی… اینم وبلاگ محمدحسن بوده:
      http://beyond-of-dreams.mihanblog.com
      توی وبلاگش گفته:
      سلام. من محمدحسن قاسمی فرد هستم. هر سر نخی که از دوستان موفقم به دستم برسه اینجا میگذارم. توی دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف یا دانشکده مدیریت و اقتصاد، با آدم هایی آشنا شدم که کوه ها رو جابجا کرده بودند تا به اهدافشون برسند. ایمان دارم تنهایی می تونید موفق شید اما خوشبخت نه. مثل هم گروهی های کوهنوردی کنار هم بمونیم و خوشبختی رو با هم احساس کنیم.
      محمد حسن قاسمی فرد
      .
      سخته… خیلی سخت. اما امیدوارم روحش شاد باشه و خداوند به خانواده اش صبر عطا کنه. و یادش همیشه در متمم گرامی باشه.

      • علیرضا داداشی گفت:

        سلام.
        این که خوندن چنین خبری می تونه حال غریبی رو برای دوستان مشترکمون ایجاد کنه، تاییدیه بر جمله ی محمدحسن.
        ما متممی ها اینجا خوشبختیم. با هم هستیم و خوشبختیم. تجربه ها و دانسته ها و خواسته هامون رو با هم به اشتراک می گذاریم و خوشبخت می شیم.
        ما، پله های دانستن رو با امید موفقیت طی می کنیم و چون کنار هم طی می کنیم، خوشبختیم.
        روحت شاد مرد جوان و یادت گرامی.

  • سمانه عبدلی گفت:

    ای کاش ۹۵ زودتر از هرسال دیگری به پایان برسد
    میدانم ای کاش کودکانه ایست اما بیش از این طاقت شنیدن خبر ناگوار دیگری ندارم
    محمد حسن پنجمین عزیز از دست رفته در طی ۵ هفته‌ی گذشته‌ی زندگی من است که یادشان را گرامی میداریم و خاطراتشان را مرور می‌کنیم.
    این بار هم به اینجا آمده بودم تا حرفی، کلامی و خبری خوب ببینم و امیدوار شوم به زندگی…

    • سمانه. حس احمقانه‌ایه.
      همیشه وقتی چیزی می‌نویسم، اینجا. متمم. هرجا، دردناک‌ترین چیز برام اینه که بگن دقیق نبوده یا منبعش مشکل داشته.
      به خاطر این وسواس، خیلی وقت می‌ذارم. برای چک کردن همه چیز و دوباره خوندن کتابها و منابع و مقالات.
      الان خیلی احمقانه. رفرش می‌کردم به امید کامنتی که بگه: اشتباه کردی محمدرضا. این محمدحسن قاسمی فرد که فوت شده اون نیست.
      اما کسی چنین کامنتی نذاشته. هنوز.

    • سامان گفت:

      سمانه خانم ،تقریبا میتونم بگم که به این باور رسیدم که اگر کسی با همه وجودش مرگ رو حس نکنه و بعد درکش نکنه و بعد از این مواجهه ،ازش عبور نکنه، هیچ وقت نمیتونه به تمامی زندگی کنه.
      منظورم از عبور کردن،فرار کردن نیست،چون مرگ همسفر هر لحظه ی ماست.
      یکی از جاهایی که ما این مواجهه رو میبینیم،زمان از دست دادن عزیزانمونه. برای من هم سال۹۵ همراه بود با فوت چند نفر از نزدیکانم ولی برای من اون مواجهه اولیه و تاثیرگذار برمیگرده به دوتا مرگ خیلی سخت که یکیشو توی ۱۴سالگیم و اون یکیو توی ۲۱سالگیم تجربه کردم. فکر میکنم بعد از اون تجربه ها بود که تونستم با مرگ (و مرگم) ارتباط خوبی برقرار کنم. دوستی و همراهی مرگ دیگه برام لذتبخش شده و میتونم بگم که بدون حضور اون،اصلا زندگی خوبی رو نمیتونم متصور بشم.
      هرچند زدن این حرفها سخته و نشونه زمختی گوینده ش ولی آرزوم برای همه ی کسانی که عزیزی رو از دست میدن اینه که این مواجهه و عبور و همراهی رو تجربه کنن .که از نظرخودم بهترین آرزوییه که میتونم برای هممون داشته باشم. از جمله برای تو دوست خوب متممیم و برای بازماندگان محمد حسن.

