رهای عزیزم.
میدانم برای زندگیت هدفها و رویاهای زیادی داری. میخواهی درس بخوانی. بالاترین مدرکها را بگیری. بزرگترین شغل ها و زیباترین خانه ها را. تندروترین خودروها و خیره کننده ترین لباس ها را…
اما دیر یا زود، زمانی میرسد که عشق را تجربه خواهی کرد. زمانش را نمیدانم. مکانش را نیز. چرا که عاشق شدن، زمان و مکان مشخصی ندارد. اما ناگهان این حس را با یکی از ضربان های قلبت لمس خواهی کرد و آن لحظه، تمام داراییهای مادی و معنویت را پیش رو خواهی گذاشت تا ببینی آیا میتوانند برای جلب نظر کسی که روبرویت نشسته است، کافی باشد؟
احساس گناه نکن و آزاد باش. لحظه ای را که میتوانی صرف عاشقی کنی برای هیچ کار دیگری حرام نکن. آرام باش و لذت ببر:
«تلاش» اگر یک جا مفید باشد، برای جلب محبت کسی است که دوستش داری.
«متقاعدسازی» اگر یک جا اثربخش باشد، برای متقاعد کردن اوست.
«غفلت» اگر یک جا توصیه شود، «غفلت از تمام دنیا و مافیها است» برای آنکه لحظه ای تنها به آنکه دوستش داری بیندیشی.
بکوش و بجوش و لذت ببر و بدان که عشق، عمیق ترین تجربه ی زندگیت خواهد بود. اگر چه عمق واقعی آن را جز در لحظه ی از دست دادن عشق، درک نخواهی کرد. دنیای عشق الزاماً دنیای شادی و رضایت نیست. انسان معمولی میتواند در هر چیز ساده ای، بهانه ای برای خندیدن بیابد اما انسان عاشق، عموماً باید از لابه لای اشک و اندوه، دلیلی برای لبخند زدن بسازد.
اما مهم ترین رازی که زندگی به من آموخت را به تو میگویم. امیدوارم که آن را با «شنیدن» فرا گیری و باز «تجربه» نکنی. برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را که تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…
و در پایان، یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
سلام محمدرضای عزیز. مرا تا مرز اشک ریختن پیش بردی. بارها با خودم کلنجار رفتم که ای کاش در این سن و سال علاقهمند نمیشدم. زمانی که چیزی ندارم و نمیدانم همراه کردن کسی با خودم در اوج جوانیش آیا به خیر اوست یا نه.همین حسها جلوی من را میگیرند که علاقهام را ابراز کنم، نگرانم که این همراه کردن کسی که به او علاقهمند شده ام خود مصداق خودخواهی من باشد،گویی آتشی در درونم هست و دهان را سخت بستهام که بیرون را نسوزاند و هر چه در درون هست را سوزانده.
میدانم خیلی کم پیش میآید که نوشتهی کسی را بخوانی و فرصت سوزی است اما این متن را که خواندم بیاختیار دستم به کیبرد رفت.
شعبانعلی عزیز; “پدر رها” ! , “پدر رهایی” ..!
برای من فرزند دلنشین ترین ترانه زندگی ست ;
چه معنوی , چه غیرمعنوی .
و چه زیباتر و دلنشین تر فرزندی که بدست دل نوشته های پدری معنوی , معنویت را در “رها” بودن خویش بیابد! که “رها ” بودن فرزندم بزرگترین دغدغه ساز شدن “ترانه زندگی” ام بوده و هست .. از آنجا که لذت به تماشا نشستن تجربه نوشتار زیبایتان سهم دلهای پدر و مادرهاست ( چه معنوی یا غیر معنوی) رخصت خواستم تا سهم رهایی فرزندانم را از قلم شیوای جناب شما ادا کرده باشم , و انتقال دهنده کلامتان باشم البته با اسم و رسم آنچه شایسته است..؟
برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…
در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
جملاتی که من رو به فکر فرو برد…
محمدرضا شعبانعلی عزیز،
زیبا، خردمندانه و دردآور.
زنده باشید.
سلام سپاس بابت نوشته های زیباتون یاد جمله جبران راجع به عشق افتادم که می گفت : عشق چیزی نمی دهد مگر خود را و چیزی از شما نمی گیرد مگر چیزی که از ان خودش باشد ، عشق کسی را تصرف نمی کند و هیچ کس نیز نمی تواند ان را در اختیار خویش گیرد ، زیرا عشق با عشق زنده است و بر پایه مهر و محبت استوار است
با قلبم نوشته تون رو خوندم ، زیبا، زیبا، زیبا…. زندگیتون زیبا . همراه با خبرهای خوبی که منتظرش هستید و پر از خیر استاد عزیز
انقدر خوب مينويسيد.. كه حال آدم بد ميشه.. نه از نوشته هاتون كه تك به تك كلماتتون و دوست دارم.. كه از حقيقتي كه تو نوشتهاتون كاملا لمس ميشه..
با خوندن نامه هايي كه به رها نوشتيد بدجوري غم به دلم نشست:(
قلمت پايدار
آفرین عزیز، سلام و سپاس از جوابتون. درمورد واقعی بودن عشق درسته همونطور که گفتی معیار بیرونی شاید نباشه ولی گاهی خودآدم بعدش حس میکنه سر خودشو کلاه گذاشته بوده! و درمورد نیاز بازجمله ای که گفتین کاملا درسته وقتی کسی را دوست داری قطعا بهش نیاز پیدا می کنی، ولی اگه برعکسش باشه بنظرمن ارزشی نداره یعنی از سرنیاز کسی را دوست داشته باشی.
رازی که استاد اشاره کردن، بنظر من دلیلش اینه که وقتی از چیزی که برات ارزشمنده بتونی بگذری خودت هم می فهمی که واقعا عاشقی. گاهی ممکنه چیزی برای طرف باارزش باشه ولی برای خودآدم نه و هدیه آن نمیتونه به دلیل عشق باشه الزاما، مثالش را در جامعه فراوان می بینیم. البته این برداشت من هست. امیدوارم مفید باشه. بازهم ممنون ازت، همخونه عزیز. اصطلاح همخونه را از دوستان یاد گرفتم و خیلی برام شیرین بود، پس باکسب اجازه از دوست مبتکرآن،که فکرکنم جناب هومن کلبادی باشن، بکارش بردم. شاد باشین
شما اگه یه پسر داشتید چه حرفائی درباره مرام عاشقی یادش میدادید؟
زمانی که عشقت را از دست میدهی داستان حسرت ها آغاز میشود…. ای کاش هایی که تا آخرین نفس قلبت را خنچر میزند! و نامردتر از هر چیز بهت و شکه ایست که وجودت را احاطه میکند…
تچربه عمیقیست داستان عشق ، جوان را در اوج آرزوها پیر میکند….
یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
عالی ، عالی , عالی ….
استاد سلام
دومین نباشد رو نفهمیدم؟
از چه نظر بیان شد؟
و در پایان، یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد..
اين متن رو قبلا خونده بودم ولي دوباره خوندمش و با اين تفاسير به اين نتيجه رسيدم كه جنس حس من به مخاطب خاصم و حتي جنس حس اون نسبت به من دوس داشتنه و اسمش رو نميشه عشق گذاشت.
شب خوش
می دونستم پشت این ظاهر بشاش و محکم ، قلب رئوف و دردمند ی دارید ….بی اندازه دل انگیز و تاثیر گذار بود ….تشکر
من منظورتونو از این جمله نفهمیدم :
“برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…”
لطفا این جمله رو بیشتر توضیح بدین.ممنونم.
برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…
خیلی ساده است دوست عزیز.گذشتن از چیزی که موردعلاقه ی خودت هست و هدیه کردن اون به کسی که دوستش داری نهایت علاقه ی شما رو به اون فرد نشون میده.این که بتونی از خودت و علایقت بگذری یعنی عشق
خیلی زیبا بود ….
عشق با نرسیدن عجین شده وگرنه عشق شیرین ترین اتفاق زندگیه
لحظات عاشقی قشنگترین لحظه های زندگی هرفردیه
درسته بهت اشک و آه هدیه میده اما برای انسان عاشق این اشک و آه ها از هزار زندگی خنده و شادی برتره
اما مهم ترین رازی که زندگی به من آموخت را به تو میگویم. امیدوارم که آن را با «شنیدن» فرا گیری و باز «تجربه» نکنی. برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…
محمد رضا ببخش خدائی نمیفهمم منظورت چی
میشه کاملا دلو جیگر این جمله رو برام بشکافی
آقا محمدرضا امیدوارم که رهای شما عشق رو با تمام وجودش درک کنه ،من که تا اومدم بفهمم عشق چیه ازدواج کردم که این ازدواج فقط از روی احساس بود و نه عشق . کاش من هم می تونستم تو زمان خودش تجربش کنم الان دیگه از من گذشته و ۳۵ سالم شده ……
خیلی زیبا کاش کسی هم اینها را به من میگفت
استاد شعبانعلی اگر رها ی شما هم مثل من دختر باشد و عاشق مردی شد و خواست به ان مرد از احساسش بگوید شمای پدر چگونه تجربه ی مردانه ات را در مورد شنیدن احساس یک زن در اختیارش قرار میدهی ؟ آیا او را از گفتن احساسش نهی میکنی یا کمکش میکنی تا آنچه را در دل دارد به زبان آورد؟و اگر میگویی که باید از احساسش بگوید چگونه رها باید با ان مرد حرف بزند که ان مرد پا پس نکشد؟ (رها حتا میداند ارکتآیپ عشقش هرمس است )
شعر زیباییه / تقدیم به شما
اگر زنی را نیافتهای که با رفتنش
نابود شوی
تمام زندگیات را باختهای
این را
منی میگویم
که روزهایم را زنی برده است جایی دور
پیچیده دور گیسوانش
آویخته بر گردن
سنجاق کرده روی سینه
یا ریخته پای گلدانهاش
باقی را هم گذاشته توی کمد
برای روز مبادا
– رضا ولی زاده
گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه می کند…
بلند شو پسرم !
