پیش نوشت: این مطلب قسمت سوم در مورد تجربیات ده سال وبلاگ نویسی است که البته با توجه به اینکه یک سال از نوشتن دو بخش اول آن میگذرد، میتوان گفت: یازده سال وبلاگ نویسی.
دو قسمت قبل را میتوانید از طریق لینکهای زیر بخوانید:
قسمت اول نکاتی در مورد وبلاگ نویسی شامل:
- وبلاگ نویسی به عنوان یک رزومه
- وبلاگ نویسی با هویت مشخص
- دوری از فضای سیاست (نه علم سیاست، بلکه فضای سیاسی کشور)
- حبس نکردن ترافیک بازدیدکنندگان (شکلی دیجیتال مفهوم بخل)
- ارائهی اطلاعات رایگان
قسمت دوم نکاتی در مورد وبلاگ نویسی که به این موضوع اختصاص داشت که دنبال دنبالهروهای خودمان راه نیفتیم. تجربه و توصیهای که میشد آن را به این صورت هم بیان کرد: Never follow your followers.
در اینجا قسمت سوم بحث را خدمت شما مینویسم.
استفاده منصفانه یا Fair Use
برای کسانی که جنبه های حقوقی تولید محتوا را میشناسند و درگیر آن هستند، بحث استفاده منصفانه یا Fair Use یک اصطلاح حقوقی است و بیشتر در دادگاهها و دعواهای مربوط به نقض مالکیت معنوی مورد استفاده قرار میگیرد.
اما من در اینجا، خیلی کاری به تعریف حقوقی این مفهوم ندارم و بیشتر به جنبهی حرفهای آن میپردازم.
واضح است که آنچه میگویم تجربهی شخصی است. ممکن است شما با آن موافق نباشید. اما من این مورد خاص را جدای از اینکه ضامن موفقیت بلندمدت در تولید محتوای دیجیتال میدانم، به عنوان یکی از مصادیق مهم اخلاق و اخلاقگرایی در دنیای دیجیتال میفهمم.
ضمناً مسئله به این شکل هم نبوده که خودم هم از ابتدا آن را رعایت کنم. اما به تدریج که سود و هزینههای آن را دیدهام و تجربه کردهام، امروز بیش از هر زمان دیگری به این باور رسیدهام که در وبلاگ نویسی، استفاده منصفانه از محصولات فکر و قلم دیگران از جمله شرطهای لازم (و البته نه کافی) برای موفقیت پایدار است.
اجازه بدهید چند مثال بزنم:
- من یک فایل صوتی ارزشمند در سایت دیگر میبینم و فکر میکنم که چقدر خوب است که آن را در وبلاگ خودم هم معرفی کنم.
- یک مجموعه عکس عالی میبینم که برای مخاطبان من هم میتواند جذاب باشد.
- یک مقالهی خوب میبینم که دوست دارم آن را در وبلاگم مورد استفاده قرار دهم یا به دیگران هم بگویم.
- یک جملهی خوب میبینم که به نظرم برای مخاطبانم میتواند جذاب باشد.
این را میدانیم که بخش قابل توجهی از نویسندگان فارسی زبان فضای مجازی، در چنین شرایطی، معمولاً مطلب را اصطلاحاً لُخت میکنند و سپس بازنشر میکنند.
به این معنا که آن را از لوگوها، توضیحات، اشارههای خاص، نام نویسنده یا وبلاگ پاک میکنند و بازنشر میکنند.
آنها ممکن است صریحاً ادعا کنند که این مطلب متعلق به خودشان است یا اینکه هیچ چیز نگویند و امیدوار باشند که دیگران چنین برداشتی کنند.
اعتراف میکنم که من هم در نخستین سال وبلاگ نویسی این کار را چند مرتبه کردهام. یعنی اگر نوشتههای سال ۸۴ من را در وبلاگم ببینید (که البته این کار به علت اینکه آن را مسدود کرده و در واقع معدوم کردهاند چندان ساده نیست) نمونههایی از این دزدی را خواهید دید.
بعدها به این نتیجه رسیدم که این کار مضرات فنی / اخلاقی / حرفهای زیادی دارد:
- اولاً در دنیای امروز، جستجوی منابع اصلی چندان دشوار نیست. با صرف چند دقیقه وقت میتوان منبع اصلی را پیدا کرد. بنابراین، چنین دزدیهایی عمر و دوام طولانی نخواهند داشت.
- دوم اینکه اعتماد خواننده از بین میرود. چه امروز، چه فردا و چه یک سال بعد، زمانی میرسد که من میخواهم حرفهای خودم و دیدگاههای خودم را مطرح کنم و آن روز، دیگر خوانندهام اعتماد نخواهد کرد. زمانی یکی از بچهها، برای من یک سایت را به عنوان تولیدکننده و عکاس یک عکس معرفی کرد و برایش نوشتم: آنقدر در این سایت محتوای دزدی دیدهام که فرضم بر این است که همیشه میدزدند. مگر آنکه خلافش ثابت شود (این را هم میدانیم که از لحاظ منطقی، اثبات دزدی نبودن چندان ساده نیست. حتی اگر منبع دیگری پیدا نکنی و به نتیجه برسی که این مطلب یا فایل یا اسلاید، فقط در این سایت وجود دارد، با خودت میگویی: از جایی دزدیدهاند که من نتوانستم پیدایش کنم).
- سومین نکته، شکل گیری نادرست برند شخصی است (من قبلاً در مورد برند شخصی یا پرسونال برندینگ مطلب مستقلی نوشتهام). یکی از مهمترین داشتههای ما در دنیای امروز، برند شخصی است. اینکه ما را به چه میشناسند. شما نه خانهی من را دیدهاید و نه ماشین من را و نه حساب بانکی من را و نه قراردادهای سابق من را و نه کارفرماهایم را. محمدرضا شعبانعلی برای شما یک اسم است و یک تصویر. همین و دیگر هیچ. بخش مهمی از برند هم به اوریجیتال بودن و اصیل بودن و معتبر بودن و Authentic بودن باز میگردد. اینکه خودم باشم. نشر مطالب دیگران بدون نام آنها (یا به نام خودم) این اصالت را زیر سوال میبرد و دیگر مهم نیست که من از این طریق، چقدر سود و درآمد کسب کنم، من سرمایهی اصلی زندگی شغلیام را – که نام من و برند من است – خواهم باخت.
- چهارمین نکته، یک مسئلهی فنی است. گوگل و سایر موتورهای جستجو به بحث Originality توجه زیادی دارند. بحث Double Content (محتوایی که در دو جا یا چند جا تکرار شده) صرفاً در یک دامین معنا پیدا نمیکند. امروز به صورت Cross Domain هم معنا دارد. به عبارتی همین که مطلبی در چند جای وب وجود دارد، به عنوان مصداقی از Double Content در نظر گرفته میشود. در اینجا موتورهای جستجو معیار خود را زمان نخستین ایندکس شدن قرار میدهند. به همین علت، اعتبار من به عنوان یک منبع اوریجینال از دست میرود (حالا میتوانید بهتر درک کنید که چرا ما کامنتهای کپی و Paste بچهها در متمم را حتی با وجود اشاره به منبع منتشر نمیکنیم. ما از نظر گوگل یک تولیدکنندهی ۱۰۰٪ اوریجینال محتوا هستیم. این ویژگی در سایتهای کمی در دنیا هست و حتی فورچون و تایم و فوربس هم به خاطر بازنشرهای متعدد پایینتر از ما قرار میگیرند. همین باعث شده که امتیاز بالایی در جستجوها داشته باشیم و ترجیح میدهیم به خاطر چند امتیازی که یک نفر با یک کامنت کپی شده میخواهد کسب کند، تا سطح سایتهایی مانند فوربس و فورچون سقوط نکنیم).
فهرست بالا را باز هم میتوان ادامه داد.
به هر حال، حرفم این است که به تجربه یاد گرفتم که سراغ سرقت محتوا نروم.
در اینجا گزینهی دیگری مطرح میشود:
من می توانم در وبلاگ خودم مطالبی از دیگران را نقل یا بازنشر کنم و به مالک یا نویسنده آنها هم اشاره کنم.
این روش، اگر به شکلی حرفهای انجام شود میتواند یک استراتژی برد-برد باشد. اما تشخیص شکل حرفهای، آنقدر که در نگاه اول به نظر میرسد ساده نیست.
به عبارتی شاید مثال های ابتدایی این مطلب، نمونه های شفافی از استفاده ی غیرمنصفانه باشند، اما در سمت دیگر ماجرا تشخیص شیوه ی استفاده ی منصفانه چندان ساده نیست.