      پی نوشت: راستش سمانه خانم همیشه از صحبت کردن در مورد مرگ با دیگران نگران بودم.چون میترسم که زمان مناسبی برای زدن این حرفها نباشه و تعبیر اشتباهی ازشون بشه،ولی چون شما رو تاحدی میشناسم ترجیح دادم بنویسم. امیدوارم باعث نشده باشم که ناراحتیتون بیشتر شده باشه

    • سمانه گفت:

      برای محمدرضا و سامان
      محمدرضای تا همیشه محمدرضای من. شاید باور نکنی که قبل از کامنت گذاشتن، برای تکذیب حرفی که نوشتی از گوگل کمک خواستم. اما بی‌معرفت‌تر از این بود که به ما دلخوشی بده!
      ممنونم که هستی محمدرضا. به خاطر همه خوبیهایی که در حق من و ما داشتی. به خاطر همه‌ی دوست داشتنهات. به خاطر اخم و تخمهایی که از سر دلسوزی بوده و هست، نه بی‌رحمی و کینه و غرور. به خاطر تمام میراث جاودانی که برای من و همه بچه‌هات گذاشتی و میگذاری.

      ممنونم سامان
      ممنونم که از حسی که تجربه کردی و لحظاتی که زندگی کردی برای من نوشتی.
      دوستان نزدیک من میدونن که من از مرگ نمیترسم. همیشه و هرجایی هم منتظرشم. شاید هم دروغ باشه میگم منتظرشم، چرا که مرگ همواره در کنار ماست و نزدیک. لااقل برای من که دو بار تجربه نزدیک به مرگ رو داشتم خیلی دور نیست. میدونی سامان. چیزی که برای من غم انگیز بوده و هست، حال غریب کسانی که عزیزی رو از دست دادن. احساس میکنم کسی که از دنیا میره حال بهتری رو تجربه میکنه. اما بیتابی و بیقراری‌های کسانی که نزدیک خودت هست غم و رنج اونهاست که باعث ناراحتی تو میشه، نه لزوماً از دنیا رفتن کسی.
      حرفهات زمخت نیست. چون حسشون کردی، حال من رو هم خوب میکنه. این مدت کسانی که به من تسلیت گفتن و میگن رو دعوت میکنم به اینکه به کسانی که دوستشون دارن بیشتر توجه کنن. چون خیلی خوب میفهمم که بیشتر ناراحتی‌ها بعد از از دست دادن کسی، از جنس حسرت. حسرت حرفهای نگفته. حسرت کارهای انجام نداده. حسرت تجربه‌های مشتر . حسرت دوستت دارم و تو چقدر زیبایی و… هزاران حرف خوب دیگه که از هم دریغ می‌کنیم و پشت نقاب ضعیف بودنهامون قایم می‌کنیم.
      امیدوارم شاد باشید و شادی‌بخش و شادی‌آفرین و به یاد محمدحسن همین امروز به اندازه یک نفر هم که شده، شادی هدیه کنیم.

      این رو چند سال پیش توی دفترم نوشتم، گفتم حرفهای بی‌خاصیتم رو با این تموم کنم.
      من از مرگ می ترسم
      نه از مرگ ؛
      که از تمام کارهای انجام نشده،
      تمام دوستی‌های شکل نگرفته،
      تمام رابطه‌های ناتمام ،
      و تمام نامه‌های ارسال نشده حتی…
      من از ناتمامی‌ها می‌ترسم!

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser