پیش نوشت ۱: خواسته یا ناخواسته بسیاری از نوشتههای این وبلاگ، طعمی از آموزش با خود دارند. لااقل در موارد زیادی میتوانم از آنچه مطرح میکنم، با استفاده از تحقیقات و مطالعات، به شکلی دفاع کنم. اما آنچه این بار مینویسم کمی از این لحاظ تفاوت دارد. به دلیل اینکه سهم سلیقه در آن بسیار زیاد است.به هیچ وجه باور ندارم که شیوهای که من به کار میگیرم بهترین شیوه ممکن است و یا اینکه اساساً شیوه درستی است. اما دلم میخواست آن را برای شما هم گزارش بدهم.
بنابراین لطفاً آن را به عنوان یک بحث علمی جدی در نظر نگیرید و در پی تایید یا رد آن نباشید. چون خودم هم تاکیدی بر آن ندارم. بیشتر آن را شبیه گفتگوهای بیخاصیت داخل تاکسی بگیرید که مسیر سفرهای درونشهری را کوتاه میکند و در آن هر یک از مسافران، نقش یک تحلیلگر سیاسی اجتماعی اقتصادی را بر عهده میگیرند و در مورد همه چیز نظر میدهند و بعد هم که پیاده شدند، به همان زندگی معمولی روزمره ادامه میدهند…
پیش نوشت ۲: یادش بخیر. در دوران دبیرستان (سالهای هفتاد و چهار یا هفتاد و پنج) مردی را میشناختم به نام دکتر خسروی. دانشگاه فیزیک درس میداد. با یک فولکس قورباغهای یا به قول امروزیها بیتل رفت و آمد میکرد و جدا از هوش و دانشی که داشت، چیزی از جنس حکمت هم به خوبی در او حس میشد. خوب یادم هست که یک بار میگفت: در مورد عادتهای کوچک زندگیات فکر کن و آنها را آگاهانه انتخاب کن. چون اتفاقهای بزرگ زندگیات را عادتهای کوچک زندگیات میسازد.
وقت بگذار و فکر کن که ساعت پنج و نیم بیدار شدن بهتر است یا ساعت شش و نیم. وقت بگذار و فکر کن که از خیابان بالایی به مدرسه بروی بهتر است یا خیابان پایینی. وقت بگذار و فکر کن که بهتر است در مسیر پیاده روی، کیفات را در دست چپات بگیری بهتر است یا دست راستت.
به او گفتم: آقای دکتر. فرق نمیکند. خیلی از اینها فرق نمیکند. او گفت: اگر کمی به مغزت فشار بیاوری فرقهای زیادی را پیدا خواهی کرد.
خیلی قبولش داشتم. او تیزهوش بود و مستعد و خیلی چیزها را خوب میفهمید. آن زمان برای خودم قانونی داشتم و آن اینکه اگر در یک سری موضوعات، میدیدم که کسی خیلی بیشتر از من میفهمد، در سایر موضوعاتی که به نظرم نامربوط حرف میزد، با او جدل نمیکردم. با خودم میگفتم احتمال اینکه من نفهمم بیشتر است. بگذار مدتی به سنت او بمانم. دکتر خسروی چنین فردی بود.
خوب یادم هست که شب آمدم و این توصیه دکتر خسروی را در دفتر مخصوصی که در آن توصیههای دیگران را یادداشت میکردم نوشتم تا به مرور زمان آن را بخوانم و به کار بگیرم.
آن دفترچه ارزشمند توصیهها چند سال بعد در یک سفر کاری به دلایل نامعلومی گم شد. اما آن توصیهها در ذهن من گم نشد و هنوز هم هرگاه فرصتی پیش میآید مینشینم و به سادهترین عادتهایم فکر میکنم و تلاش میکنم به قول دکتر خسروی به مغزم فشار بیاورم و برای آنها دلیل بسازم! البته این روزها دیگر این کار را کورکورانه انجام نمیدهم. نتایج شگفت انگیز این توصیه ساده را دیدهام و میدانم که چگونه میتواند معجزه آفرین باشد.
اصل مطلب: فکر کنم با این دو پیش نوشت، اکنون بتوان به سراغ عنوان اصلی این مطلب بازگشت: چرا برای وبگردی از موبایل استفاده نمیکنم؟
حتی آدمی مثل من هم که عاشق کتاب است و مهمترین سرمایه زندگیاش چند هزار کتابی است که در خانه بر گرد او نشستهاند، باید بپذیرد که امروز وسیلههای دیجیتال بخشی از سهم مطالعه ما را به خود اختصاص دادهاند و نمیتوان آنها را از زندگی حذف کرد. بسیاری از کتابها را در قالب فایلهای دیجیتال میخوانیم و بخشی از مطالعات ما حاصل وبگردی در سایتهای مختلف است و عملاً صفحه نمایش – چه در ابعاد کوچک آن روی موبایل و ساعتهای هوشمند و چه در ابعاد بزرگتر آن مانند تبلت و لپ تاپ و تلویزیونهای هوشمند – سهم قابل توجهی را از کاغذ ربوده است.
بنابراین، سوال در مورد اینکه آیا همچنان میتوان به کتابخوانی روی کاغذ ادامه داد یا باید حضور Screen یا صفحه نمایش را در زندگی به رسمیت شناخت، دیگر سوالی منطقی نیست. مستقل از اینکه پاسخ این سوال مطلوب نظر ما باشد یا نباشد.
اما سوال مهم دیگری هنوز روی میز قرار دارد و آن انتخاب صفحه نمایش مناسب برای مطالعه است. این سوال چیزی از جنس عادت است و مطمئن هستم که اگر امروز هم این فرصت را داشتم که دکتر خسروی سالهای هفتاد و چهار را پس از بیست سال ببینم، از من میپرسید که: محمدرضا. آیا در مورد عادت انتخاب صفحه نمایش برای مطالعه، فکر کردهای یا این انتخاب را به صورت ناآگاهانه انجام میدهی؟
آنچه مینویسم پاسخ من به اوست. درست مثل انشایی که دانش آموزی در پاسخ به خواستهی معلمش مینویسد:
من تصمیم گرفتهام که برای وبگردی، خودم را به استفاده از لپ تاپ یا کامپیوتر عادت بدهم و الان بیش از یک سال است که به تصمیم خودم وفادار هستم. در ابتدا که این تصمیم را به صورت جدی آغاز کردم، دو یا سه دلیل در ذهنم بود و بعدها دلایل دیگری هم به آن افزوده شد:
* در لپ تاپ میزان عوامل Distractive (مواردی که حواس ما را پرت میکنند یا تمرکز ما را به هم میزنند) بسیار کمتر از وسایل موبایل است. موبایل وسیلهای است که کارکرد اصلی آن با نوتیفیکیشن و آلارم و علائم اخطاری تعریف میشود. صدای زنگ موبایل خبر میدهد که دیگران با ما کار دارند. صدای رسیدن پیامکهای همراه اول و ایرانسل و وایبر و تلگرام و دهها برنامه مشابه و نمایش انواع نوتیفیکیشنها در اطراف صفحه، بخشی از تعریف هویت موبایل است. به سختی میتوان از موبایل برای وبگردی با تمرکز ذهنی بالا استفاده کرد. قاعدتاً اگر موبایل را روی حالت پرواز یا Flight Mode هم قرار دهیم، کارکرد اصلی خودش و دسترسی به وب را از دست میدهد. اگر چه حتی در این حالت هم به فرض اینکه بخواهیم یک متن آفلاین ذخیره شده روی موبایل را بخوانیم، مشکلات متعدد دیگری وجود دارد.
* اینترنت را به درستی دنیای وب (تار عنکبوت) نامگذاری کردهاند. روی موبایل خیلی بیشتر احتمال دارد که مانند یک مگس در لابهلای تارهای این عنکبوت تکنولوژی گره بخوریم و گرفتار شویم. اگر صفحات وب را واقعاً یک تارعنکبوت در نظر بگیریم که هر صفحه با تعدادی لینک به صفحات دیگر وصل شده است و ما میخواهیم روی این تار عنکبوت راه برویم، لپ تاپ کمک میکند که ما واقعاً حرکت عنکبوتی داشته باشیم اما احتمال زیادی وجود دارد که وسایل موبایل ما را به مگسی گرفتار تارعنکبوت تبدیل کنند!
