«آیا به تناسخ اعتقاد داری؟»
بعضی وقتها در میان ایمیل ها و کامنتها، سوالهایی می بینم که بسیار شخصی هستند. مثلاً اینکه نماز میخوانی یا نه. یا به تناسخ اعتقاد داری یا نه؟ یا اینکه موسیقی سنتی را ترجیح میدهی یا موسیقی پاپ و …
در نگاه اول، معمولاً این سوالها را کنار میگذارم. احساس عمومی من بر این است که مسائل شخصی، کاملاً شخصی هستند. اما از طرف دیگر، گاهی احساس میکنم کسی که به روزنوشته ها سر میزند (بر خلاف سایت رسمی من) شاید علاقه داشته باشد که این دوست آنلاین خود را بیشتر بشناسد و فکر میکنم که این خواسته حق یک دوست در یک رابطه ی جدی و واقعی است.
این بود که تصمیم گرفتم هر از چند گاهی به برخی از این سوالات جواب دهم. پاسخ به این نوع سوالات، به معنای «علمی بودن» یا «درست بودن» نیست و من هم به هیچ وجه مدعی نیستم که آنچه میگویم یا آنچه انجام میدهم درست است. بنابراین لطفاً صرفاً به عنوان یک نظر شخصی بخوانید…
من هم مثل بسیاری از خوانندگان این سایت، از سالهای نوجوانی، کتابهای زیادی را با هدف بهبود جهان بینی ام خوانده ام. از قرآن و تورات و انجیل و اوپانیشادها تا مطهری و شریعتی و سروش و نیچه و کانت و سارتر و هایدگر. هرچه به دستم رسید خواندم تا تصویر بهتری از دنیایی که در آن زندگی میکنم داشته باشم.
حاصل تمام آن سالها مرا امروز به این باور رسانده است که باید «علم» و «عقیده» را کاملاً تفکیک کنم. همینطور «پرسشهای علمی» و «پرسش های عقیدتی» را.
میگویند ویژگی اصلی بحث های علمی، «اثبات پذیری» و «انکار پذیری» آنهاست. من اگر بگویم آیا آب همواره در دمای صد درجه به جوش می آید یا تغییر فشار هوا میتواند این دما را تغییر دهد؟ این یک سوال علمی است. چون به سادگی میتوان آن را آزمایش کرد و آن را تأیید یا رد کرد. اگر هم بگویم آیا در کره مریخ حیات وجود دارد؟ هنوز یک سوال علمی است. هرچند سوال علمی دشواری است. اما به هر حال این سوال اگر زمانی هم «علمی» نبوده، با توسعه دانش امروز یک سوال علمی (قابل رد یا تأیید) محسوب میشود.
اما برخی سوالها و ادعاها اساساً علمی نیستند. ولی علمی نبودن به معنای مهم نبودن نیست. بلکه صرفاً به معنای این است که بر اساس شواهد قابل رد و تأیید نیستند.
اجازه بدهید یک مثال بزنم: «من معتقدم که در هر تخم مرغی، قبل از تولد یک قورباغه وجود دارد که به تدریج به یک جوجه تبدیل میشود. البته به محض اینکه این تخم مرغ در میدان های الکتریکی یا مغناطیسی شدید قرار گرفته یا پوسته ی آن کوچکترین ترک را بخورد، این قورباغه به توده ی لزج زرد رنگی تبدیل میشود…».
این یک باور غیر علمی است. غیر علمی نه به معنای نادرست. بلکه به معنای اینکه «اثبات پذیر و انکار پذیر» نیست. شما هرگز نمیتوانید درست بودن یا نادرست بودن این عقیده را اثبات کنید.
از این جنس باورهای غیرعلمی زیاد داریم. نظیر اعتقاد به تناسخ، نظیر اعتقاد به انرژی های ماورایی که این روزها در هزار و یک شکل و قالب، تدریس و تبلیغ میشوند و ده ها باور و اعتقاد دیگر…
قاعدتاً هستند کسانی که عمر خود را صرف مطالعه و تحقیق در این خصوص میکنند که قطعاً شایسته احترام نیز هستند. اما من به عنوان یک فرد عادی جامعه با یک زندگی روزمره که دغدغه های عمیق زیادی ندارم، ترجیح میدهم به شکل دیگری به این سوال نگاه کنم: «آیا این باور مفید است؟ آیا به سلامتی و آرامش من کمک میکند؟ آیا به من امنیت میدهد؟ آیا مرا به انسانی بهتر، مفیدتر و کامل تر تبدیل میکند و باعث تعالی من میشود؟». اگر چنین است، هرگز صحت آن باور را زیر سوال نمیبرم و اگر چنین نبود، هرگز زیر بار آن باور نمیروم…
ماجرای قورباغه ی درون تخم مرغ یک ماجرای واقعی است! یکی از دوستان من، میگفت که مادربزرگش همیشه این ماجرا را تعریف میکرده. جالب اینجاست که دوست من – که انسان فرهنگ دوست و باسوادی نیز هست – همیشه میگوید که من هنوز، نسبت به خوردن زرده تخم مرغ حس خوبی ندارم. چون احساس میکنم قورباغه ی مرده میخورم! ظاهراً خاطرات کودکی از ذهنم پاک نشده است.
من هرگز در پی اثبات نادرست بودن این «عقیده ی قورباغه ای» نیستم. چرا که احساس میکنم نتیجه آن، به سلامت دوستم کمک میکند. چون ظاهراً کلسترول زرده تخم مرغ خیلی زیاد است.
شاید اگر زمانی فرزند داشتم، من هم برای او توضیح میدادم که درون هر تخم مرغ، قورباغه ای است…
لطفا این سایت رو به بقیه هم معرفی کنید… با سپاس
در گوگل عبارت زیر رو تایپ کنید و مطالب رضا اصغرزاده رو بخونید: اثبات نهایی تناسخ در قرآن
سلام.چقدر ناراحت کننده است که گالیله برای حفظ جان خود تقیه میکند و اعتراف به گمراهی میکند و با بغضی در گلو پا بر زمین میزند و زیرلب … و ما به داستان گالیله و حلاج و هزاران قربانی راه تحقیق و حقیقت به چشم گذشته تاریخی تلخ نگاه میکنیم غافل از اینکه از این نظر هنوز در ابتدای تاریخ بشریت قرار داریم و قرن ۲۱ با تمام دستاوردهای بشری هنوز عصر یخبندان عقاید است و ادامه داستان مرگ بر اثر ایده! کاش باب جستجو و تحقیق در هیچ زمینه و موضوعی با قوه قهریه بسته نمیماند. مثلا اگر تردید در قوانین نیوتون ارتداد و مستوجب مجازات محسوب میشد نظریات نسبیت و کوانتوم و غیره هرگز متولد نمیشدند هرچند بدون شک این نظریات نیز حاوی تمام حقیقت نیستند و با گذشت زمان کامل و کاملتر میشوند .دین و عقیده و داستان خلقت انسان و تعریف موجودی به نام خدا و نحوه و جزییات خلقت او و مکانیسمهای بکار رفته در خلقت نیز مستثنی نیستند و باید در محیطهای علمی و توسط نخبگان هر روز به چالش کشیده شوند .به امید روزی که به جای بحثهای کوچه بازاری و خاله زنکی که تو به روح اعتقاد داری ؟ من به تناسخ اعتقاد دارم وغیره که متعاقب آن جنگ و کشتار و القاعده و طالبان و داعش و…انسانها همانطور که الان میدانند که بچه را لک لک نمیآورد و زمین روی شاخ گاو نیست مسایل غیر ملموس که مثل نحوه طی مسیر حیات از ازل تا ابد توسط یک شخص بسیار مهم و حیاتی نیز هست مورد کنکاش و موشکافی علمی ( به معنی توسط عالمان بی تعصب) قرار گیرد.با تشکر از همسفر بزرگوارم جناب شعبانعلی در این سفر دشوار زندگی که با دیدن انسانهایی مثل او امیدوار میمانیم
غیر علمی نه تنها بمعنای نادرستی نیست بلکه بمعنای اثبات نشدنی هم نیست . زیرا قرار نیست همه چیز ، علمی اثبات شود . برخی مسائل غیر علمی ولی عقلی اثبات می شوند . اینکه موضوعی از چه راهی اثبات شود بستگی به طبیعت موضوع دارد .
اما اینکه «آیا تناسخ مفید است؟ آیا به سلامتی و آرامش من کمک میکند؟ آیا به من امنیت میدهد؟ آیا مرا به انسانی بهتر، مفیدتر و کامل تر تبدیل میکند و باعث تعالی من میشود؟» بله ” می تواند ” ! بستگی به خودتان دارد که از یک ” باور ” دنبال چی هستید و چه انتظاری دارید . باورها باید پاسخی به دغدغه های انسان باشند . اگر شما دغدغۀ خاصی ندارید که به تناسخ یا هر عقیدۀ خاصی دیگری باور داشته باشید ، اهمیتی هم نخواهد داشت .
اما من ترجیح می دهم که مسئله را از آنطرف قضییه نگاه کنم . یعنی از خود بپرسم باور ” نداشتن ” تناسخ چه دریچه و دیدگاه مثبت و مفیدی را می تواند برای من نسبت به زندگی و جهان هستی بگشاید؟ و برعکس چه دریچه و دیدگاه منفی و مضری را می تواند برای من نسبت به زندگی و جهان هستی بگشاید؟ زیرا ” نداشتن ” نقصان است و در نقصان این خطر وجود دارد که خیری را از دست دهم . بعد مضرات و فوائد آن را می سنجم . هر کدام فوائد آن برای من و مردم بیشتر از مضرات آن بود ، همان را انتخاب می کنم .
سلام نظریه تناسخ جالب وسرگرم کننده است اسلام این نظریه رو رد کرده اما فقط برای دانستن از نظریه های مطرح لازم هست ازش بدونیم اسلام یک دین است که از هر لحاضی کامل ودرست وقابل قبوله افراد که این دین را به ارث بردن باید مثل یک تازه مسلمان تحقیق کنن واخرش به طور حتم وبه دور از تعصب نظریه تناسخ را رد میکنن به امید روزی که هیچ مسلمانی از روی حماقت وتعصب بی اساس خدا خالق هستی را زیر سوال نبرند
نمی خواستم دیگه کامنت بذارم. اما یه دلبستگی عمیقی اجازه نمیده که اینکارو بکنم. من همیشه از بچه گی متهم بودم به اینکه عجیب وغریبم .وتوی زندگیم همیشه تصاویر وافکار واتفاقاتی برام تداعی میشن که من احساس میکنم که ربط به زندگی های قبلی من دارن. با وجود محیط مذهبی که من توش رشد کردم پرسش این سوال یه جورایی کفره. واینکه خواهرم که مثلا دکترا داره بهم میگه این یه توجیه ای برای ادم های نا امید وافسرده . اما من به تناسخ اعتقاد دارم ویعنی هیچ چیز نمیتونه افکار وحوادث و خواب هایی رو که میبینم رو توجیه کنه . به نظرتون هیپنوتیزم میتونه مشکل منو حل کنه؟ شما کتاب زندگی های فراوان ، خدایان فراوان رو خوندید.
فقط چیزی را باور کن که چشم هایت می بیند وگوشهایت می شنود.
ونیز باور نکن چیزی راکه چشم هایت می بیند وگوشهایت می شنود.
ونیز بدانکه باور نکردن چیزی گاه می تواند باور کردن چیزدیگری باشد.
برشت.
به نظر من دید شما درسته وشخصی .و تزاد درونی فرد نسبت به عقیده خودش وجود داره.
حتی کسی که به وجود غورباغه اعتقاد داره .اگه با خودش صادق باشه اعتقادش صد درصد نیست.
چون اثبات نشده.از روز نوشته هاتون خیلی لذت میبرم.
“آیا این باور مفید است؟ آیا به سلامتی و آرامش من کمک میکند؟ آیا به من امنیت میدهد؟ آیا مرا به انسانی بهتر، مفیدتر و کامل تر تبدیل میکند و باعث تعالی من میشود؟”
ظاهر روش خوبه اما من قبولش ندارم. به قول هیوا “ایمان رو برای بعضی ها مفید و لازم میدونم . اما خودم حقیقت تلخ رو ترجیح میدم .” یا شریعتی میگه: ” کوری را به خاطر ارامش تحمل نکن ”
اینکه بعضی چیزها رو نمیشه اثبات کرد رو قبول دارم ( و قوری راسل و … به نظرم منطقی اند) اما این حرف شما رو قبول ندارم.
این حرف شما قطعیت میاره ( از این جهت خیلی لذت بخشه)و باعث میشه (توی خیلی از موارد)اعتقادات جامعه رو بدون هیچ نقدی قبول بکنیم ( تا ترد نشیم چون ترد شدن رو مفید نمی دونیم و…) به نظر من اون لباس شخصی که میاد مردم رو برچسب “فتنه گر” میزنه و با چماق به جونشون می افته . هم احساس کرده این باورش مفیده هم سلامتی و آرامش و امنیتش رو تامین می کنه و هم با بصیرتی که داره جور در میاد.
بسیار خوب پاسخ دادی دوست من.
سلام
پسرم هفته پیش ازم پرسید تو خدا را ۱۰۰% بصورت علمی باور داری گفتم نه و او به شدت تعجب کرد که چنین حرفی از مادر مذهبی خود می شنود … ولی به او گفتم ما مجبوریم یک جا قانون علیت را نقض کنیم و آن هم یا در ابتدای ایجاد ماده به معنای فیزیکی آن و یا وجود همیشگی خداوند ( اینکه خداوند حادث نیست ) … به هرحال شاید سر و ته بحث حیات را با تئوریهایی مثل تکامل و سوپ بنیادین به هم آورد … ولی شروع وجود ماده چیزی خلاف قانون علیت است .. خواه ما خداوند را به عنوان علت العلل معرفی کنیم که معلول نیست .. خواه ایجاد ماده را بی دلیل بپذیریم ( یعنی بدون علت ) به هرحال باید یک جا فانون علیت نقض شود .. من ترجیح می دهم فرض اول را قبول کنم …یعنی خداوند همیشه بوده بدون آنکه نیاز به علت داشته باشد… می دانم ایمانم آن ایمان آرمانی نیست ولی انسانی است .. با شکها و چالشهای خودش…
بحثهای کلامی و فلسفی چیزی نیستند که در یکجا نقض بشوند و بعد درست هم باشند (:
قانون علیت این است که: هر معلولی، علت دارد. (یا تقریرهای دیگه از قانون)، خداوند هم معلول نیست، علت است.
برای استثنا نداشتن:
این جمله رو نمی پسندم: “من هرگز در پی اثبات نادرست بودن این «عقیده ی قورباغه ای» نیستم. چرا که احساس میکنم نتیجه آن، به سلامت دوستم کمک میکند. چون ظاهراً کلسترول زرده تخم مرغ خیلی زیاد است.” این موضوع دلیل نمی شود واقعیت را نگفت. بهتر است هر دو را اثبات کنید (نبود قورباغه در تخم مرع، حاوی کلسترول بودن زرده آن) بعد تصمیم گیری به عهده خودش.
در واقع با روش شما به نوعی تصمیم خود را به طرف مقابل به طور غیر مستقیم تحمیل می کنیم.
ممنون
کاملاْ حرف تو رو قبول دارم.
فقط یک نکته بود که به دلیل محدودیت ها نمیشد دقیق گفت:
در مورد قورباغه ی درون تخم مرغ، من از بیرون به ماجرا نگاه میکنم و جواب درست این سوال رو میدونم.
پس منطق تو کاملاْ درسته.
اما در مورد هستی و کل عالم امکان، ما خود درون این تخم مرغیم و هرگز نمیدونیم که در بیرون مرغی وجود داره یا نه!
به عنوان خداپرستی که زندگیم رو برای عقیده و ایمانم گذاشته ام و این رو اطرافیان نزدیکم دیده اند و تایید میکنند هنوز حتی یک جمله ی علمی دقیق در اثبات خداوند نشنیده ام. همچنان که در رد او.
من خدا رو در دلم احساس میکنم.
سلام.
کاش می شد شفافتر بگید.ولی اگر هدفتون این بود که دوستان خودتون را به فکر وادارید موفق شدید .
دوست داشتم تصویر دنیای کسی مثل شما را با این همه مطالعه بدونم.میدونم که نا گفته هاتون ارزش هزار با شنیدن را داره.
ممنونم که بیشتر از پیش به فکر واداشتیم. 🙂
کاش میشد در جامعه ای زندگی کنیم که گفتن آنچه می اندیشیم، بزرگترین جرم قابل تصور، نباشه…
با سلام،
به نظر من خیلی از کارا واقعا مهم نیستن،چیزی که مهمه در درجه اول خود شخصه که اون فعل یا هر چیز دیگه ای رو مهم میکنه،محمدرضا من فکر میکنم چون خودت برای بچه ها مهمی این سوال هارو ازت میپرسن.
سلام به دوستان
من حدود ۴سالی هست این حس رودارم که انگار یه نیرویی دوست نداره مردم چه ازنظر عقیدتی وچه فرهنگی رشد داشته باشند ازنظر عقیدتی دوست دارند ملت بدون مطالعه وتحقیق هرچه دیکته میشه بپذیرند ازنظرفرهنگی وتاریخی انگار می ترسند یه مقطعی روبهش بپردازند فکر میکنم بهترین کاری که ما می تونیم کنیم این هست که تفکر بلندمدت داشته باشیم ما که سوختیم وتمام اما اگه مثل بزرگانی چون استاد شعبانعلی استاد عزیزسریع القلم سعی کنیم هم خودمان فکر کنیم وبه یک الگوی درست برسیم وهم تلاشمون برای نسل جدید باشه تا آینده انشاء الله درست بشه من فکر میکنم عیبی که ماداریم اینه که فداکار نیستیم کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست روکه می خونی متوجه میشه مردم کره بعداز سال ۱۹۵۳ بعداز جنگهای خانمان برانداز برای نسل بعدخودشون چه ایثار وفداکاری کردند ولی من خودم تنها به فکر اینم که زندگی خودم چه میشه دیگه خیلی دست ودل باز باشم خانواده ام روهم مورد لطف قرارمیدم
به قول مدیر من اگه یکی ازهدفهای زندگی افراد خدمت کردن به خلق میشد و تربیت نسل بعد مطمئنا ماهم میتونستیم کشور موفقی باشیم به قول یکی از اساتید به هر حال این دولت هم از این ملته
وقتی ما میریم کشورهای اروپای وپیشرفته واز فرهنگ بالای مردم رعایت قانون ومقررات دراون کشورها صحبت میکنیم بعد میام تو مملکت خودمون قانون رو زیر پا میذارم بالذت برای دیگران ازاینکه چطور طرح رد کردیم و…صحبت میکنیم به جایی نمی رسیم …
خیلی وقت پیش ازتون پرسیده بودم چقدربه وجود خدا و این که قدرت وحمایت اون هست که به انسان کمک میکنه تا تو زندگیش پیش بره و مشکلات رو حل کنه اعتقاد دارید وتوزندگی این موصوع به آدم کمک می کنه .. شما به من گفتید بهتره اونقدر بزرگ بشیم که اگر یک روز فهمیدیم وجود نداره چیزی در درون ما تغییر نکنه… حرفتون برام خیلی سخت بود فهمیدش , اینکه چقدر باید بزرگ بشی تا به اینجا برسی و واقعا مگهمیشه اگه یه روز بفهمی خدا نبوده چیزی در تو نابود نشه… خوب با این نوشته فکر می کنم یکم بیشتر منظورتونو فهمیدم… ولی خیلی دوست دارم راجع به این موضوع بیشتر باهاتون حرف بزنم
سلام؛
محمدرضا جان اجازه هست من یک نظر شخصی در مورد این پست رو بی پرده بگم؟!
