خانه » نامه به رها: عاشق میشوی…

نامه به رها: عاشق میشوی…

توسط محمدرضا شعبانعلی
نامه محمدرضا شعبانعلی به رها

رهای عزیزم.

میدانم برای زندگیت هدفها و رویاهای زیادی داری. میخواهی درس بخوانی. بالاترین مدرکها را بگیری. بزرگترین شغل ها و زیباترین خانه ها را. تندروترین خودروها و خیره کننده ترین لباس ها را…

اما دیر یا زود، زمانی میرسد که عشق را تجربه خواهی کرد. زمانش را نمیدانم. مکانش را نیز. چرا که عاشق شدن، زمان و مکان مشخصی ندارد. اما ناگهان این حس را  با یکی از ضربان های قلبت لمس خواهی کرد و آن لحظه، تمام داراییهای مادی و معنویت را پیش رو خواهی گذاشت تا ببینی آیا میتوانند برای جلب نظر کسی که روبرویت نشسته است، کافی باشد؟

احساس گناه نکن و آزاد باش. لحظه ای را که میتوانی صرف عاشقی کنی برای هیچ کار دیگری حرام نکن. آرام باش و لذت ببر:

«تلاش» اگر یک جا مفید باشد، برای جلب محبت کسی است که دوستش داری.

«متقاعدسازی» اگر یک جا اثربخش باشد، برای متقاعد کردن اوست.

«غفلت» اگر یک جا توصیه شود، «غفلت از تمام دنیا و مافیها است» برای آنکه لحظه ای تنها به آنکه دوستش داری بیندیشی.

بکوش و بجوش و لذت ببر و بدان که عشق، عمیق ترین تجربه ی زندگیت خواهد بود. اگر چه عمق واقعی آن را جز در لحظه ی از دست دادن عشق، درک نخواهی کرد. دنیای عشق الزاماً دنیای شادی و رضایت نیست. انسان معمولی میتواند در هر چیز ساده ای، بهانه ای برای خندیدن بیابد اما انسان عاشق، عموماً باید از لابه لای اشک و اندوه، دلیلی برای لبخند زدن بسازد.

 اما مهم ترین رازی که زندگی به من آموخت را به تو میگویم. امیدوارم که آن را با «شنیدن» فرا گیری و باز «تجربه» نکنی. برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را که تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…

و در پایان، یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

106 دیدگاه

میلاد مرداد ۳۰, ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۴

سلام محمدرضای عزیز. مرا تا مرز اشک ریختن پیش بردی. بارها با خودم کلنجار رفتم که ای کاش در این سن و سال علاقه‌مند نمی‌شدم. زمانی که چیزی ندارم و نمی‌دانم همراه کردن کسی با خودم در اوج جوانیش آیا به خیر اوست یا نه.همین حس‌ها جلوی من را می‌گیرند که علاقه‌ام را ابراز کنم، نگرانم که این همراه کردن کسی که به او علاقه‌مند شده ام خود مصداق خودخواهی من باشد،گویی آتشی در درونم هست و دهان را سخت بسته‌ام که بیرون را نسوزاند و هر چه در درون هست را سوزانده.
میدانم خیلی کم پیش می‌آید که نوشته‌ی کسی را بخوانی و فرصت سوزی است اما این متن را که خواندم بی‌اختیار دستم به کیبرد رفت.

پاسخ
کیا نام بهمن ۷, ۱۳۹۴ - ۴:۵۹

شعبانعلی عزیز; “پدر رها” ! , “پدر رهایی” ..!
برای من فرزند دلنشین ترین ترانه زندگی ست ;
چه معنوی , چه غیرمعنوی .
و چه زیباتر و دلنشین تر فرزندی که بدست دل نوشته های پدری معنوی , معنویت را در “رها” بودن خویش بیابد! که “رها ” بودن فرزندم بزرگترین دغدغه ساز شدن “ترانه زندگی” ام بوده و هست .. از آنجا که لذت به تماشا نشستن تجربه نوشتار زیبایتان سهم دلهای پدر و مادرهاست ( چه معنوی یا غیر معنوی) رخصت خواستم تا سهم رهایی فرزندانم را از قلم شیوای جناب شما ادا کرده باشم , و انتقال دهنده کلامتان باشم البته با اسم و رسم آنچه شایسته است..؟

پاسخ
بهاره مهر ۵, ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲

برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…
در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…

جملاتی که من رو به فکر فرو برد…

پاسخ
ارسلان شهریور ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۹

محمدرضا شعبانعلی عزیز،

زیبا، خردمندانه و دردآور.

زنده باشید.

پاسخ
مهتاب مرداد ۳, ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۳

سلام سپاس بابت نوشته های زیباتون یاد جمله جبران راجع به عشق افتادم که می گفت : عشق چیزی نمی دهد مگر خود را و چیزی از شما نمی گیرد مگر چیزی که از ان خودش باشد ، عشق کسی را تصرف نمی کند و هیچ کس نیز نمی تواند ان را در اختیار خویش گیرد ، زیرا عشق با عشق زنده است و بر پایه مهر و محبت استوار است

پاسخ
زهرا-ا خرداد ۳۱, ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۸

با قلبم نوشته تون رو خوندم ، زیبا، زیبا، زیبا…. زندگیتون زیبا . همراه با خبرهای خوبی که منتظرش هستید و پر از خیر استاد عزیز

پاسخ
ليلي فروردین ۱۲, ۱۳۹۴ - ۱:۴۰

انقدر خوب مينويسيد.. كه حال آدم بد ميشه.. نه از نوشته هاتون كه تك به تك كلماتتون و دوست دارم.. كه از حقيقتي كه تو نوشتهاتون كاملا لمس ميشه..
با خوندن نامه هايي كه به رها نوشتيد بدجوري غم به دلم نشست:(
قلمت پايدار

پاسخ
نگاه دی ۱۷, ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۵

آفرین عزیز، سلام و سپاس از جوابتون. درمورد واقعی بودن عشق درسته همونطور که گفتی معیار بیرونی شاید نباشه ولی گاهی خودآدم بعدش حس میکنه سر خودشو کلاه گذاشته بوده! و درمورد نیاز بازجمله ای که گفتین کاملا درسته وقتی کسی را دوست داری قطعا بهش نیاز پیدا می کنی، ولی اگه برعکسش باشه بنظرمن ارزشی نداره یعنی از سرنیاز کسی را دوست داشته باشی.
رازی که استاد اشاره کردن، بنظر من دلیلش اینه که وقتی از چیزی که برات ارزشمنده بتونی بگذری خودت هم می فهمی که واقعا عاشقی. گاهی ممکنه چیزی برای طرف باارزش باشه ولی برای خودآدم نه و هدیه آن نمیتونه به دلیل عشق باشه الزاما، مثالش را در جامعه فراوان می بینیم. البته این برداشت من هست. امیدوارم مفید باشه. بازهم ممنون ازت، همخونه عزیز. اصطلاح همخونه را از دوستان یاد گرفتم و خیلی برام شیرین بود، پس باکسب اجازه از دوست مبتکرآن،که فکرکنم جناب هومن کلبادی باشن، بکارش بردم. شاد باشین

پاسخ
سحر باقری آبان ۲۷, ۱۳۹۳ - ۹:۱۲

شما اگه یه پسر داشتید چه حرفائی درباره مرام عاشقی یادش میدادید؟

پاسخ
مهشید مرداد ۶, ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۹

زمانی که عشقت را از دست میدهی داستان حسرت ها آغاز میشود…. ای کاش هایی که تا آخرین نفس قلبت را خنچر میزند! و نامردتر از هر چیز بهت و شکه ایست که وجودت را احاطه میکند…
تچربه عمیقیست داستان عشق ، جوان را در اوج آرزوها پیر میکند….

پاسخ
شقایق تیر ۲۴, ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۰

یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
عالی ، عالی , عالی ….

پاسخ
محمدامین تیر ۷, ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۶

استاد سلام
دومین نباشد رو نفهمیدم؟
از چه نظر بیان شد؟

پاسخ
آماندا اسفند ۱۲, ۱۳۹۲ - ۱۷:۴۰

و در پایان، یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد..

پاسخ
ليلا (تبريز) اسفند ۱۱, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۷

اين متن رو قبلا خونده بودم ولي دوباره خوندمش و با اين تفاسير به اين نتيجه رسيدم كه جنس حس من به مخاطب خاصم و حتي جنس حس اون نسبت به من دوس داشتنه و اسمش رو نميشه عشق گذاشت.

پاسخ
اکبری اسفند ۱۰, ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۹

شب خوش

می دونستم پشت این ظاهر بشاش و محکم ، قلب رئوف و دردمند ی دارید ….بی اندازه دل انگیز و تاثیر گذار بود ….تشکر

پاسخ
ارغوان دی ۲۴, ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۶

من منظورتونو از این جمله نفهمیدم :
“برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…”

پاسخ
atefe بهمن ۱۱, ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۸

لطفا این جمله رو بیشتر توضیح بدین.ممنونم.
برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…

پاسخ
رعنا مرداد ۱, ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۹

خیلی ساده است دوست عزیز.گذشتن از چیزی که موردعلاقه ی خودت هست و هدیه کردن اون به کسی که دوستش داری نهایت علاقه ی شما رو به اون فرد نشون میده.این که بتونی از خودت و علایقت بگذری یعنی عشق

پاسخ
شهرزاد آذر ۱۸, ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۴

خیلی زیبا بود ….

پاسخ
مینو آبان ۱۶, ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۵

عشق با نرسیدن عجین شده وگرنه عشق شیرین ترین اتفاق زندگیه
لحظات عاشقی قشنگترین لحظه های زندگی هرفردیه
درسته بهت اشک و آه هدیه میده اما برای انسان عاشق این اشک و آه ها از هزار زندگی خنده و شادی برتره

پاسخ
محمد علی هشیار آبان ۱۶, ۱۳۹۲ - ۱:۰۹

اما مهم ترین رازی که زندگی به من آموخت را به تو میگویم. امیدوارم که آن را با «شنیدن» فرا گیری و باز «تجربه» نکنی. برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…

محمد رضا ببخش خدائی نمیفهمم منظورت چی
میشه کاملا دلو جیگر این جمله رو برام بشکافی

پاسخ
روح آرام مریم مهر ۲۱, ۱۳۹۲ - ۸:۴۳

آقا محمدرضا امیدوارم که رهای شما عشق رو با تمام وجودش درک کنه ،من که تا اومدم بفهمم عشق چیه ازدواج کردم که این ازدواج فقط از روی احساس بود و نه عشق . کاش من هم می تونستم تو زمان خودش تجربش کنم الان دیگه از من گذشته و 35 سالم شده ……

پاسخ
اناهیتا مهر ۱۵, ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۴

خیلی زیبا کاش کسی هم اینها را به من میگفت

پاسخ
رها ی واقعی شهریور ۲۹, ۱۳۹۲ - ۱۶:۲۶

استاد شعبانعلی اگر رها ی شما هم مثل من دختر باشد و عاشق مردی شد و خواست به ان مرد از احساسش بگوید شمای پدر چگونه تجربه ی مردانه ات را در مورد شنیدن احساس یک زن در اختیارش قرار میدهی ؟ آیا او را از گفتن احساسش نهی میکنی یا کمکش میکنی تا آنچه را در دل دارد به زبان آورد؟و اگر میگویی که باید از احساسش بگوید چگونه رها باید با ان مرد حرف بزند که ان مرد پا پس نکشد؟ (رها حتا میداند ارکتآیپ عشقش هرمس است )

پاسخ
آرشام شهریور ۱۲, ۱۳۹۲ - ۰:۲۳

شعر زیباییه / تقدیم به شما
اگر زنی را نیافته‌ای که با رفتنش
نابود شوی
تمام زندگی‌ات را باخته‌ای
این را
منی می‌گویم
که روزهایم را زنی برده است جایی دور
پیچیده دور گیسوانش
آویخته بر گردن
سنجاق کرده روی سینه
یا ریخته پای گلدان‌هاش
باقی را هم گذاشته توی کمد
برای روز مبادا

– رضا ولی زاده

پاسخ
مهدی رضا شهریور ۶, ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۵

گرگ

شنگول را خورده است

گرگ

منگول را تکه تکه می کند…

بلند شو پسرم !

این قصه برای نخوابیدن است !

از : گروس عبدالملکیان

پاسخ
تنهای تنها شهریور ۵, ۱۳۹۲ - ۹:۱۱

به راستی که عشق دنیایی است

پاسخ
آمیتریس شهریور ۴, ۱۳۹۲ - ۹:۲۱

سلام
لحظاتی رو که میتونستم “عاشق” باشم از دست رفت ، و حسرتش در رویاها برایم باقیست…
خیلی زیبا بیان کردین ….

پاسخ
نسيم شهریور ۲, ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۰

سلام خسته نباشيد
من ايميل زدم ولي خبري نشد.مي دونم سرتون خيلي شلوغه ولي ميشه خواهش كنم بهم لطف كنيد و جواب بديد.

پاسخ
ليلا شهریور ۲, ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰

چه خوب ميشه يه روزي همه اين نامه هارو يه كتاب بكنين

پاسخ
faeze مرداد ۳۱, ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۷

سلام
این متن بی نظیر بود

پاسخ
مهدی رضا مرداد ۳۱, ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۱

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏كنی

……….

پابلو نرودا

پاسخ
معصومه شهریور ۷, ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۰

خیلی قشنگ بود. حال و روز من!

پاسخ
احسان فتحی مرداد ۳۰, ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۳

خیلی قشنگ بود واقعا درسته:-)

پاسخ
نوید مرداد ۲۹, ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۶

ساده بگم عمو جان رها…..
عشق ینی وقتی حتی یه عاشق این متن رو میخونه یه جریان داغ از تو تمام بدنش میره تو سرش و از چشاش یه سیال شور میاد بیرون.
بدشم اینگار یه عالمه شوکولات و کاکائو خوردی بس که کیفوری
:دی

پاسخ
1 2

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.