این قصه برای نخوابیدن است !
از : گروس عبدالملکیان
به راستی که عشق دنیایی است
سلام
لحظاتی رو که میتونستم “عاشق” باشم از دست رفت ، و حسرتش در رویاها برایم باقیست…
خیلی زیبا بیان کردین ….
سلام خسته نباشيد
من ايميل زدم ولي خبري نشد.مي دونم سرتون خيلي شلوغه ولي ميشه خواهش كنم بهم لطف كنيد و جواب بديد.
چه خوب ميشه يه روزي همه اين نامه هارو يه كتاب بكنين
سلام
این متن بی نظیر بود
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
به آرامی آغاز به مردن میكنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند.
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی
……….
پابلو نرودا
خیلی قشنگ بود. حال و روز من!
خیلی قشنگ بود واقعا درسته:-)
ساده بگم عمو جان رها…..
عشق ینی وقتی حتی یه عاشق این متن رو میخونه یه جریان داغ از تو تمام بدنش میره تو سرش و از چشاش یه سیال شور میاد بیرون.
بدشم اینگار یه عالمه شوکولات و کاکائو خوردی بس که کیفوری
:دی
منم ادامش یه نصیحت به رهاتون بکنم به عنوان خاله پگاه :)….رها جون ادبیات ما پر از داستانهای عاشقانه و عاشقایی که از دست معشوق و ناکام موندن از وصال سر گذاشتن به کوه و بیایون و از کارو زندگی افتادن…اینا داستانه …نکنه این داستانا تو رو از عشق و عاشقی بتوسونه …اصل اصلا اصلا….همه عشق و عاشقی شادی شور نیست ولی جدایی و ناکام موندن از معشوق هم همچین عوارضی نداره….پس هیچوقت عاشقی کردن و به خاطر این ترسها به تاخیر ننداز و اگر یه زمانی هم از رایطه عاشقانه ای که داشتی ناراحت و ناکام اومدی بیرون بدون که اون آدم قبل نیستی و عشقی بزرگتر و واقعی تر جای دیگه در انتظارته که تجربش کنی….اونقدر عشق و عاشقی کن تا عشق ورزی بشه جزیی از شخصیت منحصر بقردت و دیگه برای عاشقی کردن محتاج حضور شخص خاصی نباشی
(اینا رو از اونجا گفتم که میبینم خیلی از این نوجوونا و جوونا وارد رابطه میشن و بعد از مدتی که حالا به دلایلی رابطه تمام میشه میرن تو مود افسردگی برای مدت طولانی و من چقدر ناراحت میشم وقتی میبینم جوونیشون و انرژیشون اینطوری هدر میره)
سلام
خيلي خوشم اومد از اين متن
شايد چون يه كوچولو تجربه ش كردم..!!
قانون كپي رايت تونو كه بلد نيستم!
اما با ذكر آدرس توي وبلاگ خودم ميارمش…
سلام جناب آقای شعبان علی من بسیار دلم میخواهد با شما یک نشست و گپ و گفتی داشته باشم یک دنیا سؤال راجع به شما داخل ضهنم است که تا نپرسم آرام نمیشوم.
نوشته هاتون بی نظیر و عالی رادیو مزاکره که دیگه شاهکار امیدوارم خدا بهتون سلامتی و دلگرمی بده که کارهای خوبتان را بازم ادامه بدهید .
خوش به حال رها که راهنمای خوبی مثل شما دارد اما این رها کیست که اینقدر خالصانه برایش مینویسید و شک ندارم حرفهایتان از دل بر می آید چون بر دل مینشیند.
رها دختر مجازیه استاده حنانه خانم
درود
شرمنده و لی اینبار به دلم ننشست، نمیدونم چرا …
سلام
جواب من و نداديد آقاي شعبانعلي بزرگ
نسیم جان. میتونید به من ایمیل بزنید
Info at shabanali dot com
سلام و ممنون از نوشته ی زیبای شما ، بعد از خوندن مطلب نظر بعضی از خواننده ها رو خوندم که نوشته بودن این یک عشق فانتزیه ولی نفهمیدم چرا این و می گن تعجبم وقتی بیشتر شد که شما هم قبول کردین که می تونه این طوری باشه !
