سال گذشته، همین روزها بود که آخرین سمینار سالیانه خودم رو تحت عنوان رفتارشناسی در محیط کسب و کار برگزار کردم.
اگر دقیقتر بگویم، ۱۹ شهریور بود.
سمینارهای سالیانه ۵ سال متوالی برگزار شد و افتخار میکنم که هر سال بهتر و منظمتر برگزار شد و با استقبال بیشتر دوستان عزیزم روبرو شد.
در حدی که سال گذشته با وجودی که در هیچ جا جز متمم اطلاع رسانی نکردیم، مجبور شدیم فقط برای دوستان متممی امکان ثبت نام را ایجاد کنیم و سه هفته قبل از آغاز سمینار، آخرین بلیط آن هم فروخته شد که در سمینارهای آموزشی بخش خصوصی، تا جایی که من میدانم چندان سابقه ندارد.
این کلیپ ویدئویی چهار دقیقهی آخر سمینار سال قبل است که گفتم برای تجدید خاطره اینجا منتشر کنم.
فردا، مطلب مستقلی را خطاب به بهداد مینویسم و گزارشی از بازنگری آن تصمیم ارائه میکنم.
البته بازنگری عموماً برای ما به معنای تغییر در تصمیم است. اما من آن را واقعاً به معنای لغویاش یعنی بازنگریستن به کار می برم. چه هر چه بیشتر مینگرم، بیش از پیش به درستی آن تصمیم پی میبرم.
خطاب به بهداد هم، از این جهت است که قبلاً به بهانههای مختلف با او، در حاشیهی چنین بحثهایی صحبت کردهام. وگرنه قاعدتاً حرفهایی است که برای همهی دوستان عزیزم قابل درک خواهد بود.
سلام
یکی از زیباترین و بهترین روزهای زندگی در ۱۹ شهریور ۹۴ رقم خورد
شیرینی لحظاتش همیشه ی همیشه در خاطرم خواهند ماند
این سمینار باعث تغییر دادن روند زندگی من شد
سپاس فراوان از محمدرضای عزیز
“گاهی اوقات حرصم میگیرد از این کلمات و واژهها. از نوشتن. از تایپ کردن. از صفحه کلید. از صفحه نمایش. از همهی چیزهایی که لحن و صدا و شادی و غم را، به خط و منحنی و ستاره و چشمک، تبدیل میکنند.
گاهی میخواهم بنشینم. حرف بزنم. مثل روزهای قدیم که وقتی بود و حوصلهای بود
آدم دلش میخواهد بعضی وقتها با دوستانش حرف بزند، حرفهای خودش را بزند.”
🙁
محمدرضا انقدر خوندمت که بتونم حرفهای قدیم و کهنه خودت را به یاد بیارم، همون حرفها برای من هنوز تازه است و برای خیلیها خیلی تازهتر و خام و برای کسانی که شانس آشنایی با تو را نداشتند، شاید یک وهمِ نافهمیده!
…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………
لحظاتِ آخرِ سمینار رو یادته… :
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم وزین غم
نبودهست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبودهست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زودسیری چرایی
که دانست کز تو مرا دید باید
به چندان وفا اینهمه بیوفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا در جفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش، تا بیش ازین آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی
محمدرضای بزرگوار!
از اینکه این همه محتواهای خواندنی تهیه میکنی و با ما فارسی زبانان به اشتراک میگذاری بینهایت سپاسگزارم، امیدوارم متمم از degreed هم آنچه مطلوب و در خور هست کسب کنه و ازش پیشی بگیره، زیرا به شخصه دیدم و دریافتم کردم که واقعا تجربه متمم مطلوبتر، پربارتر و جذابتر از mindtools بود
برای شما و همهی متممیهای فرهیخته آرزوی تندرستی، نیک اندیشی پایدار و نیکفرجامی دارم
در تایید بخش عمده فرمایشات محمدرضا جان! باید بگم که شواهد بسیاری همچون روند سریع رشد و جذب مخاطب توسط سایت هایی همچون coursera کاملا موید این نکته هست که آموزش به شکل سنتی آن و مفهوم کلاسیک دانشگاه به احتمال بسیار زیاد منسوخ خواهد شد، سایت متمم در ایران و سایت degreed.com در سطح بین المللی نیز بستر جدیدی را برای یادگیری در سطح سازمان ها و جایگزینی با واحدهای اموزش و توسعه نیروی انسانی ایجاد کرده اند که توسعه چشم گیر خواهند داشت، به هر حال همه ما حس، تمرکز و ادراک خاصی به هنگام مطالعه کتاب تجربه می کنیم و شواهد علمی هم به طور عمومی بیانگر این واقعیت بوده اند که تمرکز و عدم حواس پرتی در هنگام مطالعه کتاب بسیار کمتر از روی صفحه وب یا در گوشی می باشد (مطالعه کتاب کم عمق ها با ترجمه فوق العاده امیر سپهرام رو توصیه می کنم) لذا همچنان کتاب ها با همان شکل سنتی خود نیز تا مدت های مدید جذاب و پرفروش باقی خواهند ماند (یا لااقل به شخصه امیدوام باقی بمانند) تولید کاغذ از سنگ و پلیمر (stone paper) نیز به لطف خداوند بر امکان تولید پایدار و سبز کتاب، کمک شایانی خواهد نمود لذا لااقل انتشار مطالب منسجم در قالب کتب الکترونیکی و سپس پرینت گرفتن آن بر کاغذهای یک رو سفید در دسترس یا کاغذ سنگی را مطلوب و محبوب می دانم و درخواست می نمایم، حضور هر از چند گاه استادان فرهیخته همچون محمدرضای عزیز را هم به نوعی انرژی بخش و انگیزاننده می دانم که انتظار دارم ما شاگردان را از آن محروم نسازند
علیرضای عزیز.
در دو مورد از شما ممنونم.
یکی به خاطر لطفتون به متمم که البته همیشه شامل حال ماست.
دوم به خاطر اشاره به degreed
دنبال بهانه ای بودم که در این رابطه بیشتر گپ بزنیم که به بهانه ی اشاره ی شما امیدوارم اگر عمری باقی بود فرصتی براش فراهم بشه.
در این فاصله امیدوارم بقیه دوستان هم فرصت کنن و نگاهی به degreed بندازن.
من این سایت رو نمیشناختم.
در گذشته مشترک Gibbon بودم و چند هفته پیش که ایمیل گیبن رو گرفتم و فهمیدم که degreed اونها رو خریده تازه degreed رو دیدم و البته به اتفاق تعاملاتی هم با دوستان داشتم.
به نظرم میرسه شانس degreed در مقایسه با مدلهایی مثل coursera حتی بیشتر هم باشه.
خصوصا فرصت رشد زیاد.
چون محتوا تولید نمیکنن و صرفا پلتفرمی برای اشتراک فهرست ترتیبی مطالعه مقالات هستند و با این کار محدودیت کمی در رشد دارند.
اگر فرصت شد خیلی علاقه دارم اینجا گزارش بدم که مواجهه ما با مدل گیبن و degreed چی بوده و چگونه به پیشی گرفتن از اونها در روزهایی که مدلهایی مانند degreed سهم جدی تری کسب کنند فکر میکنیم
یادش به خیر
محمدرضا مطمئنا تصمیمی که شما می گیری درسته، ولی کاش هر از گاهی فیلمی یا فایل صوتی از خودت منتشر کنی(البته فایل تصویری روانشناسی رقابت را دیدم و می دانم که خودت هم همین کارها راخواهی کرد) چون دلمان برای صدایت تنگ می شه.
سمینار خیلی خوب بود.
و این تکه ای از سمینار را که شما اینجا بارگذاری کردی نقطه عطف داستان بود.
امیدوارم هر جا که هستی و هر کاری که می کنی خورشید اطلاعات، دلسوزی و آگاهیت همیشه به روی این ایران زمین بتابه.
اگر نمی تونیم قدر تورو درست بدانیم و بفهمیم تو بر ما ببخش.
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد/که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و دریاب/ که دائم در صدف گوهر نباشد
سلام
چقدر خوب این کلیپ کوتاه و تاثیرگذار. دوباره همه ی حس و حال خوب اون روز خاص برای من تکرار شد.
اولش که داشتم میومدم برای ان سمینار فکر نمی کردم اون روز اینقدر برای من تاثیرگذار و فوق العاده باشه تا جایی که همین الان هرجایی که بحثش باشه به عنوان بهترین روز زندگیم ازش یاد کنم.
از همون حرکت صبح زود به سمت تهران تا رسیدن به دانشگاه. فکر می کنم اولین نفری بودم که رسیدم کمی قبل از ساعت ۱۲ ظهر و به جز تیم اجرایی سمینار که از بینشون من فقط خانم تاجدینی رو می شناختم فرد دیگه ای نبود. تا وارد شدن به سالن و شروع سمینار و دیدن استاد و بعد دیدنشون از نزدیک. تو راه برگشت همش حسرت میخوردم که چرا زود تموم شد ، جدا از مطالب فوق العاده خوبی که بیان شد – شبیه یا حتی نزدیک بهش رو من جایی ندیدم به جز متمم – جو فوق العاده دوستانه و منظم و خوبی که داشت ادم رو خوشحال می کرد.
واقعا از معلم عزیز ، دوستان متممی ، خانم تاجدینی و خانم قلی پور ، تیم اجرایی سمینار و اساتید بزرگواری که بودند برای رقم زدن این روز فوق العاده ممنونم و هیچ وقت خاطره ی این روز رو از یاد نمی برم.
سال گذشته وقتی شادی قلیپور عزیز با من تماس گرفت و گفت هنوز امکانش هست توی سمینار شرکت کنم خیلی ذوق کردم ولی به دلایلی امکانش فراهم نشد. اون موقع اصلا نمیدونستم این آخرین سمینار هست و دارم فرصت دیدار محمدرضای عزیز و دوستان متممی عزیزم رو چه راحت از دست میدم.
به هر حال خدا رو شکر به لطف وجود روزنوشتهها و متمم، هر روزه در حال شنیدن و خوندن حرفهای شما و دوستان و همچنین آموختن از اونها هستم.
هر چند مدتی هست که فضای کامنتهای روزنوشتهها به روشنی نشون دهنده یک جمع دوستانه و صمیمی هست ولی دیدن دوستان از نزدیک یک لطف دیگه داره. برای همین ته دلم هنوز امیدوارم یه فرصت برای یک دورهمی دوستانهوار فراهم بشه.
۱۹ شهریور روز بیادماندنی ای بود که از خاطرم نخواهد رفت. تجربه ناب دیدنتان از نزدیک به همراه برخورد صمیمانه تیم محبوب متمم و دیدار دوستان خوب متممی. از شدت هیجان جزو اولین نفراتی بودم که به محل برگزاری رسیدم، روز خاصی بود تو همون دقایق اولیه با دوستان متممی حس صمیمیت و نزدیکی بسیاری رو داشتم. یکی از دوستان محل نشستنش رو بخاطر آشنایی تازه ای که با هم پیدا کرده بودیم عوض کرد و در کنار هم نشستیم، تمام اون ساعات رو در کنار دوستان، از دیدنتان و شنیدن صدایتان بصورت زنده لذت بردیم:)
در پایان سمینار هم دوست داشتم مثل خیلی از دوستان باهاتون از نزدیک صحبت کنم که با توجه به ازدیاد جمعیت دوستان امکانپذیر نبود، در حال خارج شدن از سالن بودم که یکی از هماهنگ کننده های برنامه خطاب به بچه ها گفتن آقای شعبانعلی رو می تونید توی سالن پایین ببینید. با عجله پله ها رو پایین اومدم و وقتی شما رو نزدیکتر، در بین دوستان دیدم کلی هیجان زده شدم. اصرار داشتم تا عکس یادگاری با حضورتان داشته باشم، خوب یادم هست که با وجود جمعیت دوستان که در اطرافتان بودند و من در حدود ۵-۶ نفر با شما فاصله داشتم، تقاضا کردم برای چند لحظه ای به دوربین من هم نگاهی بیندازید. شما کمی بعد در کنار من و تعدادی دیگر از دوستان ایستادید و عکسی را به یادگار برایم ثبت کردید که هر کسی با دیدن عکس فورا اعلام می کند که خوشحالی و هیجان در چشمانم به وضوح دیده می شود.
حالا در اکثر لحظاتم با خواندن روز نوشته ها و متمم بخاطر حضورتان خدا رو شاکرم. سلامت، سربلند و باعزت باشید.
دلمان خواست و حسودیمان(البته غبطه درست هستش) شد و حس حسرت پدیدار گشت : (
سلام محمدرضا – افتخار میکنم که عضو کوچکی از یک خانواده بزرگ هستم و دیدن این ۴ دقیقه خیلی برام لذت بخش بود مخصوصا تشویق کردن متممی ها و ابراز احساسات شما – افسوس میخورم که نتونستم بیام ولی مهم اینه که یک گروه و جمع خیلی بزرگ رو دیدم که همه خوشحال و راضی بودند و دیدن همین تصاویر از دور برای من لذت بخشه –
امیدوارم به طریقی و در یک جایی باز هم متممی ها دور هم جمع شوند. و دوست دارم که متمم همیشه پیشرو و نمونه باشه . چون هم استادش نمونه است و هم شاگرداش 🙂
با اینکه خیلی خوشحالم و افتخار دارم که توی اون سمینار بودم، ولی دیشب با یکی از دوستانِ متممی رفتیم نمایش سقراط و بعد هم شام، فکر میکنم ۸۰ درصد حرفهای ما از جنس درس آموخته های متمم و استادش بود. محمدرضا جان، به نوبه خودم، درکی از ابعاد و چرایی این مدل تصمیم گیری تو دارم و اتفاقا دیشب هم بحث به همین مسئله کشید و دوتا شاگرد داشتن پشت سر استادشون حرف می زدن و هر دو راضی و خوشحال از اینکه تو چنین تصمیم بزرگ و نو و «درس آموزی» رو گرفتی. امیدوارم روزی به قدرت تصمیم گیری و انتخاب تو برسیم
از پیام شما فهمیدم سقراط هنوز اجرا میشه و خیلی خوشحال شدم. ممنون چه پیام خوبی بود.
محمد رضا، خيلي دوسِت دارم (داريم) خيلي زياد . همين.
یادآوری آخرین ها سخت است. اما خوشحالم که با وجود تجربه آخرین کلاس درس و آخرین سمینار ،شانس همراهی با تو را تا همیشه را دارم.ممنون از تو که با وجودت به معلمی معنا دادی و آن را سربلند کردی.
یادش بخیر. ممنون محمدرضا، که فراموش نشدنی ترین قسمت این سمینار، یعنی همون تیکه ی آخرش رو برامون گذاشتی. اگرچه، لحظه لحظه ی اون روز، دوست داشتنی و فراموش نشدنی بود.
همه ی ما، کم و بیش، سمینارهای زیادی رو رفتیم، و تجربه ی خود من اینه که همیشه دلم میخواد اون سمینارها هرچه زودتر تموم بشن و برگردم خونه. اما این دو تا سمیناری که از متمم شرکت کردم، مخصوصا همین آخری، تنها سمیناری بود که دلم نمیخواست هیچوقت تموم بشه و اصلا دلم نمیومد از اونجا برم… دیدن دوستان نازنین متممی هم که جای خودش رو داشت. اما نمیدونم، شاید خودت ندونی، یا حداقل تا این حدش رو ندونی و دلم میخواد بهت بگم که تو، مستقل از سخنرانی دوست داشتنی و حرفهای خوبی که اونروز برامون زدی، یه انرژی های خاصی توی وجودت هست که اونها رو به جمعی که در اطرافت حضور دارن منتقل میکنی. اون روز توی اون سمینار، من حس میکردم، این انرژی عجیب به نهایت خودش رسیده بود، و همه رو (یا حداقل خیلی ها رو) تحت تاثیر قرار داده بود. در طول سمینار و مخصوصا آخرش موقع دست زدنهای بی وقفه ی حاضرین و دیدن اشکهایی که توی چشمهای تو حلقه زده بود و همچنین موقع عکس گرفتنها و موقع خداحافظی کردنها… به نظر من، اون انرژی و حس و حالی که توی اون سمینار، بین بچه ها و خودت و همه وجود داشت، عجیب بود، و شاید تکرارنشدنی و به نظر من، خیلی سخت میشه یا شاید اصلا نشه، جای دیگری مشابهش رو تجربه کرد.
اینجا هم، توی روزنوشته ها و همچنین توی متمم، حس میکنم همین انرژی به نوعی دیگه، همیشه جریان داره.
امیدوارم همیشه برای خودت و برای ما، سلامت و شاداب و پرانرژی باشی.
چه لحظات فراموش ناشدنی بود. سمیناری که همه در آن خود بودند. هنوز شیرینی لحظات دیدارهایی که رخ داد چهره های مجازی که واقعی شده بودن زیر زبانم هست. ای روز قشنگ فراموشت نخواهم کرد.
اين روزها كه نزديك مهرماه و بازشدن مدارس هستيم ، باز هم درگير دغدغه هاي هميشگي ثبت نام بچه ها در مدرسه هستيم اينكه فرزندمان را در كدام مدرسه ثبت نام كنيم؟ آيا فرزندم را به مدرسه دولتي ببرم يا مدرسه غير انتفاعي؟ انتخاب مدرسه غير انتفاعي هم دغدغه بزرگتري است. آيا فرزندم را در مدارس دوزبانه يا سه زبانه با انواع اقسام برنامه هاي متفرقه با هزينه بالا ثبت نام كنم يا در مدرسه غير انتفاعي معمولي ؟ هزينه هاي سنگينش را كه گاها از هزينه دو دانشجوي دانشگاه آزاد هم بيشتر مي شود از كجا بياورم؟ نكند كه فرزندم را در اين مدارس ثبت نام نكنم و باعث شوم آينده اش خراب شود؟ و ده ها سوال مشابه كه اكثر كساني كه بچه مدرسه اي دارند مدام از خود مي پرسند. گرچه شايد يكي از كاركردهاي اصلي مدرسه قبل از سواد آموزي ، آموزش زندگي اجتماعي به كودكان باشد ولي مدارس نيز مانند دانشگاه ها موفق نبوده و مخصوصا در آموزش زندگي اجتماعي كودكان كار مفيدي انجام نداده و بيشتر نقش منفي داشته اند و شايد بتوان گفت كه نه تنها دانشگاهها بايد جمع شوند ، مدارس اين چنيني نيز بايد جمع شوند. در اين فضا جاي خالي يك فضائ ديجيتال كه بتواند به والدين كمك كند تا آنطور كه بايد آموزشهاي لازم را به فرزندان خود ارايه دهند احساس مي شود. خوشبختانه متمم اين كار را براي بزرگسالاني كه دنبال علم و دانش و مهارت و نه مدرك هستند انجام داده است ولي جاي خالي چنين فضايي براي آموزش درس و مهارتهاي اساسي زندگي براي كودكان و دانش آموزان خالي مي باشد.
خیلی خیلی خیلی خیلی برای من دیدن این ثانیه های آخر تلخ بود چون داغ ندیدن از نزدیکت خیلی سخته بخصوص که بگویی دیگر هم نیست.
این حرفهای یک نوجوان نیست من حداقل از روی شناسنامه هم سن خودت هستم و شورهایی را از سرگذرانده ام.
به وجود ذیقیمتت افتخار می کنم محمدرضای عزیز
محمدرضاي عزيز سلام
بدون شك حضورت براي تك تك كساني كه به اينجا سر ميزنن يه نعمت بزرگه و همه قدردان اين نعمت هستيم. از نگاه من قدرداني يعني به كار گرفتن مطالب روزنوشته و متمم براي اصلاح و بهبود مسير زندگي و ازين بابت حتما متمم و روزنوشته ها به خوبي براي پاسخگويي به نياز ما كفايت ميكنه؛ اما چه كنيم كه همگي شوق ديدار داريم. بي شك ظرفيت انگيزشي ديدارها ميل و توان رو براي بهره برداري بيشتر و بهتر از مطالب به صورت ملموسي افزايش ميده، به بهانه ي همين لحظه اي كه نگاشتي ميخواستم درخواست بدم مطابق صلاحديد، گردهمايي و يا همنشيني و يا حتي به بهانه يك صبحانه هم كه شده نشستي داشته باشيم.
مطمئنا بسياري از دوستان متممي مثل خودم حاضرند بار اجرايي اين كار رو بر دوش بگيرند تا اخلالي در فعاليتهاي تيم متمم ايجاد نشه
به هر صورت من كه خيلي مشتاق ديدارم
حال خوب و حس خوب
واقعا اون روز و اون لحظات، لحظات خاصی بود،
دقیق یادم نیست که چقدر دست زدیم ولی اصلا دوست نداشتیم دست از دست زدن بکشیم،
محمدرضا یک ماهی هست به خاطر این روندها و توصیه های شما دارم روی یادگیری تکنولوژی خیلی بشتر کار می کنم و بیشتر یاد میگیرم.
همیشه به دوستانم می گم موفقیت های مهندس شعبانعلی به خاطر شناخت بهتر فضای دیجیتال نسبت به بقیه معلمین بوده، فضای دیجیتال رو خوب شناخته، خوب تجربه ش کرده و خوب داره مدیریتش می کنه و آموزش میده.
از این پیشگام بودنتون و اینکه به ماها هم یاد دادین که این فضا رو بهتر بشناسیم خیلی ممنونم.
محمدرضای عزیز،
روزهای اولی بود که به سایتت سر می زدم که متوجه شدم همچین تصمیمی گرفتی.
تو این روزگار که همه دنبال سمینار برگزار کردن هستن و افتخارشون اینکه تعداد سمینار ها و تعداد شرکت کننده های سمینارهاشون رو به رخ همدیگه و ملت بکشونن، تصمیم شما برام جالب بود، یه جورایی مخالف اصول تبلیغاتی بود که من میدونیتم، و مخالف همه چیزهایی بود که بقیه میگفتن و براش تلاش میکردن… ولی من تصمیمت رو دوست داشتم خیلی زیاد، حس کردم حرفات واقعی ان، به من نشون دادی که دنبال نشون دادن خودت به بقیه نیستی و واقعا دغدغه جوان و سطح دانش بقیه رو داری …
یه گوشه دلم دوست دارم یکیدیگه ازین سمینارها باشه و بتونم توش شرکت کنم و بتونم از نزدیک ببینمت ولی وقتی بهتر میبینم و بیشتر فکر میکنم متمم و روزنوشته ها هر روز یه سمیناره برام و اگه من اهل یاد گرفتن باشم همینجا میتونم یاد بگیرم حتی بیشتر از این مدل سمینار ها… همین جور که به احتمال زیاد شما هم اینجا بیشتر فرصت آموزش دارین تا تو سمینار ها…
برات ارزوی موفقیت دارم همیشه
چون این تصمیم برای من به این معنا بود که دنبال این نیستی که ازخودت تصویری برای دیگران بسازی ،
تا به حال محتوایی توسط محمدرضا شعبانعلی تولید نشده که خبردار بشم و با چنگ و دندان برای به دست آوردنش تلاش نکنم. و یکساله که افسوس میخورم از این که این سمینار رو از دست دادم. امشب که این ویدئو رو دیدم افسوسم صد چندان شد .
دوست بزرگوار و الهام بخش من
محمد رضا
عاجزانه(واقعا عاجزانه) ازت تقاضا میکنم ویدئوی این سمینار رو برای فروش روی سایتت لینک کنی تا من و بقیه دوستانی که فرصت طلایی حضور توی اون سمینار رو از دست دادیم ؛ بتونیم فیلم سمینارو بخریم و استفاده کنیم.
راضی نشو که بیش از این افسوس بخوریم.
محمد عزیز.
به علتهایی که توضیح آن خارج از حوصلهی اینجاست، من قصد ندارم ویدئوی سمینار اخیر را به شکل “فروشی” اینجا یا هر جا ارائه کنم.
اما قطعاً بخشهای مختلف آن را بسته به نیاز و ضرورت، در جاهای مختلف در روزنوشتهها و متمم منتشر خواهیم کرد و بعید است چیزی از آن بماند که ارزش علمی داشته باشد، اما منتشر نشود.
مطالبی که در کارگاه شخصیت شناسی کسب و کار منتشر شده و خواهد شد، از لحاظ دقت و کیفیت، قطعاً بهتر و کاملتر از مطالب مطرح شده در آن سمینار است.
موضوعات و صحبتهای دیگری هم در آن سمینار بود که خارج از حوزهی رفتارشناسی و شخصیت شناسی بود که قطعاً به شکلی دیگر و بهانهای دیگر، در قالب فایل ویدئویی در متمم ارائه خواهد شد.
خلاصه اینکه بدون تعارف، چیز خاصی از دست ندادهای و خبر مهمی نبوده که اگر بود، من – با این بیماریِ معلمی که دارم – بیشتر از هر کس دیگری نگرانش میشدم.