یکی از مهمترین کارکردهای مثبت مطالعه در فضای وب، امکان استفاده از هایپرلینکها و مطالعه مطالب مرتبط است. در واقع کسی که روی هیچ لینکی کلیک نمیکند و یک مطلب را تا انتها میخواند و میرود، از امکانات فضای مجازی استفاده نمیکند. او یک مطلب را از ابتدا تا انتها میخواند و سپس به سراغ مطلب دیگر میرود. درست مانند شاگرد یک مکتبخانه یا کسی که پای منبر موعظه یا کلاس دانشگاه نشسته است. مزیت اصلی مطالعه در وب این است که بسته به شرایط و نیاز، من بتوانم از طریق هایپرلینکها به سراغ مطالب و اخبار و نوشتهها و اطلاعات مرتبط بروم و به تعبیری که در متمم گفتم فرایند یادگیری کریستالی شکل بگیرد.
مطالعه روی دسکتاپ این کار را به مراتب سادهتر میکند. قبل از باز کردن یک لینک با حرکت روی آن، میتوان آدرس لینک را در پایین صفحه مشاهده کرد و در مورد کلیک کردن یا نکردن روی آن تصمیم گرفت. همچنین میتوان چندین صفحه را همزمان باز کرد و بین آنها رفت و آمد کرد و دوباره به صفحه اول بازگشت. بررسیهای متعدد نشان داده است که کاربران روی صفحات موبایل وقتی برای مطالعه از یک صفحه بیرون میروند با احتمال کمتری به صفحه قبلی بازمیگردند. بلکه دنیای جدیدی برایشان باز میشود که سرگرم آن میشوند.
البته بدیهی است که امکان باز کردن Tab های موازی در وسایل موبایل وجود دارد و برنامههای متعددی هستند که این کار را به خوبی مدیریت کنند و تقریباً هر کاری که روی دستکاپ قابل انجام است روی موبایل هم قابل انجام است. اما به طور خاص دغدغه من سرعت و سهولت انجام این کارهاست. اگر فقط سرعت کار وبگردی کریستالی ما با لپ تاپ و دسکتاپ سی درصد بیشتر از موبایل باشد، چنین کاری توجیه دارد. فراموش نکنیم که سیگار که اینقدر همه از آن میترسیم فقط چیزی در حدود ده سال یا ۱۵% از عمر ما کم میکند! پس ۲۰ یا ۳۰ درصد افزایش سرعت در فعالیتهایی که وقت زیادی را از ما میگیرند، چیزی نیست که به سادگی از آن عبور کنیم.
* ارزیابی ناشران و سایتها در فضای موبایل دشوارتر است. تمهای موبایل معمولاً سادهتر هستند و به اصطلاح، برنامه نویسان آنها را لُخت کردهاند.همه لباسهای اضافه از تن آنها به درآمده. ستونهای کناری کم شدهاند. بنرها کمتر هستند یا اساساً نیستند. صرفاً متن و تصاویر باقی مانده و به سادگی نمیتوانیم در مورد اعتبار صفحاتی که به آنها سر میزنیم تصمیم بگیریم و در مورد آنها یک قضاوت اولیه داشته باشیم.
به عنوان مثال اگر بر روی موبایل از طریق جستجو یا از طریق لینک سایر سایتها به دو مقالهای در گاردین یا فوربس برسید، تقریباً با یک فضا مواجه خواهید شد و اگر من از شما بپرسم که به نظر شما تفاوت جنس مقالات گاردین و فوربس در چیست، به سادگی و سرعت نمیتوانید تحلیلی داشته باشید. اما کافی است که این دو مقاله را روی دستکاپ باز کنید و به محیط کلی و فضای این دو سایت کمی توجه کنید. به سادگی میتوانید متوجه تفاوت فضاهای گاردین و فوربس بشوید و تصمیم بگیرید که کدام جنس از مطالب را بهتر است در فوربس و کدام جنس را در گاردین بخوانید. مثالهای فارسی هم خیلی زیاد است اما چون اکثراً دوست و آشنا هستند، نمیتوانم از آنها مثال بزنم.
* جدا کردن اطلاعات مفید و طبقه بندی آنها در فضای دسکتاپ سریعتر و آسانتر است. هر وقت که دیدیم برای جستجوی دوبارهی یک مطلب، به اندازه نخستین بار وقت میگذاریم، معلوم است که یک جای کار میلنگد! یکی از اساتید من – به شوخی و البته به درستی – میگفت: اگر این مدتی را که در زندگی هر روز به دنبال جفت جورابهایم گشتم روی هم جمع بزنیم خودش دو سه ماه میشد و اگر آنها را همیشه جفت میکردم انگار که سه ماه عمر اضافی برای خودم ایجاد کرده بودم!
در فضای دیجیتال این ماجرا خیلی جدی است. ما در هنر آرشیو کردن و طبقهبندی اطلاعات بسیار ضعیف هستیم. بارها دیدهام که یک نفر برای اینکه یک عکس را به من نشان بدهد (که قاعدتاً مشاهده آن چیزی بین ۱۰ تا ۲۰ ثانیه زمان میبرد) بیش از سه یا چهار دقیقه در حال چرخیدن در گالری موبایلش بوده است (از مسئله اتلاف وقت که بگذریم، حتماً دقت کردهاید که فرهنگ جالبی در بین ما رواج دارد که همهی ما سرمان را داخل موبایل طرف میبریم و با هم داخل گالری عکسهایش را میگردیم!).
اگر من یک بار به یک صفحه سر میزنم و آن صفحه برایم مفید است یا اینکه چند لینک خاص در آن صفحه هست که ارزشمند است یا اینکه یک پاراگراف مطلب وجود دارد که ارزش خواندن دوباره دارد یا اینکه عکسی وجود دارد که میخواهم آن را داشته باشم، طبیعی است که باید به ابزارهای کافی برای ثبت و ضبط و طبقه بندی آنها مجهز باشم. من همیشه به دوستانم میگویم هر مطلبی را که حتی ماهها قبل در دنیای وب خوانده باشم و مفید دانسته باشم، میتوانم در کمتر از سی ثانیه دوباره آن را به شما نشان دهم.
ما به خوبی میتوانیم فایلهای مفید را در دایرکتوریهای مناسب نگهداری کنیم. پاراگرافهای خوب را در فایلهای وورد یا وان نوت یا اورنوت یا هر جای دیگری ذخیره کنیم. عکسهای خوب را در فولدرهای خاص طبقهبندی کنیم.
البته میدانم که همه این برنامهها نسخه موبایل هم دارند. اما به خاطر داشته باشیم که دغدغه ما کارآیی واقعی است. یادم هست که در سالهای کودکی میدیدم یکی قرآن را روی برنج نوشته! به مادرم میگفتم که: خواندن قرآن روی برنج سخت نیست؟ مادرم توضیح میداد که مادر جان، این را برای خواندن ننوشتهاند. برای نوشتن نوشتهاند!
موبایل برای این نوع طبقه بندی و نگهداری اطلاعات بسیار ضعیف و ناتوان است و با وجود انواع اپلیکیشنها و پلاگینها و ابزارهای متعدد، نمیتوانید انتظار یک آرشیوکننده حرفهای اطلاعات را از آن داشته باشید.
البته اگر کسی بگوید که من اصلاً لازم ندارم چیزی را آرشیو کنم و همینطوری میخوانم و رد میشوم واصلاً ماجرا اینقدرها هم جدی نیست، حرف نادرستی نمیزند. اما مشخصاً او از وب برای مطالعه و یادگیری استفاده نمیکند. بلکه گردش تفریحی در فضای مجازی انجام میدهد (وب گردی میتواند چیزی شبیه ولگردی باشد و میتواند چیزی شبیه مطالعه و یادگیری باشد! بسته به انتخاب ما. البته میفهمم که خود واژه Web Surfing از لحاظ مفهومی به ولگردی و Web Wandering نزدیکتر است. اما به هر حال انتخاب با ماست).
* موبایل برای مطالعه ارگونومیک نیست. مدتها پیش در هفته نامه ایده متمم مطلبی در مورد اثرات نامطلوب زاویه گردن روی ستون فقرات منتشر کرده بودیم (منبع تصویر):
مطالعه روی موبایل و تبلت در مقایسه با مطالعه بر روی مانیتور به وضوح چند برابر فشار بیشتر به ستون فقرات وارد میکند و خود این مسئله هم در بلندمدت میتواند آسیبهای جدی به بدن ما وارد کند.
* امکان تعامل در موبایل خیلی کم و ساده و سطحی است: یادم هست که بچه که بودیم یک اصطلاحی در کشور خیلی رایج بود و دائماً به ما میگفتند که این غربیها مصرفگرا هستند و دنیای غرب مصرف کننده است و ما مصرف کننده نیستیم و نمیخواهیم بشویم و خلاصه مصرف کننده یک فحشی بود تقریباً معادل …
موبایل و تبلت بیشتر برای مصرف اطلاعات هستند. کسی که روی موبایل مطلب میخواند عملاً Consumer است. تولیدکننده اطلاعات نمیتواند با موبایل کار ارزشمند جدی انجام بدهد. فریب این علاقمندان حوزه تکنولوژی (از جمله خود من که عاشق این دنیا هستم) را نخوریم که دنیا عوض شده است و الان هر کسی هم Producer است و هم Consumer و اصلاً الان تولیدکننده و مصرف کننده یکی شده است و ما Prosumer داریم! عکس گرفتن از سالاد ماکارونی و انتشار آن روی اینستاگرام، چیزی از جنس تولید نیست. فوروارد کردن یک مسیج روی وایبر و واتس آپ و تلگرام چیزی از جنس تولید نیست. حتی چیزی از جنس نشر هم نیست. صرفاً ایجاد ترافیک دیجیتال است. آن چیزی که در دنیای شبکههای اجتماعی و ابزارهای ارتباط مجازی به آن مشارکت میگویند واقعاً Contribution نیست. بلکه بیشتر درگیر کردن ذهن مصرف کننده یا Engagement است (در مورد اینها تحت عنوان بازی سازی یا گیمیفیکیشن در متمم آنقدر گفتهایم که نیازی به تکرار نباشد).
تولید واقعی به ابزار نیاز دارد. یک عکاس یا گرافیست واقعی، برای انتشار یک تصویر روی اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی به کامپیوتر نیاز دارد. کسی مثل من برای نوشتن یک مطلب واقعی به صفحه کلید درست و حرفهای نیاز دارد.
متوسط کیفیت کامنتهای اینجا را با متوسط کیفیت کامنتها در اینستاگرام من یا فیس بوک من مقایسه کنید. میتوانید همین متوسطها را در سایت متمم و اکانت اینستاگرام متمم هم مقایسه کنید. آن وقت به خوبی میشود درک کرد که کامنتهایی که اینجا میبینید (که بسیاری از آنها مشخصاً با لپ تاپ تایپ شدهاند) با کامنتهایی که در آنجا میبینید که مشخصاً با موبایل تایپ میشوند چه فرقی دارند (البته تنها دلیل این تفاوت، تفاوت در ابزارها نیست. اما تفاوت در ابزارها هم یکی از دلایل اصلی این تفاوت است).
به فهرست بالا میتوان موارد زیادی را افزود. اما برای من همین فهرست هم کافی است که موبایل را برای ولگردی در اینترنت و لپ تاپ را برای وبگردی هدفمند انتخاب کنم و طبیعتاً چون فرصت زندگی کم است و نمیتوان آن را صرف ولگردی کرد، عملاً استفاده من از موبایل به یک ابزار ارتباطی محدود شده است.
این بود انشای من!
سلام.
ممنونم بابت مطالب و پاسخهاتون که هیچ وقت قدیمی نمیشه و خواندنش حتی بعد از دو سال باز هم بکر و تازه است.
یه سوال درباره اندازه لپتاپ داشتم.
واسه مطالعه سایتها، لپتاپ ده اینچی مثل موبایل میمونه و مناسب نیست یا صرف لپتاپ بودنش گزینه بهتری محسوب میشه؟
ممنون میشم اگه درباره اندازه صفحه سیستم و لپتاپ هم در اندازه حتی یک کامنت چیزی بنویسید
سلام دوست عزیز.
ضمن اینکه می خواستم بگم، با سطر اول کامنت تون بسیار موافقم؛
اما در خصوص ادامه ی صحبت تون،
با اجازه ی محمدرضای عزیز،
فکر کردم برای یافتنِ پاسخِ سوالی که پرسیدید، مناسب تر باشه اگر به این مطلب در متمم:
عادتها و تجربه ها: هنگام خرید لپ تاپ به چه نکاتی توجه میکنید؟
سری بزنید و کامنتهای دوستانمون رو هم در زیر اون مطلب، مطالعه بفرمایید.
بستری که محمدرضا و همکاران خوبش در گروه متمم، قبلاً فراهم آوردند تا دوستان متممی، با استفاده از تجربیات دیگر دوستانشون، قادر باشن پاسخ سوالاتی اینچنین رو در اونجا بیابند.
سلام .
من به دلیل طولانی بودن مسیر خونه تا محل کارم و اینکه در طول هفته فرصت کمی دارم تا به دور از خستگی و دغدغه بتونم مطالب شما را پیگیری کنم اخیرا تصمیم گرفتم از یک گوشی بهتر یا تبلت استفاده کنم تا سریع تر و راحتر بشه به مطالب شما دسترسی پیدا کرد. اما با توضیحات کاملا منطقی و علمی که شما مطرح کردید، درست نمیدونم کدام انتخابم میتونه صحیح تر باشه.اگر شما یا دوستان بیشتر راهنمایی کنید ممنون میشم.
ضمنا جا داره تشکر ویژه ای از شما داشته باشم بخاطر این همه تلاش و نکته های خیلی ریز و البته کلیدی که از تجربه های خیلی خوبه تون به (رایگان ) ما یاد میدید و ما را در رشد و حرکت در مسیر بهبودی و موفقیت با خودتون هم مسیر میکنید. بهترینها را برایتان آرزومندم .
سلام خداقوت اقا محمدرضا
خوشم میاد آخر جدی ترین مطالب یک طنز کوچولو مطلب رو تموم میکنه! به یاد انشاهای مدرسه افتادم که هر وقت خسته میشدم این طوری تمومش میکردم .
خیلی عالی بود مثل همیشه
ولی من برای مطالعه گاهی موبایل رو جایگزین کامپیوتر میکنم
چون توی یه مانیتور CRT عهد دقیانوس که پرش تصویر داره
و داره التماس میکنه منو خاموش کن!
مطالعه کردن معادل خوردن هنگام رانندگی توی جاده بر دست اندازه!
اگر موبایلم نبود، بدون شک مطالعه محتوای متمم هم اتفاق نمی افتاد!(نمشد که بیفته!)
سلام، سعی کردم مطلب را تا انتها با دقت بخوانم. منم فکر می کنم شخصی مانند شما حتما خیلی بیشتر از من می داند، اما مسئله من در مورد استفاده از موبایل این است که در هر جایی یا در هر شرایطی می توانم آن را همراه داشته باشم و خوب خیلی بهتر می توانم اوقاتی مثل درون مترو، ترافيك، مطب دكتر، قبل از خواب يا موارد ديگر این وسیله را همراه داشته باشم و از آن لذت ببرم. بله منم از آن فست فود خورها محسوب میشوم اما به جرات می گویم اگر موبایل را از خودم بگیرم و به لب تاپ یا کامپیوتر محدود شوم یک هشتم مطالعه حالا را ندارم، خاصه آن که مادرم، خانه دارم، یک زن شاغلم و زمان زیادی هم توی ترافیک از دست می دهم.
سلام
ابتدا از شما محمد رضای عزیز سپاسگزارم ، و امیدوارم سربلند باشید تا همیشه.
همیشه از نوشته ها و درسهایتان استفاده کرده ام ، اما اکنون می خواستم بخشی از نوشته هایتان را کپی کنم و برای دوستی بفرستم، برای آگاهی از اجازه شما برای این کار به مرامنانه هم سر زدم و چیزی ننوشته بودید. پس این را که دیدگاه نیست و به موضوعتان هم ربطی ندارد برایتان نوشتم .
به امید دیدار
برای من مهمترین بخشی که مصداق داشت همون بحث دسته بندی و آرشیو مطالب خوانده شده بود که واقعا وبگردی با موبایل داشت در این زمینه اذیتم می کرد. سعی میذکنم به توصیه تون عمل کنم. دو ماهه حتی کامپیترمو روشن هم نکردم!
سلام مهندس عزیز ،من همیشه ایمیل رو به این امید باز میکنم که شما یه مطلب جدید واسم فرستاده باشید واقعا مطالبتان آموزنده هستش خواستم بگم بستگی به هدف گذاری شخص داره استفاده کردن از موبایل موبایل هم یک ابزار آموزنده هستش و باید اونو مدیریت کرد در جهت درست اینکه بگیم موبایل چیز خوبی نیست من اعتقاد ندارم موبایل حتی میتونه یه دوست خوب یا یه معلم خوب باشه که خودت انتخابش میکنی و دوست داری اون چیزایی که تو میخوای رو بهت یاد بده
رحیم عزیز.