سادهترین حالت برای استفادهی منصفانه، این است که اگر مطلبی را از سایتی یا کتابی یا جایی برمیداریم، به انتظارات مالک آن محتوا احترام بگذاریم.
در حوزهی عکس، عکاسان بسیار زیادی با بازنشر عکسهای خود – بدون مجوز – مخالف هستند.
عکاسان زیادی هستند که تا یک رزولوشن مشخص این مجوز را میدهند. اما اجازهی انتشار عکس کیفیت بالا را بدون مجوز نمیدهند.
برخی هم در کل، با بازنشر عکسشان به هر شیوه (حتی با تغییر و ویرایش و حتی گاهی بدون اشاره به نام عکاس) موافقند.
در حوزهی فایل صوتی هم انتظارات مالک محتوا متفاوت است. مثلاً در فایلهای رادیو مذاکره، من بارها خواهش کردهام که فایلها را به هر شیوهای میتوانید به دوستان دیگرتان برسانید (این کار، هم باعث ترویج فرهنگ مذاکره میشود، هم هزینهی سرور من را کاهش میدهد و نوعی کمک به من برای صرفه جویی مالی است).
از سوی دیگر در متمم، اصرار داریم که تا اجازهی صریح متمم را کسب نکردهاند هیچ نوع بازنشری انجام نشود.
یادم هست که یک یا دو سال پیش، دوستی برای ما ایمیل زده بود که: من چند درس از شما را در سایت نقل کردم و البته زیر آن اعلام کردم که مال شماست.
من هم پیشنهاد دادم که ماشین ایشان را سرقت کنیم و البته رویش کاغذی بچسبانیم که ماشین متعلق به ایشان بوده است.
نمیدانم چرا پیشنهاد من – با وجودی که تصریح قطعی بر مالکیت ایشان داشتم – برایشان جذاب نبود و ترجیح دادند مطالب ما را از روی سایتشان پاک کنند.
ممکن است شما بگویید محمدرضا. مثال تو غلط بوده. چون او مطلب تو را برداشته بدون اینکه به اصل مطلب تو آسیبی برسد. در حالی که وقتی تو ماشین او را برمیداری او دیگر ماشین ندارد.
شاید مثال زیر کمک کننده باشد:
فرض کنیم که شما باغی دارید و از آن هیچ استفادهای نمیکنید. آیا من میتوانم از دیوار آن باغ بالا بروم و داخل باغ شما بخوابم (و البته به هیچ چیز آسیب نزنم) و بعد از چند روز هم بروم؟
بحث مالکیت، به این مسئله ربطی ندارد که من به تو ضرر زدهام یا نزدهام. بلکه به این بازمیگردد که من حق تو را برای تصمیم گیری در مورد ما یملک خودت به رسمیت شناختهام یا خیر.
از اینها که بگذریم، پیچیدگیهای بیشتری هم وجود دارد.
متمم به هر حال یک مجموعه است که واحد حقوقی دارد و تیمهای پیگیر و از هویت و مالکیت خودش دفاع میکند.
چالش جدی تر استفاده از بخش عمدهای از محتواهای مجازی است که تا این حد چارچوب ندارند.
این همان نقطهای است که بحث قضاوت شخصی در Fair Use در ادبیات حقوقی جهان متولد شد:
قضاوت شخصی در استفاده منصفانه یا Fair Use
بزرگترین بخش محتوای دیجیتال جهان، شامل محتواهایی است که به طور صریح، سیاست و خواستهی مالک آن مشخص نیست.
بخش عمدهای از عکسهای اینستاگرام، بخش زیادی از مقالات وبلاگها، بخش قابل توجهی از محصولات دیجیتال شامل این ویژگی میشوند.
به عبارتی، به نظر میرسد که نهایتاً ما باید در جایی قضاوت شخصی داشته باشیم.
من به تجربه یاد گرفتم که تا حد امکان از این قضاوتها دوری کنم و با مالک محتوا صحبت کنم.
قبلاً فکر میکردم این کار صرفاً به خاطر اخلاق و حرفهای بودن است. اما امروز میدانم که دستاوردهای دیگری هم دارد.
شاید از هر ده مورد، پنج یا شش مورد، به طور صریح با استفاده از مطالبشان مخالف باشند. اما در باقی موارد، ممکن است از این کار خوشحال شوند و یا اینکه محدودیتها را بگویند (مثلاً بگویند که به این شکل و در این حجم و به این میزان، از مطالب ما استفاده کنید).
بخش عمدهای از رابطههای دوستی دیجیتال امروز من، ناشی از گفتگوها و تعاملاتی است که به واسطهی این کسب اجازهها داشتهام.
البته طبیعتاً به تدریج یاد گرفتهام که چگونه درخواستم را مطرح کنم. سالهای اول، در این زمینه خام بودم و جوابهای تندی دریافت کردم.
فکر کنم هر کس وبلاگ نویسی میکند باید تحمل چند پاسخ تند اول را داشته باشد تا به تدریج، نحوهی درخواست کردن را یاد بگیرد.
اما به هر حال، اگر همهی راهها بسته بود و به قضاوت شخصی رسیدیم، مهمترین معیار این است که:
آیا من میتوانم به شکلی مطالب را مورد اشاره یا نقل یا بازنشر قرار دهم که ترجیحاً موجب ایجاد انتفاع (مادی – غیرمادی) برای مالک اصلی شود و اگر نمیشود، لااقل هیچ نوع ضرر (مادی – غیرمادی) برای او ایجاد نکند؟
در اینجا وبلاگ نویسی، یک ابزار مهم برای توسعه شعور دیجیتال ما باشد. چون در فضای دیجیتال آنقدر منافع آشکار و پنهان مادی و معنوی وجود دارد که تا خودمان درگیر آن نشویم، هرگز نمیتوانیم تصویر کاملی از آن داشته باشیم و قضاوت درستی در موردش بکنیم.
به عبارتی:
وبلاگ نویسی، علاوه بر اینکه به برند شخصی من و دیده شدن و شنیده شدن من کمک میکند، یک کارکرد مهم دیگر هم دارد و آن، درک بهتر جغرافیای منافع مشهود و نامشهود در فضای دیجیتال است.
بسته به نوع محتوا و منافع متصوره برای مالک آن، گزینههای مختلفی میتواند وجود داشته باشد:
- من به جای قرار دادن فایل PDF یک کتاب (که به نظر خودم ترافیک و رتبه میآورد) نقد یا شرح یا معرفی برای آن کتاب بنویسم.
- خلاصهای از کتاب بنویسم که خواننده را از خواندن کتاب بینیاز نکند و به خریدن آن نیز ترغیب کند.
- Curation انجام دهم. به این معنا که به جای نقل یک مقاله، فهرستی از ده مقاله در آن حوزه را به همراه معرفی کوتاه منتشر کنم. با این کار هم برای خوانندهی خودم کار مفیدی کردهام، هم برای کسب رتبهی سئو کار ارزشمندی انجام شده و هم منافع مالکان کتابها یا مقالات اصلی از بین نرفته است.
- میتوانم بر مبنای یک مدل، تحلیل خودم را بنویسم. مثلاً با اشاره به مقالهی آقای کوین کلی برای تعریف پلتفرم، مصداقهای پلتفرمهای ایرانی را بنویسم و به بحث بگذارم.
این فهرست تمامی ندارد و میتواند دهها و صدها راهکار دیگر را به آن افزود.
اگر بخواهم آنچه را امروز در وبلاگ نویسی یاد گرفتهام و رعایت میکنم – به عنوان یک تجربه و نه توصیهی قطعی – به صورت خلاصه مطرح کنم میتوانم چنین بگویم:
اشاره کردن به نام دیگران و کار دیگران و مقالات دیگران و مطالعات دیگران و سایت دیگران، یکی از تکنیکهای موفقیت در وبلاگ نویسی است.
اولاً به خوانندهمان کمک میکنیم که با نامهای جدید و منابع جدید و انسانهای جدید و سایتهای جدید و مقالات جدید آشنا شود. این کار باعث نمیشود که آنها ما را رها کنند و به سراغ دیگران بروند. اتفاقاً بیش از پیش به وبلاگ ما وفادار خواهند شد. چون اینجا همان جایی است که میتوانند هر بار با منابع دیگر آشنا شوند.
از سوی دیگر همزمان با این اشارهها، هر چقدر وبلاگ من اصیلتر و اوریجینالتر باشد، برای ساختن یک برند شخصی معتبر، مفیدتر خواهد بود.
خواننده حتی اگر آگاهانه این کار را انجام ندهد، جایی در ذهن خود به صاحب یک وبلاگ از لحاظ اوریجینال بودن مطالب امتیازی بین صفر تا صد میدهد و این امتیاز، ناخواسته و طبق اثر سرایت یا Contagion Effect از وبلاگبه خود نویسنده هم منتقل خواهد شد.
(چون قبلاً اشاره کردهام، این اثر را خلاصه میگویم: بسیاری از انسانها آب خوردن از یک پلاستیکی لیوان چند بار استفاده شده را به آب خوردن از یک آفتابهی نو ترجیح میدهند. چون در ذهن آنها کثیفیهای توالت به آفتابه هم منتقل میشود. حتی اگر هرگز در هیچ توالتی مورد استفاده قرار نگرفته باشد و با تمیزترین پلاستیک تولید شده باشد. به این اتفاق، اثر سرایت میگویند).
در کل، برندی که برای وبلاگمان میسازیم دیر یا زود برای اکثر انسانها به بخشی از برند خودمان تبدیل میشود و دیگران به سختی میتوانند این دو را از هم تفکیک کنند. اوریجینال بودن میتواند یکی از صفات ارزشمند برای هر برندی باشد.
پیشنهاد پایانی: خیلی مناسب است که هر کس در فضای دیجیتال کار میکند، فهرستی از منافع حاصل از عرضه محتوا داشته باشد و آنها را بشناسد: مشهورتر شدن، دیده و شنیده شدن، کسب درآمد، بهبود رتبه موتورهای جستجو، بهبود رتبه الکسا، ایجاد هویت و تصویر علمی، ایجاد Bandwidth بالا، شبکه سازی و دریافت اطلاعات تماس دیگران، تنها برخی از این منافع هستند (این اهداف الزاماً با یکدیگر همسو نیستند. به این نکته توجه داشته باشید).
اگر این منافع را نشناسیم، نمیتوانیم با دیگران تعاملی برقرار کنیم که سود و رضایت طرفین را تامین کند.
فکر میکنم چنین مطلبی میتواند موضوع یک درس مستقل در استراتژی محتوا در متمم باشد. اینجا نوشتم تا مجبور شوم و برای آنجا بنویسم.
لینک مطالب دیگری را که در زمینه وبلاگ نویسی نوشتهام ایتجا قرار میدهم تا اگر دوست داشتید بخوانید:
- ده نکته پس از ده سال وبلاگ نویسی (قسمت اول)
- ده نکته پس از ده سال وبلاگ نویسی (قسمت دوم)
- برای زینب دستاویز: چند پیشنهاد در مورد وبلاگ نویسی
[…] و جلوگیری از سرقت محتوا است که محمدرضای عزیز، در پست: ده نکته پس از ده سال وبلاگ نویسی (۳): استفاده منصفانه، به زیبایی در مورد آن برایمان صحبت کرده […]
[…] استفادهی منصفانه از مطالب دیگران (Fair Use) […]
[…] تکمیلی: ده نکته بعد از ده سال وبلاگ نویسی ۱ – ۲ – ۳ – […]
[…] میشود و سعی میکنیم وزن زیادی به مطالب آن بدهیم؟ (اثر سرایت و خطای […]
معلم عزیزم، سلام
چون خودت به ما اجازه دادی، من هم آدرس وبلاگم را اینجا میگذارم:
aminaramesh.blog.ir
امیدوارم شاگرد خوبی برایت باشم.
ارادتمند
امین
[…] در من باقی مانده دستم به نوشتن نمیرفت و بعد از خواندن نکاتی در وبلاگ نویسی توسط محمد رضا شعبانعلی تصمیم گرفتم که نوشتن را به طور جدی شروع کنم، از خواندن […]
[…] در من باقی مانده دستم به نوشتن نمیرفت و بعد از خواندن نکاتی در وبلاگ نویسی توسط محمد رضا شعبانعلی تصمیم گرفتم که نوشتن را به طور جدی شروع کنم، از خواندن […]
محمدرضا. ببخشید که برخلاف درخواستتون و مشغله این روزها، اینجا وقت تون رو می گیرم. سوالی داشتم که مربوط به متمم است ولی چون نیاز به پاسخ سریع دارم و گفتم شاید سوال دوستان دیگری هم باشد، ترجیح دادم اینجا بپرسم.
در درس اسلایدسازی متمم از ما خواسته شده بود برای برخی درس های متمم اسلاید بسازیم و آنها را در سایت Slideshare آپلود کنیم.
این تمرین باعث شد به این فکر بیافتم که مثلاً در انتهای آخرین درس مدل ذهنی (یا پروژه پایانی ام یا پس از چند درس) به عنوان جمع بندی و البته برای یادگیری اثربخش درس موردنظر، لینک اسلایدهایی که ساخته ام را در آنها قرار دهم. اسلایدهایی که اغلب مطالبی را عیناً از متمم در خود خواهند دید.
سوال ام این است که با توجه به حقوق مالکیت معنوی متمم و سایر اصول و ارزش ها، این اجازه را دارم؟
بهروز. سوالاتی با این حد جزئیات رو من نمیدونم همکارانم چی جواب میدن.
و از طرفی چون احتمالاً مشابهش رو بارها دیدهاند و جواب دادهاند، ممکنه جواب دادن سلیقهای من باعث خدشه در وحدت رویه بشه.
فکر کنم این رو از بچههای متمم بپرسی جواب مطمئن تری بگیری.
سلام آقای شعبانعلی
قبلا توی متمم و در پیام شخصی یک قسمت بود که میشد سوال پرسید یا پیشنهاد داد ولی الان متاسفانه این قسمت برای من قابل مشاهده نیست.
فواد جان.
من با آقای سلیمانی (کاله) دوستم.
خیلی هم به من لطف دارن.
اما اگر جای ماست رو توی سوپرمارکت پیدا نکنم، زنگ نمیزنم بهشون.
با وجودی که با روی خوش جوابم رو میدن.
😉
چشم. همونجا می پرسیم. باز هم پوزش بابت وقتی که ازتون گرفتم.
………………
پی نوشت برای فواد انصاری: فواد جان. برای پرسیدن سوالات و ارائه پیشنهادها، فکر کنم بتونین از قسمت “پشتیبانی متمم” و سپس “تماس با ما” اقدام کنین.
ممنونم بهروز جان برای جواب مفیدت. نمیدونستم اونجاست
محمدرضا از کجا متوجه شدی و سنجیدی که گوگل به متمم اعتبار بیشتری می دهد تا سایت فوربس؟
هر چه فکر کردم به جایی نرسیدم گفتم از خودت بپرسم.
چون برای کارهای خودم لازم داشتم و اصلا نمی دانستم که همچین چیزی وجود دارد. البته این مطلب را همان روز که منتشر کردی من خواندم، ولی همان موقع این سوال را نپرسیدم چون عادت دارم اول خودم تمام سعی ام را بکنم بعد بپرسم.
حمید. الان که خودم نوشتهی خودم رو خوندم، دیدم جمله بندیم رو بد نوشتم و به همین علت، معنا رو درست منتقل نکردهام.
بذار اینجا با دقت بیشتری بنویسم:
یکی از مهمترین معیارهای گوگل در ارزیابی محتوا، Originality است (برآورد میشه که در کل بیش از ۲۰۰ فاکتور وجود داشته باشند که از طریق Machine Learning وزنشون به صورت پیوسته تعیین و به روز میشه. بنابراین، عملاً همه بر اساس تجربیات، در مورد این فاکتورها حدسهایی رو مطرح میکنند. مطمئنم که Backlinko رو دیدی. اما اگر ندیدی فهرستش حتماً ارزش دیدن داره).
چیزی که تا امروز ما تجربه کردیم اینه که: Originality دو جور سنجیده میشه: مهمترین فاکتورش اینه که مطلب در جای دیگری در وب (چه در سایت خودت چه جای دیگه وجود نداشته باشه). معیار سنجش هم، تاریخی هست که تو در وبمستر مطلب رو Fetch میکنی و یا اینکه تاریخی که کراولر گوگل مطلب رو میبینه (هر کدوم زودتر باشه).
اما علاوه بر این Originality کل سایت هم به شکلهای مختلف تاثیرگذاره. اینکه در کل سایت تو چقدر مطالب دست اول داره (این عامل از طریق فاکتورهای متعددی اثرگذار هست).
بنابراین، اگر سایتی عموماً مطلب اوریجینال بره، حتی اگر مطلبی غیر اوریجینال هم بره، گوگل – حداقل تا یه مدت – مطلبش رو در صفحات اول میاره و رفتار کاربران رو در قبال اون میسنجه.
