دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

معیارهای انتخاب شغل

نوع مطلب: گفتگو با دوستان

خطاب به: مصطفی خودمانی

موضوع: مصطفی زیر مطلبی که با عنوان شاخص های موفقیت حداقلی نوشته بودم، پیشنهاد کرده بود شاخص هایی درباره‌ی انتخاب شغل و ورود به بازار کار بنویسم (و البته تأکید کرده بود که حرف‌هایی مثل انتخاب میان شغل دولتی و خصوصی و رویاهایت را چند می‌فروشی را خوانده است).

پیش‌نوشت: مصطفی. می‌دانم که روزنوشته‌ها را به دقت می‌خوانی و پیگیر درس خواندنت در متمم هم هستم. به همین علت، این را هم می‌دانم که حرف تازه‌ای ندارم که پیش از این، جایی نگفته یا ننوشته باشم یا تو ندیده و نخوانده باشی.

این را هم می‌دانم که می‌دانی پاسخ مناسب به بحث معیارهای انتخاب شغل را صرفاً با یک کار چارچوب‌دار و نظام‌مند می‌توان پیدا کرد. به این معنی که فرد یا افرادی بنشینند و وقت‌ بگذارند و با طراحی پرسشنامه و همین‌طور اجرای مصاحبه‌ی آزاد و بررسی نتایج پرسشنامه‌ها و تحلیل محتوای مصاحبه‌ها، به جمع‌بندی برسند و گزارشی استخراج کنند.

صدالبته که جامعه‌ی مورد بررسی در چنین کاری باید افرادی از شهرهای مختلف کشور، فعال در صنایع مختلف، دارای سوابق کار متفاوت، جنسیت‌های مختلف و بخش‌های مختلف اقتصاد کشور (دولتی، خصوصی، خصولتی و تعاونی) را شامل شود.

چون می‌دانم که همه‌ی این‌ها را می‌دانی، فرض را بر این می‌گذارم که صرفاً می‌خواهی یک جمع‌بندیِ مختصر از حرف‌ها و دیدگاه‌های شخصی من را که اعتبار و استناد چندانی هم ندارند و خودت هم به شکل پراکنده لابه‌لای حرف‌هایم خوانده‌ و شنیده‌ای، در یک‌جا ببینی.

آن‌چه در ادامه می‌بینی از این جنس است:

بخشی از‌ آن‌ها تجربه‌ی شخصی مستقیم من است. برخی دیگر، تجربه‌ها و دیده‌ها و شنیده‌های اطرافیانم است و بخش سوم، تحلیل‌ها و نتیجه‌گیری‌های ذهنی خودم که قاعدتاً بر پایه‌ی اطلاعاتی که گفتم، شکل گرفته‌اند.

بنابراین بقیه‌ی حرف‌هایم، چیزی فراتر از اظهارنظرهای غیرمستدل و غیرکارشناسی نیست.

معیارهای انتخاب شغل و ورود به بازار کار

آن‌چه در ادامه می‌آید، بیش از این‌که از جنس معیار (Criterion) باشد، گزاره‌هایی درباره‌ی شغل و انتخاب شغل است که به گمان من می‌توانند به تصمیم‌گیری بهتر در این زمینه کمک کنند. این نکات را بدون ساختار و رعایتِ آداب و ترتیبِ تقدم و تأخر می‌نویسم:

نکته‌ی اول: شغل قرار نیست با مدرک تحصیلی در ارتباط باشد. دانشگاه چه در ایران و چه در بسیاری از نقاط جهان، صرفاً محیطی برای اجتماعی‌شدن و یادگیری تعاملات اجتماعی و اصول اولیه‌ی فکر کردن، حرف‌زدن، خواندن و نوشتن است. کم نیستند کسانی که می‌شناسم‌شان و می‌دانم که در ماه‌های اول جستجوی شغل و تلاش برای ورود به بازار کار، آن‌قدر بر روی ارتباط کار و رشته‌ی تحصیلی اصرار داشته‌اند که زمان و البته برخی فرصت‌های خوب را از دست داده‌اند. البته که هم‌خوانیِ شغل و تحصیلات می‌تواند ارزشمند باشد. اما این مسئله، قانونی قطعی نیست که فاصله گرفتن از آن‌ را خطا و نادرست بدانیم.