البته مطمئنم وقتی که من میگم موبایل چیز خوبی نیست یا از موبایل نفرت دارم، پیام مطرح در اون رو درک میکنید. من دارم به جنبههایی از بد بودن موبایل اشاره میکنم که شاید کمتر بهش توجه میکنیم.
وگرنه به قول ابن سینا، در دهر چو من یکی و آن هم کافر؟
مگه میشه کسی که روزانه بیش از صد هزار نفر، نوشتههاش رو از طریق موبایل میخونن و حرفهاش بارها و بارها از طریق انواع نرم افزارها دست به دست میشه و قسمت زیادی از دوستانش رو از این طریق به دست آورده و خودش مطلب مینویسه به نام «عصر سن تورها» و هیجان زده است که این گونهی قدیمی انسان (که واقعاً بیش از حق و لیاقتش روی زمین زندگی کرده) داره منقرض میشه و جاش رو به «سن تور» میده که ترکیبی از انسان-ابزار محسوب میشه مخالف تکنولوژی باشه یا مخالف موبایل؟
اگر روزی موبایلی چنان هوشمند درست شه که بتونه تولید مثل کنه و در نبرد با انسان، اون رو بکشه و منقرض کنه (اگر من نخستین قربانیش نباشم) مطئنم باش که من در کنار جنازه انسان خواهم ایستاد و برای اون گونهی جدید کف خواهم زد و تشویقش خواهم کرد! و البته میدونم که چنین روزی خواهد بود اما سوال اینجا است که من این صحنه رو خواهم دید یا نه.
خلاصه اینکه کسی مثل من، به دلیل عشقی که به ابزار داره، همچنانکه خدا انسان رو دید و بر خودش آفرین گفت، با دیدن ابزارهای تکنولوژیک ساخت دست انسان به انسان آفرین میگه و طبیعتاً نمیتونه مخالف تکنولوژی باشه!
اینکه هر چیزی میتواند به جای خود مفید باشد قطعاً گزارهی درستی است. به قول ویلیام بلیک، حتی یک دانهی شن هم میتونه به جای خودش مفید باشه و تداعی کننده تمام عالم هستی.
اونجا که میگه: To see a world in a grain of sand
اینکه هر چیزی رو هم به شرطی که مدیریت کنیم میتونه مفید باشه گزارهی درستیه.
اما یک سوال: ما تا چه حد در مدیریت کردن موبایل توانمند هستیم؟
اگر من بگویم:
سطح صفر یعنی من در مدیریت کردن موبایل ناتوان هستم و سطح صد یعنی اینکه موبایل کاملاً رام من است. من و شما به خودمان چند میتوانیم بدهیم؟
این سوال مهمی است. سایلنت کردن موبایل، به معنای مدیریت کردنش نیست. انتخاب کردن این گروه تلگرام و خروج از آن گروه تلگرام به معنای توانایی مدیریت کردنش نیست. حتی خاموش کردن موبایل، روش صحیحی برای مدیریت کردنش نیست و صرفاً شیوهای برای پاک کردن صورت مسئله است.
سوال من اینجاست: از میان کسانی که از موبایل استفاده میکنند (یا هر ابزار مشابه دیگری)، چند درصد آنها پاسخ سوالات زیر را میدانند:
* وقتی یک نرم افزار جدید اینستال میکنم و از من برای کارهای مختلف مجوز دسترسی میگیرد، هر یک از آن مجوزها به چه معناست؟
* آیا من تمام این المانهای مجوز را میشناسم و به آنها مجوز میدهم؟
* آیا من تفاوت سرچ اورگانیک و غیراورگانیک گوگل را روی موبایل میدانم؟
* آیا فرق جستجوی Incognito در کروم و فایرفاکس را میدانم؟
* آیا میدانم نرم افزارهای انونیمایزر بر اساس کدام مدل درآمدی کار میکنند؟
* چرا تلگرام (ِیا واتس اپ یا وایبر) مجانی است؟ آیا مجانی بودن این سه نرم افزار یکسان است؟ یا به سه شکل مختلف رایگان هستند؟
* چرا اینستاگرام برای جستجوی هشتگها اجازه جستجوی همزمان دو هشتگ را نمیدهد؟
* چرا وقتی یکی از دوستان من وارد تلگرام (ِیا هر برنامه مشابه دیگری) میشود، به من اطلاع داده میشود که او آمده است؟ آیا این صرفاً یک خیرخواهی دوستانه است؟
* چرا ویدئویی که روی اینستاگرام میگذاریم صرفاً پانزده ثانیه است؟ چرا کمتر نیست؟ چرا بیشتر نیست؟
* چرا فیس بوک در حرکتی جدید، قصد دارد استفاده از آی دی هایی را که با نام رسمی افراد یکسان نیستند، محدود کرده و تحت نظارت بیشتر قرار دهد؟
* چرا گوشیهای موبایل ما بسته به نام سازنده، پیشنهاد میکنند که ما اکانت اختصاصی (سامسونگ اکانت، اچ تی سی اکانت و …) داشته باشیم؟
* یا اینکه تاثیر افزایش متوسط ترافیک مورد استفاده در شبکههای موبایل ما چیست؟
* یا اینکه آیا واقعاً حجم استفاده من از موبایل در حدی است که CPU از نوع اوکتاکور داشته باشم؟ یا کوادکور هم کافی است؟ اصلاً حجم مصرف سی پی یوی من چقدر است؟ چقدر باید باشد؟ چرا انقدر نیست؟
* متوسط مدت زمانی که من صفحه موبایل را در شبانه روز نگاه میکنم چقدر است؟ برآورد من چیست و اگر از نرم افزارهای اختصاصی استفاده کنم، گزارش واقعی چقدر خواهد بود؟ اختلاف فاحشی که وجود دارد ناشی از چیست؟
اگر پاسخ این سوالها و صدها سوال دیگر را ندانیم، اینکه «فکر کنیم» در حال «مدیریت این ابزار» هستیم، صرفاً یک توهم است. این ابزار است که ما را مدیریت میکند.
دوباره میگویم رحیم جان. من عاشق تکنولوژی هستم و تکنولوژی را زیباترین و تحسین برانگیزترین اختراع بشر میدانم و میدانم که تکنولوژی آسمان و زمین را تسخیر خواهد کرد. اما سوال اینجا است که در آن زمان، ما سوار بر اسب تکنولوژی هستیم یا صرفاً بخشی از آسمان و زمین؟
فراموش نکنیم که در تقابل بین انسان و تکنولوژی، گاهی یک نکته مهم فراموش میشود. هوشمندترین انسانها، سمت تکنولوژی ایستادهاند!
ممنون مهندس بابت توضیحات کاملتون
من از دیدن سوال
* یا اینکه آیا واقعاً حجم استفاده من از موبایل در حدی است که CPU از نوع اوکتاکور داشته باشم؟ یا کوادکور هم کافی است؟ اصلاً حجم مصرف سی پی یوی من چقدر است؟ چقدر باید باشد؟ چرا انقدر نیست؟
واقعا خوشحال شدم گفتم شاید بد نباشه در حد اطلاعات ناقص خودم مطلبی رو بگم.
از ۱۰ نوامبر سال ۱۹۹۲ که نوکیا گوشی ۱۰۱۱ رو ساخت تا الان حدود ۲۳ سال میگذره از اون موقع تا حالا چند صد هزار استاد و دانشجو از بهترین دانشگاه های جهان و بدترین دانشگاه های جهان دارن رو این موضوع کار میکنند که چطور میشه CPU بهتری ساخت و متاسفانه یا خوشبختانه قید بهتر مرزی براش قابل تصور نیست از طرف دیگر سوال پیش میاد که چرا این تعداد استاد و دانشجو در این زمینه به تحقیق و تلاش میپردازند؟ و در مقابل چرا در حوزه های دیگه این قدر پیشرفت حاصل نشده؟(مثلا من از وقتی یادم میاد صدای مته های دندون پزشکی آزار دهنده بوده و پیشرفت خاصی نکرده)
یاد یه انیمیشنی که تقریبا ۱۵ سال پیش تو تلویزیون دیدم افتادم (اسمش و جزئیات زیاد یادم نیست)
در مورد زندگی انسانها در چندین دهه آینده بود…
یه کامپیوتر همه کارهای انسانها رو مدیریت و رهبری میکرد.