الان اگر در گوگل «کتابخوانی» رو سرچ کنی، مطلبی بوده که قبلاً در روزنوشته بوده. بعداً ما بردیم متمم. تازه یه بار هم این وسط مجبور شدیم از روی shabanali/ms بیایم روی mrshabanali
بعد هم اصل مطلب رو پاک کردیم نوشتیم: دیگه اینجا نیست.
اما گوگل هنوز جرات نکرده حذف کنه. در صفحه اول هم متمم رو نشون میده هم روزنوشته رو.
(البته نهایتاً یکی رو حذف میکنه).
اونکه گفتم در سطح سایتهای غیرمعتبر مثل فوربس سقوط نکنیم، چون فوربس از لحاظ اعتبار علمی، در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داره.
فقط بحث معروف ۳۸ درصد و ۷ درصد و ۵۵ درصد در زبان بدن رو در این مقالات ببین (اینجا و این یکی)
این جور پرت و پلاها رو دیگه سخنرانهای انگیزشی ایرانی هم نمیگن. روایتهای نادرست و غیردقیق و گمراه کننده از تحقیقات علمی.
اما فوربس براش مهم نیست. از هر دو نفر پول گرفته. از یکی برای تبلیغ خودش. از یکی هم برای تبلیغ کتابش. یه جمله هم ریز اون بالا نوشته: هر کی هر حرفی میزنه حرف خودشه (این رو بالای اکثر مقالههای فوربس میتونی ببینی. سلب مسئولیت مطلق).
اما مستقل از تمام این بحثها، به نظرم خیلی خیلی مهمه که ما یادمون باشه بحث Alexa و رتبه سئو تقریباً مستقل هستند و نباید فکر کنیم یکی روی دیگری تاثیر جدی داره.
شاید مثال خوبش جستجو در Reproduction vs Replication باشه.
اگر سرچ کنی وب مایندست یه جایی در صفحهی اول دیده میشه (بسته به سوابق قبلی و IP تو).
در حالی که تقریباً رتبهی الکسا نداره.
سایتهایی که در صفحهی دوم و سوم هستن رو ببین. خیلی معتبر هستند و رتبهی بالا دارن. اما مطلبشون اوریجینال نیست (تقریباً اکثراً یا از دیکشنریها کپی کردهاند یا از دائرهالمعارف استنفورد).
به هر حال، فکر میکنم ترکیب شدن دو جملهی اعتبار از نظر گوگل و اعتبار علمی، کمی مطلبم رو گنگ کرده بود که امیدوارم الان درست شده باشه.
[…] مطلبی با عنوان ده نکته پس از ده سال وبلاگ نویسی(استفاده منصفانه ) مربوط به سایت روز نوشت […]
تازهترین عکس اینستاگرامم رو تو بازار گرفتم:
http://s9.picofile.com/file/8274365318/tea.jpg
اتفاقا چاییش خوش طعم بود(:
تازهترین عکس اینستاگرامم رو تو بازار گرفتم:
اتفاقا چاییش خوش طعم بود
سلام و خداقوت
از چند سال پیش ایده وبلاگ نویسی در ذهنم بود ولی به علت procrastination (نود درصد) و ناآگاهی از اصول وبلاگ نویسی تا چند هفته پیش بطور جدی اقدام نکرده بودم…
چند روز اخیر در مورد اصول تولید محتوا خیلی جستجو کردم و مقاله های زیادی خواندم، راستش بعضی مقالات اطلاعات ضد و نقیض داشتند و سردرگم شدم
بگذریم
یه خواهش از شما دارم، لطفا تجربیات خودتون رو در مورد اصول تولید محتوای اصیل بطور تیتروار بنویسید تا راهنمایی منسجم برای تحقیق بیشتر در این زمینه باشه و بیراهه نروم. و اینکه تیتروار بفرمائید چه چیزهایی محتوای اصیل نیست. آزمون و خطا با توجه به شرایطی که دارم هزینه های زیادی رو برام تحمیل می کنه. و واقعا با مطالبی که مطالعه کردم، یه کمی از اقدام برای تولید محتوا ترسیدم، چون اصول دقیق آن را نمی دانم.
منابعی هم برای مطالعه بیشتر معرفی کنید.
با تشکر
محمدرضای عزیز
من امروز تونستنم پس از دو مذاکره ناموفق، بالاخره از یه عکاس، اجازه انتشار یکی از عکسهاش رو بگیرم.
وقتی موافقتش رو دیدم خیلی هیجان زده شدم.
البته امروز صبح بود که متوجه شدم تا چه اندازه ناشیانه به دو عکاس قبلی درخواست انتشار عکسشون رو دادم.
اما این مورد کمی متفاوتتر بود. البته بعد از اینکه درخواستم رو براش فرستادم فهمیدم که کلا باید در چنین مواردی از چه نوع لغاتی استفاده کرد و یا حتی قبلش خوبه که اکانت عکاس رو فالو کنم و عکسی رو هم که مد نظرم هست لایک کنم.
اولین گفتگوی موفق من با Alla Petropavlovska
واقعا حس خیلی خوبی داره این کار. حداقل با اطمینان خیلی بیشتری نسبت به قبل میتونم عکسهای دلخوام رو توی وبلاگم بذارم.
سلام
من از سال ۸۵ به بهانه شعر گفتن و چون آن روزها تب وبلاگ نویسی بالا بود وبلاگم رو ایجاد کردم و تا الان هم برنامه خاصی براش نداشتم و فقط شعرهام یا بعضی وقتها گزارش سفرهام رو گذاشتم از این به بعد به خاطر تاکید شما و اینکه دل نوشته های پراکنده ای دارم که لااقل به درد خودم می خورند جدیت بیشتری در وبلاگ نویسی داشته باشم. یعنی خلاصه بگم وبلاگ من مثل وبلاگ دوستان خیلی ساختارمند نیست و به قول شهرزاد یه چیز دلیه.
در خصوص مطالب متمم من یه دفعه یکی از عکس های پیام اختصاصی رو واسه یکی از دوستانم فرستادم راستش خودم هم فکر می کردم این کار ایرادی نداشته باشه. که امروز که نوشته ها رو خوندم فهمیدم ایرادی نداشته و دو بار هم دو تا از مطالب روزنوشته ها با دختری دوست شو و متن رودیار کیپلینگ رو با دوستام به اشتراک گذاشتم البته قبل از اون سرچ کردم که ببینم ترجمه این متن ها جای دیگری هم هست و چون بود این تصمیم رو گرفتم البته به دوستم هم گفتم فقط خودش بخونه و برا کسی ارسال نکنه و اونم برا آشنایی اش با متمم بود خلاصه می خواستم حلالیت بطلبم. (داخل پرانتز گاهی هم شفاهی توضیحات خیلی مختصری راجع به مطالب متمم به دوستانم میگم و یه نکته هایی که خیلی مفید بوده رو میگم البته این زیاد اتفاق نمیفته گاهی که دورهمی های علمی داریم و اونا یه چیز اشتباه میگن و من با استناد به متمم اونو اصلاح می کنم نمی دونم این حکمش چیه؟)
معصومه.
قبل از هر چیز، امیدوارم که وبلاگ نویسی رو به شکل ادامه بدی.
نه به خاطر مخاطب داشتن. بلکه به خاطر عادت به بیشتر و بهتر و جدیتر «فکر کردن».
یا به قول خودت: ساختارمند شدن فکرها و نوشتهها.
در مورد حلالیت، فکر کنم با توضیحاتی که برای بچهها در زیر همین کامنتها نوشتم بدونی که کار اشتباهی نبوده که حلالیت بخواد. کار درستی کردی. البته میدونم که نوشتنت از سر لطف و ادب هست. وگرنه حتماً پیام کامنتهای قبل و منظور اصلی از نوشتن متن رو متوجه میشی.
در مورد ترجمهها که گفتی نگاه کردی و دیدی جای دیگهای هست -اگر چه به اصل موضوع ربط نداره – اون ترجمهها مال خود ماست و در واقع جاهای دیگه که دیدی، دزدی بوده.
از این جهت گفتم که کلاً در مورد متمم – که به اوریجینال بودن مطالبش اصرار داره – اینکه سرچ کردی دیدی جای دیگه هست، معناش الزاماً این نیست که پس خود ما هم از جای دیگه آورده بودیم. معنای مشخصش اینه که یه سارق محتوا پیدا کردی. 😉
البته. واقعیتش رو بگم ما در مورد مطالبی مثل پاراگراف فارسی، تعصب کمی داریم. چون مطالب مستقلی هستند که عموماً ارتباط مستقیم با بقیهی درسهای متمم ندارند. برخلاف بقیهی درسها که معتقدیم جدا شدنشون از اصل بدنهی محتوای متمم، میتونه به اهداف آموزشی لطمه بزنه و بهترین کارایی اونها مشخصاً در شبکهای از محتواهاست که متمم پیشنهاد کرده.