نکته‌ی دوم: شغل اول الزاماً شغل آخر نیست و معمولاً هم چنین نخواهد شد. بنابراین منطقی به‌نظر نمی‌رسد در ارزیابی گزینه‌ها، معادلات خود را در افقی ۲۰ یا ۲۵ یا ۳۰ ساله ببندیم و محاسبات و ارزیابی‌های خود را در این چارچوب انجام دهیم. شاید یک افق زمانی یک یا دو یا سه‌ساله، مفیدتر و مناسب‌تر باشد.

نکته‌ی سوم تکراری اما مهم است. شغل دولتی – خصوصاً در بلندمدت – ممکن است نتواند رضایت‌بخش باشد. اگر هدف‌مان، تأثیرگذاری کلان بر ساختار کشور است، فرد تأثیرگذار در بخش خصوصی هم می‌تواند چنین کند و اتفاقاً دستش هم بازتر خواهد بود (چند وزیر در زمان شاه و چند رییس‌جمهور در بعد از انقلاب، کارهایشان را روی هم بگذارند تا بتوانند به اندازه‌‌ی کسانی مانند دکتر مجتهدی یا دکتر حسابی، ادعای خدمت کنند؟). اگر هم هدف رشد و یادگیری است، باز هم بخش خصوصی غالباً فرصت‌های بیشتری در اختیار فرد می‌گذارد. تا جایی که من دیده‌ام، افراد شاغل در بخش دولتی معمولاً در یکی از این دو دسته قرار می‌گیرند: یا اهل اخلاق و خدمت بوده‌اند که زیر چرخدنده‌های بروکراسی و فشارِ اکثریتِ آسایش‌طلب و امنیت‌طلب و قدرت‌پرستِ فعال در ساختار دولتی، خسته و فرسوده و خُرد و نابود شده‌اند؛ یا خود در همان گروه اکثریت قرار گرفته‌اند (کم نیستند مدیران و دلسوزان فعال و اخلاق‌مدار در بخش دولتی که پس از چند دهه، از ناسپاسی‌ها و فرصت‌سوزی‌ها و زنجیرهای مرئی و نامرئی می‌نالند و می‌گویند که اگر در بخش خصوصی بودند، بیشتر می‌توانستند منشاء اثر باشند).

نکته‌ی چهارم: فکر می‌کنم باید بین شغل اول و همه‌ی شغل‌های دیگری که پس از آن انتخاب می‌کنیم، تمایز قائل شویم. همان‌طور که مدرک دانشگاهی – مستقل از نوع و موضوع و محتوای آن – برای بسیاری از ما، جوازِ ورود به بازار کار محسوب می‌شود، اولین شغل هم نوعی مالیات است که به بازار کار می‌پردازیم تا فرصت‌های انتخاب بهتر را در اختیارمان قرار دهند. تقریباً هر جا و هر کس که می‌خواهد جایگاه شغلی ارزشمندی را به کسی واگذار کند، ترجیح می‌دهد از فردی استفاده کند که سابقه‌ی کار داشته باشد. اصل مسئله‌ی سابقه‌ی کار هم این است که فرد، چارچوب کلی کار و الگوی تنظیم رابطه میان خود و کارفرما را یاد گرفته باشد و اصول اولیه‌ی کار کردن را فرا گرفته باشد. بنابراین فکر می‌کنم باید بپذیریم که شغل اول، حتی اگر با بسیاری از فاکتورها و انتظارات ما سازگار نباشد، نقش ویزا برای ورود به “دنیای شغل دومی‌ها” را ایفا می‌کند و پیش‌فرضی، منطقاً باید کمی از سخت‌گیری‌های ما را بکاهد.

ترجمه‌ی نکته‌ی چهارم: اگر قرار است شش ماه جستجو کنم تا شغلی با مطلوبیت ۷۰ از ۱۰۰ پیدا شود، شاید منطقی‌تر باشد که موقعیت شغلیِ در دسترس (با مطلوبیت ۵۰ از ۱۰۰)‌ را برای یک سال انتخاب کنم و سپس گزینه‌هایی با مطلوبیت ۸۰ یا ۹۰ از صد را پیگیری کنم (یک‌سال سابقه‌ی کار در این‌جا می‌تواند پشتوانه‌ی خوبی باشد).