کامپیوتر پیش بینی کرده بود که یه ستاره دنباله دار در حال نزدیک شدن به زمین هست و چند سال آینده با زمین برخورد خواهد کرد.
انسانها شروع به ساختن سفینه بزرگی کردند و سوخت گیری کافی هم کردند و در موقع پرواز کامپوتر را به خیال خودشان در زمین رها کردند و گفتند که به تو احتیاجی نداریم…!
در پایان فیلم مشخص شد که ستاره دنباله دار با زمین برخورد نخواهد کرد و از کنار زمین عبور خواهد کرد و آن کامپیوتر محترم مسیر پرواز سفینه را به سمت ستاره دنباله دار تنظیم کرده بود…
سلام
۴ بار کامل این متن رو خوندم و هر روز (تا امروز) تمام کامنت ها را می خواندم. من هم مثل خیلی از دوستان در بسیاری از مواقع مجبور به استفاده از مطالعه موبایلی هستم (چه آن و چه آف لاین). چند بار خواستم پاسخی درباره مزایای موبایلی مطالعه کردن بگذارم (حقیقت این بود که اولش لغت “ولگردی” بهم برخورد)، اما هیچکدام جایش اینجا نبود و از مفهومی که از متن دریافت کردم (که امیدوارم درست باشد) دور بود.
امروز وقتی بازهم داشتم کامنت ها را با موبایل می خواندم! توجهم به نکته ای جلب شد که علی رغم استفاده هر روزه، از آن سرسری عبور می کردم؛ سایت “روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی” در کنار نسخه دسکتاپ، مجهز به نسخه موبایل هم هست و این احترام به بازدیدکنندگان و سلایق بهترین پاسخ برای تمام “پاسخ” هایم بود.
پی نوشت: بهتره به جای جمله مجبورم…، بگم ترجیح میدم در بسیاری از شرایط به جای کارهای دیگر مطالعه موبایلی انجام دهم.
با تقدیم احترام و ممنون از توجهتون
امیررضای عزیزم.
من همیشه کامنتهای تو رو با دقت میخونم.
با توجه به اینکه گفتی کامنت های این مطلب رو هر روز میخونی، احتمالاً صحبت من و نوید رو خوندی.
امروز هم مطلبی برای رحیم نوشتم که شاید فرصت کنی و بخونی.
میدونی. بخشی از مسئله اینجاست که متاسفانه من در بیان تصویری که از امروز و فردا پیش چشمم دارم و میبینم ناتوانم.
یادم هست که همیشه از کودکی وقتی دعا میکردم آرزو میکردم که زبان گویایی داشته باشم. شاید دلیلش چیزی بود که از دعای موسی آموخته بودم که در کنار آرزوی بزرگی مثل شرح صدر، آرزوی ظاهراً کوچکی رو مطرح میکرد و میگفت: وحلل عقده من لسانی.
و اون زمان فهمیدم که چیزی که میتونه آزار دهنده باشه، قدرت بیان ضعیفه و اینکه نتونیم – به هر دلیلی – آنچه را میبینیم و لمس می کنیم بر زبان بیاوریم.
این روزها بیشتر از گذشته اون آرزو رو میفهمم و بیش از هر زمان دیگری محدودیت نگارش رو – که ریشههای متعدد داره – درک میکنم و فقط آرزو میکنم که این خرده کلمات ناهمساز که به ضرب و زور در کنار هم دیگه قرارشون میدم، موجب آزار چشم و گوش خوانندگان و دوستان عزیزم نباشه و گرفتار بلای سوء برداشت نشه. که البته در مورد تو این اطمینان رو دارم.
همین!
اینها رو نوشتم. چون وقتی پاسخ میدم برات ایمیل میاد و بعد میای پاسخ رحیم رو میخونی. وگرنه دلیلی برای گفتن این حرفها نبود.
سلام اگر بپذیرم که این نوع انتخاب برای دانستن ویادگرفتنن نهایتا چشم مرا از پا درمیاورد ترجیح میدهم حتی الامکان کمتر استفاده کنم وتوصیهای جناب دکتر خسروی را بکار گیرم جمله ای ببینم یا بخوانم ویا بشنوم وبیشتر بیندیشم تا استتدلالی بیابم.
سلام
ممنون از مطلب مفصل و البته مفیدتون
از اینکه مسائل رو مختصر نمیکنید خوشحالم، آخه واقعأ این اصطلاح “مختصر و مفید” که الانا از خیلیها میشنویم اصلأ صادق نیست…
آخه برای خلاصه کردن مطلب اینقدر از اول و آخرش میزنن که یه “ابر مختصر غیر مفید” ازش باقی میمونه(عجب تناقض بدی داشت “”ابر مختصر”” ولی نتونستم اصطلاح بهتری پیدا کنم… پوزش) و تنها مزیتی که برای مطلب باقی میمونه اینه که زود میفهمی واسه خوندنش وقتت رو تلف کردی:)
در پناه حق شاد و سلامت باشید
سلام به همگی
اقای شعبانعلی مطلب جالب و قابل تاملی بود.اما در مورد اینکه موبایل برای مطالعه ارگونومیک نیست باید گفت که انگار شما با لپ تاپ هم همین مشکل دارید.توی یکی از عکساتون که با لپ تاپ کار می کنید متوجه شدم و یا حتی حالت نشستنتون.البته من دکتر نیستم و قصد جسارت هم ندارم فقط چون خودم مدتیه دچار امشکلات ناشی از نشستن نادرست شدم توصیه میکنم حتما به یه فیزیوتراپ مراجعه کنید.چون خدای نکرده در اینده میتونه باعث مشکلات جدی تر و حتی ارتروز گردن و دیسک و ارتروز کمر بشه. البته بازم ببخشید حمل بر بی ادبی نباشه فقط یه توصیه ی دوستانه بود. همیشه سالم و سرزنده باشید.
سلام
هر بار كه متني از شما خوندم يا فايلي با صداي شما شنيدم نكته اي از اشتباهاتم رو كشف كردم ، بسيار زيبا و سخاوتمندانه مي نويسيد ، به اميد موفقيت روزافزون شما
سلام
ممنون از این که برای ما می نویسید
اگر برایتان امکان داشت در مورد سیستم آرشیوی که استفاده میکنید بنویسید. ممنون از شما 🙂
علاوه بر اونا آدم حس میکنه بیشتر همه چیز تحت کنترله وقتی لپ تاپ روی پاته. علاوه بر این، در مورد معلم فیزیکا اینکه اغلب آدمای حکیم و جذابی هستن. معلم فیزیک دبیرستان ما هم یه دانشجوی دکترای ژئوفیزیک بود که خیییلییییی مفهومی به ما درس میداد. از نسبیت و انیشتن و این چیزا میگفت. ما نمیفهمیدیم ولی خیلی حال میکردیم آخرش فیزیک بد زدیم تو کنکور ولی همه میدونستیم که چیزای خیییلی بهتر از تکنیکای تست فیزیک زدن رو بهمون گفته.
سلام استاد
قدردان مطالب بسیار مفیدشما..مطلبی که مجبورکرد من راکه کامنت دراین قسمت ازروزنوشته های شمابگذارم این است که برخی مطالب بسیارمفیدشماناتمام مانده وازآن جایی که بسیاری ازآنها جنبه آموزشی دارد وبصورت جزوه آن راجمع آوری می کنم خواستم خواهش کنم که منبع آنها ذکرشود.تابطورمستقل پیگیرآن باشیم.
(قوانین بدبختی )مطلب بسیارعالی است که ناتمام مانده.
محمدرضاى عزيز سلام؛
هرچنداعتراف مى كنم خطاب كردن شمادوست گرامى بالفظ مهندس برايم راحتتر وخوشايندتراست،ولى خب..خواست شمامحترمترازخواست من است..