پی نوشت: شاید برات عجیب باشه که من چرا اصرار دارم از واژهی دزدی (که کمی تلخ هست) استفاده کنم.
علت اولش اینه که دزدیه.
چرا باید لغت دیگهای به کار بره؟ (ما تا کنون در دادگاهها هم دیدهایم که بر اساس ماده ۲۳ حمایت از حقوق مولفان و مصنفان، بین ۶ ماه تا ۲ سال حبس تادیبی برای سارقین محتوا در نظر میگیرن).
علت دوم هم اینکه دوست دارم یه روز، نه فقط در مورد محتوا، بلکه به هر چیزی که حاصل فکر هست، احترام بگذاریم.
یه بار به شوخی نوشته بودم که در فرهنگ ما، برای مغز فقط زمانی پول پرداخت میشه که در بشقاب کله پاچه باشه.
به نظرم هنوز هم اوضاع تغییر جدی نکرده.
همینه که ما هنوز درک چندانی از مکانیزم توسعه یافتگی کشورهای دیگه نداریم و انگار جایی در ناخودآگاهمون باور داریم که توسعه بیشتر بر پایهی منابع فیزیکی و مشهود انجام میشه.
ممنون محمدرضا به خاطر توضیحاتت
من که به اوریجینال بودن متمم ایمان کامل دارم. منظورم از اینکه رفتم سرچ کردم که جای دیگه باشه این نبود که متمم از جایی برداشته اینکه خواستم ببینم دیگران هم ترجمه کردند و البته در مورد رودیارد یه ترجمه دیدم که گمان نمی کنم دزدی کرده باشن چون ترجمه اش خیلی ضعیف و غیر ادبی بود اونجا بود که به ارزش متمم و منحصر به فرد بودنش پی بردم.
درود بر معلم خوبم، محمدرضای عزیز
داشتم فکر میکردم که وبلاگ نویسی را مدیون شما هستم.
در این چند ماهی که به طور مداوم در وبلاگم می نویسم به شکل وصف ناپذیری حس و حالم تغییر کرده است.
وبلاگ نویسی باعث شده با جنبه های تازه ای از نوشتن آشنا شوم از این بایت احساس لذت و قدرت می کنم.
به گمانم وبلاگ نویسی از سر فراغت نیست، کاری پرفایده است که می تواند در عمیق تر شدن نگاه ما به جهان تاثیر بگذارد.
خوشحالم که تشویق های شما باعث شده تا جریانی از وبلاگ نویس های متممی ایجاد شود.
سعی می کنم در هفته چند بار به وبلاگ های متممی سر بزنم. وبلاگ هایی که غنای محتوایی شان آنها را از دیگر وبلاگ های فارسی متمایز ساخته.
در این میان می توان به وبلاگ علی کریمی عزیز، فواد انصاری عزیز، شهرزاد عزیز، صادق سلمانی عزیز، امین عزیز و دیگر دوستان متممی اشاره کرد که وبلاگ های بسیار آموزنده و جذابی دارند.
ارادت
سلام محمدرضا جان. وقتت بخیر.
راستش وقتی میخواستم مطلب جدیدی تو وبلاگم منتشر کنم دوباره رجوع کردم به اولین پستم که “چرا و چی میخوام بنویسم؟”. دیدم یکی از انتظاراتم از خودم این بوده که همیشه مطلب تر و تازه و Evergreen منتشر کنم. از بعداز ظهر تا الان که دارم فکر میکنم به این نتیجه رسیدم که نمیدونم چطور و با چه اصولی میتونم چنین مطالب همیشه سبزی منتشر کنم. به نظرت اینکه تنها از وقایع روز ننویسم کافی است؟
از اونجایی که به نظرم غالب نوشتههای تو چنین ویژگیای دارند، خواستم اگر وقت و حوصلهاش را داری (و البته چنانچه سوالم به نظرت منطقی و درست است)، کمکم کنی.
پی نوشت: ترجیحام این بود که وبلاگم کمی مطالب بیشتری قرار بگیرد و بعدش لینک نوشتهای را برایت اینجا بگذارم تا بخوانی. اما چون دستور دادی الان این کار را میکنم: https://goo.gl/s0sPfs )
محمدرضا سوالی که بارها برام پیش اومده اینه که استفاده از ایده های متمم از عکس-نوشته های لابلای متن و نحوه لینک دادن گرفته تا خروجی آزمایشات زیادی که گاهی نتایجش در کامنتها و گزارشهای مختلف، به صورت رسمی و غیر رسمی گفته میشه چقدر درست و منصفانه ست؟
اگه جایی ببینی که سایت دیگری به کاربرانش میگه کاربر آزاد یا “حامی ویژه”، اگه توی فهرستش “تقویم محتوا” و “نقشه راه” و حتی پیام اختصاصی داشته باشه، نظرت چی خواهد بود؟
البته با همین توضیحات این پس هم میتونم نظر احتمالیت رو حدس بزنم ولی اگه فرصت کنی مفصلتر و صریحتر در موردش صحبت کنی، ممنون میشم.
محمدرضا. ازت ممنونم که همیشه چه توی روزنوشته ها و چه توی متمم؛ بهمون کمک میکنی تا بتونیم بیشتر بدونیم، و بدونیم تا بیشتر بتونیم حضور بهتر و خوشایندتر و منصفانه تری توی فضای دیجیتال داشته باشیم.
و چقدر زیبا به اوریجینال و طبیعی بودن و “خود بودن” اشاره کردی. به نظر من این موضوع در اولویت اول و بالای هر چیز دیگری قرار میگیره و اینه که قبل از هر چیز دیگری، میتونه برای یک فعالیت لدتبخش و موثر در وبلاگ، هم به خودمون و هم به دیگران الهام بیشتری ببخشه.
راستش من مکانی رو که توش می نویسم بیشتر یه “دل گاه” می دونم. بر وزنِ وب گاه.:) و البته اگه بتونه حضور پررنگ تری توی موتورهای جستجو هم داشته باشه این برام باعث خوشحالی و دلگرمیه بیشتریه. سعی می کنم توی همین دل گاه، همیشه بر اساس خیلی درسها و نکته های خوب و ارزشمندی که توی این مدت از خودت، چه توی روزنوشته ها و چه توی متمم با درسهای باارزش استراتژی محتوا، و چه بحث های نتیکت توی فایل اتیکت و چه به هر شکل دیگری ازت آموختم، در کنار ارزش های درونی خودم یا همون اصطلاح خوبی که اشاره کردی یعنی: ” قضاوت شخصی در استفاده منصفانه یا Fair Use” که همیشه بهش توجه دارم، (بماند که چقدر در اون موفق بودم یا نه) بیشترین حساسیت و رعایت رو در این موارد و موارد مشابه – برای هر شخصی، هر کتابی، هر سایتی، هر مقاله ای و … – داشته باشم.
مثلا توی لیست آهنگهایی که توی سایتم میذارم که دیگران هم بتونن گوش بدن و لذت ببرن، سعی می کنم به این موضوع همیشه توجه کنم. به عنوان مثال، همون اوایل، داشتم شروع میکردم که چند تا آهنگ از استاد فریبرز لاچینی هم بذارم که واقعا آهنگهاشون رو که با پیانو نواخته شده دوست دارم. اما به محض اینکه توی سایت شون متوجه شدم که ایشون حساسیت زیادی روی بازنشر این آهنگها به صورت رایگان دارند، این کار رو اصلاً انجام ندادم – حتی رفتم چند تا آهنگ با اینکه خودم داشتمشون، از سایت شون خریداری کردم – و فقط یه دونه “پاییز طلایی” (که تقریباً قدیمی هم هست) رو نگه داشتم. این هم بخاطر اینکه فکر میکردم واقعاً حیف بود که لیست آهنگهای شگفت انگیز ، از اسم ایشون خالی بمونه. 🙂
در مورد یک سری فایل ها و محصولات آموزشی روزنوشته ها و بخصوص متمم هم که همیشه دلم میخواد به عنوان یک پُل، خوانندگان وبلاگ خودم رو هم که البته رقم قابل ملاحظه ای هم ندارن – و البته خوشبختانه خیلی هاشون هم از دوستان خوب متممی من هستند که بهم لطف دارن و گاهی سر می زنند و گاهی زحمت میکشن برام چند خطی مینویسن و من رو مورد لطف خودشون قرار میدن – اما حتی یک نفر بیشتر هم که شده – به سمت این محصولات ارزشمند هدایت کنم. (ضمن اینکه هیچوقت درسها و مطالب رو مستقیما نقل نمیکنم)
قبلاً نظر خوبت رو از این نحوه ی معرفی، مستقیم و غیر مستقیم و چه توی روزنوشته ها و چه توی متمم (پیام اختصاصی) پرسیدم. باز هم دلم میخواد نظرت رو بدونم که اگه باید کوچکترین و ریزترین اصلاحی یا تغییری یا حذفی در اونها انجام بشه، با کمال میل و به سرعت انجامشون بدم. (که البته توضیحات خوبت در این پُست هم باز برام بسیار راهنما و کمک کننده بود.)