نکته‌ی پنجم: شغل اول را بیشتر می‌توان نوعی کارآموزی در نظر گرفت. تجربه‌ای عملی که می‌تواند ما را برای موقعیت‌های شغلی بعدی (در همان مجموعه یا مجموعه‌های دیگر) آماده کند. بنابراین شاید بهتر باشد وقتی فاکتورهای تصمیم‌گیری را فهرست می‌کنیم، «فرصت‌های موجود برای یادگیری» را در رده‌ای بالاتر از سایر فاکتورها (مثلاً حقوق یا فرصت پیشرفت یا پرستیژ شغلی و مانند این‌ها) قرار دهیم.

نکته‌ی ششم: یکی از ویژگی‌های مهم شغل اول، کمک به تشخیص و ارزیابی استعدادهایمان در زمینه‌های مختلف است. یک سال کار کردن در یک شغل، بیشتر از هر آزمون استعدادیابی و شخصیت‌شناسی، می‌تواند به ما کمک کند تا خودمان را بشناسیم. از میان موقعیت‌های شغلی مختلف، هر موقعیتی که تنوع فعالیت‌ها و انتظارات مرتبط با آن، بیشتر باشد، احتمالاً می‌تواند در زمینه‌ی شناخت استعدادها و توانمندی‌ها بیشتر به ما کمک کند.

نکته‌ی هفتم به انتخاب میان شرکت‌های کوچک و بزرگ مربوط است. فکر می‌کنم بخشی از این مسئله به دانسته‌های قبلی و تجربیات و شرایط خانوادگی ما بازمی‌گردد. شرکت‌های کوچک بیش از هر چیز می‌توانند به ما چابکی و چالاکی و انعطاف‌پذیری و اقدام سریع را بیاموزند. شرکت‌های بزرگ می‌توانند به ما فرایند و فرایندسازی و مستندسازی و بروکراسی و ساختار سازمانی و چارت و مانند این‌ها را یاد بدهند.

معتقدم که اگر بین دو موقعیت شغلی، یکی در کسب و کاری کوچک و دیگری در سازمانی بزرگ، فرصت انتخاب داریم، باید کمی فکر کنیم و ببینیم کدامیک، کاستی‌های دانش ما را بهتر برطرف می‌کنند. مثلاً اگر کسی در خانواده‌ای بزرگ شده که در اطرافش، مغازه‌دار و کاسب و شغل‌های کوچکِ انفرادی زیاد بوده است، شاید انتخاب سازمان بزرگ کمک کند تا با فضاهایی که ندیده آشنا شود و پیچیدگی‌های ساختارهای بزرگ را تجربه کند.

اما اگر پدر یا مادر کسی، مدیر میانی یا ارشد سازمانی بزرگ است و به همین سبب، در کنار کارتابل و سیستم اتوماسیون بزرگ شده و پشت کانترِ رئیس‌دفتر پدر یا مادرش بازی کرده و سرگرم شده، احتمالاً تجربه‌ی کار کردن در یک شرکت کوچک چابک، می‌تواند مکمل بهتری برای دانسته‌های پیشین‌اش باشد.

نکته‌ی هشتم: اگر من هنگام ورود به بازار کار، میان دو گزینه‌ی کار در یک استارت‌آپ تازه‌تأسیس و یک کسب و کار تثبیت‌شده حق انتخاب داشته باشم، در محاسبات و ارزیابی‌هایم، از همان ابتدا کمی کفه‌ی ترازو رو به سمت کسب و کار تثبیت‌شده سنگین‌تر می‌کنم (و البته همه‌ی فاکتورهای دیگر را هم می‌سنجم).

یادگرفتن بعضی چیزها در سن پایین، راحت‌تر است و درد و فشار کمتری دارد. نه شنیدن‌ها، تو سری خوردن‌ها، تجربه‌ی سیاسی‌کاری‌های پیچیده و چندلایه در محیط کار، جدی گرفته نشدن، منزوی شدن در جمع همکاران (و تلاش و جان کندن برای برگشتن به جمع) و ده‌ها تجربه‌ی دیگر – که در کتاب‌های رفتار سازمانی و کارگاه‌های مدیریتی مطرح نمی‌شوند – همیشه تلخ هستند؛ اما هر چه سن‌مان بالاتر برود، تلخ‌تر و سنگین‌تر می‌شوند.

تیم‌های استارت‌آپی با توجه به فرهنگ خاص رایج در اغلب این کسب و کارها، نوعی فضای آکواریومی / گلخانه‌ای محسوب می‌شوند که با دنیای واقعی و خشن کسب و کار، فاصله‌ی زیادی دارد.

