اگر شما هم مانند من از پزشکی دانشی نداشته باشید اما، به موضوعات مرتبط به سلولهای بنیادی یا همان Stem Cells علاقه داشته باشید، به احتمال زیاد «یوشیکی ساسای» را میشناسید. ساسای از جمله معدود دانشمندان مطرح حوزه سلولهای بنیادی بود که گاهی در مقالات و مصاحبههای عمومیتر، گزارش این نوع تحقیقات را به زبانی ساده و قابل فهم برای عموم هم توضیح میداد.
ساسای، دانشمندی که دهها تحقیق معتبر و ارزشمند را در حوزه سلول های بنیادی انجام داده و مرزهای علم را در این حوزه به شکل غیر قابل انکاری جلوتر برده بود، پس از فشارهای روانی گسترده رسانهای که به وی تحمیل میشد، چند روز پیش، خودکشی کرد.
یوشیکی ساسای را به خاطر تحقیقات گستردهاش درباره نحوه تولید بافت بخشهای مختلف بدن انسان از سلولهای بنیادی میشناسند. نشریه Nature در سال ۲۰۱۲ زمانی که درباره او مینوشت، این نابغه ارزشمند را اینگونه توصیف کرد: «مهندسی بافت: کسی که مغز انسان را میسازد».
طی سالهای اخیر، ساسای محققان جوان متعددی را هدایت کرده و پرورش میداد. او از جمله استاد راهنمای پروژهی STAP بود. پروژهی STAP توسط یک دانشجوی سی ساله به نام هاروکو اوبوکاتا پیگیری میشد. در این پروژه تحقیقاتی تلاش بر این بود که با استفاده از طراحی فرایندهایی خاص، از سلولهای عادی، سلولهای بنیادی ساخته شود. این مقاله نیز در میان دهها مقالهی دیگری که طی این سالها به سرپرستی و مسئولیت ساسای منتشر شده بود، در ماه ژانویه ۲۰۱۴ در نشریه انگلیسی Nature منتشر شد. پس از مدت کوتاهی، زمانی که دانشمندان دیگر جهان تلاش کردند تا فرایند آزمایش او را در لابراتوارهای خود بازسازی کنند، به تدریج مشخص شد که در آخرین مقاله، خطاهای جدی وجود دارد. بررسیهای بیشتر نشان داد که حتی برخی عکسهای منتشر شده در مقاله، از تحقیقات و گزارشهای دیگران اقتباس و بازسازی شده است.
قابل درک است که فضای عمومی رسانهای در جهان هم، عموماً از یافتن چنین گوشت لذیذی برای قربانی استقبال میکند. خبرهای گسترده در مورد ساسای منتشر شد. هیچکس در مورد چند دهه تحقیقات تخصصی این دانشمند پنجاه و دو ساله صحبت نکرد. همه از «کشف یک ژاپنی محقق نمای متقلب!» خبر دادند و خطاهای تصویرسازی و گزارشنویسی آخرین تحقیق را با دقت و جزئیات برای مردم شرح دادند.
فشارهای روانی روی یوشیکی ساسای بیشتر شد. او در ماه مارس ۲۰۱۴ حتی برای مدتی در بیمارستان بستری شد. پس از آن هم، اگر چه اخیراً گاهی به سر کار می آمد اما اطرافیانش می گفتند که به افسردگی شدید گرفتار شده و چهرهاش گاهی نشانههای استرس را با خود دارد.
حدود یک ماه قبل، ساسای نامهای تنظیم و منتشر کرد و در بخشهایی از آن نوشت:
به عنوان یک محقق، از این واقعیت که در دو مقالهی اخیر که من هم در آن مشارکت داشته ام، خطاهای متعدد وجود داشته است متاسفم… متاسفم که این خطاها را زودتر تشخیص ندادم… با تمام وجود به خاطر ابهامات و ناامیدیهایی که این شرایط ایجاد کرده است متاسفم… به عنوان معاونت مدیریت مرکز تحقیقاتی خودمان و مسئول پرورش محققان جوان، مسئولیت عمیق آنچه روی داده است را میپذیرم و تابع هر تصمیمی هستم که RIKEN برای موقعیت من بگیرد…
ساسای، دانشمندی که تحقیقاتش در گروه نوروجنسیس مرکز تحقیقاتی RIKEN طی سالهای گذشته، بشر را به سرزمینهای جدیدی از دانش هدایت کرده بود و میتوانست طی سالهای بعد، رازهای بزرگتری را از خلقت انسان بگشاید، چند روز پیش خود را در آپارتمانی در نزدیکی مرکز تحقیقاتیاش به دار آویخت و در کنار جسدش برگهای پیدا شد که روی آن نوشته شده بود: «از همه آنچه روی داده است متاسفم». بسیاری از رسانههای داخلی کشورمان نیز، از دیروز تا کنون، اخبار هیجانانگیز «مرگ یک متقلب» را با رنگ و لعابی زیبا و تاثیرگذار، منتشر کردند!
شاید ساسای، که سلولهای انسان را خوب میشناخت و برای ساختن مغز انسان در آزمایشگاه تلاش میکرد، باور نمیکرد که انسانها، چقدر میتوانند نسبت به او بیرحم باشند. شاید او باور نمیکرد که چندین دهه فعالیتهایش و دهها مقالهی ارزشمندش، به خاطر اینکه استاد راهنمای یک پروژهی تحقیقاتی غیردقیق بوده است به فراموشی سپرده شود. او که متخصص تولید مغز انسان بود، شاید قدرت رسانههایی که امروز مغز انسان را تغذیه میکنند نمیشناخت. شاید نمی توانست تصور کند که کسانی که او برای عمر بیشتر و سلامت بهتر و توسعه آنها تلاش میکنند، «خبر هیجانانگیز رسوایی یک متقلب» را به «خبر سرد و بیروح نشر دهها مقاله تحقیقاتی تخصصی» ترجیح میدهند.
ساسای، زمانی که میخواست پروژهی STAP را به زبانی که عموم مردم بفهمند توضیح دهد، از این توصیف استفاده کرده بود: «وقتی که سلولهای عادی، تحت انواع فشارها و تنشها، واکنش دفاعی خود را از طریق تبدیل شدن به سلولهای بنیادی نشان میدهند…». اکنون به نظر میرسد، دنیای امروز و نگاه محدود و بیرحمانهی بسیاری از ما به بزرگانی که هر یک به شکلی، مرزهای کمیت و کیفیت زندگی بشر را به پیش میبرد، ظاهراً آزمایشگاهی است که «انسانهای بنیادی» را به «انسانهایی عادی» تبدیل میکند!
پی نوشت: در مورد این رویداد دردناک تاریخ علم گزارشهای متعدد نوشته شده. به نظر میرسد واشنتگتن پست بیرحمانهترین و والاستریت ژورنال دوستانهترین را منتشر کردهاند و باقی نشریات، جایی در میان این دو دارند…
من فکر می کنم چیزی که هر انسان رو تبدیل به یک انسان کامل می کنه که درست فکر کنه، تصمیم بگیره و عمل کنه توسعه فردی و شناخت درونی خودشه. یه جامعه، سازمان و هر مجموعه ای از این قاعده مستثنی نیست. تمام این هشدارها و قربانیانی که می بینم حاصل ناآگاهی از درون و حقیقت انسان و تفکر و رفتار اشتباه ماست. به امید روزی که از من به ما برسیم و شروع کنیم به خودسازی خودمون تا قربانیان دیگری نداشته باشیم.
واقعا جای تاسف داره که ایشون ایرانی نبودن!
باور کنید ایرانی بودن به روی خودشون نمیاوردند که هیچ، بلکه خطاشون رو توجیه میکردند. هرچند در قلب خودشون باور داشتند که اشتباهی صورت گرفته و دیگه به اصطلاح این جور آتویی دست بقیه ندن.
ایرانی ها رو تضعیف نمیکنم. امیدوارم اشتباه برداشت نشه. به هر حال اکثر ما ایرانی ها این شکلی هستیم .. گاهی وقت ها این خصلت خوب و گاهی وقت ها بده. اتفاقا در این مورد اگر ایشون ایرانی بودن و مثل اکثر ما ایرانی ها به روی خودشون نمیاوردن، بهتر بود تا اینکه یک ژاپنی باشند و طبق فرهنگ مردم شرق اسیا که تقلب و دروغ رو گناه بزرگی میدونن، خودشون رو به این شکل مجازات کنند.
انسان ممکن الخطا است یک محقق و دانشمند هم میتونه اشتباه کنه. این یک مورد که شاید سهوی بوده و عمدی در کار نبوده.
درسی که من از این داستان گرفتم از دو زاویه است.. یکی از زاویه این محقق که نباید به بقیه اجازه بدم که از اشتباهات من ماری بسازند که خودم رو نیش بزنه. و متوجه اشتباهم بشم و تصحیحش کنم اما به بقیه ای که اون ها هم مثل من انسانن و در زندگی خطاهایی دارند، اجازه قضاوت شدن بدم.
و زاویه دوم هم از دید بقیه هستش.. حتی اگر کسی خطایی بزرگ در حقم مرتکب شد سعی کنم تا جایی که میتونم انصاف رو در موردش رعایت کنم هرچند این کار خیلی سخته.. به هر حال نباید راه برگشت رو برای بقیه ببندیم چون همین کار خطایی بزرگ تر از خطای اون انسانه. اگر قرار بود خطاها بخشیده نشوند، هیچ وقت در هیچ زبانی جمله «معذرت میخوام» ای وجود نداشت و معنایی هم نداشت.
واقعا الان حس عجیبی دارم شاید یکی از ضروری ترین نکات زندگیمو تو این داستان یاد گرفتم باخودم می گم نباید این کارو میکرد و بعد از توضیحی مختصر وعذر خواهی به روی خودشم نمی آورد و ازنوع شروع می کرد وبه همه ثابت می کرد اون آدمی که فکر می کنند نیست ولی مطمئنم ( حداقل در حد ۸۰ درصد به بالا ) اگه جای اون بودم تحملش خیلی برام سخت بود و همین کارو می کردم چون آدم خوش بینی هستمو دیدگاه مردم نسبت به خودم برام خیلی مهمه .
درسته در حقش بی انصافی شد ولی نباید کم می اورد.باید به راهش ادامه می داد تا به پیشرفت هرچه بیشتر علم کمک کنه.
با سلام؛
واقعا دردناکه که در تمام دنیا، در یک چشم بهم زدن تمام هزاران خوبی و قابلیت های فرد بخاطر یک اشتباه (اکثرا قابل جبران) فراموش میشه و فشار این بی مهری تا حدیه که فرد دیگه ” وجود نداشتن” رو به هرچیز دیگری ترجیح میده …
با سلام و تشکر از شما
مقاله برایم جالب بود اما به نظرم اگر از بحث هایی مثل جنجال های رسانه ای و دنیای گاهی بی رحم رسانه ها، اخلاق حرفه ای و این موارد که در مقاله به نمونه هایی از آن اشاره شده بود بگذریم. و اگر از این واقعیت که انسانها هر چقدر بالاتر می روند زمین خوردنشان نیز دردناکتر است هم بگذریم، به نظر من یک چیزی این وسط کم بود. ما دانشمندی داشتیم که شاید در یکی دو وجه خیلی رشد کرده. به لحاظ علمی فرد ممتازی است. و تا قبل از آن مقاله شاید از نظر اخلاق حرفه ای نیز فرد بسیار متعهدی بوده و … اما متاسفانه ما دانشمند بزرگی داریم که انسان متعادلی نیست. حیف که آقای ساسای، نتوانست با خودش کنار بیاید، نتوانست خودش را ببخشد، نتوانست از زمین بلند شود و کمر راست کند و حیف که ایشان از دیدن دوباره زیبائیهای زندگی نا امید شد. ای کاش ما بتوانیم آنسانهای متعادلی باشیم .
چه غم انگیز و ناراحت کننده… واقعا همینطوره !!! دنیای ما آدمها دنیای بیرحم قضاوتهای تنده همراه با توجه کافی نداشتن به همه ی جوانب امر !!آدم همدلی کردن و بخشیدن نیستیم انگار !! مخصوصا اگر خطا از یک آدم بزرگ باشه !! انگار با همه ی رفتارها و عملکردمون قصد داریم رو حقارتمون سرپوش بذاریم !! اگه بزرگ بودیم نه در رسانه و کار و شغل اگه آدمهایی با روح بزرگ و منش والا بودیم می فهمیدیم گاهی باید بخشید ،باید ادامه نداد ، باید دلداری داد ، باید قوت قلب داد !!باید گفت عیبی نداره،پیش میاد !!! اما چه فایده اونقدر بزرگ نیستیم یا شاید اصلا بزرگ نیستیم در هیج زمینه ای و در هیچ بعدی !! متاسفانه
خیلی متاسف شدم واقعا آدم ها چه زود کاستی های یک فرد و میبینن و در همه جا گوشزد میکنن دریغ از اینکه یک بار جنبه های مثبت و تاثیر گذار و زودتر قضاوت کنن و بسا سهمی در پیشرفت علم یا هر چیز دیگه که جایگاهی داره داشته باشند………..
از اينهمه بي رحمي و فرصت طلبي ها و… دلم ميگيره…
شايد به نظر درست نباشه ولي ترجيح ميدم از اين جور اتفاقها كه متاسفانه كم هم نيست بي اطلاع باشم هميشه.. احساس ميكنم ظرفيت دونستن حقيقتهاي تلخ رو ندارم. در مورد حيوانات هم همينطورم اصلا نميتونم از بلاهايي كه سرشون مياد باخبر بشم و با خودم كنار بيام كه دنياي امروز ما همينه! و از اين اتفاقها همه جا ميافته..!
چون نبايد بيفته. نبايد.. 🙁
دردناک بود ناراحت شدم متاسفانه در طول تاریخ این اتفاقات همیشه در همه زمانها به شکل وشمایل مختلف رخ داده است
متاسفم . تا چند وقت پیش دیدگاه بسیار مقدسی نسبت به انسان های علمی داشتم و اغلب اوقات اونها رو بری از حسادت و خودخواهی و خودشیفتگی و بعضی صفات ناپسند دیگه می دونستم اما اخیرا بنا به نیازی که داشتم در برخوردهای متعدد با گروهی از آنها متوجه شدم که دنیای بعضی از آنها هم آلوده به چنین صفات ناپسندی هست و متأسفانه برای این گروه ناپسندتر تلقی خواهد شد.
همه انها که ارزش کارهای قبلی اش را می دانستند و سکوت کردند مقصرند یک مدیر شجاع یا همکارانی شجاع می خواست که در برابر موج پیش امده می ایستادند از هر هزار نفر دو نفر نابغه میشود تازه اگر نا عدالتیها روح حساس انها را جریحه دار نکند سیستم تحمیلی وخشک اموزش وپرورش راتحمل بکنند نشکنند وبه بار بنشینند وانوقت حماقت جمعی روح حساس انها را در هم شکند من ایشان را نمی شناسم اما به روایتی که اینجا خواندم می توان گفت او حالا هم از اصول علمی وسنت و فضای علم راستین دفاع کرده البته به گرانترین روش وفا داریش به ارزشها را گرامی می داریم تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
خیلی ناراحت کننده هست ، وقتی با بزرگانی همچون یوشیکی ساسای اینگونه رفتار بشه تکلیف ما وقتی در محل کار اشتباهی رخ میده ، کاملا روشنه. مثلا همین دو هفته پیش یک اتفاقی افتاد و یکی از همکارانم پیگیری کرد که مشکل رفع بشه ولی اشتباه کرد و به مدیر نگفت که مشکل پیش اومده و در حال پیگیری هست. به دلیل اینکه حل مشکل به درازا کشید تا حد توبیخ پیش رفت صرفنظر از اینکه همین آدم چقدر کارهای مثبت انجام داده بود. البته مشکل نهایتا حل شد ولی حرف زیاد شنید.
به نظر من چه انسان بزرگ و با وجدانی بوده که به خاطر اشتباهش این همه اظهار تاسف کرده، در حالی که خیلی ها هستند اشتباهات بزرگ تری مرتکب می شوند و هیچ گاه نمی پذیرند که اشتباه کرده اند..
چه غم انگیز…
اگه نبود عقیده به جهانی دیگر داشتن،که ادامه زندگی اینجا باشه،چه “سخت” بود تحمل زندگی در این جهان و چه سخت بود تحمل مرگ خوبان….
با سلام.
قطعا خبر تاسف باری است. این قبیل افراد معمولا زندگی های معمولی ندارند. علاوه بر دانشمندان حوزه های مرتبط حتی دیدگاه سیاسیون دنیا به آنها با درجات بالایی از ملاحظه و محافظه کاری است!
پروژه های Stem cell یکی از راهبردی ترین برنامه های علمی کشور هاست (البته فقط چند کشور معدود). قطعا حساسیت بالای این برنامه ها محققین این حوزه را در تنگناهای اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی قرار میدهد. از این منظر فشار روانی روی یوشیکی قابل درک است. ضمن اینکه ایشان تحت نفوذ آموخته های فرهنگی ژاپن بوده است. بقول “آلن گرینسپن” رییس اسبق فدرال رزرو آمریکا، در آمریکا بزرگترین شکست ها ورشکستگی کمپانی هاست اما در ژاپن، به خطر افتادن آبرو و حیثیت !
سلام خدمت همه و آقای شعبانعلی.از خوندن ماجرای این دانشمند بزرگ متاسف شدم ولی مسئولیت پذیری ایشون برام خیلی جالب بود و ناخودآگاه به یاد استاد راهنمای خودم افتادم که اشتباه فاحشی که در پایان نامه م رخ داده و از راهنمایی اشتباه ایشون بود رو کلا گردن من انداختند.
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست
بسمه تعالی
با سلام و درود
جناب مهندس شعبانعلی ضمن تشکر از زحمات جنابعالی و همه دست اندر کاران ذیربط، خواهش دارم تا در حوزه اخلاقی این موضوع که تحت فشار قرار گرفتن افراد منجر به چنین نتیجه ای (خودکشی) می شود ، نیز مطالبی را بیان کنیدو چه راه حلی می باشد که فرد بسمت خودکشی نرود و یا در حوزه های دیگر که ما خیلی میشنویم که مقام ارشد یک سازمانی در کشورش بدلیل یک اتفاق غیر مترقبه خود را مسئول و استعفا می دهد ! من هنوز پیامدهای این استعفا را نمیتوانم استدلال کنم .
مطمئنا در آن کشور که نقل مجالس ما میباشد و حتما انتخاب افراد آنجا براساس شایستگی است ، چگونه است که فرد بر اساس یک اتفاق که در بیشتر مواقع آن ، سایر همکاران ان مقام ارشد مقصر بوده اما او خودکشی (استعفا)می نماید و با استعفای او نیز موافقت می گردد و بعد در آنطرف یک شرکت نامدار را میشنویم که بخاطر اشتباه یک کارمند که ضرر مالی بالایی را به سازمانش وارد می کند ، مدیر شرکت با استعفا یا اخراج وی مخالفت می کند و تازه بیان می گردد ای آقا کجا میروی ، ما برای تو هزینه آموزشی بالاو …..
خواهش دارم تا نسبت به تحلیل این افراد وپیش گیری و جایگزینی از اینگونه رفتار ها که نهی صریح آن در دینمان شده را بیان فرمایید
با تشکر مجدد
من هم مثل آن قربانی بیچاره، متاسفم
با عرض سلام و زنده باشید
با احترام به این دانشمند متاسفم که در ناسپاسی از انسان وارسته آسمان همه جا به یک رنگ است. باور نکردنی است که در ژاپن که این همه با سواد و تحصیلکرده هست چنین فشاری به یک دانشمند آورده شده باشد. البته حتما در سطح جهانی تحت فشار بوده است. ولی این سنت ژاپنی ها در خود کشی خیلی بی رحمانه است.
با تشکر
حالا چیه مگه … تقلب بده ؟ .. خوب نخونن مقاله ها شو … همچین متقلب متقلب میکنند که انگاد خودشون بیگناه و منزه هستند !!!
آخرشم که این …
خیلی دوست دارم این بلا ها رو رسانه ها سر اون محققانی بیاورند که روی مسایل نظامی تحقیقات میکنند ..
شاید یک متمم هم باید به ان اضافه شود تا دیگر خودکشی نباشد
خب اگر جامعه ی انها اینگونه نبود که میشد مثل اینجا.همین دربوق وکرنا کردن است که جرات ندارن خطا کنند.شاید یک متمم هم به ان اضاف شود
ببخشید به جای واژه محکم (محکوم) بخوانید لطفا
سلام بر تمام دوستانی که اسم زیباشون رو میبینم و اونایی که سکوتشون رو با قلبم میشنوم.
استاد با خوندن حرفهاتون و سرگذشت یه استثنا تنها کاری که از دستم و ذهنم بر میاد تاسف…و فقط تاسف…
قبلا ماها بر این عقیده بودیم که زنده کشه مرده پرست هستیم و همیشه همدیگرو محکم و سرزنش میکردیم.حالا با خوندن این نامه تاسف میخورم که جهت جهت دنیا هم عوض شده و باید حسرت همون زنده کشه مرده پرست رو شاید ببریم.
استاد جدا از این یه روز برام ایمیل دادید که من تموم نامه هاتو میخونم و مطالب بعدی من از نامه های شماها یا حرفهای خودم منشا میگیره .نمیدونم نامه خصوصی منو خونده بودید یا نه ولی این مطلب یه احساس خاص به من داد که شاید استاد خونده…..اگه میشه اینجا جواب بهم بدید .
خودکشی یا صبر؟
به نظر شما برای ساسای راه بهتری وجود نداشت؟
آیا وقتی آدمی به نظر خودش به آخر خط میرسه باید بین خودکشی و خودسازی و صبر کدوم رو انتخاب کنه؟
درخت که افتاد، تبرزن زیاد می شود.
به نظرم در ژاپن بسیار به مدیر و کارفرما اهمیت میدهند . ( همه مسئولیتها متوجه اونه ) طوریکه الان کسی که پایان نامه رو کار کرده اصلا مورد اتهام قرار نگرفته است . واقعا بعد از خودکشی جناب ساسای الان نویسنده مقاله در چه حالیه ؟
مهم نیست این نوشته ی من چند تا منقی می گیره ولی به نطر من اگر ساسای واقعاً مسئولیت پذیر بود خودکشی نمی کرد و دنیا رو از اون همه دانش و مهارت محروم نمی کرد …خودکشی نامهربانانه ! ترین و بزدلانه ترین تصمیمی است که کسی می تواند بگیرد بدون آن که فکر کند چه بر سر احساس و زندگی اطرافیان خود خواهد گذاشت … شاید الگوی ساسای در خودکشی پدیده ی Apoptosis( خودکشی سلولی ) که سلولها خود را فدای بیوسیستم می کنند بوده باشد ! اما حتی با این دیدگاه واقعاً این خودکشی چه نفعی برای سیستم داشت؟ !!
اتفاقا من که به نظرت مثبت دادم و باهات موافقم.
نمیدونم چرا تو ژاپن و کره ی جنوبی مسئولینش در صورت اشتباه خودکشی می کنند.
حس مسئولیت پذیریشون قابل تقدیره ولی خودکشی کاری رو درست نمیکنه. خیلی دوس دارم دلیلش رو بدونم. ریشه داره تو اعتقادات و فرهنگشون این کار؟؟
شاید ریشه در هاراگیری ساموراییا داره !
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%B1%DB%8C
اما به نظر من خودکشی بد نیست , این جمله نیچه الان یادم افتاد که توی «چنین گفت زرنشت » نوشته شده :«من کسی را دوست دارم که فضیلت خود را ,تمایل و سرنوشت خود قرار می دهد ,زیرا انگاه به خاطر فضیلت خود یا تصمیم به ادامه ی حیات یا تصمیم به پایان بخشیدن بدان میگیرن. »
خودکشی کردن , حق هر ادمیه , ما با تصمیم خودمون به دنیا نیومدیم ,اگر نتونیم با تصمیم خودمون از دنیا بریم , پس چه فرقی ما با یک حیوان داریم ,«عصیان» ما تنها مشخصه انسان بودن ماست.
من (سارا) , محروم اقای یوشکی ساسای رو گناهکار نمیدونم ,گناهکار کسایی هستن که که گاهی حقیقت رو توی صورت طرف مقابلشون تف میکنن و در کمالی بی گناهی ادمو نیش میزنن.
سارا جان من جمله ی نیچه را خبلی متوجه نشدم ..”فضیلت خود را ,تمایل و سرنوشت خود قرار می دهد” را متوجه نمی شوم…. اما.. به نطر من عصیان تنها مشخصه ی انسان بودن ما نیست …. قدرت تفکر و حل مسئله ، تعاملات اجتماعی متنوع ، عشق ، گریستن ، خندیدن و نمونه های دیگر مشخصات ما انسانهاست … انسانی دانستن هر عمل عاصیانه ،یعنی توجیه جنایتهای بشری …. یاد رمان بادبادک باز افتادم :
” بابا گفت : خوب است – اما چشمهايش غرق فكر وخيال بود – خب ، هردرسي كه به ات مي دهند ، سرجايش اما فقط يك گناه وجود دارد ، فقط يكي . آن هم دزدي است .
هرگناه ديگري صورت ديگر دزدي است . حرفم را مي فهمي ؟
بابا گفت : وقتي مردي را بكشي ، زندگي را ازاو دزديده اي . حق زنش را براي داشتن شوهر دزديده اي ، همين طور حق بچه هايش را به داشتن پدر.
وقتي دروغ بگويي ، حق طرف را براي دانستن راست دزديده اي.
وقتي كسي را فريب بدهي ، حق انصاف و عدالت را دزديده اي. مي فهمي ؟”
خودکشی هم در دنیای ما که دنیای وابستگیها و دلبستگیهاست نوعی دزدیه !
شرایط سختی داشت ولی نباید مرگ رو انتخاب می کرد
من ایشونا نمیشناختم ولی این واقعه خیلی تاسف برانگیز بود
راستی من امشب یه جای جالب به نام رادیو حبه انگور کشف کردم حال ادما خیلی خوب میکنه
امیدوارم شما مثل من از گوش دادن بهش لذت ببرین
http://angoor.cassettii.com/
هومن،
من بهت منفی دادم
سعی می کنم دلیلش رو توضیح بدم
فکر میکنم هرچیزی رو میشه نقد کرد. راحت ترین کار ممکن اینه که بشینیم،یه چیزی(هرچیزی) رو نقد و تحلیل کنیم.
معمولاً هم نکته های مهمتری رو همزمان با نقد از دست میدیم.
چیزهای مهمتری رو همزمان با تحلیل نادیده میگیریم.
مثال:
موضوع این پست، به نظر من در مورد نحوه برخورد ما انسانها و رسانه ها(که علاقه خاصی به پخت خوراک های پرطرفدار برای ما دارند و شبیه ما هستند)با بزرگان است.
ما به راحتی یکی رو به عرش میبریم و راحت تر میکوبیمش به فرش.
ما ده ها دلیل و سند(در مورد “ساسای”، مقالات علمی و کتابها) رو نادیده میگیریم و با یک دلیل ضعیف ، بدون شنیدن دفاعیه، بزرگانی رو در دادگاه های ذهنی و رسانه ای و.. بی رحمانه محکوم می کنیم. آشنا نیست این داستان؟
من که بارها اینکارو کردم. این یک عادت ملی ما هم هست.
پ.ن: میدونم هدفت این بود که از یه زاویه دیگه موضوع رو نقد کنی. منم هدف اولم بیان نظرم بود(که بهتر بود در یک کامنت مستقل بیان میکردم) و دوم اینکه بگم نقد و تحلیل راحته(و معمولاً انگیزه های پنهانی داریم برای اینکار) اما گرفتن نکته اصلی برای خودمان و رها کردن بقیه داستان سخت و ارزشمنده.
پ.ن۲:امیدوارم این کامنت من رو شخصی ندونی و کامنتم aggressive به نظر نرسه.
سلام بر هیوای عزیز
خیلی ازتون ممنونم که دلیل مخالفتتون رو نوشتید . نظرتونم بسیار برام با ارزش و محترم هست . دوست عزیزم ، این کامنتی که شما گذاشتید در تکمیل نظر محمدرضای عزیز و در واقع بومی سازی شدۀ اون در مملکت خودمون هست ولی من فکر می کنم هدف محمدرضای عزیز از بیان چنین case هایی ، فقط القای یک پیام نیست وگرنه شاید به عنوان یک پیام صرف بیان می شدن و اجازۀ کامنت گذاری هم به ما داده نمی شد . ممکنه در همین اظهار نظرها و تبادل افکار ، یا به قول شما نگاه کردن از زاویه های دیگه ، بتونیم از ابعاد دیگه هم به مطلب نگاه کنیم . من به فرمایش محمدرضای عزیز و شما نقدی ندارم چون عین واقعیت هست و همونطور که شما هم گفتید این به نوعی عادت ملی ماست و محمدرضای عزیز به زیبایی تمام و مثل همیشه ، با قلم شیوای خودشون مطلب رو شکافتن . از اینکه گفتید نقد راحت ترین کار ممکنه و اینکه ما یک جیز ( هر چیزی ) رو شاید با دنبال کردن اهداف خاص بیان می کنیم ! فکر می کنم اگر بخوایم یک چیزی ( یا هر چیزی ) در مورد یک مطلب بگیم ، راحت ترین کار باشه ولی فکر نمی کنم اعضای این خونه دنبال این باشن که یک چیزی (هر چیزی ) به عنوان نقد بگن دوست عزیزم . بازم اگر منظور خودتون رو شفاف تر می گفتید ، شاید بهتر برداشت می کردم ولی فکر می کنم ، اساس بنای این خونه و امکان کامنت گذاری ما ، همین تعاملات و « بیان نظرات خودمون » در نقد و تحلیل موضوعات ارائه شده باشه تا به نوعی Brain Storming ایجاد بشه و ما رو به چالش بکشه ( البته این نظر من هست ) و بی نهایت به نظر شما و همۀ دوستای عزیزم احترام میگذارم . دلیل شخصی من ( بدون هیچ انگیزۀ پنهانی ) صرفاً ابراز نظر خودم بوده و هست دوست عزیزم و بی نهایت خوشحالم که از طرف شما و دوستای عزیز دیگه ، نظرم نقد بشه و فکر می کنم این وظیفۀ ماست که نسبت به مطالبی که می خونیم و حتی نقد تک تک هم خونه ایهامون ، بی تفاوت نباشیم و نظز خودمون رو ، چه مخالف و چه موافق اعلام کنیم و به هم بها بدیم . اینکار باعث میشه که عزت نفس خودمون هم تقویت بشه و دوستامون هم متوجه میشن که برای ما اهمیت دارن . بازم ممنون از نقد زیباتون و اینکه نظر خودتون رو بیان کردید و صرفاً رای مخالف ندادید . بی صبرانه مشتاق دیدار همۀ شما عزیزان در ۶/۶ هستم . امیدوارم که مشکلی پیش نیاد و همۀ شما دوستان نازنینم و صاحب خونۀ بی نظیرمون رو ببینم .
ارادتمند هیوای عزیز ، هم خونه ای های عزیزم و صاحب خونۀ زحمتکشمون و
به امید دیدار در ۶/۶
پ.ن من در هر دو جا جواب دادم که خدایی نکرده این شبهه ایجاد نشه که بی توجهی کردم و + ششمی هم زیر کامنت شما هیوای عزیز مال منه
هیوا
برداشت من این بود که “ساسای” مسئولیت کاری رو که انجام داده پذیرفت و البته انتخابش این بوده که برای اتفاقی که افتاده خودکشی کنه . من به انتخابش احترام میگذارم هرچند که شاید انتخاب خیلی از ما نباشه.
والبته خودکشی بخاطر مسئولیت پذیری در فرهنگ ژاپن منحصر به فرد نیست.
شاید اون آدم با اشتباهی که رخ داده معنای زندگیش رو از دست داده.
اون به عنوان یک انسان حق داره که برای ادامه دادن یا تموم کردن زندگیش ، پس از اتفاقی که براش افتاده تصمیم بگیره. شاید هم در فرهنگ ما مسئولیت پذیری کم شده و عادت کردیم از اشتباهاتمون به راحتی بگذریم و یا به یک عذرخواهی بسنده کنیم .
اینکه رسانه ها چرا این مطلب رو منتشر کردند هم : بنظرم اگر واقعیت داشته ، نشرش هیچ ایرادی نداره.
اینجا ما از روزنامه های رسمی صحبت میکنیم نه نشریات زرد. یک نشریه یک مطلبی رو منتشر کرده و بعد روزنامه ها نقدش کردند.من تناقضی نمیبینم و البته به نظر من نشان دهنده نادیده گرفتن دلایل و مدارک نیست.
چون حتما همین روزنامه ها روزی در وصف او قلم فرسایی کرده بودند.
والبته اون فضای رسانه ای رو به اینکه ما بعد از سی سال از یک اتفاق آدمها رو در رسانه با الفاظ م.ح.ب.ز…
مینامیم ، ترجیح میدم .
نظر من هیچ ارتباطی با جواب شما به آقای هومن نداشت و در پاسخ به نظرات شما بود.
کیان
به صور کلی با حرفهات موافقم.
۱٫
فکر می کنم جمله زیر از محمدرضا، قسمتی از گفته های تورو تکمیل میکنه که میدونم باهاش موافقی:
“شاید نمی توانست تصور کند که کسانی که او برای عمر بیشتر و سلامت بهتر و توسعه آنها تلاش میکنند، «خبر هیجانانگیز رسوایی یک متقلب» را به «خبر سرد و بیروح نشر دهها مقاله تحقیقاتی تخصصی» ترجیح میدهند.”
همونطور که میدونی، بیشتر مردم دقیقاً نمیدونن این تقلب علمی رو خود ساسای آگاهانه انجام نداده و اصلا نمیدونن تقلب علمی دقیقا چی هست. برداشت و قضاوت اینها اینه: اوه، اقای دانشمندمون هم که متقلب از آب در اومد!
۲٫
من به شخصه کسانی که آگاهانه مرگ رو انتخاب می کنن رو تحسین می کنم. بزرگان زیادی هستند که آگاهانه زندگی رو ترک کرده اند(اینکارو تایید یا رد نمی کنم ). احتمالا در مورد هاراکیری هم اطلاعاتی داری که میشه ربطش داد به case ساسای.
ركن چهارم دموكراسي رسانه است، اونهم در شرايطي كه خبر منتشر شده توسط خود فرد تاييد شده است.
اينكه من بفهمم كي تقلب كرده مهم نيست،مهم اينه كه خودش معني دقيق تقلب علمي رو فهميده و سهم خودش رو ديده و رسانه تقلب رو تشخيص داده.
شنيدم كه همسر هلموت كوهل صدراعظم آلمان كه باعث اتحاد دو آلمان و داراي مدال رئيس جمهور آزادي و … بود
بخاطر رسوايي مالي مالياتي مربوط به حزب دموكرات مسيحي ،خودكشي كرد كه البته يك دهم اختلاس هاي افشاشده اخير هم نبوده است
در دنياي پيشرفته آدمها پذيرفته اند كه نبايد اشتباه كنند ،مهم نيست چقدر كارهاي مثبت كرده اند ،اينها به هم در نميشود.
در فرهنگ ژاپن آدمها منتظر جزا در عالم آخرت نيستند و كسي كه هاراگيري ميكند مور تقدير و تاييد قرار ميگيرد .
البته قبول دارم كه شايد شما از ديد ناظر بيروني قضاوت كرده ايد و در دين ما خودكشي امري مذموم است و منكر احساسات مغرضانه و كوته بينانه برخي افراد نيستم، شايد تحسين من از ناشي همذات پنداري با كسي است كه تا پاي جان بر سر آبرويش ايستاد.
شايد اساس كنترل رفتارهاي اجتماعي انسانها در فرهنگ هاي ديگر وجدان و آبرو باشد، و وظيفه رسانه ها هم افشاگري .
سلام بر کیان عزیز
دوست خوبم نظر شما بسیار محترم هست و هرچند خودتون هم گفتید که ارتباطی با جواب من نداره و در پاسخ به نظرات هیوا جان گفتید ، بخش عمدۀ پیام شما ، کاملاً پذیرفته هست و عین واقعیت . متاسفانه به دلایل مختلف ، رسانه ها یا مجاز به شفاف سازی نیستند و یا عملاً برنامه ای برای اینکار ندارند و به سلیقۀ خودشون ، مطالب بی اهمیت رو بسیار برجسته می کنند و مطالب بسیار با اهمیت رو به حاشیه می برن . مثل همون مطلبی که محمد رضای عزیز در ۵ خرداد تحت عنوان «خبرهای زرد ، تیترهای سیاه» بیان کردن : “در چنین شرایطی نگرش ما وارونه میشود. خبرهای زرد، تیترهای سیاه میگیرند و خبرهای سیاه اختلاس و ناامنی و رکود و بیکاری، متنهایی زرد میشوند در حد پیام و پیامک و شوخی و طنز٫”
امیدوارم روزی رو ببینیم که رسانه ها بدون توجه به انگیزه های سیاسی ، یا خصومت های شخصی و جناحی ، به بیان شفاف واقعیت ها بپردازن . همونطور هم که هیوای عزیز گفتن ، ما نظرات همدیگه رو نقد می کنیم نه شخصیت همدیگه رو . همۀ ما در این خونه هستیم که از محمدرضای عزیزمون و تعاملات بین خودمون ، روز به روز بیشتر فرا بگیریم و در جهت توسعۀ همه جانبۀ مهارت هامون گام برداریم .
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیزم و به امید دیدار در ۶/۶
خدا رحمتش کنه.
من نمیشناختمش ولی کاش از دنیای انسانها انتظار بالایی نمیداشت …
اشتباه یک چیزه تقلب یک چیز دیگست. اشتباه در علم اتفاق می افته و کاملا قابل قبوله چون اصولا تولید علم آزمون و خطا ست اما تقلب ! در علم خیانته و بخشودنی نیست. من اطلاعاتم کمه و نمی دونم دقیقا کدوم اتفاق افتاده ! اما به اینکه ساسای مسوولیت خودش را به عنوان یک معلم و منتور درک کرده و ازدانشجویانش و کسانیکه منبع الهامشون بوده عذر خواهی کرده به شدت احترام می گذارم.
از مرگ این دانشمند آنهم به این شکل بسیار متاسفم
کاش استادان محترم ما یک ذره از این غیرت یاد بگیرند. ماشالا دانشجوها تند و تند مقاله ها را کپی می کنند و استادها هم تند و تند فقط اسمشون رو اول مقاله می نویسند و استادیار و دانشیار و استاد و … می شن.
واقعاً آه…
مردمی که فقط دنبال لغزش یا شایعۀ لغزش برای مجازات هستن و از اون بدتر حرفه ای هایی که فقط به تیراژ و… فکر می کنن…این ها همه مراتب بسیار پایینی از انسانیت شاملشون می شه…
بعضی وقتها ما یه نفر رو اونقدر می بریمش بالا، بعد، محکم، از اون بالا پرتش می کنیم پایین.
امیدوارم یه کمی به خودمون بیایم و به این فکر کنیم که طرف “آدمه”. یه جاهایی هم امکان خطا داره….
واقعا افسوس….
چقدر تلخ….
شاید بتوان بخش دیگری را هم دید….جامعه ای که انقدر ما به سمت کمال و بی خطایی سوق می دهد که خطا را نا بخشودنی می داند و آرام آرام گویی همین ویروس در روح ما هم نفوذ کرده و ما کمتر می توانیم خودمان را ببخشیم…..
گویی در جامعه دو دسته وجود دارد….
– فرشتگانی که عمرا خطا نخواهند کرد …
– جن و انسی ( که ماهاییم ) خطا کاریم و با کوچکترین حرکتی با تماما از بهشت رانده شویم…
اینجاست که گاهی به این می اندیشم که شاید پذیرش خطاکار و گناهکار بودن از سوی عیسویان از آن روست که بگویند : نترسید….ما همه گی گناهکاریم و خطا می کنیم…پس هنر در بی خطایی نیست ، بلکه در پذیرش و طلب آمرزش است….
اینطوری است که با بخشیدن دائم خویش …شاید به انسان هایی بخشنده تر هم در قبال خویش و هم دوستان مان تبدیل شویم ….
… فقط میتونم بگم خیلی خیلی متاسف شدم. حیف و صد حیف… . این مثل اینه که مثلا ابوعلی سینا در زمان خودش وسط اون هم مطالعه و پیشرفت و تحقیق و کشف و… یهو به هر دلیلی از دنیا میرفت! اونوقت شاید پیشرفت انسان توی یک سری از علوم سالهای سال عقب میفتاد…
به ساسای فکر می کنم و مسولیت عمیقی که می پذیرد در لابلایش به خیابان انقلاب خودمان و فروش پایان نامه! ناگهان یادم می آید که فلان استاد فلان دانشگاه معروفمان چندین کتاب و مقاله دارد که روحش از ۲۰ صفحه کامل کتاب ها و ۲ صفحه کامل از مقالات خبردار نیست. به فصل های کتابی که برای استادمان ترجمه کردیم، به برکلی و دیدن نام یک شاگرد قبل از استاد در یک مقاله و … خیلی چیزهای دیگر.
یک لیوان آب می خورم در این هوای گرم
و فقط سکوت می کنم ….
از تاثیر گذار ترین هات بود…ممنون
هذاجزاء سنمار
دوست عزیز
شاید…
خدا می داند.
اون ۱۲ نفری که منفی دادن کارشون قابل درکه ، سنمار برای یک حاکم شاید ظالم ، کاخی ساخت و آجری که باعث ویرانی کاخ می شد و … اما الان دیگه دانشمندا مقصر نیستند ، اگه تی ان تی می سازن واسه جاده ساختن از دل کوه ، اما یکی باهاش مترو رو منفجر می کنه ، اگه روی مغز انسان و قابلیتها و آسیب پذیری هاش مطالعه می کنن و سیا از نتیجه تحقیقاتشون واسه تولید گاز اعصاب و … استفاده می کنه ، خدا وکیلی تقصیر اونا نیست ، هست ؟
سلام استاد شعبانعلی ، این کلمه پاسخ دادن که پایین نوشته هر کاربر هست ، واسه پاسخ دادن باید استفاده بشه یا بالایی ؟
فکر کنم پایینی درست باشه ، اما الان برعکسه .
تا بحال جامعه بشری زیاد از این شاهکارها نشون داده که لیاقت حضور بلند انسانهای ارزشمند رو نداره
جسم، روح، نام، اعتبار و حیثیت اونها رو هدف میگیره و با چه بی رحمی…
خب هنوز انسان بسیار کم ظرفیت است و حداکثر همان لفظ بشر برایش کفایت میکند.
گرایشش به شر بیشتر است تا به خیر و نیکی و نیک دیدن و صبوری کردن و تامل بیشتر در حق یکدیگر.
فعلا همان گل و خاکی بیش نیست که جز خور و خواب و خشم و شهوت نمیشناسد.
کجا تا روح انسانی در آن تبلور بیابد…
کجا تا آدم شود…
فکر میکنم این بر میگرده به همون قضیه ای که همیشه میخوایم مچ آدم های موفق رو بگیریم. یه جور حسادت مجال یافته برای این بنده خدا اعمال شده.
سلام
نتیجه این همه تلاش ، پشت کار و اراده آخرش به این جمله ختم بشه که:از همه آنچه روی داده است متاسفم!!!
واقعا افسوس خوردم برای تک تک ثانیه های عمر ساسای!
و متاسفم از این قلم بدستان نابخرد…
روزی دنیا با توست و روزی علیه تو
وای از زمانی که بر علیه تو شود ، این مردم بی رحم ترش میکنند
تو این زمونه کسی که مسولیت کارش رو بپذیره کمه،حالا یه نفر مسئولیت میپذیره خیلی بیشتر از تقصیرش،خیلی ….اما ما به افسردگی و … دلمون راضی نمیشه که ،از دست میدیم ساسای رو و امثال اون رو..
سلام به همۀ دوستای عزیز
در اینکه این خبر بسیار تکان دهنده و ناراحت کننده هست و بیانگر عمق قدر نشناسی یک عده که دیگران رو برای ترقی خودشون و خبرساز شدن ، قربانی می کنن هیچ جای سوال و تردیدی نیست . اما اجازه بدین مسئله رو از یک زاویۀ دیگه ببینیم . از نگاه خود این دانشمند بزرگ ! ایشون برای این کارش دلایل متعددی می تونست داشته باشه که من از دید خودم به ۳ تای اونا اشاره می کنم :
۱- اولین دلیلش همین فشارهای ناسپاسانه و کوته نظرانۀ بیرونی و رسانه ای هست
۲- بیماری افسردگی ایشون که اگر ریشه های روان شناختی داشته باشه ( فیزیولوژیک ) و ناشی از برچسب هایی نباشه که از نظر ویلیام گلاسر به نوعی انتخابی هستند و بیماری محسوب نمی شن ، می تونسته دیر یا زود و با هر محرک بیرونی دیگه ، تحریک بشه و این اتفاق بیافته
۳- ولی سومین دلیل که شاید بشه اون رو ناشی از فرهنگ غنی و اصیل ژاپنی بدونیم ( جدای از نتیجۀ دلخراشش و ضایعه ای که با این اتفاق برای جامعۀ بشری و علمی پیش آمد ) حس مسئولیت پذیری این دانشمند بزرگ هست که به هیچ وجه نتونست سهم خودش رو در این اتفاق ناگوار ( که از دید دیگران تقلب بود و شاید از دید خود ایشون ، سو استفادۀ هم تیمی ها و عدم توجه کافی از سوی خود ایشون به عنوان استاد مشاور یا ناظر ارشد گروه بود ) نادیده بگیره و همونطوری که در موارد مشابه مثلاً اختلاسی که در یک شعبۀ بانک در ژاپن انجام میشه و مدیر عامل اون بانک به دلیل اینکه هیچ دلیل موجهی برای وقوع این اتفاق در زیرمجموعۀ حودش متصور نمیشه جز ” خود مقصر پنداری افراطی ” یا شاید ” خود مسئول پنداری افراطی ” که ریشه در فرهنگ غنی ژاپنی داره و اقدام به خودکشی می کنه ، آقای ساسای هم به دلیل همین اعتقادات عمیقی که به تقدس صداقت ، اعتبار و مسئولیت خودشون داشتن ، دست به این اقدام زدند !
اینها فقط زائیدۀ ذهن من هستن ولی متاسفم که قدرنشناسی بسیاری از ما به ظاهر انسانها ، باعث پدید آمدن چنین وقایع دلخراش و اسفباری میشه
ارادتمند همۀ هم خونه ای های عزیز و صاحبخونۀ بی نظیرمون که قدرشون رو میدونیم و
به امید دیدار در ۶/۶
پاسخی که به این کامنت دادم اما رفت یه جای دیگه 🙂 :
http://www.shabanali.com/ms/?p=4438&cpage=2#comment-44585
سلام بر هیوای عزیز
خیلی ازتون ممنونم که دلیل مخالفتتون رو نوشتید . نظرتونم بسیار برام با ارزش و محترم هست . دوست عزیزم ، این کامنتی که شما گذاشتید در تکمیل نظر محمدرضای عزیز و در واقع بومی سازی شدۀ اون در مملکت خودمون هست ولی من فکر می کنم هدف محمدرضای عزیز از بیان چنین case هایی ، فقط القای یک پیام نیست وگرنه شاید به عنوان یک پیام صرف بیان می شدن و اجازۀ کامنت گذاری هم به ما داده نمی شد . ممکنه در همین اظهار نظرها و تبادل افکار ، یا به قول شما نگاه کردن از زاویه های دیگه ، بتونیم از ابعاد دیگه هم به مطلب نگاه کنیم . من به فرمایش محمدرضای عزیز و شما نقدی ندارم چون عین واقعیت هست و همونطور که شما هم گفتید این به نوعی عادت ملی ماست و محمدرضای عزیز به زیبایی تمام و مثل همیشه ، با قلم شیوای خودشون مطلب رو شکافتن . از اینکه گفتید نقد راحت ترین کار ممکنه و اینکه ما یک جیز ( هر چیزی ) رو شاید با دنبال کردن اهداف خاص بیان می کنیم ! فکر می کنم اگر بخوایم یک چیزی ( یا هر چیزی ) در مورد یک مطلب بگیم ، راحت ترین کار باشه ولی فکر نمی کنم اعضای این خونه دنبال این باشن که یک چیزی (هر چیزی ) به عنوان نقد بگن دوست عزیزم . بازم اگر منظور خودتون رو شفاف تر می گفتید ، شاید بهتر برداشت می کردم ولی فکر می کنم ، اساس بنای این خونه و امکان کامنت گذاری ما ، همین تعاملات و « بیان نظرات خودمون » در نقد و تحلیل موضوعات ارائه شده باشه تا به نوعی Brain Storming ایجاد بشه و ما رو به چالش بکشه ( البته این نظر من هست ) و بی نهایت به نظر شما و همۀ دوستای عزیزم احترام میگذارم . دلیل شخصی من ( بدون هیچ انگیزۀ پنهانی ) صرفاً ابراز نظر خودم بوده و هست دوست عزیزم و بی نهایت خوشحالم که از طرف شما و دوستای عزیز دیگه ، نظرم نقد بشه و فکر می کنم این وظیفۀ ماست که نسبت به مطالبی که می خونیم و حتی نقد تک تک هم خونه ایهامون ، بی تفاوت نباشیم و نظز خودمون رو ، چه مخالف و چه موافق اعلام کنیم و به هم بها بدیم . اینکار باعث میشه که عزت نفس خودمون هم تقویت بشه و دوستامون هم متوجه میشن که برای ما اهمیت دارن . بازم ممنون از نقد زیباتون و اینکه نظر خودتون رو بیان کردید و صرفاً رای مخالف ندادید . بی صبرانه مشتاق دیدار همۀ شما عزیزان در ۶/۶ هستم . امیدوارم که مشکلی پیش نیاد و همۀ شما دوستان نازنینم و صاحب خونۀ بی نظیرمون رو ببینم .
ارادتمند هیوای عزیز ، هم خونه ای های عزیزم و صاحب خونۀ زحمتکشمون و
به امید دیدار در ۶/۶
هومن عزیز، ضمن تشکر از پاسخی که دادی و لطفی که نیست به مخاطبهای سایت داشتی.
من فکر می کنم بعضی ازمواردی که مطرح کردی شخصی و سلیقه ای هستن.
یعنی ممکنه برای تو درست و موثر باشن اما در مورد من اینطور نیست.
به عنوان مثال
۱٫ من اعتقادی به مفید بودن brain storming این مدلی ندارم(اصلا اینو brain storming نمیدونم). brain storming کاربردهای محدود مشخصی داره که بحث ما نیست.
۲٫ بها دادن به نظر هم اگه به معنی زیاد کامنت دادن باشه مخصوصا وقتی واقعاً حرف خاصی برای گفتن نداریم و فقط میخایم به نظر دوستانمون بها بدیم، رو نمی فهمم. من ترجیح میدم کم حرف بزنم به جاش کمی بیشتر به پست های محمدرضا فکر کنم یا دوباره بخونمش و به قول تو بومیش کنم یا اصلا اگه با یه مطلب ارتباط برقرار نمی کنم، ولش کنم برم به کارهای عقب افتاده م برسم! یا ۴ صفحه کتاب بخونم. از طرفی من وقتی احساس میکنم به نظرم بها داده شده که حس کنم طرف نکته اصلی حرفمو گرفته و باهام موافقه یا مخالفت جانانه می کنه. وگرنه حس منفی پیدا میکنم از دریافت پاسخ چون مجبور میشم بیشتر توضیح بدم که بگم منظور من اصلی من چیز دیگه ای بود…
اینها مربوط به سلیقه و ترجیحات من میشه و احتمالا هستند کسانی که عکس این حس و فکر می کنند.
پ.ن: راستی یه جا نوشته بودی “زنده باد مخالف من”، بعد یه جا دیگه نوشتی “زنده باد مخالف بی منطق من 🙂
خواستم بگم شاید، گاهی منطق پیش مخالف ما باشه، حتی اگر دلیلشو به هردلیلی مثلا کمبود وقت نگه 😉
سلام بر هیوای عزیز
ممنونم که توضیح بیشتری دادی البته به جز دربارۀ اهداف پنهانی 🙂 . در بخشی از حرفات گفتی که چرا نوشتم زنده باد مخالف بی منطق من ، دلم می خواد چند تا مثال برات بزنم دوستم :
۱- آزاده م عزیز ، جویای احوال شهرزاد جان میشه ، ۱۲ تا منفی می خوره
۲- یکی از بچه ها از محمدرضای عزیز تشکر می کنه ، ۱۵ تا منفی می خوره
۳- خیلی جاها یک مطلب و نظر کاملاً شخصی ارائه میشه ، ۲۰ تا منفی می خوره
به نظر من ( نظر من ) اگر کسی انقدر فرصت نداره که دلیل مخالفتش رو بیان کنه ، چقدر زیباتره که به جای منفی زدن خالی ، یک زمانی که فرصت داره بیاد و دلایلش رو بگه و به اون کسی که کامنت گذاشته ، دلیل مخالفتش رو بگه . مثل اینکه شما از پدر یا مادرت میپرسی ،” میشه برم مهمونی ؟” و ایشون بگه “نه” ، آیا شما قانع میشی یا منتظر می مونی دلیل مخالفتشون رو بدونی ؟ نظر من اینه که ما اینجا فقط برای توسعۀ مهارتهای فردی خودمون نیومدیم بلکه ما به عنوان اعضای یک تیم و هم خونۀ همدیگه ، اگر مخالفت یا حتی موافقت می کنیم ، خیلی زیباتره که نظر خودمون رو هم بهش لحاظ کنیم . من نگفتم که همۀ این کامنت ها ، Brain Storming ایجاد می کنه ولی از دل همین ها ، مطمئناً مطالبی در میاد که بتونه ذهن ما رو به فکر کردن وادار کنه . حالا اگر یک جاهایی هم ۴ نفر از هم احوال پرسی می کنن یا با هم ۴ تا شوخی می کنن ، مثل اون لحظاتی هست که سر کلاس و برای این که ثابت کنیم با هم تعاملات انسانی داریم و به اینکه دوستمون امروز حالش گرفته هست یا برای یکیشون مشکلی پیش اومده یا مثلاً فرزاد عزیز برای انتخاب اسم بچش از محمدرضای عزیز نظر می خواد ، فکر نمی کنم مغایرتی با چارچوب این خونه داشته باشه . بازم دارم روده درازی می کنم ولی آخرین جمله رو هم بگم ، من همیشه سعی کردم انتقاد پذیر باشم و به نظر همه به خصوص منتقدام احترام می گذارم . مثلاً در مطلب «اکونومیست ها بررسی می کنند : مریخی ها و ونوسی ها» چند تا کامنت گذاشتم که بعد از تذکر Alireza Jahed عزیز ، و یکی دیگه از دوستانم ، متوجه شدم که زیادی وارد حاشیه شدم و همونجا هم از Alireza جان و بقیه عذر خواهی کردم . بازم از تذکرات ممنونم هیوا جان و عذر می خوام که مجبور شدی برای روشن تر شدن منظورت ، دوباره بنویسی دوست خوبم .
زنده باد مخالف من ، چه با منطق ، چه بی منطق
ارادتمند همۀ عزیزان و محمدرضای عزیز و به امید دیدار در ۶/۶
ممنونم ازتوضیحاتت.
در مورد انگیزه های پنهانی یه توضیح مختصر بدم.
نظر من با توجه به فهمی که از مطالعات مختصرم و “بررسی هایی که روی خودم داشتم!” اینه که:
-آگاهی ما از دلیل انجام کارها و حس و حالمون خیلی کمتر از چیزیه که فکر می کنیم
-ما خیلی با چیزی که فکر می کنیم هستیم فرق داریم
-ما از بیشتر انگیزهامون و نیازهای پایه ایمون بی خبریم
-ما از چیزی که فکر می کنیم خیلی غیرمنطقی تر هستیم و .جالتر اینکه استاد این هستیم که خودمون رو منطقی جلوه بدیم و برای تصمیماتی که میگیریم و کارهایی که انجام میدیم، بعد از اینکه اون تصمیم رو گرفیم و اون کار رو کردیم، دلیلهای قانع کننده بیاریم و عمیقاً خودمون رو قانع کنیم یا بهتره بگم گول بزنیم…
اگر کسی ۱-۲ سال پیش این حرفهارو به من میگفت، میگفت حرف مفته! الان هم تعجب می کنم اگر کسی، بدون اینکه کتابهای مرتبط رو بخونه و بدون اینکه خودشو حسابی تحلیل کنه، به این حرفهای من نگه حرف مفت! 😉
این بود ناخنکی بر بحث مفصل انگیزهای پنهان … 😉
اصلاح:
اگر کسی ۱-۲ سال پیش این حرفهارو به من میگفت، میگفتم حرف مفته!
سلام هیوا
روزای اولی که کامنت های زیادی مینوشتی و درمورد بحث ها اظهار نظر میکردی یاد روزهای اولی افتادم که خودم وارد سایت شده بودم !!! 😉
اما امروز تا حدودی میدونیم کجای این مسیر ایستادیم…
درخصوص این “حرف مفت گفتن” ،گاهی وقت ها ذهنم درگیر این قضییه میشه که کسانی که اولین بار وارد سایت روزنوشته ها میشن ،وقتی انبوهی از نوشته ها و اطلاعات رو میبینن چه فکری میکنن، چجوری با این نوشته ها رو به رو میشن و یا اینکه چه تحلیلهایی میکنند؟
تعصبات ما ،منطقی یا غیر منطقی جلوه دادن ما آدم ها به خاطر اینه که ذهنیت درستی از تحلیل ها ، گفته ها و شنیده ها و چیزهایی که با اونها روبه رو میشیم ،نداریم.
با اولین برخورد ،با اولین نوشته ، و با هر اولین دیگه ای ،شروع میکنیم به قیاس کردن باورهای گذشتمون با داده های جدید، با اتفاق های جدید ، با کلمات و نوشته های جدید ، و چون فکر میکنیم باورهایی که ما داریم درسته ، سخت چیزی رو میپذیریم. پذیرفتن نه به عنوان تبدیل شدن به یک باور جدید، بلکه برای تامل بر رو ی اون ها ….
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو درست منتقل کنم ، لااقل امیدوارم شما متوجه منظور من بشی 😉
سلام هیوا جان
بازم ممنونم از توضیحاتت . در ضمن امیدوارم در آینده ، بیشتر با نظراتت آشنا بشم و مطمئناً هر چه جلوتر برم و دیدگاه های دوستای عزیزم و شما رو بخونم ، تحلیلم نسبت به اونها عمیقتر میشه و حسم دقیقتر میشه . خوشحالم که هستی دوستم .
ارادتمند و به امید دیدارت در ۶/۶
سلام هیوا جان.بر خلاف نظراتت در قبل و الان خوشحالم از بین دوستان همیشه حاضر من که مدتی هست همه در سکوت و پیروی از کمترین کامنت به سر میبرن شما از فعالین این خونه هستید و همیشه نام زیباتون باعث میشه نظرات شما رو حتما مطالعه کنم.
به هر حال نبودن همچین آدمی روی زمین به هر دلیلی، دل رو به درد میاره
آقای ساسای رو فقط رسانه ها یا بقیه آدمها از بین نبردند ایشون قربانی سطح بالای اخلاق مندی خودش شد …اخلاقمندی که اون رو مسئول اصلی همه اتفاقها میدونست…و البته مهارت روانی و عاطفی خودش هم حمایتش نکرد…
فکر میکردیم فقط ایران همینطوریه…
ظاهرا همه جا دنیا همینطور شده!!!
در دنیای سرمایه داری ؛ محصول در خط تولید یک رسانه با همان انگیزه تولید و سپس عرضه می شود که در خط تولید یک واحد صنعتی رخ می دهد . خبر تاسف آور است اما راستی این جلوه از رفتار ژاپنی ها کمتر قابل فهم است . نمی دونم باید تحسین اشون کرد یا براشون چیزهایی رو توضیح داد .
سلام استاد..
واقعا دردناک بود..یه روزی اسطوره علم باشی و روز بعد بخاطر قلب و ذهن بیمار بعضی انسان های به ظاهر انسان مجبور می شود خود را دار بزند..
سلام هومن جان
خوب شد که به دلیل احترام به هومن های احتمالی ، خودم رو به طور کامل معرفی کردم که الان مجبور نشدم خودم رو به هومن ۱ یا هومن ۲ معرفی کنم 🙂 درسته که اینجا جای این حرف نبود دوست من . راستی یک چیز دیگه . دوست مخالف من به طور قطع فقط به « هومن کلبادی » آلرژی داره و شما از مخالفت های بی امانش در امان هستی . الان یه ۱۵ تایی disagree می خورم . زنده باد مخالف بی منطق من 🙂
به امید دیدار در ۶/۶
باورم نمیشه! عجب دنیایی.
واقعا تو شوکه شدم.
شاید فرصت مناسبی بوده برای دشمنانش تا او را از سر راه بردارند و برای او یک صحنه خودکشی طراحی کرده اند؟!
تراژدي غم انگيزيه …
با وجود تمام اين مسائلي كه پيش اومده، نميشه اين موضوع رو ناديده گرفت كه دكتر ساساي محقق برتر در حوزه سلول های بنیادی بود.
جايي خوندم كه او گفته بود: ” اگرچه معتقد است با در نظر گرفتن مسائل موجود، مقالات بايد رد شوند، برخي از دادهها را نميتوان بدون فرض وجود نوع جديدي از سلولهاي بنيادي توضيح داد. وي معتقد بود نشانههاي اميدوارکنندهاي از دستيابي به موفقيت در اين پژوهشها وجود دارد.”
حيف كه نتونست ادامه بده و به اين نشانه هاي اميدواركننده دست پيدا كنه…
كاش كسي بود و اين قدرت رو مي داشت كه از لحاظ روحي كمكش كنه كه قوي باشه و در برابر اين نامهرباني ها مقاومت كنه و تسليم نشه و ادامه بده …
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت
برای من سواله ؟؟؟ آیا او واقعا خودش را کشت ؟
آن یار کزو گشت سر دار بلند……. جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
سلام استاد.
متاسف شدم.
واقعا خیلی نگران کننده است که رسانه ها ابزار دست کسانی می شوند که یا حسودند، یا بخیلند، یا سیاستمدار.
خدا شما را حفظ کند.
واقعا متاسف شدن براي از دست دادن يك انسان با ارزش و مفيد مانند ايشون…و متاسف تر يرايزندگي در يك دنياي سطحي و بي رحم
غیر قابل انکار. ۱۹٫۵
عجیبه!!!
nature که همینجوری مقاله ای رو چاپ نمی کنه! حتی واژه به واژه بررسی می کنه که یه پاراگراف هم از جایی دیگه نباشه!
معمولا وقتی اعتبار کسی که مقاله رو می نویسه زیاد باشه، سخت گیریشون کمتر می شه. حالا هم از اعتبار نیچر کم می شه و هم یه مرد بزرگ رو دنیا از دست داد.