فکر کنم هر کدوم از مایی که به عنوان یک متممی، داره هر روز با متمم زندگی می کنه، دلمون نمیخواد ذره ای آسیب از طرف هیچ کس دیگری و حتی از طرف خود ما متوجه متمم بشه.
باز هم ازت ممنونم که وقت میذاری و کمک میکنی که فضای دیجیتال، با داشتن حضور بهتر و شایسته تری از تک تک ماها، جای منصفانه تری برای همه باشه.
سلام شهرزاد
خیلی دوست داشتم بتونم با گروه متممی ها فعال یک گروه درست کنیم و تبادل اطلاعات و نظرات برخی از مطالب رو داشته باشیم البته چند روز پیش با بهروز مطیع آشنا شدم ،در پشت تلفن در اولین پاسخ خیلی احساس صممیت کردم ،کمی خودم هم از این احساس تعجب کردم که انگار دوست های چند ساله هستیم و این را مدیون گروه متمم هستم . البته تو متمم جستجو کردم آدرس سایت تو را پیدا نکردم اگر لطف کنی آدرس رو برایمان بگذاری و البته محمد رضا یک تذکر آیین نامه ای به من داد که آدرس سایتم رو بذارم (البته زودتر خودش پیش قدم شد ) ولی باز هم چون پسر خوبی هستم آدرس رو دوباره می گذارم که حرف محمد رضا روی زمین نمونه (http://keshavarzfazl.ir/)
سلام آقای کشاورز عزیز. خیلی ممنونم از لطف و توجه تون، دوست خوب متممی من.
– راستش قبلاً به طرق مختلف، لینک سایت من بر روی دیوارهای دوست داشتنی این خونه (روزنوشته ها) نقش بسته. اما به هرحال، اگر “یک روز جدید” رو از گوگل طلب کنید، دفتر کوچکی در برابر دیدگانتون گشوده میشه که میتونید به دلخواه، برگهایی از اون رو ورق بزنید.
و البته مایه ی سرافرازی و خوشحالی و دلگرمی منه که یکی دیگه از دوستان متممی خوبم رو در اونجا هم ببینم و نوشته های خوبشون رو بخونم، یا حتی – مثل بسیاری دیگه از دوستان – نبینم و نوشته ای از اونها نخونم و فقط حضورشون رو حس کنم.
– در مورد گروه متممی های فعال هم، با اینکه برای من مایه ی افتخاره که بیشتر در جمع دوستان خوب و با ارزش متممی خودم باشم؛ ولی راستش، من علیرغم فعال بودنم توی متمم یا اینجا، کلاً در ارتباطات و تعاملات اجتماعی، آدم بسیار منفعل ای هستم و میترسم که نتونم حضور پررنگی داشته باشم و از این بابت شرمنده تون بشم. برای همین، در همین متمم و روزنوشته ها در حدی که فرصت و روحیات و امکانات و توانم اجازه بده، در خدمت دوستان خوبم هستم.
و البته هروقت که متمم تشخیص بده که تعامل از طریق روش های دیگری در کنار خود متمم – درخصوص پیشبرد بهتر درسها و تمرینها – لازمه که بین دوستان اتفاق بیفته، وضعیت فرق میکنه.
امیدوارم من رو ببخشید و برای شما و همه ی دوستان خوب دیگرم آرزوی موفقیت های بیشتر در زندگی و در متمم رو دارم.
با سلام
متشکرم از پاسخ تان ،حتما به سایت خوبتان می آیم و مایه سرفرازی من است که دوست خوبی مثل شما در متمم دارم .
سلام محمد رضا
ممنون از اینکه در خصوص آداب معاشرت در فضای دیجیتال مطلب نوشتی خیلی رسا و واضح بود و مسلما دلیلی جهت هر گونه سو استفاده هم کاملا سخت کردی ،من هم باید اعتراف کنم چند تا از عکس های دیر آموخته ها و برخی از عکس های متمم را در فضای اینستاگرام منتشر کردم و امروز به خاطر این واقعه از جنابعالی و گروه متمم عذر خواهی می کنم و بیشتر هدف معرفی و دوست داشتن مطالب بوده که البته دلیل قانع کننده نیست ساعت ۱۲ امشب داشتم می رفتم که بخوابم نتوانستم جلوی نخواندن روز نوشت ها رو از خودم بگیرم و با تمام کنجکاوی به صفحه روز نوشت ها خودم را رساندم و وقتی مطلب شما رو مشاهده کردم ابتدا از خودم خجالت کشیدم کمی به خودم فحش دادم و سریع به فضای اینستاگرام خود رفتم اگرچه مدت زمان زیادی به این فضا سر نزده بودم چون دوست نداشتم ، خود را محدود به متمم و روز نوشت ها و کتاب ها و یاداشت بردای از متمم و تمرین ها کرده ام . اما با هر بدبختی بود رفتم و نیمه راه هم اینترنت مخابراتم تمام شد و مجبور شدم با اینترنت گوشی ام این کار را انجام دهم چون تا صبح حرف هایت مثل پتک روی سرم وارد می شد . بلاخره عکس ها رو بعد از ۲ ساعت کلنجار پاک کردم و هم شرمنده شما شدم و هم خودم ولی درس خوبی از تربیت در فضای دیجیتال گرفتم بخصوص اینکه دوباره نوشتن در فضای روز نوشت هایم را شروع کرده ام.
عذر مرا پذیرا باشید. دوستدارت حسن
حسن جان.
نکتهی اول و نامربوط اینکه: همیشه برای من حرفهات اینجا و متمم خیلی جذابه و با دقت میخونم و مشخصه که برای حرفها خیلی فکر میکنی و وقت میگذاری و بعید میدونم در عموم موارد، حرفی رو بلافاصله بعد از اینکه به ذهنت رسیده باشه و قبل از فکر کردن عمیق بنویسی.
از این جهت خیلی خوشحالم.
نکتهی دوم و کمی مربوط اینکه: قبلاً هم از بچهها خواهش کردم. الان هم از تو و بقیه خواهش میکنم که اگر وبلاگ مینویسید، هر بار (یا هر چند بار) که فرصت و بهانهای هست، به آدرسش اشاره کنید که یادآوری هم بشه برای ما.
به هر حال، حالا که کم کاری کردی من باید اعلام کنم که آدرس وبلاگت اینه:
روزنوشته های حسن کشاورز
نکتهی سوم و مربوط هم اینکه لطفاً جواب من رو به سعید زیر همین مطلب بخون که دوباره تکرارش نکنم 🙂
ممنون از نوشته بسیار خوب،
محمد رضا جان، من در نوشته های سایت خودم تقریبا سعی میکنم تا حدبالایی اشاره به منبع و موضوعات مختلف با درج لینک کنم، بسیار زمان بر هست، ولی برای من بسیار این قضیه.مهم هست و تمام تلاشم تقریبا این بوده که اشاره های بسیاری در پست هام دارم.
.
فقط دو سوال داشتم،
سوال اول، با وجود امکانات بسیار بالایی که فضای دیجیتال به ما میده برای ایجاد هایپرلینک و اشاره به منبع و مرجع و منظور و…، نظر شما در مورد ماهیت نظر دهی چیه، لینک بدهیم یا اشاره اسمی کنیم؟ فرقی هم داره؟ ارجحیت، اولویت، مزیت و شایستگی با کدوم یکی هست؟
.
سوال دوم، آیا ما به عنوان نویسنده بسیار عادی فضای وب که تمرین فکرکردن و نوشتن و یادگرفتن میکنیم هم میتوانیم سیاسیت «تعیین حدود و حقوق محتوای تولید شده » مان را دنبال کنیم و مثلا در وبسایت خودم بگویم : «نوشته هایی که در دسته بندی «نگاه یک کارمند» منتشر میشوند، برای بازنشر حتما باید تاییدیه بگیرند»
اگر هم بتوانیم اینکار را انجام بدهیم، آیا توصیه می شود که ما هم حدود بازنشر تعیین کنیم یا خیـــر؟
خیلی خوشحالم از اینکه این بحث داره ادامه پیدا میکنه.