وقتی چند سال در چنین فضاهایی باشیم و سپس، وارد اقیانوس کسب و کار شویم، ممکن است تحملِ دردِ تجربه کردن و یادگرفتن آن پیچیدگی‌ها برایمان دشوارتر باشد.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


7 نظر بر روی پست “معیارهای انتخاب شغل

  • محسن میرحسینی گفت:

    سلام آقای شعبانعلی

    امیدوارم حالتون خوب باشه

    به‌دلیل تاثیرگذاری بسیار زیادتون و جایگاه خاص و ویژه‌ای که در زندگی من دارید و این کامنت هم «اولین ارتباط مستقیم» من با شماست، اگر اجازه بدید کمی رسمی‌تر حرفم رو بزنم.

    سوالات من در این کامنت بسیار شخصی هستند و جوابشون تابع فاکتورهای خیلی زیادیه. می‌دونم که یک جواب مشخص هم نداره و نمیشه در یک کامنت بهشون جواب داد. بنابراین اصلا این توقع رو ندارم که مثل گذشته و بقیه کامنت‌اولی‌ها بهش جواب بدید.

     

    حدود دو ماه پیش بود که داشتم گزارش توسعه فردی امیر پورمند رو می‌خوندم. اونجا به یکی از جلسات درس مذاکره در دانشگاه شریف اشاره کرد که دریک‌سوم پایانی اون، صراحتا نظر «شخصی» خودتون رو در مورد مسائل و تصمیمات بسیار حیاتی و مهم زندگی گفتید. اون حرف‌ها برای من خیلی تکان‌دهنده و تأمل‌برانگیز بود و چند روز پیش هم که دوباره داشتم می‌دیدم، خیلی من رو در فکر فرو برد و تحت تأثیر قرار داد. الان با اینکه در ماه‌های ابتدایی ۲۵ سالگی، ارشد برق رو «با بی‌میلی» تموم کردم و در شُرف رفتن به سربازی هستم، هنوز تصمیمات مهمی که در این ویدئو بهش اشاره کردید رو نگرفتم. با اینکه خیلی زودتر باید این کار رو انجام می‌دادم و مسیرم رو مشخص می‌کردم، به‌نظرم هنوز برای تصمیم‌گیری در این مورد دیر نشده باشه. به همین دلیل، با توجه به اینکه هفت سال از اون حرف‌ها گذشته و شرایط کشور تغییرات خیلی زیادی داشته و شما هم دانش و تجربه بیشتری در این چند سال کسب کردید، خواستم نظرتون در مورد اون صحبت‌ها بدونم. اینکه الان هم نظرتون همونه یا بعضی از اون‌ها تغییر کرده؟ حرفی هست که در ادامه اون‌ها اضافه کنید که به درد امثال من بخوره؟

     

    پی‌نوشت ۱: من از زمان مدرسه جز بچه‌هایی بودم که یه گوشه بی سرو صدا نشستن و هیچی نمیگن و سرشون تو لاک خودشونه. هنوز هم این ویژگی باهام مونده و در متمم و کامنت‌ها هم میشه دید. اما چون این چند وقت خیلی ذهنم رو درگیر کرده، اینجا مطرحش کردم.

    پی‌نوشت ۲: کلیت اون حرف‌ها ربطی به گذشت زمان نداره. اما برای من که مشخصا شما رو Role Model خودم می‌دونم خیلی مهمه و دوست دارم بدونم نظر محمدرضا شعبانعلیِ امروز در این زمینه چیه.

    ببخشید خیلی پرحرفی کردم.

  • مصطفی گفت:

    سلام آقای شعبانعلی
    من تازه به مرز ۱۵۰ امتیاز اختصاصی در متمم رسیدم و مجوز نوشتن در اینجا را به دست آوردم.
    خوش حالم.
    از مطلب خوب و مفیدتون ممنونم.
    بعنوان اولین کامنتم میخوام تجربه شخصی خودم رو درباره شغل و کار میخوام اینجا بنویسم:
    من تا قبل از سربازی برای تامین نیازهای مالی حداقلی و تحصیلی خودم بصورت موقت در ایام تعطیلات مدرسه و دانشگاه مشغول کارهای مختلف کارگری و دانشجویی می شدم. تا اینکه پس از دوران سربازی وارد اولین کار رسمی خودم در یک شرکت مواد غذایی خصوصی و قدیمی شدم و الان پس از گذشت ۱۰ سال هنوز در همان شرکت مشغول هستم. خوب الان وقتی فکر می کنم، شخصا اون کارهای قبل سربازی رو شغل نمی دونم چون خیلی موقتی و فقط برای رفع نیازهای اولیه بود و برنامه ریزی خاصی هم نداشتم. البته نکته مهم اون فعالیت ها برای من این بود که این روحیه رو در من به وجود می آورد که برای رفع نیازها و بدست آوردن خواسته ها باید غرور را کنار گذاشت و زحمت کشید و عرق ریخت و در انجام کارها با اطرافیان کنار اومد و همکاری کرد.
    به هر حال برای من، شغل رسمی اولم الان ۱۰ سال طول کشیده و از قضا رشته تحصیلی و شغل ام با هم مرتبط و در یک زمینه بودند. در این مدت شغل رسمی ام تجربه های مختلفی رو در زمینه های مختلف کسب کردم چه در زمینه کارهای فنی و تخصصی و چه در زمینه مهارت های عمومی مثل چگونگی کار کردن با اطرافیان و همکاران و داشتن ارتباطات مفید کاری و از شاید از همه مهم تر آشنا شدن با شرایط و ویژگی های محیط کاری.
    نکته ی دیگری هم که باید بگم اینه که الان فکر می کنم که حقوق و دریافتی که من از شرکت دارم بصورت کامل و خیلی زیاد مربوط به انجام کارهای تخصصی و فنی مرتبط با رشته و مدرک تحصیلی و شرح مسئولیت های رسمی من نیست بلکه این کمک کردن به انجام شدن انواع کارهای مختلف و روی زمین مونده شرکت مون هست که بخشی از مسئولیت های نانوشته در شغل من شده و من به خاطر این کارهاست که در مجموعه هستم و حقوق می گیرم و فعالیت دارم.
    البته در طول مدت حضورم در شرکت مواد غذایی، راه های دیگر کسب درآمد رو هم امتحان و تجربه کردم و حتی در برهه ای تلاش کردم که مستقلا وارد بازار کار بشم و فعالیت کنم اما موفق به انجام این کار نشدم و پس از کسب این تجربه ، به این نتیجه رسیدم که لزومی نداره که حتما خودم صاحب یک کسب و کار مستقل باشم، بلکه میتونم و البته خیلی عقلانی است که برای دیگران کار کنم و جزئی از یک مجموعه کاری باشم و با استفاده از داشته ها و امکانات آنها برای رسیدن به نتایج خوب و ارزشمند تلاش کنم.
    الان حس خوبی دارم.

  • علی رسولی گفت:

    دوستان بعنوان کسی که حداقل سه سال در سازمان های دولتی کار کرده است، پیشنهاد می کنم که کار کردن در محیط های دولتی را اولویت آخر خود قرار دهید؛ حتی اگر جایگاه شغلی بالا، حقوق زیاد یا پروژه های کلانی داشته باشند.
    قبل از اینکه در مصاحبه استخدام حاضر شوید، تا جایی که ممکن است درباره شرکت موردنظر اطلاعات جمع کنید. وقتی که برای مصاحبه به شرکت می روید، فقط به استخدام شدن فکر نکنید، سعی کنید از دیدگاه خودتان و با معیارهای خودتان، شرکت را ارزیابی کنید و بعد درباره شروع همکاری تصمیم بگیرید.
    به نظر من ارزش دارد که چند ماه دیگر در جستجوی کار باشید، تا اینکه در اولین شرکت استخدام شده و بعد از چند سال با هزینه بسیار زیادی از آن شرکت جدا شوید.
    ارزش دارد که چند ماه در جستجوی یک شرکت خوب و رو به رشد باشید و پس از همکاری با چنین شرکتی، تمام تمرکز و توان خود را صرف پیشرفت در کار کنید.
    من وقتی که برای مصاحبه استخدامی در یک شرکت حاضر می شوم، به نشانه های کوچک توجه می کنم. مثلا اینکه این شرکت چقدر به یک اداره شبیه است؟ منظور من از اداره یعنی جایی که دارای اتاق های متعدد است، در هر اتاق چند نفر پشت درهای بسته نشسته اند و درباره تورم و گرانی پچ پچ می کنند یا اینکه یک جوی مثل جو پادگان وجود دارد. همه در سکوت مطلق به کامپیوترهای خود خیره می شوند و کار می کنند. به شخصه دوست دارم در یک محیط پویا، خلاق و یادگیرنده کار کنم، تا در یک مجموعه ای از انسان ها که کنار هم قرار گرفته اند.
    من دقت می کنم که شرکت چقدر برای نیروهای انسانی خود ارزش قائل بوده است. آیا در یک فضای کم، چندین میز را به زور در کنار هم قرار داده اند و آدم ها مجبورند در این ازدحام عجیب، “چابک” کار کنند!؟
    بعضی از جاهایی که برای مصاحبه رفته بودم، بعد از اینکه رفتار مدیر با کارکنان یا تاخیر زیاد در برگزاری جلسه را دیدم، همانجا محترمانه بلند شده ام و خداحافظی کرده ام.
    بعد از توجه به فضای کاری و افراد، به نشانه های فیزیکی توجه می کنم: فضاهای استراحت، تمیز و مرتب بودن، گل و گیاه، امکانات و تجهیزات موجود در شرکت از آبسردکن و قهوه ساز گرفته تا تجهیزات مربوط به کار..
    هیچکدام از این ها به تنهایی برای تصمیم گیری کافی نیستند ولی نشانه هایی هستند از اینکه یک شرکت جای خوبی برای سپری کردن عمر و کار کردن و یادگرفتن و رشد کردن نیست. اگر تعداد این نشانه ها زیاد بود، بنظر من بهتر است سالهای بعد و فرصت هایی که می توانید داشته باشید را روی آن شرکت قمار نکنید.