عشق رو تجربه کردم و پاکی اون رو زمانی فهمیدم که با خلوص نیت برای خوشبختی معشوقم دعا کردم اما افسوس که این لحظه های ناب دوام چندانی نداشت…
بازم به رها حسودیم شدبخاطر داشتنه همچین پدری.. یه سوال: چرا حتما باید چیزیو به کسی که عاشقشیم بدیم که دوست نداریم ازدستش بدیم؟
محمدرضا جان، شاید در این پست بی مناسبت باشد اما چند روزی است برای دریافت نامه متمم به ای میلم سر می زنم و دست خالی بر می گردم و به امید این که پستی درباره این تاخیر گذاشته باشی به سایتت می آیم. کاش توضیح می دادی چرا متمم نمی آید، خیلی ممنون
http://www.shabanali.com/pd/?p=56
با اجازه …
رها عزیزم
زمانی که شیطنت عشق برق چشمانت و شوق صبح فردایت شد ,مراقب باش
مبادا لحظه ای غفلت کنی بگذار آرام آرام وجودت را تسخیر کند و بر جانت بنشیند ..
آرام باش این عشق برای توست تنها و تنها تو و هیچ کس را یارای آن نیست که معشوقت را لحظه ای از تو دور کند -چگونه توان جان را از جانی ستاند ؟!-
مبادا عشق را با خودخواهی آلوده کنی..
مبادا به دور آن حصار بکشی…
بگذار آزاد باشد حتی اگر از آن تو نبود احساسش مال تو می ماند آن را با هیچ چیز معامله نکن که حسرتش در گوشه دلت ماوا کند …
رها عزیزم
مراقب باش ,مراقب لحظاتی که لحظه لحظه می آیند و به تو نزدیک میشوند …
لحظاتی که آرام می آیند و میمانند…
لحظاتی که تو را ,تمام شور و شوق و احساساتت را به یغما میبرد! آن لحظه که که دیگر نتوانی کسی را دوست داشته باشی..
خیلی قشنگ بود 🙂
سلام
تصور من اینه که برای اینکه انسان بتواند یک عشق مطلوب را تجربه نماید باید در مورد فرهنگهای ملل مختلف اطلاعات کافی داشته باشد(نوع و سبک عشق ورزی را فرهنگ یک ملت تعیین میکند -ضیافت افلاطون)یعنی عشق مطلوب با تجمیع فرهنگهای مختلف در یکجا میتواند اتفاق بیفتد
اعتقاد من این است که وقتی در یک ساختمان چند طبقه هستیم و ما در داخل یک اتاق فقط اتفاقات داخل ان اتاق را میتوانیم لمس کنیم و باقی میشود حاصل شنیده ها
عشق هم همین است هر کدام از ما میتوانیم فقط قسمتی از مفهوم عشق و دوست داشتن را درک کنیم اما چون این عشق دارای مفهوم عمیق و بزرگی است یک حس منحصر به فرد است
پس میشه گفت هر حسی که بتواند ویزگی خاصی را نمایان کند شاید ارزشمند باشد
در مورد لیلی و مجنون که در داستانها ادم اعتقادم بر این است که نماد عشق پاک نیستند( عشقی که بر اساس فاصله و دور نگه داشتن دو جنس بوده -مطلبی که خود شما چند ماه پیش بهش اشاره نمودید)
انسانها تا ۲۴ سالگی بیشتر یه حس کنجکاوی به جنس مخالف دارن و بیشتر در حال ازمون وخطا اند -تحقیق علی سلطانی مجد
یه جورایی میخام بگم عشق مطلوب رو نمیشه حس کرد ولی همان میزان کم و لو ناقص ارزنده ترین اتفاق زندگی یک انسان است
سلام
واقعا واقعا واقعا عشق یعنی همین :
و در پایان، یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
عشق آینه خداست.
عشق رستاخیزی از دل خاک خود محوری…
سلام خيلي عالي بود ياد نوشته هاي چارلي چاپين به دخترش افتادم ….
من خيلي قلم شما رو دوست دارم خيلي به دل مي شينه
“من همیشه احساس میکنم آنچه را که انسان در جسم خود نشناخت و نتوانست تحلیل کند، «روح» نامید.
و آنچه را که انسان در روح خود نشناخت و نتوانست تحلیل کند «عشق» نامید.
راستی به نظر تو، آنچه انسان در عشق خود می بیند و نمی فهمد چه خواهد نامید؟”
سلام.واقعا غرق خوندن مطلب زیباتون شدم.خیلی خیلی خیلی قشنگ بود.این متن بالا سوالی بود که یکسال و اندی پیش ازم پرسیده بودید.خیلی برام گنگ بود.از هر کسی که لایق جواب دادن به این سوال بود،پرسیدم..اما در نهایت بازم هم به علامت سوال برای من ختم میشد.گشتم و گشتم باز هم رسیدم به خود شما!!!!!
راستی به نظرتو،آنچه انسان در عشق خود می بیند و نمی فهمد چه خواهد نامید؟؟
آیدا
من فکر میکنم پاسخ این سوال ،یک واژه نیست، بلکه معناست ،
و معناها در واژه ها خلاصه نمیشوند ،هرگز!
عشق را زندگی کنیم _ و دنبال واژه نباشیم ،تا برای آنچه که میببینیم و نمیفهمیم ،نامی برگزینیم _ هرچند سخت .
در عشق ،هیچ چیز به نام خودش نیست
همه ی اصول زندگی ،قاعده اش عوض میشود در عشق
بابا محمدرضا
رها عاشق میشود… و به یاد خواهد داشت تمام تجربه هایت را.
اما میخواهم چیزی بگویم،
گاهی در عشق
چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، همان چیزی است که تو دوست نداری از دست بدهی…
و آنجاست که رها «تجربه» خواهد کرد،عشقی را ،که تو از آن برایش نوشته ای و مینویسی…
چیزی که دوست نداری از دست بدهی ، هدیه بده!!! به قول بزرگی برای عاشق بودن باید دست به ریسک های بزرگ زد.شاید همان از دست دادنست ولی چه چیز را؟ چقدر تا کجا؟ آیا برای این باختن میتوان حدی تعیین کرد.یک شوخی … بعضی وقتها طرفتان نمیرود تا عاشقش بمانین یا بفهمین عاشقش هستین . آنوقت آیا این موجود که حاضره تا آخر عمر عشق شما را لبیک بگوید اسمش چه می شود؟همراه و همسفر یا عذاب جان یا…..
در تایید گفتار شما فرهیخته ای عاشق صدها سال پیش گفته :
” عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید……………ناخوانده درس مقصود ازکارگاه هستی”
ضمن اینکه یادمان نرود که :
“عشقهایی کز پی رنگی بود ……………عشق نبود عاقبت ننگی بود”
عشق یعنی نابودی.
من که از عاشق شدنم پشیمونم.ولی یجورایی هم بگم که زندگی به همین عشق و شکست ها میچرخه و خوشه.
victory is not to fall,it is to rise after every fall
چقدر جمله آخر روباه هنگام جدایی از شهریار کوچولو را دوست دارم.
«انسان ها این حقیقت را فراموش کرده اند، اما تو نباید فراموشش کنی، تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی.»
…
پي نوشت: اهلي كردن يعني ايجاد حس علاقه
سلام
مثل همیشه زیبا و تأثیر گذار
کاش میشد به عقب برگشت
اما حیف…
مثل همیشه به رها حسودیم شد که همچین پدری داره.
یه سوال واسم پیش اومده: اگه کسی به عشقش چیزیو هدیه بده که اون میخواد چی میشه؟؟ چرا باید اینکارو نکرد؟ همیشه این جمله درسته؟
سلام استاد. خیلی ممنون از نوشته ی خیلی زیباتون.
سلام
خیلی وقت پیش براتون یه ایمیل فرستادم،فرصت شده بخونیش؟
سخن چو از دل برآید بر دل نشیند؛ و این سرمشقی است که در کلاسهای زندگی تکرار ناپذیر می شود…
سلام
متن جالبی ست و کلی نکته های خوب روانشناسی داره برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده… ولی فکر میکنم و البته مطمئنم عاشق شدن ظرفیت می خواهد. و هرکسی پذیرش عشق را ندارد. برای همینه این همه مشکلات بعد از شکست عشقی توی جامعه ما وجود داره. اگه آدم بتونه بعد از پایان یک عشق زندگیشو مدیریت کنه هنر کرده.
به هرحال فکر می کنم آن ضرب المثل قدیمی همچنان خودنمایی می کنه و کاربرد داره (بسوزه پدر عاشقی!) اینا کسانی درک می کنن که تجربه اش کرده اند. گاهی وقتا دیدین بزرگان و پیران فامیل دعا می کنن که به درد عشق گرفتار نشی جوون . همه اینا یه نکته هایی توش هست.
سلام به همه دوستان مخصوصا استاد عزیز
من اولین بار و اولین روزی بود که وارد این سایت شدم . استاد رو نه میشناسم و نه دیدمشون .
همیشه فکر میکردم استادایی که درس مذاکره – مدیریت تدریس میکنن آدمای خشن و جدی هستن مثل مدیرا . اکثر استادای ما خیلی جدی هستن.
ولی الان فهمیدم که کسایی هم هستند که طرز فکرشون وبرخوردشون با بقیه فرق میکنه .
این متن هم قشنگ و هم تآثیرگذار بود .
نمیدونم رها کیه ولی وقتی این متن رو خوندم که استاد به این زیبایی براش عشق رو شرح داده یکم دلم برای خودم سوخت که همیشه حرفای نگفته تو دلم بودو گوش شنوا پیدا نمیکردم غیر از خدا و پدرم که خودتونم میدونید آدم همه حرفای دلشو نمیتونه به پدر و مادرش بگه .
ممنون ازتون استاد بخاطر مطالب قشنگتون
یادش بخیر….
متن قشنگیه ولی … خیلی جالبه من تا حالا به طور ناخودآگاه، رها را دختر فرض کرده بودم … این متن رو که خوندم تا چند لحظه گیج بودم .. چون این متن به نظرم توصیه های مردونهی یک پدر به پسرشه نه دخترش …. بعداً یادم اومد که گفته بودین اسم رها رو به این دلیل انتخاب کردین که هم برای دختر میذارن هم پسر ….
ولی بازم به نظرم متن دید مردونهای به این قضیه داره…
حالا خداییش وقتی برای رها مینویسید به یه دختر بچه فکر میکنید یا پسر بچه؟
به نظرم عالی بود.
نظر که نه واقعا انگار دلم مثل یک پلاستیکی که اتش گرفته باشد مچاله شد. بدون بی حسی انگار عصب کشی شد.
عالی بود. پاراگراف اخر مام چیزی بود که من درکش کرده ام.عالی…
عشق هم مثل آزادی واژه مظلومیه.
اکثراً نمیدونن عشق چیه ، اما فکر میکنن که میدونن و یا حتی تجربه ش کردن.
عشق پدیده کاملاَ شناخته شده ایه، با اسکن مغز ، با یه پرسشنامه میشه فهمید که کسی عاشق هست یا نه(یکی از منابع : آناتومی عشق، هلن فیشر).
یکی از پیش شرط های عشق سلامت روانی اجتماعیه.
یکی دیگه ش ، گذر کردن از طبقه اول و دوم هرم مازلو است.
عشق برای ملتی که مشکل ارضا نیازهای اولیه ش رو داره،امنیت نداره، یک مفهوم انتزاعی غیر قابل فهمه .
گفتنی زیاده اما فعلا به همین بسنده می کنم 😀
اعتراف : میدونم عشق چیز خاصیه ، اما تجربه ش نکردم. اصلا یکی از هدفهای استراتژیک زندگی میتونه همین(و به طور کلی صعود از هرم مازلو) باشه!
من هم از هلن فیشر خوندم هم میدونم هرم مازلو چیه اما گمون نکنم چیز انتزاعی و غیر قابل فهمی باشه..!!!!! جالب اینجاست که ادبیات و شعر و پیشینه ی فرهنگی ما اونو انقدر پیچیده و غیر قابل دسترس میکنه!!
هیوا عالی گفتی
پیش شرط سلامت روانی اجتماعی بنظرم خیلی مهمه، و اینکه خیلیها نمیدونن عشق چیه و با چیزهای دیگه عوضیش می گیرند. موارد فراوانی از این دست هست مثلا کسی که بنام عشق میخاد معشوقش را محدود کنه ودر کنترل بگیره بنظر من عشق را عوضی فهمیده.
هرم مازلو يك نظريه ست و نميشه به طور قطع روش حساب كرد,و نميشه مثل يك پله بهش نگاه كرد كه حتمن بايد اولى رو به طور كامل بگذرونى تا به دومى برسى…
فكر ميكنم ارضاى نياز هاى اوليه تا حد ابتدايى حتا تو كشور ما موجود باشه,”غرايض زيستى” يا طبقه ى اول هرم نيازهاى ابتدايى هر موجودى رو دربر ميگيره, كه بدون اون زندگى ممكن نيست و همين كه زنده ايم,براى فردامون برنامه داريم و خنده و گريه رو توام باهم تجربه كرديم ينى دو طبقه صعود
,مثال:توى تحقيقات روانشناسى ثابت شد مردم كشور هند جزء عاشقترين مردم جهانن,در حالى كه جهان سوم و جزء فقيرترين ها هم هستند و از لحاظ امنيتى هم كه اوضاعشون مشخصه…
اينو چطور توجيح ميكنين؟؟؟
…طبق ايده الى كه شما ميگين تمام عشق هاى اين قشر انتزاعيه و فقط عشق تو كشورهاى توسعه يافته و در رفاه امنيتى و مالى مثل سوييس و فرانسه ممكنه…درسته؟؟؟
به طور جد اعتقاد دارم پشت هر صحبتتون علم و سواد مستدلى وجود داره,اگه ميشه بيشتر برام روشنش كنين
محمد رضای عزیزم مرسی که هر روز سعی میکنی پست بذاری من هر روز بهت سر میزنم و کلی لذت میبرم واقعا زیبا بود
بینهایت سپاس……..
!
البته بیشتر ماها درگیره وابستگی هستیم تا عشق ناب قبول داری؟
مرسی از نکته خوبی که گفتین. و امان از زمانی که خودتو فریب بدی که عاشقی و آنچه را دلت نمیخاد از دست بدی، هدیه بدی و بعد بفهمی خودفریبی بوده!
با هر بار خوندنش لذت میبرم
اما یکم رویاییه
محمد رضا سلام
کاش پدر من هم چنین نامهای دربارۀ عشق می نوشت و می خواندم و مثل کودکی تازه وارد به اتاقی تاریک و نا آشنا درمانده نبودم…
خیلی دلنشین و لطیف بود…با کلمات جادو کردی تو این پستت…لایک خالی خیلی کم بود… مرسی به خاطر این همه حس خوب و احساس که تو این پست هست…مرسی
ای داد بیداد از این عشق . من رو که توی ۳۰ سالگی سوزوند . با تمام درد و رنج و اشک و لذتی که به من تقدیم کرد این عاشقی، باز هم میگم بهترین ، عمیق ترین ، خاص ترین حس دنیاست. شبیه هیچی نیست. هیچی .
تصور تجربه چنین عشقی حتی،خیلی دردناکه.یک ساعت عاشقی به این سبک کافیه برای یک عمر درد کشیدن..این همون عشقی میشه که میگن تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق…
واینکه چیزی که دوست نداریم از دست بدیم هدیه بدیم یعنی در حین عاشقی قدرت داشته باشی ،که هر کسی شاید این قدرت رو نداشته باشه ونتونه این عشق رو تجربه کنه
ولی فکر میکنم در عین دردناکی لذت بخش هم باشه
….به آسانی مرا از من ربودی
درون کوره غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی…
رها جان…!
گر عشق فقط باور توست…گر عشق فقط باور اوست ،به دوم شدنش می ارزد …!
دوباره ،مجنون و لیلا شدنش می ارزد…تو فقط عاشق شو….به رسوا شدنش می ارزد…!
تو فقط عاشق شو…..!باهمه ترس و هراسش اما، به شیدا شدنش می ارزد…!
به تکرار شدنش می ارزد…. به فرهاد و شیرین شدنش می ارزد…!
به بینا شدنش می ارزد…
تا به ابد، “ما” شدنش می ارزد…
این عشق، به معنا شدنش می ارزد….!!!
این عشق به دوم شدنش می ارزد…..!!!
when you are meeting a friend meet.who knows? you may not be meeting again.then you will repent.then that unfulfilled past will haunt you, that you wanted to say something and you could not say it,there are people who want to say to somebody,’i love you’ and they are waiting for years and have not said it.and the person one day may die.
(sheree rajneesh)
اشکهایمان را نمیتوانیم جز به پای عشق بریزیم…
بر ناملایمات روزگار نمیگرییم، برای دوری از هدفهای زندگی که برایشان تلاش کرده ایم نمیباریم…
اما نقطه ضعفی داریم و آن عشق است،
عشق تنها “نقطه ضعف افتخار آمیز” ماست…
“برای نشان دادن عشقت، چیزی را که او دوست دارد به دست بیاورد، هدیه نده. بلکه چیزی را تو دوست نداری از دست بدهی، هدیه بده…”
ببخشید این قسمت رو متوجه نمی شم یعنی چی؟؟؟
با یه مثال مادی میگمش( فکر کنم این باشه البته):
فرض کن تو یه ساعت! رو خیلی دوست داری، و معشوق از یه ماشین! خوشش میاد…حالا، اگر ساعت مورد علاقه ات رو به معشوقت هدیه بدی، ارزشش بیشتر از هدیه دادن ماشین مورد علاقه اش است.!
این عشقی که شما نوشتین خیلی فانتزیه معمولا تو واقعیت اتفاق نمیافته
کاملاً قبول دارم. تجربه ی چنین عشقی برای یک عمر یا برای مدت طولانی، تقریباً غیرممکن یا لااقل دور از دسترس عموم مردمه.
اما با تمام وجود ایمان دارم که اگر کسی، حتی برای «یک ساعت» این احساس رو تجربه نکرده باشه، نمیتونه مدعی باشه که زندگی کرده.
من با همین عشق ،زندگی کرده ام…
عشقی که وقتی در دلتنگیهایم به آن فکر میکنم .میگویم یک حماقت محض است .که فقط رنج میکشم به بودنش…
اما عشق و رنج با هم عجین شده اند و بدون هم معنا ندارند
تا جایی که توانستم تلاش کرده ام برای جلب محبت کسی که دوستش دارم
تلاش کرده ام برای متقاعد کردنش در خیلی چیزها
خیلی جاها از خیلی چیزها غفلت کرده ام ،تنها به خاطر دوست داشتنش.
اما عاشق که شده باشی ،خیلی حرف ها ناگفته میمانند ،تنها به یک دلیل.که اگر عاشق شده باشی ،دلیلش را میدانی.
من، همیشه دنبال دلیلم برای لبخند زدن ،لبخندی درمیان اشک و اندوه .که اگر لحظه ای زندگی کرده ام در همین لبخندها و با همین لبخندها بوده
اما باز هم « اولین » نبوده ام انگار ! « اولین » نمیشوم انگار
اما تو « اولین و آخرینی » تا همیشه….
من هنوز عشق رو تجربه نکردم… در انتظار روزی هستم که عاشق شم…ولی نمی دونم اصلا میرسه یا من همیشه در این حسرت و انتظار می مونم…دلم بوی ناب عشق می خواد…
محمدرضای عزیز ، متن بسیار زیبایی بود و البته حاوی نکاتی ارزشمند، با اینکه با نظراتت موافقم میخواهم اضافه کنم که بنظر من خیلیها تجربه اش نمی کنن حتی برای نیم ساعت، ممکنه فکر کنیم عاشق شدیم اما تشخیص عشق واقعی هم شاید ساده نباشه، میلبی را سالها قبل در کتاب خوندم که منبعش خاطرم نیست اما فکر کنم از اریک فروم بود که در تعریف دوست داشتن حقیقی می گفت: “چون دوستت دارم بهت نیازمندم نه اینکه چون بهت نیازمندم دوستت دارم.” دلم میخواهد نظرتون را درمورد این بدونم که بنظرتون چقدر مهمه که فرد مقابل ارزش دوست داشتن داشته باشه یا اینکه می گین تجربه حس عشق درهرصورت خوبه؟ امیدوارم با اینکه این بحث جدید نیست این سوال را بتونین پاسخ بدین. سپاس
سلام نگاه. بحث خوبی رو مطرح کردین.
این دو کلمه (عشق واقعی) که به کار بردین برای من همیشه جای سوال داشته. عشق واقعی یعنی چی؟ اصلا مگه تعریف پذیره یا معیاری هست که آدم بتونه بسنجه که عشقش واقعی هست یا نه؟ مگه نه اینکه هر آدمی فقط میتونه احساس خودش رو حس کنه! پس اصلا جنس احساس؛ نمیتونه سنجیدنی و مقایسه ای و خصوصیت پذیر باشه و مشمول یه تعریف کلی بشه. بحث نیاز داشتن و نداشتن به معشوق هم برای من همیشه گنگ بوده. نمیفهمم که چه منافاتی بین دوست داشتن واقعی و نیاز داشتن هست. من به شخصه هرچقدر بیشتر کسی رو دوست داشته باشم؛ بیشتر به بودنش نیازمندم.
با جمله آخرتون هم موافقم و امیدوارم وقت داشته باشن و جواب بدن. 🙂
…
محمدرضا بعد از خوندن متنتون دوست داشتم ازتون سوالی بپرسم. بذارید اول سلام کنم. 🙂
سلام.
به رازی که گفته بودین خیلی فکر کردم. ولی نفهمیدمش. نمیدونم شاید چون باید تجربه ش کنیم و آخر سر نمیشه با شنیدن یاد گرفتش متاسفانه.ازون جایی که من همیشه با این عذاب وجدان تو این سایت از شما سوال میپرسم که دارم وقتتون رو میگیرم، فرض کنیم من رهای فرضی! : ) که بعد از خوندن نامه تون سوال برام پیش اومده. : ) دوست داشتم وقت داشتین و برام توضیح میدادین که چرا برای نشون دادن عشقم؛چیزی رو که او دوست داره بش ندم و چیزی که خودم دوست ندارم از دست بدم رو هدیه بدم؟
یاد شعر مرحوم عمران صالحی افتادم:
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا … به نام کوچکم صدا بزن …
تلخی با قند شیرین نمیشود . شبتان را با چراغ خاموش روشن کنید (علی حاتمی )
عالي بود براي اولين بار اشكم با خوندن نوشته هاتون دراومد و اين جمله آخريتون خيلي زيبا بود :
در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
اگه بشه متن كامل رو تو فيس بوك هم بذارين ممنون ميشم يا اگه اشكالي نداره باذكر منبع اين متن رو تو صفحه ام به اشتراك بذارم
لیلا متن کامل رو گذاشتم.
البته هر جا هم بخوای نقل کنی آزاده.
قانون کپی رایت محمدرضا رو که بلدی؟
مرسي ممنونم بله مگه ميشه بلد نباشم.ممنونم
رهای عزیزم این دومین شدن الزاما حضور یک رقیب نخواهد بود بلکه هر توجهی از سوی تو حتی بیش از حد متعارف به خود، به شغل، به فرزند و به هرچیز دیگری حس تلخی را در جان او خواهد نشاند که حتی از روزهای تنها بودنش جانفرساتر است…
به یاد داشته باش که حتی اگر او، تو را ترک کند، او که رفته است تو بوده ای نه او…
این جمله رو خیلی دوست داشتم:”به یاد داشته باش که حتی اگر او، تو را ترک کند، او که رفته است تو بوده ای نه او…”
جمله آخرش نفسم رو بند اورد…
دقیقا
و در پایان، یادت باشد که در عشق واقعی، طرف مقابل تو بیش از شور و شوق، بیش از اتاق های تاریک و شمع های روشن، و پیش از شام در سالن های مجلل، دوست دارد که برای تو «دومین» نباشد…
دلم نیومد چیزی ننویسم خیلی دلنشین بود …