پس همه چیز به خودمون بستگی داره. یعنی مثلا اگر قبول وجود خدا زندگی بهتر و آروم تری رو به دنبال داره این باور رو در خودمون تقویت کنیم و اگر نداره باوری که این حس رو به ما می ده جایگزینش کنیم. یعنی مهم باوره. اما به نظرم همیشه هم نمیشه اینطور راحت چیزی رو پذیرفت یا از کنارش رد شد و یا طبق باور و عقیده شخصی زندگی کرد. گاهی چیزی رو قبول نداری و با توجه به شرایط مجبور میشی تظاهر کنی به قبولش. حالا اون چیزی که احساس قلبی ماست به کنار، تظاهر به قبول یک عقیده و باور خودش آرامش رو میگیره و با این بخش قضیه به نظرم کاری نمی شه کرد. بعضی مسائل رو نه میتونی بپذیری نه انکار کنی. در هر دو صورت هم اون آرامشی که گفتید و همه دنبالش هستند از ما سلب می شه.
ضمن اینکه به نظرم به راحتی هم نمیشه جایگزینی برای بعضی باورها و عقاید پیدا کرد.
نیلوفر. من خصوصاً با آخرین جمله ی حرفت خیلی موافقم. احتمالاً دیدی که من هم در جواب هیوا شبیه همین بحث رو مطرح کردم.
منم با جمله آخر نیلوفرجان موافقم،
و در این مدت فهیمدم “خود، خود آدمها سرشت درونیشون تغییر نمیکنه” شاید ظاهرها و برخی اعتقادها تغییر کنه و بالا و پایین بشه اما شاید (خیلی مثبت اندیش) اما خود خودشون در موقعیتها خاص احساسات و خود واقعیشون را نشان میدهند..
اعتقاد به خدای هستی در نهاد همه انسانهاست بعضی به درونشون توجه میکنند و اون را پیدا میکنند و برخی نادیده میگیرند و مدام در حال تقابل با خود و هستی هستند..
مهم ترین چیز برای ما انسانها اینه که فقط خوب باشیم و خوب زندگی کنیم.. مهم نیست چی بدست میاریم و چی از دست میدهیم، مهم اینه که خودمون این خوبیمون را درونمون حس کنیم.. همین
شاید با رفتن در این مشیر آدم ثروتمند و فوق العاده نشیم اما خوبیم..
—————-
(من باب درد دل)..
مواجه شدید با افرادی که لباس روشنفکری، تقوا و بافرهنگی و زیبا اندیشی تنشون میکنند و بین عام مردم مورد استقبال هم قرارمیگیرند… “شاید هم خودمون از همون آدمها باشیم”.. اما در عمل اون چیزی نیستند که تصور میکنند.. دروغ دروغ دروغ ..
جدیدا، ارتباطات ما آدمها برپایه دروغ دورویی تظاهر بنا شده..
و فقط برای این باهات ارتباط برقرار میکنند که براشون سودمند باشی و بعد از پایان تاریخ مصرف شما وجود خارجی نخواهید داشت..
salam ,rastesh bekhahid vaghti mibiam bara khanandeha v doostaye majazitoon ehteram khas ghaelid vaghti mibinam masael v rahat tar v ba mesalhaye malmoos bayan mikonid v vaghti mibinam coment gozarhaye agah darid ke masael ro be chalesh mikeshoonan v baes mishe masael ro az zavayaye dige ham negah konam be khodam jesarat midam ke azatoon khahesh konam darbare jabr v ekhtiyar,chance ham baramoon benevisid ,
rastesh bazi vaghta aslan nemitoonam to zendegim jabr v ekhtiyar o tafkik konam,gahi mibinam etefaghi garar boode biofte vali az ghabl bedooni ke man motale basham masiri ro tek kardam be ekhtiyar ke masiri ke majboor boodam beram hamvar tar mishode v in bedoon agahi man boode kash rahat tar v behtar mishod nevesht vali motmaenam shoma be behtarin shekl j man o midid dar akhar bara hame energy ke baramoon mizarid v bemoon hediye midid sepasgozaram ,shadi v rezayat salamati ra baraye lahze lahze zendegit samimane arezoo mikonam
چشم تکتم جان.
تو فضای اینجا و فضای فکری من رو خوب حس کرده ای. راستش خیلی از مطالبی که اینجا مطرح میکنم، حوزه ی تخصصی من نیست و به همین دلیل بیشتر در قالبهای غیررسمی (مثل دل نوشته ها و …) مطرح میشه. بیشتر به عنوان بهانه ای برای بحث بین بچه ها. چشم حتماً راجع به جبر و اختیار هم می نویسم توی همین روزها.
شاد باشی.
یعنی شما ه تاحالا تخم مرغ رو چلوی نور آفتاب نگرفتین؟؟ کی گفته اگه قورباغه با هوا اکسید بشه !!!!!! تخم مرغ میده بیرون؟
سلام
یاد میاد ۵-۶ ساله که بودم مدام احساس میکردم که کسی هستم که قبلا مردم و دوباره در قالب حسین (خودم) بدنیا اومدم.(تناسخ)
حتی خیلی سعی میکردم بفهمم قبلا کی بودم و چطور آدمی بودم.
علاوه بر آن در دوران کودکی یک حس دیگر هم داشتم ، همیشه فکر میکردم پیامبر میشم.(نمیدونستم چه وقت اون موقع میگفتم وقتی بزرگ شدم)
گذشت و گذشت و من بزرگ شدم .این پست رو که خوندم یاد اون احساس در بیست و اندی سال پیش افتادم . به نظر من به همون نسبت که از پیامبر شدنم خبری نشد موضوع تناسخ هم غیر واقعیه اما در عین حال حسی که در این رابطه وجود داشت قابل احترامه. این نظر شخصیم هست نظر شما چیه؟
موفق باشید
اکثر آدمایی که میشناسم فکر می کردن بزرگ که شدن یا امام زمان میشن یا پیامبر…اونم بیشترش به خاطر تلقینای محیطی بوده
ولی بعضی وقتها ادم به جاهایی می رود که احساس می کند اونجا رو دیده به قول خودمون براش اشنا می یاد خیلی به این موضوع فکر کردم و خیلی مطالعه کردم یاد حرف گاندی افتادم که ارزو می کرد خدا بعد از مرگش او را در کالبد یک ماهاراجه از مردم کشمیر قرار دهد تا انها را نیز بیدار کند
سلام؛
بنظر من برای کسی که کشورهای مختلف، مردم مختلف، فرهنگ های مختلف،مذاهب مختلف، اعتقادات و جهان بینی های مختلف رو دیده، مفهوم “قورباغه ای درون تخم مرغ” با کسی که برای این عبارت مصداقی جز ” خداباوری VS تکاملگرایی” نمیتونه پیدا کنه خیلی فرق داره.