  • نگار گفت:

    سلام،
    محمدرضای عزیز،
    برای من به عنوان کسی که برای تصمیم گیری‌های زندگی کاریش به آموزش‌های شما رجوع کرده و الان سطح رضایت بالایی را تجربه میکنه که اصلا انتظارش را نداشته ، این پست که در ارتباط با معیارهای انتخاب شغل بود، بهانه‌ی خوبی است برای تشکر از تمام راهنمایی‌هایت.
    امیدوارم تمام کسانی که در جست و جوی شغل اول این پست را میخونند، به زودی زود در محیطی که دوست دارند شاغل بشن.

  • امیرمحمد قربانی گفت:

    سلام محمدرضا.
    وقتت بخیر.
    ممنون برای مطالبی که نوشتی. یک سوال داشتم که می‌خواستم به بهانه‌ی این نوشته‌ات، بپرسم.
    در یکی از جلساتی که از کلاس مذاکره‌ی شریف دیدم، در مورد انتخاب یک زمینه‌ای که در آن حرفه‌ای بشویم، صحبت کردی و گفتی که آن زمانی که خودت دانشجوی شریف بودی، مذاکره را انتخاب کردی و کمی هم دلیلت را توضیح دادی.
    در ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده هم از داشتن دانش تخصصی برایمان گفتی و این که چقدر اهمیت دارد.
    می‌خواستم بپرسم که از نظر تو، چه معیارها و یا گزاره‌هایی می‌تواند به انتخاب این موضوع که در چه زمینه‌ای تخصصی و حرفه‌ای بشویم، کمک بکند؟
    قبلا از توجه به ابرروندها نوشته بودی و می‌دانم که یکی از آن‌ها که کمک‌کننده می‌تواند باشد، همین است.
    در این که اگر استعدادهایمان نیز ‌هم‌راستا با آن باشد نقطه‌ی قوت است، شکی نیست. می‌دانم که علاقه‌ی ما و توانمندی‌ها و داشته‌های ما نیز مهم است.
    در کلاس مذاکره‌ی شریف از این هم گفتی که چقدر اسامی کمی برای ما، هنگامی که به برخی حوزه‌های خاص فکر می‌کنیم، تداعی می‌شود. حوزه‌هایی که می‌توانند انتخاب خوبی برای تخصصی شدن باشند.
    به نظرت، خوب است که به چه معیارها و گزاره‌های دیگری برای این انتخاب فکر بکنم؟
    شاید تمام این‌هایی که نوشته‌ام، بهانه‌ای باشد برای پرسیدن این که به نظرت آیا در نظر گرفتن تمام این معیارها و گزاره‌ها می‌توانند آن‌قدر ما را هدایت کنند که فقط یک گزینه‌ی مناسب برای من، باقی بماند؟

  • آتا ناصر گفت:

    سلام
    در زمان دانشجویی که بصورت پاره وقت در سازمانی دولتی کار می کردم،‌ خطاب به یکی از بچه ها که حال و هوای سازمان های دولتی را سوال می کرد و جویای این بود که چقدر موثرید و چقدر ارزش ایجاد می کنید؟، مسئله ای را مطرح کردم که بعدها بین بچه های خوابگاه به تئوری نفت فلانی (یعنی من) معروف شد. من به این دوستمان گفتم که ما رفته بودیم سرِکار تا کار یاد بگیریم و کار کنیم. ولی از آنجایی که عینک سازمان و مدیریت به چشممان زده ایم و قدری بهتر عمق سازمان را می بینیم دیدیم که اساسا در سازمانهای دولتی ما عده ی زیادی فقط برای این سرِکار میاند تا سهم شان را از پول نفت بگیرند. بلاخره نمی شود که دولت دربِ منزل تک تک شهروندان را بزند و سهمشان را از پول نفت بدهد. این مبحث که مختصرا عرض کردم باعث دلخوری ایشان شد و همیشه ( خطاب به من و سایر دوستان که در سازمان دولتی مشغول به خدمت شده بودند) می گفت که شما خودتان اشکال دارید؛ باید خودتان کار تعریف کنید کاری موثر و مفید؛ باید آنها را شما تغییر بدهی و دهها باید و نباید دیگر. تا اینکه این رفیقمان که الحق از جمله نخبگان آن موقع بود رفت سرِکار آنهم در سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و تقریبا در بالاترین رده مطالعاتی و تحقیقاتی سازمان. باور کنید بعد از سه ماه و در جمع دوستان عنوان تئوری نفت را به نظر من داده و اعتراف کرد که موضوع فقط دریافت سهم درآمد نفتی است و کار بزکِ قضیه هست. طولی نکشید که این دوستمان از سازمان جداه شده و عازم آمریکا شدند.
    واما در مورد متن مثل همیشه زیبایت، اجازه بده بعنوان شاغل بخش دولتی نظرم را در مورد تقسیم بندی شاغلین این بخش به این شکل بیان کنم. بخش اول به قول شما اقلیت و اخلاق مدار و حقیقتا دنبال خدمت. بخش دوم اکثریت که خواه نا خواه جزو دسته اول و سوم نشده اند ولی دو سویه کار می کنند یعنی در دستگاه دولتی هستند خوبم هستند و اگر سیستم بهشان کار داد و موثر هدفگذاری کرد موثر خواهند شد و به هر حال وقت خواهند گذاشت و اگر غیر از این باشد مفید نخواهد بود و طبعا” برنامه ریزی خواهند کرد برای کارِ دومشان که در مقاطع این چنینی کار اصلی شان نیز می شود. دسته سوم همان دسته دوم مورد نظر شماست و برای سادگی مدل ذهنی خودم نسبت دو دسته اول و سوم را مساوی و مجموعا کمتر از سهم دسته دوم فرض می کنم.
    مطلب سوم هم اینکه به نظر من امروزه در کشور ما ایده آل ترین حالت اینه که کاری را خود فرد شروع کند. بخش خصوصی ( حداقل آنهایی که من دیده ام) خیلی دور از اخلاق و انصاف اند. دیروز با شخصی هم صحبت شدم که مدیر فروش یک شرکت تولیدی بود و چند روزی است که قطع ارتباط کرده است. به گفته ایشان کارفرمای محترم در ابتدای قرارداد سالانه برگه ای را به امضاء کارکنان می رساند با این مضمون که بنده در تاریخ فلان مبلغ ….. ریال وجه نقد از آقای … (کارفرما یا یکی از سهامداران شرکت) بصورت دستی دریافت کرده ام!!!. حتما تا آخر قصه خواندید که چرا؟ به هرحال این فرد که واقعا خیلی هم در کارش موفق بود الان بیکار است و البته به این فکر که خودش کاری شروع کند. راستی، ایشان از دانشجویان شما بوده اند.

  • مصطفی خودمانی گفت:

    ممنون از اظهار لطف شما و این که یک مطلب را به این موضوع اختصاص دادید.
    نکته چهارم برای من خیلی مفید بود و باعث شد از رویاپردازی فاصله بگیرم،گاهی اوقات یک تلنگر آدم رو خیلی جلو میبره.
    باز هم ممنون

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser