این مطلب، نگاهی دوباره به مثلث اشترنبرگ است که عمری در حدود سه دهه دارد. اما زیبایی نگاهی که در آن است، آن را کهنه نکرده و باعث شده که هنوز در کتابها و مقالات، به صورت جدی، زنده باقی بماند.
آن را برای عصر ایران نوشتم و اینجا بازنشر میکنم:
——————————————————————————————————–
– ما به زندگی با هم ادامه میدهیم اما به خاطر بچهها.
– ما خیلی یکدیگر را میفهمیم، اما همسران خوبی نیستیم!
– درست است با هم اختلاف نظر داریم، اما همهی اینها حل میشود… .
اینها نمونههایی از جملاتی است که انسانها، برای بیان وضعیت رابطهی عاطفی خود به کار میبرند. بسیاری از ما، با شنیدن این جملات، انبوهی از توصیههای از پیش آماده داریم که معمولاً بر اساس تجربیات قبلی مان و نه الزاماً مدلهای علمی و کاربردی، شکل گرفتهاند.
شناخت مدلهای علمی در حوزهی روابط عاطفی، می تواند به شناخت بهتر وضعیت رابطه، تحلیل آن و تصمیمگیریهای بهتر در مورد آن، منجر شود.
بعضی مدلهای علمی هستند که همیشه میتوانند برای بیان و تحلیل رویدادهای اطراف ما مفید باشند. “نظریه انگیزش مازلو” نمونهای از این مدلهاست. مدلی که بیش از شش دهه از مطرح شدن آن میگذرد و اگر چه دهها مدل کاملتر و دقیقتر دیگر پس از آن مطرح شده و مورد استفاده قرار گرفتهاند، هنوز اصطلاحات مطرح شده در مدل مازلو به کار گرفته میشود.
هم عرض مدل انگیزشی مازلو، برای تحلیل انگیزههای انسانها در رابطههای عاطفی، مدلی است که توسط روبرت اشترنبرگ پیشنهاد شده و طی سالهای اخیر، اگر چه شکل آن اصلاح و بهبود یافته اما کلیت آن همچنان ثابت است.
اشترنبرگ برای هر رابطه عاطفی، سه ضلع تعریف می کند: ضلع اول صمیمت و نزدیکی است. بعدی را شور و شوق و ضلع سوم را تعهد و تصمیم نامگذاری کرده است.
بعد اول را می توان شامل حس نزدیکی، ارتباط و وجود یک پیوند ذهنی دانست.
بعد دوم، شور و شوقی است که میتواند در اثر زیبایی یا جذابیت جنس مخالف یا برانگیختن احساسات و هیجانات شکل بگیرد.
بعد سوم، میتواند ناشی از پایداری به قواعد و سنن اجتماعی باشد. یا ناشی از تصمیم یکطرفه یا دوطرفه که «فعلاً حفظ رابطه بهتر از رها کردن رابطه است».
میزان عشق و محبتی که در یک رابطه وجود دارد بستگی به حاصل جمع این سه بعد دارد؛ اما طبیعی است که سهم هر یک از این سه بعد در طول زندگی تغییر میکند.
شوق، ممکن است در اوائل یک رابطه، بسیار زیاد باشد. وقتی که زن یا مرد، با شنیدن صدای زنگ پیامک، ضربان قلبش تندتر میشود و لبخند بر لبانش میآید و برای ساعاتی کار بیشتر، انرژی میگیرد.
این شوق ممکن است مدتی یا مدت ها بماند. ممکن هم هست به تدریج، آتش آن فروکش کند. حالا وقتی زن یا مرد، صدای زنگ پیامک را میشنود، آهی میکشد و لبخندی تلخ به اطرافیان میزند و موبایل را دورتر میگذارد تا به حرفهایش ادامه دهد.
صمیمیت و نزدیکی هم، ثابت نمیماند و کم و زیاد میشود. خاطرات مشترک، مسافرتهای مشترک، سختیهای ابتدای رابطه که زن و مرد در کنار یکدیگر پیمودهاند، کتاب هایی که با هم خواندهاند، مهمانیهایی که با هم رفتهاند، حرفهایی که پای سفره با یکدیگر رد و بدل کردهاند، همه و همه، پیوندی را می سازد که در ادبیات اشترنبرگ،«صمیمیت و نزدیکی» نامیده میشود.
تعهد و تصمیم هم، تغییر میکنند. زمانی که فشارهای اجتماعی، جدایی در یک رابطه را منفی تلقی میکنند، سهم تعهد در یک رابطه بیشتر میشود: “با هم میمانیم، نه به دلیل اینکه شوق دیدار هم را داریم، یا خاطرات گذشته، پیوندی ناگسستنی بین ما برقرار کرده است. بلکه بیشتر به این دلیل که اگر با هم نمانیم، جامعه و فرهنگ، با انواع اهرمها و ابزارها ما را تحت فشار قرار خواهند داد.”
تعهد ممکن است از جنس تصمیم هم باشد: “با هم میمانیم، چون فرزندمان کوچک است و زندگی با یکی از والدین برایش دردناک. ترجیح میدهیم که خودمان در کنار هم، ولو به سختی، زندگی کنیم. اما فرزندمان، سختی زندگی را تجربه نکند.”
تعهد میتواند ناشی از اخلاق هم باشد: “نه به جامعه کار دارم و نه به فرزند. من به او گفتهام که در کنارش میمانم و باید در کنارش بمانم.”
رابطهی سالم، باید طعمی از هر سه مولفه را در خود داشته باشد. یکی کمتر و دیگری بیشتر؛ اما به هر حال هر سه مورد در کنار یکدیگر میتوانند یک رابطهی خوب را بسازند.
به یاد داشته باشیم که این سه مادهی تشکیل دهندهی رابطه، عموماً به یکدیگر تبدیل نمیشوند. وقتی که اطرافیان، به زن و شوهری که «شوق» و «صمیمیت» از رابطهشان رفته یا اصلاً هرگز نبوده، پیشنهاد میکنند «فرزند بیاورید» تا رابطه محکم شود، میخواهند حفرهای را که در دیوار رابطه در اثر نبود شوق و صمیمیت شکل گرفته، با سیمان «تعهد» پر کنند!
وقتی دختر و پسری که چهره و داراییهای مادی یکدیگر را پسندیدهاند و معتقدند که اختلاف نگرش، مسألهای جدی نیست و در طول زمان حل میشود، میخواهند خلاء صمیمیت و نزدیکی فکری را با «شوق» پر کنند.
وقتی شوقی وجود ندارد و دو طرف، هر روز با هم به گردش و مسافرت میروند یا مرد میگوید: همسرم زبانم را نمیفهمد. میخواهم در یک دورهی آموزشی ثبت نامش کنم تا بهتر بتوانیم همکلام شویم، میخواهد نبود شوق را با «خریدن همکلامی و نزدیکی فکری» جبران کند.
رابطههایی که به جدایی و تنش و شکست منجر میشوند، همیشه به دلیل رویدادهای عجیب و اتفاقهای بزرگ به این سرنوشت دچار نمیشوند. ما که به خوبی حتی در مورد غذا آموختهایم که «طعم» را «ترکیب» میسازد و برای درست کردن املت در شرایطی که گوجه فرنگی نیست، افزودن تعداد تخم مرغها راهگشا نیست، در مورد روابط عاطفی، بارها و بارها، حکیمانه، به جای گوجه، تخممرغهای دیگری را به غذا افزودهایم و ساده دلانه نشستهایم تا این نیمرو به املت تبدیل شود!
بنابراین اگر رابطه شما با همسرتان دچار آسیب شده است، قبل از هر کاری بررسی کنید که کدام ضلع از اضلاع سه گانه از رابطه دچار مشکل است ، اگر این را بدانید، می توانید برای حل مسأله بر روی آن متمرکز شوید.
حرف های اشترنبرگ از دههی هشتاد میلادی تا چند سال اخیر، در قالب هزاران صفحه کتاب و مقاله بوده است. آنچه اینجا گفتیم، مقدمهای بر مدل نگرش او به رابطه است. در آینده می توان بسیار بیشتر در این خصوص نوشت و خواند… .
من یه جای کار لنگ میزنم، این مثلث رو خیلی خوب گفتی محمد رضا، دوسه ماه قبل هم خونده بودمش امشب هم خوندمش (چون به یک دوست معرفی کردم و لینک دادم، دوباره دلم خواست بخونمش) اما یه سوال مهم توی ذهن من هست که نمیتونم جوابی براش پیـدا کنم (یعنی بلد نیستم) :
من چطوری و کجا میتونم فـرد دلخواهم رو پیـدا کنم؟
و اگر حدس زدم اون فـرد (شاید) فـردِ دلخواه من هست، من بر اساس کدام متد علمی به این شناخت دست پیدا کنم؟
(البته من اینجا شرایط خاص زندگی خودم رو دارم که این سوال رو می پرسم. شاید بقیه دوستان مسائل و چالش های زندگی من رو نداشتند و با چنین سوال مواجه نـشوند اما) دوست دارم بدانم که این سه گانه ی خوبی که مطرح شده آیا ادامه دار هم هست؟ آیا متد و روشی درست هم برای اطمینان از شناخت برای ما فراهم کرده است؟ آیا می توان برای این سه گانه درصد و حدّی در نظر گرفت؟
من این روزها به شدت با موضوع انتخاب و ازدواج درگیرم. محمدرضا ممنون میشم اگر توضیح بدی یا منابع خوبی بهم معـرفی کنی
امروز این متن را خواندم و کامنت هم گذاشتم. ولی زمانی که درحال برگشتن به خانه بودم، نوشته ای را دیدم که نوشته بود :
” مردی که انتظار دارد زنش فرشته باشد، اول باید بهشتی برایش فراهم کند، فرشته ها در جهنم زندگی نمی کنند ”
( ریکی اسماعیلی )
گفتم شاید کمی متناسب با کامنت ها باشد و به اشتراک بگذارم.
یکی از اشنایانم کار وکالت انجام می داد و خب اکثر اوقات که صحبت می کرد، ۹۰% صحبت هایش مربوط به کار و پرونده های موکلین اش بود. خب از انجا که من را مناسب صحبت های پرونده جنایی و …. خودش نمی دانست، برای من صحبت هایی که انجام می داد مربوط به ازدواج و پیرامون این موضوعات بود. از ازدواج سنتی می گفت تا ازدواج مدرن. از تشکیل زندگی در گذشته و ازدواج قدیمی می گفت تا تشکیل زندگی امروزه و ….. . در نهایت هم وقتی یه جمع بندی و نتیجه گیری ازش می خواستم، میگفت : همین دیگه اصلی ترین موضوع همینه!!! و میگفت : قبل از ازدواج چشم و گوش و مغزت را خوب به کار بنداز، بعد از ازدواج فقط مغزت را به کار بنداز تا بهترین کار را کنی برای همسرت.
خب این که در مورد هر موضوعی انسانها می تونند حرف بزنند گویا تبدیل به یک فرهنگ شده. چون زمانی که در تاکسی هستید اگر توجه کنید و راننده حس و حال داشته باشه از شمال جهان شروع می کنه تا جنوب ، در مورد تمام وقایع حرف و نظراتش را به شما می گوید، حتی وقتی صحبت می کند سرعت خیلی کمی می رود از سرعت معمولی هم کمتر تا بتواند حرفهایش را تمام کند و شما نصفه حرفهای او را نشنوید.
خب این اشنای وکیل ما هم نمیدونم بر چه اساسی خودش را در حد یک فرد مشاور یا مطالعه کرده در حوزه ازدواج می داند که به من و امثال من علاوه بر خدمات وکالت، مشاوره هم می دهد و به نظرم یکی از عواملی که امروزه می گویند طلاق زیاد شده است و … وجود افرادی همانند راننده تاکسی و امثال وکیل اشنای ما در خانواده ها است. هر کدام از این متخصص ها یک خوراک برای فرد تجویز می کنند. به عنوان مثال : خواهر یا برادره میگن، اصن مگه قحطی زن یا شوهره طلاق بده راحت بشی، خودم دوستان مناسب تو را سراغ دارم، شک نکن با این ها که معرفی می کنم زندگی ات عوض میشه. و افراد دیگر خانواده و پیرامون هم پیشنهاد های دیگری همچون مثال های بالا می دهند از بچه بیارید و نمی دانم با هم بسازید و بسوزید و …. راننده تاکسی هم که اگر ببینه زن نگرفتی بهت میگه ” خر نشی ، ازدواج کنیااا ” بعد فقط حواست باید باشه که بهش نگی شما مجردی یا متاهل. جون بالای ۹۰% متاهل هستند و بعد از گفتن این حرف باعث برخورد های شدید لفظی و کلامی و درگیریهای جسمی احتمالا می شوید و اگر خیلی صبور باشه و چیزی نگوید به شما، کرایه را دو الی سه برابر کسب می کند. ( البته همه ی راننده تاکسی ها را نمی گویم و اکثرشان مورد خطاب من هستند )
به هر حال من تلاش می کنم و امیدوارم که همین سه ضلع اشترنبرگ را ۷۰% به بالا بتونم رعایت کنم و خوب درک کنم که تک تک ضلع ها چه مفهومی دارد و چه کار باید کرد، بعد هم طبق آن رفتار و عمل کنم.
محمدرضا ممنونم برای اینکه قبل از اینکه نیمرو من همان نیمرو بماند، این آگاهی را به من دادی.
چقدر در فرهنگ ما این پناه بردن به ضلع های مثلث در بازه های مختلف زمانی یک رابطه مشهود است. بنیان رابطه را بر عنصر نه چندان پایدار ” شوق ” پی میریزیم و سالهای بسیاری را با چسبیدن به ضلع “تعهد” میگذرانیم و اصولا جای ضلع سوم هم که همیشه خالی است یا تنها تصور میکنیم با هم صمیمیت داریم. وقتی پسر و دختر درباره ی چیزهایی که برایشان مهم است و نه در زندگیشان جایگاه دارد باهم صحبت میکنند و به به و چه چه میگویند حباب صمیمیت ایجاد خواهد شد که به زودی هم خواهد ترکید.
سلام مطلبی در کتاب,جاذبه و دافعه علی از شهید مطهری میخوندم که به این موضوع مرتبط بود:
اشاره به این است كه عامل شهوت تنها رابط طبیعی زندگی زناشویی نیست؛رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگی میدهد مهر و مودت و صفا و صمیمیت است نه شهوتی که در حیوانات هم هست.
سلام محمدرضا.. مثلث اشترنبرگ رو شنيده بودم، اما اينقدر واضح و روان مطرحش كردي كه لذت بردم. اميدوارم اين مطلبت بتونه خيلي از روابط فرو رفته در باتلاق رو ترميم كنه و اوضاع رو بهبود بده.
ممنون
نیمرویی که املت نمیشود… ♥
به نظرم دردنیاییکه هر روز خسته تر از قبلیم و دائم در حال حرص خوردن!
شور وشوق ، اصل مهمیه
در آغاز رابطه ای هستم که به لحاظ تعهد و صمیمیت، خوبه و خیلی خیلی بالاتر از شور و شوقه، و نمی دونم چه باید بکنم
سلام
بعد از اون تلخی جوابت به سمیه تاجدینی در اینستاگرام درباره ی فهم متقابل,خوندن این نوشته ت شیرینی عجیبی داشت.دوسش داشتم و به افکارم نظم خاصی بخشید.چیزایی که در ادامه مینویسم برداشت شخصیم از مقالات و کتابهاییه که خونده م و حتی تجربه هایی که داشته م.پس شاید خیلی علمی نباشه.
در مورد تاثیر شیمی رابطه و یا فیزیولوژی و ترشح هورمون و… این شکلی باهات موافقم که بخش غیرقابل توصیف کلامی لذت یک رابطه شاید مربوط به همین قضیه باشه.اینکه یه نفر از ده ها نفری که میبینیم بیشتر برای ما جذابه و تصمیم میگیریم که باهاش وارد رابطه بشیم و بعد اگر بالغ باشیم به بقیه ی شاخص ها دقت میکنیم.
جالبه که ایجاد تعادل درست بین اضلاع این مثلث یا هر مدل دیگه ای به شدت به بلوغ و قدرت تحلیل و کنترل ما ربط داره.اما اینکه چطور میشه این بلوغ رو کسب کرد بحثش خیلی خیلی طولانیه و شروعش از تعریف درست مفاهیمه و اصلاح تمام تعاریفی که جامعه و هنجار و عرف و رسانه برای ما ساخته ن…
محمدرضای عزیز مرسی که دغدغه های ماها رو خوب میبینی و کمک میکنی و قسمت لذت بخشش اینه که در کنار مهارت تحلیلت و قدرت روون نویسی فوق العاده ت,احتمالا تمام این مسایل رو خودت تجربه کردی و به همین دلیل نوشته هات عمق زیادی داره….
ببخشید یک خواهشی داشتم لطفا اکر خدای نکرده من هم نظری دادم مثل اقای ila به من نرم تر کنایه بزنید .من طاقت ندارم وخودم را از سخنانتان محروم می کنم.
به نظر من اون بعد نزدیکی و صمیمیت از همه پررنگ تره، اصلاً میگن آدم باید با کسی ازدواج کنه که تو پیری علاقه مند باشن با هم حرف بزنن ( بسیاری از زوج ها رو دیدیم که اصلاً حرفی ندارن با هم بزنن، توی ماشین ها که یه خانم و یه آقا نشستن اگه دیدید که هر دو ساکتن بدونین که زن و شوهرن و اگه با هم مکالمه دارن احتمالاً یه چیز دیگه هستن).
یکی از رسالت های مهم انسان توی زندگی ساختن خاطرات خوب و بعد یادآوری و لذت بردن از اون هاست.
– آنچه انجام میدهیم هرگز فهم نمیشود، بلکه ستوده یا سرزنش میشود.
– عواطف یکسان در زن و مرد، آهنگی متمایز از هم دارند: از اینرو مرد و زن از بدفهمیدنِ هم دست نمی شویند و این بدفهمیشان پایانی ندارد.
– اگر زن و مرد با هم زندگی نمیکردند، ازدواجهای موفق فزونی می یافت!
: جملگی از نیچه
واقعا ازتون ممنونم استاد.
در عین کوتاهی مطلب ، به شیواترین بیان این نظریه رو عنوان کردید.
قطعا مطالعه این متن و آشناشدن با سه ویژگی یک رابطه عاطفی سالم،می تونه به افرادی هم که هنوز وارد چنین رابطه ای نشدند ، کمک زیادی بکنه که آگاهانه تر تصمیم بگیرند.
زندگی مشترکم به من این رو آموخته که اول باید خودمو بشناسم : بدونم از خوم چی می خوام، به کجا می خوام برسم و برای چه هدفی دارم زندگی شخصی و مشترکم رو ادامه می دهم.
فکر می کنم قبل شروع هر رابطه و یا قبل از ازدواج باید از خودمون این سوالها رو بپرسیم و به صورت خیلی واضح برای خودمون مشخصشون کنیم. بعد آیا این فردی که نسبت بهش شورو هیجان و عشق دارم ، همان شخصی است که من را توی این راه همراهی می کند . و آیا من نیز با او می توانم همراه باشم؟
هر چقدر من به خودم بیشتر اهمیت بدهم و نیازهامو بشناسم بیشتر می توانم دیگران رو درک کنم و همراهشون باشم.
خیلی عالی بود ، مثل همیشه
درود بر شما سایت بسیار زیبا و مفیدی دارین بهتون تبریک میگم.استالا ویستا
“اینکه دلیل خوبی برای ماندن نیست
خود دلیل خوبی برای رفتن هست”
وایتمن/ اینستاگرام محمدرضا شعبانعلی
” کاش اول سبک زندگیمان را انتخاب کنیم
و سپس شریک زندگیمان را
در مسیر معکوس همواره زندگی یکی در گرو دیگری است”
محمدرضا شعبانعلی
در نظرسنجی که در مورد طلاق داشتین ، یادمه که عده زیادی رای شون این بود که باید زندگی کرد و طلاق برای جامعه امروزی خوب نیست، که البته به نظر من که در دسته ای با رای خیلی پایین تر بودم ، بسیار عجیب می نمود.
جامعه ای که اضلاع نامتساوی مثلث آن امروز مورد نقد قرار میگیرد،
همان جامعه ای ست که در آن بسیاری از خوانندگان این سایت طلاق را امری مذموم دانسته اند.
عرف را ما میسازیم و شکل میدهیم و این روزها فکر میکنم ناتوانی و ترجیحات انسانی خودمان را به عرف نسبت میدهیم .
و البته آمار بالای طلاق نشان میدهد که تابوی طلاق تا حدی شکسته شده و ماندن در رابطه تحت هر شرایطی در بسیاری از افراد ناشی ناشی از حزم اندیشی ، معادلات ریاضی ، ترس از تصمیم گیری و … است.
سلام کیان جان
در جوامعی مثل جامعۀ ما که بیشتر روابط ، اصولی شکل نمی گیرن ، بسیاری از عوامل می تونن باعث ایجاد یک رابطه و بسیاری از عوامل هم می تونن باعث از بین رفتن یک رابطه بشن . متاسفانه به دلیل زیرساخت های نادرست ( فرهنگی ، تربیتی ، اعتقادی ، خانوادگی و . . . ) بسیاری از روبط از اساس اشتباه برقرار میشن . خودِ من ، زمانی که ۲۲ سالم بود با همسر فعلیم (شبنم) دوست شدم (در حالیکه هر دو خانواده و تقریباً ۸۰ درصد اطرافیان در جریان بودند) و این رابطۀ دوستی به ازدواج منتهی شد و الان هم خدا رو شکر ، این رابطه ادامه داره . ولی باید اعتراف کنم برقراریِ بسیاری از روابط از اساس مشکل دارن . هیچ الزامی وجود نداره که دو نفر که انسانهای خوبی هستن ، در زندگی مشترک هم موفق باشن . ممکنه یک نفر در محیط کار ، اجتماع و در کل خارج از رابطۀ عاطفی خاموادگی خودش ، به عنوان الگو برای خیلی ها باشه ولی در زندگی خانوادگی و برای همسر و فرزندانش ، حتی قابل تحمل هم نباشه .
فکر می کنم عوامل بسیار زیادی میتونن سه ضلع این مثلث رو تقویت یا تضعیف کنن . در جوامعی مثل جامعۀ ما (عاطفی) بسیاری از زوج ها به خاطر تعهدی که نسبت به اطرافیانِ همسرِ خودشون احساس می کنن و به دلیل روابط نزدیکی که با بستپان و نزدیکان همسرشون برقرار می کنن ، یا به دلیل سرمایه گذاری های بسیار زیادی (احساسی ) که در رابطۀ خودشون انجام دادن ، ترک اون رابطه رو خیلی مشکل می بینن .
یکی از عوامل دیگه ای که بسیار نقش تعیین کننده ای در ماندگاری روابط بازی می کنه ، گذشت هست . گذشت می تونه چند حالت داشته باشه : ۱- هر دو طرف ، طرفِ مقابلشون رو درک می کنند و حاضرند از خواسته ها و منافع خودشون ، به نفع طرف مقابل بگذرن (زندگی زیباست) ۲- یک طرف گذشت می کنه و طرف مقابل هم درک می کنه (قابل تحمل هست) ۳- یک طرف گذشت می کنه و طرف مقابل هم درک نمی کنه (شرایط بسیار سختی پیش میاد و طرف اول تمام مدت احساس بسیار بدی داره و طرف دوم هم فکر می کنه طرف اول ، موظف هست که گذشت کنه و به نوعی عادت می کنه به اینکه طرف اول باید گذشت کنه ) ۴- هیچ یک از طرفین حاضر به گذشت نیستن و حاضر نیستن تحت هیچ شرایطی ، از منافع و خواسته های خودشون عقب نشینی بکنند و در این حالت هست که طرفین از ادامۀ راه استعفا میدن و کار به طلاق میکشه . البته پدید آمدن طلاق و جدایی ، صفر و یک نیست و یک طیف گسترده داره
در بسیاری از موارد ، دو طرف مدت های مدیدی رو در استعفای عاطفی و طلاق عاطفی به سر می برن و عملاً به دلیل ملاحظات دیگه ، به رابطۀ اجباریِ بینِ خودشون ادامه میدن ولی این نمایش ، ماندگار نیست .
در مواردی (تجربۀ شخصی یکی از نزدیکان) دیدم که دو نفر ، زمانی که میبینن در کنار هم بودن و تحمل همدیگه ، ادامۀ نمایش هست ، به زیبایی و با احترامی مثال زدنی و با نهایت دوستی و محبت ، از هم جدا میشن (شرعاً) ولی رابطۀ دوستی و علاقۀ بینشون به زیبایی و در نهایت احترام ادامه پیدا می کنه (حتی با وجود بچه ) . به نظر من بسیاری از این دلایل (وجود بچه ، شوق ، خاطرات ، بستگان و . . . ) صرفاً بهانه هایی بیش نیستن و اگر طرفین واقعاً به هم احترام بگذارن ، جدایی حتی ممکنه بسیار بسیار بهتر از ادامۀ زندگی باشه و می تونه به دوام و بقای دوستی ها کمک هم بکنه .
ارادتمند – هومن کلبادی
http://www.shabanali.com/ms/?p=4005
لینک مربوط به نظرسنجی رو گذاشتم
۲۶۸ نفر گفتند که در شرایط امروز ایران ، می تواند یک خبر بد باشد.
گاهی اوقات ترجیح می دهی که پا روی اصل اخلاقی تعهدت بگذاری و آزادی رو به فرد مقابلت هدیه بدی با وجود همه سختی هایی که می دونی پیش رو خواهی داشت ، چقدر این روزها هر جا هر چیزی می خونم متناسب با حال و هوای منه
محمد رضای عزیز درود بر تو و تمامی ساکنین و مهمانان تازه وارد این خانه شیشه ای
توی ربطه ی خودم سال های اول خیلی مشکل داشتم اما با مرور زمان خیلی بهتر شد حالا یک زندگی بی نظیر دارم بعد از خوندن این مطلب متوجه شدم چه عواملی باعث شده تا حالا زیبا زندگی کنم من بجای اینکه همسرم رو بفرستم کلاس خودم شروع به مطالعه در رابطه با ارتباطات کردم مذاکره رو از شما یادگرفتم ومیدونم در مقابل هر رفتاری چه رفتار متقابلی نشون بدم میدونم از فلسفه یونگ کجای رابطه استفاده کنم حالا بیرون از این خانه پربار به همه توصیه میکنم واسه حل خیلی از مشکلاتشون به اینجا سر بزنن
شادوپایدار باشید
من از ریاضی خوشم نمی یاد و تو دوران مدرسه، اصلا نمی فهمیدمش!
اما از این مثلث با همهء اضلاعش، خیلی خوشم می آید.
گمان می کنم یه مثلث دیگه هم برای ادامه این رابطه، وجود داره که اونم سه ضلع داره که در صورت تساوی ضلع هاش، اون رابطه مانا خواهد بود:
عشق متقابل، احترام متقابل و اعتماد و اطمینان متقابل.
عشقتان پایدار و مانا.
گاهی بجای گوجه میشه از رب استفاده کرد حتی اگر ربش کیفیتش پایین باشه مهم رنک وظاهرشه!!!شکم ادم هم که با تخم مرغ سیر میشه نه رب!
مدل علمی از اون حرفاست ها … کدوم مدل علمی ؟ اگه طرف بخواد يه مدل علمی انتخاب کنه و با تمرکز روی اون مشکلش رو حل کنه و اين اتفاق بيفته يعنی اين که اين مدل درسته و ساير اونها اشتباهه ؟ يا اينکه همش با وجود اختلاف بعضاً زياد درسته ؟ شايد اينطوريه که هر مدلي با يه نوع آدمی سازگاره و بقول معروف بگيرو نگير داره ، مثل اين که طرف رفته دکتر ، دارو داده بهش يه روز ميخوره حالش بدتر ميشه ديگه نمي خوره ميگه به حالم نساخت. جالبه که خود دکترا هم ميگن اگه بهت نساخت بيا تا داروت رو عوض کنيم . خوب پيشنهاد شما اينه که با مدل مثلث اشترنبرگ شروع کنيم يه مشاور ديگه با تحليل رفتار متقابل برن و ديگری با يونگ ميخاد کارارو راست و ريست کنه …
دوست من. فکر می کنم خیلی تازه از راه رسیدید و با پای برهنه وسط این خانهی مجازی میدوید و شلوغ میکنید.
راجع به مدلسازی قبلاً حرفهایی را در متمم نوشته بودیم و اینجا بخشی از آن را تکرار میکنم:
دنیای ما دنیای سادهای نیست. ما یکی از صدها میلیون گونهی موجوداتی هستیم که در این دنیای بزرگ، میکوشیم بفهمیم کجاییم و چه میکنیم. میکوشیم به دنیای اطراف خود معنا بدهیم. بفهمیم هر رویدادی چرا اتفاق میافتد. بفهمیم موجودات دیگر چگونه رفتار میکنند. هر رفتاری را به چه دلیلی بروز میدهند. دوست داریم بدانیم کرهی زمین، کجای عالم هستی است و میکوشیم بفهمیم جایگاه ما در مقایسه با سایر موجودات روی این کره خاکی چیست و کجاست.
در مقیاسی کوچکتر، میکوشیم رابطهی خود را با سایر انسانها، مشخص کنیم. اینکه نقش هر کدام از ما در جامعه چیست. اینکه ارتباط ما با هم چگونه است یا چگونه باید باشد. اینکه رفتارهای ما چه ریشهای دارد. اینکه چگونه فکر میکنیم. اینکه چگونه تصمیم میگیریم. اینکه چگونه برای یکدیگر پیام میفرستیم و پیام یکدیگر را دریافت میکنیم.
از طرفی ما موجودی ابزارساز هستیم. جدای از تیر و تبر و تخته و طناب، ابزارهای بسیار پیچیدهتری هم ساختهایم. از شبکههای مخابراتی تا شبکههای اجتماعی. از دارو تا دستگاههای پیچیدهی پزشکی. از سکه تا سهام.
جالب اینجاست که اکنون حتی در تحلیل بسیاری از ابزارهای ساختهی خودمان هم توانایی کامل نداریم. اینکه بازار پول چگونه شکل میگیرد و بازار سرمایه چگونه در هم میشکند. اینکه اطلاعات در شبکه اینترنت چگونه توزیع و منتقل میشوند و رابطهها در شبکههای اجتماعی چگونه شکل میگیرند.
داستان مدلسازی از جایی آغاز میشود که ما میکوشیم شکلی ساده شده از دنیای اطراف را ترسیم کنیم تا بتوانیم به کمک آن، تصمیمهای بهتری بگیریم و تحلیلهای بهتری انجام دهیم. جورج باکس، جملهی معروفی دارد که احتمالاً آن را خوانده یا شنیدهاید: «همه مدلها غلط هستند. اما برخی از آنها مفیدند». شاید معروفترین مثال در این باره، «نقشه جغرافیایی» باشد. نقشهی جغرافیایی، شکل درست و واقعی یک منطقه نیست. پستیها و بلندیها و بسیاری از جزییات دیگر در در آن حذف شدهاند. اما، هنوز شکل مفیدی از یک منطقه است. با استفاده از نقشه میتوانیم موقعیت فعلی خود را تشخیص دهیم و دربارهی جهت و مقصد حرکت خود تصمیم بگیریم.
http://www.motamem.org/?p=4178
فکر نکنم کسی با چوب بالای سرتان ایستاده باشد که نظر بدهید.
لطفاً کمی کتاب بخوانید. فکر کنید. مطالعه کنید. سوابق آدمها و نوشتههایشان را بخوانید.
بعد اگر احساس کردید حرفی برای گفتن دارید – این آخرین شرط در مورد شما خیلی خیلی مهمه! – حرف بزنید.
یادمه که معلم شیمی دوم دبیرستان وقتی داشت مدل های اتمی رو بهمون درس می داد، می گفت که هیچکدوم از مدل های اتمی که که درس دادم بهتون و اون هایی هم که در آینده کشف می شوند درست نخواهند بود یا واقعیت رو به طور قطع و یقین به ما نشون نمی دند!!! واقعا نمی تونستم درک کنم حرفش رو اون موقع. اگه یادتون باشه دموکریت، دالتون، تامسون، رادرفورد، بور و نظریه کوانتومی. حتی نظریه کوانتومی اخیرا (حدود ۲۰ سال) با مطرح شدن نظریه ی جدیدی به نام نظریه ریسمان زیر سوال رفته است. پس مدل های علمی به مرور زمان پیشرفت می کنند و به عنوان یک راهنما توسط انسان ها مورد استفاده قرار می گیرند. اما، باید قبول کنیم که حقیقت محض نیستند و شاید گاهی اوقات تنها برای توجیه ذهن کنجکاو ما انسان ها شکل گرفته باشند و بسیار هم از حقیقت دور باشند. مثل یونانیان باستان که برای توجیه پدیده های جهان از وجود خدایان متعدد صحبت می کردند.
بیخیال این یکی
بحث رو ۸تا نظر موافق
به نظرم یکی دیگه از شکل های تصمیم، ترس از تنها ماندن و نداشتن اعتماد به نفس میتونه باشه. اینکه شخصی از طرف مقابلش یک بت درست میکنه و ترس از دست دادن و شکستن این بت اون رو وادار به ادامه رابطه میکنه
رامین جان.
به احتمال زیاد بحث «ترس از تصمیم گیری» رو میشناسی که این نوع کامنت رو نوشتی.
اما برای کسانی که نخوندهاند و نمیشناسند فکر کنم خوندنش خوب باشه:
http://www.motamem.org/?p=2416
بله استاد ،اتفاقا فاصله زمانی بین خوندن مطلب ترس از تصمیم گیری با این مطلبتون ۲ روز بود .
“سخت ترين شكل رابطه زماني ست
كه براي رابطه ات آنقدر هزينه كرده اي كه نميخواهي رهايش كني
و در رابطه ات آنقدر زجر كشيده اي كه نميخواهي ادامه دهي…”
محمدرضا شعبانعلي
سلام محمدرضای عزیز
از مطلب مفیدتون متشکرم. می خواستم خواهش کنم در این رابطه کتاب بهمون معرفی کنید. راستی میشه یه بخشی توی سایتتون به عنوان معرفی کتابها داشته باشید؟
خیلی خیلی عالی بود. لذت بردم و بسیار یاد گرفتم
یادگیری یعنی تغییر رفتار. چه مطلب زیبایی بود که در عین کوتاه بودن باعث شد از این به بعد در مورد روابط عاطفی متفاوت تر فکر کنم و در واقع رفتارم تغییر کند.
ممنون محمدرضا ی عزیز
هادی جان.
بالا برای یکی از دوستان نوشتم.
همیشه وقتی میشنوم که: «همهی مدلها غلط هستند. اما برخی از آنها مفید هستند» یاد این مدل میافتم.
من خودم سهم فیزیولوژی و احساسات Instinctual و غریزی رو در روابط انسانی خیلی بیشتر از بسیاری از عوامل دیگه میدونم.
به عبارتی، مدل شیمیایی رو به نسبت مدل اشترنبرگ، کم غلطتر حس میکنم.
اما باورم بر اینه که مدل اشترنبرگ، مفیدتره 🙂
واقعا مطلب مفيدي بود. ممنون.
و فكر مي كنم مخصوصا براي افرادي كه زندگي مشتركي دارن و دلشون مي خواد، زندگي شادتر، مطلوب تر و آروم تري رو تجربه كنن، خيلي مي تونه مفيد و راهگشا باشه …
ولي گذشته از اون … محمدرضا جان. اين كامنتت خيلي برام جالب بود و توجهم رو جلب كرد!
و مي خوام بگم من هم خيلي با اين حرفي كه زديد موافقم.
گذشته از بحث مدل اشترنبرگ كه به نظرم توجه بهش خيلي مفيده … به نظر من در يك رابطه عاطفي، دو مفهوم «سازگاري» Compatibility و «شيمي» chemistry هم در كنار هم خيلي مهم هستن. و به نظر من اين دو عامل حتي متناوبا هم مي تونن روي هم اثر بذارن و همديگه رو در جهت مثبت (يا منفي) تقويت كنن.
وقتي با كسي chemistry داري اون رو در «درون» ت حس مي كني. اما وقتي با كسي هستي كه باهاش سازگار هستي يا نيستي، اين راحت بودن يا نبودن خودت رو در «بيرون» مي توني مشاهده كني.
سازگاري، مي تونه همون توافق ها و شباهت هاي طبيعي بر سر انتخاب هاي سبك زندگي و ارزش ها بين دو آدم باشه. و chemistry بيانگر همون حس عاطفي هستش كه وقتي با ديگري هستي حسش مي كني. اسمش رو هرچي بذاريم: عشق. شور و شوق. بيماري… اين، دراصل اين همون حسي هستش كه به افزايش دوپامين منجر ميشه و باعث ميشه كه از سپري كردن اوقاتت با اون آدم لذت ببري.
به نظر من براي اينكه بتونيم ارتباطي پايدا رو سالم و شاد و رضايتبخش رو با ديگري شروع كنيم و ادامه بديم، اين ضروريه كه اين دو مفهوم رو هم در كنار همديگه بهش برسيم. و در موردشون، بفهميم كه واقعا چي مي خواهيم؟ چه چيزي يه آدم رو با ما در حد قابل قبولي، سازگار مي كنه؟ و چه صفات شخصيتي بيشترين chemistry رو روي ما داره؟ بهتره كه بدونيم چه چيزهايي برامون مهمه و در شريك عاطفي مون به دنبال چه چيزهايي هستيم؟ و اگر هنوز اينها رو نمي دونيم، بهتره كه هرچه زودتر كشف شون كنيم…:)
با تشکر ممکن است مد ل شیمیایی رو یک توضیح کوچک بدهید
البته یه چیز ی هم هست هرسه این بعد برای یک شخص در یک سطح از اهمیت وجود نداره ….مثلا تو ایران و ازدواجهای سنتی اون بعد تعهد و و پایداری به قواعد و ستنهای اجتماعی مهمتر از ابعاد دیگس…خیلیها ازدواج میکنن چون فکر میکنن باید ازدواج کنن براساس قواعد و ستنهای جامعه که متاسفانه این قضیه تو خانمها تو جامعه ما بیشتر است بدلیل جامعه مرد سالار ما و اینکه محدودیتها برای خانمها تو اون جامعه سنتی بیشتره….پس تاثیر عرف و سنت و فرهنگ جامعه (جامعه در فرهنگ جمع گرا 🙂 )روی این سه بعد و اهمیت اونها متفاوته….گاشکی اینجا میشد نقاشی کشید اگر من بخوام این سه بعد رو براساس فرهنگ و عرف توی ایران بگشم اون ضلع مربوط به تعهد و جامعه رو درازتر میشکم اونوقت میبینیم این مثلث تو جامعه ما متساوی الاضلاع نیست……دو نفر که دیدی مشابه دارن یعنی برای هردوشون اون بعد تعهد مهمتره میتونن تا سالها کنار هم زندگی کنن ولی مشکل از اونجا شروع میشه که دو نفر با دید مختلف نسبت به این سه بعد با هم وارد رابطه میشن…..
عالی بود خانم پگاه
یه مثبت برای مطلبتون کم بود
کاملاً باهات موافقم. از فرهنگ اجتماعیمون نفرت دارم.
هر جا مثلث و مربع و حتی ده ضلعی هم باشه، ضلع عرف بزرگتره.
عرف و فرهنگی که هیچ چیز خاصی نداره جز عقدههای فروخورده و ادعاهای گزاف از چند کتیبهی ناخوانا به خط میخی و مردمی که می گن مهماننواز هستند امانه تنها مهمان غریبه که نسبت به خودشون و دوستانشون هم بیرحم ترین هستند.
مردمی که آمادهی قضاوت هستند.
همون جامعهای که باعث شدهاند هزاران زندگی به طلاق نرسه و به جاش با زنا و خیانت ادامه پیدا کنه.
چقدر واقعیت تلخیه، افسوس
سلام
استاد از انتخاب موضوع جذابتون و ساده کردن مدل اشترنبرگ سپاسگزارم.
تاثیر عرف این قدر قوی هست که یک زن رو وادار کنه بعد از ازدواجش برای حفظ کیفیت رابطه و حتی بعضی وقتا حفظ پیوند زناشویی در برابر عمل انجام شده قرار بگیره و مطابق میل همسرش شبیه خانواده همسرش لباس بپوشه.
تجربه تلخیه که همیشه ته قلبت با وجود علاقه ای که به همسرت داری به خاطر این اجبار، غم غریبی رو با خودتون هر روز تحمل کنین.
منم موافق
جمله ی معروف منه: از فرهنگ اجتماعیمون متنفرم!!
ای کاش می شد این بت عرفی که در جامعه مون خیلی خیلی ریشه دوانده خشکاند.
ممنونم ازتون بخاطر مطرح کردن این موضوع مهم
يه استادي داشتيم هميشه ميكفت سنتها فقط به يه درد مبخورن اونم شكستن…… شكستن اكاهانه سنتها و عرفها از طرف خانمها و اقايون همين جامعه جمع كرا ميتونه حركتي باشه به سمت كم اهميت كردن سنتها و عرفهاي ضد انساني ….اكر يكم دقيق بشيم به اين نتيجه ميرسيم خيلي از اين عرفها و سنتها واقعا ضد اصول انساني هستند …٠. اميدوارم اون روز برسه كه اكاهانه سنتهاي خوب رو از بد تشخيص بديم و سعي كنيم كه بدها رو بشكنيم 🙂