برای کسی که پای صحبت های بزرگترین متخصصان علوم اعصاب و علوم انسانی نشسته، مفهوم “توسعه و تکامل مغز” با کسی که معتبر ترین منابعش، اطلاعات دسته چندم تحریف شده وبلاگ های فارسی و فیس بوکه و با استناد دست و پا شکسته شلم شوربایی به همونا میخواد “روح” رو به چالش بکشه، خیلی فرق داره.
پ.ن : منظورم از این کامنت، افرادی که حتی فرمول e=mc^2 رو درست متوجه نمیشن و چپ و راست بیگ بنگ بیگ بنگ میکنن نیست!
عیبی نداره که بین این همه حرف ونقل من یکی بانگ نفهمی بزنم؟
این روزنوشته توی فیس بوک نیییییییییست!!!
سحر جان. احساس کردم شاید با سلیقه فیس بوکیها جور نباشه. اما اگر تو صلاح میدونی چشم. میگذارم اونجا.
نه خواهش می کنم
به هر حال همه چیزایی هم که اونجا هست فکر می کنم اینجا نیست
منصفانه است!
سلام
اول که مطلب رو خوندم به نظرم اومد که تونستم یک برداشت کلی ازش داشته باشم… اما وقتی کامنت ها رو خوندم تازه فهمیدم که هیچ از نفهمیدم!!
در مورد “تناسخ” یک جستجویی کردم ولی “ارتباطش رو با مثال درک نکردم”. اگر ممکنه کمی مطلب رو برام روشنتر کنید، یا اینطور بگم طوری بگید که منم بفهمم موضوع چیه 🙂
“ناقص فهمیدن و درک ناصحیح بدتر از اصلاً نفهمیدنه…”
با تشکر از استاد، محمدرضا شعبانعلی
محمدرضا
Reading between the lines رو قشنگ اومدی
ایمان رو برای بعضی ها مفید و لازم میدونم . اما خودم حقیقت تلخ رو ترجیح میدم .
ولی همونطور که تو اشاره کردی، آرامش مادرم از جنس دیگری است(نه لزوماً زیباتر).
من خودم وقتی ایمانم رو از دست دادم(ایمان و..)، خیلی به دنبال جایگزین گشتم. خیلی چیزهای قشنگ را بعد از اون مقطع پیدا کردم. به نظرم پاسخ پرسش شریعتی بستگی به آدمش داره. برای من جایگزین وجود داشت.برای مادرم ابداً وجود نداره. احتمالاً ولتر هم اون جمله رو برای مردمی که میشناختشون گفته نه برای خودش.
به هر حال ، با دو نکته ای که گفتی تقریباً موافقم(اولی ۱۰۰% دومی ۷۵%).
____________________________________
چیزی که هنوز ته ذهنم مونده اینه که
برداشت های بسیار متفاوتی میشه از بعضی حرفهات (مخصوصاً پستهای این چنینی) داشت. در حالیکه بسیاری از این حرفها فقط در صورتیکه اون عمق مورد نظر تو رو داشته باشند معتبرند. برداشتهای سطحی زیادی میشه ازشون کرد(معمولاً مجبور میشی در پاسخ به کامنتها این gap رو پر کنی). به هر حال روزنوشته های توه 🙂
خوب هیوا جان. نقش تو چیه پس؟
همینه دیگه. که بیای کمک کنی مطلب شفاف شه یا بعضی حرفها رو که شاید من به هزار و یک دلیل نتونم بنویسم از قلم خودت با بیان خودت بنویسی.
تو کارت رو درست انجام میدی. منم دارم تلاشم رو میکنم.
🙂
سلام محمد رضای عزیز. تو یکی از پستها در جواب یه کامنت گفته بودین که به زودی پستی در مورد کتابهای دبی فورد مینویسین. من چون خودم دارم کتاب نیمه تاریک وجود رو میخونم خیلی دوس دارم نظر و احساس شمارو هم در مورد این کتاب بدونم. میشه بگین کی این پست رو مینویسین؟
اینطور که تو دستور دادی مریم جان. فردا مینویسم راجع بهش. چشم 🙂
اي واي، من شرمنده اگه لحنم دستوري بود. خواهشي دوستانه از استادم بود فقط. : )
جانا سخن از زبان ما میگویی !
سلام؛
احتمالاً قورباغه ای که توی تخم مرغه لباس هم تنش نبوده. نگاه کن بنده طفلی از خجالت خیس عرق شده.
آخیییییی 😀
آقا مرتضی، مگر شما ندیده اید که این قورباغه ها چقدر وقیح هستند؟ اصلاً لباس مباس سرشان نمی شود. همیشه هم بدن خود را به شکل خاصی به نمایش میگذارند، همان هم باعث می شود که به جای قورباغه های دبگر، مار ها آنقدر به هوس بیفتند.
مبحث تناسخ کلا بحث جالبیه البته من نفهمیدم اعتقاد دارید یا ندارید اما کلا فهمیدم که می خواید بگید اگر با اعتقادت آرومی, خوشحالی و یه جایی از زندگیت یه تیک مثبت خورده, مشکل خاصی نیست. حداقل من برداشتم این بود.
راستی عکس قشنگی هم گذاشتین
مساله برای من فقط چیزهایی که یاد دادند و فرسنگ ها تفاوت با واقعیت داره نیست،چیزی که خیلی اذیتم میکنه و نمیتونم باهاش کنار بیام اینه که به ما خیلی چیزهایی رو که باید یاد میدادند یاد ندادند و این قبل از این مساله اتفاق افتاد که چیزهایی رو به عکس به ما گفتند.به عبارتی یاد گرفتیم که یاد نگیریم و فقط بپذیریم.چون تشخیص کرده بودند و لازم بوده یقینا!جالب تر اینکه به ما نفتند که فلان زمان این برخورد رو میکردند و ما هم خیلی متاسف شدیم که چه وحشتناک!غافل ازینکه همون موقع به سرنوشتی مشابه دچار بودیم.من نمیتونم خودم رو ببخشم به خاطر اعتمادهایی که کردم و برای پذیرش بی و چرا که زمانی مقدس فرض میشد و این مساله خیلی خیلی اذیتم میکنه.متاسفانه اولین معلمان من دراین زمینه خانواده بودند که وقتی متوجه شدم خودشان به چیزهایی که گفتند و یاد دادند سفت و سخت اعتقاد ندارند و فقط یه فرضیه رو به قصد نمیدونم چی روی من پیاده کردند خیلی سرخورده شدم.بدتر از همه این ها که وقتی دیدند جواب نداد روششان رو برای بقیه تغییر دادند بدون هیچ توضیح و تفسیری!با این حال بازم نمیتونم خودم رو ببخشم که چرا اعتماد کردم…
محمدرضا
دوستانه نظرمو میگم.
امیدوارم دلخور نشی، کاری با باور شخص خاصی ندارم . به صورت کلی عرض میکنم:
(در ضمن از عبارت “به گمان من” فاکتور میگیرم)
نکته اول ) عقیده، در مقابل (نورِ)علم دوام نمی آورد. بساط داستان آدم و حوا و تاریخ چندهزار ساله انسان حوا را روش علمی داروین جمع کرد(موارد مشابه : فرویدو کپلر و کوپرنیک،گالیله ،فروید و..). لطفاً اگر موردی(۱مورد) سراغ دارید که با روشی غیرعلمی پاسخ سوال بزرگی داده شده باشه ، یا مشکل بزرگی حل شده باشه به من بگید. تا در موردش فکر و مطالعه کنم
نکته دوم ) اساساً ایمان و عقیده وارده حوزه شک و آزمودن نمیشه . در حیطه ایمان باید تسلیم شد و پذیرفت.
فکر میکنم عبارت “پرسش های عقیدتی” ترکیب مجازی نیست. مگه پرسش عقیدی هم داریم ؟ اگه پرسشی باشه، یعنی سر و کله شک و به دنبال پاسخ گشتن پیدا شده و این یعنی خروج از قلمرو عقیده (حداقل موقتاً)
از نظر من تمام بحث های مذهبی(مانند اثبات وجود خدا ) اولاً در چهارچوب یک خط قرمز است(هر شکی روا نیست، اگر هم روا باشه، سوری و موقتیه). دوماً ناخنک زدن به منطق و تفکر وعلم است برای پیدا کردن مسیر رسیدن به جواب، برای جوابی که از پیش موجوده (مثال : گزاره ” خدا وجود دارد” صحیح است . حال بیاییم با منطق و استدلال به دنبال برهان بگردیم! برهان نظم میگه که خدا وجود دارد !، این هم از استدلال مذهبی)
نکته سوم ) اجازه بدم بگم ماجرای تخم مرغ و قورباغه واقعی نیست. دقیق تر بگم . آن ۱ مورد که اشاره کردی، به احتمال ۹۹٫۹۹% واقعی نیست. همانطور که روایت مادربزرگ من مبنی بر حضور در جشن جن ها واقعی نیست. همانطور که داستان حضور فضایی ها را باور نمیکنم. چطوره کسی که ادعای عجیبی رو مطرح میکنه ، شواهد و اثبات رو هم نشون بده تا بشه باور کرد، نه بر عکس ؟ مطمئنم تو به قوری راسل، یا اسب صورتی شاخدار نامرئی ایمان نداری .
برای اینکه بحث طولانی تر نشه. بحث “مفید بودن” یا ” واقعی بودن” یک باور را skip میکنم. خودمم این مسئله برام سواله. رفت تو لیست سوالهام که بیشتر در موردش بخونم و فکر کنم
یک سوال: در مورد خودت هم ایمان مفید رو نگه میداری؟ معیارت برای مفید بودن چیه ؟
پی نوشت :
۱) من خودم پر از شک هستم. ولی چیزی که الان به نظرم درست میرسه رو گفتم
۲)راستی، محمدرضای عزیز، مخاطب من فقط تو نیستی.وگرنه نیازی به گفتن بعضی از بدیهیات نمیدیدم . چون علی رغم تقاوت های اساسمیون ، خیلی داناتر از منی . این شک من رو بیشتر میکنه
🙂
هیوا جان.
تو مدت طولانی هست که با منی. هم من تو رو می شناسم و هم تو خوب من رو می شناسی.
پس مطمئنم به قول انگلیسی ها Reading between the lines میتونی بخونی که من چی نوشتم.
من هم اگر در کامنت پست فرد دیگری می نوشتم، دست بازتری داشتم.
اما الان مسئولیت پیچیده تری دارم. با وجودی که من می دونم که تو چی میگی و تو می دونی که من چی میگم، برای دیگرانی که اینجا می آیند، میخوام دو تا جمله رو تأکید کنم:
اول اینکه اساساً «اثبات و انکار» رو برای بخشی از باورها، کاری مسخره، بی معنی، امکان ناپذیر و جدای از همه ی اینها غیر ضروری میدونم.
دوم اینکه من همیشه یک نگرانی دارم. نگرانی که وقتی آرامش مادرم رو با اضطراب وجودی (به تعبیر زیبای ژان پل سارتر) خودم مقایسه میکنم، یاد جمله ی معروف شریعتی می افتم که میگفت: آنکس که ایمان را از مومنان میگیرد، آیا چیز قدرتمندتری – در حد درک و توانمندی آنها – دارد که جایگزین کند؟ و شاید جمله ی ولتر – یکی از بزرگترین خدا نشناسان تاریخ! – که میگفت: اگر خدا نبود هم، لازم بود آن را اختراع کنیم (البته میدانم اصل جمله را فرد دیگری گفته و نیز یادم هست که ولتر در چه شرایطی و در روز افتتاح کلیسایی که ساخته بود این جمله را گفته اما من به کانتکست کار ندارم و مفهوم مد نظرم بود)
آقای شعبانعلی،
چه ملاک دقیقی برای تمیز دادن اعتقاداتی که برای آنها اثبات و انکار مسخره نیست و آنها که اثبات و انکار مسخره هست، وجود دارد؟
خواهش می کنم از مصادیق نام نبرید، بلکه تعریفی ارائه کنید تا بتوان در هر مورد جدید، از آن استفاده کرد.
محمدرضا جان ولتر آتئیست بود واقعاً؟
تا جایی که من نوشته هاش رو خوندم (در حد ۷ یا ۸ تا کار) آره. راجع بهش بیشتر مینویسم همین یکی دو روزه…
سلام خدمت شما و جناب شعبانعلی عزیز،
این جور مباحث دغدغه قدیم من بوده و هنوز هم هست. خواستم من هم نظرم رو بیان کنم. به نظر من هرچند گزاره عقیدتی و گزاره علمی، تفاوت ماهوی دارند، ولی این تفاوت در حد “ابطال ناپذیر” بودن نیست.
نظریّه داروین به هیچ روی ناقض “فرضیّه آفرینش آدم و حوا” نیست. اینکه میشه یک تک سلّولی درون یک سیستم مناسب با قواعد مناسب رشد و تکامل پیدا کنه چگونه اثبات میکنه که یک موجود تکامل یافته مستقلا آفریده نشده؟ به قول معروف اثبات یک چیز نفی دیگر چیزها را نمیکنه.
در عین حال اینکه آیا آدم و حوا آفریده شدهاند یا نه، هرچند الآن مستقلا قابل آزمایش نباشه، اما نشانههاش چی؟ مثلا فرض کنید بگوییم، اینکه روان انسانها رفتارهای مشابه در تمامی بشریت داره، نشان از منشا مشترک آدما داره. در عین حال در چند هزار سال اخیر، هیچ تک سلّولی را نمیشناسیم که در اثر تکامل به یک انسان تبدیل شده باشه.
نه علم امروزی، نه اعتقادات امروزی هیچ کدامشون نه نور مطلق هستند و نه ظلمت مطلق.
انسان وقتی با روشی متفاوت از استدلال به یک گزاره اعتقادی رسید – مثل وجود خدا – و سعی کرد در اثبات آن استدلال منطقی بیاره کار عبثی نکرده. تلاشهای شیمیگران نه چندان دور، همین چند صد سال اخیر برای توجیه مشاهداتشون رو در نظر بگیرید. اینها همه باعث شده، با درک بهتر فرآیندها، حتی مشاهدات جدیدی پیدا کنند دانششون افزون بشه.
اثبات و انکار عقیدتی هم بیفایده نیست. حداقل زوایایی رو از جهانشناسی ما روشن میکنه که قبلا نبوده.
ایمان – در حد دانش من – در همه آحاد بشر بوده و هست. تنها تفاوت در اینه که به چی ایمان دارند. به صحت و سقم دست کم بخشی از اطلاعات حواس پنجگانهشون. به اینکه وجود دارند. به اینکه اصول و قواعد فعلی علم مسلم هستند و … . تو کتاب “توهم دانش”، آقای شلدریک یک بحث مفصل راجع به اصول موضوعه آنچه که ما امروز به عنوان علم میشناسیم کرده. باور به اون اصول هم خودش نوعی ایمانه.
اینا رو گفتم، اضافه کنم که من به شخصه اغلب اصول موضوعه علم امروزی و به درستی دست کم بخشی از اطلاعات حسی ایمان دارم. این ایمان نیاز داره که هر روز نو بشه. بهتر بشه. دقیقتر بشه. این هم راهی نداره بجز به چالش کشیدن همه ابعاد معرفتی، هم علم و هم اعتقاد.
به نظر من هر گزاره “مفید” چیزی از واقعیّت تو خودش داره و هر گزاره واقعی چیزی از “فایده”.
در انتها عرض کنم فقط در یک مورد با اثبات و انکار نکردن کاملا موافقم و اون هم خوشبینی به کل هستیه. فردی که دید منفی به هستی داره، انرژی بررسی درستی و غلطی ریشه دید منفی خودش رو هم نداره.
ببخشید که طولانی نوشتم و امیدوارم هیچ بخشی از سخنان من اساعه ادب نسبت به دوستان گرامی خصوصا جناب شعبانعلی نشده باشه.
جناب شعبانعلی،
ممکن است اعتقادات دوست شما، کمکی د ر جهت پائین نگاه داشتن کلسترول خون او داشته باشد، اما اعتقاد به اینکه پول خوشبختی می آورد و بالا رفتن قیمت زمین را چکار کنیم؟
ببخشید، منظور قیمت تخم مرغ بود.
استاد بزرگترین دلیلی که من به سایت شما میام و همه مطالب رو با تک تک نظراتش میخونم اینه که شما با افکارتون و حرفاتون و سبک زندگیتون همیشه ذهن من رو به چالش میکشین و سوالای زیادی تو ذهنم ایجاد میکنین.و این باعث میشه آنقدر فکر میکنم و کنکاش میکنم در بارش که جوابامو پیدا کنم و البته خیلیاشم هنوز سوالن و حل نشدن برام. اینجا رو برا فکر کردن خیلی دوس دارم .امروز هم یکی از سوالاتی رو که همیشه تو ذهنم داشتم پاسخ دادین.همین جواب در کنار جواب های دیگه ای که از قبل پیدا کردم به من آرامش میده.بی نهایت سپاسگزارم که هستین.
شیعه
.مرحوم «صدوق» محدّث بزرگ جهان اسلام، در كتاب «عيون اخبار الرّضا» از هشتمين پيشواي ما امام عليّ بن موسي الرّضا(ع) نقل مي كند كه حضرت در پاسخ سؤالي كه مأمون از مسئلة تناسخ كرد، فرمود:
«مَنْ قالَ بِالتَّناسُخِ فَهُوَ كافِرٌ بِاللهِ الْعَظيمِ؛ يَكْذِبُ بِالْجَنَّةِ وَ النّارِ؛»
[كسي كه عقيده به تناسخ داشته باشد، ايمان به خدا ندارد، و بهشت و دوزخ را انكار مي كند.]
[۵]
سلام دوست عزیز
اینطور که برداشت کردم ما هرگز نباید در مورد عقاید دیگران سوال بپرسیم و کنجکاوی کنیم؟ اما خوب برای گپ زدن و دونستن بد نیست بپرسیم تا جایی که وارد فضای قضاوت نشویم.
من به تولدهای متوالی معتقد هستم وقتی هفده ساله بودم راجع بهش مطلب خوندم (الان سی و هفت سالمه ) و بدون هیچ دلیلی از اعماق وجودم پذیرفتمش. به قول محمدرضای عزیز این باور به من امنیت می ده و به من انگیزه می ده که بهتر و بهتر باشم و طوری زندگی کنم که تعداد تولدهای کمتری رو از سر بگذرونم.
سلام
بعد از خواندن این مطلب تصمیم گرفتم.تخم مرغ نخورم!
البته تا موقعی که درخوابگاه دانشگاه به بی غذایی گرفتارنشم.
http://1pezeshk.com/archives/2013/09/unumpentium.html
این رو بخونید.البته خود مطلب مهم نیست.اون نظر اول که گذاشته شده خیلی جالبه.
چیزی که برای من در مورد اون نظر جالب بود این بود که به نظر من داستان گفته شده غیر واقعی میاد.یعنی کسی تو اون زمان این سوال رو بپرسه و انگار اون معلم میخواسته یه داستانی از خودش بسازه که ایمان بچه ها رو تقویت کنه و طبق نظر شما اشکالی نداره چون داره ایمان بچه ها رو تقویت می کنه دیگه .اما خوب بعدش وقتی عنصر ۱۱۵ کشف شد همون داستان و باور باعث تضعیف ایمان اون فردی میشه که اون داستان رو شنیده.پس شاید بشه گفت که تا وقتی باور هایی رو که نمیدونیم واقعا راسته یا نه و خوب به نظر میان رو برای خودمون نگه داریم اشکالی نداره اما وقتی خواستیم برای بقیه نقل کنیم یا ازش اطمینان ۱۰۰% پییدا کنیم یا بگیم که :این نظر منه.
مثلا شما اگر به بچتون بگین که اون تو یه قورباغس و روزی اون بفهمه که نیس حالا با هر روش.علم پیشرفت می کنه دیگه.(مثلا ابزاری بسازن که قورباغه ها رو تبدیل به چمن کنه ولی اون رو تخم مرغه جواب نده)اونوقت نسبت به پدرش دید بدی پیدا میکنه.
سام.
کاش میشد در اینجا بدون سانسور حرف زد.
اما خوب نوع نگارش تو نشون میده که خوب میدونی چی داری میگی و من خیالم راحته که نباید زیاد توضیح بدم. 🙂
مثال تخم مرغ من با مرور زمان ممکنه از یک مسئله ی عقیدتی به یک مسئله ی علمی تبدیل بشه.
اما ادعاهای عقیدتی زیادی وجود دارند که هرگز نوعشون عوض نمیشه
یکی از باحالترین مطالبی که ازت خوندم همین بود… درود بر تو
سلام استاد
خوشحالم که به سایت شما سر میزنم .استدلال شما برای جواب دادن به سوالات شخصی نشان می دهد که از روابط دوستی درک عمیقی دارید.توضیح شما در مورد تفکیک علم و عقیده زاویه دید جدیدی را در برابر چشمان گشود.ممنونم.
فرشته جان. شاید برات جالب باشه. بهترین و نزدیک ترین دوستانی که نه فقط در دنیای مجازی بلکه در دنیای واقعی با اونها زندگی میکنم، زمانی از همین خانه ی مجازی پیدا کردم.
جواب دادن من به سوالهای شخصی که دوستانم میپرسند، جدا از «مسئولیت عرفی» من به عنوان صاحب یک سایت، به انگیزه ی زیاد من به ایجاد دوستی های عمیق و فرار از دوستی های شخصی برمیگرده.
دلم میخواد وقتی هر کدوم از بچه های اینجا رو در فضای حقیقی می بینم، احساس نکنیم با یک موجود ناشناخته ی غریبه و متفاوت روبرو هستیم…
نگاه جالبیه.ممنون بابت ایت نوشته
ممنون از اینکه به سوال من جواب دادین استاد. من اصلا قصدم این نبود که از مسائل شخصیه شما باخبر بشم, سوالی بود که ذهنمو مشغول کرده بود و خیلی دنبال درست یا غلط بودنش رفتم اما هیچوقت به جواب قطعی نرسیدم.. برای همین به شما پناه آوردم 🙂 ممنون از اینکه واسم وقت گذاشتین
سما. من و تو و همه ی آدمهایی که توی این خونه ی مجازی با هم زندگی میکنیم، حق داریم همدیگر رو بیشتر و بهتر بشناسیم. من خیلی خوشحالم و خیلی ممنونم که پرسیدی و هر زمان دیگری هر سوال دیگری بپرسی هم با علاقه و اشتیاق جواب میدم.
جمله ای که در ابتدای متن نوشتم بیشتر تأکید بر این بود که میدونم این چیزهایی که می نویسم شخصیه و ممکنه برای برخی مهم نباشه یا برای برخی سوال باشه که چرا داره مطرح میشه.
شاد باشی و امیدوارم همیشه ساکن این خونه ی مجازی باقی بمونی.
سلام استاد ، من همان پیگیرم ، یکی از دو نفری که نوشته اش ( از ابتدا تا چند ماه پیش ) سانسور شده بود . این احترام به حریم شخصی و باورهای افراد یکی از صد نکته ی ضروری ای بود که از شما و دوستان سایت یاد گرفتم . راستی کودک تا به دنیا نیاید درد فلج بودن کلافه اش نمی کند . کاش وقتی به دنیای دیگر می روم ، فلج نباشم .
و یه کاش دیگه اینکه : کاش همه ی ما دست از این مسخره بازی ها برداریم و با اسم و رسم واقعی بیاییم و باهات تبادل نظر کنیم و اصلا کسر شأنمون نباشه که نام و فامیلی مون رو به صدای بلند فریاد کنیم .
خیلی راحت به همه بگیم این منم محمد رضا شعبانعلی
راستی استاد ، تو مناطقی که سقف شیروانی دارند به کودکان می آموختند دندان شیری کنده شده را به روی سقف پرت کنند تا کلاغ ببرد و دندان جدید بیاورد ، شاید دلیلش این بود که بازی کردن با در اختیار داشتن آن دندان ( عضوی مرده از بدن ) هم مشمئز کننده بود و هم مخالف بهداشت فردی .
پیام. چقدر حس خوبی دارم که با اسم «پیام» می نویسی.
شاید بگی برای من که تو رو نمیشناسم، «پیگیر» و «پیام» فرقی با هم نداره.
اما برای من جداً فرق داره. الان احساس میکنم با دوست مجازی خودم حرف میزنم.
حتی اگر دعوا هم بکنیم میدونم یک دشمن مجازی مشخص دارم :))
شاد باشی پیام عزیز.
برخلاف آموزشی که دوستتون درمورد تخم مرغ دیدند و نتیجه شون حفظ سلامتیشه،هرآنچه مایادگرفتیم نتیجه اش برعکسه و طوری هم یادگرفتیم که کوتاه نیایم!
حمیده. حتماً میدونی و احساس کردی که چقدر حرف روی این موضوع میشد زد و به دلیل هزار محدودیت من با قورباغه و تخم مرغ اینها رو بیان کردم. خوشحالم که فهمیدم تو هم به اون موضوعاتی که من فکر میکنم فکر میکنی.
بله همینطوره،وخوشحالم که شما همیشه به بهترین ابزار و مثالها مجهزید!
سلام،من هم به تناسخ اعتقادي ندارم اما اصلا دلم نمي خواد فكركنم كه ماجرای قورباغه ی درون تخم مرغ یک ماجرای واقعی است!
جالب بود ممنون…