بگذريم، مدتى است خواننده مطالب ارزشمندتان هستم وبه قدربضاعت خودم ازآن بهره مى برم ولى امروزخواستم جسارتاًنكته كوچكى رادرنوشته امروزتان تذكردهم،بنده به علت تعدد سفر واينكه غالب اوقات موبايلم رادرحالت airplane modeياهمان flight mode قرارمى دهم ،خوشبختانه هيچ اختلالى درمطالعه ومرور مطالب درحالت آفلاين ندارم كه هيچ دراتصال به نت هم هيچ مشكلى پيش نمى آيد..!البته اين موضوع مطلقاًموضوع اصلى بحث شماراتحت الشعاع قرارنمى دهد ومن هم كم وبيش باشماموافقم،ولى تصوركنيد دائم درسفريد ومجبوريد سبك سفركنيد حمل كيف وكوله لپ تاپ هم باتوجه به مشكلات فيزيكى وجسمى برايتان مقدور نيست،ازطرفى مجبوريد هميشه آنلاين باشيد ولزومى هم نمى بينيد كه تمام خطهايتان رادرهركشورى فعال كنيد پس تنها گزينه پيش روى شماچيست؟!!استفاده ازموبايلتان آنهم درحالت f.m…مع الوصف مثل هميشه باتمام استدلالات ونكات متنتان كاملاًموافقم،،خوشحالم درهمين مدت كوتاه شما ونوشته هايتان رابه خيلى ازدوستان اهل فكر وانديشه ام كه اتفاقاًاكثراًازنخبگان اين جامعه محسوب مى شوند معرفى كردم وتنهابا تشكر وقدردانى وبعضاًتحسين وحيرت آنان روبروشده ام ،درآخرهمه چيزهاى خوب راازخداى متعال برايتان مى خواهم ودررأس همه آنهاسلامتى كه متأسفانه گوياشماكمترازهمه به آن توجه مى كنيد..سپاس!
نوید عزیز.
شرایط شما را در سفرهای متعدد میتوانم تصور کنم. چرا که سفر کردن بخش زیادی از زندگی من را هم تشکیل داده و میدهد. گاهی به شوخی به دوستانم میگویم که من در طول زندگیم بیشتر از آنکه روی تخت خانهام خوابیده باشم روی صندلی فرودگاهها خوابیدهام که اگر چه سهمی از اغراق در این جمله است، اما این سهم چندان هم زیاد نیست.
بنابراین طبیعی است که میتوانم دشواریها را تصور کنم.
البته همانطور که شما هم اشاره کردهاید موبایل در حالت Flight Mode، خیلی موبایل محسوب نمیشود. بیشتر یک Digital Reader محسوب میشود. چیزی شبیه همین Ebook Reader هایی که همه ما داریم و من هم تا یکی دو سال به شدت از آن استفاده میکردم و راضی هم بودم.
راستش را بخواهید در پروازها من هنوز هم لپ تاپ را ترجیح میدهم. اگر چه میدانم که کافی است مستضعفی مثل من بخواهد با پرواز اکونومی جابجا شود و نفر جلویی هم کمی از اتیکت بیخبر باشد تا بیچاره شویم. صندلی را جوری پهن میکنند که انگار قرار است زیر سقف هواپیما آفتاب بگیرند و جایی برای قرار دادن لپ تاپ نمیماند و خودم بارها و بارها با این مسئله دست و پنجه نرم کردهام و یک بار هم LCD لپ تاپم در این میانه خرد شده است!
شاید برای شما جالب باشد که من موبایلی دارم که اساساً در حالت F.M. است. چون به ندرت از وسایل ارتباطی استفاده میکنم و هر وقت لازم دارم روشنش میکنم و تماس میگیرم و خاموشش میکنم (البته دوستانم میگویند خیلی خودخواهانه است اما خوب تحملم میکنند و اصلن معنای دوستی، تحمل حماقت دوستان است!) و اتفاقاً من هم گاهی از این موبایل برای خواندن استفاده میکنم. معمولاً در رستورانها و جاهایی که مجبورم انتظار بکشم یا جاهایی که زودتر از زمان جلسه میرسم و میخواهم توی ماشین بنشینم که زودتر از موقع وارد دفتر دوستانم نشوم و برنامه ریزی آنها را خراب نکنم.
اما فکر میکنم (و مطمئنم که شما که دائماً این کار را میکنید شبیه من عمل میکنید) میشود موبایل را به عنوان وسیله ثانویه یا Secondary Device نگاه کرد. راهکاری که خود من دارم این است که یک اکانت Dropbox روی لپ تاپ و موبایل خودم دارم و فایلهایی را که روی لپ تاپ میخوانم روی آن نگه میدارم و اینطوری هر وقت در جایی به موبایل متوسل میشوم، عملاً متنهای از پیش انتخاب شده را که داشتم مطالعه میکردم میخوانم.
البته بعضی پلاگینها و اپلیکیشنها در این کار مهربان تر هستند. مانند Scribd که به نظر من یک کتابخوان ساده و حرفهای است و روی موبایل هم اجازه میدهد که با شیوههایی ساده و خلاقانه بوکمارک و هایلایت کنیم که بعدا اطلاعات روی لپ تاپ از دست نرود.
به هر حال فکر میکنم حتی استفاده از موبایل به عنوان Secondary Device هم به وقت گذاشتن و تجربه کردن نیاز دارد. لااقل در مورد من که کمی در حوزه تکنولوژی خنگ هستم، یک سالی طول کشید تا به ترکیبی کارا و اثربخش از چیدمان نرم افزارها و برنامهها و پلاگینها و Add-on ها دست پیدا کنم که میتواند اثربخشی مطالعه موقت با Mobile Device را برایم بالا ببرد. مطمئنم افرادی که مانند شما کثیرالسفر هستند چه به علاقه و چه به اجبار روزگار چنین راهکارهایی را یافتهاند.
اما اجازه بده کمی هم نقهای خودم را بزنم. بگذار بگویند کودک عصیانگر درونش بالا زده!
من اصولاً موبایل را دوست ندارم.
از موبایل نفرت دارم.
من خیلی خوب میفهمم که خدایان تکنولوژی موبایل را دوست دارند.
خوب میدانم که ما امروز دو میلیارد کاربر آنلاین داریم و تبدیل کردن آنها به چهار میلیارد، زمان زیاد و سرمایه گذاری زیادی نیاز دارد. ولی راحتتر است که هر یک از آنها را به Node های بیشتری مجهز کنیم.
اگر هر فرد آنلاین یک لپ تاپ و یک موبایل و یک ساعت هوشمند داشته باشد تعداد آی پیهای جهان شش میلیارد خواهد شد. این کار هم باعث میشود که هزینه توسعه تکنولوژی را خود مصرف کنندگانش بدهند و هم ترافیک خوبی ایجاد خواهد کرد (حتی اگر همین سینک شدن های فعلی را در نظر بگیریم) و ضمن اینکه میتوانیم مردم را خوشحال کنیم که از دنیای وب وارد دنیای IOT = Internet of Things شده اند.
حتی اعتراف میکنم که وقتی به عنوان شغل در موقعیتهای مرتبط با تکنولوژی قرار میگیرم، خودم یک موضع مشخص دارم و آن اینکه: باید کاری کنیم که اینترنت وارد رختخواب کاربران بشود و چون لپ تاپ بزرگ است، موبایل ابزار مناسبتری است! (در واقع روزنوشتهها و متمم یک سمت دیگر زندگی من است که خیلی ربطی به سمتهای دیگر زندگی من ندارد!).
اما من همچنان از موبایل نفرت دارم. موبایل را دوست ندارم.
انسانهایی مثل شما را زیاد نمیبینم. کسانی که میکوشند کارکردهای لپ تاپ را با موبایل خود شبیه سازی کنند. اتفاقاً این روزها روند برعکس آن را شاهد هستم. کسانی که میکوشند کارکرد موبایل را با لپ تاپ شبیه سازی کنند. روی لپ تاپ خودشان وایبر و تلگرام و دهها برنامه مشابه نصب میکنند و عملاً اجازه میدهند Distraction هر لحظه در زندگی آنها وجود داشته باشد و هر مسیجی از هر جای جهان تمرکز آنها را به هم بزند.
من اصلاً با نوتیفیکیشن مخالفم. خدا همه نوتیفیکیشنها را لعنت کند. چون یک سیستم نرم افزاری خنگ و غیرهوشمند، برای من تصمیم میگیرد که در هر لحظهای به چه چیزی فکر کنم.
اما چه میتوان کرد. مسیر دنیا همین است. دنیا به پیش میرود و الان روی Brain implant کار میکند و فکر میکنم اگر امثال ما ده سال دیگر فرصت زنده ماندن داشته باشیم دنیایی را میبینیم که در آن چیپهای موبایل را در مغز خود کار بگذاریم و به این وسیله مغزمان هم به یک Node دیگر در این IOT تبدیل شود.