من هم مدتی میشه که به خاطر وسوسه داشتن هویت دیجیتال و تولید محتوا یه وبلاگ برای خودم درست کردم.
اولش خیلی جدی نمیگرفتمش ولی بعد از چند ماه، نوشتن توی وبلاگ برام مهم شد.
البته نسبت به سایر دوستان خوبم مثل شهرزاد، فواد انصاری، سجاد سلیمانی، شاهین کلانتری، علی کریمی، و … که وبلاگشون خیلی پرمحتوا هست، وبلاگ من محتوای خاصی نداره و در این مسیر به نظرم حتی گام اول رو هم برنداشتم چه برسه به اینکه یه تولیدکننده محتوا به شمار بیام.
قبلا هم بهتون گفته بودم که دوست دارم یه مطلب درست و حسابی بنویسم و بیام مثل سایر دوستان در روزنوشتهها لینک بدم. ولی فکر کنم حالا حالاها این کار رو نکنم.
چون وبلاگ من الان مثل کافی شاپی هست که توی یه کوچه بنبست خیلی خلوت و کم رفت و آمد قرار داره و حداکثر بازدید کنندهش ۱۰ نفر در روز بیشتر نیست. اونها هم دوستان متممیم هستن که برای اینکه قوت قلبی برای منِ تازه کار باشن، میان و سر میزنن و نظر میدن. برای همین با خودم گفتم تا جایی که ممکنه فعلا صبر کنم و تجربه بیشتری بدست بیارم و بعدش بیام اینجا آدرس کافیشاپم رو بدم 😉
اما محمدرضای عزیز، برای منِ تازه کار چند تا سوال پیش اومده:
۱) در نقل از یک منبع تا چه حد دستمون باز هست؟ یعنی من تا چه اندازه میتونم از یک کتاب یا یک منبع توی وبلاگم نقل قول داشته باشم. من این اندازه رو برای خودم روی عدد ۳ گذاشتم. یعنی از هر منبعی نهایتا به خودم اجازه میدم که ۳ بار به شکل مستقیم چیزی رو نقل کنم. خیلی جاها هم برای اینکه به تکرار گرفتار نشم بیش از یکبار از یک منبع، مطلبی رو نقل نمیکنم. آیا این حساسیت درسته یا اصلا ضروررتی نداره؟ چون به نظرم اگر بخواد بیشتر از این بشه مخاطب فکر میکنه که من توی یه Loop افتادم و دیگه چیز جدیدی یاد نمیگیرم یا نمیخونم که بیام ازش حرف بزنم.
۲) من میخواستم مطلبی رو بنویسم که تا به حال مشابه اون رو در سایتهای فارسی ندیده بودم و تمام منابعم هم به زبان انگلیسی هست. میخواستم در آخر به مخاطبم پیشنهاد بدم که کلمه کلیدی این بحث چی هست تا خودش اگر مایل بود بره و تحقیق و بررسی بیشتر کنه. حالا سوالم اینه که آیا من همیشه باید تمام منابعم رو ذکر کنم یا اینکه اگر به یکی دو مورد اشاره کردم کافیه یا اینکه ذکر همون کلمه کلیدی کفایت میکنه؟
۳) اینکه برداشت و خلاصه خودمون رو از یه کتاب بنویسیم و منتشر کنیم برای من جالب بود ولی آیا منظورتون از خلاصهنویسی یه کتاب که خواننده رو ترغیب به خوندن خود کتاب کنه چیزی شبیه به کاریه که در درس «قتل کلمات» انجام دادیم؟ چون تا به حال فکر میکردم تنها با خلاصهنویسی یه کتاب باعث میشیم که مخاطب به خوندن چنین خلاصههایی عادت کنه و هرگز دنبال منبع اصلی نره و با روح کلی متن کتاب آشنا نشه.
۴) من تا به حال بیشتر از عکسهایی که در اینستاگرام هست توی وبلاگم استفاده میکردم اون هم با ذکر منبع و تا به حال به مالکیت اونها دقت نکرده بودم و برداشتم این بود که چون در شبکههای اجتماعی هستن پس ذکر منبع کفایت میکنه. اما خوب حالا اینجا یاد گرفتم که باید برم مستقیم ازشون اجازه بگیرم.
البته یه بار هم یکی از جملات تصویری پیام اختصاصی متمم رو در وبلاگم گذاشتم که بعد از دیدن اینکه باید حتما مجوز کتبی از متمم بابت بازنشر مطالبش داشته باشیم، رفتم و سریع اون پست رو پاک کردم.
ولی آیا در سایر موارد باید از سایتهایی مثل Creative Commons برای پیدا کردن عکسهای مورد نظرمون استفاده کنیم؟
پینوشت: ببخشید شاید این سوالات خیلی پیش پا افتاده و سطحی به نظر میان ولی دلم میخواد از همین اولش اصولی و درست کار رو شروع کنم. برای همین گفتم شاید پرسیدن این سوالات در اینجا باعث بشه به پاسخ درستی هم برسم.
من قبلاً چند عکس از بخش “پیام اختصاصی در متمم” در اینستاگرامم – با ذکر مرجع- منتشر کرده بودم که با خوندن متن بالا، پاک کردم.
چونکه اجازه صریح متمم رو نگرفته بودم و دوست نداشتم با تیم حقوقی متمم هم مواجه بشم!
سعید جان.
ممنونم که انقدر حساسی. ولی کاش یه خط ایمیل میزدی به بچهها بهت میگفتن که بازنشر موردی اون عکسها مشکلی نداره.
من هم ناراحت شدم که پاک کردی و هم خوشحال شدم که انقدر مراقب مایی.
صادقانه بگم خوشحالیه بیشتر بود. اما لطفاً چند مورد جایگزین پیدا کن منتشر کن.
میام اکانتت رو چک میکنم ببینم چی رو انتخاب کردی 😉
سلام
ممنونم از مقاله ی خوبتون
امروز آخرین پست شما و آخرین پست یاور مشیرفر را پرینت گرفتم و توی مسیر برگشت به خونه با خیال راحت خوندم.
————-
تقریبا از ۸۷ مینویسم ولی به طور منظم و اینکه کپی نکنم شاید ۱ سالی میگذره- توی این مدت هم دوستان زیادی پیدا کردم که اکثرا متممی هم هستند و هم من به سایت اونها سر میزنم و هم اونا به سایت من میان و برای هم کامنت میزاریم . اکثر نوشته های دوستان رو هم میخونم خصوصا اگر نوشته طولانی باشه! به نوشته های کوتاه علاقه ندارم.
————-
بعضی وقتها چالش اونجاست که من اگر منبعم رو یک سایت خارجی یا ایرانی اعلام کنم بازهم مطمن نیستم که اون سایت یا بلاگ خودش از یه جایی آورده یا نه. در کل ترجیح میدم لینک مطلب رو بزارم یا اگر برای کسی فرستادم لینک سایت یا مقاله را با تلگرام یا ایمیل بفرستم.
به نظرم دوباره نویسی با تصحیح و لخت کردن و …. هر جوری که باشه اتلاف منابعه و عملا چیزی به دنیا هم اضافه نمیشه. نه خیر دنیا توش هست نه آخرت 🙂
————–
PDF مطالب قبلی شما را دارم به اسم برای فراموشی و مطالب جالبی هست که نوشتید منتهی با طرز نوشتن و تفکر الانتان زمین تا آسمان فرق داره.
———-
سلام. ممنون از محتوای خوبتون.
یک سوال،
وضعیت مالکیت کامنتی که خودمون در متمم مینویسیم، چگونه است؟
صدرا سوال خوبی پرسیدی و خوشحالم کردی به خاطر دقت نظرت.
البته میشه سوال رو کلیتر هم پرسید: مالکیت ما بر روی کامنتهایی که در سایتها میگذاریم.
چون قاعدتاً تمام دنیای دیجیتال در این زمینه یک نگرش و قاعدهی رایج داره.
اجازه بده اول جواب سوالت رو در حالت کلی بگم و بعد چند نکته که به نظر خودم جالب هست بهش اضافه کنم:
در تمام سایتهای جهان، مالکیت تمام کامنتهایی که تمام افراد ثبت میکنند به سایت تعلق دارد و سایت میتواند بر اساس خط مشیهای خود، کنترلها و دخل و تصرفهای لازم را روی آن اعمال کند.
قطعاً متمم هم از این قاعدهی فراگیر جهانی مستثنی نیست.
