در شرایطی که حجم قابل توجهی از مردم دنیا، کم کم به نتیجه رسیدهاند که زندگی دیجیتال را میتوان در صفحههای نمایش کوچک موبایل هم به سادگی ادامه داد و به حبس شدن در هفت یا هشت اینچ مربع برای بخش قابل توجهی از زندگی روزانهی خود رضایت دادهاند، احساس میکردم صفحهی نمایش لپ تاپ برایم تنگ است.
مدتی است که از سیستم دو لپ تاپ، دو صفحهی نمایش، دو مجموعه پردازش مستقل استفاده میکنم و کمی جا برای نفس کشیدنم بازتر شده.
داشتم با خودم فکر میکردم که ما انسانها چقدر عجیبیم.
از یک سو همیشه رویای خانههای بزرگ داریم و تا جایی که وسعمان برسد خاک بیشتری را غصب میکنیم.
از سوی دیگر، فضاهای واقعی زندگی خود را (در احساسات، در تجربیات، در صفحه نمایش، در باور و دانش) مدام تنگ و تنگتر میکنیم.
پی نوشت: شاید واژهی غصب حس خوبی به شما ندهد و بگویید، ما که اشغالگر نیستیم. ما پول میدهیم و خانه میخریم. اما من همان واژهی غصب را بیشتر دوست دارم. پول اختراع ما انسانها برای معامله با یکدیگر است. کرهی زمین اسکناس نمیشناسد و احتمالاً به این بازی دیدنی ما با کاغذهای سبز و صورتی، با تمام وجود میخندد.
علی جان سلام
دنبال یه بهانه برای نوشتن می گشتم. به همین خاطر اگه جوابم خیلی ربطی نداره جدی نگیر لطفا. من و ۴-۵ همکارم هم به واسطه نوع کارمون مدت هاست که از ترکیب یک مانیتور Ultra Wide و یک مانیتور Wide همزمان استفاده می کنیم، البته با یک PC. ما از این روش برای تسلط بهتر روی مدل و پنجره های دستوری و کنترلی استفاده می کنیم. کار عجیب غریبی هم نیست. معمولا کسایی که تدوین فیلم هم انجام میدن به همین روش کار می کنند. راستی من هم از وقتی که مضرات مولتی تسکینگ رو شناختم ( با صدای محمدرضا و مطالب ارزشمند متمم) بشدت ازش دوری می کنم و یه جورایی بدم میاد ازش.
یادمه سر کلاس کارآفرینی دانشگاه یکی از مدرسان پیشنهاد جالبی داد گفت سعی کنید تو خوردن آبمیوه به جای نی از لیوان استفاده کنید. چون دهان تماس بیشتری با مایع داره و لذت بیشتری میبرید. من هم همیشه این عادت را رعایت کردم. شاید منظورش این بوده که چرا ما آدمها ظرف نوشیدنیمان را از “جام” در گذشته به جسم باریکی مثل نی تقلیل دادیم. نمیدونم ولی خودم به شخصه یک ماگ با قطر بزرگ و نامتعارف و یک ظرف مسی شبیه ماهیتابه دارم و لذت بیشتری از نوشیدن و خوردن غذا تو اونها میبرم.
پینوشت این نوشته رو خیلی دوست دارم.
بعضی وقتا حس میکنم پول تفاضل کاریه که برای انسانهای دیگه میکنیم، از کاری که انسانهای دیگه برای ما میکنن. زمین و موجودات دیگه این وسط جایی ندارن. خودمون با خودمون در ارتباطیم.
یه لحظه فکر میکنم که کسی کل عمرشو وقت کاشتن جنگل کنه. به قطع و یقین از بیپولی و گرسنگی میمیره.
حالا من چون پول دارم، روزی صدتا کیسه فریزر مصرف میکنم. فکر میکنم مشکلی هم نداره دیگه؛ کار کردم پول درآوردم و دارم خرجش میکنم. من این کیسه فریزرها رو ظرف یک روز مصرف کردم و زمین ظرف سه هزار سال دیگه از بینشون میبره. تفاضل خیلی زیادیه.
شاید اگر زمین هم میتونست با ما معامله کنه، خیلی سود میبردیم. ولی اون نیازی به معامله با ما نداره. عظمتش بیش از اینهاست. تمام منابعی که ازش میکشیم رو بهمون میده و بعد از یه مدت، وضعیتش تغییر میکنه. باز هم زنده خواهد بود؛ ولی این شخصیت رو نخواهد داشت.
چه حس خوبی داره این اتاق. مانیتورها و نور چراغ مطالعه و ..
یه لحظه شما رو پشت این میز تصور کردم، با کلی حجم کاری و کلی فعالیت ومطالعه و البته یه چیز دیگه! “تنهایی”
میدونم که شما هرلحظه با این همه بچه های خوب تو اینجا و متمم در ارتباط هستید و با توجه به حرفهایی که خودتون زدید میدونم این ارتباط های به اصلاح مجازی رو واقعی تر از خیلی از ارتباطهای حضوری میدونید.
ولی خب چون خودم از یک ماه دیگه به این شکل تنها زندگی کردن رو شروع میکنم، فضولی م گل میکنه که بدونم معلممون این “تکی زیستن” رو چطور میبینه!؟
بازم میگم، میدونم که شما واقعا تنها نیستید و همیشه با دوستان خوبی در اینجا و متمم در ارتباط نزدیکی هستید.
انسان داستانهای زیادی درست کرده ولی هیچکدامش مثل پول ساده نیست داستانی است که هر بیسواد و باسوادی آن را فهمیده و قبول دارد و به راحتی فراگیر شده هر کسی با هر نوع اعتقادی آن را قبول دارد. به نظرم ساده ترین و قوی ترین داستانی است که تا کنون ساخته شده. هیچ اندیشه و سیاست یا باور مذهبی و غیرمذهبی به اندازه پول مورد پذیرش قطعی عموم قرار نگرفته.
منم خیلی وقته تنگ بودن این فضا رو احساس میکنم و به فکر تهیه مانیتور بزرگتر و عریض هستم
به شخصه زندگی شغلی من به بعد از دو مانتیوره شدن و قبل تقسیم میشه. نمیدونم قبلش چطوری کار میکردم. فقط آدم باید جلوی وسوسه ی مولتی تسکینگ رو بگیره، که با چینش حساب شده اپ ها و محتواها امکان پذیره.
صدرا جان میتونی موارد استفاده و مزایای دو مانیتوره/دو کامپیوتره کار کردن رو بگی، تنها موردی که به ذهن من میرسه اینه که تا یکی از کامپیوترها مشغول شبیه سازی یا تحلیل نتایج است، با کامپیوتر دیگر مشغول شوی.