حتی نمیتوان گفت بد است. جالب است. اولین گونه جانداری که تحمل ندارد فرایند آزمایش و خطای کند طبیعت را تحمل کند و میکوشد خودش به خلق گونهی جدیدی از خودش برخیزد.
همان چیزی که در عصر سن تورها نوشتم و اگر عمری بود در ادامه فلسفه تکنولوژی دیجیتال دوباره به آن بازخواهم گشت:
http://www.shabanali.com/ms/?p=5047
خیلی روضه خواندم. ببخش. شاید تو هم تجربه کردهای که پیش دوستانت که مینشینی و محبت آنها را که حس میکنی، راحت و بی ملاحظه و بی حساب و کتاب حرف میزنی. من هم از آخرین جملات تو، حس این نوع دوستی را درک کردم و به درد و دل نشستم.
آرامش و رضایت و شادی را با هم برایت آرزو میکنم.
اگر چه همیشه گفتهام که تجربه نشانم داده که این سه مستقل هستند و الزاماً همزمان تجربه نمیشوند.
پی نوشت: همه اینها را گفتم. اما شاید باور نکنی. اخیراً تعدادی کتاب و مقاله از چند نفر پیدا کردهام که به حوزه Emergence و Complexity بازمیگردد. من که هیچ وقت آرزوی ثانیهای عمر بیشتر نکرده بودم از خداوند خواستهام که به اندازه خواندن این چند کتاب به من عمر بیشتر بدهد تا اینها را نخوانده نمیرم. طی این چند روز، برای اینکه ناکام نمرده باشم، از قانون خودم برای مطالعه روی لپ تاپ هم تخطی کردهام و روی موبایل که هیچ، روی هر ابزار دیجیتالی که گیر میآورم، سطر سطر آنها را میبلعم مبادا که فرصت کوتاه زندگی فرصت خواندن آنها را از من دریغ کند.
محمدرضاجان؛
ممنون ازخداى مهربان كه توراآفريد،ممنون كه ماندى وبهانه ماندن ديگران هم ميشوى وممنون كه هستى،هميشه سلامت باشى مرد…
سلام محمدرضا جان
ممنون از نوشته های همیشه خوندنیت.
توی این نوشته ات یه اشاره کوتاهی به نحوه آرشیو کردن اطلاعات داشتی.
تا جاییکه من می دونم این موضوع دغدغه من و خیلی افراد دیگه ای هست که باهاشون برخورد دارم.
به اعتقاد من “خیلی از ما ایرانیها ذهن های چریکی ای داریم!” 🙂
بعبارت دیگه علیرغم ایکه خیلی وقتها موفقیت داریم ولی ساختار ذهنی منظمی پشتش نیست و کمتر قابل تکرار و پیاده سازی نظام مند هست!
می خواستم خواهش کنم یک آموزش تو این زمینه بگذاری، چون یادگیری بدون اینکه بتونی به آموخته هات دسترسی داشته باشی خیلی راندمان کمی داره ، و یکجورایی مهارت آرشیو کردن اطلاعات پیشنیاز هر نوع یادگیری است.
البته گفتن این نکته خالی از لطف نیست که اتفاقاً چریک ها ذهن های بسیار منظمی دارند، هر چند به اصطلاح نامنظم می جنگند. کسی که به آن خوبی و به زعم ما نامنظم می جنگد و پیروز میشود، ذهن آشفته ای ندارد، ذهنش کاملاً منظم است. به این جهت چریک مساوی با منظم نبودن شده که چریک ها در قالب یگان و گردان و هنگ نمی جنگند و بر اساس هوش و درایت فردی پیش می روند…
در کل منظور شما را از بکار بردن چریک متوجه شدم اما خواستم عرض کنم چریک و چریکی مساوی با بی نظمی نیست، در واقع بی نظمی انتسابی ناشی از تقابل رفتاری چریک ها با اصول نظام و نظامی گری در مبارزه است.
سلام٬
ممنون از اینکه تفکرهای آموزنده خودتون رو با ما به اشتراک میگذارید.
در مورد عادتهای کوچک افراد٬ برای من مدتیه که بسیار در قضاوتهایی که نسبت به آدمها دارم این عادتهای کوچک تاثیر گذار هستند٬ اگر عادتهای کوچک و جزئی افراد سنجیده باشه٬ با دید بسیار مثبتتری بهشون نگاه میکنم و به نظرم بسیار مهمه که آدم به جزئیات به ظاهر بی اهمیت زندگی بها بده و برای بهبودشون تلاش کنه.
خوب باشید.
ممنونم استاد خیلی دلایل قانع کننده ای بود. اصطلاح ترافیک دیجیتال رو هم خیلی عالی به کار بردین!
من فکر می کنم راحتی استفاده از موبایل و تبلت در همه جا حتی در تخت خواب!، اتوبوس، سر میز غذا، موقع پیاده روی و تفریح و رستوران و غیره موجب میشه ما نتونیم زمان های وب گردی رو مدیریت کنیم و کمک می کنه ما به معتادان فضای وب تبدیل بشیم که دوری از موبایل و اینترنت براشون قابل تحمل نباشه. از همه مهمتر نمیتونیم از لحظات زندگیمون و بودن در کنار عزیزانمون لذت ببریم و طعم هر دقیقه رو بچشیم و تمرکز کنیم. منم از امروز همین قرار رو با خودم میذارم.
سلام
محمدرضاجان منو ببخش که میخوام یه کامنت بی ربط بذارم و ازت خواهش کنم که در صورت امکان راهنماییم کنی.از همه ی دوستان هم پوزش می طلبم.
با یه مسئله ای مواجه شدم که این روزا روانمو بهم ریخته.
من محصولاتم رو به اسم میران عرضه میکنم.حالا یه شرکتی هم اسمش هست چرمیران.
اون موقع چک کردم به اسم چرم میران یا میران چرم شرکتی نبود.حتی دامینی به این اسم هم ثبت نشده بود.
حالا قصد یه سرمایه گذاری رو سایت و یه برنامه ی تبلیغاتی دارم.به نظرت چیکار کنم؟
الآن میران چرم یا چرم میران رو سرچ کنی مارو میاره.(البته سایتم داغونه)،خیلی از مشتریا و اطرافیان هم مارو به این اسم میشناسن.
به نظرت برم سراغ ثبتش؟به این دلیل که اوایل،کارم جدی نبود اقدامی نکردم.یکمی هم ترس از دردسرهای بعد از ثبت شرکت باعث شد عقب بندازم(یه بار قبلا تو ۱۹ سالگی یه شرکت ثبت کردم افتادم گیر دارایی و بیمه.البته الآن دیگه انقدر باهاشون سرو کله زدم که بی حس شدم).کلا هم یه حس بدی نسبت به ثبت برند دارم فکر میکنم خیلی کار سختیه.
اگه با همین اسم بتونم ثبت کنم،خوبه؟بعدا بخاطر تشابه به مشکل نمیخورم؟اصلا به نظرت قبول میکنن؟
برام سخته این اسمو بذارم کنار.
مجتبی دوست عزیزم.
اولاً روانت رو با این چیزها به هم نریز. الان من آدم میشناسم مدیرعامل نایکه. میگه با همون مارک نایک دارن تو ایران تقلبی میفروشن هیچی هم نمیتونه بگه!
این چیزها که توی کار عادیه.
اما جدا از این بحثها.
من به سایتت سر زدم: http://miranleather.ir/
گفتی که هنوز درست راه اندازی نشده البته. الکسا رو هم دیدم هنوز ایندکس حسابی نشده. حالا توی سئو اگه میاد بالا یه مقدار به شانس توست و یه مقدار هم به دل پاکت 😉
همینطوری چند تا نکته میگم و تلاش میکنم کمی عمومیتر بگم شاید به درد کس دیگهای هم بخوره. البته طبیعیه که تصمیم گیر تو هستی و اطلاعات زیادی داری که امثال من نداریم و به همین دلیل ممکته حرفهای کسی مثل من زیاد مربوط به دغدغه تو نباشه.
نکته اول در مورد ثبت نام تجاری: چنین شباهتهایی بیشتر به تفسیر شخصی برمیگرده. به عبارتی کاملاً بسته به قضاوت کسی که بررسی می کنه چرم میران رو مشابه چرمیران بگیره و به مشکل بربخوری یا ممکنه فرض کنه که یک نام کاملاً متفاوت محسوب میشه. به نظرم به تلاش براش میارزه اگه برات مهمه.
نکته دوم اینکه: نمیدونم چرا به چرم میران اصرار داری. استفاده از میران چرم برات مشکلی داره؟ یا دوستش نداری؟ چون چرم میران کلاً تلفظش سخت میشه و خیلیها چرمیران تلفظش خواهند کرد و عملاً هر کی از محصول تو اسم ببره اشتباهی ممکنه فکر کنند داره محصول رقیبت رو می گه. الان همین میران چرم که اسم دامین تو هست به نظرم اسم قشنگی هم هست و تشابه آوایی با چرم ایران هم نداره. ضمن اینکه خیلی منطقی تره که اسم برند تو در فارسی با نام دامین تو یک جور باشه (خصوصا اینکه ما الان یک برند چرم ایران داریم و یک برند چرمیران و تو هم اگر با چرم میران بیای دیگه فاجعه میشه!)
نکته سوم اینکه: ثبت برند اصلا کار سختی نیست. خیلی روتینه. خودت هم بری راحت انجام میدی. اگر نسبت به بروکراسی ایرانی حس بد داری (که کاملاً منطقیه اگر داشته باشی) یه کسانی هم هستن که پول میگیرن این کار رو میکنن. در واقع شغلشون اینه که سیستم دولتی رو به جای من و تو تحمل میکنند و به ازای تحمل این سیستم، از من و تو پول میگیرن! خیلی هم گرون نیست. به نظر من اگر فکر میکنی که این کار رو ادامه خواهی داد (لااقل در میان مدت) فکر میکنم تلاش برای ثبت برند اجتناب ناپذیره.
اما از لحاظ سئو چیزهایی که به ذهنم میرسه:
به نظرم هنوز پوزیشن برند تو توی وب میتونه بهتر باشه. چون چرم ایران از اسم عام چرم و ایران استفاده کرده و تو کلمه میران رو داری.
اگر کمی هوشمندانه محتوای سایتت رو تولید کنی (مثلاً ترکیباتی از این جنس: میران چرم، تولیدکننده چرم … در ایران)
قاعدتاً نه تنها با میران و چرم توی گوگل بالا میای بلکه اگر چرم ایران یا ایران چرم یا چرمیران سرچ بشه باز تو میتونی بالاتر باشی). داشتن اسم عمومی برای سئو خیلی سخت و پرهزینه و پرریسکه.
به هر حال الان هنوز اصلا دیر نیست. حتی اگر برندهای رقیب تو کار جدی هم کرده بودند میشد با کمی دقت و تلاش حداقل مسئله رو در فضای آنلاین حل کنی. الان بر اساس برآوردهای من برند رقیب تو روزانه بین ۴۵ تا ۶۵ بازدید داره که معنیش اینه که شروع به کار جدی نکرده. اگر چه سایتش از سایت تو حرفهای تره الان.
اگر صورت مسئله رو غلط یا ناقص فهمیدم بهم بگو که بیشتر با هم حرف بزنیم عزیز من.
پی نوشت تاکیدی مجدد: کاش انرژیت رو اگر مانعی وجود نداره روی برند میران چرم بگذاری به جای چرم میران و کاش هر چه زودتر حداقل کار آنلاین رو با انتشار تعدادی آرتیکل و مطلب درباره چرم شروع کنی (حتی اگر فعلاً راجع به محصولاتت کمتر مینویسی یا مطلب داری)و البته کار ثبت برند رو به تاخیر نندازی. اگر چه اینجا بیشتر خدا من و تو رو حفظ میکنه وگرنه قانون خیلی وقت و حوصلهی حمایت از برندها رو نداره!
محمدرضای عزیز.چقدر خوب گفتی که «روانت رو با این چیزا بهم نریز».یه وقتایی موضوعات هر چند کوچیک ممکنه آدم رو به بیراهه ببره اگه کسی نباشه که جدی اون موارد به ظاهر کم اهمیت رو گوش کنه.چه حس خوبی پیدا کردم از اینکه دل منو پاک خطاب کردی«من اینهمه نیستم»:)
خیلی خوب موضوع رو فهمیدی و بهش اشاره کردی.پیشنهادت برای برون سپاری کارهای ثبت خوب بود.حتما کار ثبت رو جدی میگیرم.
راستش این درگیری ذهنی برای من از جایی شروع شد که تصمیم گرفتم یه سرمایه گذاری رو سایت و تبلیغات برای جامعه هدفم انجام بدم.براشون برنامه های خوبی دارم.
با نظرت در رابطه با میران چرم موافقم.چون فکر میکنم چرم میران به لحاظ آوایی هم یه سکته اون وسط داره!
راستی به جهت مشکلات گرافیکی لگویی که الآن دارم،با یه گرافیست خوب صحبت کردم برای طراحی مجدد.(قریبه نیست.میشناسیش!)،قراره یه جلسه با هم داشته باشیم.بهش میگم که میران چرم طراحیش کنه:).
خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و الطفات داشتی.
مجتبي جان
در مورد ثبت برند منم يه كم تجربه دارم و يه توضيحاتي بهت ميدم و اميدوارم بتونه كمكت كنه.
پروسه ثبت برند رو بايد در اداره مالكيت صنعتي انجام بدي(و فقط يك عدد! در ايران وجود داره و اونم تهرانه-يعني اگه يه نفر در شهر چابهار بخواد ثبت علامت انجام بده بايد حتما به تهران مراجعه كنه!)-اخيراً تصميم گرفتن قسمت هايي از پروسه ثبت رو به صورت اينترنتي انجام بدن و اين تا حدي كمك ميكنه كمتر به زحمت بيفتي.
در كل پروسه ثبت از چهار تا شش ماه طول ميكشه(بيشتر اين زمان براي آگهي روزنامه رسمي تلف ميشه) و گرنه خيلي پروسه زمانگيري نيست
موضوع خيلي مهمي كه بايد بهش توجه كني اينه كه اگر اسمي كه انتخاب كردي(ميران چرم) كمي معروف بشه و تو هنوز ثبتش نكرده باشي ، بعضي از اون آدهايي كه محمد رضا بهشون اشاره كرد(البته نه همشون) كه پول ميگيرن و كارتو انجام ميدن، به شدت دنبال همچين طعمه هايي ميگردن و با ارتباطاتي ! كه دارند به سرعت اون اسم رو براي خودشون ثبت ميكنند و به ده ها برابر قيمت به خودت ميفروشن. پس بهتره براي ثبتش هر چه زودتر اقدام كني(و چون خيلي هزينه بر هم نيست و تبعات سختي هم برات نداره،حتي اگر هم بيخيال اسمت بشي باز هم ضرري نكردي)
موفق باشي
بودای عزیز خیلی ممنون.
درسته،یکی از نگرانی های من هم همین موضوعه که مطرح شدن و ثبت کردن کارو سخت میکنه.
هرچه زودتر پیگیری میکنم که تکلیفم مشخص بشه.
فکر می کنم تعریف هام در مورد انشا نویسی کلا تغییر کرد!!
من برای مطالعه کردن اولویت اولم با فاصله زیاد کتاب هستش. اصلا حسی که از نگاه کردن و ورق زدن صفحه های کتاب می گیرم, با هیچ چیز دیگه ای قابل مقایسه نیست.
در مورد وب گردی هم انتخابم کامپیوتر هستش چون همانطور که شما هم اشاره کردید موبایل سختی های خودش رو دارد و برای من مثل یک جور محدودیت می مونه, چون اون ازادی عملی که با کامپیوتر دارم را با موبایل احساس نمی کنم.
البته داخل پرانتز بگم چند شب پیش با موبایل وارد سایت “روز نوشته ها” شدم چقدر نسخه ی موبایلی سایت خوب بود مخصوصا رنگ کرم پس زمینه. مطمئنا برای مطالعه کردن در جاهایی که به کامپیوتر دسترسی نداریم می تواند گزینه ی خیلی خوبی باشد.
ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را…
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها …
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟
منم با نظر شما موافقم وهمیشه از لپ تاب برای وبگردی استفاده می کنم.
یه فولدر توی لپ تابم دارم اسمش هست شعبانعلی.
من با موبایلم فقط کتاب صوتی گوش میدم چون صفحه نمایشش خیلی کوچیکه از موبایل با صفحه بزرگ خوشم نمیاد .
بهتره برای استفاده از موبایل ،اون یکی دستمون که آزاد هست رو زیر آرنج(دستی که موبایل در آن است) بگذاریم که گردنمونو خم نکنیم.