فرض کن تو در اینستاگرام زیر نوشتهی یک نفر کامنت میگذری. اگر مالکیتش مال تو باشه، اینستاگرام نمیتونه به اون فرد اجازه بده کامنت تو رو پاک کنه. فکر کن چه اتفاقی میافته. من وقتی کامنت زیر مطلب تو میگذارم تو انتظار داری بتونی پاکش کنی و این حق رو از من نمیخوای. این رو به عنوان یک قابلیت از اینستاگرام میخوای. پس مشخصه که مالک کیه. همون کسی که ازش این کنترل رو میخوای.
یا در مورد متمم، ما بارها اعلام کردهایم که کامنتها رو به تدریج پاکسازی میکنیم و کامنتهایی رو که مناسب درسها ندونیم یا احساس کنیم ضعیفتر از سطح متمم هستند، حذف میکنیم.
طبیعی (و بدیهی) و البته ضروری است که در تایید یا رد یا دخل و تصرف در کامنتها هم مختار باشیم.
چون کاربر خط مشیها و محدودیتهای ما رو نمیدونه یا ممکنه رعایت نکنه.
بارها پیش اومده که (همونطور که داخل متن اشاره کردم) ما کامنتهایی از بچهها رو صرفاً به خاطر اوریجینال نبودن پاک کردیم.
کامنتهایی که سایتهای دیگه، با افتخار اونها رو روی سرشون میگذاشتن ولی ما شأن متمم رو نمیدیدیم که اون کامنتها منتشر بشه.
یا اصلاً شأن رو میدیدیم، محدودیتهای موجود رو میدونستیم و میدیدیم که مخالف قوانین جاری کشور هست.
هزاران مسئله و چالش وجود داشته که در کل، این مسئله عرفاً و قانوناً تثبیت شده که کامنت متعلق به سایت هست.
من چند وقت پیش به علت مشکلی که گفتنش در اینجا لازم نیست اما واضح هست، shabanali.com/ms رو بستم و mrshabanali.com راه اندازی شد.
۵۳ هزار کامنت آدرسشون تغییر کرد و اگر کسی به کامنت خودش لینک داده بود اون لینکها از اعتبار ساقط شد (مگر اینکه به روز بشه). ما آدرس گذاری رو هم عوض کردیم.
فقط فرض کن که ۵۳۰۰۰ شکایت تنظیم میشد که ما مالک این محتوا بودیم. آدرس این محتوا فلان جا بوده. الان جای دیگه است. یا اصلاً پاک شده.
(چون نزدیک ۲۰ درصد نوشتهها و کامنتها رو هم ترجیح دادیم حذف کنیم).
اگر اختیار کامنتها در دست سایت نباشه اینها به یک چالش بزرگ تبدیل میشه.
البته در مورد خیلی از سایتها و سرویسها، نه تنها کامنت که اصل محتوا هم در اختیار ما نیست.
مثلاً در اینستاگرام به سادگی یک اکانت یا یک پست خاص ممکنه به خاطر ریپورت شدن توسط چند نفر بسته یا حذف بشه.
اگر منتشر کننده پست به اشتباه خودش رو مالک پست بدونه باید علیه اینستاگرام شکایت کنه.
اما اینستاگرام خودش رو مالک میدونه و البته تصمیم گیری در مورد بودن یا نبودن رو به توافق حداقل تعدادی از کاربرانش تفویض میکنه.
این کلیات ماجرا.
البته ما در متمم محدودیتهای بیشتری هم داریم.
مثلاً ممکنه کسی بگه: من کامنتی در فلان جا گذاشتهام که از نظر علمی ضعیف هست. یا پروژهای رو تحویل دادهام که الان میبینم میخواهم آن را با پروژهی دیگری جایگزین کنم.
حتی اگر قانون جهان این نبود که مالکیت کامنت با سایت است، ما مجبور بودیم این قانون را وضع کنیم.
چون مالک کامنت میتونه درخواست حذفش رو بده. اما مالک سایت بر طبق خط مشی خودش، ممکنه صلاح ندونه اجازهی حذف بده.
اگه یادت باشه Gmail هم تا مدتی اجازهی Delete نمیداد. بعد هم که داد، یک Feature بود و نه یک حق.
در حالی که عموم مردم حس میکنند مالکیت ایمیلها رو در اختیار دارند.
کافیه مطلب من در مورد سیاست کامنت گذاری رو نگاه کنی و ببینی که بعضی بچهها به صورت منطقی معتقد هستند که کامنتهای قدیمی نباید مجوز پاک شدن داشته باشند.
اگر مالکیت متعلق به کامنت گذار بود، این مسائل به جای یک تصمیم داخلی و سیاست گذاری درونی، به یک چالش حقوقی تبدیل میشد.
شاید برات جالب باشه که حدود ۵٪ کامنتها قبل از انتشار در حد چند کلمه ادیت میشن که عمدتاً به ناآشنایی دوستان با حساسیتهای فضای آنلاین کشور مربوط میشه (این هم اگر بحث مالکیت وجود نداشت، چالشی جدی بود).
در کنار اینها، ما تا کنون دو چالش جدی داشتهایم که فکر کنم برای تو جالب باشه (البته دقت تو زیاده و حدس میزنم تا حالا بهش توجه کردی).
یکی اینکه اگر فردی بخواهد به صورت کلی از متمم حذف شود، ممکن است انتظار داشته باشد که تمام حرفهایش حذف شوند.
تا کنون دو مورد از چنین وضعیتی روی داده (علتش فراتر از اینجاست) و ما به محض اینکه فرد اعلام کرده، تمام کامنتها و علائم وجودیاش را حذف کردهایم.
چون نه اخلاقی است و نه منصفانه که در اینجا بحث مالکیت مطرح شود. کسی که چنین درخواستی را مطرح میکند حتماً محدودیتها و انگیزههایی دارد که فراتر از هر چارچوبی است و وظیفهی هر کسی همکاری است. چنانکه اکثر پلتفرمها هم چنین امکانی را بیچون و چرا به کاربر میدهند.
مورد دوم بحثی بود که دوستان چند وقت پیش مطرح کردند و با وجودی که به نوعی به خط مشی کلان ما آسیب میزد، عقب نشینی کردیم و پذیرفتیم. چون به نظرمان درخواستی معقول بود.
ما ترجیح میدادیم که کسی که عضو متمم نیست کامنتهای دیگران را نخواند و نبیند.
بعضی دوستان گفتند ما زحمت زیادی برای کامنتهایمان کشیدهایم و مثلاً میخواهیم لینک آن را برای مدیر یا دوستمان بفرستیم و منطقی نیست که از او بخواهیم عضو شود.
ما در اینجا هم راهی میانه را انتخاب کردیم و به کلی عقب نشینی نکردیم.
همچنان کسی که عضو متمم نیست نمیتواند مجموع کامنتهای مربوط به آن درس را ببیند.
به نظرمان دلیلی هم وجود ندارد که تغییری در این سیاست ایجاد کنیم.
اما لینک مستقل را به هر کامنت میدهیم تا در بیرون قابل نقل باشد.
پس تو میتوانی کامنت خودت را برای دیگران بفرستی و آنها بدون لاگین ببینند.
اما اگر همان درس را ببینند، نمیتوانند فهرست کل کامنتهای آن درس را قبل از ثبت نام در متمم مشاهده کنند.
باز هم به خاطر توجهت به این نکتهی ظریف خوشحالم.
همیشه احساسم این بوده که ما تا زمانی که این نوع بحثها رو به شکل کامل و عمیق درک نکنیم نمیتوانیم از فضای دیجیتال استفادهی حداکثری بکنیم.
چون داشتهها و نداشتهها و بایدها و نبایدها رو به درستی نمیشناسیم.
مثلاً افرادی که میگویند: «من در تلگرام یک کانال دارم…» ممکن است فراموش کنند که جملهی درستتر این است:
«تلگرام کانالی دارد که من نام دلخواه خودم را روی آن گذاشتهام…».
شما اگر ۴۰ هزار فالور داشته باشی و فردا تلگرام سرویس خود را قطع کند، هیچ اطلاعات تماسی از آنها نخواهی داشت و حتی قانوناً حق شکایت هم نداری.
حتی الان هم که تلگرام فعال است، باز هم نمیتوانی چنین لیستی از اطلاعات تماس را به شکل رسمی اکسپورت کنی.
به عبارتی، این «شما» نیستی که فالور داری. تلگرام به صورت مقطعی و بر اساس صلاحدید و خط مشی خود، اجازه داده که بعضی اعضایش به اطلاعاتی که شما در یکی از کانالهایش منتشر میکنی دسترسی داشته باشند.
این را به عنوان نقد تلگرام نمیگویم. بیشتر حرفم این است که شناخت دقیقتر این فضا میتواند به ما در استفادهی حداکثری از ظرفیتهای آن کمک کند.